اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ (25) وَلَهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ (26) وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (27) ضَرَبَ لَكُم مَثَلاً مِنْ أَنفُسِكُمْ هَل لَكُم مِن مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِن شُرَكَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (28)﴾
تأويلي بودن تفسير آيات اوليه سورهٴ روم به شكست ايرانيان از مسلمانان
سورهٴ مباركهٴ «روم» از آن جهت كه در مكه نازل شد عناصر محورياش همان اصول اعتقادي و خطوط كلي اخلاق و فقه است روايتي كه در كنزالدقائق از روضه كافي كليني(رضوان الله عليه) نقل شد قبلاً آن روايت با معارضي كه دارد خوانده شد در آن روايت, اول خود حضرت ميفرمايد اين تأويل است تأويلِ اين سوره اين است كه بعد از هجرت آمده آنگاه قرائتي كه در آيه هست معلوم را كه فرمود: ﴿سَيَغْلِبُونَ﴾[1] مجهول قرار داد يعني روميها كه مغلوب شدند به وسيله فارس كه غالب شدند خود آن فارس, مغلوب ميشود در حالي كه قرائت معروف ﴿سَيَغْلِبُونَ﴾ است ولي در آن روايت «سَيُغلَبون» معنا كردند و در آن روايت تطبيق فرمود كه اين فارس, ايرانيها كه شكست ميخورند نه از روميها شكست ميخورند كه مطابق با ظاهر آيه است بلكه از مسلمانها شكست ميخورند در جريان جنگ خليفه دوم با اينها[2] خب اين پيداست كه از سنخ تأويل است آيه كه ناظر به اين نيست كه ايرانيها كه فاتح شدند بر روم بعد از چندين سال به وسيله خليفه ثاني مسلمانها شكست ميخورند.
تبيين عدم ارتباط ظاهر آيه با پيروزي مسلمانان بر ايرانيان
مطلب ديگر آن است كه در خود اين سوره هيچ سخني از هجرت و صلح حديبيه و امثال ذلك نيامده در حالي كه اگر اين بعد از هجرت و بعد از صلح بود حتماً جريان صلح حديبيه در اين سوره ذكر ميشد چه اينكه در بخشهايي از قرآن كريم راجع به صلح حديبيه ذكر شده و صلح حديبيه از بركاتي بود كه نصيب مسلمانها شد وقتي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كردند كه مگر اين صلح, فتح بود فرمود بله فتح بزرگي بود[3] حضرت در ذيقعده سال ششم هجري با گروهي عازم بيتالله بودند كه در حديبيه آن حادثه پيش آمد و مشركين جلوي حضرت را گرفتند و صلح كردند و حضرت برگشت وقتي برگشت آن صناديد قريش كه هرگز حاضر نبودند مسلمانها را به حساب بياورند الآن ناچار شدند به عنوان يك دولت مستقل رسمي آنها را بپذيرند و با آنها معاهده داشته باشند اينها كه مجبور شدند از شهر خودشان مهاجرت كنند اموال منقول را نميتوانستند بياورند غيرمنقول را هم كسي از اينها نميخريد اينها با دست خالي از مكه مهاجرت كردند آمدند در ايوان مسجد مدينه شدند اصحاب صُفه همين گروه به جايي رسيدند كه يك دولت مستقل به حساب ميآمدند و مكه با اينها معاهده كرده صلحنامه امضا كردند و مانند آن, حضرت فرمود چه فتحي بالاتر از اين. وقتي وعده تمام شد و ذيحجّه تمام شد اول محرم فرا رسيد حضرت در يك روز شش نامه براي سران كشورهاي شرق و غرب نوشت در يك روز شش نماينده با شش نامه به شش جهت اعزام شدند يكي به شرق حجاز بود يعني امپراطوري ايران يكي به غرب حجاز بود يعني امپراطوري روم, يكي هم به بخشهاي جنوبي و مانند آن. به حضرت عرض كردند كه سلاطين كشورها نامه اگر مُهر نداشته باشد آن را به رسميت نميشناسند در همان پايان سال ششم و آغاز سال هفت هجري حضرت مُهر درست كرده حالا آن مُهر يا «لا إله إلاّ الله» بعد شهادت به رسول بود يا نه, خصوص همين سه كلمه بود كه نام مبارك حضرت بود, كلمه پرافتخار رسالت بود, كلمه پرافتخار الله بود الله بالا, رسول پايين, نام مبارك حضرت پايينتر از پايين به بالا شروع ميشد يعني نام مبارك حضرت برده ميشد كه فلاني رسول الله است اين مُهر با اين وضع تنظيم شد پاي نامهها كه كاتبان نامهنويس مينوشتند زده ميشد و حضرت بعد از آن فتح اين كارها را كرده خب همه اينها در مدينه بود پيروزي مسلمانها بر ايرانيها در زمان خليفه دوم بود اين چه كار دارد به ظاهر آيه بله, از مصاديق آيه ميتواند باشد تأويل آيه ميتواند باشد.
دو راه تشخيص سورههاي مكّي و مدني
بنابراين براي تشخيص اينكه كدام سوره مكّي است كدام سوره مدني است مثل ساير مسائل دو راه دارد يكي راه علم, يكي راه علمي يعني يا قطع يا ظنّ معتبر. آيات و سوَري كه در آنها جريان جنگ بدر, احد, خندق و مانند آن مطرح است خب اينها معلوم است كه اينها مدني است آياتي كه هيچ كدام از اين مسائل در آنها نيست مسئله جهاد نيست مسئله قتال نيست مسئله فتح خيبر و احد و امثال ذلك نيست مسئله حج نيست مسئله صوم نيست مسئله زكات نيست مسئله ظِهار و امثال ذلك كه فروع فقهي مدينه است نيست خب اين را آدم اطمينان پيدا ميكند كه چنين سورهاي در مكه نازل شده و مفسّران هم گزارششان در همين زمينه است.
بررسي توقيفي بودن آيات و سورهها
پرسش:... پاسخ: نه, ترتيب سوَر يك مطلب است اما سوره صدر و ذيلش جمعبندي شده است گاهي ممكن است آيهاي در مدينه نازل شده باشد به دستور حضرت در سورهٴ مكّي قرار بگيرد آنها مشخص است اما خود آيه, توقيفي است.
پرسش: اين هم معلوم نيست كه خود پيغمبر دستور داده باشد...
پاسخ: اين دوتا يعني آيات و سوَر به دستور حضرت بود اما ترتيب قرآن تدويني معلوم است كه بر اساس تنزيل نيست.
پرسش: خب اكثر مفسّرين بر آناند كه ﴿إنَّما يُرِيدُ الله﴾[4] اصلش اينجا نبوده اين را مسلمانان گذاشتند؟
پاسخ: نه, اين در زمان خود پيامبر فرمود فلان آيه را مثلاً ﴿وَاتَّقُوْا يَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَي اللّهِ﴾[5] را فرمود در رأس آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» بگذاريد آيات تنظيمشده است سوَر تنظيمشده است اما جزء جزء كه قرآن چند جزء دارد چند حزب دارد اينها قراردادي است شما ميبينيد مسلمانهاي شرقي, مسلمانهاي مياني, مسلمانهاي غربي اينها قرآنهايي كه قبلاً چاپ شده بود و قبل از چاپ, خطّي بود آنها در تقسيمبندي سوَر, تقسيمبندي جزء, تقسيمبندي حزب يك اختلاف نظري دارند اينها مهم نيست كه ما حالا قرآن را به سي جزء تقسيم بكنيم شصت حزب تقسيم بكنيم و مانند آن اما آن اساس كار كه سوره است و آيه است همين است و لاغير. بنابراين همانطور كه در مسائل ديگر ما دو راه داريم يك راه علم, يك راه علمي, در تشخيص سوَر و آيات مكّي و مدني هم بشرح ايضاً يا يقين داريم كه اين سوره در مكه نازل شده مثل اينكه جريان بدر و احد و خندق و اينها را دارد يا يقين نداريم, شواهد تأييد ميكند ميشود ظنّ معتبر ساير موارد هم همينطور است.
آيات توحيدي و نظم آفرينش مقدمهاي براي طرح معاد
مسئله مهم آن است كه چندين آيه درباره توحيد نقل شده گاهي آسمان و اهل آسمان, زمين و اهل زمين, مجموعه اين نظام و اهل نظام را يكجا ذكر ميكند اين ميشود متن, گاهي آسمان را جدا اهل آسمان را جدا, زمين را جدا اهل زمين را جدا, اين ميشود شرح, گاهي ميفرمايد كلّ اين نظام با تدبير الهي اداره ميشود گاهي ميفرمايد آسمانها به تدبير الهي اهل آسمان به تدبير الهي, زمين به تدبير الهي اهل زمين به تدبير الهي. اين مديريت حكيمانه و مدبّرانه را بازگو ميكند.
اثبات معاد با برهاني نمودن مديريت توحيدي جهان آفرينش
بعد ميفرمايد اگر اين نظام همينطور باشد كه هر كسي بيايد هر عقيدهاي داشته باشد هر كاري انجام بدهد و حساب و كتابي نباشد اين ميشود باطل يا ـ معاذ الله ـ بعد از مرگ هيچ خبري نيست اين باطل است كه آياتش قبلاً خوانده شد براي اينكه اگر هر دو معدوم بشوند و هيچ فرقي بين صالح و طالح نباشد اين ميشود پوچ يا فرق هست, اگر فرق هست يا در اين عالَم است يا در عالَم ديگر مستحضريد كه سه حال بيشتر ندارد يا فرقي نيست يا هست, اگر فرق هست يا در اين عالَم هست يا در عالَم ديگر هميشه مستحضريد كه اگر ما يك امر داير بين سه قسم داشتيم و به صورت منفصله حقيقيه بود الاّ ولابد به دو منفصله برميگردد چون منفصله حقيقيه فقط از نقيضين تشكيل ميشود اينكه جمعش محال, رفعش محال براي اينكه مقدم و تالي چون نقيض هماند اجتماعشان مستحيل, ارتفاعشان مستحيل ما ديگر منفصله غير حقيقيه نداريم كه اين حكم را داشته باشد خب اگر منفصله حقيقيه رفعشان محال, جمعشان محال معلوم ميشود نقيض هماند و شيء هم كه بيش از يك نقيض ندارد لذا منفصله حقيقيه با سه ضلعي بودن محال است ما هم منفصله حقيقيه داشته باشيم هم سه ضلع, هر جا منفصله حقيقيه بود و جمعش محال, رفعش محال الاّ ولابد بايد به دو منفصله برگردد در طول هم. مثل اينكه شيء يا ضروريالوجود است يا نه, اگر ضروريالوجود نبود يا ضروريالعدم است يا نه, اين دو «نه» چيزي كه ضروريالوجود نيست ضروريالعدم نيست ميشود ممكن, آنكه ضروريالوجود است ميشود واجب, آنكه ضروريالعدم است ميشود ممتنع لذا انسان ميتواند بگويد شيء يا واجب است يا ممتنع است يا ممكن. اينجا هم همينطور است اين نظام بالأخره يا هدف دارد يا ندارد, نداشته باشد ميشود پوچ اين با حكمت ناظم سازگار نيست پس هدف نداشته باشد محال است پس حساب و كتابي در كار است اگر حساب و كتاب در كار است يا در اين عالَم است يا عالَم ديگر, در اين عالَم ممكن نيست براي اينكه اين عالَم اگر دوباره بيايند بايد به صورت تناسخ بيايند همين وضع را دارد «منهم ظالمٌ منهم عادل» گذشته از اينكه آن كه اين نظام را آفريد فرمود اين نظام محدود است روزي بساط اين نظام برچيده ميشود خب اگر بساط اين نظام برچيده بشود ما دنيايي نداشتيم آسمان و زمين دنيايي نداشتيم اينها برگردند بيايند كجا پس رجوع الي الدنيا محال است عقلاً و نقلاً, عقلاً محال است براي اينكه اگر بيايند اينجا وضع همين است «منهم ظالم و منهم عادل» اختيار را كه از انسان نميگيرند اگر عقلاً محال است نقلاً هم محاليّتش تثبيت شده است براي اينكه خدا ميفرمايد ما بساط اين عالَم را برميچينيم ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[6] يعني «تبدّل السماوات غير السماوات», ﴿إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[7] ميشود, ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[8] ميشود خب اگر كلّ اين نظام برچيده شد انسان بعد از مرگ كجا بيايد پس عقلاً و نقلاً رجوع انسان به دنيا ميشود مستحيل لم يَبقِ الاّ يك عالَم آن عالَم معاد است يعني اين صحنه اين افراد هر كاري كه ميكنند محفوظ است حساب و كتابي هست اينچنين نيست حساب و كتاب نباشد صالح و طالح يكي باشند (يك) حساب و كتاب هم در دنيا نيست (اين دو) پس يك عالَم ديگر است به نام آخرت (سه).
هدفداري جهان آفرينش ثمره نظم برگرفته از مديريت توحيدي آن
لذا بعد از بيان اين براهين توحيدي, نظم عالَم به نحو متن (يك) نظم سماوات و اهلش, نظم ارض و اهلش به عنوان شرح (دو) ميفرمايد پس هدف دارد و آن هدف اين است كه دوباره شما را زنده ميكنيم اگر بگوييد چگونه مُرده را زنده ميكند ميفرمايد همانطوري كه خداي سبحان شما را در حالي كه چيزي نبوديد آفريد, اعاده كه آسانتر از اوّلي است لذا در آيه 25 اين سورهٴ مباركهٴ «روم» فرمود: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» آيه يازده فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾.[9]
تمثيلي نبودن شعور و درك آفرينش در مديريت توحيدي
اين تمثيل نيست آن طوري كه مرحوم آقا سيّدعبدالحسين شرفالدين(رضوان الله عليه) ميفرمايد,[10] اين واقعاً حرف زدن است اينها درك دارند هر موجودي درك دارد اينطور نيست كه يك تمثيل محض باشد خدا به اينها درك داده اينها اهل تسبيحاند اينها اهل تحميدند اينها اهل شهادتاند اينها اهل شكايتاند اين زمينها كاملاً ميفهمند چه گروهي روي آن معصيت كردند يا اطاعت كردند مسجد كاملاً ميفهمد كدام همسايه آمده كدام همسايه نيامده لذا از يك عدّه شكايت ميكند از يك عدّه شفاعت ميكند اينها تمثيل نيست اينها تحقيق است اگر تحقيق است پس درك ميكنند دليلي ما نداريم كه بگوييم اينها تمثيل است فرمود خدا به آسمان و زمين فرمود بياييد گفتند چشم! ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ نه «طائِعَين» تثنيه, محور بحث بود ولي جمع جواب ميدهند عرض ميكنند كه نه تنها ما (دو) يعني آسمان و زمين كه ايشان فرمود ﴿ائْتِيَا﴾ تثنيه است براي اينكه ما با همه موجودات ديگر گردننهادهايم ﴿أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ نه «طائِعَين» پس اينها حرف آسمان و زمين است آسمان و زمين مطيع فرمان خداي سبحاناند ميماند اهل آسمان و اهل زمين. در جريان اهل آسمان و اهل زمين آيه 26 اين است ﴿وَلَهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ﴾ قانِت يعني خاضع يعني خاشع آنچه در آسمانها هستند آنچه در زمين هستند مخلوق خدايند و خاضعانه و قانتانه و خاشعانه مطيع فرمان الهياند از نظر تكوين, پس كلّ نظام مطيع حقاند و خداي سبحان اين نظام دقيقِ اريق عميق علمي را آفريد بعد فرمود: ﴿ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾[11] وقتي معاد شد همه شما را از زمين دوباره برميگرداند و زنده ميكند كه ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾[12] اين ﴿ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ﴾ در رديف آيات نيست اين شش آيه از آيه بيست به بعد مرتب آيات توحيد را ذكر ميكند آيه 20 اين است ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ﴾ 21 ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً﴾ 22 ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ 23 ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ﴾ 24 ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ﴾ 25 ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ﴾ اينها جزء آيات توحيد است نتيجه اين آيات كه نشانه نظم الهي است و تدبير حكيمانه خداست اين است كه عالَم مقصدي دارد شما را دعوت ميكند براي اينكه به حساب شما رسيدگي بشود و هر كسي به هدف نهايياش برسد.
رنج جوامع بشري ثمره جدايي علم و دين از يكديگر نه مديريت توحيدي
پرسش: آنطور كه برخي فلاسفه گفتند ما در آمدنمان به دنيا هيچ اختياري نداشتيم كه در رفتنمان داشته باشيم ميپرسند كه اگر اين نظام, نظام احسن است اولاً آيا جهان ارزش زيستن را دارد؟
پاسخ: بله, اين همه انبيا و اوليا.
پرسش: اين همه رنج و گرفتاري و...
پاسخ: گرفتاري به دست خود ماست ﴿فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾ است اين همه فرهيختگان و انبيا و اوليا و مجاهدان و مردان الهي از همينجا برخاستند به ما گفتند حرف انبيا را گوش بدهيد راه زيستن را به شما نشان ميدهند نه بيراهه برويد نه راه كسي را ببنديد خب اگر ما حرف اينها را گوش نداديم ميگويند ﴿فَأيْنَ تَذْهَبُونَ﴾[13] بارها به عرضتان رسيد اگر دين باشد و عقل و علم نباشد آن مسئله تلخ تفتيش عقايد و گاليلهسوزي را به همراه دارد اگر علم باشد و دين نباشد در مدت كوتاهي جنگ جهاني اول و دوم را به همراه دارد كه انسان هر جايي جرأت نميكند بگويد اينها در مدت كوتاهي دهها ميليون نفر را كشتند, همين غرب! الآن ميبينيد ميخواهند دموكراسي صادر كنند اين بر اساس خستگي اينهاست از بس آدم كشتند اگر آنها عاقل بودند در مدت كوتاهي دهها ميليون نفر را نميكشتند علمِ بيدين اين است اينكه دين گفته مبادا به سراغ سلاحهاي سمّي برويد, مبادا به سراغ بمب اتمي برويد, مبادا به سراغ سلاح كشتار جمعي برويد فتواي مراجع ما اين است تا بيگانه حواسش جمع باشد ما قبل از اينكه اينها به اين فكر باشند اين كار را تحريم كرديم يعني دين تحريم كرده ما ميخواهيم يك انرژي هستهاي صلحآميز عالمانه و محقّقانه داشته باشيم مشكل مملكتمان را حل كنيم فتوا اين است كه انسان نميتواند شرعاً بمب بسازد الآن اينكه ميبينيد اينها با هم كنار آمدند از ترس كنار آمدند چون دست همه اينها روي بمب اتم است اگر ـ خداي ناكرده ـ جنگ جهاني بعدي شروع بشود دهها ميليون ميشود صدها ميليون اينها از بس آدم كشتند خسته شدند اين ديگر تاريخ بيهقي و تاريخ ناسخالتواريخ نيست كه براي گذشته باشد اين پيرمردهای نود ساله الآن جنگ جهاني دوم كاملاً يادشان است خب از اينها درندهتر چه كسي است البته مردان بزرگ در هر جايي در هر زمان و زميني بوده و هستند خب حالا اگر كسي حرف انبيا را گوش ندهد در كليسا را ببندد در كنيسه را ببندد در مسجد و حسينيه را ببندد جنگ جهاني اول و دوم ميشود الآن همين كشتار را در خاورميانه و جاهاي ديگر دارند پياده ميكنند اين ميانمار وضعش آن است, اين افغانستان و پاكستان محروم هم وضعش اين است, اين سوريه وضعش اين است, اين كشورهاي ديگر وضعش اين است هشت سال ما مشكل داشتيم بلكه ده سال, غرض اين است كه از اينها بدتر چه كسي است خب وقتي حرف انبيا را گذاشتند كنار همين در ميآيد خداي سبحان هم كه عالَم را براي اين عصر و مصر خلق نكرده كلّ اين جهان بالأخره روزي به جايي ميرسد كه « يَمْلأ الله به الأرض عدلاً و قِسطاً»[14] آن روز هم بالأخره فرا ميرسد پايان دنيا, عدل است. غرض اين است كه اگر كسي راه انبيا را رها كرده بله ميشود باغوحش اما انبيا آمدند اوليا آمدند صلحا آمدند صديقين آمدند كه راه نشان بدهند.
دليل عقلي و نقلي محال بودن پاداش انسان در دنيا
پس نتيجه اين منفصله سه ضلعي دو منفصله است يا مقصدي در كار نيست كه آن آيات خوانده شد كه ﴿أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ﴾[15] اين باطل است يا مقصد هست, اگر مقصد و حساب و كتابي هست يا در دنياست يا در عالَم ديگر, در دنيا باشد عقلاً و نقلاً محال است عقلاً محال است براي اينكه دنيا بيايند همين وضع است دنيا دار آزمون است دنيا دار قدرت است دنيا دار امتحان است نه دار پاداش, نقلاً محال است براي اينكه خدا فرمود ما بساط دنيا را برميچينيم دنيايي در كار نيست كه برگردند پس تناسخ عقلاً و نقلاً محال است پس انسان اينچنين نيست كه دوباره به دنيا برگردد پاداش يا كيفر ببيند.
نظري بودن خروج انسان از زمين در معاد و دشواري بحث از آن
منتها اينكه فرمود: ﴿دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾ آن يك بحث دقيق خاصّ خودش را دارد اينكه در آيات فرمود ما شما را از زمين خلق كرديم ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ﴾ اينكه فرمود: ﴿وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ﴾ اين روشن است اما ﴿وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾ كه اينجا هم فرمود: ﴿دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾ يعني از زمين, آيا قبل از اينكه اين زمين تبديل بشود به زمينِ ديگر اين آسمانها تبديل بشوند به آسمانهاي ديگر معاد به پا ميشود بعد آسمان و زمين عوض ميشود اين وجهٌ يا نه, اول آسمان و زمين دگرگون ميشوند بعد انسانها از زمينِ دگرگونشده برميخيزند وجهٌ آخر يا همزمان اين تحويل و تحوّل پيدا ميشود وجه سوم. اينها جزء مسائل نظري است تصوّرش بسيار مشكل است چه رسد به تصديقش براي توده ماها همين بس است كه بگوييم اين بدن در قيامت خواهد آمد اما خيليها تصوّر نكردند كه چه وقت از زمين برميخيزيم زمين تبديلشده به ارضي كه «لم يعص عليها»[16] زمين تبديلشده به زميني كه طبق بيان نوراني امام باقر(سلام الله عليه) به خُبز نَقي كه تا به حساب و كتاب برسند همه از اين زمين ميخورند[17] آيا اين است آن است اينها مسائل فراموششده است .
مشكل بودن فهم بسياري از معارف الهي و تفسير آن
ما خيال ميكنيم تفسير قرآن تفسير اين است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[18] خيال ميكنيم اينها تفسير است! كفِ تفسير مسئله جبر و تفويض است كه مرحوم آخوند ميگويد: «قلم اينجا رسيد سر بشكست»[19] چه رسد به اوج تفسير! اينها كه ما داريم دارجِ بين ماست اينها ترجمه قرآن است ما قضا و قدر داريم, لوح و قلم داريم, عرش و كرسي داريم, مدبّرات امر داريم, فرشته داريم اينها امّهات و اصول اساسي تفسير است تا بيايد پايين به جبر و تفويض برسد از آن به بعد ديگر ترجمه است اينها را نميگويند تفسير, تفسير اين است كه ما بفهميم عرش يعني چه استواي بر عرش يعني چه عرش روي آب است يعني چه اينها ميشود تفسير كه پايينترين مرحلهاش جبر و تفويض است كه بزرگان ما گفتند: «قلم اينجا رسيد سر بشكست» به هر تقدير فرمود: ﴿إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾.
محدوده تفسير قرآن با علمالدراسه و علمالوراثه
پرسش: آيات الهي رؤيتشدني است يا فهميدني؟
پاسخ: براي ماها كه اهل علم حصولي هستيم فهميدني است, اولياي الهي مشاهده ميكنند دو راه دارد ما علمالدراسه داريم آنها علمالوراثه دارند حضرت به ابوحنيفه فرمود: «ما ورّثك الله من كتابه حرفا»[20] تو يك حرف از قرآن ارث نبردي خب البته علمالوراثه براي اهل بيت(عليهم السلام) است آنها بايد فتوا بدهند فرمود تو درس خواندي و اين درسي نيست اين علمالوراثه است انسان بايد وارث انبيا بشود تا بحث از قرآن را داشته باشد غرض آن است كه يك علمالوراثه داريم كه براي آن ذوات قدسي است يك علمالدراسه داريم كه براي افراد عادي حوزه و دانشگاه است فرمود: ﴿وَلَهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ﴾ در نظام تكوين خاضع محضاند.
رفع شبهه چگونگي احيای مردگان به آساني اعاده موجود
حالا فإن قلت كه چگونه خداي سبحان دوباره اين مُردهها را زنده ميكند فرمود شما نگران چه چيزي هستيد قدرت نامتناهي كه براي خداي سبحان است خداوند درباره انسانها سه مقطع ذكر كرد يكي انسانهايي كه بالفعل موجودند اينها را تدبير ميكند يكي اينكه انسانها موجود بودند اما قابل ذكر نبودند ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[21] از آن به بعد از آن انسان ساختند يك مرحله اين است كه اصلاً چيزي در عالَم نبود و خداي سبحان به نحو اِبداع اشيا آفريد خاك آفريد عناصر ديگر آفريد يك وقت است كه به زكريا ميفرمايد: ﴿وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً﴾[22] اين «كان», «كان» تامّه است نه اينكه ناقصه باشد آن ﴿شَيْئاً﴾ خبرش باشد اين «كان» ناقصه وقتي منفي شد اثر «ليس» تامّه دارد يعني تو لاشيء بودي خب لاشيء را ذات اقدس الهي ابداع كرده چيز آفريده بعد از اين مرحله بالاتر اين است كه فرمود: ﴿هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾[23] بالأخره قابل ذكر نبود بعد هم از اين مرحله بالاتر حالا ديگر علقه و مضغه و ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[24] و امثال ذلك خب وقتي «ليس» تامّه را «كان» تامّه ميكند بعد از مرگ كه همه چيز موجود است روح كه اساس كار است و مقوّم اصلي است و فصل جوهري انسان است اينكه از بين نميرود ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[25] بدن هم كه ذرّاتش در عالَم است دوباره جمع ميكنند فرمود شما هر چه بررسي كنيد اعاده آسانتر از اول است اوّلي را كه طبق برهان قبول كرديد درباره معاد اشكال داريم.
تبيين آساني همه كارها نزد خدا و دليل قرآن آن
منتها مشكل اين است كه نسبت به ذات اقدس الهي چيزي آسان, چيزي آسانتر باشد فرض ندارد براي اينكه اگر قدرت, نامتناهي بود او هم با اراده كار كرد نه با ابزار و حركت «فاعلٌ لا بمعنی الحرکات»[26] طبق بيان نوراني حضرت امير نميشود گفت اوّلي آسان است دومي كمي دشوار يا اوّلي آسانتر از دومي است اين تعبير كه فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ﴾ اين ضمير ﴿هُوَ﴾ به مصدر ﴿يُعِيدُهُ﴾ برميگردد نظير ﴿إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي﴾,[27] ﴿هُوَ﴾ يعني آن عدل, اينجا هم ﴿هُوَ﴾ يعني آن اعاده ﴿أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ آسانتر است بر خدا, مشكل اساسي اين است كه اگر قدرت نامتناهي است چه اينكه است و با اراده كار میكند يكي آسان باشد يكي آسانتر فرض ندارد دو كار در عالَم هست يكي مشكلترين كار كه از آن مشكلتر فرض نميشود يكي هم آسانترين كار هر دو را قرآن كريم مطرح كرد فرمود نزد خدا هر دو آسان است آن كاري كه از آن مشكلتر فرض نميشود اين است كه كلّ اين نظام را به هم بزند دوباره بسازد اين همان ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾[28] خب اگر بخواهد قيامت كبرا به پا كند چه كار بايد بكند كلّ سماوات سبع و ارضين و من فيهنّ و ما بينهما اين كلّ مجموع را بايد به هم بزند دوباره بسازد فرمود حشر اكبر ﴿ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ﴾[29] براي ما آسان است خب كاري از اين سنگينتر فرض نميشود كه كلّ نظام را به هم بزند دوباره بسازد. كاري كه آسانترين كار است كه آفتاب كه ميتابد بالأخره اين درخت يا اين ديوار يا اين شاخص سايهاي دارد اين سايه را بخواهد جمع بكند آخر سايه همان عدمالنور است از سايه شما كمي جلوتر برويد ميشود ظلمت, از ظل پايينتر بروي ميشود ظلمت ديگر سايه چيزي نيست كه شما بگوييد جمع كردنش سخت باشد فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ اين سايه را كشانده ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً ٭ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً﴾[30] اگر ﴿يَسِيراً﴾ به معناي تدريجاً نباشد به معني آسان باشد فرمود جمعِ اين سايه براي ما آسان است خب كلّ نظام را به هم زدن و دوباره ساختن آسان است سايه را هم جمع كردن آسان است هر دو يكسان آسان است چون او با اراده كار ميكند شما الآن يك قطره آب را در ذهنتان تصور كنيد, تصور كرديد اين حاصل است اقيانوس آرام را كه به تنهايي از مجموع خشكيهاي زمين بيشتر است تصور كنيد ميبينيد كرديد, تصور اقيانوس آرام و تصور يك قطره چون با تصور است و با اراده انجام ميگيرد نه با اعضا و دست و پا يكساناند اگر قدرت نامتناهي بود (يك) و با اراده كار كرد (دو) ديگر فرض ندارد يك كار آسان باشد يك كار آسانتر.
توجيه ادبي درباره ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ و نقد آن
اينكه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ غالب مفسّران را وادار به تأمّل كرد كه اين يعني چه. برخيها گفتند اين ﴿أَهْوَنُ﴾ به معناي «هَيِّن» است[31] از افضل بودن از افعل تفضيل بودن منسلخ است نظير آنچه خداي سبحان در سورهٴ مباركهٴ «مريم» آيه نُه به زكريا فرمود كه اين حرفي كه تو ميزني ميگويي من كه سالمند و كهنسال و فرتوت هستم و از من گذشته است همسر من هم آن وقتي كه جوان بود دوران زايمان او بود عقيم بود ﴿وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾ الآن كه پير است آن وقتي كه دوران زايمان او بود او عاقر بود عَقيم بود اما «لطف آنچه تو انديشي حکم آنچه تو فرمايي»[32] تو هر چه بخواهي هست, فرمود: ﴿كَذلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ﴾ اگر ﴿أَهْوَنُ﴾ به معناي «هيّن» باشد ديگر محذوري نيست اما خب اين دليل ميخواهد نظير اينكه ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ﴾ خداي سبحان ميفرمايد اين معاصي كه شما ميكنيد يا كارهايي كه ميكنيد به دنبال اهداف باطل هستيد آنچه نزد خداست خير است آنجا ما قرينه داريم كه خير است معنايش اين نيست كه آن ثواب الهي بهتر از گناهان شماست كه مثلاً گناه شما بِه است آنچه نزد خداست بهتر باشد اينجا هم ميشود گفت كه اين «خير» خالي از معناي افضليّت است و مانند آن, اما اينجا چه قرينهاي داريم كه ميگوييم ﴿أَهْوَنُ﴾ به معناي «هَيِّن» است.
تعبير به آساني احياي مردگان به خاطر فهم انسان
اگر راه عقلي داشتيم خب بالأخره اين هم توجيهي است برخيها خواستند بگويند كه اين دو كار يكي آسان است يكي آسانتر نه براي خدا بلكه براي خلق[33] مثل اينكه خدا بفرمايد آسمان از زمين بزرگتر است يا آسمان و زمين از شما بزرگترند اين معنايش اين نيست كه يكي نسبت به خدا بزرگتر است يكي نسبت به خدا بزرگتر نيست آيه 57 سورهٴ مباركهٴ «غافر» اين است ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ يعني آسمان و زمين را آفريدن, خلقت اينها بزرگتر از خلقت انسان است نه اينكه براي خدا يكي آسان است يكي آسانتر چون سخن از آفريدگار نيست سخن از خالق نيست سخن از مخلوق است آسمان و زمين از انسان بزرگترند البته انسانِ تهيمغز, اگر انساني بخواهد با زرق و برق مادي فخرفروشي كند خب خدا فرمود اين زميني كه شما روي آن راه ميرويد از تو بزرگتر است آسماني كه روي سر شما سايه انداخت از شما بزرگتر است ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ به انسان ميفرمايد: ﴿إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ آخر به چه چيزي ميخواهي بنازي اگر به قدرتهاي مادي است اين كوهها از شما بزرگتر است زمين از شما بزرگتر است آسمان از شما بزرگتر است اگر به آن قدرت معنوي و عبادي باشد بله, ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ﴾[34] اگر به آن معنا باشد اين ميتوان گفت «آسمان بار امانت نتوانست كشيد»[35] اما اگر آن نباشد آن امانت الهي نباشد آن ولايت نباشد آن دين نباشد همين امر ظاهري باشد خب زمين از انسان بزرگتر است آسمان از انسان بزرگتر است ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ بالأخره اين ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ توجيه ميخواهد اگر كلمه ﴿أَهْوَنُ﴾ نبود بله اين توجيهاتي كه بخشي براي زمخشري در كشاف است بخشي براي ديگران قابل حمل بود اما فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ ـ البته اين بحثش بايد به خواست خدا فردا تتميم بشود ـ اين جمله ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي﴾ براي تنزيه است يعني اگر ما گفتيم اهون است به ديد شما براي قانع كردن شماست وگرنه او وصفِ اعلا دارد او منزّه از آن است كه چيزي براي او آسان باشد چيزي براي او آسانتر, اگر مَثلي ما ذكر كرديم وصفي ذكر كرديم مَثل اعلا نزد اوست ما براي تفهيم اين حرف را ميزنيم وگرنه چيزي براي او آسان باشد چيزي براي او آسانتر ندارد.
ناتمامي استناد آساني احياي مردگان به خدا با استفاده از تعبير ﴿عَلَيْهِ﴾
پرسش: در اين صورت ديگر احتياج به ﴿عَلَيْهِ﴾ نبود همان ﴿هُوَ أَهْوَنُ﴾ كه ميفرمودند به طور كلي... .
پاسخ: خب اين ميشود مثل آيات ديگر حالا اينجا كه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ براي اينكه توهّم آنها را برطرف كند مثل اينكه در جريان حضرت زكريا فرمود: ﴿هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ﴾ گاهي ميفرمايد: ﴿هَيِّنٌ﴾ اين براي ما آسان است شما دنبال چه چيزي ميگرديد خب اگر كسي شبههاش اين باشد مثل صناديد قريش كه ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾,[36] ﴿ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ﴾,[37] ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ﴾[38] از اين لاطائلاتي كه صناديد قريش ميگفتند قرآن كريم احتجاج ميكند ميفرمايد شما كه قبول داريد اوّلين بار خدا خلق كرده اگر در حد قبول كرديد ـ كه اين جدال احسن است ـ كه ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[39] خب اگر شما قبول داريد ذات اقدس الهي اين نظام را آفريد هيچ را به اين صورت در آورد بعد هم كه همهشان موجودند اينها را دوباره جمع ميكند لذا در مقام احتجاج جاي ﴿عَلَيْهِ﴾ هست اما براي برهان كه ما خودمان بفهميم چگونه ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾ وجوهي مطرح شد كه بعضيها ذكر شده است بعضي ـ انشاءالله ـ در بحث بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ روم, آيهٴ 3.
[2] . الکافی، ج8،ص269و270؛ تفسير کنزالدقائق، ج10، ص174و175.
[3] . جامعالبيان في تفسير القرآن, ج26, ص44.
[4] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 33.
[5] . سورهٴ بقره, آيهٴ 281.
[6] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 48.
[7] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 2.
[8] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 1.
[9] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 11.
[10] . فلسفة الميثاق و الولاية(دارالکتاب قم)، ص4.
[11] . سورهٴ روم, آيهٴ 25.
[12] . سورهٴ طه, آيهٴ 55.
[13] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 26.
[14] . کمال الدين(شيخ صدوق)، ج1، ص288 و ج2، ص426.
[15] . سورهٴ قلم, آيهٴ 35.
[16] . ر.ك: الجامع لأحكام القرآن, ج16, ص300.
[17] . الکافی، ج6، ص286.
[18] . سورهٴ بروج، آيهٴ 11.
[19] . کفاية الاصول، ص68.
[20] . علل الشرائع، ج1، ص90.
[21] . سورهٴ قيامت، آيهٴ 37.
[22] . سورهٴ مريم، آيهٴ 9.
[23] . سورهٴ انسان، آيهٴ 1.
[24] . سورهٴ مومنون، آيهٴ 14.
[25] . سورهٴ سجده، آيهٴ 11.
[26] . نهجالبلاغة، خطبهٴ1.
[27] . سورهٴ مائده، آيهٴ 8.
[28] . سورهٴ حج، آيهٴ 1.
[29] . سورهٴ ق، آيهٴ 44.
[30] . سورهٴ فرقان، آيات 45و46.
[31] . ر.ك: التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص246.
[32] . ديوان حافظ، غزل493.
[33] . ر.ك: التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص245.
[34] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 72.
[35] . ديوان حافظ، غزل184.
[36] . سورهٴ سباٴ، آيهٴ 7.
[37] . سورهٴ ق، آيهٴ 3.
[38] . سورهٴ جاثيه، آيهٴ 32.
[39] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 25؛ سورهٴ زمر، آيهٴ 38.