اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ (82) وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يوزَعُونَ (83) حَتَّي إِذَا جَاءُوا قَالَ أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّا ذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (84) وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لاَ يَنطِقُونَ (85)﴾
اين سورهٴ مباركهٴ «نمل» كه در مكه نازل شد و عناصر محوري اين سوره هم اصول دين و خطوط كلي اخلاق و حقوق و فقه بود نه خطوط رسمي و جزئي فقه, بحثهاي توحيد و وحي و نبوّت را با استدلال بيان فرمود. آنگاه فرمود اينها كه با ارائه ادلّه از يك سو, ارائه آيات آفاقي و انفسي از سوي ديگر ايمان نياوردند روز سختي در پيش دارند آن روزي كه قول الهي, تهديد الهي به نصاب خود برسد از آن چنين ياد ميكنند ﴿حَقَّ الْقَوْلُ﴾[1] وقتي آن تهديد بخواهد به اجرا در بيايد ميگويند ﴿وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ﴾ پس اينجا سه مرحله است مرحله اول ارائه ادلّه توحيد و وحي و نبوّت است اگر پذيرفتند و قبول كردند طوبي لهم و حُسن مآب, اگر نپذيرفتند مسئله تجديد نظر است فرصت است مهلت است. مرحله دوم آن است كه اين تجديد نظر و اين استمهال و امثال ذلك به پايان برسد وقتي به پايان رسيد نصاب تهديد تمام ميشود ميگويند ﴿حَقَّ الْقَوْلُ﴾ مرحله سوم اين تهديد اجرا ميشود ميگويند ﴿وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ﴾ منظور از اين قول همان مَقول است ميگويند: ﴿حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ﴾.[2]
اين مراحل را قرآن كريم تبيين فرمود, مرحله اُوليٰ كه استدلال بود گذشت مرحله تهديد را بيان كرد بعد ميفرمايد فرصتي هم نوبت و مرحله اجراي اين تهديد است فرمود آن وقتي كه ما آيات خودمان را به آنها نشان ميدهيم ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ﴾[3] اين «سين» بنا بر اينكه «سين» تسويف و استقبال باشد معنايش اين است كه يك سلسله آيات آفاقي و انفسي هست كه اگر خدا آنها را نشان دهد كار تمام است. آيات فراوان فعلي چه در انفس چه در آفاق, اينها آناء الليل و اطراف النهار خدا دارد نشان ميدهد نظم عالم, نظم زمين, نظم آسمان, حيات و ممات, خواب و بيداري همه اينها آيات الهي هستند ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ﴾ و مانند آن. اين آيات در حدّ يك استدلال شفاف و روشن است اما آن ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ﴾ يك آيات بيّني است كه هيچ كس را در حال ترديد نميگذارد هيچ كافري ديگر نميتواند با مشاهده آن آيات به كفر خود ادامه دهد هنگامي كه آن آيات كه تهديد الهي است به نصاب رسيد بخواهد اجرا شود به همين صورت در ميآيد ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ﴾ وقتي آن تهديد الهي فرا ميرسد حالا اين مربوط به قيامت است چه اينكه عدّه زيادي گفتند يا اشراطالساعه است كه برخيها گفتند يا جريان رجعت است كه به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اخبار رجعت از طرق ما فراوان است كه ما بر آن هستيم.
﴿إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً﴾ ما جُنبندهاي را بيرون ميآوريم كه با آنها سخن ميگويد ﴿تُكَلِّمُهُمْ﴾ اين دابّه در تفسير اهل سنّت به وضع خارقالعادهاي تعبير شده كه به تعبير فخررازي هيچ كدام از اين اوصاف در قرآن كريم براي آن دابّه نيامده (يك) اگر خبر صحيحي در بين اينها از وجود مبارك معصوم(سلام الله عليه) به ما برسد به آنها اعتماد ميكنيم (دو).[4] از طرق ما شيعهها اين دابّه بر وجود مبارك حضرت امير تطبيق شده است[5] چه اينكه بئر معطّله بر آن حضرت تطبيق شده است[6] كه چاهي كه معطّل است از او آب نميگيرند اينها آبهاي فراوان در درون خود دارند كسي به سراغ آنها نميرود بئر معطّله كه در قرآن آمده بر حضرت امير تطبيق شده است دابّهاي كه در اين آيه است بر حضرت امير تطبيق شده است يعني جنبندهاي كه با كفار سخن ميگويد ﴿تُكَلِّمُهُمْ﴾ چه ميگويد؟ ميفرمايد: ﴿أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ﴾ مردم به آيات ما ايمان نياوردند يعني همين مشركين چون تمام اين ضماير به مشركين برميگردد چون بحث در مشركين بود اينهايي كه ايمان نياوردند بنابراين از نظر روايت چقدر فرق است بين آنچه از طرق اهل سنّت درباره اين دابّه آمده و آنچه از طريق شيعيان درباره اين دابّه آمده.
در روايات آمده است كه اينها مربوط به رجعت است چرا؟ براي اينكه اگر مربوط به قيامت بود در قيامت خدا همه را محشور ميكند نه فوجي را[7] چون در اين آيه دارد كه ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ﴾ اين «مِن» براي تبعيض است يعني برخي از مكذّبان را ما محشور ميكنيم, در معاد كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[8] همه محشور ميشوند ديگر بعض ندارد. در آن روزي كه عذاب الهي ميخواهد واقع شود دابّهاي به آنها ميگويد جُرم شما اين بود كه به آيات الهي ايمان نياورديد ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ﴾ كه اين دابّه ﴿تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ﴾. برخيها «تَكْلِمُهُم» خواندند[9] «كَلْم» يعني جَرْح و زخم و امثال ذلك اين دابّه آنها را زخمي ميكند خب اين با جمله بعد كه ﴿أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ﴾ كه مقولِ قول آن دابّه است هماهنگ نيست «تَكْلِمُهُم» بايد بگوييم «إنّ» نه «أنّ» در حالي كه اينجا «أنّ» است ﴿تُكَلِّمُهُمْ﴾ به چه كلامي با آنها گفتگو ميكند ﴿أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ﴾ اگر «تَكْلِمُهُم» بود بايد «إنّ» ميخوانديم و اينجا چون «أنّ» است نه «إنّ» معلوم ميشود مقول و كلام آن متكلّم است ﴿تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ﴾ نظير اينكه فرمود: ﴿تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ٭ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَي لَهَا﴾.[10]
در آنجا با چه كسي حرف ميزند اين زمين عندالقيامه كه حديث ميگويد با چه كسي حديث ميگويد در ذيل آن هم دارد كه با وجود مبارك حضرت امير سخن ميگويد.[11] اينها نشان آن است كه وجود مبارك حضرت چه در اشراطالساعه چه در زلزلةالأرض چه در موارد حسّاس ديگر به عنوان سخنگوي رسمي ذات اقدس الهي حرف ميزند. فخررازي كه به تفكّر رجعت و امثال رجعت شيعه معتقد نيست قبول دارد كه اين «مِن», «مِن» تبعيضيه است يعني بعضي از مكذّبان گروهي از مكذّبان منتها اين را بعد از قيام قيامت ميداند ميگويد وقتي كه قيامت قيام ميكند ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ بعد از اينكه ساهره قيامت به آن وضع عمومياش قيام كرد گروهي از مكذّبان را حاضر ميكند با آنها گفتگو ميكند بعد آنها را به بند ميكشد در حالي كه اين هم دليل ميطلبد, وقتي قيامت قيام كرد هر كسي در برابر كارش مسئول است ديگر يك گروه خاصّي را بياورند ﴿فَهُمْ يُوزَعُونَ﴾ يعني «يُحبَسون» اين وجهي ندارد .پس وقتي تهديد به نصاب برسد در آستانه وقوع و اجراست واقع كه شده است اين صحنه پديد ميآيد كسي به اينها ميگويد شما به آيات ما ايمان نياورديد ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ﴾.
﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ﴾ اين «مِن», «مِن» تبعيضيه است ﴿مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً﴾ اين فوج را از چه گروه؟ ﴿مِّمَّن يُكَذِّبُ﴾ پس «من» اول براي تبعيض است «من» دوم «من» تبيين ﴿مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا﴾ اين هم فعل مضارع است و مفيد استمرار است كسي كه دائماً تكذيب ميكرد. در سورهٴ مباركهٴ «كهف» گذشت كه در قيامت همگان حضور دارند فوجي از اينها محشور نيستند همه محشور ميشوند آيه 47 سورهٴ مباركهٴ «كهف» اين بود ﴿وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَي الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ﴾ نه «حشرنا فوجاً منهم» ﴿وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ ما هيچ كسي را باقي نميگذاريم همه را محشور ميكنيم كه اين آيه 47 سورهٴ «كهف» مطابق سورهٴ مباركهٴ «واقعه» است كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» هم مشابه اين تعبير آمده كه همگان را محشور ميكند اين طور نيست كه مثلاً گروهي بيايند فرمود: ﴿وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَي النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ﴾ يعني «يُحبسون» ﴿حَتَّي إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[12] فرمود: ﴿أعْدَاءُ اللهِ﴾ نه «فوجاً من أعداء الله» بنابراين اين ﴿وَقَعَ الْقَوْلُ﴾ اين يك قول خاصّي است اين قول خاص در مرحله سوم قرار دارد يعني مرحله اجرا كه مرحله اجرا مسبوق به مرحله تهديد, مرحله تهديد مسبوق به مرحله ارائه آيات, يك مرحله آيات الهي را ارائه ميدهند اگر كسي قبول نكرد [يعني خداوند] فرصت داد فرصت را هم گذاشتند كنار به مرحله تهديد ميرسد و اگر از تهديد هم بهره صحيح نبردند اين تهديد اجرا ميشود اين تهديد در اشراطالساعه اجرا ميشود در قيامت اجرا ميشود و مانند آن ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً﴾.
مطلب ديگري هم كه در كتاب قيّم الميزان آمده اين است كه برخي از آيات است كه فقط يك بار در قرآن كريم آمده چون يك بار آمده و تقريباً رمزگونه آمده تفسير شفاف آن آسان نيست آيات ديگر كه مكرّر آمده ميشود به وسيله «الآيات يُفسّر بعضها بعضا»[13] آن را معنا كرد اما وقتي اين مضمون فقط يك بار ذكر شده است اين حلّش آسان نيست گويا هدف هم اين است كه اين رمزگونه بيان شود كه بين ذات اقدس الهي و پيغمبر, اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اين رمزگونه باشد جريان تعليم اسما و خلافت و گفتگوي فرشتهها با خداي سبحان از همين قبيل است آيه اخذ ميثاق ﴿إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ﴾[14] از همين قبيل است اين آيه رجعت كه ﴿فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا﴾ از اين قبيل است دابّةالأرض بودنِ حضرت امير از همين قبيل است بئر معطّله بودن حضرت امير از اين قبيل است. بخشي از اينها ابهامش به وسيله روايات روشن ميشود اما انسان بتواند نظر قطعي درباره اين امور بدهد آسان نيست و ضرر هم ندارد براي اينكه اينها زيرمجموعه آن اصول اعتقادي است وقتي زيرمجموعه آن اصول اعتقادي بود اگر كسي آن اصول اعتقادي را با همه زيرمجموعه آنها كه در روايات اهل بيت تفسير شده است معتقد باشد اين سعادتمند است حالا ممكن است به جزئيات بعضي از امور دسترسي پيدا نكند ولي معتقد باشد آنچه قرآن و عترت گفتند همان حق است و به همان هم ايمان بياورد اين نظير صوم و صلات نيست كه خيلي درباره آن بحث شده باشد شفاف شده باشد اين دابّةالأرض چيست از آن طرف ميبينيد در تفسيرهاي اهل معرفت اين دابّةالأرض به يك وضع خاص بيان شده از آن طرف ميبينيد زمخشري و امثال زمخشري براي دابةالأرض اوصافي ذكر كردند از آن طرف فخررازي بعد از ذكر اين اوصاف ميگويد هيچ كدام از اينها را نميشود به صورت جزم پذيرفت مگر يك خبر صحيح از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد اينها رمزگونه است نه نظير صوم و صلات است كه مورد تكليف روز باشد و محلّ ابتلاي عملي همگان (يك) محلّ ابتلاي علمي مفسّران (دو) لذا انسان نميتواند نظر نهايي به طور دقيق را در اين زمينه ارائه كند. فرمود: ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ﴾ اين «مِن» ميشود «من» تبعيض ﴿فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ﴾ اين «مِن» دوم «من» تبيين است ﴿فَهُمْ يوزَعُونَ﴾ يعني «يُحبسون» همه در سر جاي خودشان هستند نظير كاري كه حضرت سليمان(سلام الله عليه) درباره نظاميان و ارتشيان خود داشت كه ﴿فَهُمْ يوزَعُونَ﴾[15] كه آن هم از همين قبيل بود ﴿حَتَّي إِذَا جَاءُوا قَالَ أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي﴾ اينها كه كم كم ميآيند به محضر و بارگاه الهي اينها را كه حاضر ميكنند ميگويند شما آيات الهي را تكذيب كرديد و علم نداشتيد, بسياري از اينها بر اساس تقليدتان بود بسياري از اينها بر اساس عنادتان بود شما اگر به جوهر و كُنه اين آيات دسترسي پيدا ميكرديد باور ميكرديد اما نه گوش داديد نه اهل استدلال بوديد بر اساس تقليد و امثال تقليد تكذيب كرديد ﴿وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّا ذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ چه چيزي داشتيد عمل ميكرديد عمل شما هم طبق همان تكذيب جاهلانه شما بود و همين, تهديد الهي كه به صورت عذاب در آمد ﴿وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا﴾ ديگر اينها اهل نطق نيستند.
برخي از مطالبي كه مربوط به بحثهاي قبل بود كه به صورت سؤال مطرح شد اين است كه قبلاً گفته شد كه ما چيزي به نام طبيعيات نداريم وقتي طبيعي نداشتيم علم طبيعي نداريم وقتي علم طبيعي نداشتيم ديگر سخن از سكولار بودن علوم دانشگاهي نيست آنچه هست خلقت است خلقتشناسي است و خلقتشناسي نميتواند غير ديني باشد گاهي گفته ميشود كه در همين علوم رايج حوزوي ميگويند فلان بخش منظومه يا اسفار يا شفا اينها جزء طبيعيات است فلان بخش آن جزء الهيّات. لازم است توجه بشود كه در فلسفههاي اسلامي چون همه موجودات به عنوان خلقت الهي است همه بخشها صبغهٴ ديني دارد مثلاً همين شرح منظومه حكيم سبزواري كه منطقيّات دارد طبيعيّات دارد الهيّات دارد اخلاقيّات دارد شفاي مرحوم بوعلي منطقيّات دارد طبيعيّات دارد الهيّات دارد رياضيات دارد آن مثل منظومه حكيم سبزواري اخلاقيّات ندارد همه اينها زير پوشش دين است ميبينيد ميگويند ما الهيات به معناي اعم را نزد فلان حكيم خوانديم الهيات به معناي اخص را فلان حكيم تدريس ميكند اين طبيعيات و رياضيات و اينها جزء الهيات به معني اعم است آن بخشهايي كه مربوط به اثبات واجب و اثبات صفات و اثبات وحدت ذات و صفت و اتحاد صفات است الهيات به معني اخص است ميگويند الهيات به معني اعم را فلان كس ميگويد الهيات به معناي اخص را فلان كس ميگويد همان طوري كه تعبير به امور عامّه و امور خاصّه ميكنند در منطق ميبينيد وقتي كه به مسئله قياس رسيدند كه از دو مقدمه ما نتيجه ميگيريم كاملاً بحث ديني و توحيدي مطرح است كه آيا مقدّمتين, علت اِعدادي نتيجهاند يا علّت تامّه نتيجهاند آيا ذات اقدس الهي معلّم نتيجه است يا مقدّمتين نقش تعيينكننده دارند چون منطق, منطق الهي است فتواي منطقيها اين است كه اين مقدّمتين علل اعدادي هستند تا آن مُفيض علم كه ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[16] نتيجه را به وسيله اين علل اعدادي ـ كه اينها فاعل به معناي «ما به» هستند نه فاعل به معناي «ما منه» ـ در قلب يك منطقيِ متفكّر القا ميكند خب اين بحث در منطق است در بحث «زلزلة الأرض لحبس الأبخره» كه حكيم سبزواري دارد ببينيد آنجا بحثهاي الهي كاملاً موج ميزند اين الهي بودن فلسفه همه اين قسمتها را الهي ميكند درست است كه گاهي ميگويند طبيعيات, اما طبيعيات در برابر خلقت نيست يعني موجودِ خَلقي يك مقدار فيزيكي است يك مقدار متافيزيكي كه مَقسم هر دو خلق خداست.
اما در جريان تخت سليمان كه سؤال ديگر است اين تخت به تعبير هدهد عرش عظيم بود ﴿وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ﴾[17] در تاريخ هم اينچنين آمده است كه اين بانو هنگام آمدن از يمن به فلسطين اين را در هفت قصر تو در تو اندروني و بيروني قرار داد و درها را قفل كرد و يك ارتش مجهّزي را هم حافظ اين كاخ كرده است,[18] اگر كسي بگويد ممكن است يك چند نفر رفته باشند به طور عادي اين تخت را آورده باشند اين احتمال پذيرفته نيست براي اينكه اين نظير يك ساك يا چمداني نيست كه يك گوشه افتاده باشد چند نفر بروند اين ساك را از يمن به فلسطين بياورند اين عرش عظيم است در چند كاخ است ارتش قوي و غنيّ آن روز حافظ و نگهبان اين كاخ بودند نميشود از دست اينها تختي را آن هم با آن جلال و شكوه آرام آورد گذشته از اينكه قرآن هم كه نقل ميكند ﴿أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[19] مرجع نهايي همين قرآن است آن بانو هم كه آمده از اينكه اين تخت سالماً منتها با تغيير بعضي از مواضع در حضور سليمان بود ميگفت: ﴿وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾[20] ما قبل از اين صحنه از قدرت نافذ سلطنت سليمان باخبر بوديم اين را هم كه ميبيند ميگويد اين يكي از مصاديق اقتدارنمايي سليمان است و امثال ذلك.
پرسش: تجديد مثل نشده؟
پاسخ: نه, چون در قرآن دارد همان است چون تجدّد امثال معنايش آن است كه اين فيض در لحظه قبل به اين تخت در يمن افاضه شد فيض الهي در لحظه بعد به همان معناي تخت در فلسطين افاضه ميشود اين در حقيقت دو وجود است اگر تجدّد امثال را انسان درست بررسي كند با وحدت شيء هماهنگ نيست اشياي متعدّدند وجودات متعدّدند منتها دومي مثل اوّلي است ولي ظاهر آيات اين است كه اين عين همان تخت بلقيس بود.
پرسش: حضرت علي(عليه السلام) در يك آن چند جا بودند چطور؟
پاسخ: آن تمثّل است نه تجدّد امثال. الآن هم هر كسي ميميرد [حضرت امير(سلام الله عليه) را ميبيند].
يا حار همدان من يمت يرني٭٭٭من مؤمن أو منافق قبلا[21]
اين تمثّل است نه تجدّد امثال.
فرمود: ﴿حَتَّي إِذَا جَاءُوا قَالَ أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْماً﴾ اين ﴿لَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْماً﴾ بعضي از علوم است كه با عمل همراه است انسان وقتي به همه جوانب, عالِم باشد ميپذيرد. در بعضي از موارد است البته نادر است با اينكه انسان يقين دارد احاطه علمي دارد ولي قبولِ عملي ندارد نظير آنچه براي فرعون و برخي از اطرافيان فرعون پديد آمده كه وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[22] براي تو شفاف و روشن شد كه اينها آيات بصائر الهي هستند خب چرا ايمان نميآوري؟! همه كفار نظير فرعون اين طور نيست كه احاطه علمي داشته باشند بعضيها اصلاً اِعراض ميكنند حاضر نيستند تحقيق بكنند بر اساس تقليد از نياكان, قبول و نكولشان را تنظيم ميكنند ميگويند آباي ما چون نگفتند پس درست نيست آباي ما چون اينچنين كردند پس اين درست است فرمود: ﴿وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّا ذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ٭ وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا﴾ اگر ما اين عذاب الهي را بر اينها مستقر كرديم ديگر اينها زبانشان بند ميآيد كه فرمود اينها ﴿لا يَنطِقُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ سجده, آيهٴ 13; سورهٴ يس, آيهٴ 7.
[2] . سورهٴ زمر, آيهٴ 71.
[3] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 53.
[4] . التفسير الكبير, ج24, ص572.
[5] . تفسير القمي, ج2, ص131.
[6] . تفسير فرات الكوفي, ص274 و 275; المناقب, ج3, ص88.
[7] . تفسير القمي, ج2, ص130 و 131.
[8] . سورهٴ واقعه, آيات 49 و 50.
[9] . ر.ك: التبيان في تفسير القرآن, ج8, ص120.
[10] . سورهٴ زلزله, آيات 4 و 5.
[11] . علل الشرائع, ج2, ص556.
[12] . سورهٴ فصلت, آيات 19 و 20.
[13] . ر.ك: الكشاف, ج2, ص430.
[14] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 172.
[15] . سورهٴ نمل, آيهٴ 17.
[16] . سورهٴ علق, آيهٴ 5.
[17] . سورهٴ نمل, آيهٴ 23.
[18] . الكشاف, ج3, ص367.
[19] . سورهٴ نمل, آيهٴ 40.
[20] . سورهٴ نمل, آيهٴ 42.
[21] . الامالي (شيخ مفيد), ص7.
[22] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 102.