اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (56) وَقَالُوا إِن نَتَّبِعِ الْهُدَي مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِن لَدُنَّا وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (57) وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلّا قَليلاً وَكُنّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ (58) وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي حَتَّي يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَي إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ (59)﴾
تأكيد قرآن بر امنيت و اقتصاد مطلوب مكه، در پاسخ بهانهجويي مشركان
بعد از اينكه بهانههاي مشركان مكه را ذكر فرمود كه چرا شما كتابي همانند كتاب موسي(عليه السلام) يكجا نميآوريد و چرا معجزات حسّي همانند معجزات وجود مبارك موساي كليم(عليه السلام) نميآوريد ﴿لَوْلاَ أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَي﴾[1] بعد از اينكه ذات اقدس الهي پاسخ آنها را داد و از مسائل اعتقادي و كلامي فاصله گرفتند به مسائل اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و سياسي بهانه جستند گفتند ما اگر به شما ايمان بياوريم مشركين مكه هم از نظر اقتصاد ما را در زحمت قرار ميدهند هم از نظر امنيّت, اينها غارتگرند اسلحه دست اينهاست قدرت دست اينهاست اينها جلوي امنيّت ما را ميگيرند جلوي رزق ما را ميگيرند اين حرف آنها بود. آنگاه ذات اقدس الهي چندين جواب داد فرمود اصل در زندگي, اعتقاد است نه اقتصاد, اقتصاد با هر فراز و نشيبي گذراست آنچه باعث حيات و سعادت دنيا و آخرت انسان است اعتقاد است اين يك, ثانياً شما در مكه زندگي ميكنيد مكه دو عنصر اساسي را از راه غيب در خود دارد يكي اقتصاد سالم و فراوان, يكي امنيت سالم و كامل ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[2] فرمود شما الآن به بركت كعبه در معجزه زندگي ميكنيد در سورهٴ مباركهٴ «قريش» كه فرمود: ﴿لاِيلاَفِ قُرَيشٍ ٭ إِيلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ﴾[3] فرمود: ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ﴾ كه به بركت اين بيت, خدا هم اقتصاد اينها را تأمين كرده هم امنيت اينها را تأمين كرده ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾.
غير ذي زرع بودن مكه
مستحضريد كه مكه نه جاي صنعت بود نه جاي دامداري بود نه جاي كشاورزي, وجود مبارك ابراهيم خليل(سلام الله عليه) هم به خدا عرض كرد ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمحَرَّمِ﴾[4] خدايا من به دستور تو همسرم و فرزندم را در جايي قرار دادم كه داير نيست (يك) باير نيست (دو) «لم يزرع» نيست (سه) ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ است (چهار) زمين يا داير است مثل زمينهاي كشاورزي يا باير است ولي با آبياري داير ميشود (دو) يا «لم يزرع» است اين «لم يزرع» عدم مَلكه است يعني لياقت و شأنيّت آن را دارد كه كِشت و زرع بشود ولي كسي نيست اينجا كشاورزي كند اين «لم يزرع» است قسم چهارم ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ است ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ يعني باير نيست «لم يزرع» نيست بلكه قابل كشت و زرع نيست خب مستحضريد مكه قبل از جريان كنوني در كنار كوه ابوقبيس يك مشت سنگلاخ بود جاي دامداري و كشاورزي هم كه نبود اين را ميگويند ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾.
عرض كرد ﴿رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ اين يك درّه است سنگلاخ ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ است ولي تو هر كاري بخواهي ميتواني اين ايمانِ وجود مبارك ابراهيم خليل بود.
عنايت الهي در تأمين اقتصاد سالم و امنيت مكه
خداي سبحان هم به بركت اين كعبه همه چيز را به اينها داد فرمود: ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ كسي در مكه گرسنه نميماند همه نعمت در همه فصول فراوان است و كسي در مكه در معرض خطر و آدمربايي و غارتگري و جنگ نيست همه اين غارتگريها و رهزنيها براي بيرون مكه است به احترام اين كعبه اين سرزمين را خداي سبحان حفظ كرده فرمود مگر اينها غير از اقتصاد و غير از امنيت چيز ديگري ميخواهند ما هر دو را كه تأمين كرديم. اينها كافرند (يك) بت در كعبه فراوان است (دو) شراب در كنار زمزم فراوان است (سه) كعبه هم جاي قمار قماربازان صناديد قريش است (چهار) توليت كعبه هم در اين قمارها رد و بدل ميشود (پنج) بعضي از همين متوليّان كعبه كليددار كعبه بودند اين حقّالتوليه را در پشتبام كعبه با مَشك شراب در قمار باختند[5] با كعبه اين طور بازي كردند با همه اين شرايط خدا به احترام كعبه اين دو عنصر را به آن سرزمين داد فرمود شما چه مشكلي داريد اگر ايمان بياوريد همه اين رذايل به فضايل تبديل ميشود آن كفر و شركتان به توحيد تبديل ميشود اين بتكده بودن به مطاف و قبله شدن تبديل ميشود كعبه قبله است كعبه مطاف است نه بتكده, كنار زمزم ديگر سخن از ميگساري نيست كعبه ديگر سخن از قماربازي نيست حقّالتوليه كعبه ديگر ﴿إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ﴾ قابل قماربازي نيست اگر اين رذايل چندگانهاي كه شمرده شده به فضايل تبديل بشود خدا چه ميكند؟! بنابراين اگر بهانهتان اين است كه اگر ايمان بياوريد در خطر آدمربايي هستيد امنيتتان, اقتصادتان آسيب ميبيند يقيناً اشتباه ميكنيد چند برهان ذات اقدس الهي ذكر كرده كه يكي پس از ديگري ـ انشاءالله ـ آن براهين خوانده ميشود.
علاقه پيامبراكرم به هدايت قوم خويش و پاسخ الهي
قبل از اين, آن جريان هست كه وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) علاقهمند بود قومش ايمان بياورند چون بالأخره يك علاقه مطلوبي است كه انسان دلش ميخواهد قبيله او, قوم او, همشهري او, هممليّت او موفق باشد و اصرار هم داشت كه ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾[6] هم در همين زمينه نازل شد ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾[7] در همين زمينه نازل شد فرمود شما فقط كاري كه ميكنيد اين است كه برهان اقامه ميكنيد ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[8] از راه استدلال از راه موعظه از راه نصيحت و از راه تمثيل و مانند آن اينها را راهنمايي ميكنيد اما حالا چه كسي اهل قبول است چه كسي اهل نكول به دست تو نيست آن به دست «مقلّبَ القلوب»[9] است شما كارتان همين است البته گاهي به وساطت شما فيض خاصّي نصيب ديگري ميشود ولي نظام عالم بر اين نيست كه هر كه را شما بخواهي هدايت كني در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾[10] خب بالأخره انسانِ كامل معصوم, خليفه خداست خليفه به اذن مستخلفعنه كار ميكند خداي سبحان فرمود شما كارتان هدايت كردن يعني راهنمايي كردن و ارائه طريق است اما كِشش قلبي, گرايش دروني, كوشش نفساني اينها يك سلسله فيضهاي خاصّي است كه خدا ميداند به چه كسي بدهد به بعضيها عطا ميكند چون ميداند حُسن عاقبت دارند به بعضيها نميدهد همان هدايتها و براهين اوّليه است.
ذاتي نبودن علوم معصومان(عليهم السّلام)
پرسش:...
پاسخ: ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيامبر يكي پس از ديگري اين فيض را ميفرستد و او آگاه ميشود تا اين فيض نيايد او طبق جريان عادي علاقهمند است كه قومش ايمان بياورند و تلاش و كوشش ميكند كه گويا دارد جان ميدهد خصوصيّت رهبري همين است اگر كسي هادي امّت شد پيامبر امّت شد امام امّت شد وليّ امّت شد رسول امّت شد علاقهمند است كه قومش هدايت بشوند اين طبع اوّلي است يك چيز خوبي هم است اما لحظه به لحظه كه فيض ميآيد كه شما تا اينجا وظيفه داري از اينجا به بعد وظيفه نداري او ديگر آرام ميشود اين طور نيست كه حالا اگر كسي معصوم شد علوم اوّلين و آخرين را بذاته بداند, اگر علوم فراواني دارد «متي أراد أن يعلم يعلم» با تعليم الهي است وگرنه خدا نميفرمود: ﴿مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الْإِيمَانُ﴾[11] تو نميدانستي ولي ما به تو گفتيم ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ﴾[12] اينها گزارشهاي غيبي است كه ما لحظه به لحظه به شما اطلاع ميدهيم.
اينكه فرمود: ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ اين ناظر به قوم خودش است نه ناظر به ابوطالب(سلام الله عليه).
قول صحيح در شان نزول كريمه ﴿إِنَّكَ لَا تهَْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ﴾
زمخشري و ساير مفسّران اهل سنّت متأسفانه اين را درباره ابوطالب(سلام الله عليه و رضوان الله عليه) تطبيق كردند[13] روايات اهل بيت(عليهم السلام) اين است كه ابوطالب(سلام الله عليه و رضوان الله عليه) مؤمناً رحلت كرده است آن حمايت بيدريغي كه از وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داشت آن اشعار فراواني كه مشحون به حق بودن نبوّت و رسالت است همه نشان ميدهد كه او مؤمناً رحلت كرده است هم روايات اهل بيت(عليهم السلام) دارد كه او مؤمناً رحلت كرده است هم اشعاري كه دلالت ميكند بر حقانيّت قرآن, حقانيّت اسلام در كلمات ابوطالب فراوان است.
حكيمانه بودن برخورداري از هدايت ويژه و رحمت خاص خداي سبحان
﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ اين ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ همان هدايت به معناي ايصال به مطلوب است چون ذات اقدس الهي دو رحمت دارد يكي رحمت عمومي است كه ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾ يك رحمت خاصّه است كه ﴿فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾[14] هدايت هم همين طور است يك هدايت عام است كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[15] است ﴿ذِكْريٰ لِلْبَشر﴾[16] است و مانند آن,يكي هدايت خاصّه است كه به معناي ايصال به مطلوب است گرايش است ميبينيد بعضيها همين كه نزديك اول وقت ميشود با تلاش و كوشش سعي ميكنند خودشان را به نماز اول وقت برسانند بعضيها هم نماز ميخوانند حالا هر وقتي شد, شد! اين گرايش و علاقه يك چيز ديگر است به دست «مقلّبَ القلوب» است بعضيها در علم اين طورند بعضي در اقتصاد اين طورند بعضي در توليد اين طورند بعضي در فنّاوري اين طورند يك نعمت خاصّي يك موهبت مخصوصي است ذات اقدس الهي عطا ميكند و كارهاي الهي هم بر اساس مشيئت اوست و مشيئت او هم حكيمانه است اين از اصول مُتقن اماميه است كه وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) در همان صحيفه سجاديه دارد كه «يا مَن لا تبدِّل حكمته الوسائل»[17] اي خدايي كه تمام كارهاي تو حكيمانه است اگر كسي بخواهد وسيله بياورد توسّلي كند دعا و ناله كند كه شما كاري را بدون حكمت انجام بدهيد شدني نيست «يا مَن لا تبدِّل حكمته الوسائل» با هيچ وسيلهاي نميشود به خدا عرض كرد كه شما اين كار غير حكيمانه را بكن.
هيچ وسيلهاي نميتواند مسير حكمت او را عوض كند اينجا هم فرمود: ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ خب ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ حكيمانه است ديگر, رحمت خاصّهاش هم همين است در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 105 فرمود: ﴿وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾ اين كدام رحمت است آن رحمتي كه ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾ آن را كه به همه عطا كرده همه را دعوت كرده همه را عقل داده همه را فطرت داده همه را هدايت كرده اما اينكه فرمود: ﴿وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾ ديد كه اين شخصي كه ما به او نعمت داديم قدر اين نعمت را ميداند هر اندازه كه به او نعمت داديم تلاش و كوشش ميكند اين نعمت را بجا مصرف كند خب ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾[18] ديگري با بياعتنايي به نعمت ما برخورد ميكند ما او را ديگر يك نعمت زايدي عطا نميكنيم اينكه آنجا فرمود: ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ در آيه 105 سورهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾, ﴿مَنْ يَشَاءُ﴾ حكيمانه است وقتي چند بار خدا ديد اين نعمت را اين استعداد را اين فروغ را اين امكانات را به او داد ولي او هدر ميدهد خب او را به حال خودش رها ميكند اما اگر كسي از همين نعمتها حداكثر بهره را ببرد ﴿وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾.
پاسخ خداوند به بهانهجويي امنيتي مشرکان حجاز
برهاني كه آنها آوردند گفتند ﴿إِن نَتَّبِعِ الْهُدَي مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا﴾ ذات اقدس الهي كاملاً پاسخ ميدهد ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً﴾ امنيت براي اهل حرم است و اين ظرف را و اين مكان را اگر گفتند امنيت دارد به لحاظ اهل است فرمود اينجا سرزمين امن است همه قدّارهبندها بيرون مكه راهزني ميكنند اين كعبه را همه احترام ميكنند در مكه كسي راهزني نميكند آدمربايي نميكند مزاحم كسي نيست ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً﴾ پس اگر امنيت ميخواهند در مكه هست.
مراد از ﴿كُلِّ﴾ در آيه 57
اگر اقتصاد ميخواهند ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ اين ﴿كُلِّ﴾ به معني كثرت است نه عموميت چون همه ميوههاي عالَم كه آنجا نيست بسياري از ميوههاي جهان در فصول گوناگون در مكه فراوان هست نعمتهاي ديگر آنجا فراوان هست با اينكه از خودش هيچ ندارد اين معني معجزه است.
عنايت الهي در تأمين امنيت مكه
در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» در بخشهاي پاياني يعني آيه 67 سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» اين است ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ﴾ مگر شما نميبينيد اينجا با اينكه بتكده است چون بالأخره بِنا, بناي خليل خداست آن دو پيامبر بزرگوار(سلام الله عليهما) هنگام ساختن اين كعبه با زمزمه ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ ساختند ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾[19] تك تك اين سنگها اين گِلها همه را كه خواستند روي هم بگذارند با اين زمزمه ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ اين دو پيغمبر ساختند ولو چهارتا بت هم شما آنجا برديد ما به احترام اين كعبه, اين سرزمين را مهد اقتصاد سالم و امنيت كامل قرار داديم شما ببينيد همه جا ناامن است اينجا امن است با اينكه همه اينها مشركاند چون اينچنين است اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ در همين مكه دست به ظلم بزند ﴿وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِن عَذابٍ ألِيمٍ﴾[20] اين آلسعود و امثال آلسعود بايد از عاقبت خودشان بهراسند اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ اينجا بخواهد جلوي امنيّت زائران را بگيرد فرمود اينجا ما به كسي مهلت نميدهيم اين خصوصيت مكه است متوليّان مكه هم بايد مردان باتقوا باشند ﴿إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ﴾[21] پس اين استدلال آنها كه اگر ما ايمان بياوريم آسيب ميبينيم اين درست نيست چرا؟ براي اينكه ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً﴾.
پاسخ خداوند به بهانهجويي اقتصادي مشرکان حجاز
اقتصاد هم تأمين است كه ﴿يُجْبَي﴾ جِبايه يعني برچين كردن, جمع كردن, مجتبي هم يعني كسي است كه در بين افراد ديگر برچين شده نظير مصطفاست ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ و اين ﴿رِزْقاً مِن لَدُنَّا﴾ است توليد مردم نيست آنجا جاي كشاورزي نيست جاي دامداري نيست هيچ چيزي نيست ﴿رِزْقاً مِن لَدُنَّا﴾ است ﴿وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ پس اگر امنيّت باشد ما تأمين كرديم, اقتصاد باشد ما تأمين كرديم با اينكه اين رذايل خمسه هست اگر اين رذايل خمسه به فضايل خمسه تبديل بشود چه خواهد شد!
پايان شوم تبهكاران
ميماند مطلب ديگر, شما براي اقتصاد و مسائل مالي, مشكل اعتقادي را تحمل كرديد خيليها بودند كه زندگي خوبي داشتند و بدعاقبت مُردند ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا﴾ اين منصوب به نزع خافض است اَشِر بودند بَطر بودند خودكامه بودند با داشتن همه نعمتها با عيش و نوش گذراندند ولي چيزي گيرشان نيامده ﴿بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلّا قَليلاً﴾ خانههايي ساختند قصرهايي ساختند خودشان منقرض شدند چند صباحي هم بچههايشان بودند كلاً ريشهكن شدند كه در بعضي از آيات دارد ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾,[22] ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ يعني الآن نام اينها فقط در كتابهاي تاريخ دفن شده يك مورّخ بايد نبش قبر بكند اين تاريخها را ببيند ورق بزند اسم اينها را از لابهلاي كتاب تاريخ در بياورد فرمود ما اين را حديث قرار داديم, تاريخ قرار داديم ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ كه ميگويند روزي در اين سرزمين پهلوي بود, روزي در اين سرزمين قجر بود ما اينها را به اين صورت در آورديم ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾.
بقاي عالمان الهي
اما «العلماء باقون ما بَقي الدهر»[23] اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه دارد «العلماء باقون ما بقي الدهر» از همان آيه گرفته شده كه خداي سبحان از عالمان دين به عنوان ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾[24] ياد ميكنند اين كلمه طيّبه «بقيّةالله» مخصوص وجود مبارك وليّ عصر(سلام الله عليه) نيست البته آن اوجش مخصوص حضرت است عالمان دين كه راهيان راه حضرتاند هم بقيّةاللهاند فرمود عالمان دين ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ هستند ميتوانند بمانند خب آدم وقتي ميتواند بماند چرا بپوسد؟! آن با علم است (يك) با عمل صالح است (دو) آدم ميتواند ساليان متمادي بماند الآن شما ميبينيد روزانه در حوزههاي علميه قم و نجف و مشهد و جاهاي ديگر حداقل ده هزار نفر ميگويند قال الشهيد(رحمه الله), قال العلامه(رحمه الله) اين كم, كمال نيست روزي هزارها نفر بگويند شهيد(رحمه الله) چنين فرمود, علامه(رحمه الله) چنين فرمود, فخري بالاتر از اين بعد از ائمه هست؟! اين براي علماي دين است اگر ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ عالمان ديناند و اگر «العلماء باقون ما بقي الدهر», به اينها هم فرمود شما خب به اين سمت برويد چرا به سمتي ميرويد كه ﴿مَساكِنُهُم لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلّا قَليلاً﴾ چند صباحي خودشان بودند چند روزي هم بچههايشان بودند چيزي هم از آنها فعلاً روي زمين نمانده ﴿لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلّا قَليلاً وَكُنّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ﴾.
سرّ نزول عذاب الهي
بعد هم ميفرمايد ما اگر اينها را خاك كرديم بيجهت نبود عقل داديم, نقل داديم, فطرت داديم, موعظه كرديم, اثر نكرد بعد اينها را خاك كرديم ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي حَتَّي يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا﴾ آيات الهي را تلاوت بكند با علم و برهان و ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[25] باشد, ﴿وَيُزَكِّيهِمْ﴾[26] باشد حالا اگر كسي به سوء اختيار خودش نپذيرفت مسئول خودش, خودش خواهد بود اگر اين حسنات را به سيّئه تبديل كرد ديگر گرفتار عذاب الهي ميشود.
اهميت روز عرفه
فردا كه عرفه است چون الآن ديگر روزها كوتاه است و شبها بلند آن كسي كه قدرت بدني دارد ـ انشاءالله ـ اين روزه فردا را فراموش نكند چون زمستان كه روزها كوتاه است در روايات ما هست كه «ربيع المؤمن» است يعني روز براي روزه گرفتن و شب براي شبزندهداري[27] اين دعاي پربركت عرفه را امشب ـ انشاءالله ـ مطالعه ميفرماييد اگر شد فردا صبح مباحثه كنيد بعدازظهر هم اين را ـ انشاءالله ـ كاملاً تلاوت بفرماييد و قرائت بفرماييد چون بيش از هر چيزي ما نيازمند به دعاييم اگر فعلاً در كشور از نظر اقتصاد مشكلي داريم امنيت ما به لطف الهي تأمين است سعي بكنيم هم ـ انشاءالله ـ اقتصادمان صد درصد سالم بشود هم امنيّتمان سالم بشود اين كشور وليّ عصر كه با اين خونهاي طيّب و طاهر تأمين شده است ـ انشاءالله ـ آسيب نبيند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ قصص, آيهٴ 48.
[2] . سورهٴ قريش, آيات 3 و 4.
[3] . سورهٴ قريش, آيات 1 و 2.
[4] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 37.
[5] . تاريخ اليعقوبي, ج1, ص239.
[6] . سورهٴ كهف, آيهٴ 6.
[7] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 8.
[8] . سورهٴ نحل, آيهٴ 125.
[9] . تهذيب الأحكام, ج2, ص74.
[10] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 128.
[11] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 52.
[12] . سورهٴ هود, آيهٴ 49.
[13] . جامع البيان في تفسير القرآن, ج20, ص59; الكشاف, ج3, ص422; التفسير الكبير, ج25، ص5.
[14] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 156.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.
[16] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 31.
[17] . الصحيفة السجادية, دعاي 13.
[18] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 7.
[19] . سورهٴ بقره, آيهٴ 127.
[20] . سورهٴ حج, آيهٴ 25.
[21] . سورهٴ انفال, آيهٴ 34.
[22] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 44.
[23] . نهجالبلاغه, حكمت 147.
[24] . سورهٴ هود، آيهٴ 116.
[25] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129; سورهٴ آلعمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[26] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129; سورهٴ آلعمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[27] . الامالي (شيخ صدوق), ص237.