اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هامَانُ عَلَي الطِّينِ فَاجْعَل لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَي إِلهِ مُوسَي وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ (38) وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لاَ يُرْجَعُونَ (39) فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ (40) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لاَ يُنصَرُونَ (41)﴾
سخنان فرعون در برابر ادعا و دعوت حضرت موسي(عليه السّلام)
بعد از اينكه وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) دعواي خود و دعوت خود را مطرح كرد يعني فرمود من رسول ربّالعالمين هستم اين ادّعاي او, دعوت او هم توحيد بود كه غير از خدا معبودي نيست فرعون نسبت به دعوا و دعوت او نقدي داشت نسبت به دعواي او نقدي داشت گفت دليلي نداري براي اينكه آنچه آوردي سِحر است در اين مملكت سِحر فراوان است اين سِحر را معجزه پنداشتي اين فِريه است و توطئه هم كردي كه مردم را از اين سرزمين بيرون كني و مانند آن كه آن مسابقه در سورهٴ مباركهٴ «طه» و «شعراء» و اينها گذشت. فرعون چند حرف داشت يكي اينكه خالق آسمان و زمين بله خداست, يكي اينكه اله عالَم هم خداست ما كاري به عالَم نداريم اما اله مصر و خداي مردم مصر فقط منم وقتي وجود مبارك موساي كليم توحيد مطلق را مطرح كرد كه انسان و جهان مربوب خدايند مردم مصر هم بايد موحّد باشند و خدا را بپرستند فرعون چند حرف داشت يكي اينكه اله مردم مصر منم در اين ترديدي ندارم و منظورش از اله اين بود كه كشور را رأي من و انديشه من بايد اداره كند دين مردم همان قانون است و مقنِّن آن قانون هم منم معنايش اين نبود كه بايد مرا بپرستند و عبادت كنند چون خودش بت ميپرستيد كه ﴿يَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ﴾[1] پس اصل اوّلي كه او داشت و براي او مسلّم بود و نيازي به فحص نداشت اين بود كه اله مردم مصر فرعون است اين امر قطعي است ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾ معنايش اين نيست كه «ما علمتُ للعالَم الهاً غيري» يا «ما علمت لموسي الهاً غيري» نه خير, اله مصر منم اين مفروغعنه است ميماند اينكه موسي الهي را ادّعا ميكند من بايد فحص بكنم من گمانم اين است كه ـ معاذ الله ـ او دروغ ميگويد. قصري بنا كنيد كه من بالاي اين قصر مثلاً رصدخانهاي تأمين كنم ببينم كسي در جهان, آسمان, زمين هست كه اله موسي باشد يا نه
يقين فرعون به الوهيت خويش و فحص او درباره خداي موساي كليم
پس سخن فرعون اين نبود كه من شك دارم كه آيا اله مردمم يا نه, نسبت به آن اظهار يقين كرد گفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾ از جاهايي كه خيلي ادّعاي بلند و پرفروغ داشت يكي همين جاست آنجا كه گفت: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي﴾[2] از همين قبيل است اينجا هم كه ميگويد: ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾ همين است يعني عدم الوجدانِ من «يدلّ علي عدم الوجود» اين حرف كسي است كه محيط باشد اصلِ اين را ذات اقدس الهي چه در سورهٴ مباركهٴ «يونس»[3] چه در غير سورهٴ «يونس»[4] فرمود, خب آن درست است عدم الوجدان نسبت به وجود محدود «لا يدلّ علي عدم الوجود» يعني اگر موجود محدودي بگويد من نيافتم اين دليل نيست كه آن وجود ندارد ولي اگر يك موجود مطلقي يعني ذات اقدس الهي بفرمايد من نيافتم يعني يقيناً نيست اينكه در چند جاي قرآن خدا فرمود شما از شرك كه سخن ميگوييد, خدا شرك را نميداند يعني نيست چون او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[5] است اگر چيزي شيء باشد معلومِ خداست اما اگر لاشيء باشد يعني معدومِ محض باشد خب آن تحت علم نميآيد علم يعني كشف يعني ظهور، فرمود شما چيزي را ميگوييد كه خدا نميداند يعني نيست اين درباره خدا درست است خدا وقتي بفرمايد من چيزي را نميدانم پس نيست اين درست است چون محيط است اما فرعون چنين حرفي دارد گفت براي شما الهي غير از اين من نميبينم سيدناالاستاد ميفرمايد اين تعبير درست نيست براي اينكه با ذيل آيه سازگار نيست[6] خب ذيل آيه كه درباره مطلب ديگر است ذيل آيه درباره اين است كه شما قصري, برجي درست كنيد كه صرح باشد يعني اشيا نزد آن مُصرّح و روشن باشند منطقه ديدش وسيع باشد هر جا را بخواهيم ببينيم بتوانيم چنين كاخي را ميگويند صَرْح اين مصرّح است اين صريح است يعني شفاف است صرحي درست كنيد كه من فحص كنم ببينم موسي الهي دارد يا ندارد آنكه او ميخواهد فحص كند اله موساست آنكه ميگويد من غير از او نيافتم اله مصر است يعني براي مردم مصر غير از من الهي نيست من اگر به هامان ميگويم صرحي درست كن رصدخانه درست كن من فحص كنم نه براي اينكه ببينم براي مردم مصر غير از من الهي هست يا نه, آن امر يقيني است.
حس زدگي متفرعنان و مستكبران
مشكل فرعون و امثال فرعون و متفرعنهاي كنوني اين است كه نازلترين درجه علم در دست آنهاست كه از اين پايينتر ديگر دانشي نيست و آن معرفت حسّي و تجربي است كه اين كف سواد است از اين پايينتر ديگر علمي نيست كسي كه سرمايه شناخت او حس و تجربه حسّي است اين نازلترين سرمايه معرفتي را دارد بعد از اين, معرفت نيمهتجربي است بعد از اين بالاترش آن مسئله رياضي محض است بالاتر از آن تجريدي است كه كاري به تجربه و حس و اينها ندارد فقط برهان محض است كه آن در فلسفه و كلام است از آن بالاتر آن تجريد ناب است كه در عرفان نظري است از آن بالاتر, معرفت شهودي است شهودي هم درجاتي دارد پس از معرفت حسّي و تجربي ما پايينتر نداريم اينها گرفتار اين حدّ از معرفت بودند آن بنياسرائيل هم كه ميگفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً﴾,[7] گاهي ميگفتند: ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[8] اين قبطيها هم كه حرفشان اين است كه من اگر بخواهم ببينم موسي(سلام الله عليه) الهي دارد بايد برجي بسازم رصدخانه درست كنم فحص كنم ببينم كه ميشود پيدا كرد يا نه. همين گروه ميگويند عقلانيّت, مدرن, پُستمدرن اينها عقلي حرف ميزنند ولي حسّي فكر ميكنند وقتي اينها ميگويند مطلب عقلي است مطلب معقول است بر اساس عقلانيّت بايد زندگي كرد يعني بر اساس حس و تجربه, كسي كه انسان را تا مرگ خلاصه ميداند و درباره بعد از مرگ هيچ چيزي را نميپذيرد و كسي كه فرشتهها و خدا و وحي و نبوّت و عصمت و ولايت را قبول ندارد اين هر چه بگويد عقلي اين عقلي حرف ميزند ولي حسّي فكر ميكند اين «حساسٌ متحرّكٌ بالارادة» همين! مشكل اكثري مستكبران جهان اين است اينكه قرآن كريم جريان موساي كليم(سلام الله عليه) را مكرّر ذكر كرد براي اينكه موسي و فرعون الآن در عصر ما هستند آنچه فعلاً هست و در بسياري از اعصار بود همين جريان تفكّر حسّي فرعوني است.
نقد کلام علامه طباطبايي(ره) در تفسير كريمه﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾
پس هاهنا امور امر اول اين است كه اله مردم مصر چه كسي است آن كه منم يعني دين اينها همين قانون است و لاغير و قانون با انديشه من بايد تصويب بشود و لاغير, نگفت «ما علمت للعالَم, ما علمت لموسي و هارون» گفت: ﴿يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِن إلٰه غَيري﴾ اين امر اول. امر ثاني اينكه آيا موسي(سلام الله عليه) هم غير از فرعون الهي دارد يا نه آن را گفت يك رصدخانه درست كنيم بررسي كنيم ببينيم دارد يا ندارد ميدانيد اين فرمايش سيدناالاستاد كه فرمود با ذيل سازگار نيست ذيلش درباره مطلب ديگر است اگر ذيل درباره اين بود كه صرحي بساز رصدي بكنيم ببينيم كه براي شما يك اله ديگري هست يا نه, بله اين با آن سازگار نبود اما آن رصد براي اله موساست اين اوّلياش مقطوعبه فرعون است كه ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾ اينجا ديگر رصد و صرح و قصر و برج نميخواهد من يقين ميدانم شما غير از من الهي نداريد.
سر ادعاي الوهيت فرعون در عين بتپرستي
اين تفكيك دين از سياست از ديرزمان بود يك پرستش عبادي, دعا, نيايش, تضرّع و زاري براي بتها بود كه خود فرعون هم داشت يكي اينكه قانوني كه كشور را اداره ميكند چيست اين قانون, دين مردم است اگر كسي قيام و قعودشان, معاملاتشان, تجاراتشان, عقودشان بر اساس يك انديشه باشد خب دين همان خواهد بود گفت كارهاي معاملاتي شما, روابط خانوادگي شما, روابط محلّي شما, روابط منطقهاي شما, روابط بينالمللي شما با انديشه من تنظيم ميشود اينكه گفت: ﴿إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾[9] همين است.
چگونگي تفحص فرعون درباره خداي حضرت موسي(عليه السّلام)
براي فرعون قطعي بود كه الهي براي مردم مصر غير از او نيست ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾ اما موسي(سلام الله عليه) كه يك دعوا و دعوتي دارد كه من از جاي ديگر آمدم از خدا سخن گفتم كه حرف او را بايد اطاعت كنيم من بايد جستجو كنم صرحي, قصري, رصدخانهاي بسازم بررسي كنم ببينم كه آيا براي موسي الهي هست يا نيست خب پس آن ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾ مربوط به اله مصر است اين ﴿يَا هَامَانُ فَأجْعَل لِي صَرْحاً﴾ براي فحص و بررسي الهي موسي است اما آن بقيه افسانه است كه رفت بالاي برج تير زد و امثال ذلك يا قصري بسازد كه بالاي قصر جستجو كند اين همه جبال شاهق هست كسي بخواهد روي مكان مرتفع برود كه ديگر برج لازم نيست خب روي آن قلّهها ميتواند فحص كند[10] اين ظاهرش همان رصدخانهسازي است كه در سورهٴ مباركهٴ «غافر» آيه 36 و 37 به آن اشاره شده ـ سورهٴ «غافر» يعني همان سورهٴ «مؤمن» ـ در آن سوره آمده است ﴿وَقَالَ فِرْعَونُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ ٭ أَسْبَابَ السَّماوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلي إِلهِ مُوسَي﴾ اينجا هم يعني سورهٴ مباركهٴ «قصص» هم كه محلّ بحث است در آيه 38 فرمود فرعون گفته: ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾ اين تمام شد ﴿فَأَوْقِدْ لِي يَا هامَانُ عَلَي الطِّينِ فَاجْعَل لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَي إِلهِ مُوسَي﴾ اين براي من مشكوك است اينكه ايشان ادّعا ميكنم من يك اله ديگري دارم ما بايد بررسي كنيم ببينيم دارد يا ندارد خب اين تفكّر همان تفكّر حسّي و تجربي است هر چه صاحبان هم اين مكتب از عقلانيّت سخن بگويند اينها عقلي حرف ميزنند و حسّي فكر ميكنند از اين پايينتر ديگر درجه علمي نيست آن وقت كسي بخواهد اينها را هدايت كند بايد اول يك معرفتشناسي روشن و مُتقني ارائه كند كه اينكه شما داريد كف دانش است.
آگاهي فرعون به ربوبيّت الهي پس از مشاهده معجزات
پرسش:...
پاسخ: بله همين است او بعد از اينكه معجزات را ديد برهان براي او يقيني شد ديگر فهميد كه نه خودش اله است نه ديگري اله است بعد آن غرور نگذاشت در جريان وجود مبارك موساي كليم فرمود وقتي كه گفتند خداي تو كيست گفت ربّ من ﴿رَبِّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است[11] از طرف او آمدم يعني خدايي كه آسمان و زمين را آفريده و بعد او گفته كه نگاه كنيد اين حرفهايي كه او ميزند اين ـ معاذ الله ـ حرفهاي يك انسان غير عاقل است[12] بعد از اينكه اين معجزات برايش روشن شد آيات بيّن جريان عصا جريان يد بيضا خوب برايش روشن شد در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت كه وجود مبارك موساي كليم در آن بخش پاياني فرمود حالا براي تو صد درصد روشن شد حق با من است ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[13] براي تو روشن شد فهميدي ربّالسماواتي هست ربّالأرضي هست اين معجزات به دست اوست چوب را اژدها ميكند اژدها را چوب ميكند يد عادي را بيضا ميكند يد بيضا را يد عادي ميكند براي تو صد درصد روشن شد.
سر لغزش عملي انسان در عين علم و آگاهي
غير از معصومين و غير از اوحدي از افراد عادل, تفرعني در درون ما هست يعني ما چيزي را ميدانيم كه گناه است ولي ميكنيم حالا از غيبت و تهمت و اينها شروع كرده تا نگاه به نامحرم با اينكه ميدانيم مسئله زيرميزي و روميزي پوست زندگي آدم را ميكَند اينكه قرآن فرمود رشوه سُحت است[14] به چه چيزي ميگويند سُحت اين نهالي كه تازه كاشتند اين پوستش را اگر يك گوسفند, يك بز بِكَند خب اين خشك ميشود فرمود پوستتان را ميكَند بيآبرو ميكند خشك ميكند خب همه ما اين را فهميديم معتقد هم هستيم اما وقتي روميزي و زيرميزي شد دستمان دراز است سُحت كارش پوستكَني است ولي خب معذلك دست ما به طرف حرام دراز است چرا؟ اين را اگر ما هر روز بگوييم باز جا دارد چون هم محلّ ابتلاي علمي ماست هم محلّ ابتلاي عملي ماست هر روز اگر هم اين بحث بشود جا دارد سرّش اين است كه آنكه ميفهمد يك چيز است آنكه تصميم ميگيرد و انجام ميدهد و اجرا ميكند چيز ديگر است بعضيها چشم و گوششان سالم و دست و پايشان سالم اينها كسانياند كه وقتي مار و عقرب را ديدند خب فرار ميكنند چون دستش باز است پايش فلج نيست يك گروه ديگر هستند كه چشم و گوششان سالم است مار را ميبينند عقرب را ميبينند اما دستشان بسته است پايشان فلج است خب اين چطور فرار بكند اگر اين نيش خورد مرتب به او اعتراض بكنند مگر مار را نديدي مگر عقرب را نديدي به اين اشكالكننده نقد وارد است آخر مگر چشم فرار ميكند مگر گوش فرار ميكند دست و پا فرار ميكند كه فلج است مرتب شما آيه و روايت بخوان به او بگويي مگر نميدانستي مگر نديدي تو كه اين آيه را خودت سخنراني كردي خب مگر عقل نظري مشكل را حل ميكند مگر سواد مشكل را حل ميكند مگر فهميدن مشكل را حل ميكند مگر جزم مشكل را حل ميكند جزم يك متولّي دارد به نام عقل نظري كار به دست اراده و عزم و نيّت است اين فلج است حضرت امير فرمود: «كَم مِن عقل أسيرٍ تحت هوي أمير» در جبهه جهاد او با سواد ما كار ندارد اين سواد در مملكت فراوان است كه چه چيزي واجب است چه چيزي حرام است اينها كه همه هم ميدانيم آن مشكلات و دقايق است كه خواص ميدانند اينكه مملكت را آباد ميكند همه ما ميدانيم پس مشكل علمي نداريم همين رساله عمليه عمل بشود ايران ميشود بهشت مشكل عملي داريم يعني وقتي ميخواهيم تصميم بگيريم اراده كنيم نيّت كنيم طبق بيان نوراني حضرت امير «كم مِن عقلٍ أسير تحت هوي أمير»[15] خب آن نيرويي كه اهل عزم و اراده و نيّت است فلج است آن را به بند كشيدند اگر آن را به بند كشيده باشند شما مرتب آيه بخوان فايده ندارد اگر پاي كسي فلج باشد دستش بسته باشد مرتب تلسكوپ بده, ميكروسكوپ بده, دوربين بده, عينك بده او در ديدن مار و عقرب مشكلي ندارد خيلي هم خوب ميبيند اما پا بايد فرار كند كه فلج است ما مشكل عملي داريم وجود مبارك موساي كليم فرمود تو كه صد درصد برايت روشن شده قرآن ميفرمايد: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَيْقَنَتْهَا أنْفُسُهُمْ﴾[16] مُستيقِن يعني كسي كه صد درصد يقين دارد.
تمرد عملي فرعون در عين علم به ربوبيّت الهي
وجود مبارك موساي كليم فرمود من آيات بيّن و شفاف آوردم آفتابي، ترديدي برايت نمانده خب چرا نميپذيري؟! فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَيْقَنَتْهَا أنْفُسُهُمْ﴾ يعني آن بخش انديشهشان صد درصد ميداند بخش انگيزهشان صد درصد فلج است اعتراض وجود مبارك موساي كليم آن است كه فرعون براي تو هيچ ترديدي نمانده ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ او مشكل علمي دارد استدلال وجود مبارك موساي كليم اين بود كه شما هيچ مشكل علمي نداريد هيچ بهانهاي نداريد من معجزهام پيچيده نيست در قرآن كريم چند جا از معجزات وجود مبارك موساي كليم به عنوان آيات بيّن ياد كرد. [17]
غفلت عملي ، نقصان غالب انسانها
پرسش:...
پاسخ: بله, اما علمي كه با عمل همراه باشد نگاه كنيد هر جا علم است كنارش يك عمل صالح مطرح است وگرنه در بيانات نوراني حضرت امير هست كه «رُبّ عالِم قَد قَتَلَهُ جَهْلُه»[18] فرمود اين عالِم است و كُشته جهل است بعد هم حضرت در روايت ديگر فرمود: «لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلاً وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»[19] اين را به ماها گفته, غرض اين است كه ما شبانهروز بايد مراقب باشيم اينها تمرين ميخواهد بعد آدم راحت ميشود اين طور نيست كه سخت باشد خيلي به راحتي انسان چيزي را كه عالِم شده عمل ميكند آن وقت ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾.[20]
پرسش:...
پاسخ: مشكل علمي كه با درس و بحث حل است ما مشكل علمي نداريم از ما كسي نخواست شما حالا شبهه ابنكمونه را حل كني يا اصالةالوجود را حل كني آن براي خواص است الآن همين رساله عمليه اگر عمل بشود ايران ميشود بهشت ما نه بيراهه برويم نه راه كسي را ببنديم همين! حالا آنها خيال ميكنند مسئله تحريم راهگشاست به خدا قسم اشتباه ميكنند مگر روزي به دست اينهاست؟! ﴿لَهُ مَقَالِيدُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[21] فرمود: ﴿يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾[22] فرعون همين است اين قصص قرآني «حيٌّ لا يموت» حرف روز است آنها هم اگر ميگويند عقلي يعني حس و تجربه, اگر ميگويند حرف ما بايد باشد يعني ادّعاي الوهيّت دارند ممكن است كسي داعيه ترسا و مسيحيّت داشته باشد اما مسيحيّتي است كه فقط در ذهن است و بيرون از زندگي اين را كه وجود مبارك مسيح(سلام الله عليه) نياورد.
لزوم مراقبت عملي در پرتو فرامين دين
پرسش:...
پاسخ: خب همين تمرين عملي است همين عبادتها, همين دعاها, همين نيايشها كه هر روز به ما گفتند مواظب باشيد مراقب باشيد «حاسبوا أنفسكم»[23] مراقب باشيد يعني رقبه بكشيد گردن بكشيد ببينيد كه داريد خلاف ميكنيد يا نميكنيد اينكه به ما گفتند هر كاري ميكنيد «بسم الله الرحمن الرحيم» بگوييد البته «بسم الله الرحمن الرحيم» گفتن ثواب دارد ولي اين يك قرنطينه است يعني هر كاري كه ميكنيد بايد بتوانيد بگوييد خدايا به نام تو اين قرنطينه است خب كارهاي حرام و مكروه را كه نميشود گفت خدايا به نام تو, اين كار يا مستحب است يا واجب مگر به ما نگفتند هر كاري ميكنيد بگوييد «بسم الله الرحمن الرحيم» كفش ميخواهي بپوشي بگو «بسم الله الرحمن الرحيم» ببين پا در كفش خودت ميكني يا پا در كفش ديگري! مگر ميشود انسان مكروه را يا حرام را بگويد خدايا به نام تو؟! غرض اين است كه آن تفرعني كه در فرعون بود در بسياري از ماها ـ معاذ الله ـ ممكن است خودش را نشان بدهد.
استکبار و غفلت فرعونيان از معاد
در اين كريمه فرمود اگر الهي باشد براي موسي من بايد با رصد حل كنم ﴿فَاجْعَل لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَي إِلهِ مُوسَي﴾ نه «الي الهكم» شما فقط يك اله داريد ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾, من به دنبال الهي موسي هستم ﴿وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ مستحضريد اين ﴿بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ تأكيدي است [مثل ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾[24] مگر قتل نبي ميشود به حق باشد خب يقيناً قتل نبي ﴿بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ است] استكبار مگر ميشود به حق باشد استكبار يقيناً ﴿بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ است اين اوصاف, اوصاف توضيحي است براي تأكيد ﴿وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ و مهمترين مشكلشان اين بود كه مرگ, پايان زندگي است ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لاَ يُرْجَعُونَ﴾ ما هم اينها همه را جمع كرديم ريختيم دريا.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 127.
[2] . سورهٴ نازعات, آيهٴ 24.
[3] . سورهٴ يونس, آيهٴ 18.
[4] . سورهٴ رعد, آيهٴ 33.
[5] . سورهٴ بقره, آيهٴ 29.
[6] . الميزان, ج16, ص38.
[7] . سورهٴ بقره, آيهٴ 55.
[8] . سورهٴ نساء, آيهٴ 153.
[9] . سورهٴ غافر, آيهٴ 26.
[10] . التفسير الكبير, ج24, ص599 و 600.
[11] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 24.
[12] . ر.ك: سورهٴ شعراء, آيهٴ 27.
[13] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 102.
[14] . سورهٴ مائده, آيهٴ 42.
[15] . نهجالبلاغه, حكمت 211.
[16] . سورهٴ نمل, آيهٴ 14.
[17] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 101; سورهٴ قصص, آيهٴ 36.
[18] . نهجالبلاغه, حكمت 107.
[19] . نهجالبلاغه, حكمت 274.
[20] . سورهٴ انعام, آيهٴ 122.
[21] . سورهٴ زمر, آيهٴ 63; سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 12.
[22] . سورهٴ بقره, آيهٴ 212; سورهٴ آلعمران, آيهٴ 37; سورهٴ نور, آيهٴ 38.
[23] . غررالحكم و دررالكلم, ص236, ح4738, 4740 و 4741.
[24] . سورهٴ بقره, آيهٴ 61.