اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُم مِن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89) وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (90) إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (91) وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ (92) وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (93)﴾
در پايان سورهٴ مباركهٴ «نمل» بعد از ارائه براهين بر اصول دين و خطوط كلي اخلاق و فقه, فرمود صحنه قيامت حق است و اگر قيامتي نباشد عالَم باطل است زيرا هر كس هر چه كرد هباء منثور خواهد بود ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾[1] صدق ميكند و چون عالَم به حق است و هدفدار پس حساب و كتابي هست و معيار هم روز قيامت است نه دنيا ممكن است در دنيا كسي عمل صالح بكند بعد برگردد ـ معاذ الله ـ گرفتار عمل طالح شود و حسنات خود را از بين ببرد پس معيار يوم القيامه است لذا فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ نه «مَن فعل الحسنة» در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «قصص» كه به خواست خدا در پيش است آيه 84 هم همين است ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ آنگاه نشانهٴ اينكه مردان با تقوا پايان جهان به كام آنهاست چنين فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[2] در جريان حسنه فرمود ما مطابق كار افراد به آنها پاداش نميدهيم حتماً بيشتر پاداش ميدهيم هيچ كسي را خداي سبحان به اندازه كارِ خير او جزا نميدهد اين يك اصل كلي قرآني است به نحو سالبه كليه در قبالش يك موجبه كليه است كه هر كس كار خير بكند خداوند بيش از عمل او به او پاداش ميدهد اين هم به نحو موجبه كليه خب اين كَرم الهي است كه به نحو سالبه كليه فرمود ما هيچ كس را به اندازه كار خير او پاداش نميدهيم و به نحو موجبه كليه فرمود هر كس كار خير بكند بيش از استحقاقش به او پاداش ميدهيم خب اين كَرم الهي است درباره كار شرّ و معصيت يك سالبه كليه دارد و آن اين است كه ما هيچ كس را بيش از اندازه بديِ او كيفر نميدهيم يك موجبه جزئيه هم دارد كه نسبت به بعضيها تخفيف و عفو روا ميداريم پس آن سالبه كليه و آن موجبه كليه درباره حسنه است يعني هيچ كس را به اندازه عمل او پاداش نميدهد اين به نحو سالبه كليه اگر كسي كار خير كرد هرگز خدا به اندازه كار خير او پاداش نميدهد يك موجبه كليه دارد و آن اين است كه هر كس كار خير كرد يقيناً بيش از كار او خدا به او پاداش ميدهد خب اين فصل الهي است ديگر, درباره سيّئه يك سالبه كليه دارد و آن اين است كه هيچ كس را بيش از استحقاق او كيفر نميدهد يك موجبه جزئيه دارد كه نسبت به برخيها يا عفو ميكند اصلاً كيفر نميدهد يا تخفيف اينكه فرمود: ﴿وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين تحديد به لحاظ نفي مازاد است نه نفي مادون نظير مسئله دِماء ثلاث درباره حيض بيش از ده روز نميشود نه كمتر از ده روز نميشود يا در جريان كُر يا مسافت مسافر اين تحديد به لحاظ مادون است نه به لحاظ مافوق, كمتر از اين مقدار كُر نيست نه بيش از اين مقدار, كمتر از هشت فرسخ نميشود روزه را افطار كرد نه بيش از هشت فرسخ, گاهي تحديد به لحاظ طرفين است گاهي به لحاظ أحدالطرفين.
پرسش: ميگوييم «فانّه غير منقوص ما أعطيت و زدني من فضلك يا كريم»؟[3]
پاسخ: بله خب اين همين است ديگر يعني ذات اقدس الهي هر چه عطا بكند كم نيست ولي ما مجاز هستيم درخواست مرحله بيشتري بكنيم چون فيض او و نِعم او بيپايان است و كَرم او نامتناهي است هر اندازه كه بخواهد ميتواند, به ما هم اجازه داد كه كَرمهاي او, فيضهاي نامتناهي او را يكي پس از ديگري درخواست بكنيم ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[4] هم از همين قبيل است.
پرسش:...
پاسخ: آن هم در اثر اينكه امنيت را به هم زده وقتي كسي قتل عمل بكند هيچ كس احساس امنيت نميكند لذا فرمود: ﴿فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً﴾[5] بالصراحه در مسئله قصاص فرمود: ﴿أنّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[6] يك نفر را كُشت شما هم يك نفر, اما اگر كسي دست به كُشتن يك انسان بيگناه بزند امنيت جامعه را به هم زده هيچ كس امنيت ندارد گويا همه در معرض خطر هستند پس از نظر مسائل امنيتي, سياسي, اجتماعي قرآن كريم يك بيان نوراني دارد از نظر مسائل حقوقي و قصاصي هم يك بيان شفاف و روشن فرمود: ﴿أنّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ مبادا يك نفر را كشت بگويند ما چند نفر از آنها را ميكشيم هرگز اين كارها را نكنيد پس مسئله حقوقي جداي از مسئله امنيتي و سياسي و اجتماعي و اخلاقي و مانند آن است.
پرسش:...
پاسخ: آن براي آن است كه روح او آلوده شده اين روح آلوده طوري است كه اگر از جهنم هم بيرون بيايد ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[7] اين روح, روح طغيان است در برابر خداي سبحان خب اين بايد مرتّب معذّب شود.
اين صد سال گناه نكرده اين يك ميليون سال, يك ميليارد سال, هزارها ميليارد سال گناه كرده براي اينكه دست و پايي دارد كه معصيت كرده اين گناه دست و پا مثلاً صد ساله است اما اگر مسئله تجرّد روح حل بشود تجرّد روح يعني تجرّد روح يعني مسئله فلسفي يعني مسئله كلامي, اگر روح آلوده شد ديگر ميلياردها سال است.
پرسش: به فعليت نرسيده؟
پاسخ: فعليّت دارد بالفعل طغيان دارد. خدا فرمود اگر اين به دنيا برگردد همان است, يعني در برابر من طاغي است ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ اين روح در برابر من طاغي است امام رضا(سلام الله عليه) در جواب كسي كه به حضرت عرض كردند آيا خداي سبحان علم به معدوم دارد؟ فرمود علم به معدوم دارد علم به ممتنع علي فرض وجود دارد به آيه سورهٴ «انعام» استدلال كرد فرمود: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ خب رجوع اين شخص از آخرت به دنيا نه تنها معدوم است بلكه ممتنع است بر فرض تحقّق اين ممتنع اگر اين از جهنم به دنيا بيايد طاغي است آنجا هم كه هست طاغي است آنجا اصلاً نام خدا را حاضر نيست ببرد به مسئول جهنم آن فرشته امين و معصوم(سلام الله عليه) همين جهنمي به او ميگويد ما كه خدا را قبول نداريم به خدايت بگو كه جان ما را بگيرد ميگويد: ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾[8] نه «ربّنا» چنين آدمي است مالك(سلام الله عليه) مسئول جهنم است اين طاغيِ مستكبرِ از خودراضي به مالك ميگويد ما كه او را قبول نداريم تو كه او را قبول داري خداي توست از او بخواه جان ما را بگيرد ﴿لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾ چنين آدمي است اين است كه در قرآن فرمود: ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[9] با اينكه خدا در قيامت جلوه ميكند اگر مسئله فلسفي يعني فلسفه, فلسفه در حوزه رواج پيدا كند تجرّد روح ثابت بشود ملكات راسخه روح ثابت شود ابديّت و ازليّت روح ثابت شود اوصاف نفساني روح ثابت شود اين عذاب, عذاب نقد است اين خدا را قبول ندارد نه در دنيا نه در برزخ نه آنجا, الآن هم به خدا ميگويد تو نيستي, چنين روحي است خب اين بايد عذاب ابدي ببيند, اگر فلسفه از زندان آزاد بشود و فكر رسمي و درس رسمي حوزه بشود و معلوم بشود روح يعني چه تجرّد روح يعني چه عذاب روح يعني چه آن وقت اين سؤالها جواب خودش را نقد مييابد.
اما آن مطلب دقيقي كه ميخواهيم عرض كنيم اين است در بحثهاي ديروز اشاره شد كه بهترين حسنه همان ولايت اهل بيت است كه مطابق سورهٴ «شوريٰ» خوانديم كه فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً﴾[10] اين محفوف به قرينه است با سياق همراه است با سباق همراه است سباقاً و سياقاً منظور از اين حسنه, ولايت اهل بيت است به عنوان مصداق كامل نه فرد منحصر, روايات هم دارد كه حسنه, ولايت اهل بيت است[11] اما يك بيان نوراني كه ترجيعبند فرمايشات سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي است اين است كه ولايت حضرت امير به چند بخش است يكي اينكه ما معتقد باشيم او اوّلين امام است كه اين يك مسئله رسمي است و عقيده همه ماست اگر سال, سال توليد شد حوزه و دانشگاه وظيفهاش توليد علم است مَلكه نقّال بودن, نبش قبر كردن, حرفها را از كتابي به كتاب آوردن, چاپي را خطّي كردن اينها توليد علم نيست اينها مصرف علم است علوم ناگفته و نانوشته فراوان است وظيفه حوزوي و دانشگاهي توليد علم يعني ايجاد مسائل نو است آن طور مسائل نو كه احدي نگفته باشد نه از ما متوقّع است نه مقدور ماست اما نمونه مسائلي كه بسيار كم مطرح شده و گوشهاي از آنها مطرح شده قابل تكثير است قابل استخراج است به عنوان اصل مطرح است و استنباط فروع فراوان از آنها مقدور است همين حرف نوراني سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي است و آن اين است كه وجود مبارك حضرت امير اوّليات فراواني دارد كه اگر كسي خواست پاياننامهاي را در اين زمينه بنويسد دستش باز است به عنوان اوّليات علي بن ابي طالب(سلام الله عليه) اوّليات آن حضرت اين است كه او اول امام ماست خب در اين زمينه كتابهاي زيادي هست و حرفهاي زيادي هست و خيليها هم نوشتند, يكي از اوّليات آن حضرت اين است كه او اول كسي است كه اسلام آورده آن هم فراوان نوشتند كتابها هست آنها را ممكن است انسان به اجمال بگذراند, فرمايش مرحوم علامه اين است كه قسمت مهم در اوليات آن است كه فرمايش مرحوم علامه اين است كه اول كسي كه باب ولايت را باز كرد علي بن ابي طالب است اين معناي دقيق تطبيق حسنه به ولايت علي بن ابي طالب است ولايت علي بن ابي طالب به معناي اينكه او اوّلين امام است يك مصداق شفاف و روشني است به معناي اينكه او اول كسي است كه اسلام آورده معناي روشني است اما به معناي اينكه او همان طوري كه «باب مدينة العلم» است[12] باب ولاية الله است اين حرفِ نوبري است يعني چه باب ولاية الله؟ يعني انسان بايد وليّ الله بشود خب خداي سبحان هم فرمود يك عدّه وليّ الله هستند و آنها كه وليّ الله هستند محبّ خدا هستند محبوب خدا هستند اما راه ولايت چيست كه ما بشويم وليّ الله؟ اول كسي كه در بين امّت اسلامي راه وليّ الله شدن را باز كرد علي بن ابي طالب است پس علي بن ابي طالب باب مدينة العلم است في الرسالة و النبوّة و الخلافة و الامامة و نحو ذلك, باب ولاية الله است اگر كسي خواست وليّ الله بشود علي بن ابي طالب درِ اين ولايت است و اول كسي است كه اين راه را رفته الآن وقتي ميگويند فلان شخص در خطّ امام است يعني راه امام, مسير امام, تفكّر امام را دارد اگر گفتند كسي در ولايت الهي است يعني راه علي, فكر علي, مسير علي را دارد نه معتقد است او وليّ الله است كه آن اعتقاد ضروري همه ماست نه معتقد است كه او اول مسلمان است كه اعتقاد شفاف ماست, معتقد است كه اگر كسي خواست وليّ الله بشود بايد راه علي را برود راه علي چيست؟ آيا چون او امام است؟ كه اين مطلب اول است, آيا چون اوّلين مسلمان است؟ كه مطلب دوم است, آن حرف نو اين است كه اگر كسي خواست وليّ الله بشود با نماز و روزه و عبادتهايي كه «خوفاً من النار» است وليّ الله نخواهد شد اگر كسي در تمام مدّت عمر اهل مناسك و مراسم باشد اما «شوقاً الي الجنّة» عبادت كند وليّ الله نخواهد شد تنها راه وليّ الله شدن آن است كه خدا را «حبّاً له» عبادت كند اگر كسي «حبّاً له» عبادت كرد ميشود وليّ الله. حرف سيدناالاستاد اين است كه اول كسي كه اين در را در اسلام باز كرد علي بود و اول كسي كه راهي اين راه شد علي بود و اگر در آيه دارد ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[13] منظور از حَسنه, ولايةالله است اين معناي دقيق است كه آنها را زيرمجموعه خود دارد يعني خطّ علي, خطّ علي يعني وليّ الله شدن, وليّ الله شدن يعني خدا را «حبّاً له» عبادت كردن نه «خوفاً من النار» و «شوقاً الي الجنّة» اين حرف را ميبينيد اين را ميگويند توليد علم يعني حرف تازه زير اين آسمان احدي خطّ ولايت را در امّت اسلامي نياورد جز علي, اگر بخواهيد وليّ الله بشويد راهش اين است شب و روز نماز بخوانيد همه مستحبّات را انجام بدهيد ولي «خوفاً من النار» باشد ميشويد زاهد نه وليّ الله اگر همه عبادات و مناسك و مراسم را انجام بدهيد «شوقاً الي الجنّة» ميشويد عابد نه وليّ الله, اگر عباداتتان را «حبّاً له» بر اساس علاقهاي كه به خدا داريد انجام بدهيد ميشويد وليّ الله اين راه را ادامه بدهيد اين ميشود خطّ علي اين اگر به صورت پاياننامه علمي ارائه شود ادلّهاش بيان شود ميشود توليد علم ما خيلي از ملائكه داريم كه اينها مُردهها را جابهجا ميكنند به واديالسلام ميرسانند اما خيلي از ملائكه هم هستند كه زيرمجموعه جبرئيل هستند حرفهاي علمي ميآورند خب چرا با آن ملائكه ما محشور نشويم حرفهاي ديگران را شنيدن و جابهجا كردن و فارسي را عربي كردن و عربي را فارسي كردن هنر نيست مصرف كردن هنر نيست توليد علم هنر است شما در بسياري از موارد الميزان ميبينيد كه ايشان اصرار دارد اين جزء اوّليات علي بن ابي طالب است اول كسي كه راه وليّ الله شدن را به جامعه آموخت علي بود[14] البته بعدها در رواياتي كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است اين تثليث هم هست كه بعضيها خوفاً عبادت ميكنند بعضيها شوقاً عبادت ميكنند بعضي حبّاً[15] اما [پيش از اين در امت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)] غير از اميرمؤمنان(سلام الله عليه) احدي اين حرف را نزد پس اين ميشود جزء اوّليات وجود مبارك حضرت امير.
پرسش:...
پاسخ: اين حدّاقل است اين كفِ عبادت است ما براي اينكه نسوزيم [عبادت كنيم] در حقيقت خودمان را ميخواهيم آنكه در دعاي «كميل» ميگويد: «وَ هَبْنِي صَبرْتُ علي حرّ نارك فكيف أصبر عَن النّظر إلي كرامتك»[16] اين علي است اين ميشود وليّ الله «مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز»[17] قبوليِ اعمال خيليها به عنايت الهي است اينها تاجرند اينها خدا را بهانه قرار دادند از خدا, خدا را نميخواهند از خدا ميخواهند كه نسوزند معبودشان نجات از نار است نه الله كم نبودند عالماني كه ميگفتند عبادت اين گروه باطل است اما انسان نه جرأت گفتن را دارد نه عملي است براي اينكه اكثري همين است كتاب اربعين شيخ بهايي را ببينيد ميبينيد ايشان از بسياري از بزرگان نقل ميكنند كه قائل هستند به بطلان عمل خيليها; به اينها ميگويند چرا نماز ميخواني؟ براي اينكه او ما را نسوزاند در حقيقت نسوختن, هدف است نه الله چرا عبادت ميكني؟ براي اينكه ما را به بهشت ببرد خدا را واسطه قرار ميدهند به جاي اينكه دليلشان باشد ميشود دلاّل, ابن طاووس آدم كوچكي نيست [شيخ بهايي ميگويد او] قائل به بطلان عبادت اينهاست[18] حالا عنايت الهي, لطف اهل بيت بركت اينها ما را نجات ميدهد وگرنه ما از خدا غير او را ميخواهيم خب آنهايي كه مردانه عبادت ميكنند همين اهل بيت هستند, اينها فرمودند
از خدا غير خدا را خواستن٭٭٭ظنّ افزوني است كلّي كاستن[19]
به ما آموختند حالا كه شما به آن اوج نميرسيد لااقل بدانيد كه محبوب بالذّات شما خداست اگر خواستيد از محبوب بالذّات خود چيزي طلب كنيد آنگاه مجازيد يا نجات از نار يا ورود در جنّت را از محبوب بالذّات خود طلب بكنيد غرض اين است كه اين كفِ عبادت است اين حداقل عبادت است در همين روايات دارد كه «فتلك عبادة العبيد»,[20] «فتلك عبادة التجار»[21] يك عبادت بردگانه است يك عبادت سوداگرانه است يك عبادت عاشقانه و عارفانه و وليّ اللّهي است خب عبادت بردگانه يعني چه؟ عبادت سوداگرانه كه «فتلك عبادة التجار» يعني چه؟ اين ميخواهد با خدا داد و ستد كند.
پرسش:...
پاسخ: آن اوجش بله, اما كأنّ را كه گفتند, ما اين را كاملاً ميتوانيم ما ميتوانيم بگوييم خدايا تو بزرگواري به ما گفتي عبادت بكن چشم, هر چه دادي لطف توست. ما ميدانيم كه او كَرم دارد يك مطلب است, اين معلوممان را مقصود قرار بدهيم مطلب ديگر است ما در موقعي كه چهار ركعت نماز ظهر ميخوانيم چه بايد بگوييم؟ چهار ركعت نماز ميخوانم براي اينكه نسوزم؟! غالب ما همين طور هستيم ديگر, چهار ركعت نماز ميخوانم كه بهشت بروم غالب ما همين طور هستيم چهار ركعت نماز ميخوانم براي اينكه مولاي من گفت ميدانم كه او مرا نميسوزاند ميدانم كه مرا بهشت ميبرد كرم او را ميدانم.
ما موظّفيم كه در حضور مولايمان بگوييم دستور دادي ما اطاعت ميكنيم چشم, ولي ميدانيم دست خالي برنميگرديم
تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن٭٭٭ كه خواجه خود روش بندهپروري داند[22]
قبل از جناب حافظ سنايي گفته:
در عاشقي آنجا كه وِ را پاي مرا سر٭٭٭ در بندگي آنجا كه وِ را حلقه مرا گوش[23]
من گوشم جايي است كه حلقه مولاي من باشد, سر من جايي است كه پاي مولاي من باشد خب او يقيناً ما را نميسوزاند يقيناً ما را بهشت ميبرد اما بگوييم چهار ركعت نماز ميخوانيم براي اينكه نسوزيم! روح اين عبادت ما اين است! اگر شيخ بهايي(رضوان الله عليه) در اربعين آن فرمايش را از خيلي از علما دارد بر اساس همين تعليل است.
پرسش:...
پاسخ: البته, آنها كه كف بحثهاست اين در اوج بحث است مظلوميّتش در سقيفه و امثال سقيفه است اما اين باب ولايت الله است بعد از آن, باب مدينة علم الرسول است بعدها در كفِ مسائل, مسائل سياسي و مسئله سقيفه و امثال ذلك مطرح است پس ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ منظور از حَسنه ولايت علي(عليه السلام) است ولايت يعني در خطّ علي بودن خطّ علي آن است كه انسان «خوفاً من النار» عبادت نكند «شوقاً الي الجنّة» عبادت نكند ميخواهد وليّ الله بشود مستجابالدعوه بشود دعايي بخواند باران بيايد دعايي بخواند بيماري درمان شود دعايي بخواند گمشده پيدا شود دعايي بخواند مشكلات نظام حل شود يك آدم اينچنيني.
بعد در پايان فرمود من مأمور شدم آيات الهي را بخوانم به مأموريتم عمل ميكنم, براي شما تلاوت كنم اگر كسي پذيرفت به سود خودش است خودش كامياب ميشود ﴿فَمَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ﴾ اگر كسي گمراه شد من مسئول نيستم من وظيفهام تبليغ بود تعليم بود تزكيه بود كارهايم را كردم و اين هم يك انذار ضمني است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 36.
[2] . سورهٴ قصص, آيات 83 و 84.
[3] . اقبال الأعمال, ص644.
[4] . سورهٴ طه, آيهٴ 114.
[5] . سورهٴ مائده, آيهٴ 32.
[6] . سورهٴ مائده, آيهٴ 45.
[7] . سورهٴ انعام, آيهٴ 28.
[8] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 77.
[9] . سورهٴ مطففين, آيهٴ 15.
[10] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 23.
[11] . تفسير القمي, ج2, ص77 و 131; روضة الواعظين, ج1, ص106.
[12] . ر.ك: التوحيد (شيخ صدوق), ص307.
[13] . سورهٴ انعام, آيهٴ 160.
[14] . الميزان, ج1, ص217; ج10, ص97; ج11, ص369; ج15, 407; ج16, ص354; ج17, ص171.
[15] . الكافي, ج2, ص84.
[16] . مصباح المتهجّد, ص847.
[17] . ديوان حافظ, غزل 73.
[18] . الأربعون حديثاً (شيخ بهايي) ـ ط مؤسسه نشر اسلامي ـ ص441 و 442.
[19] . مثنوي معنوي, دفتر پنجم, بخش 36.
[20] . نهجالبلاغه, حكمت 237.
[21] . نهجالبلاغه, حكمت 237.
[22] . ديوان حافظ, غزل 177.
[23] . ديوان سنايي, غزل 209.