اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ (74) وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ (75) إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَي فَبَغَي عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (76) وَابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (77) قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي أَوَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً وَلاَ يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78)﴾
خالقيت و ربوبيّت احسن الهي
بخشي از مطالب مربوط به آيات قبل اين است كه در آيه 68 فرمود: ﴿رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ﴾ آن خلقت ناظر به كان تامّه و خالقيّت خداست اين اختيار, ناظر به كان ناقصه و ربوبيّت اوست دو اصل را قرآن كريم در آيات فراوان ذكر ميكند گاهي به طور تفصيل, گاهي به طور اجمال; به طور تفصيلش اين است كه هر چه شيء است مخلوق خداست ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[1] اين كان تامّه است آنچه مربوط به كان ناقصه است و ربوبيّت است اين است كه فرمود: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[2] هر چه آفريد نيكو آفريد هيچ نقصي در آن نيست كه مثلاً اگر زمين اين طور بود بهتر بود اگر آسمان اين طور بود بهتر بود اگر وضع جماد يا نبات يا حيوان يا انسان يا فرشته طرز ديگر بود بهتر بود اين ممكن نيست زيرا اگر وضعي و نظامي بهتر از نظام كنوني فرض ميشد و خداي سبحان آن را نميآفريد إما للجهل بود أو للعجز بود أو للبُخل و التالي بأسره مستحيل فالمقدّم مثله اين يك قياس استثنايي است اگر نظامي بهتر از اين ممكن بود و خدا آن نظام را نيافريده بود يا براي آن است كه ـ معاذ الله ـ علمش را نداشت يا براي آن است كه ـ معاذ الله ـ قدرتش را نداشت يا براي آن است كه ـ معاذ الله ـ آن جود و سخا را نداشت و بخل ورزيد تالي از اين سه قسم بيشتر فرض نميشود و هر سه قسمش محال است فالمقدّم مِثله پس نظامي از اين نظام زيباتر و احسن فرض ندارد. آيهاي كه فرمود: ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ ناظر به همين است هر چيزي را كه آفريد زيبا آفريد پس اصل اول كان تامّه است و خالقيّت خدا را تبيين ميكند ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ «كلّ ما صدق عليه أنّه شيء فهو مخلوق الله سبحانه و تعالي» اصل دوم ناظر به كان ناقصه است كه به ربوبيّت خدا برميگردد فرمود: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ اين ﴿خَلَقَهُ﴾ جمله در محلّ جر تا صفت باشد براي ﴿شَيْءٍ﴾ هر چه آفريد زيبا آفريد.
مخلوقات عالم, مختار و برگزيدهٴ خداي سبحان
به تعبير برخي از بزرگان اهل معرفت هيچ چيز زايدي در عالَم نيست در عالم اصلاً زباله وجود ندارد در بين مخلوقهاي خدا زباله وجود ندارد اگر وارد دستگاه انسان [و مانند انسان] بشود ميشود حثاله و كناسه و مانند آن, همين عذرخواهي كه انسان بايد بكند براي اينكه آن موجودات دستشويي به انسان ميگويند ما سيب بوديم گلابي بوديم يك ساعت با شما بوديم ما را به اين صورت در آورديم وگرنه ما سيب و گلابي بوديم ما نان و گوشت بوديم اين انسان است كه زباله درست ميكند. پس آن دو اصل كلي يكي كان تامه يكي كان ناقصه يكي خلقت يكي ربوبيت آن دو كه در آيات ديگر مفصّلاً بيان شد در اين آيه مجملاً بيان شد فرمود: ﴿رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ﴾ اين ناظر به كان تامّه است ﴿وَيَخْتَارُ﴾ ناظر به كان ناقصه است يعني هر چه هست مختار اوست خِيَره اوست مصطفاي اوست مجتباي اوست انتخابشدهٴ اوست برگزيدهٴ اوست چيزي در عالم نيست كه برگزيده خدا نباشد بنابراين هر چه در عالم هست زيباست و احياناً اگر ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾، ﴿ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ﴾ است اينكه فرمود: ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ﴾ اصل اول, ﴿وَيَخْتَارُ﴾ اصل دوم آن ناظر به خلقت, اين ناظر به ربوبيت.
ربوبيّت خداوند در نظام تكوين و تشريع
حالا كه ناظر به ربوبيت شد ربوبيت هم در تكوين است هم در تشريع, خداي سبحان آسمان و زمين و جماد و حيوانات را اداره ميكند با يك سب خاصّ غريزي و مانند آن, انسان را تدبير ميكند ربّ انسان است مدير و مربّي انسان است بالوحي و التشريع انسان را بخواهد بپروراند اينكه مثل درخت نيست كه پرورشش پرورش گياهي باشد انسان را با دين ميپرورانند با عقيده و اخلاق و عمل ميپرورانند بنابراين نظام تشريع در اختيار خداست چه اينكه نظام تكوين در اختيار خداست او ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ است «احسن كلّ شيء أنزله» لذا فرمود قرآن را كه ما آفريديم با بهترين وجه اين كتاب را آفريديم انسان را ﴿فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾[3] آفريديم اگر داستاني براي شما ميگوييم به بهترين وجه داستانسرايي ميكنيم و مانند آن.
خير بودن تمامي مخلوقات الهي
پرسش:...
پاسخ: ما اگر خدا را بشناسيم «از خيّر محض جز نكويي نايد»[4] ما اين مقدار را كه ميبينيم كه الآن ساليان متمادي است كه بشر درباره نظم عالَم فكر ميكند تازه به يك گوشهاش پي برده است پس آفرينندهٴ او حكيمِ مطلق است اگر حكيم مطلق باشد از او جز خير چيزي نشئت نميگيرد جودي بالاتر از جود او نيست او امِساكي ندارد بخل ندارد لذا هر چه در عالَم باشد خير و رحمت و بركت است.
نقد سخن برخي از اهل معرفت در تفسير آيهٴ 68
برخي اهل معرفت احتمال دادند كه اين «ما» موصوله باشد و منصوب باشد و مفعول ﴿يَخْتَارُ﴾ باشد[5] معروف بين اهل تفسير اين است كه ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ﴾ اين ناظر به كان تامّه (يك) ﴿وَيَخْتَارُ﴾ ناظر به ربوبيّت است كان ناقصه (دو) ﴿مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ﴾ بشر نه در خلقت حقّ انتخاب دارد نه در پرورش و ربوبيت چه در تكوين چه در تشريع اما برخيها احتمال دادند كه اين «ما» منصوب باشد مفعول «يختار» باشد فرمود: ﴿وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ﴾[6] خدا انتخاب ميكند چيزي را كه خير و رحمت و بركت مردم در آن است خب اين تفطّني ميخواهد ذوقي ميخواهد معروف بين اهل تفسير اين نيست ظاهرش هم اين نيست اما اين تفطّني است ﴿وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ﴾ هر چه را كه خير مردم است خدا انتخاب ميكند البته اين معنا حق است از آيات ديگر استفاده ميشود كه هر چه خير مردم است ذات اقدس الهي انتخاب ميكند اين طور نيست كه شرّ كسي را بخواهد نشانهاش هم نظم شب و روزي است كه بعد ذكر ميكند.
اشاره آيهٴ هفتاد به اقسام چهارگانه توحيد
بعد وقتي كه خدا را از شرك تنزيه فرمود فرمود خدا ميداند ﴿مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾[7] بعد چهار توحيد را ذكر فرمود, «لا إله الاّ الله» است توحيد در حمد است توحيد در حكم است توحيد در مرجعيّت. براي همه اقسام چهارگانه توحيد مخصوصاً براي توحيد در محمود بودن, جريان نظام آسمان و زمين و شب و روز را ذكر ميكند اينها نعمت الهياند در برابر هر نعمتي بايد حمد كرد پس ﴿لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَي وَالْآخِرَةِ﴾[8] درباره آفرينش شب, آفرينش روز و مانند آن اگر فرمود: ﴿لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَي وَالْآخِرَةِ﴾ اين اجمال را اين متن را دارد شرح ميدهد كه شبها اين طور است روزها اين طور است يكي را براي كار يكي را براي آسايش.
نمونهاي از سنّت انذاري بشر در نظام احسن خلقت
حالا بشر آنچه خداي سبحان آفريد و با نظام احسن آفريد وضعش را به هم ميزنند اينها روز ميگيرند ميخوابند شب تا پاسي از شب مغازهها باز است انرژي مصرف ميشود وقت مصرف ميشود بهترين فرصت براي عبادت و مطالعه, بيجا مصرف ميشود خب اينكه ميبينيد كتاب خواندن و مطالعه كردن و مسائل علمي در جامعه ما رواج ندارد براي اينكه اينها شب را در مغازهها ميگردند براي خريد و فروش, فرمود روز براي كسب است شب براي مطالعه و تأمّل و عبادت و استراحت و اينها.
علت تقدّم لفظي شب بر روز در آيات 71 و 73
حالا اگر خداي سبحان ليل را ادامه بدهد زندگي فلج است روز را ادامه بدهد زندگي فلج است ولي در غالب موارد ليل را بر نهار مقدّم داشتند در تعبيرات چه در آيه قبل چه در آيه بعد ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾[9] بعد فرمود: ﴿وَمِن رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ﴾[10] چه در تفصيل چه در جمعبندي ليل را مقدم داشتند حالا به لحاظ ماههاي قمري البته ليل مقدّم است چون هلال است هلال در شب طلوع ميكند وگرنه عندالتحقيق ليل و نهار هيچ كدام مقدّم نيستند براي اينكه اين كُره زمين همواره يك طرفش روز است يك طرفش شب اينچنين نيست كه روز مقدم بر شب باشد يا شب مقدّم بر روز باشد اين كُره كه خلق شد در برابر شمس قرار گرفت يك طرفش شب است يك طرفش روز ديگر فرض ندارد كه ما بگوييم شب مقدم است يا روز مقدم است بله, اين فرض دارد كه آن رُبع مسكون آن قسمتي كه بشر روي آن زندگي ميكند اول اين قسمت رو به آفتاب بود يا آن قسمت, اين فرض دارد وگرنه ما بگوييم شب مقدم بر روز است يا روز مقدم بر شب اين فرض علمي ندارد در سورهٴ مباركهٴ «يس» آمده كه براي ليل اين نيست كه از نهار سبقت بگيرد[11] اينها نظمشان محفوظ است هيچ كدام جلوتر از ديگري نبودند.
خداي سبحان با رحمت اين نظم را آفريده بعد فرمود وقتي صحنه قيامت قيام كرد ما اينها را احضار ميكنيم اتمام حجّت ميكنيم بعد وقتي كه محكوم شدند به عذاب گرفتار ميشوند اگر قابل شفاعت نباشند.
سرّ تكرار مفاد آيه 62 در آيه 74
اين ﴿وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ﴾ كه در آيه 74 هست يك ترجيعبندگونهاي است كه در قبل هم به همين صورت بود ﴿وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ﴾ آيه 62 همين سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين بود ﴿وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ﴾ يعني قيامت كه شد اينها را احضار ميكنيم سؤال ميكنيم كه معبودهاي شما چه چيزي هستند به چه وجه آنها را عبادت ميكرديد آنها جوابي براي گفتن ندارند باز چون سرفصل مطلب بعدي است اين آيه را بازگو ميفرمايند آيه 74 ﴿وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ ديگر حالا آنها چه چيزي گفتند كه قبلاً گذشت آن را ديگر بازگو نميكنيم.
شاهدان و گواهان اعمال در روز قيامت
بعد ميفرمايند صحنه قيامت كه ميشود ما شاهدهاي فراواني داريم زمين شهادت ميدهد و اشياي مجاور شهادت ميدهند دست و پا شهادت ميدهند و مانند آن, يك عدّه اولياي الهي هم شاهدند انبيا هستند ائمه هستند اهل بيت هستند و در قرآن كريم از اصل جامعشان به عنوان مقرّبين ياد ميكنند كه ﴿إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾[12] اليوم مقرّبون شاهد اعمال ابرارند فضلاً از غير ابرار, ابرار كه اصحاب يميناند هر كاري كه بكنند در مشهَد و محضر مقرّبيناند آنها كاملاً ميفهمند گذشته از اينكه فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[13] ائمه ميبينند اينجا هم فرمود مقرّبون شاهدند يعني اليوم وجود مبارك وليّ عصر ميبيند كسي دارد شب و روز چه كار ميكند به طور رسمي ميبيند ﴿إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾ كه ﴿يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ فرمود ما شهدا زياد داريم.
مراد از تعبير «شهدا» در بيان قرآن كريم
شهدا در قرآن كريم ظاهراً بر همان شهداي اعمال اطلاق ميشود آن كسي كه شهيد در معركه است(رضوان الله عليه) قرآن از او به عنوان قَتيل في سبيل الله ياد ميكند شايد شهيد ياد نكند شهيد اصطلاح روايي است كه از روايت به فقه آمده وگرنه شهيدِ قرآني همان شهيد اعمال است گرچه برخي از مفسّران احتمال دادند كه ﴿فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾[14] منظور از اين شهدا, شهداي معركه باشند[15] از شهيد در ميدان جنگ به عنوان قتيل في سبيل الله ياد شده است ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾, ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أمواتاً﴾.[16]
آگاهي اولياي الهي از اعمال انسان, مشروط به اذن خداي سبحان
شاهد بودن اينها به جعل خداي سبحان است ذات اقدس الهي اينها را شاهد قرار ميدهد يك وقت است كه خدا نميخواهد پرده كسي دريده بشود در دعاي «كميل» ما چه ميخوانيم خب خدا اصلاً بعضي از ملائكه را فرستاده مأمور كرده كه اعمال ما را ببينند و يادداشت كنند اصلاً كارشان همين است ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[17] اما گاهي خدا براي اينكه آبروي ما را حفظ بكند اجازه نميدهد آنها ببينند, در دعاي «كميل» ميخوانيم خدايا «و جعلتهم شهوداً عليَّ مع جوارحي» اما «كنتَ أنت الرّقيب عليَّ مِن وَرائهم و الشّاهد لما خَفِيَ عنهم و برحمتك أخفيته و بفضلك سَتَرْتَهُ»[18] خدايا اصلاً اينها را فرستادي مواظب ما باشند ولي گاهي اجازه نميدهي آنها ببينند كه ما نيّتمان چيست تا يادداشت كنند براي اينكه آبروي ما نزد اينها نرود تو چنين خدايي هستي ما با تو كار داريم. ذات مقدّس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به خداي سبحان عرض كرد كه خدايا اعمال امّت مرا به من واگذار كن به اجازه شما از طرف شما حسابرس اينها باشم كه امّت من در حضور ديگران خجل نشوند حسابشان با من باشد پاسخي كه هست روايتي كه هست اين در نهجالفصاحه هست در كلمات نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است فرمود آنها حسابشان با من است من براي اينكه آبروي آنها محفوظ باشد حتي اجازه نميدهم تو ببيني[19] بعضيها هستند كه با من كار دارند من مستقيماً حساب آنها را دارم آنها كساني هستند كه آبروي هيچ كس را نبردند اگر غفلتي كردند من هم نميخواهم آبرويشان برود حتي نزد تو, اينها در تمام مدّت سعي كردند آبروي ديگران را حفظ بكنند حالا يك بار غفلتي كردند حساب اينها را من خودم به عهده ميگيرم كه حتي تويِ پيغمبر هم نبيني كه نزد تو خجالت بكشند اين خداست! خب اگر اينها شاهدند اينچنين نيست كه شهيد بالذّات باشند اين ﴿مَا كُنتَ﴾, ﴿مَا كُنتَ﴾[20] كه قبلاً خوانديم همين بود آنكه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بود اين بود كه ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾ درست است كه ما همه اين چيزها را به تو داديم اما بالذّات كه براي تو نيست تو مخلوقي اگر داديم ميداني, نداديم نميداني ما بعضي از موارد را به تو هم نميگوييم اين خداست.
روشن شدن حقيقت براي تبهكاران در قيامت
به هر حال فرمود خيليها شاهدند ﴿وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً﴾ بعد در آن صحنه به اينها ميگوييم ﴿هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ﴾ شما كه به غير خدا پناهنده ميشديد غير خدا را ميپرستيديد دليلتان را بياوريد ﴿فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ﴾ حق فقط براي ذات اقدس الهي است ﴿وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ اين فِريه و افترا و ترفندي كه داشتند غير خدا را شفيع ميدانستند غير خدا را مقرِّب ميدانستند غير خدا را رب ميپنداشتند همه اينها گُم شده است وقتي كه آفتاب طلوع بكند همه آن پندارها رخت برميبندد ديگر.
نصيحت قوم حضرت موسي(عليه السلام) به قارون
بعد قصّه قارون را ذكر ميكند ارتباط وجود مبارك موسي با فرعون و آلفرعون در آن مقاطع ديگر گذشت حالا به زراندوزي و مالمداري قارون ميرسد ميفرمايد قارون از قوم موسي بود حالا چون به موسي ايمان آورد از قوم او بود يا نِبطي بود نه قِبطي از اسرائيليها محسوب ميشد نه از فرعونيها ولي دارد ﴿مِن قُومِ مُوسي﴾ بود قوم موسي هم به او نصيحت ميكردند كه اين قدر تظاهر به ثروت نكن و اين مقداري كه خدا به تو داد بخشي را هم به مستمندان بده سهمت هم از دنيا فراموش نكن ﴿وَلاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا﴾ يك زندگي قابل قبولي داشته باش بعد هم بدان موقع رفتن كَفني بيش نميبري هم مادامي كه زندهاي سهمت را فراموش نكن هم موقع رفتن هم بدان كه يك كفن بيشتر نداري تظاهر به ثروت و رنجاندن طبقه فقرا را مرتكب نشو اين گفت مال خودم است اختيار دارم و هر كاري دلم بخواهد ميكنم.
ضرورت حضور دين در متن زندگي
ببينيد بسياري از ماها ـ در روزهاي قبل هم داشتيم كه ـ دين در زندگي ما نيست ما مسلمانيم نماز ميخوانيم روزه ميگيريم زندگي هم ميكنيم يعني مرز بندگي از زندگي جداست ما يك زندگي داريم يك بندگي اما اگر موحّدان را شما ديده باشيد اينها مرزشان جدا نيست يعني بندگيشان در زندگيشان است مثالي كه ما آن روز داشتيم اين بود كه اگر يك ظرف ميوهاي به ما برسد ميگوييم چيست؟ ميگويند ميوه است, ميگوييم چه كسي داد؟ ميگويند فلان باغبان همين! اما يك موحّد هرگز اين طور حرف نميزند ميگويد اين چيست؟ ميگويند ميوه است, ميگويد چه كسي آورد, ميگويند فلان باغبان, چه كسي داد؟ خدا, هرگز نميگويد آن باغبان داد هرگز نميگويد فلان كس داد اين اصلاً مواظب زبانش است اين خيلي فرق ميكند با كسي كه بگويد چه كسي داد خب چه كسي داد خدا داد اگر در قرآن است فرمود: ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[21] گفتند در تعقيبات نماز بگوييد «اللهم ما بِنا مِن نعمةٍ فَمِنك»[22] زندگيِ ما با بندگيِ ما تقريباً متأسفانه دوتاست همين حرف در خود ماها هم هست اين غزالي آن كتابي كه نوشته بعد مرحوم فيض(رضوان الله عليه) اين را زنده كرد به بركت روايات اهل بيت آمده آن نقص و عيب و مشكلاتي كه در احياء علوم الدين بود برطرف كرده حرف او اين است كه اگر كسي براي رضاي خدا درس خوانده براي رضاي خدا تعليم ميدهد براي رضاي خدا تبليغ ميكند اگر رفته روستايي يا شهري يك چهل, پنجاه سال يا كمتر و بيشتري آنجا بود به عنوان امام جماعت يا واعظ و خطيب بعد آقايي آمده مردم او را رها كردند رفتند به سراغ او, پاي منبر او, پشت سر او نماز بخوانند اگر هيچ تحوّلي در او پيدا نشد معلوم ميشود اين چهل سال در خدمت خدا بود اما اگر گِله كرد عجب مردم خوشاستقبال و بدبدرقهاي هستند ما اين همه زحمت كشيديم معلوم ميشود اين چهل سال خودش را ميخواست,[23] اينكه ميبينيد ما يك طور زندگي ميكنيم يك طور بندگي ميكنيم براي آن تفكيك است همين حرفي كه قارون زده متأسفانه در زندگي ما هم هست ما ميگوييم ما خودمان سي, چهل سال دود چراغ خورديم زحمت كشيديم عالِم شديم آن محروم هم غير از اين نگفت وقتي به او گفتند مواظب مالت باش درست صرف بكن گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم خيلي از اغنياي ما همين حرف را دارند خيلي از علماي ما همين حرف را دارند ما خودمان زحمت كشيديم اين همه رنج برديم عالِم شديم خب اين با ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ هماهنگ نيست بسياري از ماها اسلامي حرف ميزنيم و قاروني فكر ميكنيم مادامي كه خودمان را ميبينيم همين مشكلات را داريم كه اميدواريم ـ انشاءالله ـ توحيد نصيب همه ما بشود!
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ رعد, آيهٴ 16; سورهٴ زمر, آيهٴ 62.
[2] . سورهٴ سجده, آيهٴ 7.
[3] . سورهٴ تين, آيهٴ 4.
[4] . رباعيات ابوسعيد ابوالخير, رباعي 274.
[5] . تفسير ابن عربي, ج2, ص126.
[6] . سورهٴ قصص, آيهٴ 68.
[7] . سورهٴ قصص, آيهٴ 69.
[8] . سورهٴ قصص, آيهٴ 70.
[9] . سورهٴ قصص, آيهٴ 71.
[10] . سورهٴ قصص, آيهٴ 73.
[11] . سورهٴ يس, آيهٴ 40.
[12] . سورهٴ مطففين, آيات 18 ـ 21.
[13] . سورهٴ توبه, آيهٴ 105.
[14] . سورهٴ نساء, آيهٴ 69.
[15] . التبيان في تفسير القرآن, ج3, ص250; مجمعالبيان, ج3, ص111.
[16] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 169.
[17] . سورهٴ انفطار, آيات 10 و 11.
[18] . مصباح المتهجّد, ص849.
[19] . الجامع الصغير (سيوطي), ج2, ص36; نهجالفصاحه, ص517, ح1715.
[20] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 44; سورهٴ قصص, آيات 44 ـ 46 و... .
[21] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.
[22] . مصباح المتهجّد, ص63, 75, 102, 111 و 217.
[23] . ر.ك: احياء علوم الدين, ج10, ص151.