27 10 2012 4772089 شناسه:

تفسیر سوره قصص جلسه 24 (1391/08/06)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (56) وَقَالُوا إِن نَتَّبِعِ الْهُدَي مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ رِزْقاً مِن لَدُنَّا وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (57) وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلّا قَليلاً وَكُنّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ (58) وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي حَتَّي يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَي إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ (59) وَمَا أُوتِيتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَي أَفَلاَ تَعْقِلُونَ (60) أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاَقِيهِ كَمَن مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ (61) وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ (62)

بيان الهي در پاسخ به علاقه شديد پيامبر به هدايت قوم خويش

بعد از بيان آن مقاطع گوناگون جريان موساي كليم(سلام الله عليه) به اصل مطلبي كه سورهٴ مباركهٴ «قصص» درباره آن است پرداخت و آن عناصر محوري اصول دين است توحيد, وحي و نبوّت و مانند آن. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خيلي علاقه‌مند بود كه قوم او ايمان بياورند يك امر مطلوب و مرغوبي است كه انسان علاقه‌مند است همشهريان او و قبيله او, هم‌ملّيت او موفق و مؤيّد باشند يك نعمت خوبي است. فرمود شما آن كساني را كه دوست داريد نمي‌توانيد هدايت كنيد هدايت تشريعي به معناي ارائه طريق كه براي همگان هست اين قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ[1] است ﴿ذِكْريٰ لِلْبَشر[2] است, تو هم رحمةٌ للعالمين هستي[3] همه اين آيات اشاره ‌شده ناظر به اين است كه قرآن براي هدايت همه مردم آمده و وجود مبارك حضرت هم همين كارها را مي‌كرد تبليغ مي‌كرد با فعلش با قولش مردم را هدايت مي‌كرد اما آن گرايشي كه شما داريد كه بتوانيد در قلب اينها نورانيّتي ايجاد كنيد كه اينها اين دين را بپذيرند آن كار شما نيست. در سورهٴ مباركهٴ «شوري» اين‌چنين فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ تو كارت هدايت كردن است راهنمايي كردن است و اين كار را هم مي‌كني پس هدايت به معناي ارائه طريق از راه تعليم كتاب و حكمت اين هم وظيفه حضرت است هم برنامه رسمي او, خداي سبحان وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به عنوان اينكه تالي كتاب خداست به عنوان اينكه معلّم حكمت است به عنوان اينكه معلّم كتاب است معرفي كرد بالصراحه هم در آيه 52 سورهٴ «شوري» فرمود ـ با جمله اسميه با تأكيد «إنّ» ـ ﴿وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ اما تو بخواهي كسي كه قلبش مُرده است قلبش را زنده كني قلب تاريك را نوراني كني آن يك فيض خاص مي‌خواهد آن ديگر به عنايت الهي است آن نه مأموريت شماست و نه مقدور شما, آري, اگر ذات اقدس الهي اراده بفرمايد شما وسيله خير باشيد آن را مي‌توانيد انجام بدهيد آيه 122 سورهٴ مباركهٴ «انعام» ناظر به اين بخش است فرمود: ﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾.

مراتب  حيات انسان

برخي‌ها حيات گياهي دارند كه فقط تغذيه مي‌كنند بالنده‌اند و جامه خوب مي‌پوشند اينها ناميِ بالفعل‌اند و حيوانِ بالقوّه به فكر عواطف و پدر و مادر و قبيله و مسائل خانوادگي و اينها غالباً نيستند اينها ناميِ بالفعل‌اند, حيوان بالقوّه مقداري كه رشد كردند مسائل عاطفي و همسرداري و فرزندداري و اينها پيدا شد همين كاري كه حيوان‌ها هم دارند اين حيوان بالفعل است و انسان بالقوّه اگر در همين حد ماند كه اين حيوان مي‌ميرد اگر از اين حد بالاتر آمد آن انسان بالفعل است و مَلك بالقوّه اگر از اين مرحله هم بار ديگر مقرّب شد و پرّان شد و رفت اين هم مَلك بالفعل است و هم حامل عرش و الآن ديگر آنجا قوّه‌اي در كار نيست فرمود عدّه‌اي مُرده‌اند ما به اينها حيات مي‌دهيم عدّه‌اي بعد از حيات در ظلمت‌اند ما به اينها نور مي‌دهيم اينها روشن مي‌شوند ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ مؤمن مي‌شوند اين كارِ خداست اگر ذات اقدس الهي اراده‌اش تعلّق گرفت كه شما مجراي اين فيض باشيد بله اين كار به وسيله شما انجام مي‌شود به اذن الله بنابراين اين هدايتي كه در قلب نورانيّتي پيدا بشود گرايشي پيدا بشود تلاش و كوشش بكنند يك حيات نوراني حيات قلبي پيدا بشود اين در اختيار ذات اقدس الهي است ﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين براي ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ است براي اينكه او ﴿أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾ است فضل الهي هم مطابق با حكمت است اگر بداند كسي از اين فضل بهره مي‌برد آن كار را خواهد كرد اما اگر بداند اين هدر دادن يك فضل زايد است به او عطا نمي‌كند.

بهانه‌هاي  علمي و عملي  كفار و مشركان

مطلب بعدي آن است كه مشركين, كفار, منحرفين اينها يك راه‌هاي علمي داشتند يك راه‌هاي عملي, آن راه‌هاي علمي‌شان اين بود كه معيار حق و باطل, معيار معرفت‌شناسي ما در قبول و نكول, فعل و ترك نياكان ماست اگر چيزي را آنها گفتند ما مي‌پذيريم ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ[4] اگر مكتبي را آنها نپذيرفتند ما هم رد مي‌كنيم مي‌گوييم ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ[5] پس تصديق و تكذيب ما, قبول و نكول ما به فعل و ترك نياكان ماست اين از نظر بحث‌هاي علمي كه داشتند و اين راه هم البته ابطال شد اما راه‌هاي عملي مي‌گويند حرفي نداريم شما دعوت صحيح داريد و مثلاً توحيد حق است و شرك باطل است و اينها ولي ما اگر مسلمان بشويم مؤمن بشويم موحّد بشويم اينجا جاي اختطاف و آدم‌ربايي است ما امنيت نداريم مشكل مالي داريم مشكل جاني داريم امنيّت نداريم در امان نيستيم در اقتصاد سالم نيستيم اينها بهانه‌هاي اينها بود. در بخش‌هاي علمي آن شبهات را قرآن قبلاً گفت و رد كرد در بخش‌هاي عملي پنج, شش جواب به اين شبهه عملي مي‌دهد مي‌فرمايد اينجا امنيت تأمين است اقتصاد هم تأمين است ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ[6] هم اقتصاد مردم مكّه تأمين است هم امنيّت اينها، در زمان جاهليّت همه جا ناامن بود اختطاف و آدم‌ربايي بود جنگ و خونريزي و راهزني بود مكه به احترام كعبه امن بود پس شما در مكه مشكلي نداريد اگر مشكلتان از نظر امنيت است اينجا پنج, شش جواب در كنار هم آمده. فرمود: ﴿قَالُوا إِن نَتَّبِعِ الْهُدَي مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا﴾ ما را از سرزمينمان بيرون مي‌كنند تبعيد مي‌كنند و مهاجرتمان ضروري است يا آدم‌ربايي ضروري است چندين پاسخ مي‌دهد يك: ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً﴾ اينجا امن است محلّ امن است حيوانات در امنيّت‌اند چه رسد به شماها اينجا كسي رهزني ندارد آدم‌كشي ندارد از نظر مسائل اقتصادي هم همان طوري كه در سورهٴ «قريش» فرمود: ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ اينجا هم مي‌فرمايد: ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾, ﴿كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾ به معناي عموم نيست به معناي كثرت است در سورهٴ مباركهٴ «نمل» گذشت كه وقتي آن ملكه سبا را خواستند معرفي كنند فرمودند: ﴿أُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ[7] نه اينكه او همه چيز را داراست اين ﴿كُلِّ﴾ ناظر به كثرت است نه ناظر به تعميم، ناظر به عموميّت نيست نظير «كلّ نار حارّة» بلكه ناظر به كثرت است يعني او اشياي فراواني دارد اينجا هم ناظر به كثرت است ناظر به عموم نيست ﴿كُلِّ﴾ در اينجا معني كثرت را به همراه دارد ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾ اكثر ميوه‌ها, اكثر بهره‌ها و نتايج در مكه هست, اين ﴿رِزْقاً مِن لَدُنَّا﴾ اينها نمي‌فهمند از كجا سرزميني كه نه تنها داير نيست, باير نيست, موات نيست, لم يُزرع نيست, ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ است كه قسم پنجم است [اين همه بركت در آن هست] ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ به آن زمين موات نمي‌گويند چون موات قابل احياست «مَن احيي ارضا ميتة فهي له», «لَم يزرع» هم عدم مَلكه است يعني شأنيت كِشت و زرع دارد ولي كسي نيست كشت و زرع بكند, ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ نه يعني موات, نه يعني «لم يزرع» يعني شما نمي‌تواني احيا كني براي اينكه نه آب دارد نه خاك يك مُشت سنگلاخ بيش نيست وجود مبارك ابراهيم عرض كرد ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ[8] خب چه كسي بايد اينجا را آباد بكند آنها كه از نزديك رفتند مي‌دانند اولاً خود كعبه در تَه درّه است يعني بالاي كوه‌هاي مكه اگر كسي برود مي‌بيند اين از هر طرف اين شيارها مي‌آيد تَه درّه مكه است از اين پايين‌تر ديگر نيست وادي يعني درّه, تَه اين وادي است كه چندين بار سيل هم آمده كعبه را ويران كرده اين وادي هست ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ هم است يك مشت سنگلاخ جا براي كشاورزي نيست فرمود خيلي‌ها نمي‌دانند كه چطوري در تمام مدّت سال نعمت اينجا فراوان است اين را خيلي‌ها نمي‌دانند اينجا ﴿لاَ يَعْلَمُونَ﴾ است نه «لا يعقلون» ﴿وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ بعد مي‌فرمايد برهان ديگر خب شما براي دنيا مي‌گوييد, خيلي‌ها بودند كه وضع مالي‌شان خوب بود همه اين خانه‌ها و بساط‌هايي كه داشتند ويران شده بخش ضعيفي از اين خانه‌ها مانده فرمود: ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا﴾ اين منصوب به نزع خافض است يعني «بطرت في معيشتها» خودكام و عيّاش را مي‌گويند «بَطِر» ﴿فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلّا قَليلاً﴾ اين ﴿إِلّا قَليلاً﴾ يعني قسمت مهمّ اين روستا يا اين شهر يا اين منطقه ويران شده بخش ضعيفي از آن خانه‌ها مانده برخي‌ها مي‌گويند ﴿لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلّا قَليلاً﴾ به لحاظ ساكن است نه به لحاظ مسكن يعني كسي اينجا به طور رسمي سكونت نمي‌كند مگر عابرين و مسافريني كه اينجا را به عنوان كاروانسرا انتخاب بكنند شبي در اينجا بيتوته بكنند[9] ولي ظاهرش همان است كه قسمت مهمّ اين بناها ويران شده مختصري از آثار خرابه مانده ﴿وَكُنّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ﴾ ما ارث برديم اين ﴿كُنّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ﴾ براي آن است كه مالك حقيقي خدا بود قبلاً, مالك حقيقی خداست بعداً, مالك حقيقي خداست فعلاً, چون اين مِلك اعتباري آمده اين پرده‌اي شده نمي‌گذارد ما آن مالك حقيقي را ببينيم مي‌فرمايد اين مِلك اعتباري كه به وسيله هلاكتِ ساكنان رخت بربست آن وارث بودن ما روشن شد وگرنه در تمام اين سه مقطع مالك حقيقي ما بوديم.

فرمود: ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي حَتَّي يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولاً﴾ اين ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً[10] و آنچه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «طه» آمده;[11] چه آيه سورهٴ «اسراء» چه آيه سورهٴ «طه» چه اين آيه، همين معناي مشترك را مي‌رساند لذا مي‌بينيد محقّقين از اصول مي‌گويند ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ﴾ دليل برائت نقلي نيست اين درصدد اين است كه اگر خدا بخواهد ملّتي را عذاب بكند بعد از اتمام حجّت است اين كاري به مسئله كلامي دارد نه مسئله اصولي اينجا هم مي‌فرمايد: ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي﴾ هرگز خداي سبحان اهل قريه‌اي را, شهر و روستايي را به هلاكت محكوم نمي‌كند مگر اينكه در آن هسته مركزي آن منطقه به اصطلاح پايتخت يا تعبير ديگر, در آن اُمّ‌القرا راهنمايي را مبعوث بكند كه حرفش از آنجا به همه مردم آن منطقه برسد ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي حَتَّي يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا﴾ يعني امِّ آن قريٰ ﴿رَسُولاً﴾ كه اين رسول اين كار را مي‌كند ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا﴾ خب اين ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا﴾ همان هدايت است اگر تلاوت باشد گاهي تلاوت در مقابل تعليم و تزكيه است آنجا چون تفصيل, قاطع شركت است جداگانه ذكر مي‌فرمايد: ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[12] اما وقتي تقابلي نباشد تفصيلي نباشد كه قاطع شركت است منظور از ﴿يَتْلُوا﴾ هم تلاوت است هم تعليم كتاب است هم تعليم حكمت است هم تزكيه, لذا اگر در اينجا فرمود: ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ﴾ يعني آ‌ن هدايت تكويني, آن ايصال به مطلوب و مانند آن مقدور تو نيست اينجا هم فرمود در تمام قُرا ما بالأخره در آن هسته مركزي كسي را مي‌فرستيم كه آيات ما را تلاوت كند تفسير كند تعليم بدهد كتاب و حكمت را و مانند آن, بعد تكرار فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَي إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ﴾ در اثر ظلم اعتقادي, ظلم عملي ما اينها را به هلاكت محكوم كرديم اينها يكي پس از ديگري جواب همين بهانه‌گيرهاست كه بالأخره اين خطر هست شما را خدا هلاك مي‌كند آنجا تبشير است اينجا انذار, در كنار اين انذارها تبشير هم ذكر مي‌كند جواب ديگر: مي‌فرمايد اينكه شما الآن مي‌گوييد دين حق است ولي ما اگر بپذيريم آسيب مي‌بينيم معنايش اين است كه ما ديني كه حق است را رها كرديم براي دنيا, خلاصه حرفتان اين است; فرمود: ﴿وَمَا أُوتِيتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ پس اگر يك وقت حرف علمي داشته باشيد كه معيار حق و باطل, حرف نياكان است آن را در جاي ديگر نقل كرد و ابطال فرمود اگر حرف عملي داشته باشيد شما هيچ بهانه‌اي نداريد اينجا سرزمين امن است مهد امن است اقتصاد تأمين, امنيت تأمين و اگر اين حرف را ديگران بگويند بايد بدانند كه چيزي كه از بين‌رفتني است در اثر اطاعت نكردن فرمان ذات اقدس الهي, به هلاكت گرفتار مي‌شود ﴿خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ[13] و مي‌دانيد خلاصه حرفتان چيست, خلاصه حرفتان اين است كه دين را ما فهميديم حق است عالماً عامداً آن را قبول نمي‌كنيم براي اينكه دنياي ما در خطر است خلاصه حرفتان اين است, بر اساس اين خلاصه, چند جواب داده شد يكي از جواب‌ها همين آيه شصت است ﴿وَمَا أُوتِيتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا﴾ اينها زينت شما نيست اگر كسي زميني پيدا كرده باغ و راغي درست كرده و ساختماني درست كرده آن زمين را مزيّن كرده نه خود را, زينةالأرض است نه زينةالانسان زينت انسان را در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» مشخص كرد كه فرمود خداي سبحان ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ[14] زينت انسان عقل است و فطرت است و ايمان است و عدل آن زمين و راغ و باغ زينةالأرض است نه زينةالإنسان اگر آنچه خارج از جان انسان است زينت دنياست نه زينت انسان ﴿فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا﴾ آنچه در درون انسان هست آن مي‌شود زينةالانسان شما آنچه عندالحياة الدنياست را مقدّم داشتيد بر آنچه عند الله سبحانه و تعالي است ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ خب يك آدم عاقل كه اين كار را نمي‌كند آنجا كه فرمود مكه كه جاي امن است و امنيت است و رزق فراوان يك مسئله علمي است كه كسي بايد بررسي كند كه چطور همه جا ناامن است اينجا امن كم كم پي مي‌برد كه به بركت كعبه است و امثال ذلك لذا آنجا فرمود: ﴿أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ اينجا كه خطاب رو در رو با آنهاست اينها مي‌گويند ما فهميديم دين حق است ولي اگر بپذيريم دنياي ما در خطر است مي‌فرمايد شما عاقل نيستيد براي اينكه العقل «ما عُبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»[15] شما آمديد زينت حيات دنيا را بر زينت انسان مقدّم داشتيد خب اين عقل نيست.

پرسش:...

پاسخ: اين مشكلات كه براي همه است در همه شرايط، اين فشارها اين طور نيست كه براي ديگران نباشد آن كه ما را آفريد يعني ذات اقدس الهي سوگند ياد كرد فرمود شرق بروي غرب بروي انسان در فشار است ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ[16] كَبد يعني رنج, مُكابده يعني رنج لام, لام قسم است خب اگر كسي كه ما را آفريد قسم خورد كه من اين را در رنج دارم اداره مي‌كنم خب هر جا برويم همين رنج است اين طور نيست كه حالا اگر كسي غرب رفت يا شرق رفت رنج نباشد آ‌نها رنجشان يا مثل ماست يا بيشتر از ما منتها رنج‌ها فرق مي‌كند اين زد و خوردها اين دعواها اين همه جا هست اين طور نيست كه حالا اگر كسي كافر بود در امنيّت است او يك رنج بيشتري دارد اينجا جاي آسايش نيست اينجا جاي آزمون است خب انسان در كلاس آزمون با دلهره نشسته است منتها آزمون هشتاد سال يا صد سال اين لام, لام قسم است آن كه ما را آفريد فرمود قسم ياد مي‌كنم كه انسان روي آسايش را نمي‌بيند آسايش جاي ديگر است اينجا جای امتحان است آدم هشتاد سال در كلاس امتحان همه‌اش نشسته, همه‌اش اضطراب منتها حالا ما غافليم چون غافليم خيال نمي‌كنيم اين امتحان است بعد يك وقت بيدار مي‌شويم مي‌بينيم كه تمام فضا را درد گرفته اين زن نامحرم را خدا فرستاده دارد ما را امتحان مي‌كند از يك طرف به حاجي و معتمر مي‌گويد وقتي كه احرام بستي صيد حرام است از طرفي كه به اين آهوهايي كه بالا دارند مي‌چرند مي‌گويند قدري پايين‌تر بيا در تيررس قرار بگير در دسترس قرار بگير ببنيم اينها چه مي‌كنند ﴿لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ[17] از آن طرف مي‌گويد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ[18] از يك طرف بدحجابي يا بي‌حجابي را از كنار چشم عبور مي‌دهد از يك طرف مي‌گويد ﴿أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ[19] روميزي, زيرميزي, حرام بيّن الهي است از آن طرف يك راشي را به سراغ آدم مي‌فرستد. هيچ به نحو سالبه كليه هيچ لحظه‌اي نيست در طيّ اين هشتاد سال كه ما در كلاس امتحان نباشيم منتها آنها كه غافل‌اند خب ورق سفيد مي‌دهند فرمود من انسان را با درد خلق كردم براي اينكه كار ابد با او داريم اين يك موجود ابدي است يك ميليارد سال و دو ميليارد سال و هزار ميليارد سال نيست ابد را او بايد بسازد بنابراين اين مقدار فشار همه جا هست آن مقداري كه آ‌نها مي‌خواستند راه باز بود ممكن بود ايمان بياورند و تقيّه كنند خب تقيّه را فرمود شما قبول داشته باشيد وقتي قدرت شد اظهار كنيد اينها حاضر نبودند اگر واقعاً كسي بخواهد اظهار كند در زحمت است خب دين فرموده اظهار نكن اگر بين خود و خداي خود, خدا را قبول كردي و در منزلت نماز خواندي كسي هم نفهميد هم دنيايت تأمين است هم آخرت اما بهانه آنها اين است كه ‌﴿نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا﴾ فرمود اولاً شما چيزي را عالِم نيستيد دوم اينكه نسبت به چيزي عاقل نيستيد, عالِم نيستيد براي اينكه نمي‌دانيد كه همه جا ناامن است مگر مكه به بركت بيت ما اين كار را كرديم ﴿لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ عاقل نيستيد براي اينكه دنيا را بر آخرت ترجيح داديد ﴿وَمَا أُوتِيتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَي أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ تازه براي در راه است يعني اگر كسي اهل راه است مي‌خواهد بهشت برود اين آيه براي بهشتي‌هاست نه براي جنّت‌اللقائي‌ها آنجا كه براي جنّت‌اللقاست نمي‌فرمايد ﴿وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَي[20] يا ﴿وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَي﴾ مي‌فرمايد: ﴿وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَي[21] براي ماها كه گرفتار زاد و توشه هستيم آدمي كه در راه است رهتوشه مي‌خواهد وقتي به مقصد رسيد مقصود مي‌خواهد نه زادراه آن آيه ديگر به ماها نمي‌گويد ﴿وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَي﴾ آن براي اوحدي از مؤمنان است فرمود شما در اين [بهره] حداقلي هستيد اين حداقلي بايد بفهمد عاقل باشد كه ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَي﴾ چرا اين عقل است براي اينكه آن چند روز زرق و برق است بعد سوخت و سوز شما چند روز يك مختصر رنج است بعد نياز و ناز خب خيلي فرق دارد ديگر اين‌چنين نيست كه اينها كه اينجا راحت‌اند بعد مُحضر نباشند ما اينها را كشان كشان دعوت مي‌كنيم براي عذاب اين اولاً زينت حيات دنياست (يك) زودگذر هم است (دو) ملحوق به احضار است (سه) شما خير و ابقا را داريد (يك) بعد ديگر ملحوق به احضار نيست (دو) لقاء الله را هم داريد (سه) خب آدم آن اوّلي را بر دومي ترجيح بدهد بي‌عقلي است ديگر, اين مي‌شود تحليل قرآني فرمود: ﴿وَمَا أُوتِيتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا﴾ در طرف مقابل ﴿وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَي﴾ نه ﴿وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَي﴾ آن براي اوحدي است براي ماها نيست ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ در بحث‌هاي قبلي كه فرمود: ﴿يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ﴾ آيه 54 اين ناظر به آن است كه اينها كه قبلاً يهودي بودند دهها كار داشتند دهها اجر دارند وقتي مسلمان شدند دهها كار دارند دهها اجر دارند اين دو نوع است اين ﴿مَرَّتَيْنِ﴾ به معني مرّتين است نه به معني بيش از دو بار آنجا دهها كار خير كردند همه آ‌نها زيرمجموعه يهوديّت راستين اجر دارد اينجا دهها كار خير كردند صبر علي الطاعه, صبر عن المعصيه, صبر علي المصيبه, صدها و دهها كار خير كردند اينجا هم اجر دارند اين براي آن ﴿مَرَّتَيْنِ﴾ اما اينجا فرمود شما بررسي كنيد آن سه‌تا را با اين سه‌تا آن زينت حيات دنياست زودگذر است بعدش هم عذاب اين ﴿مَا عِندَ اللَّهِ﴾ است ديرپاست بعدش هم لقاء الله خب بي‌عقلي است كه انسان آن سه‌تا را بر اين سه‌تا مقدم بدارد لذا فرمود: ﴿أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاَقِيهِ كَمَن مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ﴾ سخن در اين نيست كه متاع دنيا بهتر است يا متاع آخرت متاع دنيا زودگذر است ملحوق به احضار است احضار در فرهنگ قرآن براي كساني است كه كشان كشان مي‌برند در جهنم، مؤمنين را نمي‌گويند احضار كرديم اين جلب براي تبهكاران است فرمود آخرتش اين است اما كسي كه مؤمن باشد وعده دارد وعده حَسن دارد در سورهٴ مباركهٴ «يونس» فرمود وَعد خدا حق است؛ آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «يونس» اين است كه ﴿أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾ آگاه باشد اين ثابت است ديگر تغييرناپذير است ﴿أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ اينجا فرمود: ﴿أفَلاَ يَعْقِلُونَ﴾ براي اينكه ترجيح مرجوح بر راجح است ﴿ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.

[2] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 31.

[3] . ر.ك: سورهٴ انبياء, آيهٴ 107.

[4] . سورهٴ زخرف, آيات 22 و 23.

[5] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 24; سورهٴ قصص, آيهٴ 36.

[6] . سورهٴ قريش, آيات 3 و 4.

[7] . سورهٴ نمل, آيهٴ 23.

[8] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 37.

[9] . ر.ك: الكشاف, ج3, ص423.

[10] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 15.

[11] . سورهٴ طه, آيهٴ 134.

[12] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.

[13] . سورهٴ حج, آيهٴ 11.

[14] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 7.

[15] . الكافي, ج1, ص11.

[16] . سورهٴ بلد, آيهٴ 4.

[17] . سورهٴ مائده, آيهٴ 94.

[18] . سورهٴ نور, آيهٴ 30.

[19] . سورهٴ مائده, آيهٴ 42.

[20] . سورهٴ اعلي, آيهٴ 17.

[21] . سورهٴ طه, آيهٴ 73.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق