30 12 2004 4857683 شناسه:

تفسیر سوره یوسف جلسه 6

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿إِذْ قَالَ يُوسُفُ لاَِبِيهِ يَا أبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ (4) قَالَ يَابُنَيَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَي إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ (5) وَكَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَي آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَي أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (6)

تا كنون روشن شد كه عبادت ذاتاً مخصوص خداي سبحان است و براي غير خدا حرام است و قابل امر و نهي نيست كه از زيد اطاعت كنيد زيد را عبادت كنيد عمرو را عبادت نكنيد اين‌چنين نيست اين بالقول‌المطلق منحصراً براي خداي سبحان است و بالقول‌المطلق براي غير خدا حرام است نسبت به غير خداوند قابل امر و نهي نيست وگرنه نسبت به ذات اقدس الهي تحت امر است ما مأمور به عبادت الهي هستيم ﴿فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ[1] و منحصراً براي خداست مطلب دومي كه ثابت شد اين است كه سجده چون ذاتاً عبادت نيست يك نحو خضوع است هم براي خدا ممكن است هم براي غير خدا منتها نسبت به ذات اقدس الهي رواست نسبت به غير خداي سبحان تابع امر است اگر جايي امر شد رواست و اگر جايي امر نشد نارواست مطلب سوم آن است كه سجده فرشتگان براي آدم(سلام الله عليه) يا سجده يازده ستاره و شمس و قمر در عالم رؤيا براي وجود مبارك يوسف(سلام‌الله‌عليه) اين به اذن الهي است بلكه به امر الهي است در جريان سجده فرشته‌ها اين به امر الهي بود منتها در همان سورهٴ مباركهٴ بقره بحث شد كه سجده فرشتگان از سنخ سجده تشريعي كه در عالم شريعت باشد نيست زيرا آنها شريعت به اين معنا ندارند كه براي اينها هم پيامبري باشد عذاب و بهشتي باشد نه

پرسش ... پاسخ: احتياج به امر الهي است ذاتاً محال نيست اگر سجده براي غير معصوم به دستور خداي سبحان باشد محال نيست اما به دستور [الهي] نباشد جايز نيست و چنين دستوري هم نرسيده اما اصل اطاعت كه ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ[2] چرا، آنها را قبله‌قرار‌دادن قبر آنها را قبله‌قرار‌دادن اينها ذاتاً محال نيست اما احتياج به امر است و امر نرسيده ولي عبادت ذاتاً مخصوص خداي سبحان است قابل امر به غير خدا نيست ولي سجده ذاتاً عبادت نيست يك نحو تعظيم و احترامي است احتياج به امر است و چنين امري هم نرسيده

پرسش: گرچه به تدبير براي احترام باشد سجده براي غير معصوم چه اشكالي دارد نياز به امر چرا دارد؟ جواب: صرف احترام سجده نيست سجده يك احترام خاص است چون سجده احترام خاص است دليل مي‌خواهد اگر كسي به قصد سجود امر بدهد بالأخره نمي‌تواند خودش تشريع كند كه دستورات شرعي به عنوان عبادت شرعي تابع امر است ديگر اگر امري نرسد خب انسان مي‌رود طبق اطلاقات عمومي تمرد مي‌كند مي‌بوسد اينها ديگر طبق اطلاقات عمومي است اما به عنوان يك وظيفه ديني بخواهد انجام بدهد بايد كه دستور برسد ديگر.

پرسش: ركوع چه ...؟ جواب: آن هم همين طور است ديگر خب مطلب بعدي آن است كه آن هم كه ثابت شد اين است كه طبق چند طايفه از آيات قرآن كريم و همچنين روايات فراوان اين است كه هر موجودي به اندازه هستي خود اهل ادر آك و شعور است و اگر كودكان گياهان را زنده مي‌پندارند اينها اصل مطلب حق است لكن اينها بر اساس تلقين است نه بر اساس فطرت و اينها به اينها گفتند كه اينها را آزار نكنيد اينها مي‌رنجند و مانند آن آنها هم باورشان شده است كه اينها زنده‌اند البته حيات آنها را از راه علم و دليل عقلي و نقلي مي‌شود ثابت كرد اما از اين روش كودكانه نمي‌شود پي برد اين چون فطري اينهاست بلكه اينها در اثر تلقين به دست آمده است به اينها گفتند اينها هم باورشان شد مطلب ديگر اينكه همان طوري كه انبيا(عليهم السلام) درجاتشان متفاوت است مرسلين درجاتشان متفاوت است ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ[3] است ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ[4] است رؤياهاي اينها هم يكسان نيست بعضي از رؤياها قوي است بعضي از رؤياها اقوا بعضي از رؤياها نياز به تعبير شديد دارد بعضي از اينها نياز به تعبير ندارد يا [نياز به] تعبير رقيق دارد لذا بين رؤياي حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) با رؤياي حضرت يوسف خيلي فرق است نكته ديگر اينكه وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) با آنكه از انبياي اولوا العزم است اين رؤيا را كه ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ[5] در دوران پيري ديدند بعد از اينكه در دوران پيري فرزندي پيدا كرده‌اند و خداي سبحان به او اسحاق و اسماعيل و اينها را داد كه گفت: ﴿الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ[6] بعد از آنكه اين دعا را كرد كه معلوم شد در دوران پيري است بعد از گذشت چند سال تازه ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ[7] مطرح شده است بر خلاف جريان يوسف(سلام الله عليه) كه در اوايل سن است مثلاً از هفت سالگي نقل شده تا دوازده سالگي كه اين خواب را ديده است بنابراين هم انبيا درجاتشان فرق مي‌كند هم مرسلين درجاتشان فرق مي‌كند قهراً رؤياها هم متفاوت است اين يك، و دوم اينكه وجود مبارك حضرت ابراهيم كه از انبياي اولوا العزم است اين رؤياي خاص را كه تعبير نمي‌خواست در اواخر عمر ديدند اما وجود مبارك يوسف در اوايل عمر هنوز مسئله نبوت ايشان مطرح نشد در سورهٴ مباركهٴ يوسف خيلي راجع به نبوت ايشان سخن به ميان نيامده در بعضي از سور نظير سوره غافر آنجا از وجود مبارك يوسف به عنوان پيامبر و در سورهٴ انعام هم همچنين ياد شده است وگرنه در سوره يوسف به صراحت از نبوت او سخني به ميان نيامده ﴿يَجْتَبيكَ﴾ و مانند اين هست كه بي‌تناسب به نبوت نيست آيهٴ 34 سورهٴ مباركهٴ غافر اين است كه ﴿وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُم بِهِ حَتَّي إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً[8] در سورهٴ مباركهٴ انعام هم در رديف انبياي الهي نام مبارك يوسف آمده در سوره يوسف فقط يك جا سخن از وحي است فرمود وقتي او را به چاه انداختند ما از راه وحي به او فهمانديم كه شما اين صحنه را بالأخره يك روزي براي برادر آنت نقل خواهي كرد اين نشانه وحي‌يابي وجود مبارك يوسف است اما در اين سوره از نبوت او رسالت او مأموريت او حوزه تبليغي او سخني به ميان نيامده ﴿يَجْتَبيكَ﴾ هست ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ[9] و مانند اين هست اما يك آيهٴ روشني كه دلالت بكند بر نبوت او نيست البته شواهد ضمني شايد باشد بنابراين با اين تفاوت نبايد توقع داشت آن رؤيايي كه نصيب حضرت ابراهيم خليل در دوران پيري شده است نصيب حضرت يوسف در دوران نوسالي‌اش هم بشود اين كه تعبير نخواهد اصلاً اين طور.

پرسش ... پاسخ: همان ايشان هم گفت: ﴿أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ[10] همان بود ديگر نه اينكه گفت «رأيت اني ذبحتك» كه گفت: ﴿أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾ همين هم محقق شده يعني آماده شد براي ذبح همين را ديد و در خارج هم همين واقع شد.

سؤال: ... جواب: بله در حد اشعار غرض اين است كه اين‌چنين نيست كه مسئله نبوت آمده باشد به صورت صريح نظير ﴿مِنَ النَّبِيِّينَ[11] كذا نظير سورهٴ مباركهٴ انعام كه انبيا را مي‌شمارند نام مبارك يوسف هست يا در سوره غافر دارد كه به او بينات داديم او بينات را براي شما آورد بعد از او خيال كردند كه خدا ديگر رسولي نمي‌فرستد اينها خب شفاف و روشن است ديگر

مطلب ديگر اينكه در جريان فرق بين اخبار و انشا و وعده و وعيد مطالبي گذشت كه بين اخبار و انشا فرق است اولاً در انشا هم بين وعده و وعيد فرق است ثانياً آنچه را كه خداي سبحان درباره قيامت درباره جهنم مثلاً قضيه خبريه باشد كه به داعي انشا القا نشده باشد آنها خبر است يقيناً واقع مي‌شود كما كان اما آنچه كه به صورت انشا است كه جمله انشائيه است يا خبريه‌اي است كه به داعيه انشا القا شده آن بين وعده و وعيد فرق است اگر وعده باشد كه يقيناً انشا محقق خواهد شد كما كان و اگر وعيد باشد احتمال تخلف هست كه خداي سبحان خلف وعيد بكند و خلف وعيد هم مخالف حكمت نيست بلكه موافق با عفو و احسان است لكن في‌الجمله نه بالجمله نه اينكه كل جريان برداشته بشود زيرا رفع كل اين جريان به همان رفع جمله خبريه برمي‌گردد كه ممكن نيست،

مطلب ديگر اين است كه اين نفس در ساختن اين يازده برادر و پدر و خاله به صورت اجرام سماوي خيلي تلاش و كوشش كرده است بالأخره اين نفس انساني گاهي ملكي است گاهي زميني است گاهي آسماني اين يازده برادر و پدر و خاله را به صورت سفر آسماني كرده به صورت يازده ستاره و شمس و قمر در آورده بعد آنها را هم زميني كرده كه خاضع يوسف شدند كه در برابر او تسليم بودند طبق اراده او كار مي‌كردند چنين چيزهايي و اين در اثر همان سلطه خاص الهي است كه اين نفس را به چنين قدرتي مقتدر مي‌كند چنين كارهايي را هم كرده‌اند تعبيري كه وجود مبارك يوسف دارد اين است كه ﴿إِذْ قَالَ يُوسُفُ لاَِبِيهِ يَا أبَتِ﴾ اين بازگوكردن ﴿يَا أبَتِ﴾ براي همان جريان عاطفي است وگرنه اگر مي‌فرمود «اذ قال يوسف لابيه اني رأيت» خب مطلب معلوم بود گفتن ﴿يَا أبَتِ﴾ همان نشانه ترقيق و تلطيف و جنبه حفظ عاطفي و مانند آن است چه اينكه متقابلاً وجود مبارك يعقوب در پاسخ اگر [فقط] مي‌فرمود ﴿لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَي إِخْوَتِكَ﴾ مطلب معلوم بود اما فرمود ﴿يا بُنَي﴾ آن را هم با يايي كه نشانه ترحيم و ترقيق و اين طور است نه پسر كوچك اين يا براي ايجاد عاطفه است فرمود رؤياي خود را براي برادر آنت بازگو نكن كه اينها مكر مي‌كنند كيد مي‌كنند بر اساس حسادت سؤالات فراواني مربوط به اين بحث شده است كه بعضيها پاسخ داده شد بعضي‌ها هم در طول اين بحثها ان‌شاءالله خواهد آمد فرمود ﴿فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً﴾ اينها كيد مي‌كنند اين تأكيد هم هست اين مصدر تأكيد است ﴿فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً﴾ اينها كيد مي‌كنند مكر مي‌كنند نمي‌گذارند تو آرام باشي اين جريان را كه فرمود ﴿فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً﴾ خب منشأش مي‌تواند حسادت باشد چون از اين خواب پيداست كه شما بالأخره به مقامي خواهي رسيد اين ظاهر خواب ولو خصوصيتهاي همراه اين خواب معلوم نيست كه بالأخره به كدام مقام مي‌رسي ولي اجمالاً معلوم است كه شما به مقامي خواهي رسيد و آنها هم در برابر تو خضوع مي‌كنند يك وقت است كه تو يك مقامي پيدا مي‌كني كه آنها فاقد آن مقام‌اند اين يك حسدي را به همراه دارد في‌الجمله يك وقتي به مقامي مي‌رسي كه آنها در برابر تو خاضع‌اند اين مستلزم حسادت مضاعف است چون اينها تو اينها را ديدي ﴿رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ﴾ اگر خواب مي‌ديدي كه به مقامي رسيدي كه ديگران در برابر تو سجده كردند خاضع شدند اين ممكن است باعث حسادت اينها بشود اما نه حسادت مضاعف ولي وقتي خواب ديدي كه تو به مقامي مي‌رسي كه اينها در برابر تو خضوع ‌مي‌كنند اين باعث حسادت مضاعف خواهد شد قهراً كيد مي‌كنند حسادت هم از بدترين دشمنهاي دروني انسان است ﴿فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً﴾ لكن اينها چون بالأخره پيامبرزاده بودند عاقبت اينها هم مثلاً خواستند به خير باشد و خيلي هم اهل فتنه و شر و فساد نبودند فرمود منشأ همه اين كارها همان شيطنت شيطان است ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ نه اينكه اين اخوه عدو مبين تواند شيطان اينها را تحريك مي‌كند چون شيطان اينها را تحريك مي‌كند اينها ذاتاً دشمن تو نيستند اگر بگويي شيطان تحريكشان مي‌كند خب نگو اينها هم اظهار عداوت نمي‌كنند جريان شيطنت شيطان را هم وجود مبارك يعقوب در طليعه امر بيان فرمود ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ هم وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) در پايان امر كار را به شيطان اسناد داده است آيه صد همين سورهٴ مباركهٴ يوسف كه به خواست خدا در پيش داريم اين است ﴿وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ يَا أَبَتِ[12] وقتي كه آن يازده برادر و پدر و خاله كه از آن به عنوان ﴿أَبَوَيْهِ﴾ طبق اين نقلها ياد شده است سجده كردند فرمود: ﴿يَا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُؤْيايَ مِن قَبْلُ[13] آن خوابي كه من قبلاً ديدم تعبيرش اينهاست ﴿قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقّاً[14] اين رؤيا را خدا حق و ثابت قرار داد و در خارج هم واقع شد ﴿وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَعَ الشَّيْطَانُ بَينِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي[15] اين اختلاف و شكاف و فاصله را شيطان بين من و برادر آنم ايجاد كرد پس در طليعه داستان وجود مبارك يعقوب فرمود نگو براي اينكه ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ در پايان قصه هم وجود مبارك يوسف اظهار كرد كه ﴿بَعْدِ أَن نَّزَعَ الشَّيْطَانُ بَينِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي﴾ او منشأ اين فتنه شد لذا انسان نبايد كه ابزاري [به] دست او بدهد.

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ نه معنايش اين است كه خود او آشكار است عداوت او آشكار است او يك دشمن آشكاري است براي آدم دشمني او پوشيده نيست براي اينكه او صريحاً اعلام كرد و سوگند ياد كرد كه گفت: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ[16] اين طور نيست كه كتمان كرده باشد اينكه مي‌گويند دشمن قسم‌خورده، دشمن قسم‌خورده همين است اين صريحاً اعلام كرده است سوگند ياد كرده است كه من دشمن انسانم آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ اسراء آمده است در آنجا هم گفت: ﴿لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ[17] عن احتناك مي‌كنم از اينها سواري مي‌گيرم يك سواركار وقتي كه سوار بر اسب است حنك و تحت حنك اين اسب در اختيار سواركار راكب است آن راكب احتناك مي‌كند يعني حنك، تحت حنك دهنه افسار اين اسب در اختيار اوست گفت من ﴿لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ مثل يك سواركار مسلطي كه سوار مي‌شوم حنك و تحت حنك گلو و افساري كه زير گلوي اينهاست مثل اسب در اختيار مي‌گيرم اين را ديگر پنهان نكرده لكن مثل دشمني كه در كمين انسان است عداوتش روشن است اما خود او را آدم نمي‌بيند مردان الهي چون در كمين خود خدا را مي‌بينند ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ[18] مواظب ند كه ديگري كمين نكند آن كسي كه مواظب است كمين را هم مواظب است هم مي‌داند خداي سبحان در كمين است ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ هم مي‌داند كه شيطان كمين كرده‌است ﴿لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ[19] سر راه راست اينها مي‌نشينم كمين مي‌كنم چون آنها مراقب ند مواظب ند و اهل غفلت نيستند اگر يك حادثه‌اي پيش آمد مي‌فهمند از شيطنت شيطان است ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ[20] يك وسوسه‌اي يك خاطره‌اي يك خيالي يك انگيزه‌اي يك انديشه‌اي يك پيشنهادي به اينها دادند اين مي‌فهمد كه حرف حرف شيطان است اين شياطين‌الانس آمدند و اين پيشنهاد را دادند و در او وسوسه ايجاد كردند اين شياطين‌الانس آمدند وسوسه ايجاد كردند ﴿تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ فوراً بيدار مي‌شوند و استغفار مي‌كنند و به خدا پناهنده مي‌شوند و مشكلشان حل مي‌شود اما آنها كه غافل اند نمي‌دانند كه اين پيشنهاد از اين شيطان است و اين دوستان او شياطين‌الانس‌اند و از راه پيشنهاد دارند او را فريب مي‌دهند اين ﴿تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ نيست شيطان هم همان طوري كه در سورهٴ مباركهٴ اعراف هست ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ[21] از راهي وارد مي‌شود كه انسان نمي‌داند از راه محبت و دوستي و عدالت و مانند آن كه ظاهرش فريباست و باطنش سمّ است وارد مي‌شود ابزار كار را هم دارد هم از بيرون ابزار دارد هم از درون درون همان نفس مسوّله است نفس مسوّله كارش تسويل‌گري است تسويل عبارت از آن است كه اولاً شناسايي مي‌كند كه انسان به چه چيزي علاقه‌مند است يك روانشناس خوبي است يك روانكاو خوبي است كه از خود ماست از جاي ديگر نيامده با ما بود با ما هست و ‌مي‌داند كه ما از چه خوشمان مي‌آيد وقتي مي‌داند اين شخص را از چه راه مي‌شود فريب داد اين نفس مسوّله وقتي كه با شيطان رابطه دارد و شيطان مي‌رساند و شيطان هم از او استخبار مي‌كند كه اين شخص از چه راه [منحرف] مي‌شود آن نقطهٴ آسيب‌پذيري‌اش چيست بعضي از راه تطميع است بعضي از راه تهديد است بعضي از راه تحبيب است بعضي از راه اخافه و مانند آن است بالأخره مي‌فهمد كه چيست بعد از اينكه تصميم گرفتند كه اين شخص را از راه طمع يا از راه خوف بلغزانند آنچه كه مورد علاقه اوست يا به امنيت و آسايش و رفاه دل بسته است يا به مسائل شهوي دل بسته است آن را به صورت يك زرورق روي اين تابلو مي‌گذارند پشت اين زرورق همه اين زباله‌ها و آن معاصي و آن محرمات و آن گناهان و آن سمومات را رديف تنظيم ‌مي‌كنند آنچه كه اين شخص مي‌بيند همين زرورق است به اميد اين زرورق اين تابلو را مي‌پذيرد يا اين غذا را مي‌خورد و تمام اين سمومات را در دستگاه بدن جا مي‌دهد اين كار نفس مسوّله است ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ[22] در جريان حضرت يوسف دو بار در همين سوره اين از تسويل كمك گرفته شد وجود مبارك يعقوب فرمود نفس مسوّله كار خودش را كرده شما هر چه خوشتان مي‌آمد شيطان همان را به صورت يك زرورق تابلوي زرين روپوش قرار داد در برابر چشم شما نهاد شما باورتان شد پشتش حرفهاي خودش را زده چه اينكه وجود مبارك يعقوب در اواخر عمر هم گفت كه باز ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ﴾ آنها هم اعتراف كردند مسئله تسويل را سامري هم به همين درد مبتلا شد كه گوساله‌پرستي و اين نحلهٴ مشئوم را ترويج كرد گفت: ﴿سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي[23] اين نفس مسوّله را آدم بايد مواظب باشد خداي ناكرده اگر مواظب او نبود وقتي معتاد شد آن‌گاه به دام نفس امّاره مي‌افتد اين نفس امّاره كه باز جريانش در همين سورهٴ مباركهٴ يوسف مطرح است اين است كه انسان وقتي كه عادت كرده به يك گناهي عالماً عامداً تحت امر نفس اماره قرار مي‌گيرد ديگر حالا لازم نيست يك زرورقي روي آن تابلو بگذارند عين همين پليدي را بر او تحميل مي‌كنند او هم بايد مصرف بكند اين ﴿إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ[24] بعد از تسويل است يعني بعد از اينكه انسان به دام افتاد خب ناچار است عالماً عامداً يك خلافي را مرتكب بشود ديگر خب اين كارها به وسيله شيطان با ابزار دروني انجام مي‌شود انسان غافل هيچ كدام از اينها را نمي‌بيند ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ[25] اما انسان هوشيار متذكر كه همه جوانب را در نظر دارد هم از دور مي‌بيند كه شيطان با چه دسيسه‌اي آمده هم از درون نفس مسوّله و مانند آن را كنترل مي‌كند اينكه فرمود: ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ هم وجود مبارك يعقوب خطر شيطنت شيطان را در طليعهٴ امر گوشزد كرد هم وجود مبارك يوسف خطر شيطنت شيطان را در پايان قصه بازگو كرد عداوت او روشن است نه اينكه شما خود او را مي‌بينيد خب آن كسي كه عداوتش روشن است سعي مي‌كند در كمين باشد ديگر چون خودش را كه نشان نمي‌‌دهد كه آن‌گاه وجود مبارك يعقوب(سلام الله عليه) گوشه‌اي از زواياي اين رؤياها را ذكر كرده بعضي از سؤالها مربوط به رؤياست كه انسان گاهي نكاح در خواب مي‌بيند و مانند آن اينها در جريان اقسام خوابهايي كه در همين اثناي اين سورهٴ مباركهٴ مطرح است كه زندانيهاي همراه با وجود مبارك يوسف چند خواب ديدند طرح اقسام خواب در آن آيات مناسب است اما اينكه فرمود: ﴿لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ﴾ اين ديگر در خواب نبود اين را خداي سبحان نقل مي‌كند نقل الهي است خدا مي‌فرمايد يعقوب(سلام الله عليه) چنين چيزي گفته معلوم مي‌شود كه يعقوب در بيداري اين مطلب را از يوسف تلقي كرد و در بيداري مطلب را به يوسف فرمود.

مطلب بعدي آن است كه اجمالاً در رؤيا آن كسي كه صادقانه زندگي مي‌كند و جزء صديقين است «مع الصادقين» است اين رؤياي صادق نصيبش مي‌شود اما آن كسي كه در فعلش يا در قولش يا در نوشتارش كم و بيش از صدق فاصله گرفته است رؤياي صادقه كه بشرايي است براي مؤمن كمتر بهره چنين كسي ‌مي‌شود انسان دروغگو خواب صادق نمي‌بيند زيرا اين نفس بايد در عالم رؤيا آنچه را كه ديد حفظ بكند خب وقتي به دروغ عادت كرده است هر چه را ديد كم و زياد مي‌كند تحريف مي‌كند ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ[26] مي‌كند لذا از وجود مبارك رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه «اصدقكم رؤياً اصدقكم حديثا»[27] آن كسي كه راستگوتر است خوابهاي راست را هم او ‌مي‌بيند چون وجود مبارك پيامبر و انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) جزء صديقين‌اند رؤياي آنها هم صادق خواهد بود خب از اين جمله‌اي كه وجود مبارك يوسف گفت ﴿رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ﴾ اين مطالب را وجود مبارك يعقوب برداشت كرد به حضرت يوسف فرمود. فرمود: ﴿وَكَذلِكَ﴾ يعني همان طوري كه اين رؤيا كه روزي معنوي است نصيب تو شد ﴿يَجْتَبيكَ رَبُّكَ﴾ تو جزء مجتباهاي پروردگاري «اجتبي» يعني جبايه شما مي‌بينيد وقتي يك طبق ميوه‌اي هست چند تا كه درشت و شفاف و رسيده و سالم است انسان برچين مي‌كند آن برچين‌كردن را مي‌گويند «اجتبي» آن برچين‌شده را مي‌گويند «مجتبي»، «مجتبي» يعني جبايه‌شده بر‌چين‌شده «اجتبي»‌شده در بين افراد خداي سبحان بعضيها را برچين مي‌كند آنها كه سالم‌اند صادق‌اند آنها را برچين مي‌كند فرمود تو را در بين افراد ديگر برچين مي‌كند همان طوري كه تا كنون اين نعمتها را داد بقيه نعمتها را هم بعد به تو خواهد داد اما حالا اين نبوت است ولايت است وصايت است چيست روشن نيست هر پيامبري مجتباست اما هر مجتبايي پيامبر نيست لذا از اين آيه نمي‌شود نبوت وجود مبارك يوسف را به دست آورد ﴿وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ﴾ وجود مبارك يعقوب از اين رؤيا فرمود علم تأويل احاديث را خداي سبحان به حضرت يوسف(سلام الله عليه) خواهد داد تأويل احاديث هم غير از تعبير رؤياست تعبير رؤيا اين است كه انسان حالا يا رؤياي خود يا ديگران را ارزيابي بكند عبور مي‌كند به آن نقطهٴ اصلي مي‌رسد رؤياهايي كه اضغاث احلام است تعبير ندارد يعني انسان عبور بكند به آن نقطهٴ آغازين برسد آن نقطهٴ آغازين هم دست‌پروردهٴ خيال همين شخص است از جاي ديگر نيامده چنين تعبيري لغو است اما اگر انسان با مثال منفصل رابطه پيدا كرد نه آنچه كه در درون خود است ديده آنچه كه در واقعيت بيرون است ديده حالا يا قبلاً اتفاق افتاد يا بعداً اتفاق مي‌افتد آنچه كه در بيرون هست صنع الهي است و حق است وقتي كه انسان دست‌نخورده همان را حفظ بكند نظير ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ[28] همان واقع مي‌‌شود وقتي وارد دستگاه نفس شد قوّهٴ متخيّله اين را صورت‌پردازي ‌مي‌كند تجزيه مي‌كند تركيب مي‌كند اگر زياد دست‌كاري نكرد خب معبّر مي‌تواند عبور بكند آنچه را كه اين شخص در هنگام بيداري براي او نقل كرده بر اساس تناسباتي كه بين اين صور هست از يك سو با خود شخص هست از سوي ديگر با روابط خاصي كه بين اين نيروهاي خود شخص است از سوي سوم از اين مجموعه اين پي مي‌برد كه در خارج چه واقع شده يا چه واقع مي‌شود اين معبّر خوبي است اما تأويل احاديث كاري به تعبير رؤيا ندارد تأويل احاديث يعني اين حادثه‌اي كه امروز اتفاق افتاده از چه برخاست و به كجا ختم مي‌شود اوّل و رجوع و بازگشت اين حادثه چيست كاري به تعبير رؤيا ندارد يعني هر حادثه‌اي كه در خارج اتفاق افتاده اين بالأخره به جايي مي‌رسد هم با گذشته مرتبط است هم به آينده زيرا هم محصول علل اعدادي گذشته است هم خودش علل معدّه و ممدّه حوادث آينده است اين‌چنين نيست كه ارتباطش از گذشته يا آينده قطع شده باشد كه آنها كه از تأويل الاحاديث باخبرند مي‌دانند اين حادثه به كجا ختم مي‌شود وجود مبارك يعقوب به وجود مبارك يوسف(سلام الله عليهما) فرمود مسئله تعبير رؤيا مطلبي است كه آن هم يكي از احاديث است ولي تأويل احاديث را خدا به تو خواهد داد كه تو مي‌فهمي كار به كجا مي‌رسد چون كه در جريان زندانيها هم آن يكي كه حرف سوم را زد آن خواب نديد آن يك مطلبي را گفت و وجود مبارك يوسف هم براي او آينده او را تشريح كرد كه ان‌شاءالله آنجا آمديم مشخص مي‌شود فرمود: ﴿وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَي آلِ يَعْقُوبَ﴾ نعمت خود را بر تو تمام مي‌كند بهترين نعمت، نعمت ولايت است حالا اين نعمت بر اساس اطلاقي كه دارد هم نعمت ظاهري را مي‌گيرد هم نعمت باطني را مي‌گيرد خداوند نعمت خود را بر تو تمام مي‌كند و بر آل يعقوب هم تمام مي‌كند اين نشانه آن است كه آنجا كه پاي آن برادرها لغزيد تعبير كرد به برادر آن تو آنجا كه به حسن ختام ختم مي‌شود تعبير كرد به فرزندان من آل يعقوب نفرمود «يتم نعمتك عليك وعلي اخوتك» به هر تقدير اينها كه هميشه در همان حدّ نبودند بعد دو پيامبر خدا براي اينها طلب مغفرت كردند هم وجود مبارك يوسف خب بالأخره گرچه اين بخش از آيات دلالت بر نبوت او ندارد ولي آيه سورهٴ مباركهٴ غافر كه دارد او از انبيا بود از مرسلين بود فرمود: ﴿لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ[29] اين يك پيغمبر آن هم وجود مبارك يعقوب گفت: ﴿سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ[30] گفتند سرّ تأخير اين بود كه مي‌خواست سحر بشود در سحر چون دعا و استغفار مؤثرتر است براي فرزندانش در سحر استغفار كند خب حالا يا نكته تأخير اين بود يا نكات ديگر ولي بالأخره دو شخصيت الهي براي اينها طلب مغفرت كردند معلوم مي‌شود يك غفلتي بود صادر شده است بعضيها هم كه از اول مخالف بودند با اين كار بعضيها هم كه اين كار را كردند توبه كردند يعني قتلي واقع نشده همين كاري كه واقع شده توبه كردند خودشان توبه كردند يوسف(سلام الله عليه) براي اينها طلب مغفرت كرد يعقوب(سلام الله عليه) براي اينها طلب مغفرت كرد.

پرسش: ﴿وَتَكُونُوا مِن بَعْدِهِ قَوْماً صَالِحِينَ[31] پاسخ: اينها همان اول يكديگر را وعده دادند كه بعد مثلاً توبه مي‌كنيم يا مثلاً ﴿يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ[32] يعني تمام محبتهاي پدر به شما متوجه مي‌شود چون الان پدر يك مقدار توجهش به يوسف است وقتي او را از بين برديم تمام توجه پدر به شماها به ماها مي‌شود ﴿يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ﴾ شما پيش پدر موجه خواهيد بود وجيه خواهيد بود تنها مورد علاقه پدر شما خواهيد بود آن وقت ﴿و تكونوا من بعده قوماً صالحين[33] اما اين به صورت روشن كه دو پيامبر الهي براي اينها طلب مغفرت كردند معلوم مي‌شود از حسن خاتمه برخوردار بودند اينجا وجود مبارك يعقوب مي‌فرمايد: ﴿وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَي آلِ يَعْقُوبَ﴾ گرچه آل يعقوب اعم از اينها هستند فرزندان آينده يوسف(سلام الله عليه) و ديگر فرزندان هم مشمول آل يعقوب ند ولي آنها كه مصداق روشن آل يعقوب ند خارج نخواهند بود ﴿كَمَا أَتَمَّهَا عَلَي أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ﴾ فرمود همان طوري كه خداي سبحان قبل از شما قبل از تو و آل يعقوب نعمت خود را بر پدر آن شما يعني وجود مبارك ابراهيم و اسحاق اضافه كرد اتمام كرد اتمام كرد براي فرزندان يعقوب هم حفظ مي‌كند اينجا كه فرمود: ﴿كَمَا أَتَمَّهَا عَلَي أَبَوَيْكَ﴾ فوراً اين ﴿أَبَوَيْكَ﴾ را مشخص كرد كه منظور ابراهيم و اسحاق است مبادا خيال بشود كه اين ﴿أَبَوَيْكَ﴾ همان ﴿أَبَوَيْهِ﴾ است كه به صورت شمس و قمر در آمدند كه ﴿ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ﴾ كه آنها يكي پدر است يكي خاله كه بعد گفت: ﴿وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ[34] آن ابويهي كه دارد ﴿وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ﴾ با اين ﴿أَبَوَيْهِ﴾ كه اينجا دارد فرق دارد لذا اينجا فرمود منظور از اين ابوين وجود مبارك ابراهيم است و اسحاق خب ﴿كَمَا أَتَمَّهَا عَلَي أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ همه اين اسرار را مي‌داند يك، در توزيع نعمتها و در وعد و وعيد هم حكيمانه رفتار مي‌كند دو، در عين حال كه به ما دستور داد توسل بجوييد ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[35] قبلاً هم اين بحث گذشت كه وجود مبارك امام سجاد(سلام‌الله‌عليه) آن طوري كه در صحيفه سجاديه هست در دعاها فرمود: «يا من لا تبدّل حكمته الوسائل» خدايي كه با هيچ توسلي با هيچ وسيله‌اي نمي‌شود كاري كرد كه كار خدا و فيض خدا از مسير حكمتش جدا بشود كه خداوند ـ‌معاذالله‌ـ يك كاري را غيرحكيمانه انجام بدهد ﴿كَمَا أَتَمَّهَا عَلَي أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

 

[1]  ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 56.

[2]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.

[3]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 55.

[4]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 253.

[5]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 102.

[6]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 39.

[7]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 102.

[8]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 34.

[9]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 22.

[10]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 102.

[11]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 69.

[12]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 100.

[13]  ـ همان.

[14]  ـ همان.

[15]  ـ همان.

[16]  ـ سورهٴ ص، آيهٴ 82.

[17]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 62.

[18]  ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 14.

[19]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 16.

[20]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 201.

[21]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.

[22]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 18.

[23]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 96.

[24]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 53.

[25]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.

[26]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 46.

[27]  ـ شرح اصول كافي، ج 11، ص 476.

[28]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 102.

[29]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 92.

[30]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 98.

[31]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 9.

[32]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 9.

[33]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 9.

[34]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 100.

[35]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 35.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق