اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ عِلْماً وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَي كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ (15) وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوِتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ (16) وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (17) حَتَّي إِذَا أَتَوْا عَلَي وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لاَ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ (18) فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَي وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ (19) وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لاَ أَرَي الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ (20)﴾
بعد از اينكه در صدر اين سورهٴ مباركه عظمت و اهميّت وحي و نبوّت را ذكر فرمود, قصص برخي از انبيا(عليهم السلام) را در اين سوره مطرح كرد اوّلين بخش بعد از جريان حضرت موساي كليم جريان حضرت داوود و سليمان است به اين دو بزرگوار نعمتهاي فراواني عطا كرد ولي مهمترين نعمت مسئله علم است لذا وجود مبارك داوود و سليمان گفتند خدا را شكر كه به ما علم عطا كرد و قرآن هم جريان علم را اول مطرح فرمود ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ عِلْماً﴾ كه در بحث ديروز اشاره شد اين تنوين علم نشانهٴ تفخيم و تعظيم علم ويژه است و اين دو بزرگوار خدا را شكر كردند كه در علم بر بسياري از مؤمنين اينها را فضيلت داد. ﴿وَقَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَي كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ اين تفضيل را هم با ذكر مُلك و علم فرمود اين فضلِ مبين است اول علم بعد در كنارش آن قدرت سلطه بر جن و انس و طير بعد فرمود اين همان فضل مبيني است كه ما گفتيم ﴿فَضَّلَنَا عَلَي كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ﴾.
پرسش...
پاسخ: براي اينكه خيلي از انبيا بودند كه آنها هم همين را داشتند ديگر, اينچنين نيست كه بر همه مؤمنين حتي ائمه و امثال ذلك فضيلت داشته باشند بر كثير از مؤمنين فضيلت دارند.
خب ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ﴾ كه اينجا منظور همان ارث سلطنت و حكومت و امثال ذلك است وگرنه ارثِ مال خب براي هر فرزندي نسبت به پدرش هست ارث نبوّت كه درست نيست چون ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[1] نبوّت ارثي نيست آنچه ميتواند باشد اين است كه در بين فرزندان داوود حضرت سليمان به اين سِمت رسيده است.
فرمود: ﴿وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ﴾ جناب فخررازي در جريان ﴿عُلِّمْنَا﴾ دو احتمال داد يكي اينكه وجود مبارك سليمان از خودش و از پدرش خبر ميدهد كه ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْر﴾ يعني خداي سبحان ما را از منطق طير باخبر كرد كه اين ميشود متكلّم معالغير, احتمال دومش اين است كه گفتند اين نون, نون واحد مطاع است تعبير ايشان اين است كه نون در ﴿عُلِّمْنَا﴾ نون واحد مطاع يعني آن شخصي كه يك نفر است ولي مورد اطاعت مملكت است او ميتواند به جاي «إنّي», «إنّا» بگويد, به جاي «عُلِّمتُ», «عُلّمنا» بگويد[2] اين را ميگويند نونِ واحد مطاع، خب اين تعبير ايشان است. ولي خب همان اوّلي كه براي داوود و سليمان هر دو است آن اُولاست.
مطلب مهم در جريان منطق طير است پرندهها و همچنين حيوانات اينها حالاتي دارند شبيه حالات انسان گرسنه ميشوند سير ميشوند نشاطي دارند غمي دارند دردي دارند آسايشي دارند احتياج به نكاح دارند احتياج به رفاه دارند فرزندپروري دارند و مانند اين حالات را دارند. يك دامدار ماهر يا كسي كه كاملاً باتجربه است يا آن كه دامپزشك است ممكن است حالتهاي گوناگون حيوانها را شناسايي بكند بفهمد الآن اين درد زايمان دارد يا درد ديگر دارد يا كدام قسمتش درد دارد و معالجه كند اما آنچه در اين بخش مطرح است يعني جريان منطق طير، غير از آن چيزهايي است كه خيليها ميفهمند آن امور يادشده را غالب كساني كه در دامپزشكي تلاش و كوشش ميكنند ميفهمند حالات گوناگوني براي اين حيوانات هست حرفها و صوتها و آهنگهاي گوناگوني هم دارند كه آن دامپزشك ماهر تجربهديده ميفهمد كه اين در چه حالت است حالت درد است يا نشاط است يا زايمان است و مانند آن. اما اين منطق طير طبق اين بخشهايي كه قرآن نقل كرده اين در آن حد نيست حالا به بخش هدهد كه برسيم ميبينيم اين در حدّ يك انسان متفكّر خردمدار برهان اقامه ميكند كه من رفتم در قسمت يمن در آن قسمت ملكه سبا ديدم اينها شمس ميپرستند چرا كسي كه هر مستوري را مشهور ميكند نميپرستند چرا كسي كه دانهها و حبّهها و هستهها را از دل زمين برميانگيزاند را نميپرستند خب اينها حرفهاي حكمت و كلام است ديگر شما وقتي به حرفهاي حكيمان و متكلّمان مراجعه ميكنيد ميبينيد برهان همين است بالأخره يا برهان حدوث است يا امكان ماهوي است يا امكان فقري است يا از نظم به ناظم پي بردن است در همين حد است گفت ﴿وَجَدتُّهَا﴾ يعني درباره ملكه سبا ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾ اين بتپرستي و شرك و وثنيّت و ثنويت را شيطان براي اينها زينت داد ﴿فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ﴾ شيطان اينها را از راه خدا باز داشت ﴿فَهُمْ لاَ يَهْتَدُونَ﴾ چرا اين طورند﴿أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ٭ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾[3] چرا خدايي كه هر بالقوّهاي را به فعليّت ميرساند هر مستوري را مشهور ميكند چه در آسمان چه در زمين, چه درباره انسانها چه درباره غير انسانها چرا او را نميپرستند خب اين حرفِ حكمت و كلام است اگر بگوييم خصوص همان هدهد اينها را بلد شد خب اين دليل ميخواهد بگوييم پرندههاي آن عصر به اين بلوغ رسيدند كه فخررازي چنين داعيهاي دارد اين هم برهان ميخواهد ايشان ميگويد حيوانات در آن عصر, در عصر وجود مبارك سليمان به حدّ عقل (يك) يا مراهِق عقل (دو) رسيدند بالأخره يا مكلّف شدند يا در آستانه تكليفاند[4] ، اين امكان عقلي هست ولي خب بالأخره شاهد ميخواهد دليل ميخواهد از كجا اين حيوانات نميفهمند ما راهي نداريم، اينها كه تسبيحگوي حقّاند تحميدگوي حقّاند از كجا معلوم اينها را نميفهمند و اگر دست و پا و اعضا و جوارح شهادت ميدهند ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[5] اينها همان طوري كه به بدنهٴ عمل شهادت ميدهند به روحِ عمل هم شهادت ميدهند حالا اگر كسي يك بچّه يتيمي را زد اين يك وقت است كه اطاعت است يك وقت است كه معصيت است, يك وقت براي رنجاندن بچه يتيم است خب معصيت است يك وقت استاد ماهري است براي تعليم و تربيت او زده است اين حَسنه است آيا براي تعليم او زد يا براي ظلم زد كه اموال آنها را به هر وسيله بگيرد اين را دست بايد شهادت بدهد ديگر خب اين دست اگر نفهمد كه با چه نيّتي ضارب زده است چطوري شهادت ميدهد گاهي انسان در يك محفل خاص يا محفل عمومي پولي به كسي ميدهد حُبّاً لله, قربة الي الله يك وقت حبّاً للجاه و ريائاً اين دست بايد شهادت بدهد اين تا از نيّت آن بخشنده خبر نداشته باشد بين ريا و اخلاص فرق نگذارد چگونه شهادت ميدهد اين فقط ميگويد اين مال را داد اما حالا معصيت بود يا اطاعت از كجا ميفهمد بنابراين اگر ما ناطق را به معناي متفكّر به معناي خردمند, هوشيار, عاقل هر چه معنا كرديم در خيليها هم هست خيلي افرادند كه در حدّ اين هدهد استدلال نميكنند اينكه ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[6] سرّش همين است يك عدّه ميگويند مرگ پايان راه است انسان ميميرد ميپوسد نظمي در كار نيست ناظمي هم در كار نيست اين طبيعت است و شانس به جاي اينكه بگويد ماوراي طبيعت است و قضا و قَدَر است به شانس كه امر خرافه است بسنده كرده خب اين ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اين كسي كه برهان اقامه ميكند ميگويد من ديدم اينها آفتاب ميپرستند خب اينها سر خم كردند جايي را سر گذاشتند حالا از كجا آفتابپرستي است اين را فهميده, از كجا آفتابپرستي شرك است و بد است و توحيد حق است خب اينها فكر است استدلال است اگر ما حرف فخررازي را زديم اين امكانِ عقلي دارد لكن شاهد در كار نيست پس اينكه در سورهٴ «فصلت» فرمود وقتي انسان به جلويش ميگويد: ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا﴾ آنها مي گويند ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[7] يا اينجا كه داوود و سليمان(سلام الله عليهما) حرفشان اين است كه ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ﴾ يا آنجا كه هدهد اين گونه از براهين را اقامه ميكند معلوم ميشود كه اين ناطق به معناي خردمندِ عاقلِ متفكّرِ مستدل يا جنس است يا فصل بعيد, انسانيّت را بايد جاي ديگر جستجو كرد انسان يك چيز ديگر است. بنابراين اينكه فرمود:﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ﴾ اين است ﴿وَأُوِتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ﴾ اين ﴿كُلِّ شَيْءٍ﴾ بر اساس قرينه حافّه معلوم ميشود يعني چيزي كه در اداره مملكت سهيم است خدا به ما عطا كرده است و اين همان فضل مبين است ﴿إِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ﴾ فضل يعني روشن و آشكار است. حالا اين عنوان بحث است به عنوان طرح مسئله حالا باز ميكند اين را كه ما در حكومتِ او به او چه داديم بخش جن چيست بخش اِنس چيست بخش طير چيست رفتار او چگونه بوده است اين سه صنف چگونه در حكومت سليمان(سلام الله عليه) امتثال ميكردند اينها را يكي پس از ديگري ذكر ميكند كه مفصّلترين قصّه سليمان(سلام الله عليه) در همين سورهٴ «نمل» را بيان فرمود. ميفرمايند: ﴿وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ﴾ گرچه اينجا به صورت فعل مجهول ذكر فرمود ولي حاشرش خود خداست كه فرمود ما همه اينها را جمع كرديم در حكومت سليمان و در دور او منظّماً اينها را اداره كرديم. جنود و لشكريان و ارتشيان و سپاهيان سليمان(سلام الله عليه) سه صنف بودند ﴿مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ﴾ اين سه صنف را اول ذكر كردند گفتند چرا جن اول ذكر شد براي اينكه تسخير جن و احضار جن و حكومت بر جن خيلي دشوار است لذا اين امر صعب و دشوار را اول ذكر فرمود, دشواريِ حكومت بر طير بيش از دشواري حكومت بر انسان است چون حكومت بر انسان تقريباً يك امر عادي است طير بسيار دشوارتر از انسان تحت اداره قرار ميگيرند لكن اين را آخر ذكر كرد براي اينكه جن و انس با هم تناسبي دارند اگر ميفرمود «حُشر لسليمان جنوده مِن الجن و الطير و الانس» اين ناهماهنگي احساس ميشد جن و انس غالباً كنار هم ذكر ميشوند ﴿وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ﴾ آنگاه بحث در سه فصل قرار ميگيرد بخشي مربوط به حشر جن بخشي مربوط به حشر انس بخشي مربوط به حشر طير كه اينها چه كار كردند وظيفهشان چه بود ارتباطشان با سليمان چه بود توبيخ و پاداششان چه بود اينها را تا آنجا كه لازم باشد ذكر ميفرمايد. اينها توزيعشدهاند هر كدام سر جاي خودشان هستند «وَزَعهُ» يعني «حَبَسه» او را سر جاي خود قرار داد بايد بايستد ميايستد بايد بنشيند مينشست اين طوري توزيع كرد. حالا برخي از قصص را دارد ذكر ميكند اينها عبوري از فضا ميگذشتند كيفيت سير وجود مبارك سليمان را هم قرآن مشخص فرمود كه ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾[8] يعني بامداد راه يك ماهه را ميرفتند عصر راه يك ماهه را ميرفتند در صبح, غُدوه, بامداد وقتي حركت ميكردند به اندازه راه يك ماه را ميرفتند آن روزها كه ديگر جريان هواپيما و امثال ذلك مطرح نبود تا ذات اقدس الهي اين وضع را ذكر كند گاهي ميفرمايد سرعت است و بُطيء است و امثال ذلك ولي براي رفع نيازها و اينها چون سركشيكردن بود ديگر لازم نبود كه خيلي سريع عبور كنند فرمود اين بادها, سليمان(سلام الله عليه) را صبح به اندازه راه يك ماه ميبرد حضرت سركشي ميكرد عصر هم به اندازه راه يك ماه ميبرد حضرت سركشي ميكرد ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾. اينها در يكي از برخوردها و سركشيها به وادي مورها رسيدند وادي يعني درّه وقتي كه كوه باشد بارانهاي تند بيايد در سينه اين كوه شكافي پيدا ميشود تا دامنه اين كوه اين را ميگويند وادي گاهي هم ممكن است در يك شيب ملايم وادي پيدا بشود درّه پيدا بشود آنجا كه كوه نيست ولي يك شيب ملايم باشد باز درّه پيدا ميشود اين وادي يعني درّه تعبير به ﴿عَلَي﴾ هم براي همين است كه وجود مبارك سليمان از بالا داشتند حركت ميكردند و سركشي ميكردند وقتي هم كه پايين آمدند از آغاز درّه كه قسمت برجسته است اشراف پيدا كردند حركت كردند تا به پايين درّه كه جاي مورچهها بود پس به هر دو تقرير خواه به سبب اينكه از بالا عبور ميكردند تعبير ﴿عَلَي﴾ درست است خواه حالا كه زمين آمدند براي اينكه از بالاي درّه تا پايين درّه بيايند چون اشراف دارد تعبير ﴿عَلَي﴾ درست است وگرنه عبور را نميگويند «عليٰ» ميگويند «ب» مثلاً«مَرَرْتُ بِه» يا رسيدم «إليه» ﴿حَتَّي إِذَا أَتَوْا عَلَي وَادِ الَّنمْلِ﴾ تعبير ﴿عَلَي﴾ براي يكي از اين دو نكته است ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ﴾ كه مسئوليّتي مثلاً داشت به ساير مورچهها چنين گفت ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ﴾ برويد در لانههايتان براي اينكه ﴿لاَ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ اين نيروهاي فراوان كه دارند ميآيند ممكن است در اثر غفلت و عدم توجّه شما را زير دست و پا لِه كنند اين احساس كرد كه وجود مبارك سليمان و جنودش عالماً عامداً كسي را زير نميگيرند ولي اين جمعيّت همهشان كه معصوم نيستند ممكن است در اثر غفلت و عدم توجه موري را زير بگيرند اين نصيحت و راهنمايي نَمله بود نسبت به ساير انمله و مورچهها ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ﴾ هر كدام برويد لانههايتان براي اينكه ﴿لاَ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ﴾ در حالي كه اينها غفلت دارند يعني عالماً و عامداً اين كار را نميكنند ولي ممكن است كه غفلت داشته باشند اما حالا اينكه نمله به ساير مورچهها گفت شما برويد در لانههايتان براي اينكه جلال و شكوه سليمان را نبينيد و مثلاً به جاي شكر نعمت, كفران نعمت دامنگيرتان نشود[9] اين حرفها مقداري اثباتش آسان نيست.
شما اين روايات را ملاحظه بفرماييد دارد كه اين جريان عذاب قبر را حيوانات كاملاً درك ميكنند و انسانها نميفهمند و اينكه برخي از حيوانات مشغول چَرا هستند دفعتاً رَم ميكنند براي همين جهت است[10] خب ما از اسرار اينها خبري نداريم همين حدّي است كه ميفهميم آن وقت براي اينها هم حدّي ذكر ميكنيم جنس و فصل ذكر ميكنيم براي انسانها هم جنس و فصل ذكر ميكنيم.
پرسش: مورچه اقامه برهان ميكند ميگويد اگر نرويم كنار ما را له ميكنند.
پاسخ: بله اين حد را معلوم ميشود كه ميفهمند ديگر, ناطقاند ديگر, فكر ميكنند ديگر اينكه وجود مبارك حضرت سليمان معصوم است لشكريانش را خوب تربيت كرده اينها عالماً عامداً كسي را زير نميگيرند اينها خب منطق است ديگر.
پرسش ...
پاسخ: تكليفِ مربوط به خودشان ممكن است باشد اما مثلاً تكليف انساني كه مربوط به انسان است آنها داشته باشند اين نيست چون در سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» فقط جن و انس را مكلّف ميداند ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[11] اما ما واقعاً از اسرار آنها از وضع آنها خبري نداريم وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) فرمود ميدانيد اين گنجشكها چه ميگويند؟ عرض كردند نه, فرمود اينها روزيِ خود را از خدا مسئلت ميكنند[12] قبل از اينكه به طرف روزي حركت كنند الآن اين نالهها و دعاها و درخواست روزي است به خدا عرض ميكنند كه رزق ما را مثلاً امروز فراهم بكن.
﴿فَتَبَسَّمَ﴾ وجود مبارك سليمان(سلام الله عليه) از حرف اين مور تبسّمي كرد خب اين معارف فراواني كه در اين گونه از آيات هست مطلبي را جناب زمخشري در كشّاف نقل ميكند كه همان را هم جناب فخررازي در تفسيرشان نقل ميكنند و آن اين است كه قتاده, قتاده از تابعين است از اصحاب نيست قتاده از مفسّران معروف است اينكه ميبينيد مرحوم امينالاسلام طبرسي در مجمع از سُدّي و قُتاده و اينها نقل ميكند اينها همه مرسلات است آنچه را كه مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان نقل ميكند آن هم از مرسلات است غالب اينها به تفسير طبري برميگردد طبري كه او را امام المفسّرين ميدانند براي اينكه او حرفي براي گفتن دارد اين ميگويد حَدَّثنا چه كسي, از چه كسي, از چه كسي, از قتاده، بر خلاف تبيان مرحوم شيخ طوسي است همين طور مرسلاً نقل ميكند و بر خلاف امينالاسلام طبرسي در مجمع كه مرسلات را روي هم رديف كرده سدّي چنين گفته, قتاده چنين گفته اما چه كسي گفته اينها را معمولاً از امامالمفسّرين ميگيرند خب او بالأخره درسخوانده است رجالي است درايه دارد سند دارد غرض اين است كه زمخشري نقل ميكند و جناب فخررازي نقل ميكنند كه قتاده وارد كوفه شد گفت «سَلوا عمّا شئتم» هر چه ميخواهيد از من سؤال كنيد ببينيد آن وقت با قرآن چه ميكردند الآن هم متأسفانه با قرآن همان كار را ميكنند خب اگر محفل, محفل علمي شد شما هم اين را قبول كرديد كه او جزء تابعين است يك چهارتا حرف حسابي از اساتيدش شنيده اين چه سؤالي است ميكنيد؟! ابوحنيفه كه جواني بود ولي هنوز رشد علمي به آن صورت نكرده بود و شناخته نشده بود ايشان هم در مجلس نشسته بود ابوحنيفه گفت از قتاده سؤال بكنيد اين موري كه حرفي زد گفت: ﴿ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ﴾ اين مذكّر بود يا مؤنث! خب [سؤالشان] اين است! تازه زمخشري با جلال و شكوه از ابوحنيفه نقل ميكند وقتي سائل گفت آقا اين نمله مذكر بود يا مؤنث، قتاده در جواب ماند آن وقت ابوحنيفه گفت اين نمله مؤنث بود براي اينكه خدا در قرآن فرمود: ﴿قَالَتْ نَمْلَةٌ﴾ تازه اينها دارند دفاع ميكنند از علم و درايت ابوحنيفه خب از كجا اين ﴿قَالَتْ﴾ دليل است؟ زمخشري ميگويد اين نمله مثل شاة مثل حمامة براي اين نوع است اين تاء, تاء تأنيث نيست مذكّر هم نمله است مؤنث هم نمله درباره مذكر بايد گفت «قال نملةٌ» درباره مؤنث بايد گفت «قالت نملة» اين تاء نملة تاء حمامة تاء شاة اينها تأنيث نيست گوسفند نر و ماده را ميگويند شاة اگر ما قالت گفتيم معلوم ميشود كه آن نمله مؤنث است اين تازه حرف زمخشري[13]! همين حرف را هم با جلال و شكوه جناب فخررازي در تفسيرش نقل ميكند[14] اما حالا برهان هدهد يك برهان متكلّمانه است برهان حكيمانه است اينها كه مطرح نيست. فرمودند: ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِن قَوْلِهَا﴾ صداي اين نمله را به وسيله باد ذات اقدس الهي به سمع سليمان رساند سليمان هم اولاً شكر كرد گفت خدا را شاكرم اين نعمت را به پدرمان دادي ما از بيتِ علم و شرف تربيت شديم اين خيلي فضيلت است كه انسان از بيت علم و شرف تربيت بشود ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِن قَوْلِهَا﴾ خب از اين تعبير ﴿قَوْلِهَا﴾ هم مثلاً برميآيد كه آن نملة مؤنث بود بعد وجود مبارك سليمان عرض كرد ﴿رَبِّ أَوْزِعْنِي﴾ يعني «وَفِّقني» ﴿أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ﴾ اين نعمت را تو به ما دادي ما از جايي كسب نكرديم مقدور ما هم نيست اگر هم خواستي ميگيري ﴿نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَي وَالِدَيَّ﴾ از يك بيت كريم و شريفي من تربيت شدم توفيق بده كه ما شكرگزار باشيم ﴿وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ﴾ عمل صالحي كه تو بپسندي ممكن است يك عمل صالحي باشد كه ديگران خوششان بيايد راضي باشند اما آن جوهره صلاح و فلاح را نداشته باشد عمل صالحي كه خداپسند باشد در قرآن هم فرمود من چه چيزي را ميپسندم ﴿وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾ من آن اِنقياد را ميپسندم آن دينِ خداپسند همان اسلام است كه فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾[15] دينِ خداپسند همين است كه كنارش ولايت هست. فرمود: ﴿وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ﴾ اينها يك صلاح عمومي است كه ذات اقدس الهي نام خيلي از اينها را در سورهٴ مباركهٴ «انعام» برد فرمود: ﴿كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[16], بخشي از صلاح را وجود مبارك ابراهيم درخواست كرد عرض كرد: ﴿وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ﴾[17] بخشي از صالحين را وجود مبارك سليمان عرض كرد: ﴿وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ﴾ بخشي از اين پاسخها را خدا در قرآن ميفرمايد: ﴿وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[18] قبلاً هم گذشت كه صالح غير از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[19] است كساني كه كارهاي خوب ميكنند اين صَلاح براي آنها يا حال است يا مَلكه اما طوري كه مُقوِّم وجودي آنها بشود و گوهر هستي آنها صالح بشود اين زمان ميبرد صالحين غير از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ ناظر به مقام فعل و حدّاكثر وصف است اما صالحين حدّاكثرش و اوجش راجع به هويّت است كه اصلاً گوهر ذات اينها صالح است اين هم درجات و مراتبي دارد با اينكه خداي سبحان در سورهٴ «انعام» اينها را جزء صالحين معرّفي كرد ﴿كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ اما معذلك ابراهيم خليل(سلام الله عليه) عرض ميكند ﴿وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ﴾ سليمان(سلام الله عليه) عرض ميكند كه ﴿وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ﴾ درباره ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ اينها مراتبي دارد در ذيل ﴿إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ قبلاً هم گذشت كه اينها در آخرت به اهل بيت(عليهم السلام) ملحق ميشوند خب ﴿وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سوره انعام، آيه124.
[2] . التفسيرالكبير، ج24، ص548.
[3] . سوره نمل، آيات24-26.
[4] . التفسيرالكبير، ج24، ص548.
[5] . سوره فصّلت، آيه21.
[6] . سوره اعراف، آيه179.
[7] . سوره فصّلت، آيه21.
[8] . سوره سبأ، آيه12.
[9] .ر.ک: التفسير الکبير، ج24، ص549.
[10] . الكافي، ج3، ص233.
[11] . سوره ذاريات، آيه56.
[12] . الميزان، ج13، ص121.
[13] .الكشاف، ج3، ص355و356.
[14] . التفسيرالكبير، ج24، ص548.
[15] . سوره مائده، آيه3.
[16] . سوره انعام، آيه85.
[17] . سوره شعراء، آيه83.
[18] . سوره بقره، آيه130؛ سوره نحل، آيه122؛ سوره عنكبوت، آيه27.
[19] . سوره بقره، آيه25.