28 01 2013 4760092 شناسه:

تفسیر سوره روم جلسه 6 (1391/11/09)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ (15) وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَروا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (16) فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ (17) وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيّاً وَحِينَ تُظْهِرُونَ (18) يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذلِكَ تُخْرَجُونَ (19) وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ (20) وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21) وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ (22)

دو اشكال مهم در صورت نبودن معاد

چون اين سورهٴ مباركهٴ «روم» در مكه نازل شد و مطالب محوري سوَر مكّي همان اصول اعتقادي است يعني توحيد و وحي و نبوّت و معاد و خطوط كلي اخلاق و حقوق است مسئله هدف‌دار بودن خلقت را در بسياري از آيات سوَر مكّي ذكر مي‌فرمايد, مي‌فرمايد اين ساختار به حق خلق شده است اگر به حق خلق شده است بايد داراي هدف باشد حركت بي‌هدف لغو است حركت باهدف حق است عالَم, عالَم حركت است همه در تلاش و كوشش‌اند كار براي رسيدن به مقصد است همه كارها يكسان نيست بعضي صالح است بعضي طالح, همه افراد يكسان نيستند بعضي مؤمن‌اند بعضي كافر, بعضي عادل‌اند بعضي فاسق, اگر مقصدي در كار نباشد همگان با مردن بپوسند و بعد از مرگ خبري نباشد اين خلقت, بي‌هدف است و خدا فرمود ما با هدف خلق كرديم. دوم اينكه صالح و طالح مي‌شود يكي و اين بر خلاف عدل عمومي است.

پايه‌ريزي زندگي ملحدان و مشركان بر بي‌اعتقادي به معاد

ملحدان و مشركان معتقد به پاداش و كيفر نبودند مي‌گفتند: ﴿أَءِذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ[1] انسان با مردن مي‌پوسد و در زمين فرو مي‌رود و گُم مي‌شود و بعد از مرگ خبري نيست چنين گروهي معتقدند كه بعد از مرگ صالح و طالح يكسان هستند پس ملحدان و مشركان كه منكر معاد بودند مي‌گويند نظام, هدف‌مند نيست بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ خبري نيست كافر و مؤمن يكسان‌اند و در دنيا هم بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي[2] زندگي مي‌كنند. قرآن كريم مي‌فرمايد نظام هستي با حق خلق شده است حركت نمي‌تواند دائمي باشد حركت نمي‌تواند بي‌هدف باشد دوام حركت كه موجودي دائماً بگردد; يعني هدفي در كار نيست منقطع باشد و از بين برود و به دارالقرار نرسد آن هم بي‌هدف است لذا فرمود قيامت حق است (يك) صالح و طالح دو گروه جداي از هم‌اند يكي بهشتي و يكي دوزخي (دو) آنها كه ملحد و كافرند مي‌گويند كه بعد از مرگ خبري نيست اگر بعد از مرگ خبري نيست معنايش آن است كه صالح و طالح, عادل و ظالم يكسان‌اند.

اثبات معاد با هدفمندي جهان و عدم تساوي مؤمن و كافر

قرآن كريم مسئله معاد را ذكر مي‌كند بعد از مسئله معاد مي‌فرمايد بنابراين اين‌چنين نيست كه عادل و ظالم يكسان باشند شما سورهٴ مباركهٴ «ص» را ملاحظه بفرماييد كه در سياق معاد اين مطلب نفي تساوي عادل و ظالم, مؤمن و كافر را ذكر مي‌كند آيه 26 به بعد سورهٴ مباركهٴ «ص» اين است ﴿يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَي فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ از اينجا شروع مي‌شود ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾ چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾ اينها چون قيامت را فراموش كردند اين در آيه 26 سورهٴ «ص» است بعد مي‌فرمايد: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ اگر معاد نباشد معنايش آن است كه نظام, هدفي ندارد, اگر هر كه هر چه كرد كرد, هر چه گفت گفت خب يعني عالَم باطل است حساب و كتابي ـ معاذ الله ـ در عالَم نيست ﴿ذلِكَ ظَنُّ الَّذِين كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ ٭ أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ﴾ ملحدين و مشركين كه نمي‌گفتند محكمه‌اي هست ولي ظالم و عادل يكسان‌اند مي‌گفتند محكمه‌اي نيست خدا مي‌فرمايد اگر محكمه‌اي نباشد همگان بعد از مرگ از بين بروند و حساب و كتابي نباشد معنايش اين است كه ظالم و عادل يكي‌اند پس اينكه خدا چه در اين آيه سورهٴ «ص» چه در آيه 21 سورهٴ «جاثيه» مي‌فرمايد ظالم و عادل يكي نيستند يعني معادي هست و حسابي هست آنها كه مي‌گويند ظالم و عادل مساوي‌اند نه يعني مرحله‌اي هست ولي حساب همه يكي است بلكه مي‌گويند مرحله ديگري بعد از مرگ نيست ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ﴾ ملحدان و مشركان كه نمي‌گفتند صحنه‌اي هست همه برابرند, مي‌گفتند صحنه‌اي نيست انسان در قبر مي‌رود در زمين گُم مي‌شود خدا فرمود هيچ گم نشده ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ[3] روحتان را فرشته‌هاي ما قبض مي‌كنند بدن شما در زمين است دوباره برمي‌گردد چه چيزي گم شده؟! ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ﴾ غرض اين است كه اينكه قرآن كريم فرمود ما اينها را يكسان قرار نمي‌دهيم معنايش اين نيست كه ملحدان و مشركان مي‌گويند صحنه‌اي هست كه خوب و بد در آن صحنه يكسان است بلكه مي‌گويند صحنه‌اي در كار نيست خدا مي‌فرمايد اگر صحنه‌اي در كار نباشد يعني بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ معادي نباشد معنايش اين است كه ظالم و عادل يكسان‌اند.

تصريح قرآن به بطلان اعتقاد كافران بر بي‌هدفي جهان و عدم تساوي مؤمن و كافر

در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» هم همين پيام را در سياق آيات معاد دارد ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ﴾ اجتراح همان اكتساب است چيزي را انسان با جارحه كسب مي‌كند مي‌گويند اجترح ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾ اين حرف, حرف باطل است چرا؟ براي اينكه معنايش اين است كه عالَم هدف ندارد هر كه هر چه كرد, كرد در حالي كه ﴿وَخَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ[4] پس گاهي حصر است كه ما به جز حق خلق نكرديم, گاهي به صورت قضيه سالبه است كه ما نظام را باطل نيافريديم گاهي به صورت موجبه محصّله است مي‌فرمايد ما آسمان و زمين را به حق خلق كرديم بنابراين اين به حق خلق كرديم يا آنها يكسان نيستند يعني معادي هست.

تفاوت عذاب تبهكاران معتقد به معاد و منكران آن

مطلب بعدي آن است كه اگر كسي به قيامت معتقد بود به حشر و نشر معتقد بود ولي در اثر رجای كاذب خيال كرد كه معناي ارحم الراحمين بودن خدا اين است كه همين‌طور گُتره و گزاف مي‌بخشد اين شخص چون به اصول دين خوب آشنا نشد و معصيت را مرتكب شد اگر مستضعف فكري باشد و واقعاً درك نكرده باشد حجّت به او نرسيده باشد اين مشمول حديث رفع[5] است اما اگر مقصّر باشد نرفته باشد ياد بگيرد يقيناً معذّب است لكن مخلّد نيست براي اينكه معتقد بود به خدا و قيامت و معاد فرق بين معتقد و غير معتقد آن است كه غير معتقد مخلّد است و معتقد مخلّد نيست.

تبيين كلام سيّدالشهداء به جمع نشدن فضيلت‌ها با انكار معاد

اما اينكه گفته شد اگر كسي منكر معاد باشد فضيلت اخلاقي براي او ضامن اجرا ندارد سخن از فضيلت اخلاقي است و آنكه وجود مبارك سيّدالشهداء در قتلگاه فرمود: «إن لم يكن دين ولا تخافون المعاد فكونوا احراراً في دنياكم»[6] يعني رذيلتتان كمتر باشد نه به فضيلت مي‌رسيد در بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در همان نامه‌اي كه براي مالك براي مردم مصر رسيد فرمود: «و لا تكوننّ عليهم سبعاً ضارياً»[7] برخي‌ها گرگ ضاريء‌اند خون‌آشام‌اند چه گرسنه باشند چه سير باشند مي‌درند بعضي‌ها حيوان‌اند بعضي‌ها حيوان‌تر, بعضي ﴿كَالْأَنْعَامِ[8] هستند, بعضي ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ[9] اين بيان نوراني حضرت سيّدالشهداء اين نيست كه شما فضيلتي را داشته باشيد معنايش آن است كه حيوان‌تر نباشيد گرگ‌تر نباشيد به اصطلاح سبع ضاريء نباشيد همان كه گرگ بوديد و كشتيد بس است اين فضيلت نيست كه با انكار معاد جمع بشود اين رذيلت كمتر است.

نقد سخن مفسران در آيه ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾

اما در جريان اين آيه كه فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ خب خيلي از مفسّران منهم امين‌الاسلام(رضوان الله عليه) اينها «قل» را تقدير گرفتند ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ يعني خدا را تسبيح بكنيد و مانند آن به همين جهت كه ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ را گفتند اين انشاست خدا دستور مي‌دهد كه شما بندگان خدا را تسبيح كنيد ايشان فرمودند: «قيل» اين ناظر به صلوات خمس است و اين قول احسن از قول ديگر است[10] كه در بحث ديروز اشاره شد. چه ناظر به صلوات خمس باشد كه قول غير مرضي است چون صلوات خمس با اين كيفيت در مدينه نازل شده نه در مكه يا نه, بر فرض براي خود صلوات خمس باشد مي‌گويند اين متفرّع بر آن است كه اين ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ چيزي در تقدير باشد يعني شما بگوييد سبحان الله, در حالي كه خداي سبحان بعد از بيان برخي از اوصاف الهي فعل خودش را كه ذكر كرد هم خودش را تسبيح مي‌كند هم خودش را حمد, خودش را كه حمد مي‌كند ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ[11] بعد به ماها دستور مي‌دهد كه شما هم اينها را بگوييد اين ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ اين تحميد خداست نسبت به خودش, گاهي خودش را تسبيح مي‌كند گاهي خودش را تحميد مي‌كند گاهي هم به ما دستور مي‌دهد كه تسبيح كنيد تحميد كنيد ما از كجا بفهميم اين ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ يعني «قولوا سبحان الله» يك روايت معتبري هست كه اين‌طور معنا كرده يا خودمان داريم استظهار مي‌كنيم خب از كجا نظير آيات ديگر نباشد آيات ديگر دارد كه خدا خودش را تسبيح كرده خودش را تحميد مي‌كند نظير سورهٴ «فاتحةالكتاب» و مانند آن, خب اگر آن بود مضمون اين آيه اين است كه در هر زمان در هر مكان خدا مسبَّح است و محمود ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِيّاً وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ اين تسبيحات چهارگانه زماني ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اين تحميد مكاني.

سرّ تسبيح و تحميد خداوند از خويش

پرسش: تسبيح خداوند برای خودش سودي ندارد.

پاسخ: سودي كه ندارد براي ما تعليم است خود ذات اقدس الهي خودش را معرفي مي‌كند بعد ما مطابق آن معرفي خدا, او را وصف مي‌كنيم فرمود: «فصِفُوه بما وَصف به نفسه»[12] ببينيد ذات اقدس الهي خودش را چطور معرفي كرده شما هم با همان اوصافي كه خداي سبحان خودش را معرفي كرده او را وصف كنيد خب او را خودش را معرفي مي‌كند وصف مي‌كند اسماي حسنا را ذكر مي‌كند بعد به ما هم ياد مي‌دهد كه اين‌چنين خدا را وصف كنيد.

ناتمامي حمل امر به تسبيح اوقات چهارگانه بر نماز

ما چهار مطلب داريم يكي تسبيح زماني, يكي تحميد مكاني, يكي تلازم تسبيح با تحميد, يكي تلازم تحميد با تسبيح اين مطلب سوم و چهارم را از آيات ديگر استفاده مي‌كنيم اين‌چنين نيست كه حالا مرحوم امين‌الاسلام يا ساير مفسّران بزرگوار به اين فكر باشند كه «قيل» چرا صلاةالليل را تسبيح گفتند, صلاةالنهار را تحميد,[13] اين ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ﴾ مربوط به آن آسمان و زمين است اين مربوط به «عشيّ» و «تُظهرون» نيست اين ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِيّاً وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ اين چهارتا براي تسبيح است آن ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ جمله معترضه است نه اينكه اين حمد براي سماوات و ارض است و عشيّ است و تظهرون تا شما بفرماييد كه چرا صلاةالليل تسبيح است صلاةالنهار تحميد است از آن قبيل نيست.

عرفي بودن امر به تسبيح و دلالت بر دائمي بودن آن

 اين يك تعبير عرفي ما هم است وقتي ما گفتيم صبح و شام فلان كار را انجام مي‌دهيم يعني دائماً, يك وقت است در مقام تحديد هستيم مي‌گوييم صبح اين كار را مي‌كنيم شام آن كار را مي‌كنيم يك وقت مي‌گوييم صبح و شام اين كار را مي‌كنيم يعني دائماً اين كار را مي‌كنيم اينكه مي‌فرمايد: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِيّاً وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ يعني «له التسبيح في كلّ زمان» چه اينكه «و له الحمد في كلّ مكان» اين‌طور نيست كه اين چهار مقطع باشد تا شما بگوييد يكي مربوط به صلات ليل است يكي مربوط به صلات نهار است چرا صلاة‌الليل را تسبيح گفتند, چرا صلاة‌النهار را تحميد گفتند بنابراين نه درباره خود انسان‌هاست و نه تقسيم كار است كه صلاة‌الليل بشود تسبيح و صلاة‌النهار بشود تحميد اين چهارتا براي زمان است آن يكي براي مكان است مطابق آن آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه ديروز خوانده شد كه جزء جوامع‌الكلم است ﴿إِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ[14] نه چيزي بالاتر از كلمه ﴿شَيْ‏ءٍ﴾ است از نظر عموم, نه نكره‌اي كه در سياق نفي باشد از شيء، بهتر افاده عموم مي‌كند پس چيزي در سماء و ارض نيست كه اين آيه آن را نگيرد همگان مسبّح حق‌اند با تحميد, همگان حامد حقّ‌اند با تسبيح.

دليل همراهي تسبيح و تحميد موجودات

سرّ اقتران تسبيح و تحميد در بحث ديروز گذشت همه ما محتاجيم يعني نه تنها انسان, كلّ ماسواه محتاج است (يك) محتاج به محتاج ديگر تكيه نمي‌كند (دو) در همان بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه كه فرمود: «وَ رَأَيْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَي الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ»[15] اينكه «كلامهم نور»[16] همين است فرمود اين سفاهت است كه انسان از غير خدا چيزي بخواهد غير خدا هر كه هست وسيله است «وَ رأيتُ» رأي من يعني رأي ما اهل بيت, رأي ما اين است «أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَي الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ» حوزه عمليه مكه را داده بودند به ابن عباس, حوزه علميه مدينه را داده بودند به ابيّ بن كعب, حوزه علميه عراق را داده بودند به عبدالله بن مسعود درست است كه اين اموي در خانه ائمه را بستند ولي اينها با دعا بالأخره قرآن را تفسير كردند «وَ رَأَيْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَي الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ» اين اصل كلي است چه آسمان و آسماني, چه زمين و زميني. پس همه محتاج‌اند و همه از سفاهت منزّه‌اند تكويناً و همه فقط به خداي سبحان متّكي‌اند چون اين‌چنين است نقص خودشان را مي‌يابند (يك) ناقص به كسي مراجعه مي‌كند كه منزّه از نقص باشد (دو) چون غير خدا منزّه از نقص نيست تسبيح, مخصوص خداست (سه) از او فيض دريافت مي‌كنند و نقص خودشان را برطرف مي‌كنند (چهار) در برابر نعمت حق‌شناسي مي‌كنند يعني حمد مي‌كنند (پنج) لذا ﴿إِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ و اگر كسي زبان‌شناس باشد زبان اينها را مي‌فهمد كه اينها دائماً در حال تسبيح‌اند و دائماً در حال تحميدند.

لزوم تفكيك بين حديث قرب نوافل و قضاياي عرفي زندگي معصوم(عليه السلام)

پرسش:... پاسخ: براي اينكه خداي سبحان فرمود: «كنتُ إذاً سمعه الذي يسمع به و كنت بصره الذي يُبصر به»[17] كنت كذا, اگر در مقام فعل كه مقام سوم است نه مقام ذات كه منطقه ممنوعه است نه مقام اكتناه صفات ذات كه عين ذات است منطقه ممنوعه است در مقام وجه‌اللّهي, فيض‌اللّهي اينها عين‌الله‌اند, يدالله‌اند و امثال ذلك طبق حديث قُرب نوافل فرمود: «كنت سمعه... بصره...» مي‌بينيد اين فقهاي ما اين حديث شريف را كه هم برادران اهل سنّت نقل كردند هم برادران شيعه نقل كردند مرحوم كليني نقل كرده ديگران هم نقل كردند اين جزء غرر روايات ماست اين فقهاي بزرگوار ما اين حرف را باور كردند كه «كنت... لسانه الذي ينطق به»[18] حالا اين قصه را به عرضتان برسانم تا روشن بشود كه فقهاي ما چطور اين حديث را باور كردند. يك حادثه خيلي جزيي خانوادگي اتفاق افتاده اين را مرحوم ابن‌ادريس در سرائر در بخش وقف نقل كرده و طبق آن هم فتوا داده نه تنها او, فقهايي كه به اين روايت رسيدند طبق اين فتوا دادند آن حادثه جزيي اين است وجود مبارك حسن بن علي(سلام الله عليهما) كودكي بود آمد روي دامن جدّش پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نشست «بال في حُجره» روي دامن حضرت اين كودك بول كرد رفتند اين بچه را از دامن بگيرند نگاه كنيد فتوا از كجا شروع مي‌شود حضرت فرمود: «لا تُزرموا علي ابني»[19] فشار نياوريد بگذاريد كارش را انجام بدهد «زَرِمَ» يعني «انقطع», «أزرم» يعني «قطع» فرمود: «لا تزرموا» قطع نكنيد بگذاريد كارش را انجام بدهد مرحوم ابن ادريس اين روايت را در كتاب وقف نقل مي‌كند مسئله اين است كه اگر واقف مالي را وقف كرده گفته اين مال وقف اولاد من است نسلاً بعد نسل آيا نوهٴ دختري مشمول اين است يا فقط نوهٴ پسري مشمول است ابن‌ادريس مستحضريد به هر خبر واحدي عمل نمي‌كند ايشان مي‌گويد كه نوهٴ دختري مشمول اين قباله و سند و وقف‌نامه است به پسر دختر هم اين مال مي‌رسد براي اينكه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن حديث حسن بن علي را ابن گفته فرمود: «لا تُزرموا علي ابني»[20] انسان تعجب مي‌كند آن فتوا كجا اين بول كودك كجا! معلوم مي‌شود اين لبان مطهّر, معصوم است اين حرف غير الهي نمي‌زند «كنت... لسانه الذي ينطق به» وقتي پيغمبر فرمود ابن است يعني ابن است آن سخن جاهلی كه میگويد:

بنونا, بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهنّ أبناء الرجال الأباعد[21]

آن را ضرب بر جدار كنيد. اين تأثير كلام نوراني در فقه است البته بايد ثابت بشود اين روايت را معصوم گفته است اگر معصوم چيزي فرمود, مشمول «كنت... لسانه الذي ينطق به» است سمعش هم همين‌طور است «كنت إذاً سمعه الذي يسمع به و بصره التي يُبصر به» اين حديث قُرب نوافل همه اينها را داراست.

مظلوميت علمي اهل بيت(عليهم السلام) در زمان حيات

پرسش: مي‌گويند ابن عباس هر چه مي‌گويد از حضرت امير است.

پاسخ: اگر درك كرده باشد بله اين درست است او شاگرد بود اما ببينيد در خانه استاد را بستند شاگرد را براي اينكه چهارتا كار ديگر مي‌كند حوزه علميه را به او دادند وگرنه با بودن حضرت امير كسي حق ندارد حوزه علميه تشكيل بدهد 25 سال درِ خانه اينها بسته بود شما ببينيد مكه حوزه علميه‌اش را چه كسي اداره مي‌كرد, مدينه حوزه علميه‌اش را چه كسي اداره مي‌كرد, عراق حوزه علميه‌اش را چه كسي اداره مي‌كرد, حالا آن چند سالي كه وجود مبارك حضرت(سلام الله عليه) به حكومت رسيدند تا حدودي اين خطبه‌هاي نهج‌البلاغه و آن نامه‌هاي نهج‌البلاغه و احكام اسلامي و تفسير آيات و اينها تا حدودي راه افتاد وگرنه شما اين بيست و چند جلد وسائل را نگاه كنيد چند مسئله شرعي را از وجود مبارك امام حسين داريد اين معناي مظلوميت اينهاست.

حمل امر عرفي به تسبيح اوقات چهارگانه و دائمي بودن آن

پرسش: اين روايت كه فرموديد آيا به خاطر كلام معصوم استناد شده؟

پاسخ: بله,

پرسش: بر اساس اينكه اين ديدگاه عرفي را دارد بيان مي‌كند است؟

پاسخ: نه, اگر ديگري مي‌فرمود «ابن» كه حجت نبود.

پرسش: اگر در همان زمان از شخصي ما صراحتاً اين «ابن» را داشته باز هم مي‌شد استناد كرد كه عرفا «ابن»...

پاسخ: نه, اگر براي ما «ابن» در لغت عرب كلمه روشني بود مثل ابن‌الابن خب ديگر حرفي نبود اما محلّ اختلاف است (يك) فضاي جاهلي هم فضاي آن شعر است كه پسران ما آنهايي‌اند كه نوه‌هاي پسري ما هستند اما بچه‌هاي دختر ما بچه‌هاي دامادها هستند آنكه رايج بود اين شعر بود:

بنونا, بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهنّ أبناء الرجال الأباعد

اين شعار رسمي جاهلي بود اين ادبيات عرب بود در چنين زمان و زميني اگر اسلام بگويد نوهٴ دختري انسان هم فرزند انسان است اين احتياج به نصّ معصوم دارد.

فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِيّاً وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ كه اينها عطف بر آن قبلي است اين جمله ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ جمله معترضه است پس در هر زمين سبحان الله, در هر زمان سبحان الله نه اينكه اختصاص داشته باشد به آن چهار مقطع, تعبيرات عرفي ما اين است وقتي گفتيم صبح و شام يعني دائماً.

استفاده قرآن از مَثل و تشبيه در تسهيل معارف ديني

﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذلِكَ تُخْرَجُونَ﴾ اين در بحث ديروز گذشت, مستحضريد كه قرآن براي همه مردم عالَم است ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است بعضي از آياتش طوري است كه بسياري از علما و حكما در آن مانده‌اند اما همان مطلب را خداي سبحان با مثال‌ها با تشبيه‌ها آن‌قدر نازل مي‌كند كه در دسترس فهم همگان قرار بگيرد لذا ما هيچ مطلبي در قرآن نداريم كه ساده‌ترين افراد آن را نفهمند اما آياتي داريم كه حكما و بزرگان در آن مانده‌اند غرض اين است كه آن آيات را رقيق مي‌كند به صورت مَثل به صورت داستان به صورت قصه در دسترس همه قرار مي‌دهد اين آيه سورهٴ مباركهٴ «انبياء» كه بحثش گذشت ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا[22] كه آيا اين برهان تمانع است يا برهان توارد علّتين است بين حكما مورد نزاع شديد است اما همين مطلب را ذات اقدس الهي با ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكَاءُ مَتَشَاكِسُونَ[23] مثال زده و مسئله را حل كرده هيچ مطلبي در قرآن نيست كه افراد عادي نفهمند اما آياتي است كه بسياري از حكما هم در آن ماندند.

تفهيم آسان معاد با استفاده از تشبيه آن به بهار و طبيعت

مسئله معاد را هم مي‌فرمايد شما مي‌گوييد چگونه خدا مرده را زنده مي‌كند خب هر سال شما داريد مي‌بينيد اين مرده‌ها زنده مي‌شوند هم خوابيده‌ها را خدا بيدار مي‌كند اين درختان كه درختان در زمستان خواب‌اند و بيدار مي‌شوند و هم مرده‌ها را زنده مي‌كند وقتي كه اين درخت در بهار بيدار شد خب غذا مي‌خواهد اين خاكي كه كنار ريشه‌هاي آن است آن را جذب مي‌كند همين خاك را به صورت خوشه و شاخه و ميوه در مي‌آورد اين خاك مرده بود كه زنده شد ﴿يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ فرمود اين را شما مي‌بينيد پس مي‌شود مرده را زنده كرد همين بيان كه ﴿كَذلِكَ تُخْرَجُونَ﴾ هم براي حكيم خوب است هم براي فرد عادي خوب است اما اينكه ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ[24] آن را هر كسي درك نمي‌كند كه شما فوت نمي‌كنيد وفات داريد بين وفات و فوت فرق است من متوفّي هستم شما متوفّاييد ما دو متوفّي ديگر هم داريم عزرائيل(سلام الله عليه) متوفّي است زيرمجموعه او متوفّي است ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾,[25] ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾ اين را عوام نمي‌فهمند اما اينكه بالأخره ﴿كَذلِكَ تُخْرَجُونَ﴾ اين را كاملاً مي‌تواند بفهمد.

تبيين مراحل مرگ و زندگي در موجودات

پرسش:... پاسخ: الآن حيات پيدا كرده به وسيله جذب درخت ولي قبل از اينكه بهار بشود و درختان بيدار بشوند اين خاك مرده بود.

پرسش: اول حيات باشد بعد مي‌ميرد...

پاسخ: نه, دو حرف است موت لازم نيست مسبوق به حيات باشد ﴿كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾.[26]

پرسش:... پاسخ: هر حياتي لازم نيست مسبوق به موت باشد و هر موتي لازم نيست مسبوق به حيات باشد ﴿كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾ قبلاً شما مرده بوديد. ما اين مثال را قبلاً داشتيم اگر كسي برود روي سقف اين نظام يعني برود در اين آسمان اين چند ميليارد بشر كه هستند همه را نگاه كند مي‌بيند اين چند ميلياردي كه فعلاً هستند دو قرن قبل در همين خيابان‌ها و بيابان‌ها و مزارع و مراتع خاك‌هايي بودند دو قرن بعد هم باز در همان خيابان و بيابان و مزرع و مرتع‌اند اين كاملاً مي‌فهمد كه ﴿كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ﴾ اين خاك‌هاي مزرع و مرتع در اثر جذب اين گياهان كم كم شدند غذا, اين غذاها آمدند به بازار, نياكان ما از اين غذاها استفاده كردند شده نطفه, اين نطفه شده همين هفت ميليارد بعد از مدتي هم اينها خاك مي‌شوند و مي‌پوسند و بعد مي‌شود مزرع و مرتع, چند سالي اين آرامستان, آرامستان است بعد از مدتي هم مي‌شود خيابان و اينها. الآن همين اول سه‌راه بازار تا حرم ما تقريباً پنجاه و هفت, هشت سال قبل كه آمديم اين محدوده هيچ خبري نبود مرحوم آقاي بروجردي(رضوان الله عليه) اجازه نمي‌داد مي‌گفت اينجا قبور مسلمين است الآن كلاً شده مركز تجاري آنها به عرضشان رساندند كه اينجا ما نمي‌خواهيم خانه بسازيم چهارتا دكّه مي‌خواهيم بسازيم فرمود خب قبور مسلمين است بسياري از علما و بزرگان و رجال مذهب در همين خيابان حضرتيه دفن‌اند حالا يك گوشه‌اش را ديوار كشيدند به نام شيخان وگرنه از جلوي بازار تا حرم مطهر همه‌اش قبرستان بود غرض اين است كه ﴿كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾ هر حياتي مسبوق به موت نيست هر موتي مسبوق به حيات نيست.

مودّت و رحمت دو عامل استحكام خانواده

حالا شما مي‌خواهيد زندگي كنيد چطور زندگي كنيد اگر شما مثل فرشته بوديد نمي‌مرديد خب احتياج به نكاح نداشتيد اما بالأخره انسان به علت ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ[27] نياز به نكاح دارد نسل آينده بايد محفوظ باشد دو بيگانه چگونه با هم مرتبط‌اند ما اين دو بيگانه را طرزي آفريديم كه اينها نسل‌ساز باشند يعني يكي را مجهّز كرديم به جهاز مردي, يكي را مجهّز كرديم به جهاز زن كه كاملاً اينها بتوانند عامل توليد باشند حالا حيوانات برخي از آنها به توليدند برخي‌ها به توالدند برخي‌ها هم زيرخاكي‌اند اين گوسفندها به توالدند و اين مرغ خانگي كه با تخم جوجه در مي‌آورد به توليد است اين كرم‌هاي زير خاك يا كرم درون ميوه اينها نه توالدند نه توليد اين‌طور نيست كه پدر و مادر داشته باشند و مانند آن, اين حيوانات هم اين‌طورند اما انسان را فرمود ما با توالد با پدر و مادر براي اينكه مربي باشند قرار داديم هم جهاز و دستگاه آفرينش مرد را كامل كرديم براي پدر شدن, هم جهاز تناسلي زن را كامل كرديم براي مادر شدن اينها دو بيگانه‌اند اما اين دو بيگانه را ما با دو اصل پيوند داديم اينها را مرتبط كرديم تا اينها بتوانند خانواده تشكيل بدهند ﴿وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ مسئله جهيزيه, مسئله مهريه و امثال ذلك اينها قراردادهاي عادي است اينها هيچ كدام مشكل خانوادگي را حل نمي‌كند اين دو اصل است كه خانواده را تأمين مي‌كند: يكي مودّت و دوستي عاقلانه, يكي رحم و عاطفه و مهرباني و از لغزش ديگران گذشتن, اگر اين مودّت و دوستي بر اساس غريزه باشد وقتي جواني فروكش كرده انسان ميانسال شده غريزه كم شده مودّت كم مي‌شود خانواده متلاشي مي‌شود چه اينكه نظام غرب اين است و اگر رحمت و عاطفه و مهرباني و گذشت نباشد خودخواهي طرفين باشد باعث افزايش طلاق است فرمود اين دو چيز است كه خانواده را نگه مي‌دارد ما اين دو نعمت را به شما داديم اين را هدر ندهيد ﴿وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ اين مودّتتان عاقلانه باشد در بين ما شيعه‌ها علاقه زن و شوهر پيرمرد و پيرزن بيش از علاقه دو جوان نسبت به يكديگر است چون علاقه اينها, مودّت اينها عاقلانه است اين علاقه عاقلانه، پدر خوب درست مي‌كند مادر خوب درست مي‌كند و زندگي را نگه مي‌دارد و جلوي طلاق را مي‌گيرد. آن رحمت, بالأخره همه ما غير از معصومين اشتباهاتي داريم گاهي تنديم گاهي كُنديم گاهي مسائل و مشكلات مزاجي داريم گاهي مشكلات اقتصادي داريم گاهي حرف تندي مي‌زنيم گاهي حرف كُندي مي‌زنيم اگر يكي از ما تندي كرد يا كندي كرد ديگري فوراً بزرگواري كند و صرف‌نظر كند اين خودش شرمنده مي‌شود و عذرخواهي مي‌كند فرمود اين رحمت, اين عاطفه, اين گذشت, زندگي خانواده را تشكيل مي‌دهد.

سرّ دستور امام صادق(عليه السلام) به مراوده داشتن مؤمنين با يكديگر

اين بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) را كه ملاحظه كرديد حضرت فرمود شما شيعيان ما هستيد يكديگر را ترك نكنيد به زيارت يكديگر برويد «تزاوروا»  چرا؟ براي اينكه «فإنّ في زيارتكم احياء لقلوبكم و ذكراً لأحاديثنا» شما شيعيان ما وقتي كنار هم نشستيد بالأخره حرف ما را نقل مي‌كنيد مي‌گوييد فلان امام چنين فرمود, «تزاوروا فانّ في زيارتكم احياء لقلوبكم و ذكراً لأحاديثنا و أحاديثنا تعطف بعضكم علي بعضٍ»[28] اين احاديث ما عاطفه ايجاد مي‌كند اين مَثل معروف كه سنگي روي سنگ بند نمي‌شود همين است شما تمام اين برج‌ها, تمام اين قصرها چه با آهن ساخته بشود چه با سنگ ساخته بشود سنگ كه روي سنگ بند نمي‌شود يك ملات نرم مي‌خواهد فرمود فرمايشات ائمه(عليهم السلام) يك ملات نرمي است كه اين سنگ‌ها را با هم جمع مي‌كند مگر نمي‌خواهيد خانه بسازيد مگر نمي‌خواهيد برج بسازيد با سنگ محكم خانه ساخته نمي‌شود يك ملات نرم مي‌خواهد «و أحاديثنا تعطف بعضكم علي بعضٍ» اين مَثل معروف كه سنگ روي سنگ بند نمي‌شود يعني يك ملات نرم لازم است فرمود دستورهاي ما, بيانات اخلاقي ما, دستور گذشت و عاطفه بده اين زندگي خانه را شكل مي‌دهد و خانه وقتي سامان پذيرفت جامعه سامان مي‌پذيرد.

پرسش:... پاسخ: مودّت غير از رحمت است مودّت, گرايش است الآن كسي كه نيازمندي را مي‌بيند سخن از مودّت نيست سخن از اين است كه مشكل او را حل كند.

توحيد ربوبي, نتيجه تفكر در آفرينش

﴿وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾ اگر كسي خوب فكر كند كه چگونه ذات اقدس الهي نظام خانواده را سامان بخشيد به توحيد ربوبي كاملاً پي مي‌برد ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ﴾ كساني كه عالِم و دانشمندند بررسي مي‌كنند مي‌بينند چه قدرتي است كه خداي سبحان با يك مشت دود و يك مشت گاز، شمس و قمر آفريد اين‌طور نيست كه اينها را از برليان خلق كرده باشد فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ[29] اين راه شيري را اين شمس و قمر را از دخان خلق كرده بعد هم بساطش را برمي‌چيند هيچ كس باور نمي‌كند كه با يك مشت دود او شمس بيافريند, او قمر بيافريند فرمود اين‌طور نيست كه الآن اين خيلي شفاف و پرنور است از خودش داشته باشد اين دخان بود ما اين را شمس كرديم اين دخان بود ما اين را قمر كرديم اين دخان بود ما اين را راه شيري كرديم بعد هم بساطش را جمع مي‌كنيم اين عظمت انسان را قرآن به او ياد مي‌دهد فرمود اگر اهل فكر باشيد اگر اهل علم باشيد مي‌بينيد اينها از چه چيزي خلق شدند اول ما اينها را بستيم بعد بازشان كرديم ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ﴾ اين چه معجزه‌اي است الآن هفت ميليارد بشر هستند قبلاً هم همين‌طور بودند دو نفر آهنگشان شبيه هم نيست نه زن‌ها صداي آنها شبيه هم است نه مردها كه انسان از راه صدا اشتباه كند صداي هر كسي مشخص است چهره هر كسي مشخص است اين يك شناسنامه طبيعي است كه به همراه هر كسي هست تنها خطوط سرانگشت نيست لهجه اين‌طور است چهره اين‌طور است هيچ چهره‌اي شبيه چهره ديگر نيست هيچ لهجه‌اي شبيه لهجه ديگر نيست اينها شناسنامه طبيعي است در آن سورهٴ مبار‌كه‌اي كه فرمود ما شما را خلق كرديم ﴿مِن ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ﴾ فرمود اين ﴿لِتَعَارَفُوا[30] اينها هيچ كدام عامل امتياز و رجحان نيست براي اينكه يكديگر را بشناسيد يك شناسنامه طبيعي است كه همراه هر كسي هست كه كسي او را اشتباه نگيرد او هم كسي را اشتباه نگيرد ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ سجده, آيهٴ 10.

[2] . سورهٴ طه, آيهٴ 64.

[3] . سورهٴ سجده, آيهٴ 11.

[4] . سورهٴ جاثيه, آيات 21 و 22.

[5] . التوحيد (شيخ صدوق), ص353.

[6] . اللهوف, ص120.

[7] . نهج‌البلاغه, نامه 53.

[8] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 179; سورهٴ فرقان, آيهٴ 44.

[9] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 179; سورهٴ فرقان, آيهٴ 44.

[10] . مجمع‌البيان, ج8, ص467 و 468.

[11] . سورهٴ فاتحةالكتاب, آيهٴ 2.

[12] . الكافي, ج1, ص102.

[13] . مجمع‌البيان, ج8, ص468.

[14] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 44.

[15] . الصحيفة السجادية, دعاي 28.

[16] . ر.ك: من لا يحضره الفقيه, ج2, ص616.

[17] . الكافي, ج2, ص352; صحيح (البخاري), ج7, ص190.

[18] . الكافي, ج2, ص352.

[19] . الخلاف (شيخ طوسي), ج4, ص8.

[20] . السرائر (ابن‌ادريس), ج3, ص157.

[21] . الحيوان (جاحظ), ج1, ص230.

[22] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 22.

[23] . سورهٴ زمر, آيهٴ 29.

[24] . سورهٴ سجده, آيهٴ 11.

[25] . سورهٴ انعام, آيهٴ 61.

[26] . سورهٴ بقره, آيهٴ 28.

[27] . سورهٴ زمر, آيهٴ 30.

[28] . الكافي, ج2, ص186.

[29] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 11.

[30] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 13.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق