اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (27) اذْهَب بِكِتَابِي هذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ (28) قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ (29) إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30) أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (31) قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ (32) قَالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ (33)﴾
بخشي از مطالبي كه مربوط به آيات گذشته بود اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «طه» ذات اقدس الهي آيه چهارده فرمود: ﴿إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا﴾ كه به صورت ضمير متكلّم وحده ياد كرد در سورهٴ مباركهٴ «نمل» آيه نُه فرمود: ﴿يَا مُوسَي إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[1] اين ﴿إِنَّهُ﴾ ضمير شأن است نه اينكه با آيه سورهٴ مباركهٴ «طه» مخالف باشد آنجا هم متكلّم وحده است اينجا هم متكلّم وحده هر دو جا سخن از «أنا» است اين ﴿إِنَّهُ﴾ كه ضمير غايب نيست.
مطلب دوم آن است كه در جريان علمِ مافوق الحجّه كه علم ملكوتي و علم غيب باشد انبيا(عليهم السلام) يقيناً دارا هستند ولي مأمور به عمل به آن نيستند اينها در قيامت بخواهند شهادت بدهند ﴿وَجِئْنَا بِكَ عَلَي هؤُلاَءِ شَهِيداً﴾[2] بايد حتماً عالِم باشند ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾[3] و اگر انبيا(عليهم السلام) بخواهند بر طبق علم غيب جامعه را اداره بكنند مردم مضطرّند كه معصيت نكنند اما وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) كه ظهور كرد آيا حكومت او صددرصد با علم غيب و ملكوتي اداره ميشود يا گاهي براي احساس ضرورت و مانند آن است اين را بايد نهادها و ارگانهايي كه مربوط به وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) هستند بيشتر تلاش و كوشش كنند و تحقيق كنند كه آيا در زمان حكومت حضرت تمام برنامهها بر اساس علم غيب انجام ميشود يا اينكه نه, دستگاه قضايي كشور كه غالب آنها افراد عادياند و دارند اداره ميكنند آنها كه علم غيب ندارند آنها مطابق بيّنات و اَيمان حكم ميكنند خود حضرت(سلام الله عليه) اگر بخواهد حكم كند ميتواند طبق علم ملكوتي و غيب حكم بكند اما آيا دائماً احكام حضرت از سنخ علم غيب ملكوتي است اين بايد جداگانه بحث بشود يا گاهي نظير جريان خضر و موسي(سلام الله عليهما) كه چنين حادثهاي اتفاق ميافتد بنابراين در زمان ظهور حضرت(سلام الله عليه) چون «مِن اشراط السّاعة» است بخشي از آثار قيامت در آن زمان ظهور ميكند (اولاً) و ثانياً اداره كردن كلّ جهان به وسيله علما و شاگردان آن حضرت است كه از علم غيب برخوردار نيستند ثالثاً خود حضرت(سلام الله عليه) در مواردي كه عهدهدار يك كار است آيا در همه آن مواردي كه مباشرتاً كار انجام ميدهد نه تسبيباً مثل خضر(سلام الله عليه) به علم ملكوتي عمل ميكند يا نه اين بايد بحث بشود. غرض آن است كه انبيا(عليهم السلام) مطابق با علمِ ظاهر عمل ميكردند گاهي معجزهاي, ضرورتي ايجاب ميكرد از علم ملكوتي استفاده ميكردند بايد كه مردم اختيارشان محفوظ باشد تا امتحان بدهند گاهي نظير جريان خضر پيش ميآيد بنابراين وجود مبارك حضرت(سلام الله عليه) كه ظهور كرد كارهايي كه بالتسبيب انجام ميگيرد كه مطابق همين شرايط عادي است كه «بالبيّنات و الأيمان»[4] است كارهايي كه بالمباشره انجام ميگيرد ممكن است نظير كار خضر(سلام الله عليه) باشد ممكن است نه, نظير كارهايي كه خود وجود مبارك حضرت امير انجام ميداد يا مانند آن باشد.
مطلب بعدي آن است كه وجود مبارك سليمان(سلام الله عليه) تهديدي كرد فرمود اگر اين هدهد بدون عذر غيبت كرده باشد من عذاب شديد ميكنم از اين تعبير معلوم ميشود كه موقعيّت, موقعيّت حساس بود يك وقت است كه كسي يك فرد عادي است گناهي ميكند وجود مبارك حضرت درباره او چنين تهديدي ندارد يك وقت يك ارتشي و نظامي اين كار را ميكند اينها جزء ارتشيها و نظاميهاي وجود مبارك سليمان(سلام الله عليه) بودند كه بايد سر پُست باشند مأموريتشان را انجام دهند اگر كسي بدون عذر سر پُست نباشد ﴿لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِيداً﴾[5] بنابراين اين مربوط به يك عضو ساده و گناه ساده يك عضو عادي نيست.
مطلب بعدي آن است كه آن حيوان هم در كمال سرعت، خودش را رسانده ضمير ﴿فَمَكَثَ﴾[6] چه به سليمان برگردد چه به هدهد اين ﴿غَيْرَ بَعِيدٍ﴾[7] نشان ميدهد كه اين غيبت، كوتاهمدت بود زود خودش را به سر پست رساند اين نشان ميدهد كه او يك عضو ارتشي و نظامي بود و سر پست بايد باشد و الآن هم با سلطان مُبين آمده يعني با عذر آمده اگر عذر داشت ديگر جا براي تعذيب و امثال تعذيب نيست.
از جريان بعدي معلوم ميشود كه وجود مبارك سليمان درصدد تحكيم آن حكومت مركزي بود وقتي حكومت وجود مبارك سليمان مركزي باشد ديگر كسي در يمن داعيه داشته باشد و تخت حكمفرمايي داشته باشد و قومي را هم دور خودش جمع بكند و داعيه حكومت و سلطنت و امثال ذلك داشته باشد نميشود وجود مبارك سليمان در اطراف فحص ميكرد ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾[8] كه همه تحت حكومت مركزي باشند اين است كه وقتي هدهد آمد جريان يمن را گزارش داد وجود مبارك سليمان فرمود من تحقيق ميكنم و نامهاي نوشت كه شما بايد تحت حكومت مركزي باشيد ﴿وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ﴾ يعني مُنقادين خب اگر كسي حكومت مركزي از طرف ذات اقدس الهي تشكيل داد ديگر وجهي ندارد كسي در يك گوشه داعيه داشته باشد لذا فرمود شما بايد تابع حكومت مركزي بشويد و ملكه سبا هم قبلاً آوازه سليمان را شنيده بود هم گفته بود ﴿أُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾[9] بله ما هم شنيديم يك حكومت مركزي هست و داعيهاي دارد حكومتي دارد جنودي دارد ﴿مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ﴾[10] وجود مبارك سليمان هم نظارتش را نسبت به تمام نظاميها حتي هدهد اِعمال كرد هم آن تهديد را تند بيان كرد كه اگر اين نظامي سر پست نباشد من چنين ميكنم هم نامه تندي براي كسي كه در يمن حكومت داشت نوشت بنابراين كارهاي سليمان كارهاي مَلكانه بود هم درباره آن نظاميِ خاص به نام هدهد هم درباره ملكه يمن و سبا اين طور دستور داد كه بالأخره حكومت مركزي انشقاقپذير نيست . اما اينكه چطور گاهي جريان زميني بر آسماني مقدم است گاهي جريان آسماني بر زميني مقدم است اين براي محلّ ابتلاست در جريان هدهد كه گفت: ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أعمَالَهُم﴾ بعد گفت: ﴿أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[11] در استدلال هدهد جريان آسمان و آسماني مقدم بر زميني و زمينيهاست اما در جريان حضرت ابراهيم در جريان حضرت موسي به عكس است در جريان حضرت ابراهيم آيه 258 اين است ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِيْ وَيُمِيتُ﴾ اول در جريان احيا و اماته انسانها و امثال انسانها كه موجود زمينياند سخن گفت وقتي نمرود گفت ﴿أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ﴾ آنگاه وجود مبارك ابراهيم به امور آسماني پرداخت فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ از زمين شروع كرده چه اينكه وجود مبارك موساي كليم به فرعون گفت كه ﴿رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ﴾[12] گفت ربّ ما همان ربّ تو و خدايان توست از زمين شروع كرده بعد دوباره گفت: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾[13] سخن از آسمان بود اما بر خلاف استدلال هدهد در جريان سليمان(سلام الله عليه) كه اول از آسمان شروع كرد بعد جريان ارض ﴿يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ براي اينكه آنها گرفتار شمسپرستي بودند ولي نمرود ميگفت من خدايم فرعون ميگفت من خدايم در زمين چنين داعيهاي داشتند ولي مَلكه سبا و امثال ملكه سبا نميگفتند من خدايم ميگفتند شمس خداي ماست[14] آنگاه همين مسئله را ذات اقدس الهي در جريان هدهد اول ذكر كرد در جريان ابراهيم و موسي(سلام الله عليهما) مرحله دوم ذكر كرد كه خود شمس و قمر هم جزء خبء سماواتاند مخبوءاند مستورند ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾ يعني همين, يعني اين شمسي كه مخبوء است در شرق آن را ظاهر ميكند ربّ مشرق است بعد همان طوري كه ظاهر ميكند مخبوء هم ميكند هم مخبوء و مستور را مشهور ميكند ميشود ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ﴾ هم مشهور و شفاف و روشن را مخبوء و مستور ميكند ميشود «ربّ المغرب»; ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾ هر دو كار را ميكند لذا تقديم و تأخير به اين مناسبتهاست كه ضرورت محل اقتضا ميكرد و اين ميشود بلاغت يعني به مقتضاي مقال سخن گفتن. اما اينكه وجود مبارك سليمان فرمود من تحقيق ميكنم تحقيق كرد نامه نوشت بعد فرمود اين نامه را ميبري حالا چون اين بالأخره هدهد است يك حيوان ريزي است از هر روزنه و كُوّهاي ميتواند اين نامه را بيندازد فرمود اين نامه را ميبري سه كار ميكني اولاً القا ميكني كه اينها ببينند و بگيرند بعد يك مقدار فاصله ميگيري طوري كه حرفهاي اينها را بشنوي سوماً كاملاً گوش ميدهي ببيني اينها چه ميگويند ﴿اذْهَب بِكِتَابِي هذَا﴾ وقتي كه بردي ﴿فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ﴾ (يك) ﴿ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ يك مقدار فاصله بگير كه آنها كاري با تو نداشته باشند (دو) ﴿فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ﴾ ببين با يكديگر چه رد و بدل ميكنند گفتمانشان چيست گفتگويشان چيست (سه) اين ﴿مَاذَا يَرْجِعُونَ﴾ مشابه همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» آيه 31 به اين صورت آمده است ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا الْقُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ الْقَوْلَ﴾ اين گفتگو و رد و بدل شده را ميگويند ﴿يَرْجِعُونَ﴾ فرمود اين سه كار را ميكني آرام اين نامه را آنجا ميگذاري يك مقدار فاصله ميگيري بعد خوب گوش ميدهي ببيني اينها چه ميگويند. زمخشري در كشاف ميگويد براي اينكه كسي به اسرار حيوانات پي ببرد به كتابالحيوان مراجعه كنند (يك) مخصوصاً در عصر پيامبري كه معجزهاش سلطه بر حيوانات بود (دو) فرمودي بعد از اينكه بردي آنجا, يكي ﴿فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ﴾ دوم ﴿ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ سوم ﴿فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ﴾ برخيها خيال كردند اين ﴿تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ قبل از ﴿مَاذَا يَرْجِعُونَ﴾ كه ذكر شده تقديم و تأخير است يعني «فانظر ماذا يرجعون ثمّ تولّ عنهم» در حالي كه اين تقديم و تأخير نيست ﴿ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ يعني يك مقدار فاصله بگير كه مزاحم تو نباشند تو هم كاملاً گوش بده ببين اينها چه ميگويند خب اين كار را كرده و هدهد رفته و آمده و گزارش داد به سليمان(سلام الله عليه) عرض كرد من رفتم نامه را دادم و او هم زيرمجموعه خودش را جمع كرد و با آنها اين مطلب را در ميان گذاشت به زيرمجموعه خود به دولتمردان گفت: ﴿يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ﴾ كتابي از كرامت برخوردار است كه از يك شخص كريم باشد (يك) محتواي با كرامت داشته باشد (دو) و مختوم باشد بسته باشد باز نباشد (سه) شواهد ديگري هم هست همه اين خصوصيّات در اين نامه بود چون سليمان را اينها به عظمت شنيده بودند براي اينكه در آيه 42 سورهٴ «نمل» دارد كه ﴿فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾ ما قبل از اين جريان عظمت شما را شنيده بوديم.
امرئه سبا گفت اين نامه از سليمان است و آغاز اين نامه هم ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ است به نام خدا شروع شده نه اين است كه نامه اوّلش نوشته باشد از سليمان به فلان خب نامه پايانش امضا دارد امضاي نامه سليمان است نه اينكه در اول نامه ـ معاذ الله ـ نام سليمان مقدم بر ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ باشد اين طور نيست اين امرئه گفته است اين نامهاي است از طرف فلان كس و به نام خدا هم شروع شده و محتوايش اين است اين در گزارش نام سليمان(سلام الله عليه) را اول ميبرد نه اينكه نام آن حضرت در نامه قبل از «بسم الله» ذكر شده باشد خب ﴿إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ﴾ (يك) ﴿وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ همه آن مشركين, موحّد بودند از نظر اينكه الله واجبالوجود است و واجبالوجود واحدٌ لا شريك له او خالق كل است «لا شريك له في الخِلقة الكليّة» او ربّالأرباب است او الهالآلهه است در همه اين بخشها موحّد بودند منتها ارباب متفرّقه را ميپذيرفتند ميگفتند كه زمين ربّي دارد انسان ربّي دارد آسمان و شمس و قمر ربّي دارند هيچ كدام از مشركين ملحد نبودند, همه مشركين همين طور بود كه ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[15] اينها الله را قبول داشتند اما به عنوان ربّالأرباب؛ ميگفتند كه نامه از الله است و مضمون نامه اين است كه ﴿أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ﴾ بعد فرمود شما فتوا بدهيد فتوا آن مطلب زنده با فتوّت و جواني و جوانمردي و شادابي است حرفهاي كهنه را كسي نميگويد فتوا كسي بيايد حرفهاي ديگران را نقل كند به نام خود جا بزند اين فتوا نيست اين تقليدِ سرگردان و شناور است فتوا آن است كه زنده باشد خود انسان داشته باشد ممكن است كه دهتا مرجع يك طور فتوا بدهند اما هيچ كدام از ديگري نگرفته شما ببينيد اينهايي كه ميروند عمق اقيانوس و سنگينترين گوهرها را با غوّاصي در ميآورند اين گوهرها شبيه هم است اما خودشان رفتند غوّاصي كردند از عمق اقيانوس در آوردند نبايد گفت حالا چون آنها شبيه هم است از هم گرفتند الآن شما ميبينيد اين رسالههايي كه مراجع عظيمالشأن ما نوشتند فتواها شبيه هم است خب البته همين است فتواها بايد شبيه هم باشد ديگر اگر اختلاف مختصري هست در فروعاتِ خيلي جزئي است اما همه آنان با شصت سال, هفتاد سال جان كندن غوّاص شدند در بحر قرآن و عترت رفتند در عمق اقيانوس گرفتند از اين مرجع سؤال بكني به چه دليل ميگويد به اين دليل, به اين دليل, به اين دليل اين طناب را وصل ميكند تا عمق اقيانوس ميگويد من رفتم آنجا و آوردم اين را ميگويند فتوا اگر حرف ديگري را نقل كند كه فَتا نيست اين شيخ است اين كهنه و فرسوده است اين تقليد است تحقيق نيست فتوا آن است كه فتوّت و جوانمردي و شادابي و سرزندگي را به همراه داشته باشد. ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ﴾ آنها در جواب گفتند ما آماده دفاع هستيم ولي ﴿وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ نمل, آيهٴ 9.
[2] . سورهٴ نساء, آيهٴ 41.
[3] . سورهٴ توبه, آيهٴ 105.
[4] . الكافي, ج7, ص414.
[5] . سورهٴ نمل, آيهٴ 21.
[6] . سورهٴ نمل, آيهٴ 22.
[7] . سورهٴ نمل, آيهٴ 22.
[8] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 12.
[9] . سورهٴ نمل, آيهٴ 42.
[10] . سورهٴ نمل, آيهٴ 17.
[11] . سورهٴ نمل, آيات 24 و 25.
[12] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 26.
[13] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 28.
[14] . التفسير الكبير, ج24, ص553.
[15] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 25; سورهٴ زمر, آيهٴ 38.