30 01 2013 4760122 شناسه:

تفسیر سوره روم جلسه 7 (1391/11/11)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم 

﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ (20) وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21) وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ (22) وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُم مِن فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (23) وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (24) وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ (25)

اماره‌هاي تشخيص سور‌ه‌هاي مكّي از مدني و ظهور آن در سورهٴ روم

براي تشخيص اينكه اين سور‌ه مكّي است يا مدني اَماراتي ذكر مي‌شود ممكن است اين امارات قطعي نباشد ولي بالأخره اطمينان‌آور است اگر سور‌ه‌اي در آن مسئله تفسير جريان نماز, زكات, صوم, حج, جهاد اينها مطرح شد معلوم مي‌شود مدني است براي اينكه اين بحث‌ها در مدينه آمده نه در مكه, اگر جريان جهاد و كيفيت غزوه و سريه و امثال ذلك گرفتن غنايم جنگي و تقسيم غنايم بين مجاهدان و دادن خمس و امثال ذلك مطرح است معلوم مي‌شود كه در مدينه آمده اگر سور‌ه‌اي مبسوطاً جريان نكاح و كارشكني منافقان و امثال ذلك را ذكر كرده معلوم مي‌شود در مدينه آمده زيرا اين مسائل همه در مدينه اتفاق افتاد اگر هيچ كدام از اين مسائل مدني در سوره‌اي مطرح نشد فقط خطوط كلي دين يعني توحيد و وحي و نبوّت و معاد و امثال ذلك و خطوط كلي اخلاق و حقوق مطرح شد روشن مي‌شود كه در مكه آمده گذشته از اينكه اقوال مفسّران هم تأييد مي‌كند و روايات هم حالا يا با معارض يا بي‌معارض تأييد مي‌كند. در اين بخش از قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ «روم» آيات فراواني را ذكر مي‌كنند و نتيجه‌گيري‌اش معاد است نه توحيد, گرچه همه اين آيات مي‌تواند سند توحيدي هم باشد ولي بخش پاياني اين مقطع از آيات مسئله معاد است.

تكرار عبارت ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ﴾ و بهره‌مندان از اين نشانه‌ها

پشت سر هم فرمود: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ﴾ آيه يعني چه و چه گروهي از اين آيه استفاده برهاني مي‌كنند. كساني كه از اين آيات استفاده برهاني مي‌كنند متفكّران‌اند, عالمان‌اند, كساني كه گوش به حرف معصوم مي‌دهند اينها هستند و عاقلان؛ اينكه فرمود: ﴿لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾, ﴿لِلْعَالَمِين﴾, ﴿لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ﴾, ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ معلوم مي‌شود كه اين گروه‌اند كه از آيات الهي بهره علمي مي‌برند وگرنه ﴿وَكَأَيِّن مِنْ آيَةٍ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ كه ﴿عَنْهَا مُعْرِضُونَ[1] غافل از هيچ كدام از اين آيه‌ها بهره علمي نمي‌برد اين متفكّر است اين دانشمند است اين كسي كه گوش به حرف معصوم مي‌دهد اينها و عاقلان.

مقصود از آيت و علامت و تقسيم آن به تكويني و قراردادي

مطلب ديگر اينكه در خيلي از بخش‌هاي قرآن كريم از آيه بودن سخن به ميان آمده قبلاً هم به مناسبت‌هايي چند جا معناي آيه ذكر شد آيه يعني علامت يعني نشانه اين نشانه‌ها چند قسم است به حسب تقسيم اوّلي يا تكويني‌اند يا قراردادي, آيت و علامت قراردادي اين است كه پرچم هر مملكتي علامت استقلال آن مملكت است يا فلزهاي مخصوصي كه روي دوش نظامي هست اين نشانه درجه اوست اينها علامت‌ها, آيت‌ها و نشانه‌هاي اعتباري و قراردادي است كه در هر سرزميني مناسب با قرارداد نخبگان آن سرزمين تنظيم مي‌شود كه اينها آيت‌هاي اعتباري‌اند, اگر پرچمي مشكي بود و در جايي نصب بود اين علامت سوگ است و اگر پرچمي سبز بود يا سه رنگ بود علامت است كه مثلاً جاي نشاط است اما اين علامت‌هاي اعتباري در شرايط خاص علامت‌اند اين فلز مادامي كه در مغازه هست علامت نيست و اين پارچه مادامي كه در مغازه پارچه‌فروش است نه علامت ماتم است نه علامت نشاط ولي وقتي اين پارچه مشكي يا پارچه سبز يا پارچه سه‌ رنگ در جايي نصب شد اين علامت سوگ يا علامت نشاط است; اين در حوزه قرارداد. در حوزه تكوين كه قرارداد کسي نيست همه جا در هر زمان و زمين اين علامت هست اينها هم چند قسم‌اند بعضي از اينها علامت مقطعي‌اند مثلاً چمن مادامي كه سبز است علامت آب است دود مادامي كه ارتفاع دارد و تبديل به هوا نشده علامت آتش است اگر اين چمن خشكيد و پوسيد و از بين رفت و اثري از چمن اينجا نيست ديگر علامت آب نيست اين نشان نمي‌دهد كه اينجا آبي هست يا اگر دود بالا رفت و تبديل شد و متفرّق شد و تبديل شد به صورت هوا ديگر نشان آتش نيست پس اينها قراردادي نيست تكويني است ولي مقطعي است.

جهان و نظم آن علامت حقيقي توحيد و معاد

جهان كه آيت توحيد حق است و نظم جهان كه آيت حقانيّت و معاد است نه از سنخ قرارداد و اعتبارات است نظير علامت بودن پرچم يا علامت بودن فلز و مانند آن كه قراردادي باشد و نه نظير چمن كه علامت آب است يا دود كه علامت آتش است كه مقطعي باشد كه اگر اين چمن پوسيد و تبديل به خاك شد ديگر علامت آب نيست و اگر آن دود تبديل به هوا شد ديگر علامت آتش نيست اين‌طور نيست بلكه موجودات آسمان و زمين در هر شرايطي نشانهٴ ذات اقدس الهي‌اند آن وقتي كه خاك‌اند علامت توحيدند آن وقتي كه به صورت انسان در آمدند علامت توحيدند دوباره كه برگشتند به صورت خاك شدند علامت توحيدند زيرا يك موجود نيازمند, يك موجود ممكن, محتاج به خالقي است كه واجب‌الوجود باشد و او را آفريده باشد منتها اگر خواستيم به اوصاف آن واجب كه حكمت و علم است پي ببريم در صورتي كه اين شيء داراي ظرايف فني باشد و اين ظرايف فنّي‌اش را حفظ بكند نشان آن است كه آفريدگارش حكيم است و مدبّر و معين.

تبيين چگونگي آفرينش انسان از خاك و آيت توحيد بودن او

در اين بخش‌ها مي‌فرمايد ما شما را از خاك آفريديم حالا يا اصل شما از خاك است و نسل شما از آب كه در آياتي آمده كه خداوند ﴿وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ ٭ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ[2] كه اصلِ انسان يعني آدم(سلام الله عليه) آن انسان اوّلي از خاك است يا نه, شما را ما از چيزي آفريديم كه ريشه اصلي‌اش خاك است آن انسان اوّلي و اصلي از خاك است يا نه, شما هم كه نسل او هستيد و از نطفه‌ايد اصلِ شما از خاك است بالأخره يا انسان اصلي از خاك است يا اصل همه انسان‌ها از خاك است اين صحيح است كه بفرمايد: ﴿خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ﴾ عمده اين ﴿ثُمَّ إِذَا﴾ است اين ﴿إِذَا﴾ معنايش اين نيست نابهنگام معنايش اين نيست كه اين خاك, انسان مي‌شود يعني طفره است تكاملي در كار نيست فاصله بين ترابي و انساني مطرح نيست خاك بدون اينكه اين فاصله كماليِ بين تراب و انسان‌شدن را طي كند مي‌شود انسان اين ﴿إِذَا﴾ به معناي نابهنگام و امثال ذلك نيست به معني سرعت است يعني اين‌چنين نيست كه ذات اقدس الهي نظير سراميك‌سازان مجسمه‌اي ساخته باشد بعد آن را انسان كرده باشد اين‌طور نيست همه اين مراحل تكاملي را انجام داد منتها به سرعت; لازم نبود كه مدت‌ها طول بكشد تا انسان به اين صورت در بيايد انسان‌هاي عادي بله, به همين صورت است كه حالا يا نُه ماه يا كمتر يا بيشتر اين مراحل را طي مي‌كند غرض اين است كه ﴿ثُمَّ إِذَا﴾ معنايش اين نيست كه فجئةً نابهنگام بدون پيمودن اين فاصله و با طفْره شما بشويد بشر بلكه به سرعت اين مراحل پيش مي‌آيد و شما بشر خواهيد بود اين درباره اصل شما خب اين را اگر فكر بكنيد كه چگونه خدا با چه قدرت و حكمتي خاك را به صورت انسان در آورد اين جاي سؤال براي شماست كه خدا چرا اين كار عجيب را كرده اين درباره اصل پيدايش انسان.

علامت و آيت توحيد بودن تداوم نسل در انسان

درباره نسل او هم كارهاي محيّرالعقول كرده چون انسان مثل فرشته نيست كه مرگ نداشته باشد مرگ دارد ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾,[3] ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾,[4] ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾,[5] ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ﴾ اين انسان براي اينكه بماند نسل مي‌خواهد نسلش هم با نكاح حاصل است نكاح هم بايد با هم‌نوع و هم‌جنس او باشد لذا از همين نوع مرد سنخي را آفريد به نام زن, دستگاه مادري را در درون او تعبيه كرد دستگاه پدر شدن مرد را در وجود مرد به نحو محيّرالعقول آماده كرد دستگاه آفرينش مرد, پدر شدن است دستگاه آفرينش زن, مادر شدن است گرايش‌هاي طبيعي هم بين اينها برقرار كرد گرايش‌هاي اخلاقي هم برقرار كرد ﴿جَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ تا نسل پيدا شود.

ظرايف حكيمانه خلقت علامت هدفمندي جهان و انسان با معاد

يك انسان متفكّر سؤال مي‌كند اين همه ظرايف حكيمانه براي چيست خب اين انسان بايد كار بكند و از فضل الهي و رزق الهي بهره‌اي ببرد قهراً خسته مي‌شود براي او خواب را معيّن كرده كه خستگي او را رفع كند بيداري معيّن كرده كه به سراغ كار برود زمان خواب را هم تاريك كرده كه همگان آرام باشند زمان كار را هم روشن كرده كه همگان فعال باشند انسان فكر میكند كه اين نظم دقيق حكيمانه براي چيست. در بخش ديگر فرمود شما بالأخره بايد از كشاورزي و دامداري استفاده كنيد بعضي از جاها آب دارد بعضي از جاها آب ندارد ما نيازهاي شما را از آسمان تأمين مي‌كنيم اين برقي كه مي‌جهد اين رعدي كه دارد اگر در حال سفر باشيد بيمناك مي‌شويد اگر در حال حضر باشيد خوشحال مي‌شويد برخي‌ها خوف صاعقه دارند برخي‌ها اميد مَطر دارند ما بالأخره همه اين كارها را براي شما انجام مي‌دهيم تا كشاورزي شما, دامداري شما هم تأمين بشود. خب انسان حساب مي‌كند اين همه دقايق ظريف براي چيست كه بخشي از اينها را ممكن است كه مهندسان محترم ما در بخش كشاورزي و دامداري بعد از ساليان دراز زحمت درك بكنند خب اينكه فرمود آيات براي عالمين است براي سامعين است براي عاقلان است اينها علامت چيست؟ فرمود اينها علامت آن هستند كه شما بي‌هدف نيستيد نه اين نظام بي‌هدف است نه شما, شما را در ناز پرورانديم كه به مقصد برسيد عالَم را با نظم خلق كرديم كه در رساندن شما به مقصد كمك بكند روزي هم كه مقصد فرا برسد ما شما را دعوت مي‌كنيم همه‌تان دوباره برمي‌گرديد اين دعوت الهي را پاسخ مي‌دهيد ﴿ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ﴾ شما هم ﴿تَخْرُجُونَ﴾ خارج مي‌شويد.

تبيين قرآني امكان استفاده همگان از آيات و نشانه‌هاي الهي

پرسش: قرآن براي افراد مخصوصي فرستاده نشده. پاسخ: نه, اما همه مي‌توانند اين معنا را داشته باشند اگر گروهي عاقل نبودند گروهي عالِم نبودند لااقل گوش شنوا داشته باشند فرمود خب همگان كه اهل تحقيق نيستند بالأخره انسان دو قسم است يك قسم از استعداد برتري برخوردارند اهل درس و بحث و حوزه و دانشگاه و دقت و استدلال و نظريه‌پردازي‌اند اين مي‌شود ﴿لِقوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ گروهي اين تحقيق را يا قدرتش را ندارند يا فرصتش را ندارند ولي آن‌قدر هست كه بايد بفهمند گوش به حرف صاحب‌نظران بدهند.

پرسش:... پاسخ: اين نظم كه اين بدن را به وسيله خواب با استراحت تأمين مي‌كند و اين خستگي را كاملاً برطرف مي‌كند فرمود شب, آيت الله است روز, آيت الله است منتها شب يك آيت تاريك است روز آيت روشن است كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً[6] هر دو آيت خدايند آن نظم دقيق رياضي كه زمين كُروي باشد اين رويش سايه باشد آن رويش روشن باشد و بگردد اين ليل و نهار حاصل شود همين است. پس افراد اگر صاحب‌نظر بودند مي‌شود ﴿لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرونَ﴾, ﴿لِلْعَالِمِينَ﴾, ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن, اگر صاحب‌بصر و صاحب‌نظر نبودند لااقل بايد گوش شنوا داشته باشند فرمود: ﴿لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ﴾ دو راه كه بيشتر نيست به نحو مانعةالخلو كه جمع را شايد انسان يا بايد گوش به حرف صاحب‌نظر بدهد يا خودش نظريه‌پرداز باشد فرمود در قيامت يك عدّه مي‌گويند اي كاش ما يكي از اين دو گروه بوديم ﴿لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ[7] يا خودمان نظريه‌پرداز بوديم يا گوش به حرف دانشمندان ديني و انبيا و اوليا مي‌داديم اگر نه انسان اهل گوش باشد نه اهل هوش باشد خب ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ[8] دامنگيرش مي‌شود اينجا فرمود يك عدّه ﴿يَعْقِلُونَ﴾اند يك عدّه ﴿يَسْمَعُونَ﴾ بالأخره آدم مي‌فهمد كه نمي‌فهمد و مي‌فهمد كه اين نظم يك حساب و كتابي دارد خب اين براي چه خلق شده انسان همين بيايد و برود و بخورد و ليل و نهار بشود كه هيچ اين مي‌شود عبس, پس انسان براي چه خلق شده؟! اين سؤال را از دو راه جواب مي‌گيرد يا با مراجعه به براهين عقلي  جواب مي‌گيرد يا با مراجعه به آيات و روايات جواب مي‌گيرد كه اينها مانعةالخلو است جمع را شايد, عقل در مقابل شرع نيست در مقابل سمع است ﴿لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾ اينجا هم ﴿لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ﴾ را در قبال ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ قرار داده.

علم وسيله رسيدن انسان به تعقّل

در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» و اينها هم گذشت كه علم, هدف نيست علم, نردبان خوبي است كه ما به عقل برسيم فرمود اين امثال را كه ما مي‌زنيم ﴿تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ اما ﴿وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ[9] كه بحث مبسوط اين آيه در سورهٴ «عنكبوت» گذشت فرمود دانشمندان نردبان به دست‌اند هنوز به مقصد نرسيدند عالِم حوزوي و دانشگاهي مادامي كه عالِم و دانشمند است و درس خوانده است به مقصد نرسيده اين نردباني در دست اوست اگر اين نردبان را گرفت و بالا رفت و عاقل شد ـ كه عقل, «ما عُبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»[10] است ـ اين به مقصد رسيده است فرمود ما عالِم نمي‌خواهيم ما عاقل مي‌خواهيم ﴿وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ﴾ اين‌چنين نيست كه علم, هدف باشد در همان آيه سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه فرمود به حوزه‌هاي علميه برويد ﴿لِيَتَفَقَّهُوا﴾ بعد فرمود چه كار بكنيد حالا فقيه شديد در دين تفقّه پيدا كرديد حكيم شديد مسئله‌دان شديد چه كار بايد بكنيد كتاب بنويسيد, درس بگوييد, سخنراني بكنيد, با نوشتن مقاله سخن‌خواني بكنيد اينها را ما نمي‌خواهيم ما مي‌خواهيم آن‌قدر عرضه پيدا كنيد كه مردم را انذار كنيد وقتي گفتيد جهنم هست مردم باور كنند اين از هر معمّمي ساخته نيست كه مردم حرفش را باور كنند باور كردن, حرف كسي را لازم دارد كه عمري در محلّ خودش تجربه نشان داده باشد سابقه خوب داشته باشد علم و عمل داشته باشد تا وقتي گفت جهنم, مردم باور كنند نفرمود شما برويد درس بخوانيد و كتاب بنويسيد و استاد بشويد ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾ بعد «و ليدرّسوا» يا «ليصنّفوا» يا «ليؤلّفوا» اينها نيست ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ[11] اين را مطمئن باشيد اين هنر و عرضه نصيب هر كس نيست كه مستمعان پاي منبر يك واعظ جهنم را باور كنند تا باور نكردند وضع همين است كه مي‌بينيد اگر باور كردند دنيا يك بهشت نقد است مردم تا از قيامت هراس نداشته باشند تا ندانند عمل, زنده است و عامل را رها نمي‌كند و عامل در چنگ اوست به هوش نمي‌آيند پس انسان يا خودش بايد عاقل باشد كه «ما عُبد به الرحمن و اكتسب به الجنان» يا گوش به حرف عاقل بدهد در قيامت هم آنها گيرشان اين است مي‌گويند اي كاش ما يا مي‌فهميديم يا گوش به حرف نخبگان مي‌داديم گفتند: ﴿لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾.

نظم در آفرينش, دال بر هدف‌داري جهان و مسافر بودن انسان

پس اين نظم حكيمانه براي آن است كه انسان به جايي برسد نه اينكه خاك بشود انسان, انسان بشود خاك دوباره خاك بشود انسان, انسان بشود خاك همين‌طور دور باطل داشته باشد بلكه از دارالفرار به دارالقرار بايد برسد, از دارالممرّ به دارالمقرّ برسد وقتي به مقصد رسيد آنجا هدف است به دارالقرار مي‌رسد. اين بخش از آيات ضمن اينكه مسئله توحيد را كاملاً تأمين مي‌كند در آن بخش پاياني اين قسمت فرمود: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾ خارج مي‌شويد, آ‌نجا ديگر به دارالقرار مي‌رسيد آنجا انسان ثابت مي‌شود نه ساكن, آنجا جاي خستگي نيست لذا اگر انسان ساكن بود خب مدتي كه در بهشت بود خسته مي‌شد اما در آنجا ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ[12] هرگز ﴿لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ[13] چه درباره ذات اقدس الهي كه كار كرده نظام را آفريده چه درباره بهشتي‌ها آنها هميشه در حال نشاط‌اند و هيچ خسته هم نمي‌شوند و هرگز احتياجي ندارند در برزخ كه نومي هست اما در بهشتِ اكبر در جنّت كبرا آنجا ديگر سخن از خواب و خستگي و امثال ذلك نيست انسان به عالَم ثبات مي‌رسد حق براي او روشن مي‌شود هرگز احساس خستگي ندارد پس اين سلسله بحث‌ها آيات‌اند, علائم‌اند كه انسان مسافر است و به مقصد مي‌رسد.

ناروايي ديدگاه فخررازي در حقيقت آفرينش زن

در جريان نسل‌پروري تعبير ناروايي در تفسير فخررازي هست اين خيال كرده زن براي مرد است آن تعبيرات اوّليه كه شما در تفسير فخررازي ملاحظه مي‌كنيد مي‌بينيد در حقيقت حقّ زن را نشناختند و ادا نكردند[14] تعبير خود قرآن كريم اين است كه در آيه 21 اين سور‌ه فرمود: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً﴾ همان‌طوري كه در جريان حضرت آدم و حوّا در آغاز سورهٴ مباركهٴ «نساء» روشن كرد كه حقيقت زن و حقيقت مرد يك چيز است يعني حضرت آدم را كه آفريد از همين حقيقت, زوجش را خلق كرد آيه اول سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين بود ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ يعني از حقيقت واحده ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ در محل بحث هم عبارت اين است يعني آيه 21 همين سورهٴ مباركهٴ «روم» اين است ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً﴾ كه مشابه همين تعبير در پايان سورهٴ مباركهٴ «توبه» درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده آيه 128 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ اين پيغمبر از جنس خود شماست خب اگر بفرمايد زن ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ است يعني از همين حقيقت شماست وقتي مي‌فرمايد پيامبر ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ است يعني از همين حقيقت شماست.

پرسش: مقصود كدام نفس است؟

پاسخ: يعني حقيقت شما انسان, حقيقتي دارد از همين حقيقت, زن و مرد يكسان آفريده شدند مثل اينكه وجود مبارك پيغمبر از حقيقت همين انسانيّت است منتها حالا انسان درجاتي دارد وجود مبارك حضرت در آن قلّه قرار دارد ولي حقيقتشان يكي است يعني هر دو انسان‌اند منتها يكي انسان عالِم يكي أعلم, يكي علاّم, يكي بحرالعلوم همين انسان‌اند مثل اينكه آب همه‌شان آب‌اند يكي اقيانوس است يكي بحر است يكي نهر اين‌طور نيست كه اگر نهر شد آب نباشد بالأخره آب است بحر هم آب است نهر هم آب است منتها يكي بيشتر است هزارها برابر است يكي كمتر, غرض اين است كه اين ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ يعني «مِن حقيقتكم».

پرسش: در يک آيه شريفه مسبوق به رسالت است مي‌فرمايد: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ و در يك آيه مسبوق به خلقت است آيا آن جهت متفاوت مي‌شود معناي ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ هم متفاوت مي‌شود؟

پاسخ: نه, ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ يعني «من حقيقتكم» چون انسان كه رسول نيست رسالت آنها ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ نيست حقيقت او ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ است اگر خدا بفرمايد در بين فرشته‌ها كه همه‌شان رسول‌اند ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً[15] كه هم ملائكه جمع است هم با الف و لام است هم از آنها به عنوان رسل ياد كرده است اگر فرشته‌اي از ملائكه بيايد كه همه اينها رُسل‌اند ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً﴾ اين معلوم مي‌شود گذشته از اينكه خلقت همه اينها يكي است رسالت اينها هم مشترك است اما درباره انسان كه فرمود: ﴿رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ افراد ديگر كه رسالت ندارند يعني وجود مبارك حضرت از حقيقت شماست همان‌طور كه اقيانوس, آب است يك نهر هم آب است منتها فاصله خيلي است اين هم همين‌طور است.

پرسش: منظور طبقه اجتماعي است كه از طبقه اجتماعي شماست.

پاسخ: نه, آن جريان طبقه اجتماعي را در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» ذكر كردند كه ﴿خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا[16] يعني اين قبيله‌ها تفاوت شناسنامه‌اي دارند وگرنه حقيقت اينها يكي است. اين يك سنخ است فرق نمي‌كند چه رسول, سليمان باشد كه سلطان است چه رسول, ايوب باشد كه در بستر بيماري‌ است فرق نمي‌كند حالا طبقاتشان هر چه مي‌خواهد باشد آن رسالتشان الهي است و خلقتشان هم همتاي با ديگران است.

حكيمانه بودن تساوي آفرينش زن و مرد و تفاوت در مسئوليت‌ها

مطلب ديگر اينكه فرمود: ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً﴾ حقيقت زن و مرد يكي است تهيه مسكن به عهده مرد است ولي تهيه سَكينت به عهده زن است انسان, مسكني مي‌خواهد كه آشيانه اوست كه هر كسي مسكني مي‌خواهد اين را بايد مرد تهيه كند آرامشي مي‌خواهد كه اين آرامش مقدور مرد نيست گرچه تا آنجا كه ممكن است مأمور است ولي آن هنر را كه داخلهٴ منزل را گرم نگه‌دارد مديريت كند فرزندپروري كند اين هنر از مرد ساخته نيست اين هنر زن است مسكن را مرد مي‌تواند تهيه كند ولي سكينت مقدور مرد نيست سكينت مقدور زن است چون عنصر اصلي سكينت, عاطفه و محبت و مهر است اگر مادر شدن باشد, مديريت باشد, صبر و استقامت باشد اين زن در اينجا فضيلت ممتاز دارد فرمود: ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾ پس ما يك مسكن داريم كه به عهده مرد است كه هزينه را او بايد تهيه كند يك سكينت داريم كه يك فضيلت اخلاقي است آن را زن بايد تهيه كند ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾ انسان اگر خوب فكر كند چگونه دستگاه مادر شدن را خدا به زن داد دستگاه پدر شدن را به مرد داد اين خلقت را بررسي كند حتماً مي‌فهمد كه اين عبث نيست اين يك هدف والايي را در نظر دارد اين‌چنين نيست كه مرتب زاد و ولد بشود بميرند و خاك بشوند اين مي‌شود عبث, پس هدفي در كار است.

آيت بودن خلقت آسمان و زمين و اختلاف در گويش‌ها

بعد فرمود: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ﴾ اين ﴿الْسِنَتِكُمْ﴾ بحث در آيات تكويني است نه قراردادي اين لغات متعدّدي كه تازي و فارسي و عِبري و عربي و اينها كه فرق مي‌كنند اينها قرارداد است اينها هم خوب است اينها هم ريشه‌اش را خداي سبحان به اينها عطا كرده كه لغت وضع كنند ولي چون بحث در نظام تكوين است و در برابر الوان قرار گرفته, [مراد] همان اختلاف لهجه, باشد اُولاست ﴿وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ﴾ اگر عالِم شدند اين را نردبان قرار مي‌دهند تا عاقل بشوند كه ﴿وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ﴾.

علامت بودن خواب در شب و كار در روز

بعد فرمود: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُم مِن فَضْلِهِ﴾ اين كارها را تقسيم كرده شما در باب مكاسب ملاحظه فرموديد اين بخش از روايات را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) در كتاب مكاسب در بخش مكاسب محرّمه هم نقل كرده در كتاب‌المعيشه هم در جوامع روايي ما آمده است كه اگر كسي بتواند روز كار كند ولي عالماً عامداً روز را به بطالت مي‌گذراند شب‌كار است در نصوص ما دارد اين چون حقّ چشم را ادا نكرده كسبش محرّم است[17] حالا اين را حمل بر كراهت كردند يك وقت شيفتي كار كردن است نظمي در كار است اين كار و اين راه بايد مرتب شبانه‌روز انجام بگيرد تقسيم كار است آن حكم خاصّ خودش را دارد ولي يك وقت كسي عالماً عامداً روز را به بطالت مي‌گذراند شب مي‌رود كار مي‌كند حقّ چشم را ادا نكرده اين چشم حقّي دارد حقّ چشم را بايد ادا كنيد اين را خسته نكنيد و اگر كسي حقّ چشم را ادا نكرده شب كار كرده اين كارش محرَّم است حالا يا واقعاً حرام است كه «كما في بعض الموارد» يا نه, حمل شده بر كراهت شديد. فرمود اين نظم همين است شما بخواهيد در رابطه با انرژي بدون اسراف زندگي كنيد خب روز كارهايتان را انجام بدهيد شب مغازه‌هايتان را ببنديد محافل علمي تشكيل بدهيد آدم يك هفته بگذرد و چهارتا مجلس علمي نداشته باشد كه بفهمد خدا چه گفته, پيغمبر چه گفته, وظيفه ما چيست, خب اين بارها به عرضتان رسيد اين بطالت كه ديگر حقيقت شرعيه نمي‌خواهد همين است كه آدم مرتب كار بكند براي اجوفين و روز را با اينكه خدا براي تحصيل خلق كرده يا براي ابتغاي فضل يا تحصيل رزق يا فلان و شب را براي آرامش و آسايش خلق كرده اين هيچ جلسات علمي نداشته باشد; تفسيري داشته باشد روايي داشته باشد هفته‌اي يك شب جلسه نهج‌البلاغه داشته باشد هفته‌اي يك شب جلسه صحيفه سجاديه داشته باشد اينها نيست اين همه نيروها در شب بيجا صرف مي‌شود براي اينكه يك عدّه بيايند بخرند و بروند با اينكه روز مقدورشان است فرمود ما شب را براي آرامش و آسايش شما خلق كرديم روز را براي كارتان خلق كرديم و اين اگر باشد بسياري از اين انرژي‌ها صرفه‌جويي مي‌شود ذخيره مي‌شود و مانند آن. اين چهارتا كار يعني شب و استراحت, روز و تحصيل رزق و ابتغاي فضل حالا يا فضل علمي يا فضل رزقي اين چهارتا به صورت لف و نشر مرتب قرآن كريم در بعضي از موارد ذكر كرده در بعضي از موارد هم به نحو لف و نشر مرتب نيست.

تبيين جمع ميان عبادت شبانه با كراهت كار در شب

پرسش: برخي‌ها ساعت دو يا سه شب مطالعه مي‌كنند آنها هم حقّ چشم را نمي‌دهند؟

پاسخ: خب آنها كه خوشا به سعادتشان آنها كساني‌اند كه برابر اين ﴿قُم اللَّيْلِ﴾ يا نصفش را بخواب يا كمتر از نصف يا بيشتر از نصف بقيه را به عبادت بپرداز[18] حداكثر بهره را دارد مي‌برد آن وظيفه خودش را هم انجام مي‌دهد البته افراط و تفريط هم نبايد بكند ذات اقدس الهي هم به رسولش دستور داده كه همه شب را نخواب يا نصفش را بخواب يا كمتر از نصف يا گاهي بيشتر از نصف كه ﴿أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً﴾ اين هم براي همه افراد و همه سنين نيست.

لف و نشر مرتب بودن خواب در شب و كار در روز در تعبيرات قرآن

در سورهٴ مباركهٴ «نبأ» فرمود آيه هشت به بعد, بعد از اينكه فرمود: ﴿وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجاً﴾ فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتاً﴾ پس اول سخن از خواب است بعد از اينكه خواب را ذكر كرد فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا الَّيْلَ لِبَاساً﴾ چه وقت بخوابيد شب را كه جامه سياه در بر كرده‌ است تاريك شده است همه آرام گرفتند بخواب, پس خواب است و شب بعد فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا النَّهَارَ﴾ سومي, ﴿مَعَاشاً﴾ چهارمي, روز براي تحصيل معاش, پس خواب است و شب, كسب است و روز اين چهارتا هماهنگ هم‌اند لف و نشر مرتب است در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 97 اين است ﴿أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ﴾ بيتوته براي شب است در كنار بيتوته, نوم مطرح فرمود, شب است و خواب, آيه 98 ﴿أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحي وَهُمْ يَلْعَبُونَ﴾ سرگرمي يا بازي كردن يا سرگرم تجارت شدن كار است و سخن از روز است روز است و كار, شب است و خواب اين چهارتا به نحو لف و نشر مرتب در آيه 97 و 98 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بيان شده مشابه اين لف و نشر مرتب در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» هم آمده در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آيه 47 اين است ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً﴾ خواب است و شب, بعد فرمود: ﴿وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً﴾ روز است و منتشر شدن و حركت كردن و كار كردن. در مقام ما توجيهي جناب زمخشري دارد كه خواب و شب چون يك حكم دارد قرآن كريم اين چهارتا را به صورت لف و نشر مرتب ذكر نفرمود[19] در آيه 23 سورهٴ مباركهٴ «روم» كه محلّ بحث است فرمود: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ﴾ درست است كه گاهي انسان روز مي‌خوابد گاهي شب, خواب, آيت الهي است چه روز باشد چه شب اما روز را براي ابتغاي فضل قرار داد لكن روز را قبل از ابتغاي فضل و در كنار ليل ذكر كرد فرمود: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُم مِن فَضْلِهِ﴾ نفرمود «و من آياته منامكم بالليل و ابتغاؤكم من فضله في النهار» اينجا لف و نشر مرتب رعايت نشده.

تبيين حقيقت خواب و تفاوت آن با مرگ

قسمت مهم اين است كه مسئله خواب از بيداري مشكل‌تر است منتها چون خواب است كسي به سراغ آن نرفته كه انسان مي‌خوابد يعني چه, انسان مي‌خوابد اين روح چقدر بدن را رها مي‌كند چه اندازه از دور دارد آن را تدبير مي‌كند تعلّق خودش را از بدن تا چه اندازه قطع مي‌كند از قرآن برمي‌آيد كه خواب يك مرگ محدودی است انسان همان‌طور كه مي‌ميرد متوفّا مي‌شود و وفات مي‌كند نه فوت, وقتي مي‌خوابد متوفّا مي‌شود وفات مي‌كند و نه فوت ﴿هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾,[20] ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا[21] ما هر شب كه مي‌خوابيم متوفّا مي‌شويم وفات مي‌كنيم خدا متوفّي است هر شب اين روح را به پيشگاه ذات اقدس الهي تقديم مي‌كنيم بسياري از بزرگان هنگام خواب مي‌گويند ما خَجليم كه اين روح آلوده را چگونه تقديم كنيم آن دعاي مخصوص خواب را مي‌خوانند رو به قبله مي‌خوابند و مانند آن, پس ما هر شب مي‌ميريم وقتي هم كه مرديم مي‌گوييم اين حالتي بود كه هر شب ما داشتيم منتها هر شب رقيقش بود حالا شديدش است مثل كسي كه در نهرها شنا مي‌كند بعد كم كم وارد بحر مي‌شود بالأخره آب همان آب است منتها يكي بيشتر يكي كمتر, بخش وسيعي از تعلّق نفس به بدن در خواب قطع مي‌شود در بخشي حيات گياهي و اينها مي‌ماند كه اين غذاها را انسان هضم مي‌كند و روح اشراف دارد كنار آدم است بالاي سر آدم است وقتي انسان خوابيده را صدا مي‌زند اول او مي‌شنود بعد بيدار مي‌شود نه اينكه اول بيدار بشود بعد بشنود آن روحي كه قيّم اوست سرپرست اوست نگهبان اوست نگهدار اوست اشراف دارد علاقه را كاملاً قطع نكرده بالاي سر اوست او مي‌شنود و اين بدن را بيدار مي‌كند اين بدن را آن روح دارد حركت مي‌دهد اين ورزشكاري كه شما مي‌بينيد اين بدن شصت, هفتاد كيلويي خود را دو متر يا سه متر پرت مي‌كند كسي هست كه اين بدن شصت كيلويي را چند متر پرت مي‌كند اين روحِ قوي است اين روح اين بدن را دارد اداره مي‌كند فرمود وقتي مي‌خوابيد اين روح از اين بدن فاصله مي‌گيرد نزد ما مي‌آيد ما اگر مصلحت باشد دوباره برمي‌گردانيم نباشد همان‌جا اين را نگه مي‌داريم كه بعضي‌ها در حال نوم رحلت مي‌كنند ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَي عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَي﴾ همه را نزد خود مي‌برد اگر كسي عمرش تمام شد همان‌جا نگه مي‌دارد اين شخص در همان خواب رحلت مي‌كند و اگر عمرش مانده است كه همان روح را برمي‌گرداند و اين شخص زنده مي‌شود.

پرسش: شما در جايي فرموديد بعضي‌ها وقتي مي‌ميرند, [آن‌‌گاه] مي‌فهمند كه مردند آيا اين مربوط به وقت خواب است؟

پاسخ: نه, بعضي‌ها خواب مي‌بينند خيال مي‌كنند بيدارند خيلي‌ها خواب مي‌بينند نمي‌دانند خواب است برخي‌ها در عالَم خواب مي‌فهمند كه دارند خواب مي‌بينند.

پرسش:.. ما داشتيم طرف خوابيده, صبح بلند نشده در حالي كه ما داريم اوّلين غيبي كه در عالم براي انسان مكشوف مي‌شود ديدن عزرائيل است.

پاسخ: بله, آن مي‌بيند اما اگر حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) را ببيند اما اگر زيرمجموعه حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) را ببيند كه ﴿إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا[22] آنها را مي‌بيند منتها علم به علم ندارد نزديك‌تر از ما به خود ما كيست ما دائماً با خودمان هستيم اما ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ[23] خيلي‌ها از خودشان غافل‌اند علم به علم ندارند نه اينكه علم نباشد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ يوسف، آيهٴ 105.

[2] . سورهٴ سجده, آيات 7 و 8.

[3] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 19; سورهٴ فاطر, آيهٴ 16.

[4] . سورهٴ زمر, آيهٴ 30.

[5] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 185؛ سورهٴ انبياء, آيهٴ 35؛ سورهٴ عنکبوت, آيهٴ 57.

[6] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 12.

[7] . سورهٴ ملك, آيهٴ 10.

[8] . سورهٴ حاقه, آيات 30 و 31.

[9] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 43.

[10] . الكافي, ج1, ص11.

[11] . سورهٴ توبه, آيهٴ 122.

[12] . سورهٴ طور, آيهٴ 23.

[13] . سورهٴ حجر, آيهٴ 48.

[14] . التفسيرالکبير، ج25، ص91.

[15] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 1.

[16] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 13.

[17] . الكافي, ج5, ص127; وسائل الشيعه, ج17, ص164.

[18] . سورهٴ مزمل, آيات 2-4.

[19] . الكشاف, ج3, ص473.

[20] . سورهٴ انعام, آيهٴ 60.

[21] . سورهٴ زمر, آيهٴ 42.

[22] . سورهٴ انعام, آيهٴ 61.

[23] . سورهٴ حشر, آيهٴ 19.

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق