01 03 2011 4790942 شناسه:

تفسیر سوره حج جلسه 19 (1389/12/10)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿ذلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ ﴿30﴾ حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ ﴿31﴾ ذلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ ﴿32﴾ لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلَي أَجَلٍ مُسَمّي ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ ﴿33﴾ وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ ﴿34﴾ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَي مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلاَةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿35﴾

  تعظيم شعائرالهي مستوجب خير دنيا وآخرت

بعد از بيان بخشي از احكام حج فرمود اينها جزء شعائر الهي‌اند كه خداي سبحان براي اينها حرمت قائل شد اينها را محترم شمرد اينها جزء حُرمات‌الله‌اند اين مصداق, اصلِ كلّي را بيان فرمود كه هر كس حرمتهاي الهي را بزرگ بشمارد خيري نصيب او مي‌شود كه اين خير عند الله خير است يعني هم خير است و هم ثابت, برخي از امورند كه خيرند ولي دوام ندارند فقط خيرِ دنيايي‌اند برخي از امورند كه خيرِ مستمرّند بر اساس آنچه در سورهٴ «نحل» آمده كه ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ[1] چون بزرگداشت حرمتهاي الهي خيرِ عند الله است ﴿وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ خواهد بود پس اين خير, خير جاودانه است كه هم در دنيا هست و هم در آخرت

  بيان برخي از مصاديق قول زور

آن‌گاه در بخش پاياني آيه سي فرمود: ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ﴾ كه مصاديقش گذشت. در بعضي از روايات رجس بر شطرنج تطبيق شده است, قولِ زور بر غِنا تطبيق شده است[2] در بعضي از نصوص دارد كه اگر كسي در مجلس غنايِ مُحرَّم نشسته است آوازه‌خواني آن غناي محرّم را اجرا كرد مستمع به او گفت «أحسنت»  اين «أحسنت» او قولِ زور است[3] از بس اين گناه پليد است خب, البته مراتب و دركات اين گناهان هم يكسان نيست.

  بيان قرآن درباره تعظيم يا هتک حرمت شعائرالهي

بعد از اينكه احكام الهي را بيان فرمود عدّه‌اي هتك حرمت مي‌كنند عدّه‌اي تعظيمِ حرمت و تعظيم شعائر آنهايي كه تعظيم شعائر مي‌كنند در چند بخش از آنها به نيكي ياد كرد يكي اينكه در آيهٴ سي فرمود: ﴿وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ﴾ در آيهٴ 32 هم فرمود: ﴿وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ﴾ بعد در پايان در آيهٴ 35 هم به عدّه‌اي بشارت داد. اين گروهي كه تعظيمِ حُرُمات الهي مي‌كنند طبق آيهٴ سي, شعائر الهي را تعظيم مي‌كنند طبق آيهٴ 32 كه بعد خواهد آمد اينها جزء ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ﴾ هستند كه اينها در مسيرند و تلاش و كوشش‌شان اين است كه حنيفانه حركت كنند نه جنيفانه. تمام سعي‌شان اين است كه از وسط جادّه بيرون نروند اما كساني كه هتك حرمات الهي دامنگير آنها شده آنها مشركند شرك مي‌ورزند حالا يا شركِ اعتقادي يا شركِ عملي. ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ﴾, ﴿غَيْرَ مُشْرِكِينَ﴾‌اند اما هتّاكان حرمتهاي الهي شرك مي‌ورزند اگر نسبت به اصل دين هتك كردند كه شركِ اعتقادي است, نسبت به برخي از اعمال دين, وظايف دين و مناسك دين هتكِ عملي كردند و نه اعتقادي اين شركِ عملي است. فرمود: ﴿وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ﴾ كه در بحث ديروز گذشت.

  تشريح مفاهيم و مصاديق هبوط و سقوط

گاهي تعبير قرآن كريم اين است كه خداي سبحان انسان را در اَحسن تقويم آفريد ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾ بعد ﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ[4] اگر بر اساس توحيدِ فطري حركت كرد مي‌شود ﴿أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾, اگر ارتداد و نفاق و كفر ـ معاذ الله ـ دامنگيرش شد مي‌شود ﴿أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾ اينجا كه فرمود: ﴿وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ﴾ همان بخش ﴿أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾ است آنها كه ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ﴾ بودند بر اساس همان بخش ﴿أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾ است, اگر حَنيفاً لله بود كه همان ﴿أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ[5] را حفظ كرد, اگر جَنيفاً و مشركاً بود كه ﴿فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ﴾, مي‌شود ﴿أَسْفَلَ سَافِلِينَ[6] اينكه فرمود پايين مي‌آيد و سقوط مي‌كند هر گناهي هم همين طور است ولي برخي از هبوطها نظير نزول, هبوط به نحو تجلّي است نه به نحو تجافي, وجود مبارك حضرت آدم هم هبوط كرده به زمين و وجود نحس ابليس هم هبوط كرده به زمين, هبوطِ حضرت آدم به نحو تجلّي بود اينجا آمد نبوّت, شريعت, وحي الهي و دينِ خدا نصيبش شد اين هبوطِ متجلّيانه است كه وحي و نبوّت و شريعت نصيب مي‌شود اما هبوطِ شيطان خدا به او فرمود: ﴿فَاهْبِطْ[7] اينجا جاي تكبّر و گناه نيست برو پايين اين هبوطِ تجافي است آنجا را كه بود از دست داد و اينجا هم كه آمد گرفتار شد ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ[8] بنابراين نظير نزول است نزول گاهي به نحو تجافي است گاهي به نحو تجلّي آن طوري كه قرآن نزول كرده يعني تجلّي كرده هبوطِ آدم از اين سنخ است اين طور نيست كه آن علمِ اسماء را فراموش كرده باشد يا معلّم اسماء بودن را از دست داده باشد اليوم هم انسانِ كامل معلّم اسماء است, عالِم به اسماي الهي است اين مقام را داراست و در زمين به سر مي‌برد تا بشر بتواند از او استفاده كند. خب, پس انسان يا به همان ﴿أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾ مي‌ماند كسي است كه ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ﴾ باشد يا به ﴿أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾ مي‌رسد كه ﴿مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ﴾ حالا اينكه سقوط مي‌كند يا لاشه‌هايش را در همان فضا لاشخورها و كركسها مي‌ربايند يا تندباد او را به مكان دور پَرت مي‌كند كه آن مَسحوق و بَعيد و پودر مي‌شود

  تعظيم شعائرالهي برخاسته از تقواي قلوب

باز دوباره نسبت به تعظيم شعائر الهي فرمود خلاصه اينكه ﴿وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ﴾ بر اساس اعتقاد, بر اساس عمل شعائر الهي را بزرگ بشمارد اين كار از تقواي قلوب است. چندتا مضاف ملاحظه مي‌فرماييد در اين عبارتها حذف شده ﴿وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ﴾ خدا را, ﴿فَإِنَّهَا﴾ گرچه ضمير به ﴿شَعَائِرَ﴾ برمي‌گردد, <شعائر> از تقواي خدا نيست تعظيمِ شعائر خدا از افعالِ مرداني است كه داراي ﴿تَقْوَي الْقُلُوبِ﴾‌اند خيلي از اين مضافها حذف شده است براي اينكه هم موجَز باشد و هم پيام را مي‌رساند. آنچه را كه خدا به عنوان علامت قرار داده گرچه همهٴ احكام الهي از يك نظر مي‌تواند علامت باشد اما در جريانهاي عمومي, در كنگره‌هاي عمومي مثل حج و عُمره اينها جزء علامتهاي الهي و اسلامي است ﴿وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا﴾ يعني «فإنّ» تعظيمِ شعائر خدا از افعال مرداني است كه داراي ﴿تَقْوَي الْقُلُوبِ﴾‌اند. خب تقوا اصولاً وصفي است نفساني اين وصف گاهي مَلكه است, گاهي حال است و گاهي بالاتر از مَلكه به منزلهٴ فصل مقوِّم مردان باتقواست اگر قلب متّقي بود اعمالِ صالح از چنين انساني صادر مي‌شود در حقيقت تقواي قلب است كه عمل را سامان مي‌بخشد قلب است كه اعمال را هدايت مي‌كند, اگر قلب نباشد عمل بي‌روح است يا منافقانه است يا عادت است يا نفاق, وقتي عمل اثر دارد كه نه عادت باشد نه نفاق ﴿فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ

آثار اخروي و برکات قرباني در حج

بعد دربارهٴ اين شترها و گوسفندها و گاوها و اينها كه جزء قربانيها هستند و ضَحايايي هستند كه مَطاياي صحنهٴ قيامت مي‌شوند فرمود اُضحيه‌اي كه انتخاب مي‌كنيد يك حيوانِ فَربه سالمي باشد زيرا همين ضحايا, همين اُضحيه‌ها, مَطاياي شما و مَركبهاي شما هستند در قيامت چون در آنجا بعضيها پابرهنه‌اند بعضي با كفش, بعضيها پياده‌اند بعضيها سواره, اينهايي كه اهل ضحاياي خوب‌اند داراي مركَبهاي خوبي هم هستند در قيامت. خب, فرمود شما اين شعائر الهي را گرامي بداريد اين شترها و امثال اينها كه در صحنهٴ حج قرباني مي‌كنيد اينها دو بخش در قرآن كريم از اينها سخن به ميان آمده يكي دربارهٴ اصل خلقتِ اينها فرمود اينها حلال‌اند بركات فراواني دارند تا زنده‌اند شما مي‌توانيد از اينها استفاده كنيد چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» قبلاً گذشت كه فرمود: ﴿وَالأنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ‏ءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ٭ وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ ٭ وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ[9] اينها تا زنده‌اند در خدمت شما هستند. اما در جريان شترهايي كه به عنوان هَدْي در سفر حج اعزام مي‌شوند و به همراه برده مي‌شوند اينها در يك مقطع محدودي مال شما هستند در همين آيه محلّ بحث فرمود: ﴿لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلَي أَجَلٍ مُسَمّي﴾ اينها تا آن زماني كه ما نگفتيم نِماي متّصل و منفصلش براي شماست شيرشان براي شماست, پشمشان براي شماست, بچه‌اي كه توليد مي‌كنند براي شماست, حقّ ركوب داريد, حقّ باربري روي اينها داريد همهٴ اينها منافعي است كه شما مي‌توانيد از شتر ببريد اما چه موقع ﴿إِلَي أَجَلٍ مُسَمّي﴾ آن اجل مسمّا چه وقت است آن وقتي كه ديگر حق نداريد چه موقع است فرمود: ﴿ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ وقتي اينها به كعبه رسيدند ديگر بايد قرباني بشوند خب پس در بين راه شما كه از راه دور اين شترها را به عنوان قرباني به همراه داريد نماهاي متّصل و منفصل براي شماست تا آن زماني كه ما بگوييم, آن زماني كه ما مي‌گوييم چه موقع است؟ ﴿إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ است ﴿ثُمَّ مَحِلُّهَا﴾ كه اين اسم زمان است نه اسم مكان, مكانش را ﴿إِلَي الْبَيْتِ﴾ معيّن كرده, زمانش را «مَحِل» بيان كرده وقتي به بيتِ عَتيق رسيديد ديگر بايد ذبح يا نَحر كنيد مستحضريد در سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين بحث قبلاً گذشت كه گرچه قرآن كريم تعبير دارد كه «بيت» اما منظور اين نيست كه اين را ببريد كنار كعبه آنجا مسجدالحرام است آنجا جاي ذبح و نحر نيست در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ 95 اين بحث گذشت كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُتَعَمِّدَاً فَجَزَاءٌ﴾  بايد كفّاره بدهد اين كفّاره ﴿مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ بايد باشد, اگر صيدي كرد حيواني را كُشت بايد مشابه آن و مماثل آن را كفّاره بدهد و اهل خُبرهٴ صاحب‌نظرِ عادل بايد بگويد اين مماثل آن است ﴿يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنكُمْ هَدْياً بَالِغَ الْكَعْبَةِ[10] نه معنايش اين است كه برويد كنار كعبه اين را بكُشيد چون آنجا جاي خونريزي نيست يعني وقتي به حرم رسيديد در محدودهٴ مكّه اين را بايد نحر يا ذبح كنيد حالا بعضي از ضحايا هستند كه بايد در مِنيٰ ذبح يا نَحر بشوند بعضيها هستند كه در همان محدودهٴ مكّه و حرم مثل كفّارات و اينها كافي است. اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ يعني وقتي به حرم رسيد به مكّه رسيد نه يعني به كعبه رسيد خب اين شواهد خاصّي او را همراهي مي‌كند. بعد مي‌فرمايد

 تبيين خطوط و اصول کلي دين و شريعت

 اين بيت از ديرزمان معبَد بود, مُحترم بود و در همهٴ ملل و نِحَل كه انبياي ابراهيمي(عليهم السلام) اينها را آوردند محترم بود ما يك اسلام داريم كه اول و آخر, آخر و اوّلش يكي است ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ[11] دينِ به معناي اسلام تَثنيه ندارد فضلاً از جمع نمي‌شود گفت اديان چون بيش از يكي نيست كه اين مربوط به خطوط كلي اصول دين است و خطوط كلي فقه و خطوط كلي اخلاق و خطوط كلي حقوق و امثال ذلك است يعني در همهٴ مِلل و نِحلي كه انبيا آوردند يكي است. اين بخش است كه هر پيامبري نسبت به پيامبر ديگر ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ[12] دارد قبلي مي‌تواند ﴿مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ ياتي[13] بگويد, بعدي مي‌گويد ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ اما بخشي مربوط به شريعت و منهاج است كه مثلاً فلان ملّت چند ركعت نماز بخوانند به كدام سَمت, چند روز روزه بگيرند و در كدام ماه, اينها طبق مصلحتهاي الهي در هر عصر و مصري فرق مي‌كند اينجاست كه فرمود: ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً[14] اين بخش, بخش ناسخ و منسوخ است نه بخش تصديق, آن بخش اسلام بخش تصديق است كه يك اصول ثابتي است و يك اصول متغيّر, برابر اصول متغيّر فرمود: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَكاً﴾ چگونه عبادت بكنند چند روز عبادت بكنند در كدام زمان و زمين عبادت بكنند, براي هر ملّتي برابر مصلحت الهي فرق است لكن اصلِ اين مسائل كه خداي سبحان به زبان انبيا(عليهم السلام) بيان كرده مي‌شود جزء شعائر الهي در هر ملّتي بايد شعائر خودشان را در آن عصر كه مطابق با حجّت آن عصر است تعظيم بكنند و هتك حرمت در هر عصري آن خطر را دارد كه ﴿فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ﴾,

  مفاهيم و مراتب تسبيح و ذکر اسماء الهي

﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَكاً﴾ چرا اين كار را مي‌كنيم؟ براي اينكه تا نام خدا را اينها احيا كنند مستحضريد كه قرآن كريم گاهي ذكر نعمت را مطرح مي‌كند, گاهي ذكر مُنعِم را طرح مي‌كند همچنين گاهي ذكر اسم خدا را طرح مي‌‌كند گاهي خود خدا را طرح مي‌كند, گاهي تسبيح اسمِ خدا را طرح مي‌كند, گاهي تسبيح خود خدا را طرح مي‌كند,

 گاهي ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ[15] را مي‌گويند گاهي ﴿سَبِّحْ اسْمَ رَبِّكَ﴾ نيست ﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ[16] است و مانند آن, گاهي ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ[17] است گاهي ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ[18] است پس ذكرالنِعمه و ذكرالمُنعِم, ذكرالله ذكر اسم الله و همچنين عبادتد كردنها و دستورهايي كه دو بخش ياد مي‌شود تسبيحِ ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأعليٰ﴾ يا ﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ﴾ اينها مراتبي دارد, درجاتي دارد, ولي به هر حال منظور از اسم در حقيقت در عين حال كه اين اسماي لفظي محترم‌اند اسمِ الله را كسي نمي‌تواند بي‌وضو حتّي ببوسد بلكه بايد با وضو باشد با لَبِ طاهر اسم الله را ببوسد اين يك حكم فقهي است در فقه اصغر اين اسم دلالت دارد بر آن معنا و مفهوم, آن مفهوم دلالت دارد بر مصاديق خارج, آن مصاديق خارج مظهر اسماي الهي‌اند كه الآن ما در فاصلهٴ چهار قدمي هستيم ما با اسماءُ اسماءُ اسماء الله سروكار داريم آن اسمي كه اگر كسي او را داشته باشد مي‌شود اسم اعظم با آن مُرده زنده مي‌شود اين الفاظ نيست (يك) اين مفاهيم نيست (دو), كسي يك مفهوم ذهني داشته باشد بتواند مُرده زنده كند آ‌ن اسمايي كه شما مي‌بينيد در دعاي كميل هست در دعاي سمات هست در دعاهاي ندبه هست «و بأسمائك الّتي ملأت أركان كلّ شيء»[19] آن اسمي كه آسمان و زمين را پُر كرده و در برگرفته يا آن اسمي كه با آن اسم وجود موساي كليم در طور با تو مناجات كرد يا آن اسمي كه وجود مبارك عيسي با آن اسم مُرده‌ها را زنده كرده اينها اسماء الله است اينها را ذات اقدس الهي ياد حضرت ابراهيم يعني انسانِ كامل داد و وجود مبارك انسانِ كامل كه اليوم وجود مبارك وليّ عصر است معلّم ملائك شدند اينها را ياد ملائكه دادند ملائكه هم كه مدبّرات عالَم‌اند با اين اسما دارند عالَم را اداره مي‌كنند و اليوم هم وجود مبارك حضرت معلّم همهٴ فرشته‌هاست در تعليم اين اسماء كه «ملأت أركان كلّ شيء»[20] طور اگر هست اين است, احياي موتا اگر هست اين است. خب, فرمود اين كار را كرديم ﴿لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ اينها اين اسما را بايد بگويند البته, اينها طريق است ديگر از همين راه به جايي مي‌رسند ديگر اول احترام اين اسماست بعد دركِ معاني اسماست بعد رسيدن به آن مصاديق است بعد به آن معلّم اسما رسيدن است

 تشرّف به ضيافت الهي درا عياد اسلامي

﴿لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ مي‌بينيد اين تكبيراتي كه بعد از نمازها گفته مي‌شود پانزده نماز كسي كه در مِناست يا ده نماز براي كسي كه در ساير بلاد است «الحمد لله علي ما رزقنا من بهيمة الأنعام»[21] و مانند آن, اين را حمد مي‌كنند براي اينكه اين در حقيقت جزء برنامه‌هاي عيد است وقتي كسي از عبادت و از لقاي پروردگار فراغت پيدا كرد براي او عيد است ما دوتا عيد داريم و هر دو عيد بعد از شركت در مهماني خداي سبحان است اگر كسي توفيقي يافت جزء ضيوف‌الرحمان شد مهمان خدا شد خب البته عيد است براي او ديگر ما ديگر در اسلام غير از غدير و جمعه كه برنامه‌هاي رسمي داريم غير از اين بيش از دو عيد كه نخواهيم داشت و نداريم عيد فطرت و عيد اضحيٰ, در عيد فطر به مهماني خدا رفتيم براي اينكه ماه مبارك رمضان شهرالله است و ضيوف‌الرحمان در آنجا پذيرايي مي‌شوند در عيد قربان هم مناسك انجام شده است براي اينكه كساني كه صحنهٴ حج را پشت سر مي‌گذارند جزء ضيوف‌الرحمان‌اند اينها كه مهماني خدا را و ضيافت الهي را درك كرده‌اند بهترين عيد است براي آنها,

رسالت واقعي انسان در تمسّک به حبل الله و ذکرالهي

حالا بعضيها اسم الله را ذكر مي‌كنند بعضي خود الله را ذكر مي‌كنند در هدايت هم همين طور است در اعتصام هم همين طور است هم «من يعتصم بحبل الله»[22] داريم, هم ﴿مَن يَعْتَصِم بِاللّهِ[23] داريم خود حبل الله به چه كسي معتصم است اهل بيتي كه معادل حبل الله‌اند به چه كسي معتصم‌اند حالا مي‌رسيم در روايت بعدي كه از وجود مبارك ابي‌ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) رسيده است كه [از پدر بزرگوارشان نقل كردند] اين ﴿بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَنَزَلت فينا خاصّه»[24] تنها براي ماست, خب تنها براي ماست يعني آن قلّه‌اش براي ماست ديگر وگرنه شاگردان اينها كه بهره‌اي دارند كه خب, در بخشي از آيات دارد ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ در بخش ديگر دارد كه ﴿وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ﴾ خب آن مُعتصِم بالله چه كسي است؟ خود حبل الله است و كسي كه قَرين حبل الله است حبل الله كه ديگر به حبل الله ديگر متّصل نيست او به الله متّصل است اهل بيت كه ديگر به غير خدا معتصم نيستند كه اهل بيت كه معادل حبل الله‌اند به الله معتصم‌اند ديگر, بنابراين مصداق كامل اينها معلوم است كه چه كساني هستند و كساني كه با اسم خدا مأنوس‌اند يك مرحله, كساني كه با خود خداي سبحان آن مقامي كه خود اينها مي‌توانند با او ارتباط بكنند مقام ديگر است. فرمود: ﴿لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ لذا گاهي قوس صعود دارد گاهي قوس نزول دارد, گاهي سبب را بر مسبَّب تَفريع مي‌كند به تعبير سيدناالاستاد, گاهي مسبَّب را بر سبب, گاهي مي‌فرمايد: ﴿فَإِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ كه تفريع سبب است بر مسبّب, گاهي مي‌فرمايد: ﴿فَلَهُ أَسْلِمُوا﴾ كه تفريعِ مسبّب است بر سبب[25] اين تفريعِ توحيد بر گذشته, تفريع سبب است بر مسبَّب نتيجه است بر مقدّمات, اصل است بر فرع, اما تفريع ﴿فَلَهُ أَسْلِمُوا﴾ از سنخ تفريع فرع بر اصل است, از سنخ آثار توحيدي است بر خود توحيد. فرمود: ﴿فَإِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا﴾ چون بيش از يك خدا نيست منقاد او باشيد آ‌نها مشكل توحيد در الله نداشتند مشكلشان توحيد در اله بود مي‌گفتند اله متعدّد است ما آلهه متعدّد داريم وجود مبارك حضرت فرمود اله هم مثل الله بيش از يكي نيست.

پرسش:...

پاسخ: خب بالأخره ذكر نعمت است ديگر آن ذكر نعمت است شكر مي‌كنيم كه ما را به اين نعمت متنعّم كردي خب, ولي اين را در آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «نحل» نداريم با اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ‏ءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ٭ وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ ٭ وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ[26] آنجا با اينكه نعمتهاي فراواني را ذكر مي‌كند ديگر سخن از اين نيست كه «الحمد لله عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ»[27] اين براي آن است كه انسان روز عيد شاكرانه به ياد خداي سبحان است با اينكه نعمتهايي كه در آيهٴ پنج و شش و هفت سورهٴ مباركهٴ «نحل» است بيش از نعمتهايي است كه در روز عيد قربان نصيب زائران و حاجيان مي‌شود.

  تبيين اوصاف <مخبتين> در قرآن

خب, فرمود: ﴿فَإِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ﴾ مُخبِتين چه كساني هستند؟ خب چند گروه را نام مي‌برد كه اينها جزء مخبتين‌اند. اِخبات اين است كه آدم سر خم بكند تكان نخورد كه در بحثهاي كتابهاي اخلاقي اين‌چنين معنا كردند كه اين قدر انسان متواضع و خاضع و تسليم باشد كه اگر پرنده‌اي روي سرِ او نشسته است سرش را تكان ندهد كه پرنده پرواز كند اين قدر سر به زير باشد در پيشگاه ذات اقدس الهي اين معناي اخبات است. مصاديقي كه براي مُخبِتين ذكر شده‌اند چند گروه‌اند ﴿بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ﴾ مخبتين چند گروه‌اند چه كساني هستند؟ يك: ﴿الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾  كه اين گروه از ديگران برترند همين كه نام خدا را مي‌برند اينها دلشان مي‌تَپد اينها سالك نيستند مجذوب‌اند جَذْبه آن گرايشِ خاص دارد نام الله را كه بردند اينها مي‌تپند اين معلوم مي‌شود از سنخ لفظ و مفهوم و امثال ذلك نيست دل به نام خداي سبحان آرام مي‌گيرد و بس, اول مي‌تپد كم كم نزديك مي‌شود سپس آرام مي‌گيرد ﴿بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ﴾, مخبتين ﴿الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ يك گروه, گروه ديگر ﴿وَالصَّابِرِينَ عَلَي مَا أَصَابَهُمْ﴾ در مصائب فقط حرفشان ﴿إِنَّا لِلّهِ[28] است درست است قبل از حدوث حادثه نگران‌اند و تلاش و كوشش مي‌كنند اما وقتي كه حادثه نازل شد راضي به قضاي الهي‌اند ﴿وَالصَّابِرِينَ عَلَي مَا أَصَابَهُمْ﴾, گروه سوم ﴿وَالْمُقِيمِي الصَّلاَةِ﴾ اينها كساني هستند كه نماز را اقامه مي‌كنند بارها به عرضتان رسيد كه سخن از قرائت نماز نيست, خواندن نماز نيست براي اينكه نماز عمود دين است يك, عمود را نمي‌خوانند عمود را به پا مي‌دارند اگر قرآن در همهٴ موارد سخن از اقامهٴ نماز دارد براي اينكه فرمود نماز عمود دين است[29] يعني دين گفته كه نماز عمود دين است, ستون را نمي‌خوانند ستون را اقامه مي‌كنند ﴿وَالْمُقِيمِي الصَّلاَةِ﴾ سه, خب اما غالباً مسئلهٴ اقامهٴ صلات با ايتاء زكات همراه است براي اينكه فواصل آيات روشن بشود و هماهنگ بشود آيات غالباً با جمعِ مذكّر سالم ختم مي‌شد چه اينكه آيات بعدي هم همين طور است نفرمود اينها «مؤتون الزّكاة» فرمود: ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾ كه زكات واجب و زكات مستحب همه را در برمي‌گيرد علم را هم در برمي‌گيرد آن روزي كه حوزه‌ها رشد مي‌كرد براي اينكه هرگز سخن از اين نبود كه من درس بگويم حقوق بگيرم, كتاب بنويسم حقوق بگيرم اينها نبود آن روز بود كه نجف, نجف شد الآن كه به صورت بازاريابي و كسب و كار در آمده وضع هم به اين صورت سقوط مي‌كند ـ معاذ الله ـ فرمود خداي سبحان علمي كه به شما داد شما با اين علم به چشم كالا نگاه نكنيد ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾ تنها سخن از مال نيست علم هست, كمالات ديگر هست, علوم عقلي هست, علوم نقلي هست هر چه را خداي سبحان به بندگان صالح عطا كرده آنها به عنوان عطيّهٴ الهي به ديگران خواهند داد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ نحل, آيهٴ 96.

[2] . الكافي, ج6, ص435.

[3] . معاني الأخبار, ص349.

[4] . سورهٴ تين, آيات 4 و 5.

[5]  . سورهٴ تين، آيهٴ 4 .

[6]  . سورهٴ تين، آيهٴ 5 .

[7] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 13.

[8] . سورهٴ ص, آيهٴ 85.

[9] . سورهٴ نحل, آيهٴ 5 ـ 7.

[10] . سورهٴ مائده, آيهٴ 95.

[11] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 19.

[12] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 3.

[13] . سورهٴ صف, آيهٴ 6.

[14] . سورهٴ مائده, آيهٴ 48.

[15] . سورهٴ اعليٰ, آيهٴ 1.

[16] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 1.

[17] . سورهٴ بقره, آيهٴ 40.

[18] . سورهٴ بقره, آيهٴ 152.

[19] . البلد الأمين, ص188.

[20]  . البلدالامين، ص188.

[21] . من لا يحضره الفقيه, ج1, ص518.

[22] . ر.ك: الامالي (صدوق), ص19.

[23] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 101.

[24] . تأويل الآيات الظاهرة, ص332.

[25] . الميزان, ج14, ص375.

[26] . سورهٴ نحل, آيات 5 ـ 7.

[27] . من لا يحضره الفقيه, ج1, ص518.

[28] . سورهٴ بقره, آيهٴ 156.

[29] . تهذيب‌الأحكام, ج2, ص237.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق