اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (21) وَلاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَي وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (22) إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ (23) يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (24) يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (25) الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (26)﴾
نظر عامه و خاصّه پيرامون قصّه افك
در طليعهٴ بحث اِفك دو نظر بود كه اشاره شد اهل سنّت بر آناند كه قصّهٴ افك مربوط به عايشه است, معروف بين مفسّران و علماي شيعه اين است كه قصّه افك مربوط به ماريهٴ قِبطيه مادر ابراهيم است[1] كه اين دو جريان در طليعه بحث گذشت. به استناد اين دو جريان, ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ به نظر علماي شيعه ناظر به ماريه قِبطيه است به نظر اهل سنّت ناظر به عايشه است بنابراين اطلاق ﴿الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ و انطباقش بر عايشه به نظر اهل سنّت است و انطباقش بر ماريه قبطيه به نظر ماست بنابراين منافاتي هم با جريان سورهٴ «تحريم» ندارد براي اينكه «كلٌّ علي رأيه».
تبيين فضل و هدايت ابتدايي و پاداشي خداوند
مطلب دوم آن است كه اينكه فرمود فضل و رحمت الهي اگر نبود هيچ كس وارسته نميشد براي آن است كه فضل خداي سبحان و رحمت الهي دو قِسم است: يك فضل ابتدايي يك فضل پاداشي گرچه همه فضلهاي الهي ابتدايي است آن فضل الهي و رحمت الهي كه ابتدايي است اين است كه عقل داده است فطرت داده است قرآن نازل كرد انبيا آورد كه همه اينها فضلهاي ابتدايي است به وسيلهٴ اين عقل از درون و وحي از بيرون, بشر را هدايت كرد كه فرمود: ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[2] اين هدايت تشريعي و هدايت ابتدايي است كه عام است. گروهي گوش به اين هدايت ميدهند و چند قدم همراه انبيا ميروند هم از نظر اعتقاد, عقيدهٴ صحيح دارند هم از نظر اخلاق متخلِّق ميشوند هم از نظر اعمال داراي عدلاند اين گروه كه مقداري اطاعت كردند پاداش دريافت ميكنند پاداش الهي همان هدايت پاداشي است كه گرايش است تَيسير امور است توفيق است كه فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[3] يا در سورهٴ مباركهٴ «تغابن» اينچنين فرمود: ﴿وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾[4] خب اين اگر هدايت ابتدايي باشد كه اتحاد مقدّم و تالي است اين هدايت پاداشي است يعني اگر كسي ايمان بياورد متخلّق بشود عمل صالح داشته باشد به آن هدايت ابتدايي خداي سبحان بها بدهد خداوند پاداشي به او عطا ميكند و آن هدايت پاداشي است ﴿وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾ اين گرايش و اهتدا و علاقه و محبّت كه نسبت به اطاعت پيدا ميكند اين پاداشي است خداي سبحان به او داده اين تزكيهٴ پاداشي است پس تزكيه فضل رحمت اينها به دو قسم تقسيم ميشود يكي ابتدايي كه عموم است خداي سبحان همه را هدايت كرد همه را از نفس ملهمه برخوردار كرد همه را با وحي و نبوّت و رسالت آشنا كرد كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است اگر كسي به اين هدايت ابتدايي بها داد و اطاعت كرد خدا به او پاداش عطا ميكند پاداشش اين است ﴿وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾ اگر كسي ايمان آورد خداي سبحان گذشته از جريان بهشت, قلب او را هم هدايت ميكند [و] توفيق عطا ميكند; رفيق خوب استاد خوب شاگرد خوب همبحث خوب همحجره خوب همسايه خوب همه اينها جزء توفيقات الهي است كه خدا فراهم ميكند آن گرايش دروني را هم تأمين ميكند كه فرمود: ﴿وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾[5] اينها هدايت پاداشي.
تبيين معناي اضلال الهي
اما اِضلال قبلاً هم بحثش گذشت كه اضلال ابتدايي اصلاً نيست كه ـ معاذ الله ـ ابتدائاً خداي سبحان كسي را گمراه كرده باشد. اگر كسي با داشتن عقل و فطرت از درون, وحي و نبوّت از بيرون بيراهه رفت معصيت كرد و خداي سبحان به او مهلت داد راه توبه را باز كرد «أنت الّذي فَتَحْتَ لعبادك باباً إلي عفوك و سَمَّيته التوبة»[6] اين عمداً به سوء اختيار خود اين درِ توبه را هم به روي خود بست, مهلت خدا را هم با بياعتنايي گذراند از آن به بعد خدا سبحان او را گمراه ميكند اين گمراهي اضلالِ كيفري است (اولاً) و امر وجودي نيست (ثانياً) يعني چيزي خدا در قلب او ايجاد بكند چيزي بر او وارد بكند به عنوان اِضلال نيست بلكه امر عدمي است و آن اين است كه توفيقش را برميدارد او را به حال خود رها ميكند (ثالثاً) اين همان است كه در آغاز سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آمده كه فرمود يك وقت خداي سبحان مطابق حكمت, مصلحت ميبيند كه درِ رحمت را به روي فردي باز كند ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا﴾ دري را كه خداي سبحان به عنوان رحمت به روي فرد يا امّتي باز كرد هيچ كس نميتواند آن در را ببندد اما ﴿وَمَا يُمْسِكْ﴾ دري را كه خدا باز نكرد لطفي را كه خدا نداد ﴿فَلاَ مُرْسِلَ لَه﴾[7] خدا اگر فرمود كسي را گمراه ميكند نه يعني ـ معاذ الله ـ او را به سَمت فساد ميكشاند لطفش را برميدارد توفيقش را برميدارد اين همان است كه وجود مبارك حضرت بارها عرض ميكرد «ربّ لا تَكلني إلي نفسي طرفة عين ابدا»[8] اين يك امر وجودي نيست اضلال كيفري امر وجودي نيست فقط سلب توفيق است لطفي كه تاكنون ميداد حالا نميدهد فرمود: ﴿وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ له﴾ دري را كه خدا تا حال باز ميكرد حالا باز نميكند شخص را به حال خودش رها ميكند خب اين شخص مثل كودكي است كه در آغوش پدر و مادر است اگر كسي او را رها بكند ميافتد ديگر, اينچنين نيست كه اين كودك بتواند خودش را حفظ بكند [يا اگر خداوند لطفش را بردارد] انسان بتواند خودش را حفظ بكند كه اين قهراً ميافتد در چاه. بنابراين هدايت دو قسم است: ابتدايي و پاداشي هر دو به فضل و رحمت خداست اضلال يك قسم, يك قسم يعني يك قسم فقط كيفري است اضلال ابتدايي نيست اين دو مطلب. اضلال هم امر عدمي است نه امر وجودي اين سه مطلب كه اين مطالب سهگانه در ذيل آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» مبسوطاً گذشت يعني آيهٴ 26 سورهٴ «بقره» اين بود كه ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾ خداي سبحان هدايت ابتدايي دارد (يك) هدايت پاداشي دارد (دو) اضلال كيفري دارد نه اضلال ابتدايي (سه) اين اضلال كيفري فقط دامنگير فاسقان و منحرفان از دين است (چهار). بنابراين اينكه فرمود: ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ﴾ معناي خاصّ خودش را پيدا ميكند كه فضل و رحمت و تزكيه الهي دو قسم است هم ابتدايي هم پاداشي ولي اضلال ذات اقدس الهي يك قسم است و آن اضلال كيفري است ديگر نه سخن از جبر است نه سخن از تفويض بلكه «امرٌ بين الأمرين».[9]
پرسش:...
مهر خدا بر قلب سياه بدون توبه
پاسخ: عدمي است ديگر براي اينكه كلّ صفحه دل را خود شخص پر كرده و سياه كرده نامه را چه موقع مُهر ميكنند آن وقتي كه تمام حرفها در نامه نوشته شده و مطلبي جا نمانده آن وقت ختم ميكنند يعني مُهر ميكنند صحنهٴ دل صفحه شفاف است نويسنده, خود شخص است اگر خود شخص كلّ صحنه را سياه كرد راهي هم بود به عنوان آبِ توبه اين آبِ توبه يعني خود توبه آبِ شستشوست نه يعني بروي نزد كسي يك دَم بزند شما بخوري آن خب يك آداب و مستحبّاتي است و حرف ديگر است ولي خود توبه آب است كه شستشو ميدهد. اين آبِ توبه اضافه وصف به موصوف است [يعني] توبهاي كه آب است نه يعني آن آبِ استكان را ميگويند آبِ توبه, خود توبه آبي است شستشو ميكند. خب طبق بيان نوراني امام سجاد فرمود اين در باز است ديگر «أنت الّذي فتحت لعبادك باباً إلي عفوك و سمّيته التوبة»[10] فرمود اين توبه اين هم آبِ توبه اين را بخور شستشو بكن با توبه كردن كلّ صحنه را شستشو ميكني شفاف ميكني نكرد نكرد نكرد تا به آن آخر رسيد ديگر بعد خدا مُهر ميكند ديگر از آن به بعد ديگر خودشان ميگويند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[11] و خدا هم تصديق ميكند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[12] اينها كه صريحاً به پيامبرشان ميگفتند چه بگويي چه نگويي براي ما فرق نميكند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ نه «أم لم تَعِظ» اصلاً ميخواهيم جزء وعّاظ نباشي خب چنين آدمي وقتي كه كلّ صحنه را سياه كرده فقط يك امضا ميماند يك مُهر ميماند خدا مُهر ميكند ديگر, بنابراين كلّ صحنه به دست خود انسان است. بعد فرمود: ﴿وَلاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ﴾ نظر شيعه مشخص شد نظر اهل سنّت مشخص شد در جريان اِفك وقتي جريان اِفك نظر شيعهها مشخص شد ديگر آن قصّه ﴿وَلاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ﴾ مشخص ميشود كه مربوط به ابيبكر نميتواند باشد.
پرسش:...
تفاوت استغفار پيامبر با ديگران
پاسخ: اينها دفع بود ديگر نه رفع قد مرّ مراراً دعاي اينها نالهٴ اينها ضجّه اينها استغفار پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) روزي هفتاد بار اينها دفع است يك وقت ماها استغفار ميكنيم رفع است يعني گناهِ آمده غبارِ آمده را ميخواهيم شستشو كنيم. يك وقت آنها استغفار ميكنند مثل اينكه بادبزن مرتّب دستشان است كه حشرات و مگس نيايد اينها مادامي كه انساناند مكلّفاند در حوزه شريعتاند با ديگران از نظر شريعت و تكليف فرقي ندارند اينها مرتّب در كميناند كه مبادا خداي ناكرده غفلتي بشود و براي هميشه هم محفوظ ماندند.
بيان اطلاق حيثي داشتن آيه ﴿اولواالفضل﴾
بنابراين اين ﴿لاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ﴾ وضعش مشخص ميشود كه به نظر شيعه چه گروهي است به نظر اهل سنّت چه گروهي است. خب حالا اگر هم بنا بر نظر اهل سنّت باشد و اين شامل آن شخص باشد هر آيهاي هر پاداشي را كه به همراه دارد حيثي است يعني اگر كسي در اين جهت از اين لحاظ اين كار خير را انجام داده است بركت اين كار خير را ميبرد نه جميع خيرات شامل حال او ميشود (يك) نه اينكه بعداً هر خطا و خطيئهاي را مرتكب بشود بخشوده ميشود (دو) خب اين چه كار دارد با «ارتدّ الناس بعد النبيّ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) الاّ ثلاثة نفر»[13] اين چه كار دارد به حوادث سقيفه؟! هر آيهاي بر فرض اطلاق داشته باشد اطلاقش حيثي است يعني آن چيزي كه در صدد بيان است را مشخص ميكند نه كارهاي ديگر يعني اگر كسي گفت كه اگر انسان روزه گرفت يا نماز خواند يا احسان كرد يا فلان كار خير را انجام داد «فله الجنة» يعني در همين محدوده نه اينكه بعداً هم اگر خلافي بكند باز «فله الجنة» بر فرض هم آن شأن نزول قصّه افك مربوط به آن بانو باشد ﴿وَلاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ﴾ هم مربوط به ابيبكر باشد اطلاقش حيثي است نه عمومي كه نسبت به جميع جهات باشد (يك) و نه اينكه بعد از رحلت هم حادثه سقيفه پيش بيايد هم باز «فله الجنّة» (دو).
پرسش:...
نتيجه استغفار واقعي و استخفاف آن
پاسخ: اگر باشد توبه بكند بله ديگر اين همه مشركين صدر اسلام بودند كه توبه كردند عملشان قبول شد ديگر. يك وقت است كسي بازي ميكند خب اين در حقيقت ايمان نياورد ديگر اما اگر كسي واقعاً ايمان بياورد و توبه بكند [اهل بهشت ميشود] اين همه مشركان و بتپرستان صدر اسلام بودند كه ايمان آوردند و اهل بهشت شدند ديگر اما اگر كسي بخواهد بازي كند منافقانه سخن بگويد نه, هيچ ضرورتي ندارد بلكه همين سيّئهاي است بر روي سيّئات او; خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد را! ميفرمايد بعضيها ميگويند فلان كار را ميكنيم حالا بعد استغفار ميكنيم اين دو گناه كرده يكي اينكه گناه فعلي را مرتكب شده يكي اينكه استغفار را به بازي گرفته اين اهانت به استغفار است حالا اين معصيت را ميكنيم بعد استغفار ميكنيم خب اين بازي گرفتن استغفار است ديگر, اين دو گناه است به تعبير ايشان.
دو قرينه قرآني بر گنهكار بودن نفس نه جوارح
خب اينها خطر دنياييشان مشخص شد. عمده آن است كه فرمود اين گروه ﴿لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ ﴾ خب چه موقع عذاب عظيم دامنگير آنها ميشود ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ در بحث ديروز اشاره شد كه اين دو قرينه است دو دليل است كه اعضا و جوارح گناه نميكنند گناه براي نفس است چرا؟ براي اينكه اگر در محكمهٴ عدل الهي زباني كه غيبت كرده يا دروغ گفته اين گناه, گناه زبان باشد عامل, زبان باشد مسئول, خود زبان باشد بايد گفته ميشد زبان اقرار ميكند نه شهادت ميدهد دستي كه سيلي زده يا رشوه داده يا رشوه گرفته اگر اين دست عامل باشد اين دست معصيت كرده است و اگر اين دست در قيامت سخن بگويد بايد گفته ميشد اعتراف كرده است نه شهادت داد مثل اينكه خود نفس وقتي سخن ميگويد اقرار است ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[14] اما اعضا و جوارح كه حرف ميزند تعبير قرآن اين است كه اينها شهادت ميدهند معلوم ميشود اينها مجرم نيستند اينها ابزار كارند مثل اينكه انسان با قلمي حرف باطل مينويسد ابزار كارند منتها آن مصنوعي است اين طبيعي.
راه جمع آيات دالّ بر مُهر افواه و شهادت با افواه
شاهد دوم و قرينه دوم ﴿بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ است كه عمل را ذات اقدس الهي به اشخاص اسناد ميدهد نه به اعضا و جوارح وگرنه ميفرمود «بما عَمِلت» در بخشهاي ديگر هم ﴿بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ و امثال ذلك است; در سورهٴ مباركهٴ «يس» آيه 65 اين است كه ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ اين دو قرينه در آيه 65 سورهٴ مباركهٴ «يس» هم هست منتها حالا يك شاهد جمعي, جداگانه بايد ارائه بشود كه چگونه زبان شهادت ميدهد در حالي كه دهن بسته است آيا اين راهي كه امينالاسلام(رضوان الله عليه) رفتند اين راه تام است كه خداي سبحان زبان را از فضاي كام بيرون ميآورد (يك) اين كام را ميبندد (دو) زبان در بيرون فضاي دهن حرف ميزند (سه)[15] تا جمع بشود بين شهادت زبان و بسته شدن دهن كه فرمود: ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ﴾ خب اگر افواه, فوه, دهن بسته شد چگونه زبان شهادت ميدهد آيا راه اين است يا موقفها فرق ميكند در بعضي از مواقف دهن باز است و زبان شهادت ميدهد در موقف ديگر دهن بسته است و اعضا و جوارح شهادت ميدهند[16] بالأخره بايد در سورهٴ مباركهٴ «يس» رسيديم راهحل جمع بين آيات مشخص بشود.
شهادت اعضا و جوارح بر اصل فعل
پس طبق اين دو قرينه اعضا و جوارح ابزار كارند منتها اينها آن فهم را شايد نداشته باشند يعني اثبات اينكه اينها ميفهمند به وسيله اين آيات آسان نيست اينها كاري كه كردند شهادت ميدهند يعني در قيامت دست شهادت ميدهد كه من اين پول را دادم يا اين پول را گرفتم اما اين رشوه است اين حلال است اين حرام است شايد نداند آيا اين اعضا و جوارح شهادت به عصيان ميدهند يا شهادت به عمل ميدهند محكمه الهي برگزار ميشود ميگويند چرا فلان حرف را زدي؟ اين انكار ميكند كه من نگفتم زبان را خداي سبحان به حرف در ميآورد زبان ميگويد بله من اين حرف را گفتم اما حالا اين حرف اهانت است يا كذب است يا فِريه است اين را شايد نداند. البته كسي بگويد زبان نميداند جرأت ميطلبد ولي اثباتش دليل ميخواهد آن مقداري كه از اين آيات برميآيد اين است كه متن عمل را زبان ميفهمد يعني زبان ميفهمد كه اين شخص دارد اين حرف را ميزند اين دست ميفهمد كه اين شخص در فلان روز دارد اين پول را ميدهد يا ميگيرد اين را كاملاً ميفهمد اين فرش را ميبرد يا ميگذارد اما اين سرقت است اين بيع است اين شراء است اين را شايد نداند يعني اثبات معرفت طاعت و عصيان با اين آيات آسان نيست اصل فعل را ميبيند و شهادت هم ميدهد از اين آيات بيش از اين مقدار برنميآيد البته از ادلّه ديگر كه همه اينها آگاهاند سميعاند بصيرند اين شايد بتوان تشخيص داد آن وقت اگر اينها طاعت و عصيان را بفهمند قهراً خود اينها هم زير سؤال ميروند كه شما كه ميدانستيد اين اطاعت است چرا انجام نداديد فلان كار معصيت است چرا انجام داديد؟
خودِ حيواني و الهي حل معماي تشخيص مسئول و مسئولعنه
مطلب مهم اين است كه ما در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» با معمّايي روبهرو بوديم و آن معمّا اين بود كه خداي سبحان در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود همه اعضا و جوارح در قيامت مورد سؤالاند. خب سائل مشخص است مسئول هم مشخص است مسئولعنه هم مشخص اما در تشخيص و تطبيق مسئول و مسئولعنه ما با يك معمّا روبهرو بوديم آن آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين است; آيهٴ 36 سورهٴ «اسراء» ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ چيزي كه علم نداري به دنبالش نرو محقّقانه و عالمانه سخن بگو عالمانه قيام كن عالمانه قعود كن و مانند آن چرا ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾ آنهايي كه در اين بحثها حضور داشتند ميدانند ما با فشاري رد شديم چرا, براي اينكه ظاهر آيه اين است كه بدون علم كاري نكن زيرا سمع بصر قلب همهٴ اينها مسئولعنهاند خيلي از مفسّرين همين طور گذشتند خب ببينيد مراجعه كنيد تفسير را, اين ﴿كَانَ﴾ به چه كسي برميگردد اين ﴿عَنْهُ﴾ به چه كسي برميگردد؟ قرآن عربي است كتابهاي تفسير هم [غالباً] عربي است اينها عربي حرف ميزنند و فارسي فكر ميكنند. ما در فارسي ميگوييم از فلان شخص بپرس اين كلمه از را روي آن شخص ميآوريم. در عربي چنين تعبيري نيست اين كلمه «عن» كه از او به «از» ترجمه ميشود روي مطلب در ميآيد نه روي شخص ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾,[17] ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾,[18] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾[19] شخص, مسئول است آن مطلب, مسئولعنه ولي در فارسي ميگوييم از آقا بپرس. خب اينكه فرمود: ﴿كَانَ عَنْهُ﴾[20] يقيناً ﴿عَنْهُ﴾ به انسان برنميگردد براي اينكه انسان مسئول است نه مسئولعنه, سائل خداست و فرشتگان اداره كنندهٴ محكمه معاد مسئول انسان است مسئولعنه اعضا و جوارح او از انسان سؤال ميكنند گوش را چه كردي از انسان سؤال ميكنند چشم را چه كردي اينها را ما ميفهميم اما از انسان سؤال بكنند دلت را چه كردي قلبت را چه كردي فؤاد, همان حقيقت انسان است آيا فؤاد مسئول است يا مسئولعنه؟ از اعضا و جوارح انسان كه سؤال نميكنند براي اينكه اينها مسئولعنهاند مسئول, خود انسان است نه سر انسان نه دست انسان نه چشم و گوش انسان نه ريه و روده انسان خود انسان است خود انسان همان فؤاد اوست خب اگر خود انسان مسئول است ديگر نميتواند مسئولعنه باشد از خود انسان سؤال ميكنند خودت را چه كردي اين است معنايش يا ما دوتا خود داريم يك خود حيواني داريم كه با او داريم زندگي ميكنيم يك خود الهي داريم كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[21] اين ضمير متكلّم وحده ﴿رُّوحِي﴾ براي خداست اين روح به آنجا برميگردد اين خودِ حيواني ما كه وهم و خيال است حيوانات هم دارند شهوت و غضب است حيوانات هم دارند اين سيركبازيها و تمرينهاي طنزآميزي كه بعضي از انسانها دارند قويترش را شما ميبينيد درباره حيوانات به كار ميبرند آنها هم قابل تعليم و تربيت اينچنيني هستند ما يك خود حيواني داريم كه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» مشخص شد, فرمود هر وقت صحبت جبهه و جنگ و حفظ نظام ميشود اينها فقط به فكر خودشاناند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾[22] همينهايي كه قرآن ميفرمايد اينها فقط به فكر خودشاناند در سورهٴ «حشر» فرمود اينها خودشان را فراموش كردند ﴿لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[23] معلوم ميشود ما دوتا خود داريم; يك خود الهي داريم كه امانت خداست براي ما نيست يك خود حيواني داريم كه ماييم و مكلّف هستيم.
وجود دو خود حيواني و الهي در انسان
ينكه در تعبيرات قرآن كريم آمده است اينها به خودشان ظلم كردند در بحثهاي قبل هم داشتيم كه ظالم و مظلوم دو لفظ است دو مفهوم است الاّ ولابد دو مصداق ميخواهد عالِم و معلوم دو لفظ است دو مفهوم است ممكن است يك مصداق بخواهد شخص به خودش عالم باشد اما شخص به خودش ظالم باشد مستحيل است زيرا ظالم حدّي دارد مظلوم محدودهاي دارد هر كس از حدّ خودش پا درازتر كند وارد گليم ديگري بشود اين را ميگويند ظلم, تجاوز از حد است. ما دو خود داريم يك خود حيواني كه همين عادي است و درك ميكنيم و تكليف هم با همين است يك خود الهي داريم كه امانت الله است براي ما نيست آن چراغي است كه خدا به ما داد تا ما با او راه را ببينيم چاه را تشخيص بدهيم اگر بر خلاف دستور الهي انجام داديم به او ظلم كرديم و اگر بر خلاف دستور الهي انجام داديم در قيامت ما را به محكمه ميآورند ميگويند با او چه كردي اين فؤادي كه من به تو دادم با او چه كردي؟ «كان الإنسان عن السمع مسئولا, عن البصر مسئولا, عن الفؤاد مسئولا» گاهي انسان به فؤاد ظلم ميكند ميشود ﴿وَلكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾[24] گاهي بايد پاسخ بدهد كه در اين ﴿رُّوحِي﴾ روحي كه به يا اضافه شده اين روح الله است روح الله را به ما تمليك نكردند به ما امانت دادند اين چراغ را خدا روشن كرد كه ما با اين چراغ راه را ببينيم و راه را طي كنيم به ما ميگويند چرا اين فتيله را پايين كشيدي ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[25] به ما ميگويند چرا اين چراغ را دفن كردي ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ به ما ميگويند چرا از نورش استفاده نكردي ﴿كُلُّ أُوْلئِكَ﴾[26] يعني «كلّ واحد من السمع و البصر و الفؤاد يكون مسئولاًعنه و يصير الانسان مسئولاً عن السمع عن البصر عن الفؤاد» حالا روشن شد كه ما هر كار خلافي كه انجام ميدهيم ـ گذشته از اينكه اعضا و جوارح شاهدند ـ داريم به آن روحي كه روح الله است خيانت ميكنيم ظلم ميكنيم آن وقت از ما سؤال ميكنند كه اين روح را چه كار كردي اين ميشود قرآن اين ميشود تفسير قرآن.
كيفيت شهادت و نطق اعضا بدن در قيامت
شما ديگر در تبيان و مجمعالبيان و امثال ذلك اين حرفها كه پيدا نميكنيد تفسير قرآن براي همينهاست نه براي آن چهارتا حرفهاي منبري كه اگر كسي ايمان آورد عمل صالح كرد «فله الجنة» اينكه درس نميخواهد اينكه درس نميخواهد خيال كردند تفسير همينهاست فرمود شما مشكلتان اين است كه گاهي خلوت ميرويد كه كسي شما را نبيند شما با انبوهي از شاهد حاضريد. در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» فرمود شما ميخواهيد جايي پنهان برويد بسيار خب برويد ما حرفي نداريم جايي پنهان برويد ولي كجا جاي پنهان است؟ در سورهٴ «فصلت» آيهٴ نوزده به بعد اين است كه ﴿وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَي النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ٭ حَتَّي إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ همين دو قرينه است كه اينها شهادت است (يك) عمل را به افراد نسبت ميدهند (دو) ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾ نه «أعلمنا» ما را به حرف آورد ما آن روز هم ميديديم تو داري چه كار ميكني آن روز نتوانستيم حرف بزنيم امروز ميتوانيم حرف بزنيم اگر «أعلمنا الله» باشد كه در محكمه, شهادت پذيرفته نيست. اين شخص ميگويد خدايا تو به اينها گفتي اينها كه نميدانستند خدا اعلام نميكند تعليم نميدهد خدا اِنطاق ميكند به نطق در ميآورد عالِم آگاه را, اينها ميگويند خدا ما را به حرف آورد نه خدا به ما فهماند ﴿قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَن يَشْهَدَ﴾ شما چرا نرفتيد جايي كه كسي شما را نبيند آنكه ممكن نبود.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . تفسير القمي, ج2, ص99.
[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 85.
[3] . سورهٴ ليل, آيات 5 ـ 7.
[4] . سورهٴ تغابن, آيهٴ 11.
[5] . سورهٴ تغابن, آيهٴ 11.
[6] . الصحيفة السجادية, دعاي 45.
[7] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 2.
[8] . الكافي, ج2, ص581.
[9] . الاحتجاج, ج2, ص414 و 451.
[10] . الصحيفة السجادية, دعاي 45.
[11] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 136.
[12] . سورهٴ بقره, آيهٴ 6; سورهٴ يس, آيهٴ 10.
[13] . الاختصاص (شيخ مفيد), ص6.
[14] . سورهٴ ملك, آيهٴ 11.
[15] . مجمعالبيان, ج7, ص211.
[16] . مجمعالبيان, ج7, ص211.
[17] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 85.
[18] . سورهٴ بقره, آيهٴ 189.
[19] . سورهٴ بقره, آيهٴ 222.
[20] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 36.
[21] . سورهٴ حجر, آيهٴ 29; سورهٴ ص, آيهٴ 72.
[22] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 154.
[23] . سورهٴ حشر, آيهٴ 19.
[24] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 117.
[25] . سورهٴ شمس, آيهٴ 10.
[26] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 36.