05 11 2012 4772262 شناسه:

تفسیر سوره قصص جلسه 30 (1391/08/15)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ (79) وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً وَلاَ يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ (80) فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِينَ (81) وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلاَ أَن مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ (82) تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (83)

مرجع ضمير ﴿اليه﴾ در آيه هفتاد 

چند نكته مربوط به مسائل گذشته مانده است كه بايد مطرح بشود يكي در آيه هفتاد كه فرمود: ﴿وَهُوَ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَي وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ برخي‌ها خواستند بگويند ضمير «إليه» به «حُكم» برمي‌گردد يعني «إلي حُكم الله ترجعون»[1] و آن آياتي هم كه دارد ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ[2] يا ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[3] آنها هم بازگشتش به همين است به حكم خدا مراجعه مي‌كنيد لكن اين منافاتي ندارد كه انسان به لقاي الهي برسد هر كسي به اندازه خاصّ خود منتها برخي جمال الهي را و برخي جلال الهي را هر دو حكم خداست چون آيه ﴿إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ[4] اين لازم نيست كه تخصيص‌پذير باشد يا توجيه‌پذير باشد همه به لقاءالله مي‌رسند منتها بعضي‌ها به حكم بهشت و بعضي‌ها به حكم دوزخ.

معاني واژه کل و مراد از ﴿كُلّ﴾ در آيه 57

در بحث‌هاي قبلي هم گذشت كه كلمه «كُل» گاهي براي عموم است گاهي براي كثرت آنجا كه براي عموم باشد مثل ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ[5] يعني «كلّ ما صَدق عليه أنّه شيءٌ فهو مخلوق الله سبحانه و تعالي» اما گاهي براي كثرت است نه براي عموم نظير مَلكه سبا كه ﴿أُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ[6] اين طور نيست كه جميع اشياي عالَم را او داشته باشد بلكه اشياي كثير را دارد قهراً ﴿وَمِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ[7] اين هم كثرت است يعني هر چيز مادي و مانند آن وگرنه مسئله وحي و نبوّت و ولايت و رسالت و امامت و خلافت و اينها اشيا هستند اينها نه از آب خلق شدند كه ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ[8] نه ﴿زَوْجَيْنِ﴾ آنها را همراهي مي‌كند پس براي كثرت است در همين سورهٴ مباركهٴ «قصص» موردي داشتيم كه كلمه ﴿كُلّ[9] به معناي كثرت است نه به معناي عموم.

 همراهي دو آساني با هر دشواري

  مطلب ديگر درباره ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً[10] با آنچه در سورهٴ «طلاق» آمده است كه ﴿سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً[11] اين ﴿سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً﴾ يعني عُسر گذراست تبديل به يُسر مي‌شود اين طور نيست كه هميشه عُسر باشد اين تحوّل و تبدّلي است كه در زندگي هست اما ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ اين است كه هم‌زمان دو عامل يُسر هست كه عُسر را از آن لانه‌اش بيرون مي‌آورند براي حلّ عُسر، دو يُسر هم‌زمان وجود دارند اينها هماهنگ‌اند تا عُسر را برطرف كنند آن روايتي كه دارد «لو كان العسر في كوّة لجاء يسران فأخرجاه»[12] همين است يعني اگر دشواري مثل يك مار برود در سوراخش, دوتا يُسر با فشار آن را از سوراخ در مي‌آورند حالا بعدها يُسرهاي فراواني هست بله منافات ندارد پس ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ كه عُسر با الف و لام است يُسر بي‌الف و لام است نشانه‌ آن است كه عُسر دوم همان عُسر اول است ولي يُسر دوم غير از يُسر اول است (اين يك) و اينكه يُسر در كنار عُسر است منتها ظاهر نيست دارد كَند و كاو مي‌كند كه اين عُسر را در بياورد (دو) با دشواري, آساني هست وگرنه چه چيزي دشواري را برطرف مي‌كند كه نوبت به يُسر برسد آن يُسرها مي‌آيند كه دشواري را برطرف مي‌كنند اين هم راجع به آن بحث‌هايي كه مربوط به يُسر و عُسر بود.

 سرّ تفاوت بخش پاياني آيات 71 و 72 

 در آيه 71 آنجا كه مربوط به ليل بود كه ﴿إن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ﴾ فرمود: ﴿أَفَلاَ تَسْمَعُونَ﴾ در آيه 72 آنجا كه مربوط به نهار بود فرمود: ﴿أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ تناسب اِبصار با ضياء و تناسب سمع با ليل باعث شده است كه در جريان شب مسئله سمع مطرح بشود در جريان روز كه ضياء و روشني است مسئله ابصار مطرح بشود در ذيل آيه 71 ﴿أَفَلاَ تَسْمَعُونَ﴾ آمده در ذيل آيه 72 ﴿أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾.

 انحراف قارون و پاسخ او به نصيحت قوم خويش

  اما آنچه قارون مبتلا بود فعلِ منكر بود و ترك معروف هم احسان نمي‌كرد هم فساد مي‌كرد آنچه قوم قارون به او گفته بودند هم امر معروف بود هم نهي از منكر اصلش اين بود كه ﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَي فَبَغَي عَلَيْهِمْ[13] اين منكري بود كه مبتلا شد, معروف را هم كه ترك كرد احسان نمي‌كرد قوم او به او گفتند: ﴿وَابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ[14] (اين يك) ﴿وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ[15] (دو) پس قارون هم مبتلا بود به ترك معروف و فعل منكر, هم قومي كه او را نصيحت مي‌كردند او را به معروف امر كردند و از منكر نهي كردند لكن ديدگاه قارون اين بود مي‌گفت من عالِمم (يك) بر علمم سلطه دارم كه با ﴿عَلَي﴾ ياد كرده است ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ[16] چون من علم اقتصاد دارم و بر علمم مسلّطم و اين علم تحت سلطه من است اين قدرت را پيدا كردم با همين تظاهر به ثروت بيرون آمد در جامعه رفت و آمد مي‌كرد دو گروه در جامعه در برابر اين متظاهر به ثروت كه تاركِ معروف و فاعل منكر بود نظر دادند.

پرسش: خداوند متعال در جاي ديگر زينت را به دنيا نسبت داد[17] اينجا به قارون نسبت داد.

پاسخ: اين هم دنياست ديگر چون اهل آخرت كه نيست, اين هم مرد دنياست اينكه مرد آخرت نيست.

عكس العمل دو گروه در  برابر دنيازدگي و تفاخر قارون

فرمود: ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ﴾ دو گروه درباره قارون كه متظاهراً بالزّينه و با زينت در جامعه ظهور پيدا كرد نظر دادند ﴿قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ آنهايي كه دنياخواه بودند نه فقط دنياخواه چون بعضي‌ها هستند كه فقط اهل دنيايند و منكر آخرت‌اند اين گروه منكر آخرت نبودند براي اينكه حرف‌هاي همين گروه در ذيل آمده معلوم مي‌شود اينها هم موحّد بودند هم به آخرت معتقد بودند ولي دنيامدار بودند اساس كارشان را بر همين حيات دنيا قرار داده بودند ﴿قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ اينها مي‌گويند: ﴿يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ﴾ اي كاش ما هم همين را مي‌داشتيم آرزويشان اين بود چرا؟ براي اينكه قارون ﴿ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ﴾ است و حظّ عظيم مطلوب است اي كاش ما مي‌داشتيم اين رأي كوته‌نظران اما ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ معلوم مي‌شود علم نافع آن است كه بداند حظّ عظيم چيست ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ﴾ واي بر شما! ﴿ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ﴾ نه اين ثروتي كه قارون دارد اين ثواب بهتر است (يك) راهش هم ايمان است و عمل صالح (دو) ﴿ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ﴾ از نظر اعتقاد, ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ از نظر عمل, ﴿وَلاَ يُلَقَّاهَا﴾ يعني اين كلمه را, مگر كسي كه صابر باشد يك انسان صابر آن توفيق را دارد كه بفهمد چه چيزي خوب است چه چيزي بد است حُسن و قبح را, خير و شرّ را, حق و باطل را, صدق و كذب را عالِمان به علم نافع تشخيص مي‌‌دهند.

  اقسام دوگانه دنيامداران، از منظر قرآن كريم

  اينكه فرمود: ﴿قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ افرادي كه دنيامدارند دو گروه‌اند يك عدّه هستند كه فقط دنياست كه هيچ خبري از آخرت نيست اين گروه را در سورهٴ مباركهٴ «نجم» مشخص كرد آنها كساني‌اند كه اصلاً سخن از آخرت ندارند فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا[18] اين فقط دنيا مي‌خواهد يعني خيال مي‌كند مرگ آخر خط است بعد از مرگ خبري نيست و انسان با مردن مي‌پوسد نه از پوست به در آيد بعد خبري هم نيست اينها كه گرفتار حس و تجربه‌اند از نظر معرفت‌شناسي و از سقف حس و تجربه بالا نيامدند محصولي جز همين نخواهند داشت. فرمود: ﴿ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ اينها از نظر معرفتي از نظر علم و دانش قدري پول خُرد دستشان است چون پايين‌ترين, نازل‌ترين علم همين حس و تجربه است از نظر معرفت‌شناسي كه از اين پايين‌تر ديگر علمي نيست اما از اين بالاتر نيمه‌تجربي است بعد مسئله رياضي است بعد مسئله كلامي است بعد مسئله فلسفي است بعد مسئله عرفان نظري است بعد مسئله علم شهودي; اينها هم‌كف زندگي مي‌كنند يعني از اين پايين‌تر ديگر دانشي نيست شما اگر بخواهيد خدا را ثابت كنيد آخر با چه چيزي ثابت مي‌كنيد وحي و نبوّت و بهشت و اينها كه حسّي و تجربي نيست اينكه مثل درخت و دامداري و كشاورزي نيست وحي را نه با حس و تجربه مي‌شود ثابت كرد نه با حس و تجربه مي‌شود نفي كرد چون اصلاً آن محسوس نيست فرمود: ﴿ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَي﴾ كه اين آيه سي سورهٴ مباركهٴ «نجم» است پس برخي‌ها فقط دنياطلب‌اند آنها كه منكر مبدأ هستند منكر معادند يا منكر معادند به تنهايي ولي در محلّ بحث اينها اين‌چنين نبودند اينها كساني بودند كه آخرت را قبول داشتند به دليل اينكه وقتي قارون مُنخَسِف شد به زمين فرو رفت و زمين دهن باز كرد شقّ‌الأرض شد در برابر شقّ‌القمر در برابر شقّ‌البحر در برابر شقّ‌الحجر چون با معجزه موساي كليم هم شقّ‌البحر شد كه فرعون غرق شد هم شقّ‌الحجر شد كه ﴿فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً[19] دوازده چشمه از آن سنگ جوشيد هم شقّ‌الأرض شد كه اين زمين دهن باز كرد و قارون را به كام خود فرو برد. بعد از آن جريان ﴿وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلاَ أَن مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ﴾ اينها فردا كه ديدند قارون به كام زمين فرو رفت گفتند خوب شد كه ما گرفتار وضع قارون نشديم خداي سبحان به هر كه مصلحت بداند چيزي عطا مي‌كند معلوم مي‌شود اينها به مبدأ معتقد بودند البته از آخرت در جمله اينها خبري نيست.

 اراده الهي در برابر گرايش دنيازدگان و طالبان آخرت

  مطلب ديگر اين است كه آنها كه ﴿يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ فقط دنيا مي‌خواهند قصّه و شرح اينها در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت فرمود ما جهان را برابر ميل و اراده افراد اداره نمي‌كنيم مديريت عالَم برابر حكمت الهي است هر كس دنيا بخواهد يك حساب دارد هر كس آخرت بخواهد حساب ديگري دارد آ‌نها كه فقط دنيا مي‌خواهند به عنوان قضيه مُهمله كه در قوّه قضيه جزئيه است به اينها وعده داد آنها كه آخرت مي‌خواهند به عنوان قضيه موجبه كليه وعده داد.

در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه هجده به اين صورت آمده است كه ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ كسي كه دنيا مي‌خواهد كه امر نقد است و عاجل است ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا﴾ اما با دو قيد ﴿مَا نَشَاءُ﴾ (يك) ﴿لِمَن نُرِيدُ﴾ (دو) اين طور نيست كه هر دنياطلبي به مقصد برسد يا هر دنياطلبي كه به مقصد مي‌رسد به جميع خواسته‌هايش برسد خير, دو قضيه مهمله كه در قوّه دو قضيه جزئيه است فرمود هر اندازه كه ما بخواهيم نه هر اندازه كه آنها بخواهند, به هر كسي كه ما بخواهيم نه به هر كسي كه خودش بخواهد اين دو قضيه مهمله كه در قوّه دو قضيه جزئيه است نشان مي‌دهد كه هر كسي دنياطلب بود اين‌چنين نيست كه به مقصد برسد ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ﴾ (يك) ﴿لِمَن نُرِيدُ﴾ (دو) مي‌شود دوتا موجبه جزئيه ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً﴾ اما ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مؤمِنٌ﴾ اين به نحو موجبه كليه وعده داد ﴿فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً[20] اين موجبه كليه است اين‌چنين نيست اگر كسي آخرت بخواهد و عمل صالح داشته باشد هر اندازه كه خدا بخواهد يا به هر كه خدا بخواهد خير, خدا خواست هر اندازه كه آنها كار كردند و هر كسي كه كار بكند پس آن دو موجبه كليه براي كساني كه آخرت‌خواه‌اند و در مسير آخرت قدم برمي‌دارند آن دو موجبه جزئيه براي كسي كه دنياخواه‌اند و در مسير دنيا قدم برمي‌دارند اينهايي كه ﴿يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ گفتند: ﴿يَا لَيْتَ لَنَا﴾.

 دو گونه متفاوت آرزوهاي انسان­ ، در بيان قرآن کريم

  مطلب ديگر اين كلمه ﴿يَا لَيْتَ﴾ كه آرزوست خب انسان بايد چيزهاي خوب آرزو داشته باشد مي‌بينيد هم شهدا آرزو دارند هم راهيان راه شهادت آرزو دارند شهدا آنجا خب به همه نعمت‌ها رسيدند آرزويش اين است كه اي كاش راهيان راه ما هم بفهمند كه اينجا چه خبر است در سورهٴ مباركهٴ «يس» شهيد سورهٴ «يس» وقتي وارد بهشت شد ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ[21] اي كاش خانواده من مي‌فهميدند اينجا خبر است خدا با ما چه كرد درست است آنها گريه مي‌كنند از نظر عاطفي ولي وقتي بدانند كه همه خواسته‌هاي آنها اينجا هست ديگر ناله‌اي ندارند و خدا مرا جزء مُكرَمين قرار داد مستحضريد كه مُكرَم در فرهنگ قرآن به آن ملائكه مي‌گويند در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» گذشت در وصف ملائكه كه ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[22] اين مي‌گويد: ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ اي كاش خانواده من مي‌دانستند كه خدا با ما چه كرد از اين طرف راهيان شهدا هم مي‌گويند: «يا لَيْتَنا كُنّا مَعكم فَنفوز فوزاً عَظيماً»[23] خب اينها هم مقام شهدا را مي‌طلبند, شهدا هم مي‌گويند اين كاش شما مي‌دانستيد اينجا چه خبر است اين يك «يا ليت»گويي است يك «يا ليت»گويي هم براي ﴿يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ است كه به فكر دستيابي به آن ثروت قاروني‌اند خب اين دو گونه فكر است ﴿يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ﴾ ولي قرآن فوراً اين فكر را باطل كرده است.

خداي سبحان،تنها عطاکننده علم و دانش 

  ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ اين ﴿أُوتُوا﴾ در برابر ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ﴾ است اين بر اساس مبناي صحيح است يعني اين‌چنين نيست كه علم را خود بشر [به دست آورده باشد], بشر ظرف علم است بشر, قابل علم است نه معلّم علم, علم را ديگري عطا مي‌كند علم يك امر وجودي است يك مَلكه نوري است يك مبدأ فاعلي مي‌خواهد و هو الله است خداي سبحان به وسيله فرشتگانش, انبيايش, اوليايش به افراد علم عطا مي‌كند اينكه مي‌بينيد دفعتاً ذهن برق مي‌زند آدم بايد بفهمد كه ديگري داده است و فوراً حمد كند نه اينكه به خودش اسناد بدهد انساني كه ندارد فاقد از آن جهت كه فاقد است مُعطي نيست كه به خودش علم عطا كند علم، امر وجودي است و مبدأ فاعلي مي‌خواهد و مبدأ فاعلي‌اش خداست و لاغير لذا اينجا به صورت فعل مجهول ياد كرده است ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ

ادراك  حقيقت ثواب  الهي ،بهره صابران

 آنهايي كه از علم درست برخوردار بودند علم نافع, به اينها مي‌گويند: ﴿وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ﴾ نه ثروتِ قارون, اگر كسي ايمان بياورد يعني از نظر اعتقاد, حُسن فاعلي ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ حُسن فعلي داشته باشد مجموع اين دو حُسن, ثواب الهي را به همراه دارد و اين كلمه را جز افراد صابر كسي نمي‌تواند تلقّي كند ممكن است كسي اين حرف‌ها را درس و بحث داشته باشد در اين زمينه سخن بگويد بحث بكند مفهومش را تصوّر بكند بعد تصديق بكند اما به لقاي اين مطلب نمي‌رود با اين مطلب برخورد نمي‌كند اگر بخواهد برخورد كند بايد عمل باشد نمي‌شود گفت كه ما با اين مفهوم برخورد كرديم با اين لفظ برخورد كرديم انسان با حقيقت برخورد مي‌كند حقيقت اين معنا را افراد صابر تلقّي مي‌كنند مفهومش را حوزوي و دانشگاهي درك مي‌كنند اين مهم نيست اما به لقاي اين حقيقت بخواهند بروند به ملاقاتش بروند با آن ديدار كنند مَلكه صبر مي‌طلبد ﴿وَلاَ يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ﴾.

 درماندگي قارون هنگام نزول عذاب الهي

   جريان فرعون و ملأ فرعون و آل‌فرعون بر اساس ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ[24] گذشت, جريان قارون با ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ دارد مي‌گذرد اين زمين دهن باز كرد قارون را و اموالش را كه ﴿لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ خانهٴ او يعني همه مايَملك او را اين زمين دهن باز كرد و فرو برد ﴿فَخَسَفْنَا﴾ مُنخَسِف شد در چنين حالي اينكه قدرتي داشت ﴿لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ بود گروه فراواني انباردار او بودند گروهي كليددار انبارهاي او بودند هيچ كدام از آنها نتوانستند مشكل قارون را در حال خَسف حل كنند نه خودش توانست نه آنها مشكلی را حل كردند نه ناصر داشت نه قدرت انتصار, انتصار يعني انتقام, اگر خود شخص از خودش دفاع بكند و از دشمنش انتقام بگيرد مي‌گويند انتصار كرده است در سورهٴ مباركهٴ 47 كه خداي سبحان فرمود: ﴿لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ همين است يعني اگر خدا مي‌خواست از دشمن‌هاي شما انتصار يعني انتقام مي‌گرفت ﴿وَلكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ[25] نظام عالَم بر آزمون و امتحان است ببيند شما با استكبار و صهيونيسم چه مي‌كنيد گرچه دعا هست فيض خدا هست تأييد الهي هست تأييد فرشتگان الهي هست اما قيام مردمي حرف اول را مي‌زند از نظر بحث‌هاي تكليفي، فرمود: ﴿لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ يعني «لانتقم من أعداء المسلمين» ﴿وَلكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ﴾ در اينجا فرمود قارون نه خودش مُنتصِر بود كه بتواند دفاع كند نه ناصري داشت ﴿فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ﴾ از غير خدا يعني غير خدا گروهي باشند كه او را از خطر حفظ بكنند ﴿وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِينَ﴾ خودش هم مُنتصِر و منتقم نبود كه بتواند از خودش دفاع بكند.

  معناي حلم وتاثير آن در علم

    پرسش:...

پاسخ: ما در فارسي مي‌گوييم بردبار, حلم از آن كلماتي است كه معادل فارسي ندارد حليم يعني بردبار, اين بردبار مركب است يعني بار را مي‌برد انسان حرف سخت كه مي‌شنود يك بار سنگيني است روي دوش او, هر كسي نمي‌تواند اين بار را به مقصد برساند فوراً عصباني مي‌شود يا يك حادثه‌اي پيش آمد نمي‌تواند اين بار را به مقصد برساند فوراً اظهار ضعف مي‌كند بعضي‌ها توانمندند اين بار را مي‌برند ما در فارسي مي‌گوييم بردبار يعني مي‌تواند اين بار را به مقصد برساند آنها مي‌گويند حليم, حِلم را مي‌گويند وزير علم است[26] علمي كه همراه با حِلم باشد بركت دارد هم علم را حفظ مي‌كند (يك) هم باعث مزيد علم است (دو).

سخنان دنياطلبان پس از عذاب قارون

     ﴿وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ﴾ اين «وَي» كلمه هلاكت است, نفرين است واي بر شما! ﴿وَيْكَأَنَّ اللَّهَ﴾ اين كلمه «وَي» يعني هلاك ﴿وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ﴾ روزي به دست اوست او امتحان مي‌كند ﴿وَيَقْدِرُ﴾, «يَقدِرُ» يعني «يُضيّق» ﴿فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ﴾ از «قَدَر, يَقدِر» است «قَدَر, يَقدِر» يعني «ضيّق يُضيّق» نه «قَدر, يَقدُر» آن «يقدُر» به معناي قدرت است ﴿وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ[27] اين ﴿قُدِرَ﴾ فعل مجهول از «قدر, يَقدِر» است نه «قدر يَقدُر» آنكه ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ[28] يعني «ظنّ أن لن نُضيّق» نه ـ معاذ الله ـ «ظنّ أن لن نَقدُر» هرگز پيامبر گمان نمي‌كند كه خدا ـ معاذ الله ـ نسبت به او قدرت ندارد اينكه شدني نيست ﴿يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلاَ أَن مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا﴾ خدا بر ما منّت نهاد كه ما را به اين ساده‌زيستي عادت داده است اينها به آن علم رسيدند يعني به حرف‌ كساني رسيدند كه ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ﴾ اينها بعد از آزمون تلخ به آنجا رسيدند گفتند: ﴿لَوْلاَ أَن مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ﴾ اينها به فلاح نمي‌رسند.

جمال و شكوه آخرت ، بهره مومنان صالح  

     بعد خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ﴾ خب مستحضريد كه آخرت هم جهنم دارد هم بهشت اما وقتي خدا مي‌فرمايد آخرت براي مؤمنين است يعني آخرتِ زيبا و جميل و با جلال كه مقصود از تعبير ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ﴾ است اين براي مردان مؤمن است ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً﴾ اگر مال هم دارند متذكّر نعمت الهي‌اند عواطف كسي را هم جريحه‌دار نمي‌كنند تظاهر به ثروت هم نمي‌كنند چرا گفتند كنار بچه‌هاي يتيم فرزندانتان را نوازش نكنيد اين براي اينكه عاطفه او مجروح مي‌شود خب كنار افراد ضعيف هم انسان تظاهر به ثروت بكند همين است مي‌بينيد بعضي از اساتيد ما تا كجا اين را رعايت مي‌كردند يكي از علماي بزرگ كه خدا همه آ‌نها را غريق رحمت كند پسري داشت فاضل, سيّد بزرگواري بود اين در جواني رحلت كرد يكي از اساتيد ما(رضوان الله عليهم اجمعين) خواست براي عرض تسليت برود به آن پدر داغديده تسليت بگويد يكي از دوستان و مسجدي‌هاي خودش را گفت شما بيا با هم برويم آنجا بعد رفتند و تسليت گفتند و برگشتند گفتند مي‌دانيد من چرا شما را به همراه بردم با اينكه پسر داشتم مي‌توانستم او را ببرم, براي اينكه من اگر با پسر خودم مي‌رفتم آنجا اين پيرمرد قلبش جريحه‌دار مي‌شد من نخواستم قلب او جريحه‌دار بشود با پسر خودم نرفتم خب تا اينجا اينها رعايت مي‌كردند كه مبادا آدم كاري بكند كه قلب كسي درد بيايد خب اين الهي فكر كردن است هرگز به ذهن كسي نمي‌آمد كه اين آقا با داشتن پسر چرا به يكي از مسجدي‌هايش مي‌گويد با هم برويم براي تسليت, بعد گفت سرّ اينكه ما زحمت شما را زياد كرديم اين بود كه من نخواستم آ‌ن پدر بزرگوار كه فرزندش را از دست داد مثلاً متأثّر بشود اين هم همين است ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً﴾ قارون گرفتار فساد بود منكَر داشت ناهيان منكر گفتند: ﴿لاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ﴾ (يك) ﴿خَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ﴾ بود «أراد علوّاً في الأرض» (دو) فرمود كسي كه قاروني فكر مي‌كند از آخرت محروم است بسياري از ماها بارها عرض شد كه اسلامي حرف مي‌زنيم و ـ معاذ الله ـ قاروني فكر مي‌كنيم مي‌گوييم اين خودمان زحمت كشيديم پيدا كرديم نمي‌دانيم اين خودمان زحمت كشيديم پيدا كرديم اين بار منفي فراواني دارد خب خيلي‌ها در اين مسيرند و به مقصد نمي‌رسند مگر ممكن است عقلاً انسان چيزي را كه ندارد خودش فراهم بكند انسان يك مبدأ قابلي است از قابل بما أنّه قابل, فعل صادر نمي‌شود تلاش و كوشش براي استعداد و ظرفيّت است آن ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[29] از آنجاست ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . التفسير الكبير, ج25, ص12.

[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 156.

[3] . سورهٴ يس. آيهٴ 83.

[4] . سورهٴ انشقاق, آيهٴ 6.

[5] . سورهٴ رعد, آيهٴ 16; سورهٴ زمر, آيهٴ 62.

[6] . سورهٴ نمل, آيهٴ 23.

[7] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 49.

[8] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 30.

[9] . سورهٴ قصص, آيهٴ 57.

[10] . سورهٴ انشراح, آيات 5 و 6.

[11] . سورهٴ طلاق, آيهٴ 7.

[12] . الفرج بعد الشدة, ج1, ص43.

[13] . سورهٴ قصص, آيهٴ 76.

[14] . سورهٴ قصص, آيهٴ 77.

[15] . سورهٴ قصص, آيهٴ 77.

[16] . سورهٴ قصص, آيهٴ 78.

[17] . سورهٴ حديد, آيهٴ 20.

[18] . سورهٴ نجم, آيهٴ 29.

[19] . سورهٴ بقره, آيهٴ 60.

[20] . سورهٴ اسراء, آيات 18 و 19.

[21] . سورهٴ يس, آيات 26 و 27.

[22] . سورهٴ انبياء, آيات 26 و 27.

[23] . ر.ك: من لا يحضره الفقيه, ج2, ص597.

[24] . سورهٴ قصص, آيهٴ 40; سورهٴ ذاريات, آيهٴ 40.

[25] . سورهٴ محمد، آيه 4.

[26] . الكافي, ج1, ص48.

[27] . سورهٴ طلاق, آيهٴ 7.

[28] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 87.

[29] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق