04 11 2012 4772235 شناسه:

تفسیر سوره قصص جلسه 29 (1391/08/14)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَي فَبَغَي عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (76) وَابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (77) قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي أَوَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً وَلاَ يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78) فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ (79) وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً وَلاَ يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ (80)

اشاره سوره « قصص» به مشکلات اعتقادي و اقتصادي مكه و راه حل آن

  سورهٴ مباركهٴ «قصص» كه در مكه نازل شد بايد مشكلات مكه را كاملاً تبيين كند و راه‌حل ارائه دهد در مكه بخش وسيعي از مشكلاتش مربوط به اصول اعتقادي بود يعني درباره توحيد, وحي, نبوّت, معاد مشكل جدّي داشتند بخشي هم مربوط به مسائل اقتصادي, سرمايه‌داري, فاصله طبقاتي, تظاهر به ثروت, رنجاندن فقرا, تحميل اغنيا بر فقرا اين گونه از مشكلات.

سركشي قارون و نصايح قوم حضرت موسي به او

بعد از بيان جريان موسي(سلام الله عليه) كه با فرعون مبارزات كلامي داشتند و آن راه‌ها را پشت‌سر گذاشتند جريان قارون را نقل مي‌كنند كه مشكلات اقتصادي, اجتماعي است. فرمود قارون از قوم موسي بود ما به او اموال فراواني داديم او خيال مي‌كرد اين مال‌ها را با قدرت شخصي خود به دست آورده با تظاهر به ثروت, عواطف مردم را مي‌رنجاند گذشته از ستم‌هاي ديگري كه بر مردم روا مي‌داشت كه فرمود: ﴿فَبَغَي عَلَيْهِمْ﴾ قوم او چند مطلب را به عنوان نصيحت با او در ميان گذاشتند يكي اينكه تو بايد بداني اين اموال از ناحيه خداست خودت به تنهايي پيدا نكردي خدا نسبت به تو احسان كرد تو هم نسبت به ديگران احسان بكن ﴿أَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾ اين يك مسئله كلامي است كه بدان اين نعمتي كه در اختيار شماست داده خداست شما جزء ابزار كاريد وگرنه آن فاعل حقيقي و مالك حقيقي و واهِب و مُعطي حقيقي خداست چون اين مال را خدا به شما داد به عنوان احسان, شما هم در راه خدا به عنوان احسان از آن استفاده كن نصيب خودت را هم فراموش نكن.

دو وجه در تفسير عبارت﴿لاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا﴾

 اين ﴿لاَ تَنسَ نَصِيبَكَ﴾ مي‌تواند به چند معنا باشد يكي از آن معاني‌اش اين است كه تو يك حظّ خاصّي داري يك بهره مخصوصي داري يادت نرود كه سهم توست بقيه امانت الهي است ﴿لاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا﴾ مبادا فراموشت بشود كه نصيب تو چقدر است بهره تو چقدر است خيال بكني همه‌اش براي توست اين يك وجه براي﴿لاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا﴾.

وجه ديگر اين است كه بهره‌اي كه انسان از دنيا مي‌برد همان است كه رهتوشه او باشد زادراه او باشد او را به مقصد برساند وگرنه آنچه مصرف مي‌كند و از بين مي‌برد كه بهره او نيست با دست خالي و روي سياه سفر كردن سخت است شما اگر بخواهيد از مالت بهره ببري بايد به عنوان زادراه چيزي تهيه كني و اين همان است كه ﴿أَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾ پس بهره خودت را فراموش نكن.

سخنان خداي سبحان در برابر خودكامگي قارون

 او خيال مي‌كرد چون مال فراوان دارد مي‌تواند از هر خطري محفوظ بماند خداي سبحان فرمود اولاً اين مال را ما به او داديم (يك) اين مال به عنوان آزمون است (دو) هيچ كس را ما با مال گرامي نداشتيم (سه) او خيال مي‌كند كه خودش فراهم كرده است اين آن فاعل قريب را مي‌بيند فاعل اساسي را نمي‌بيند يا فاعل به معناي مابه را مي‌بيند فاعل به معناي مامنه را نمي‌بيند يعني ابزار كار را مي‌بيند ولي خود صاحب‌كار را نمي‌بيند خيال مي‌كند مال خود اوست. بعد فرمود كساني قبل از قارون بودند كه قدرت مالي آنها بيش از قارون بود ما همه آنها را به خاك سپرديم اين درباره قارون, چه اينكه درباره سرمايه‌‌داران و زراندوزان مكه هم فرمود اينها بايد بدانند كه كساني قبل از سرمايه‌داران مكه بودند و خدا آنها را از بين برد كه سرمايه‌داران كنوني مكه يك دهم ثروت آنها را نداشتند و ندارند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ[1] يعني اينها يك دهم ثروت گذشته‌ها را نداشتند اين خطرات آن روز در مكه بود چه اينكه امروز هم در جهان فعلي هست قرآن كريم كاملاً اينها را تبيين كرد و آن تظاهر به ثروت را مطرود كرد خوشحاليِ بي‌جايِ به ثروت را محكوم كرد تأسف و اندوه را هم روا ندانست و بندگي را آورد در زندگي ما.

ضرورت حضور دين در متن زندگي انسان

اين مشكل جدّي براي همه ماست ما مسلمانيم شيعه‌ايم ـ ان‌شاءالله ـ تابع قرآن و عترتيم و ـ ان‌شاءالله ـ اهل بهشتيم ولي بندگيِ ما جداي از زندگي ماست يعني ما مواظب حرف‌هايمان نيستيم مواظب فكرمان نيستيم مواظب خاطراتمان نيستيم آن عبادت‌هاي ما, نماز و روزه و حج و عمره ما جداي از زندگي ماست مي‌بينيد همان طوري كه در مسئله اِنعامي كه به ما مي‌شود ما مواظب زبان نيستيم كرامت‌هايي كه خداي سبحان نسبت به خود ما روا مي‌دارد ما هم مواظب زبانمان نيستيم اوحديّ از اهل ايمان يك نحو حرف مي‌زنند ماها كه عادي هستيم طور ديگر حرف مي‌زنيم آن نمونه‌ها و مثال‌هايي كه قبلاً ذكر شده بود اين بود كه اگر كسي يك سبد ميوه براي ما بياورد ما مي‌گوييم اين چيست؟ مي‌گويند ميوه است, مي‌گوييم چه كسي داد؟ مي‌‌گويند فلان باغبان همين! در حالي كه بايد بگوييم چه كسي آورد نه چه كسي داد آن كه داد خداي سبحان است كه ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾, ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ[2] غير از خدا كسي چيزي به ما نمي‌دهد اينها مي‌آورند نه بدهند اما اوحدي از اهل ايمان مواظب زبانشان هستند اگر هم بنا شد سؤال بكنند مي‌گويند چه كسي آورد نمي‌گويند چه كسي داد ما خيال مي‌كنيم ديگري عطا مي‌كند.

نمونه اي از تفکر قاروني در عرصه تعليم و تعلم

 ما در بحث‌هاي خود ما هم كه حالا كارهاي علمي كه به اصطلاح در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها مطرح است عرض مي‌كنيم ما اگر بگوييم شما اين مطالب را بلديد؟ بله, نزد چه كسي درس خواندي؟ هم سؤال ما نارواست هم جوابي كه او مي‌دهد ناتمام است مي‌گويد فلان كس به ما آموخت او معلّم ما بود خب ما هم در همين دو مقطع سؤال و جواب داريم در حالي كه آنهايي كه بر اساس ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ[3] همه نطق‌ها را با انطاق الهي مي‌سنجند و موحّدانه زندگي مي‌كنند يعني طوري است كه بندگي آ‌نها در زندگي‌شان حضور و ظهور دارد نمي‌گويند فلان آقا به ما ياد داد مي‌گويد ما اين حرف‌ها را از او شنيديم معلّم ما خداست ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ[4] براي اينكه ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾ اگر كسي سخنراني كرد يا چيزي نوشت ما درسش رفتيم و ياد گرفتيم كسي او را انطاق كرد به نام خدا كه همان او به وسيله اين, اين علم را به ما داد بنابراين ما هرگز تعليم را به او اسناد نمي‌دهيم﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ يا ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[5] باعث مي‌شود كه ما خودمان هم به خودمان اسناد ندهيم نگوييم ما چند سال درس خوانديم به اين مقام رسيديم بگوييم خدا توفيق داد به بركت قرآن و عترت اين چيزها به ما رسيده است مي‌بينيد.

شواهدي ديگر از وجود تفكر قاروني در زندگي انسان

 حرفي كه قارون زده است مشكل رسمي بسياري از ماهاست بسياري از ماها اسلامي حرف مي‌زنيم ولي قاروني فكر مي‌كنيم اينكه قارون گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ من خودم علم اقتصاد بلد بودم و زحمت كشيدم اين مشكل رسمي صاحبان ثروت روز است اينها خودشان را مالك مي‌دانند به آنها بگوييد بايد وجوهات بدهيد مي‌گويند مال خودمان است, بگوييد اين قدر تفاخر نكنيد مي‌گويد مال خود من است, بگوييد صاحب وسائل اين روايت را از معصوم نقل كرده است كه اگر كسي بيش از اندازه خود برج‌سازي كند فرشته‌ها مي‌گويند: «يا أفسق الفاسقين أين تُريد»[6] گوش نمي‌دهند! يك وقت است انسان برج مي‌سازد براي اينكه مشكل مسكن جامعه را حل كند خب اين يك خير و رحمت و بركت است يك وقت براي خودش بدون اينكه نياز داشته باشد طبقاً فوق طبق مي‌سازد همين معنا كه در سورهٴ «قصص» محلّ بحث است و قارون اين حرف را زده شما ملاحظه بفرماييد در سورهٴ مباركهٴ «زمر» به عنوان يك مشكل رسمي حوزه اسلامي مطرح است آيه سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين است ﴿فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانا﴾ اگر مشكلي پيش بيايد خدا را مي‌خوانند ﴿ثُمَّ إِذَا خَوَّلناهُ نِعْمَةً مِنّا﴾ يعني أعطيناه, تَخويل همان اعطاست وقتي نعمتي داديم مشكل او را حل كرديم شفا پيدا كرد ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ[7] من خودم به طبيب مراجعه كردم يا خودم طبيب بودم يا راه درمان را بلد بودم خودم را معالجه كردم مي‌فرمايد اين نيست آن علم را چه كسي داد فكر را چه كسي داد كسي كه نگذاشت اين طبيب در تشخيص بيماري اشتباه كند چه كسي بود در تشخيص دارو اشتباه كند چه كسي بود نگذاشت كه داروهاي تاريخ مصرف گذشته را به شما بدهند چه كسي بود نگذاشت كه آن پرستار در كيفيت صرف دارو اشتباه بكند چه كسي بود كسي كه نگذاشت دستگاه گوارش شما بي‌نظم باشد و دارو را به‌موقع بپذيرد چه كسي بود در همه بخش‌ها چه كسي اين كارها را كرد. فرمود ما وقتي اين كار را كرديم ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ﴾ من خودم زحمت كشيدم اين مشكل جدّي همه ماست اين است كه مي‌بينيد خيلي‌ها مي‌گويند ما چند سال زحمت كشيديم عالِم شديم يا به فلان مقام رسيديم اين معلوم مي‌شود كه ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[8] نصيب همه نيست آن اوحديّ از انسان‌ها هستند غير از معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) گروهي هم كه درباره آنها فرمودند «سلمان منّا أهل البيت»[9] يا فلان شخص قمي «منّا» يا فلان شخص فلان‌جايي «منّا أهل البيت» چون اين عبارت «منّا أهل البيت» درباره خيلي‌ها آمده[10] اينها مواظب زبانشان هستند اينها بندگي‌شان در زندگي‌شان هست يعني فكرشان اين است زبانشان اين است مي‌فرمايد ما اگر نعمتي به ديگري بدهيم مشكل او را حل كنيم ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ﴾, ﴿بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ﴾ اين يك آزمون است ﴿وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾,[11] ﴿قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَي عَنْهُم مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[12] خب شما مگر چقدر علم داريد تازه آن مختصر هم كه داريد ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ است بنابراين اين مشكلي كه در حجاز بود با مشكلي كه در عصر وجود مبارك موسي(سلام الله عليه) بود همه آن مشكلات در عصر كنوني ما در قاطبه مردم هست چه در بخش‌هاي مالي چه در بخش‌هاي علمي.

اهميت تلاش در توليد و قناعت در مصرف

﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَي﴾ يعني اين طور نبود كه او قبطي باشد و از آل‌فرعون باشد جزء درباريان فرعون باشد بلكه از قوم موسي بود جزء بني‌اسرائيل بود يا نه, ﴿مِن قَوْمِ مُوسَي﴾ بود يعني از كساني بود كه به موساي كليم(سلام الله عليه) ايمان آورد كه حالا سِمتي داشت كه از ناحيه آن سِمت, بَغي و ستم را روا مي‌داشت يا همين ستم سرمايه‌داري بود ربا مي‌گرفت, تظاهر به ثروت مي‌كرد عواطف را مي‌رنجاند و اينها, وگرنه آدم تلاش و كوشش بكند از بهترين بركات است تلاش در توليد, قناعت در مصرف, چنين سرمايه‌داري محبوب جامعه است يعني كسي كه فكر اقتصادي‌اش را به كار ببندد مشكل جامعه را حل بكند گراني را حل بكند تورّم را حل بكند خودش هم مثل افراد ديگر زندگي بكند اين تلاش در توليد و قناعت در مصرف جمع بين اين دو از بهترين فضايل اقتصادي است و انسان راحت هم زندگي مي‌كند اين بيماري گوارشي همه مطب‌ها را شلوغ كرده دين هم فرمود وقتي احتياج به غذا نداري خب غذا نخور, مقداري مانده كه سير بشوي از سفره برو كنار مگر نمي‌خواهي سالم زندگي كني مگر نمي‌خواهي طولاني زندگي كني خب آدم آن قدر پر مي‌خورد كه در مجلس آروغ بزند اين دين كه سر تا پا فرشته است و جاي بوسيدن دارد همه اين حرف‌ها را به ما گفته, فرمود آخر تلاش در توليد, قناعت در مصرف; اين انسان را نزد خدا محبوب مي‌كند نزد فرشته محبوب مي‌كند نزد اهل بيت محبوب مي‌كند نزد جامعه محبوب مي‌كند چه چيزي بهتر از اين! از آن طرف فرمود تظاهر به ثروت كرديد فرشته‌ها مي‌گويند: «يا أفسق الفاسقين أين تُريد» كجا مي‌خواهي بيايي؟! خب اين روايت نوراني را مرحوم صاحب وسائل نقل كرده در اين بخش هم ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْفَرِحِينَ﴾.

شادماني ممدوح و مذموم

يك وقت است فرح ممدوح و محمود است مثل فرح شهدا كه ﴿فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ[13] اين محمود و ممدوح است يك وقت انسان با عبادت خوشحال مي‌شود كه «قرّة عيني في الصلاة»[14] اين فرح, محمود و ممدوح است يك وقت با تظاهر برج و امثال برج‌سازي فرحناك است ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْفَرِحِينَ﴾. فرمود غير از مشكل توحيد و مشكل وحي و نبوت, مشكل اقتصادي, اجتماعي هم در مصر بود وجود مبارك موساي كليم حل كرد در مكه بود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حل كرد در عصر ما هم هست ما هم به تبع قرآن و عترت بايد حل كنيم.

 دو وجه در معناي واژه «مَفاتِح» در آيه 76

﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَي فَبَغَي عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ اين مَفاتِح جمع مِفتَح است مثل اينكه مفاتيح جمع مِفتاح است برخي‌ها گفتند كه مَفاتِح جمع مَفتَح يعني مخزن هم است[15] اين كلمه «تَنوا» فقط در قرآن يك جا ذكر شده است و آن هم همين آيه است «ناءَ به» يعني «أثقله حمله» وقتي چيزي سنگين باشد آدم به زحمت بخواهد آن را بردارد مي‌گويند «ناء به», «تَنوء به» يعني اين مفاتح آن قدر زياد بود كه حملش براي يك گروه قوي و نيرومند دشوار بود عُصبه ده نفر را مي‌گويند همان طوري كه برادران يوسف گفتند: ﴿نَحْنُ عُصْبَةٌ﴾ حالا اگر منظور كالا باشد يعني كالاهايي كه حملش براي يك عدّه دشوار باشد اين معقول است اما اگر كليد باشد كليد چقدر بود كه حمل اين كليد براي يك عدّه نيرومند دشوار بود آن كليد را با چه چيزي مي‌ساختند يا ضبط و معرفت و شناسايي‌اش براي عُصبه دشوار بود ولي به هر تقدير اين مفاتِح جمع مِفْتَح باشد به لغت نزديك‌تر است تا جمع مَفتح به معناي مخزن.

خوشحالي و نشاط مُجاز و مذموم

﴿إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ﴾ خوشحال نباش يك وقت است يك خوشحالي دروني است كه تظاهر به ثروت نيست آن خيلي عواطف جامعه را جريحه‌دار نمي‌كند يك وقت فرحناك بودن است و تظاهر به ثروت است كه از بخشي از آيات بعد كه دارد ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ﴾ برمي‌آيد كه تظاهر به ثروت مي‌كرد. فرمود: ﴿لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْفَرِحِينَ﴾ خوشحالي صادق را براي شهدا مقرر كرده است كه ﴿فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ فرحناك‌اند اما آنچه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آمده به اين صورت است كه جمع كرده بين افسوس و فرح, آيه 23 سورهٴ مباركهٴ «حديد» اين است ﴿لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ يك فرحِ طبيعي نصيب انسان مي‌شود كه آن مذموم نيست بالأخره يك تفاوت حالي در انسان پيدا مي‌شود مگر اينكه اوحديّ از انسان‌ها چنين چيزي نداشته باشند اما يك تظاهر به ثروت است تظاهر به نشاط است.

خيال­زدگي زراندوزان فخور

 اين جمله ﴿وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ نشان مي‌دهد كه اگر كسي در اثر زراندوزي فرح كاذب داشته باشد يك انسان مُختال است مختال يعني خيال‌زده, خيالباف كسي كه در حدّ خيال زندگي مي‌كند به او مي‌گويند مختال در برابر عاقل كه با عقل زندگي مي‌كند مختال يعني انسان خيال‌زده كه با خيال دارد زندگي مي‌كند خيال مي‌دانيد منشأ علمي ندارد راه علمي ندارد قابل ضبط و كنترل هم نيست هر صورتي بيايد هر صورتي برود خيال را بايد عقل, عِقال كند اين بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود عقل, شهوت و غضب را عقال مي‌كند[16] همان طوري كه عقال, زانوهاي شتر چموش را مي‌بندد عقل هم اين شهوت و غضب را، وهم و خيال را عقال مي‌كند زانوهاي اينها را مي‌بندد انساني كه مثل شتر سركش است و زانوبند ندارد دهن‌بند ندارد خب هر حرفي مي‌زند هر جايي هم بخواهد مي‌رود اين مي‌شود مختال چون مختال است به جاي بندگي, فخرفروشي دارد شما مي‌بينيد در دعاي «عرفه» وجود مبارك امام سجاد به خدا عرض مي‌كند: «و زِدْني إليك فاقة و فَقرا» خدايا آن نيازم را زياد بكن آن حاجتم را زياد بكن كه من بفهمم به تو محتاجم اين دنبال تظاهر به ثروت مي‌گردد فخرفروشي بي‌جا دارد ﴿وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ آن وقت اين مختالِ فخور را توضيح مي‌دهد ﴿الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ[17] اينكه فرمود به قارون گفتند كه شما رعايت بكن گفت كه ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ اين مشكل جدّي است كه در سورهٴ مباركهٴ «زمر» مبسوطاً بيان كرده كه وضع انسان اين طور است اگر نعمتي ما داديم اين خيال مي‌كند كه براي خودش است.

نصحيت قوم قارون به او 

آنها گفتند كه ﴿وَابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ اين را توضيح دادند گفتند ما نمي‌گوييم همه اموال را در راه آخرت صرف بكن گفتيم: ﴿وَابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ اما ما نمي‌گوييم كه همه را ﴿لاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا﴾ بهره خودت را هم از دنيا بايد ببری و بايد بداني تنها بهره‌اي كه انسان از مال خود در دنيا مي‌برد همان است كه ره‌توشه او باشد وگرنه آنچه مي‌خورد و از بين مي‌برد كه ديگر نصيب او نيست ﴿وَلاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا﴾ به دنبال آن ﴿وَابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ فرمود: ﴿وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾ مبادا بگويي من خودم كسب كردم خدا احسان كرد تو هم نسبت به ديگران احسان بكن.

بياني لطيف در تفسير كريمه ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾

البته اين ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾ معناي ديگر دارد كه البته با اين هماهنگ نيست در برابر احسان الهي شما هم بايد احسان بكنيد اين درست است اما آن ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ[18] مي‌تواند اين باشد اگر كسي نسبت به ما احسان كرد ما اگر معادل آن را انجام بدهيم اين عدل است نه احسان, اگر كسي در حالتي كه نياز داشتيم مشكلي داشتيم او مشكل ما را حل كرد اگر او به چنين مشكلي مبتلا شد ما مشكل او را حل كرديم اين جزاي او نيست اين عدل است نه احسان, يك بار كه او ـ خداي ناكرده ـ مبتلا شد و ما مشكلش را حل كرديم اين عدل است احسان آن است كه مقابل نداشته باشد يعني كسي بدهكار نباشد بار ديگر اگر او مشكلي پيدا كرد ما مشكل او را حل كرديم اين مي‌شود احسان، اين احسان جزاي آن احسان است عدل, جزاي احسان نيست احسان جزاي احسان است نه عدل, جزاي احسان او اگر مشكل ما را حل كرد بعد خودش مشكل پيدا كرد ما مشكل او را حل كرديم كار ما عدل است نه احسان ما بدهكاريم ديگر اما اگر اين دِيْن را ادا كرديم ديگر او چيزي از ما طلب ندارد دوباره مشكلي پيدا كرد ما مشكلش را حل كرديم اين مي‌شود احسان اين دومي جزاي آن احسان است.

پرسش:

پاسخ: خوبي عدل است عدل هم خوب است حَسَن است نه احسان, عدل است, عدل, حَسن است ديگر, واجب هم است اما احسان نيست احسان بالاتر از عدل است كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» گذشت ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[19] كه احسان بالاتر از عدل است اگر ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ[20] باشد اين عدل است خوب است اما ﴿لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ[21] مي‌شود احسان. فرمود قومش اين حرف‌ها را به او گفتند ﴿وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ﴾ را بازگو كردند اين ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ هم علم را به خود اسناد داد هم بهره‌گيري از علم را به خود اسناد داد خدا مي‌فرمايد: ﴿أَوَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً﴾ قبل از قارون با اينكه ﴿مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ كساني بودند كه سرمايه‌دارتر از او بودند که آنها را از بين برديم و اجازه عذرخواهي هم نداديم.

سرّ سؤال نشدن از گناهان برخي مجرمان در قيامت

 در مسئله ﴿وَلاَ يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ در روزهاي قبل بحث شد كه در قيامت مواقف فراواني است در يك جا مي‌گويند: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ[22] يك جا ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ[23] قبل از آن موقف سؤال, جاي سؤال نيست در موقف سؤال ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ بعد از موقف سؤال هم ديگر ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ[24] حالا مشخص شد كه اين آقا چه كاره است سيما, وَسْمه, علامت در چهره‌اش هست سيما به معناي صورت نيست سيما يعني علامت, موسوم يعني علامت‌دار فرمود علامت اينها در چهره اينهاست حالا كسي به صورت حيوان در آمده خب معلوم است چه كاره بود, ديگر از چه چيزي سؤال بكني ﴿وَلاَ يُسْأَلُ عَن ذَنْبِهِ اِنسٌ وَلا جان﴾ چرا؟ چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ گاهي هم در همان صحنه قيامت كسي اجازه مي‌خواهد كه عذرخواهي كند كه يك مقدار از نظر رواني سبك كند فرمود: ﴿لاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ[25] ما اجازه عذرخواهي هم به آنها نمي‌دهيم كه از نظر رواني مقداري سبك بشوند اين ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ مي‌تواند آن قسم را هم شامل بشود.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ سباٴ، آيهٴ 45.

[2] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 58.

[3] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 21.

[4] . سورهٴ علق, آيهٴ 5.

[5] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.

[6] . المحاسن (برقي), ج2, ص608; وسائل الشيعه, ج5, ص311.

[7] . سورهٴ زمر, آيهٴ 49.

[8] . سورهٴ انعام, آيهٴ 162.

[9] . عيون اخبار الرضا, ج2, ص64.

[10] . الامالي (شيخ طوسي), ص45 و 525; ر.ك: الاختصاص (شيخ مفيد), ص223; رجال الكشي, ص214 و 332; ر.ك: الثاقب في المناقب, ص281.

[11] . سورهٴ زمر, آيهٴ 49

[12] . سورهٴ زمر, آيهٴ 50.

[13] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 170.

[14] . الكافي, ج5, ص321.

[15] . ر.ك: التفسير الكبير, ج25, ص14.

[16] . ر.ك: تحف العقول, ص15.

[17] . سورهٴ حديد, آيهٴ 24.

[18] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 60.

[19] . سورهٴ نحل, آيهٴ 90.

[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 194.

[21] . سورهٴ نحل, آيهٴ 126.

[22] . سورهٴ صافات, آيهٴ 24.

[23] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 39.

[24] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 41.

[25] . سورهٴ مرسلات, آيهٴ 36.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق