اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ (68) وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ (69) وَهُوَ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَي وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (70) قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاءٍ أَفَلاَ تَسْمَعُونَ (71) قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ (72) وَمِن رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (73)﴾
اشارهاي به مباحث گذشته
چون عناصر محوري مطالب سوَر مكّي اصول دين است و در بين اصول دين, توحيد از ديگر اصول اهمّ است معارف توحيدي را يكي پس از ديگري بيان فرمودند بعد از مشركين سؤال كردند فرمودند اين كارهاي نظام هستي از معبودهاي شما به هيچ وجه برنميآيد بعد در صحنه قيامت هم شما را احضار ميكنند آنها را هم حاضر ميكنند آنها خودشان را تبرئه ميكنند (يك) از شما تبرّي ميجويند (دو) شما نه حرفي براي گفتن داريد نه كاري از آنها ساخته است كه مشكل شما را حل كند.
مراد از واژه ﴿كُلِّ﴾ در آيه 57 سورهٴ «قصص»
برخي از مطالبي كه مربوط به مسائل گذشته بود اين بود كه درباره مكّه فرمود: ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[1] در تبيين آن آيه هم گفته شد كه منظور از اين ﴿كُلِّ﴾ كثرت است نه عموم يك وقت است سخن از عموم است مثل ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[2] كه همه اشيا را شامل ميشود يك وقت سخن از كثرت است نه عموم نظير اينكه ملكه سبا داراي عرشي بود ﴿وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ﴾,[3] ﴿ اُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ﴾ نه يعني همه اشياي عالَم را اين بانو داشت بلكه اشياي كثيرهاي را در اختيار داشت كه اين ﴿كُلِّ﴾ براي كثرت است نه براي عموم. در آيهاي كه قبلاً گذشت ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ﴾ آيه 57 همين سوره گفته شد براي كثرت است نه براي عموم اگر مكّه بوستان و گلستان و مرغزار و جنگل و اينها در آن نيست اين منافي با كلمه ﴿كُلِّ﴾ نيست.
خلقت انسان در رنج و راه رهايي از آن
مطلب ديگر درباره انسان است كه انسان در رنج خلق شده است ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾[4] و خداي سبحان براي رهايي انسان از رنج راههاي فراواني را در اختيارش گذاشته او را قادر كرده احكام شريعت هم براي آن است كه او هم راحتتر زندگي كند هم از آسايش و آرامش نسبي برخوردار باشد با راهنماييهايي كه فرمود: ﴿وَآتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾[5] و دستورهاي اخلاقي كه داد كه انسان با صبر و قناعت زندگي كند راه يُسر و آساني است.
انحصار خالقيت و ربوبيت براي خداي سبحان
بعد از بياناتي كه به مشركين فرمود از بتهاي شما كاري ساخته نيست فرمود چه در «كان» تامّه چه در «كان» ناقصه براي معبودهاي شما هيچ سهمي نيست نه در آفرينش نه در پرورش هم او خالقِ كلّ شيء است مطابق آن آيه ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ هم او ربّ كلّ شيء است كه ميپروراند ناقص را به كمال ميرساند او ربّ كلّ شيء است ربّ العالمين است از معبودهاي شما كاري ساخته نيست ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ﴾ كه مشيئت او هم برابر حكمت است ﴿وَيَخْتَارُ﴾ چه چيزي بيافريند چه چيزي نيافريند به بعضيها فرزند پسر ميدهد به بعضيها دختر ميدهد به بعضيها هم پسر ميدهد هم دختر ميدهد ﴿وَيَجْعَلُ مَن يَشَاءُ عَقِيماً﴾[6] اين برابر مشيئت حكيمانه خودش است كاري كه در جهان هست چه كان تامّه چه كان ناقصه چه آفرينش چه پرورش براي خداست براي غير خدا نه خلقت است كه روشن است كه اينها خالق نيستند نه حقّ انتخاب و اختيار براي اينكه نه اينها از گذشته باخبرند نه از آينده باخبرند نه در نظام تكوين آن احاطه علمي را دارند كه در خلقت اظهارنظر كنند نه در نظام تشريع آن احاطه علمي را دارند كه در احكام الهي اظهارنظر كنند در جريان ميراث فرمود اين سهامي كه ما براي ورثه تقسيم كرديم شما دست به آن نزنيد ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾[7] شما كه از آينده خبر نداريد آينده دختر چه ميشود آينده پسر چه ميشود آينده نوهها چه ميشود يكي را كم كنيد يكي را اضافه كنيد اينچنين نباشد اين سهامي كه خدا تعيين كرده همين سهام را به ورثهتان منتقل كنيد ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ شما كه نميدانيد اينها چيست. پس از نظر انتخاب چه در تدبير چه در آفرينش ديگران حقّ انتخاب ندارند براي اينكه آن علم را ندارند كسي كه چيزي را نيافريد نميتواند درباره او اظهارنظر كند.
آزادي تكويني انسان و لزوم تبعيت از شريعت الهي
در نظام تكوين شما مختاريد يا قبول يا نكول يا اقرار يا انكار بشر مختار است آزاد است همين آزادي, نشانه كمال اوست اگر او مجبور بود در يكي از اين امور كه كمال نبود. فرمود اينها از نظر پذيرش يا نفي آزادند و تكامل هم در اين است كه اينها با آزادي يك طرف را انتخاب كنند ولي از نظر ما در نظام شريعت مأمورند برايشان واجب است كه اين مطهّرات را رعايت كنند حرام است كه به خبائث تن در دهند در نظام تشريع آزاد نيستند براي اينكه بعضي از چيزها صحيح است بعضي چيزها باطل است اينها نميدانند بعضي چيزها واجب است بعضي چيزها حرام است اينها نميدانند ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾[8] اين ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ يكي از مراحل چهارگانه توحيدي است كه در همين آيه هفتاد بيان شده كه حالا خواهد آمد از اين جهت كه فرمود: ﴿وَاللَّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ﴾[9] از اينكه فرمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ از اينكه فرمود: ﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَي أَمْرِهِ﴾[10] از اينكه ﴿لَهُ﴾ خبر مقدم است و ﴿الْحُكْمُ﴾ مبتداي مؤخّر است و مفيد حصر است در ﴿وَلَهُ الْحُكْمُ﴾ همه اين آيات نشان ميدهد كه حكم منحصراً براي خداست اگر خدا و پيامبرش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حكمي كردند ديگران حقّ انتخاب ندارند ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ﴾[11] پس در اصل نظام تكوين ميخواهند بپذيرند يا نپذيرند آزادند چه اينكه راه جهنم هم باز است راه بهشت هم باز است اما اگر نپذيرفتند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[12] در پي هست در نظام تشريع آزاد نيستند گرچه ميتواند هم عسل و هم سمّ هر دو را بنوشد اما واجب است كه آن عسل را انتخاب كند و از سمّ بپرهيزد قبلاً هم اين كلمه ولنگاري معنا شد كه اين كلمه, كلمه بسيط نيست اين كلمه, كلمه مركب است انگار يعني انگيزه و خيال و انگاره يعني خيال كردن, وِل يعني رها بودن, آدمي كه خيال ميكند رهاست يا خيالِ رهايي دارد به او ميگويند آدم ولنگار, ولنگاري اين كلمه كه مركب از دو كلمه است اين راه علمي ندارد راه شرعي و عقلي و نقلي ندارد انسان رها نيست ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾[13] سُديٰ يعني رها, ياوه, اين طور نيست كه انسان ياوه خلق شده باشد پس در نظام تكوين او ميخواهد بپذيرد يا نپذيرد قدرت انتخاب را خدا به او داده است ولي در نظام تشريع الاّ ولابد بايد راه صحيح را طي كند.
سرّ عدم نفي خالقيت از غير خدا در آيه 68
از اينكه فرمود: ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ﴾ (يك), ﴿وَيَخْتَارُ﴾ يعني «ربّك يختار ما يشاء» (دو) چون جريان خلقت روشن است كه ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[14] كسي نميگويد كه غير خدا خالق است در مقام تدبير, مديريت و مانند آن ممكن است اظهارنظر كنند لذا درباره دومي نفي فرمود وگرنه درباره اوّلي چون بيّنالغي بود آن را ديگر نفي نفرمود, نفرمود «ما كان لهم الخلق» خب اين چون بيّن بود اما فرمود: ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ﴾ (يك) ﴿وَيَخْتَارُ﴾ يعني «ربّك يختار ما يشاء» (اين دو), ﴿مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ﴾ (اين سه) اينها حقّ انتخاب ندارند اما «ما كان لهم الخلق» ديگر نيازي به گفتن نداشت.
علت تعبير به اسم ظاهر در عبارت ﴿سُبْحَانَ اللهِ﴾ در آيه 68
در همين زمينه با اينكه ضمير ممكن بود «سبحانه» نفرمود, ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ﴾ فرمود تا اينكه تعليق حكم بر وصف مشعر به عليّت باشد اگر ميفرمود «سبحانه و تعالي» مطلب تام بود چون سخن از ربّ بود ربّ خداست, ضمير ﴿يَخْلُقُ﴾ خداست ضمير ﴿يَخْتَارُ﴾ خداست خب كلمه «ربّ» ذكر شده چند بار هم ضمير ذكر شده اگر ميفرمود «سبحانه» كافي بود اما براي اهميّت مطلب, اسم جلاله را تصريح كرده فرمود: ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾ شما كه شرك ميورزيد خدا منزّه از آن است. از اين ارباب شما نه خلقت ساخته است نه خِيَره و اختيار دست اينهاست كه مديريت داشته باشند براي شما هم نه كارآمدي تقريبي دارند نه كارآمدي شفاعي, شما از اينها شفاعت ميخواستيد ميگفتيد: ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[15] از اينها برنميآيد از اينها تقريب ميخواستيد گفتيد: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[16] از اينها برنميآيد پس در نظام تكوين، خلقت و اختيار براي خداست در نظام محكمه و محاكمه الهي تقريب و شفاعتي كه شما ميپنداشتيد براي اينها نيست لذا فرمود: ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾.
آگاهي خداوند از اهانتهاي پنهان و آشكار عليه پيامبر اكرم
بعد فرمود شما اصلاً كينه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در دل داريد اين اهانتهايي كه به وجود مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميشود همان اهانتهاي صناديد قريش است چيز ديگري نيست فرمود: ﴿وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ﴾ آنچه دلهاي اينها مَكنون و مستور كرده است خدا ميداند (يك) ﴿وَمَا يُعْلِنُونَ﴾ آنچه هم كه علني نسبت به وجود مبارك آن حضرت اهانت ميكنند توهين ميكنند تحقير ميكنند خدا ميداند (اين دو) اليوم هم همين طور است آنچه «تُكنّ» صدور بيگانهها خدا ميداند آنچه هم كه «يُعلنون» در روزنامهها و كاريكاتورها و بدگوييهايشان را هم خدا ميداند فرمود: ﴿وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾.
وحدانيّت خداوند در الوهيّت و محمود بودن
آن وقت جمعبندي اين بخش از مطالب به اين است ﴿وَهُوَ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ اين توحيد در الوهيّت, در همان اوايل دعاي نوراني «عرفه» وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه آنجا دارد «اله كلّ مألوه»[17] مثل «ربّ كل مربوب»[18] تنها اله عالَم خداست و همه مألوه او هستند تنها ربّ عالم خداست و همه مربوب او هستند او «ربّ كل مربوب» است «اله كلّ مألوه» است و مانند آن, اين توحيد در الوهيّت (يك) ﴿لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَي وَالْآخِرَةِ﴾ اين توحيد در محمود بودن، حمد براي خداست چرا؟ چون حمد در برابر نعمت است نعمت را غير از خدا كسي نميدهد ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ نعمت دنيا نعمت آخرت همه از ناحيه اوست اگر ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ است اگر «اللهم ما بنا من نعمة فمنك»[19] است پس ﴿لَهُ الْحَمْدُ﴾ چه در اُوليٰ چه در آخرت, در اُوليٰ كه نعمتهاي دنيايي است ﴿لَهُ الْحَمْدُ﴾ در آخرت وقتي بهشتيها وارد بهشت شدند ميگويند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾,[20] ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ﴾,[21] ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[22] چون ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ است, ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ﴾ است, ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ است, پس ﴿لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَي وَالْآخِرَةِ﴾ اين هم توحيد در حمد.
حاكميت مطلق خداي سبحان
سوم: ﴿وَلَهُ الْحُكْمُ﴾ كه اين تقديم خبر هم مفيد حصر است حكم براي اوست ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ (يك) ﴿وَاللَّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ﴾ (دو) ﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَي أَمْرِهِ﴾ (سه) حكم براي اوست يعني در نظام هستي كه كسي نميتواند عالَم را اداره كند و داور بين اشيا باشد مگر خدا, در نظام تشريع هم اوست كه حاكم عدل است اوست كه در برابر حكم او نميشود كسي اظهارنظر بكند چون عليمِ به كلّ مصالح است عليم به كلّ مطالب گذشته و حال و آينده است.
بسته بودن راه عمل در قيامت و برزخ
پرسش: جناب استاد! كفار و اهل جهنم نميتوانند در دوزخ حمد و تسبيح بكنند؟
پاسخ: نه, چون «انّ اليوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل»[23] همين كه انسان مُرد, تكامل عملي قطع است! اگر كسي بتواند كاري انجام بدهد كه به وسيله آن كار به ثوابي برسد يا از عِقاب بِرَهد اين ميشود عمل صالح و عمل اختياري اگر عمل اختياري ممكن باشد شريعت ميخواهد انسان در خواب چطور است وقتي كه بيدار شد ميگويد اي كاش من آن صحنه را كه ديدم فلان مطلب را سؤال ميكردم در خواب انسان كار ميكند ولي كارش محصول و نتيجه مَلكات زمان بيدارياش است كار اختياري از انسان در خواب ساخته نيست اين گوشهاي از نمودار قيامت است سه قسم بحث در معاد هست يكي تكامل علمي است كه فراوان انسان به كمالهاي علمي ميرسد براي اينكه ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[24] ميشود, ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[25] ميشود خيلي از مطالب براي كفار بعد از مرگ كشف ميشود براي ديگران هم كشف ميشود اين تكامل علمي است كه مرز و حد ندارد. دوم تكامل فيض الهي است ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾[26] ممكن است ذات اقدس الهي به كسي فيضي برساند فضلي برساند گناهان او را ببخشد يا تخفيف بدهد اگر دوزخي است اهل اعراف بكند اگر اعرافي است او را اهل بهشت بكند اين هم ممكن است نتايج كارهايي كه مؤمنان يا فرزندان او در دنيا براي او انجام ميدهند مطابق ﴿وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾[27] به او ميرسد اينها هم هست. سه: خودش بخواهد كاري انجام بدهد كه يك قدم پيش برود اين محال است آنجا ديگر جا براي عمل صالح نيست اگر عمل صالح ممكن باشد حتماً شريعت ميخواهد بايد برابر قانوني باشد آن وقت آن ديگر ميشود دنيا ديگر آخرت نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله, اما عمل صالح حساب نميشود آن تسبيحاتي كه ميكنند نتيجه اعمال دنياييشان است اين طور نيست كه حالا يك «الحمد لله» گفتند ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ يك حسنه برايشان بنويسند اين اذكارشان نتيجه ملكاتي است كه در دنيا تحصيل كردند برخيها زبانشان بند ميآيد قدرت حرف ندارند.
پرسش: درباره قرآن كه ميگويند «اقرأ و أرق»[28] چطور است؟
پاسخ: يعني اين آيات را بخوان به همان اندازه كه در دنيا بالا رفتي به همان اندازه بالا ميروي اگر كسي در دنيا درجهاش ده بود يكي پس از ديگري اين آيات را ميخواند به درجه ده ميرسد آنجا متوقّف ميشود نه اينكه «إقرأ» آنجا مثل «إقرأ» اينجا يك ثواب داشته باشد اگر عمل صالح در آنجا ممكن باشد قانون ميخواهد يك دين ميخواهد يك شريعت ميخواهد آن وقت اين ميشود دنيا ديگر آخرت نيست.
پرسش:...
پاسخ: «إذا مات ابن آدم انقطع عمله» آن وقت اين «الاّ عن ثلاث» به استثناي منقطع شبيه است براي اينكه اثر عمل اوست «ولدٌ صالح يدعو له» يا «صدقة جارية» وقفي, كتابي و مانند آن[29] اين نتيجه اعمال اوست.
پرسش:...
پاسخ: فرق نميكند در برزخ هم همين طور است برزخ يك قيامت صغرايي است انسان همين كه مُرد آن دو راه ممكن است يعني كشف علمي برايش ممكن است فضل الهي ممكن است كه گناهان او بخشوده بشود درجاتي به او افزوده بشود اينها ممكن است سومي ممكن نيست كه كاري انجام بدهد نظير دنيا كه با اين كار ثواب ببرد اينچنين نيست نتيجه اعمالي كه مؤمنين طلب مغفرت ميكنند از آن جهت كه او جزء جامعه اسلامي بود اگر كسي گفت «اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات»[30] فضلي نصيب اين ميشود اينها در بخش اول و دوم هست اما انسان بعد از مرگ كاري بكند كه با آن كار به ثواب برسد خب اگر اين طور باشد خيليها توبه ميكنند نجات پيدا ميكنند در حال احتضار راه بسته ميشود چه رسد به برزخ.
نظم حكيمانه شب و روز, نشانه تدبير الهي
در اين بحثها يكي پس از ديگري ادلّه مشركين بازگو شد و ابطال شد و بهانههاي آنها ذكر شد و ابطال شد و بعد جمعبندي كردند. حالا وارد مقطع ديگري از مسائل توحيد ميشوند ميفرمايند شما در دنيا كه زندگي ميكنيد شبي داريد روزي داريد اينها را چه كسي تنظيم كرده فصول چهارگانه را خدا تنظيم كرده براي تأمين اقتصادتان ارزاقتان كه ﴿قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾[31] يعني اين فصول چهارگانه اگر همهاش زمستان يا پاييز يا تابستان يا بهار بود كه اقتصادتان سامان نميپذيرفت فرمود فصول چهارگانه است تا نيازهاي شما در مناطق گوناگون تأمين بشود; اين ﴿قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾. روز را براي كار كردن شب را براي آرامش, براي اينكه آرام باشيد فضا تاريك شده براي اينكه كار كنيد فضا روشن شده حالا اگر اين محرّكي كه شمس و قمر را ميگرداند و اداره ميكند طرزي اينها را دستور بدهد كه برخي از حركت بايستند اين شب مستمر بشود چه كسي ميتواند براي شما روز بياورد, روز مستمر بشود چه كسي ميتواند براي شما شب بياورد؟! پس شب و روز كه هر دو هماهنگ هم براي تأمين نيازهاي شماست اين نشانه تدبير آن مدبّر حكيم است. ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاءٍ﴾ مگر نميبينيد اين ﴿أَفَلاَ تَسْمَعُونَ﴾, ﴿أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ اينها چيزهاي بديهيات است آن ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾[32] و امثال ذلك نيازي به انديشههاي علميتري دارد آنجا ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾, ﴿أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ﴾,[33] ﴿أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ﴾[34] و مانند آن است فرمود اين چيز روشني است از اين بتها كه كاري ساخته نيست اگر زمان همهاش شب بود يا همهاش روز بود كه زندگي مختل بود اين نظم حكيمانه را خدا دارد اداره ميكند ﴿مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاءٍ أَفَلاَ تَسْمَعُونَ ٭ قُلْ أَرَأَيْتُمْ﴾ تك تك اينها احتجاج است ﴿إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾.
ضرورت شكرگزاري, جهت برخورداري از نعمت شب و روز
يك كار اين است كه ﴿وَمِن رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ﴾ (يك) يعني شب منظم است ﴿وَالنَّهَارَ﴾ (دو) اين هم منظم است ﴿لِتَسْكُنُوا فِيهِ﴾ بر اساس لف و نشر مرتّب يعني در آن ليل ﴿وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾ بر اساس لف و نشر مرتب يعني در نهار، آن اصل جامع اين است كه براي آرامش شب بايد شاكر باشيد براي كسب و كوشش روز هم بايد شاكر باشيد (اين سه) اين ﴿وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ جامع بين ليل و نهار است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ قصص, آيهٴ 57.
[2] . سورهٴ رعد, آيهٴ 16; سورهٴ زمر, آيهٴ 62.
[3] . سورهٴ نمل, آيهٴ 23.
[4] . سورهٴ بلد, آيهٴ 4.
[5] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ34.
[6] . سورهٴ شوري, آيهٴ 50.
[7] . سورهٴ نساء, آيهٴ 11.
[8] . سورهٴ انعام, آيهٴ 57; سورهٴ يوسف, آيات 40 و 67.
[9] . سورهٴ رعد, آيهٴ 41.
[10] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 21.
[11] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 36.
[12] . سورهٴ حاقه, آيات 30 و 31.
[13] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 36.
[14] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 25; سورهٴ زمر, آيهٴ 38.
[15] . سورهٴ يونس, آيهٴ 18.
[16] . سورهٴ زمر, آيهٴ 3.
[17] . الصحيفة السجادية, دعاي 45.
[18] . اعلام الدين, ص73; المصباح (كفعمي), ص744.
[19] . مصباح المتهجّد, ص63, 75, 102, 111 و 217.
[20] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 34.
[21] . سورهٴ زمر, آيهٴ 74.
[22] . سورهٴ يونس, آيهٴ 10.
[23] . نهجالبلاغه, خطبه 42.
[24] . سورهٴ ق, آيهٴ 22.
[25] . سورهٴ سجده, آيهٴ 12.
[26] . سورهٴ مائده, آيهٴ 54; سورهٴ حديد, آيهٴ 21; سورهٴ جمعه, آيهٴ 4.
[27] . سورهٴ يس, آيهٴ 12.
[28] . الكافي, ج2, ص606.
[29] . جامعالأخبار, ص105.
[30] . الكافي, ج2, ص530 و ج4, ص23.
[31] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 10.
[32] . سورهٴ بقره, آيهٴ 44; سورهٴ قصص, آيهٴ 60.
[33] . سورهٴ انعام, آيهٴ 80; سورهٴ سجده, آيهٴ 4.
[34] . سورهٴ انعام, آيهٴ 50.