16 02 2013 4762975 شناسه:

تفسیر سوره روم جلسه 17 (1391/11/28)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ (36) أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (37) فَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَمَا آتَيْتُم مِن رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللَّهِ وَما آتَيْتُم مِن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذلِكُم مِن شَيْ‏ءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ (40)

سازگاري زندگي توحيدي با فطرت انسان

در اين سورهٴ مباركهٴ «روم» بعد از بيان آيات توحيد و وحي و نبوّت و بيان فطرت انسان كه خداي سبحان هويّت انسان را مطابق با آنچه حقيقت خارج است ساخت آن‌گاه دستور داد كه از فطرتتان حمايت كنيد و هويّتتان را به سمت آفريدگارتان متوجه كنيد اين دين, تحميلي بر شما نيست احكام شريعت كلفتي بر شما نيست بلكه شرافت شماست چه اينكه مرحوم ابن طاووس روز تكليف را روز تشريف دانستند.

تبيين واژه «مَسّ» و دلالت آن بر بي‌ثباتي در زندگي غير توحيدي

فرمودند آنها كه در مسير فطرت نيستند به اندك چيزي برمي‌گردند اگر كمترين ضرري به آنها برسد اينها به طرف خدا حركت مي‌كنند و اگر كمترين راه نشاطي و نجاتي به روي اينها باز بشود اينها به همان شرك قبلي برمي‌گردند در آيه 33 كه فرمود: ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ﴾ تنها الميزان نيست كه مسّ را به برخورد اندك معنا كردند[1] بلكه برخي از مفسّران عرب هم گفتند مسّ به معناي برخورد اندك است چون مسّ گاهي در قبال احاطه است گاهي در قبال غَشيه است كه ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾ آنجا كه فرا مي‌گيرد و فرو مي‌برد مي‌گويند غشيه و غشوه آنجا كه باز فرا مي‌گيرد و فرو مي‌برد مي‌شود احاطه آنجا كه به اندك برخورد است مي‌گويند مسّ, تماس گرفتن همين است منافاتي با آن ندارد اين‌طور نيست كه اگر يك جا احاطه بود يا غشيه بود مسّ نباشد و اما از مس نمي‌شود عنوان فراگيري و فرو بردن را استفاده كرد; اين در قبال همان غَشيه است چه اينكه ذوق كه فرمود: ﴿إِذَا أَذَاقَهُم﴾ در قبال اكل و شرب است ما يك چشيدن داريم يك نوشيدن داريم يك خوردن, چشيدن در قبال نوشيدن و خوردن است ذوق همان چشيدن است چشيدن اندك غير از نوشيدن سيراب شدن يا اكلِ سير شدن است يعني اين گروه كساني‌اند كه به اندك حادثه‌اي عوض مي‌شوند ﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ﴾ اينها به اندك چيزي برمي‌گردند.

آگاهي مؤمن از آزمون و آيت بودن قبض و بسط در زندگي

 بعد فرمود اگر گاهي در اثر سيّئه اينها به اينها فشار وارد مي‌شود يا در اثر سِعه رحمت ما چيزي نصيب اينها مي‌شود هر دو صِبغه آزمون دارد صبغه امتحان دارد يك جا براي صبر است يك جا براي شكر است پاداش و كيفر در آخرت است آنچه در دنيا نصيب انسان مي‌شود از قبض و بسط الهي هر دو صبغه آزمون دارد فرمود كسي كه مؤمن باشد مي‌داند اين آيات الهي است.

اسناد كلمه «حق» به «ذا القربي» دال بر اهتمام نه اختصاص

بعد رسيديم به مسئله ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾ قبل از اينكه مسكين و ابن‌ سبيل را بفرمايد كلمه حق را به ﴿ذَا الْقُرْبَي﴾ اسناد داد فرمود: ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ﴾ اين نه براي آن است كه فقط ذا‌القربي حق دارند, مسكين و ابن سبيل حق ندارند, بلكه از قرينه مي‌توان استفاده كرد كه «فَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ حقّه وابن السبيل حقّه» منتها ذكر حق بعد از ﴿ذَا الْقُرْبَي﴾ براي اهتمام است نه براي اختصاص زيرا اين آيه اگر ناظر به مسئله خمس باشد كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» هست كه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ آنجا سخن از مسكين و ابن‌ سبيل است اگر خمس باشد همان‌طوري كه سخن از ذبي‌القربي است اگر منظور زكات باشد كه در سورهٴ «توبه» است ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ در مصارف هشت‌گانه سخن از مسكين و ابن‌ سبيل هم است پس اين‌طور نيست كه ذي‌القربي حق داشته باشند ولي مسكين و ابن‌السبيل حق نداشته باشند ذكر ﴿حَقَّهُ﴾ بعد از ﴿ذَا الْقُرْبَي﴾ براي اهتمام است و نه براي اختصاص.

تقويت قول به اختصاص نزد محقق طوسي(رحمه الله) و تأييد  آن با روايت اهداي فدك

مطلبي را مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان ذكر فرمود بعد امين‌الاسلام(رضوان الله عليه) در مجمع‌‌البيان ذكر فرمود[2] طبق روايتي كه از وجود مبارك امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) رسيده است وقتي اين آيه نازل شد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فدك را به صديقه كبرا(سلام الله عليها) داده است فرمايش مرحوم شيخ طوسي در تبيان اين است كه برخي‌ها خواستند بگويند اين ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَي﴾ مطلق است اعمّ از ذا ‌القرباي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ديگران و قول ديگر آن است كه مخصوص حضرت است و اين قول, مقدم است بر آن قولي كه مي‌گويد عام است و اين اختصاص, مشهور است و از دو امام(عليهما السلام) هم رسيده است كه وقتي ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَي﴾ نازل شد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فدك را به حضرت صديقه كبرا(سلام الله عليها) عطا كرده است[3] «فَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِين حقّه وَابْنَ السَّبِيلِ حقّه» كه آن حقّ اول قرينه است براي اينكه اينها هم حقوقي دارند ﴿ذلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ﴾ آن كسي كه وجه خدا را  قُرب الهي را مي‌طلبد خير او در اين است كه حقوق مستحقّان را عطا كند و اينها هستند كه به فلاح مي‌رسند و مفلح دنيا و آخرت‌اند.

پرسش:... پاسخ: ايتاي حق, لله كه باشد اين خير است براي افراد و باعث فلاح آنهاست.

تقسيم ربا به حلال و حرام و توضيح آن

بعد فرمود: ﴿وَمَا آتَيْتُم مِن رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوَالِ النَّاسِ﴾ روايتي كه مرحوم كليني نقل كرده است فرمود ربا دو قسم است يك رباي حلال داريم يك رباي حرام, رباي حلال آن است كه كسي حالا از سفر برگشته يا ساختمان ساخته يا عروسي كرده انسان يك چشم‌روشني يا هديه‌اي برايش مي‌فرستد كه او هم جبران بكند در سفر بعد يا ساختمان بعد يا نوزاد بعد يك چشم‌روشني بيشتري برايش بفرستد اين حرام نيست لكن فيض و فوز و ثواب خاص را كه بايد داشته باشد ندارد اما آن رباي حرام مشخص است كه انسان مالي را قرض بدهد و اضافه بگيرد[4] در مسئله قرض, مطلق اضافه مي‌شود ربا, در مسئله بيع در خصوص مَكيل و موزن مي‌شود ربا.

توصيه روايات به قصد تقرّب نمودن در دادن هدايا

اين روايتي كه مرحوم كليني نقل كرده است خيلي آموزنده است انسان اگر واقعاً دوستش از سفر برگشت يا يكي از ارحامش ازدواجي كرده است يا خدا به او فرزندي داد بهترين راه اين است كه اگر هديه‌اي مي‌دهد چشم‌روشني مي‌دهد قربة الي الله باشد خب آن شخص مسلمان است از سفر برگشت يا خانه‌اي ساخت انسان قربة الي الله چيزي به او عطا بكند هم افزايش مال را دارد هم سعادت آخرت را دارد هم قرب الي الله را در دنيا تأمين مي‌كند.

تبيين رشدآور نبودن ربا و سودآوري عمل خير با تشبيه آن به رَبْوه

فرمود: ﴿وَمَا آتَيْتُم مِن رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللَّهِ﴾ اگر رباي مصطلح باشد معنايش اين است كه چيزي را كه انسان قرض مي‌دهد به عنوان ربا آن گيرنده كه مالك نمي‌شود و شماي ربادهنده هم ثواب نمي‌بريد شما مال داديد كه مال او افزوده بشود او كه مالك نمي‌شود شما هم كه گرفتار عذاب خواهيد بود رَبْوَه يعني جاي برجسته اگر زميني مسطّح باشد بخشي از آن برجستگي داشته باشد تپّه‌اي داشته باشد به آن مي‌گويند رَبْوه اگر در اين ربوه در اين برجستگي, پاركي, باغي باشد اين بيش از جاي ديگر رشد مي‌كند براي اينكه بيشترين آفتاب براي اوست و بيشترين بارش هم براي اوست اگر باغي در جاي برجسته‌اي باشد كه خود آن براي ديگران سايه ايجاد مي‌كند ولي زميني براي او سايه ايجاد نمي‌كند و هر باراني كه از بالا بيايد اول آن مي‌گيرد و سيراب مي‌شود و اگر اضافه آمد به دامنه‌اش مي‌ريزد اين را مي‌گويند خيلي رشد مي‌كند در قرآن كريم از چنين جايي به عنوان رَبْوه ياد كرده است يعني زمين برجسته كه اين خوب رشد مي‌كند آيه 265 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه قبلاً گذشت اين بود فرمود: ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِيتَاً مِن أنْفُسِهِم﴾ كه انفاق واقعاً موقعيّت خود انسان را ثابت مي‌كند ديگر نمي‌گذارد انسان در حوادث بلغزد ﴿وَتَثْبِيتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾ يك وقت است باغي است در وادي يعني در درّه خب آفتاب كمتر مي‌گيرد اين رشد چنداني ندارد و يك وقت است كه نه, در زمين صاف است آن يك رشد متوسط دارد براي اينكه اين زمين در دامنه كوه است بخشي از روز آفتاب به آن نمي‌رسد اما اگر در جايي باشد كه ربْوه باشد برجسته باشد صبح تا غروب آفتاب دارد باران هم كه بيايد اول آن مي‌گيرد و اگر اضافه آمد به دامنه‌اش مي‌ريزد لذا فرمود: ﴿كَمَثَلِ جَنَّةٍ﴾ كه اين به ربْوه باشد يعني در جاي برجسته باشد ﴿أَصَابَهَا وَابِلٌ﴾ باران فراواني هم به آن برسد چنين باغي ﴿فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ﴾ و اگر باران فراوان به نام وابل به آن نرسيد لااقل باران اندك به آن مي‌رسد ﴿فَإِن لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ﴾ يعني باران فراوان رگبار ﴿فَطَلٌّ﴾ يعني بارانِ كم لااقل به آن مي‌رسد فرمود اين خاصيّت چنين عمل خير است غرض اينكه ربْوه چنين جاي برجسته‌اي را مي‌گويند.

فاقد نموّ بودن رباخواري و تشبيه حركت رباخوار به جن‌زدگان

ربا در اسلام نه نموّ است و نه چاقي الآن مستحضريد كه مسئله ربا به عنوان يك فنّ پيچيده اقتصادي است و اين هوش حساب مي‌شود و اين خردمندي حساب مي‌شود و بانك‌هاي جهان هم بر اساس اين ربا دارد مي‌گردد خب خيلي فرق است بين كسي كه اين ربا را هوش اقتصادي بداند و قرآن كريم اين را جنون بداند اگر ـ خداي ناكرده ـ نظامي بخواهد با ربا پيش برود وقتي قرآن با آن موافق نيست موفقيّتش بسيار بعيد است فرمود اينها كه ربا مي‌خورند مثل كسي است كه مخبّط باشد و قيام و قعودش مخبّطانه است در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 275 اين بود ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ﴾ قيام در قبال قعود نيست; يعني مقاومت او, ايستادگي او ايستادگي جنون‌آميز است در قيامت هم همين‌طور است وقتي از قبر برمي‌خيزد همين‌طور است ﴿لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ اين مخبّط است ديوانه است جن‌زده است ديوانه يعني ديوزده .

تشريح ماهيت وجودي جن و علت تشبيه رباخواران به جن‌زدگان

جن موجودي است مثل انسان, مسلمان دارند كافر دارند منافق دارند موذي دارند غير موذي دارند, گاهي ممكن است بعضي از بيماري‌ها را انسان ديوانگي خطاب بكند ولي خب نه, آنها يك وجود واقعي هستند گاهي هم برخورد مي‌كنند.

پرسش: شيعه و سنّي هم دارند؟

پاسخ: سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي از بعضي از بزرگان نقل كردند آنها كه با جِنّه نه اجنّه, اجنّه جمع جَنين است نه جمع جِن, ﴿أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ﴾ يعني همه شما جنين بوديد جمع جِن, جِنّه است ايشان مي‌فرمودند آنها كه با اين گروه ارتباط داشتند مي‌گويند اينها مي‌گويند ما اهل سنّت نداريم اينها چون عمر طولاني مي‌كنند مي‌گويند بعضي از ماها كساني هستند كه زمان غدير را درك كردند چون آن زمان غدير را درك كردند در ماها كسي سنّي نيست به هر تقدير اينها اين طورند خب يك سليمان پيغمبر(عليه الصلاة و عليه السلام) مي‌خواهد تا آنها را استخدام كند به فرمان الهي از آنها كار بگيرد غوص در دريا را به آنها ارجاع بدهد كه ﴿يَغُوصُونَ لَهُ﴾ باشد فرمان حضرت را گوش بدهند و مانند آن به هر تقدير اينها يك موجود خارجي هستند مسلمان دارند كافر دارند منافق دارند گاهي موذي‌اند, مبادا كسي هر بيماري را خيال جن‌زدگي بكند آن يك حساب خاصّ خودش را دارد.

ظهور جنون رباخواران در برزخ و قيامت

اگر كسي جن‌زده باشد كار او عاقلانه نيست رباخوار, رباگير, بانك ربوي كه معاملات ربوي رد و بدل مي‌كنند اگر جنون اينها در دنيا ظاهر نشود عندالقيام مِن القبر در برزخ يا قيامت ظاهر خواهد شد فرمود: ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾ در حالي كه ﴿وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾.

پايمال شدن ديون ربوي توسط رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

آن رباهايي كه قبل از اسلام بود اگر اسلام آوردند بر اساس قانون جب كه «الاسلام يَجبّ ما قبله»[5] مورد عفو است و اگر بعداً دوباره مبتلا شدند كيفر خواهند ديد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود تمام قرض‌هاي ربوي اسناد ربوي, املاك ربوي كه در جاهليت بود باطل و مردود هستند, بعد فرمود اول ربايي را كه من اسقاط مي‌كنم و طلب‌ها را از بين مي‌برم رباي عموي من عباس است[6] چون او هم در جاهليت گرفتار ربا بود فرمود ربا را بالأخره بايد به قرض‌الحسنه تبديل كرد و اين ربا باعث سقوط اقتصاد يك ملت است.

تشبيه چگونگي سقوط اقتصاد جامعه ربوي به هلال ماه و محاق آن

شما اين ماه را مي‌بينيد اول ماه هلال است و محبوب هم است بعد در وسط ماه بدر است و نورافشاني مي‌كند و درخشندگي دارد و چشمگير است بعد آخرها به محاق مي‌افتد آخر ماه يك باريكه‌اي از آن هست اين تا مي‌رود خودش را نشان بدهد از زير افق آفتاب در مي‌آيد آن محو خواهد شد اين را مي‌گويند محاق, مي‌گويند ماه در محاق افتاده فرمود وضع رباخوار و بانك‌هاي ربوي اين است اول از ضعف شروع مي‌كنند بعد وضع مالي‌شان خوب مي‌شود مثل بدر مي‌شود مثل ماه شب چهارده مي‌شود همه به آنها نگاه مي‌كنند بعد آخرهاي عمر هم به محاق مي‌افتند ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾, ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾.

تبيين نموّ نبودن فربهي رباخواران با تشبيه آن به ورم كردن اعضا

از نظر اقتصاد, مسئله ربا نه نموّ است نه ثِمن است بلكه وَرم است يك وقت است كسي جوان است ورزشكار است بالنده است اين رشد مي‌كند اما اقطار سه‌گانه بدن او متناسب هم رشد مي‌كنند; يعني هم قد كشيدنش مناسب است هم عرضش مناسب است هم قطرش مناسب است اين اقطار سه‌گانه مناسب با سنّ او رشد مي‌كند اين را مي‌گويند نمو, يك وقت است كه انسان در سنّ نمو نيست ميانسالگي است از چهل به بالاست ولي در اثر آن چربي زياد چاق مي‌شوند وزن اضافه پيدا مي‌كند اين نموّ و فربهي نيست اين ثمن است و چاقي است بايد علاج كرد قسم سوم آن است كه گاهي زنبور دست كسي را مي‌زند اين ورم مي‌كند اين آماس نه نمو است نه ثمن مشكل برخي از جاهل‌ها اين است كه زنبور اينها را زده ورم كردند خيال مي‌كنند نمو كردند اين مَثل عرب كه «استسمنت ذا ورم»[7] همين است در فارسي ما مي‌گوييم آماس در عربي مي‌گويند ورم اين كسي كه آماس دارد ورم كرده دستش بالا آمده اين مرض است اين نه چاقي است و نه فربهي واقع بانك‌هاي ربوي اين‌طور است واقع كار رباخوارها اين است بالأخره اگر كسي به خدا و قيامت معتقد است و به سرنوشت خود معتقد است با هويّت خود بازي نكند فرمود اين ربا، كار را به اين صورت در مي‌آيد ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ حالا او را اگر در زمان حياتش به محاق نينداخت دودمان او را بالأخره به محاق مي‌اندازد از مردم مال گرفتن, فشار آوردن, در مضيقه اقتصادي قرار دادن خطرش همين است.

نارسايي عقل انسان علت عدم تشخيص زيان‌آوري ربا

پرسش...

پاسخ: آن خريد و فروش است تجارت است كار در توليد باشد نعمت خوبي است خريد و فروش باشد نعمت خوبي است اما هيچ كاره است پولي را داده اضافه مي‌گيرد نه توليد كرده نه كالا فروخته.

پرسش:... پاسخ: بله, اجتماعي دارد اقتصادي دارد همه جوانب را دارد.

پرسش:... پاسخ: خيلي فرق دارد خيلي از موارد است كه قرآن كريم نظير دختر و پسر و امثال ذلك فرمود اين سهامي را كه خداوند براي ورثه قرار داد دست به آن نزنيد.

﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ فرمود شما كه از اسرار عالَم باخبر نيستيد عقل ما حداكثر اين است كه برخي از امور را مي‌بيند نه از آينده خبر دارد نه از گذشته خبر دارد چنين عقلي نمي‌تواند منبع فقهي باشد درست است كه يكي از منابع اجتهاد ما عقل است اما در كنار قرآن و عترت, هيچ فقيهي, هيچ اصولي نمي‌گويد كه حسبنا العقل مي‌گويد عقل هست قرآن هست سنّت هست مخصّص لُبّي داريم مخصّص لفظي داريم خود عقل مي‌فهمد كه نمي‌فهمد مهم‌ترين برهان ضرورت وحي و نبوّت و ولايت را عقل اقامه مي‌كند.

پرسش:...

پاسخ: نه, آيات الهي ما آيه‌اي نداريم كه قابل درك نباشد اما اسرار احكام را كه خيلي‌ها نمي‌دانند همان بيان نوراني حضرت است كه فرمود: «إنّ السنّة إذا قِيست مُحِق الدين»[8] عقل مي‌فهمد كه نمي‌فهمد اين همه براهين كه حكما اقامه كردند براي همين است ما اصلاً نمي‌دانيم از كجا آمديم به كجا مي‌رويم اسرار عالَم چيست ما همين مقدار مي‌فهميم كه نمي‌فهميم, مي‌فهميم كه محتاج به وحي و نبوّت هستيم اين بر اساس تلاش و كوشش حكماست خب مسافري در بين راه هست اصلاً نمي‌داند از كجا آمده بعد به كجا مي‌رود يا ـ معاذ الله ـ خيال مي‌كند مرگ پوسيدن است و آخر خط است يا اگر احتمال مي‌دهد بعد از مرگ خبري هست سرگردان است اما وقتي ثابت شد كه انسان مردني نيست مبديي دارد معادي دارد با عالَم ارتباط دارد خيلي از اسرار گذشته را نمي‌داند آينده را نمي‌داند بايد گوشش به وحي باشد و اگر به زعم خودش بانك ربوي راه‌اندازي كرد مي‌شود مخبّط پايانش هم مَحق است ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ اما ﴿وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾ اگر كسي صدقه بدهد قرض‌الحسنه بدهد آن را خدا به ربْوه مي‌رساند اين قرض‌الحسنه نه تنها ورم و آماس نيست ثمن و چاقي هم نيست بلكه نمو و فربهي است فرمود خدا اين را بالا مي‌آورد ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾ اين است كه عقل مي‌گويد چشم تسليم معنايش همين است.

بيان تفاوت رباي حلال و حرام

پرسش:...

پاسخ: نه, غرض آن است كه اين روايتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده است فرمود ما يك رباي حلال داريم يك رباي حرام, رباي حلال اين است كه انسان چيزي را مي‌دهد هديه‌اي مي‌دهد تا به بهترش برسد اين ثواب ندارد ولي حلال است حرمت ندارد حلال است كسي يك ساختمان درست كرده يا از سفر برگشته كسي چشم‌روشني به او بدهد براي اينكه او هم در موقع سفر چيزي بهتر جبران كند.

 آنكه فرمود: ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾ فرمود من جبران مي‌كنم فرمود شما مگر به ما نمي‌دهيد ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾.

تبيين چگونگي تقاضاي قرض‌الحسنه از سوي خدا و مضاعف دادن سود آن

مستحضريد كه قرض‌الحسنه مربوط به خصوص امور مالي نيست نماز قرض‌الحسنه است, روزه قرض‌الحسنه است همه اينها قرض‌الحسنه است; يعني داريد با خدا معامله مي‌كنيد فرمود به من قرض بدهيد من چند برابر به شما مي‌دهم حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه هست كه «اسْتَنْصَرَكُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَ اسْتَقْرَضَكُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ»[9] مبادا خيال كنيد كه اگر خدا فرمود: ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ﴾ نيازي به شما دارد خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را فرمود اين سور‌ه‌اي كه در آن قرض‌الحسنه است ملاحظه كنيد آغازش با تسبيح شروع مي‌شود يعني همه موجودات مي‌گويند خدايا تو منزّه از نقصي بعد در وسط‌هايش دارد كه ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ﴾ سور‌ه‌اي كه با اين جلال و شكوه شروع مي‌شود يعني خدا منزّه از حاجت است بعد مي‌فرمايد: ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ فرمود اول سور‌ه را ببينيد بعد اين طبق رهنمود بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه فرمود: «اسْتَنْصَرَكُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَ اسْتَقْرَضَكُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ» خب چنين خدايي است اگر ما باور كرديم با او معامله كرديم مي‌شود ﴿يُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾.

علت از بين رفتن سرمايه در ربا و تضايف آن در قرض‌الحسنه

در اين آيه فرمود در ابتداي سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هم اين جاي برجسته را اين تلّ برجسته را فرمود ربوه است آيه پنجاه سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين بود ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَي رَبْوَةٍ﴾ يك جاي برجسته و بلندي كه بتوانند خوب در آنجا قرار داشته باشند آب فراوان داشته باشد درخت فراوان داشته باشد ﴿إِلَي رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ﴾ آب جاري كه «تراه العيون وتناله الدلاء» آن آبي كه چشم آن را مي‌بيند و دلو به آن مي‌رسد يعني در دسترس است آن را مي‌گويند ﴿مَاءٍ مَعِينٍ﴾, ﴿مَاءٍ مَعِينٍ﴾ آبي است كه «تراه العيون و تناله الدلاء» در اين آيه فرمود اگر كسي ربا خواست بگيرد اين ديگر ﴿فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللَّهِ﴾, ﴿وَمَا آتَيْتُم مِن رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللَّهِ﴾ گيرنده كه مالك نمي‌شود دهنده هم كه به مقصد نمي‌رسد اما ﴿وَما آتَيْتُم مِن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ﴾ هم حُسن فعلي هم حسن فاعلي, كار خوب از صاحب‌كار خوب, صاحب‌كار بايد قصدش قربة الي الله باشد كارش هم عنوان زكات باشد اگر حُسن فعلي با حُسن فاعلي دوتايي كنار هم جمع شد چنين كساني هستند كه مُضعف‌اند يعني چند برابر مي‌گيرند مضعف نه يعني دو برابر در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ اين يكي شده هفتصدتا براي اينكه يك حبّه وقتي غرس شد هفت خوشه دارد هر خوشه‌اي هم صد دانه دارد يكي شده هفتصدتا بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ يكي شده 1400 بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ که ديگر مرز و حدّ خاص ندارد اين كار خير است و آثار خير و بركات خير دارد. فرمود اينها مُضعِف‌اند يعني افزوني نصيب آنها مي‌شود به افزوني مي‌رسند زمينه ضِعف‌يابي را از ذات اقدس الهي فراهم مي‌كنند.

طرح مجدد اصل توحيد و بيان ناروايي طلب شفاعت از بت‌ها

آن‌گاه دوباره به اصل توحيد برمي‌گردند مي‌فرمايند: ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾ الله اين است اينها را كه شما باور داريد اينها هم معقول است هم مقبول كه مي‌شود جدال احسن چرا به غير خدا مراجعه مي‌كنيد شما اين بت‌ها را رازق نمي‌دانيد مي‌گوييد اين بت‌ها مقرِّب ما هستند شفيع ما هستند ما را به خدا نزديك مي‌كنند كه خدا مشكل ما را حل كند خب خدا كه به شما از هر موجودي نزديك‌تر است از اين صنم و وثن كه كاري ساخته نيست شفاعت هم كه به اذن خدا بايد باشد به اينها اذن داده نشده تقريب هم كه بايد به اذن خدا باشد به اينها اذن داده نشده الله است كه خالق شماست رازق شماست مميت شماست محيي شماست آيا هيچ كدام از شريك‌هايي كه شما براي خدا قرار داديد اين كار را مي‌كنند ﴿هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذلِكُم مِن شَيْ‏ءٍ﴾ بعد فرمود: ﴿سُبْحَانَهُ﴾ او منزّه از آن است كه شريك داشته باشد.

بيان بطلان شرك با تفسير آيه ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾

 در بحث‌هاي قبل هم در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» هم در ساير موارد مسئله شرك مطرح شد و قرآن كريم ابطال كرد بطلان شرك را در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» به اين صورت فرمود: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اگر بيش از يك خدا باشد كه اين ﴿إِلَّا﴾ به معني غير است مثل «لا إله الاّ الله» اين «لا إله الاّ الله» بارها ملاحظه فرموديد دو قضيه نيست يك قضيه موجبه يك قضيه سالبه كه ما بگوييم جان ما از سلب و ايجاب بي‌خبر است خالي است بعد بياييم بگوييم شرك باطل است توحيد حق است به قلبمان توحيد را بدهيم از قلبمان شرك را بزداييم يا قلب ما كه نسبت به هر دو بي‌تفاوت است بگوييم اي قلب! شرك را نپذير توحيد را بپذير معناي «لا اله الاّ الله» اين نيست كه دو قضيه باشد اين «الاّ» به معني غير است چون «الاّ» به معني غير است وصف خواهد بود چون وصف است مجموع يك قضيه است وقتي مجموع يك قضيه شد معناي «لا اله الاّ الله» اين است كه يعني غير از الله كه دلپذير است و داريم ديگران هيچ! «لا اله» غير از همين يكي كه ما داريم نه اينكه قلب ما نسبت به ايجاب و سلب هر دو تهي باشد و بي‌خبر باشد ما به قلب براي اوّلين بار بگوييم شرك باطل است قبول نكن, توحيد حق است قبول بكن چون «الاّ» وقتي به معني غير شد ديگر اين «لا اله الاّ الله» دو قضيه نيست يك قضيه است يعني «لا اله» غير از همين يكي كه ما داريم همين! آن وقت ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي﴾ همين‌طور است. برهاني كه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» به عنوان توحيد اقامه شده مي‌فرمايد اگر دو خدا باشد خدا يعني چه خدا موجودي كه حيّ است عليم است قدير است اگر دو خدا باشد دو ذات باشد چون صفات خدا عين ذات اوست دو علم است دو قدرت است دو اراده, اگر دو نفر بخواهند اين عالَم را اداره كنند چون دو ذات است دو علم است دو اراده است دو گونه بايد عالم را اداره كنند آن شبهه‌اي كه قبلاً نقل شد و ابطال شد اين بود كه برخي‌ها خيال مي‌كنند برهان تمانع به توارد علّتين برمي‌گردد مي‌گويند چه عيب دارد كه دو خدا مطابق با «ما هو الواقع, ما هو الملاك, ما هو المصلحه, ما هو في نفس الأمر» عمل كنند اينها خيال مي‌كنند دو خدا ـ معاذ الله ـ مثل دو پيغمبر هستند كه دو پيغمبر برابر با ما هو الواقع و نفس‌الأمر عمل مي‌كنند اگر ـ معاذ الله ـ دو خدا شد در قبال دو خدا, عدم محض است ما واقعيتي نداريم نفس‌الأمري نداريم ملاك و مصلحتي نداريم چيزي در خارج باشد به نام مصلحت, ملاك, واقعيت, نفس‌الأمر كه ـ معاذ الله ـ اين دو خدا كارهايشان را مطابق با آن واقعيت انجام بدهند.

بررسي تصوير باطل مشركان به وجود دو خدا در اداره جامعه

فرمود اگر دو خدا باشد ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اينها خيال مي‌كردند كه دو خدا چون جهل ندارند غرض ندارند هوس ندارند هر دو مطابق با «ما هو الواقع, ما هو الملاك, ما هو المصلحه, ما هو في نفس الأمر» عمل بكنند خيال مي‌كردند ـ معاذ الله ـ اين دو خدا مثل دو پيغمبرند بله, دو پيغمبر بخواهند كشور را اداره كنند هيچ نزاعي ندارند اما دو خدا كه شد دو ذات است دو علم است دو علم متباين است دو حقيقت متباين است اين علم يك نحو مي‌خواهد آن علم طور ديگر مي‌خواهد لذا فرمود: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ قياس استثنايي يك مقدمه‌اش را كه مقدمه شرطي است در سورهٴ مباركهٴ «انبيا» فرمود آن مقدمه حملي را كه بطلان تالي است در سورهٴ «مُلك» ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ و التالي مستحيل فالمقدم مِثله تالي چرا مستحيل است چون در سورهٴ مباركهٴ «ملك» فرمود: ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ﴾ نگاه كن دو بار, ده بار, صد بار نگاه كن ببين در جهان بي‌نظمي مي‌بيني؟! ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ اين بطلان تالي در سورهٴ مباركهٴ «مُلك» آمده اصل آن مقدمه شرطي در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آمده.

جمع نقيضين علت بطلان توارد علتين

اما توارد دو علت مستقل اين قبل از اينكه به مقام اثبات برسد مستحيل است كاري به نظام ندارد بيان ذلك اين است كه اگر الف دو علت تامّه داشته باشد قبل از اينكه به كار برسد چنين چيزي مستحيل است زيرا اگر باء علت تامه و مستقل الف باشد جيم علت تامه و مستقل الف باشد لازمه‌اش جمع بين نقيضين است زيرا الف به باء محتاج است چون علت تامه الف است از باء بي‌نياز است به باء احتياج ندارد چون جيم آن را تأمين مي‌كند الف به جيم محتاج است چون علت تامه الف است به جيم محتاج نيست چون باء نياز او را تأمين مي‌كند فرض دو علت تامه داشتن نه جزء العلّه, دو علت تامه مستقل داشتن براي معلول واحد در مقام ثبوت مشكل است نه اينكه عالَم به هم مي‌خورد قبل از اينكه كاري انجام بگيرد قبل از اينكه فعلي صادر بشود چنين چيزي محال است لذا برهان توارد علّتين جاي ديگر است برهان تمانع علّتين جاي ديگر. فرمود خداي سبحان اين كار را كرده است و غير خدا احدي اين كار را نكرده شما به دنبال چه چيزي مي‌گرديد.

نفي هر گونه تصرف بت‌ها بر مديريت عالم دال بر بطلان بت‌پرستي

آن بحثي كه در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» بود فرمود ما چهار مطلب داريم سه تاي آن كه مستحيل است يكي از آنها كه ممكن است ولي حاصل نشده اين بت‌ها و صنم‌ها و وثن‌ها كه شما مي‌پرستيد نسبت به يك ذرّه از ذرّات عالَم ولو يك ذرّه يا بايد مالك بالاستقلال باشند (يك) يا مالك بالشركه باشند (دو) يا ظَهير و دستيار و كمك‌كار ذات اقدس الهي باشند (سه) «و التالي بأسره مستحيل» ﴿لاَ يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِيرٍ﴾ اين سه فرض, مستحيل است كه غير خدا ذرّه‌اي را بالاستقلال مالك باشد در ذرّه‌اي شريك‌الباري باشد در ذرّه‌اي ظهير و پشتوان و پشتيبان خدا باشد دستيار خدا باشد مي‌ماند قسم چهارم كه ممكن است و آن شفاعت است آن را در آيه بعد فرمود شفاعت ممكن است ولي بايد به اذن خدا باشد خدا كه به صنم و وثن اذن شفاعت نداد به انبيا و اوليا اذن داد آنها هم كارشان مشخص است كه ﴿لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي﴾ بنابراين شما به چه مناسبت به دنبال وثن و صنم مي‌گرديد شما كه قبول داريد از اينها كاري ساخته نيست اگر مي‌گوييد اينها مأذون‌اند خب دليل بياوريد ما هم به شما گفتيم در بحث‌هاي قبل هم گذشت دليل يا عقلي است يا نقلي فرمود كه دليل نقلي نفرستاديم در هيچ كتاب آسماني نيامده برهان عقلي هم نداريد كه اينها شفيع‌اند در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» فرمود يا دليل عقلي بياوريد ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ يا دليل نقلي بياوريد ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ آخر يك حرف بزنيد يا بگوييد در فلان كتاب آسماني بوده يا طبق فلان برهان عقلي اينها شفيع‌اند, اگر دستتان خالي است نه برهان عقلي داريد نه برهان نقلي داريد خب چرا اينها را مي‌پرستيد در همين آيه هم بعد از اينكه فرمود شرك, محال است فرمود: ﴿هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذلِكُم مِن شَيْ‏ءٍ﴾ اين تنوينش هم تحقير است يعني يك كار هم نكردند يك كار از اينها برنمي‌آيد ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» بود فرمود هرگز از اينها كاري ساخته نيست نه مستقل‌اند نه شريك‌الباري‌اند و نه ظَهير ذات اقدس الهي هستند  هيچ سِمتي نخواهند داشت آيه 22 و 23 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اينها ﴿لاَ يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ﴾ اين قسم اول ﴿وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ﴾ در يك مثقال ذرّه شريك‌الباري هم نيستند (دو) ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِيرٍ﴾ خدا از اينها به عنوان مُظاهر و ظَهير و پشتوان و پشتيبان كمك نگرفته آخر اينها چه كاره‌اند (سه) مي‌ماند شفاعت, خب شفاعت حق است ولي شفاعت بايد به اذن او باشد ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾ خب پس آن سه كه مستحيل است اين چهارم كه ممكن است هم كه فقط با انبيا و اوليا و اهل بيت(عليهم السلام) است از بت‌ها كاري ساخته نيست لذا در اوايل سورهٴ مباركهٴ «احقاف» فرمود كه يا برهان عقلي بياوريد يا برهان نقلي.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . الميزان, ج16, ص182.

[2] . مجمع‌البيان, ج8, ص478.

[3] . التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص253 و 254.

[4] . الكافي, ج5, ص145 و 146.

[5] . الخلاف (شيخ طوسي), ج5, ص469 و 548 و ج6, ص117.

[6] . الخصال. ج2, ص486 و 487.

[7] . معجم‌الأدباء (ياقوت حموي), ج5, ص2196.

[8] . الكافي, ج1, ص57.

[9] . نهج‌البلاغه, خطبه 183.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق