30 01 2016 429876 شناسه:

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين‏ وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء (عَلَيْهِما آلافُ التّحيّة وَ الثَّناء) بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

مقدم شما فرهيختگان, نخبگان, اساتيد و پزشكان بزرگ و بزرگوار را گرامي مي‌داريم. در آستانه دهه پُر بركت فجر قرار داريم، اين رخداد شيرين تاريخي را به امت اسلامي و به شما بزرگواران تحنيت عرض مي‌كنيم و از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم که نظام اسلامي را تا ظهور صاحب اصلي و عزيزش از هر گزندي محافظت بفرمايد!

مسئله اخلاق مخصوصاً اخلاق پزشكي ويژگي خاصّ خود را دارد، بخشي از مسايل اخلاق پزشكي درباره كيفيت ارتباط طبيب و بيمار است تا بيماري را تشخص نداد و راه درمانش را كاملاً جزم پيدا نكرد، دستور نسخه‌نويسي يا نسخه‌پردازي را نخواهد داد، اينها مسايل اوّلي اخلاق پزشكي است. كيفيت برخورد عاطفي, مهربانانه درمان كردن و حبيبانه و طبيبانه و مهربانانه به بالين بيمار رفتن، اينها جزء مقدمات اخلاق پزشكي است كه در شأن شما بزرگواران بيش از اينها متوقّع است.

 آنچه در اين پيام كوتاه مطرح است آن است كه اخلاق پزشكي, خُلق يك ماده مشتركي با خَلق دارد، خلقت يعني آفرينش, متخلّق در صدد اين است كه خود را بيافريند, بازآفريني كند. آن‌كه متخلّق نيست، ديگري او را به هر صورتي كه بخواهد، بازآفريني مي‌كند. آن‌كه متخلّق است، مي‌كوشد خود را آن‌طوري كه خود مي‌خواهد، بازآفريني كند.

 ما بعد از مرگ به يك عالم ديگر مي‌رويم، چون روح هرگز نمي‌ميرد و بدن به دنبال روح است، چون در عالم ديگر از برزخ تا ساهره معاد و بعد در بهشت حضور داريم ـ ان‌شاءالله ـ با بدن خواهيم بود، اين بدن يا زشت است يا زيبا, يا سفيد است يا سياه, ما يا سفيدرو و روسفيديم يا سيه‌روي و روسياه. اين اقسام و انواع خلقت بدن بعد از مرگ را يك متخلّق مي‌سازد، انساني كه داراي اخلاق است، سرگرم ساختن بدن بعد از مرگ است. اينكه به ما گفتند هنگام وضو گرفتن و شستن صورت بگوييد: «اللَّهُمَ‏ بَيِّضْ‏ وَجْهِي‏ يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجُوهُ وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِي يَوْمَ تَبْيَضُّ فِيهِ الْوُجُوه‏»،[1] از همين‌جا شروع مي‌شود ما با كارِ سفيد روسفيد خواهيم بود و در معاد زيبا ظهور مي‌كنيم، با كار سياه سيه‌روي خواهيم بود و با چهره بد ظهور مي‌كنيم.

 اوّلين اثر اخلاق خوب آن است كه انسان يوسف‌گونه در معاد ظهور مي‌كند، اوّلين اثر تلخ اخلاق بد آن است كه انسان زشت‌روي و سيه‌روي و روسياه ظهور مي‌كند. امروز سفيدرويي و سياه‌رويي تفاوت نمي‌كند، اگر آن بزرگوار از مكتب قرآن چيزي آموخت و گفت:

مرد خدا پرست كه تقوا طلب كند ٭٭٭ خواه سفيد جامه و خواه سياه باش[2]

يعني در مكتب وارستگي فرقي بين بلال حبشي و صهيب رومي نيست، «مرد خدا پرست كه تقوا طلب كند»؛ خواه سفيدجامه، مثل صهيب روم يا سياه‌‌چهره، مانند بلال حبش. در دنيا بين پوست‌هاي رنگين فرقي نيست، يك وقت كسي در يك منطقه مناسب به سر مي‌برد، يك وقت در منطقه كويري و استوايي به سر مي‌برد؛ اما سيه‌رويي و سفيدرويي در معاد نشانه بدبختي و خوشبختي, نشانه سعادت و شقاوت, نشانه حق و باطل, صدق و كذب, خير و شر, زيبايي و پلشتي است كه ما خود ساخته‌ايم و خدا اين حكيم بزرگوار شيعی ايراني حكيم فردوسي را رحمت كند!

اگر بار خار است خود كشته‌اي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رشته‌اي[3]

يا ما سرگرم خار و تيغ رويانيدنيم يا سرگرم پرنيان و ابريشم‌بافي هستيم، خُلق نرم همانند پرنيان است, خُلق درشت همانند تيغ است؛

اگر بار خار است خود كشته‌اي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رشته‌اي

غزالي مي‌گويد، عُصاره نصايح چهل سالهٴ مرا مرحوم حكيم ابوالقاسم فردوسيِ فردوس‌جايگاه، در اين بيت جمع كرد. ما يا تيغ و خار مي‌رويانيم يا پارچه‌هاي پرنياني توليد مي‌كنيم. مستحضريد كه بهترين فرش و پرده و پارچه دنيا حرير و پرند است و به قول آن بزرگوار،

سه نگردد ابريشم او را  ٭٭٭ پرنيان خواني و حرير و پرند[4]

چون در بهشت فرش‌هايي است كه ما روي آن فرش قدم مي‌گذاريم، فرش يك اَبره‌اي دارد و يك آستري, زيبايي فرش و هنرنمايي روي اَبره فرش است نه روي آستر فرش, تعبير لطيف قرآن كريم درباره فرش‌هاي بهشت كه زير پاي بهشتيان است اين است كه ﴿بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾؛[5] يعني فرش‌هايي كه بهشتيان روي آن پا مي‌گذارند، آستري دارد و ابره‌اي, ابره آن چيست؟ خدا مي‌داند! ولي آستر آن پرنيان است، وقتي آستر آن پرنيان بود، ابره آن چيست كه نمونه‌اش در دنيا نيست، اخلاق خوب به صورت پرنيان درمي‌آيد.

 ما اگر اين مطلب فلسفي برايمان خوب روشن شد، كه ما مرگ را مي‌ميرانيم نه بميريم, انسان است كه در مكتب قرآن چنين آموخت كه مرگ را إماته مي‌كند نه بميرد, پس ما هستيم كه هستيم و يك موجود ابدي, انديشه ابدي دارد، انديشه ابدي در جماد نيست, در گياه نيست، نه در زيادي صفر موجود اعتباري بانك است، نه در باغ و راغ و ارم. فرشته‌خوي شدن اين موجود ابدي است و ما مرگ را مي‌ميرانيم، نه بميريم؛ يك, ما با بدنيم، نه بي‌بدن؛ دو, بدن را خودمان مي‌سازيم؛ سه, خُلق، يعني خلقت و آفرينش يك بدن زيبا و يوسف‌گونه؛ چهار, اگر اينها شد، روح به كجا مي‌رسد، آن را خدا مي‌داند!

اميدواريم شما بزرگواران كه اُسوه جامعه هستيد، همان‌طوري كه استاد طبّ بدن هستيد، استاد طبّ روح باشيد، هما‌ن‌طوري كه به فكر درمان بخش خلقت هستيد، به فكر معالجه خُلق باشيد و به كسي ائتسا و اقتدا كنيد كه خدا درباره او فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلي‏ خُلُقٍ عَظيمٍ﴾.[6]

از رياست محترم, وزارت محترم و همه دست‌اندركاران و برگزاركنندگان اين همايش وزين علمي حق‌شناسي مي‌كنيم از همه بزرگ و بزرگواراني كه با ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين همايش افزودند، سپاسگزاريم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم نظام ما را در سايه وليّ‌ خود از هر گزندي محافظت بفرمايد و به همه شما بزرگواران عزّت و سرفرازي عطا كند!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


 

. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج‏3، ص70.[1]

. حافظ، غزل حذف شده از ديوان.[2]

. شاهنامه فردوسی، بخش20.[3]

. هاتف اصفهانی، ديوان اشعار، ترجيعبند.[4]

. سوره الرّحمن، آيه54.[5]

. سوره قلم، آيه4.[6]


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات