اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّ مَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ ﴿55﴾ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لاَّ يَشْعُرُونَ ﴿56﴾ إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ ﴿57﴾ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ ﴿58﴾ وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ ﴿59﴾ وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَي رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ﴿60﴾ أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ﴿61﴾
منشأ اشتباه و اختلاف بشر در جهانبيني و نظام ارزشي
بعد از اينكه معارف توحيدي در اين سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» مشخص شد و معارف وحي و نبوّت تبيين شد بعد اين نكته هم يادآوري شد كه همهٴ انبيا در اصول مشترك يكساناند ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[1] اختلافي كه هست در شريعت و منهاج است كه آن يك اختلاف محمود و ممدوح است ولي گروهي آمدند اين حقيقت را ارباً اربا كردند بعضيها نپذيرفتند بعضيها ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾[2] گفتند و مانند آن, فرمود منشأ همهٴ اين بيراهه رفتن و كج رفتنها, دركِ صحيح نداشتن است ميفرمايد انسان، نظمي در عالَم ميبيند (يك) در درون خود علاقهٴ به جاودانگي را هم احساس ميكند (دو) براي تبيين اينكه نظمِ بيرون به عهدهٴ چه كسي است و تأمين آن جاودانگي به چيست, بيراهه ميرود آن نظم بيرون را به جاي اينكه به خدايِ واحدِ عليمِ حكيمِ حيّ ازلي استناد بدهد و جهان را خلقت بداند به طبيعت، اسناد ميدهد و عالم را عالم طبيعي ميداند به جاي اينكه جستجو كند جايِ جاودانگي و ابديّت، مسئلهٴ برزخ و معاد است بيراهه ميرود خيال ميكند كه دنيا دار بقاست و چيزهايي كه سهم بيشتري از بقا دارند آنها را به عنوان مِلكِ نَمير ميداند در جاهليّت اين طور بود آنها هم كه فكر جاهلي داشته يا دارند هم به همين وضع مبتلايند در سورهٴ مباركهٴ «كهف» گذشت كه آن باغدار وقتي وارد باغش شد گفت: ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾[3] باد يعني هَلَك, يَبيد يعني يهلك او وقتي وارد باغ شد گفت اين باغِ سرسبز، براي هميشه ماندني است آنهايي هم كه گرفتار فكر جاهلي بودند ميگفتند ما چيزهايي را به ورثهمان بدهيم كه مِلكِ نمير باشد در نظام ارباب و رعيتي آن دهات و روستاها را كه به بچهها ارث ميدادند ميگفتند ملك نمير يعني ماندني اين همان تفكّر جاهلي است كه ميگفتند: ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾ و جامع اين تفكّرهاي جاهلي همان است كه ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[4] او ميخواهد خالد باشد ولي فكر ميكند كه ثروت و تكاثر سبب خلود است او نميداند كوثر سبب خلود است نه تكاثر، اين اشتباهات آنها چه در مبدأشناسي چه در معادشناسي باعث ميشود كه در نظام ارزشي هم اشتباه بكنند پس در دو مقام اينها بيراهه ميروند هم در مقام معرفتِ بود و نبود يعني جهانبيني هم در مقام معرفتِ بايد و نبايد يعني ارزشي يعني هم در علوم بيراهه ميروند هم در مسائل اخلاق و ارزش بيراهه ميروند. آنها كه ميگفتند: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾ كه در آيهٴ 37 همين سورهٴ مباركه گذشت ناظر به اشتباه آنها در بود و نبود بود كه در عالَم چه چيزي هست چه چيزي نيست كه اين مربوط به حكمتِ نظري است آنها ميگفتند كه ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ﴾ همين حسگراها و طبيعتگراها و امثال ذلك
پندار مشركين درباره سعادتآفريني اموال و اولاد
اما در مسائل حكمتِ عملي و نظام ارزشي، اينها فكر ميكنند كه مال منشأ سعادت است فرزند منشأ سعادت است داشتن قدرت و جاه منشأ سعادت است در آن بخشي كه اينها اشتباه كردند در حكمت نظري در جهانبيني، طبيعت را به جاي خلقت گذاشتند آياتي اشتباه اينها را برطرف كرد، در اين قسمت اينها كه ارزش را به چيز ديگر ميدانند آيات الهي جلوي اينها را ميگيرد ميفرمايد: ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا﴾ قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيهٴ 44 گذشت كه آنجا بايد متّصل نوشته ميشد ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّمَا﴾ نه «كُلّ ما» اين «كلَّما» سور است ﴿كُلَّمَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ﴾ ميگوييم «كلّما طلعت الشمس فالنهار موجود» اما وقتي گفتيم «كلُّ ما» اين «كل» اسم است و مضاف است و مبتدا ديگر سور نيست بايد منفصل نوشته ميشد اما اين ﴿كُلَّمَا جَاءَ﴾ كه به منزلهٴ سور است و بايد متّصل نوشته ميشد [در برخي رسم الخطها] منفصل ثبت شد. در اينجا اين «أنّ» حرف مشبهه به فعل است آن «ما» اسم آن است بايد منفصل نوشته ميشد ولي متصل نوشته شده قبلاً هم به عرض رسيد كه تا ايران اسلامي كه حامي حقيقي قرآن است بخواهد يك رسمالخط اديبانه داشته باشد صداي واقرآنا از همين عربستانِ قرآنسوز بلند ميشود همينها كه عالماً عامداً مسجدي كه جاي قرآن است تخريب ميكنند و ميسوزانند اگر شما بخواهيد بگوييد اينجا جاي وصل نيست جاي فصل است ميگويند واقرآنا. خب ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ اينها از چند جهت اشتباه ميكنند اولاً مال و فرزند يك قضيهٴ موجبه كليه دارند (يك) و يك قضيه موجبه جزئيه دارند (دو) و اين به دست آنها نيست به دست ذات اقدس الهي است (سه) و خير نيست (چهار) اينها در يك ديكتهٴ يك سطري چهار غلط دارند حالا بررسي كنيم.
بيان چگونگي ابتلاي انسان به اموال و اولاد در قرآن
فرمود اينها خيال كردند «أنّ ما» كه حالا ﴿أنَّمَا﴾ نوشته شده ﴿نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ﴾ كلمهٴ «امداد» معمولاً دربارهٴ خير به كار ميرود, «مَدّ» غالباً دربارهٴ شرّ به كار ميرود, اينجا امداد به معناي خير نيست جامع است يا به معناي مكروه است. فرمود ما با مال، اينها را امداد ميكنيم (يك) با فرزند اينها را امداد ميكنيم (دو) مال و فرزند يك قضيه موجبه كليه دارند و يك قضيه موجبهٴ جزئيه، آن قضيه موجبهٴ كليه اين است كه تمام اموال و تمام فرزندها آزمون الهياند ﴿إنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾[5] اينها امتحان است به نحو موجبهٴ كليه اين طور نيست كه مال، رايگان به كسي داده شود يا فرزند رايگان به كسي داده شود جميع اموال و جميع اولاد آزمون الهياند (اين يك). دوم: قضيه به نحو موجبهٴ جزئيه است نه به نحو موجبهٴ كليه همهٴ اموال دشمن نيستند همهٴ اولاد دشمن نيستند اولاد صالح كه دشمن نيست, مال حلال كه دشمن نيست ولي امتحان است بعضي از اموال و بعضي از اولاد دشمن شما هستند خب, چون همين مال به صورت طوق لعنت در ميآيد ﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[6] در سورهٴ مباركهٴ «توبه» گذشت كه آنها كه ﴿يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[7]، اينها ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾[8] همين سكّههايي كه اينها يا از راه حرام به دست آوردند يا اگر از راه حلال به دست آوردند وجوهش را ندادند همينها را داغ ميكنند بر سه عضو از اعضاي بدن اينها قرار ميدهند فرمود همين سكّهها را همين طلا و نقرهها را داغ ميكنند ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا﴾ بعد ﴿فَتُكْوَي﴾ يعني داغ ميشود با همين سكّهها، ﴿جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾ اول پيشاني اينها را داغ ميكنند بعد پهلوي اينها را داغ ميكنند بعد پشت اينها را داغ ميكنند خب اين مال دشمن است ديگر, بنابراين يك قضيه موجبه كليه است كه جميع اموال و جميع اولاد آزمون الهي است تا ببينيم انسان در چه راهي صرف ميكند يك قضيه موجبه جزئيه است كه بعضي از اموال و بعضي از فرزندها دشمناند خب اگر اينها يا آزموناند يا دشمن، ديگر خير نيستند، اگر كسي دشمن را خير بداند يا اگر فتنه را خير بداند معلوم ميشود گمان فاسدي است فرمود: ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنّ َمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ﴾ كه دوتا قضيه دارند يكي موجبه كليه يكي موجبه جزئيه ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ پس اين نيست.
بررسي خيالات باطل بشر درباره اموال و اولاد از منظر قرآن
مطلب بعدي آن است كه خيليها ميروند به دنبال كسب نصيبشان نميشود خيليها نكاح ميكنند فرزنددار نميشوند ﴿وَيَجْعَلُ مَن يَشَاءُ عَقِيماً﴾[9] آنجايي هم كه نصيبشان شد ما داديم, پس يك اشتباه دربارهٴ قضيه موجبه كليه اول است (يك), يك اشتباه دربارهٴ قضيه موجبه جزئيه است (دو) اشتباه سوم در اين است كه آنچه ما داديم به حساب خودشان ميآورند (سه) اشتباه چهارم آن است كه اين را خير ميدانند ميگويند ما كسب كرديم (چهار) خب خيليها به دنبال كسب ميروند به زحمت، خودشان را اداره ميكنند عدّهاي هم نكاح ميكنند ﴿وَيَجْعَلُ مَن يَشَاءُ عَقِيماً﴾ پس كارِ شما نيست ما داديم مبادا بگوييد اين خيراتي است كه به ما دادند خب, ميبينيد اينها سه, چهارتا اشتباه دارند براي همه ما همين طور است حالا يك وقت است سخن از مال است يك وقت سخن از جاه و مقام و پيشرفت و امثال ذلك است هر كسي در هر محيطي بالأخره اين حرفها را دارد. در حوزه پيشرفتش يك نحو است در دانشگاه پيشرفتش يك نحو است در مراكز خدماتي پيشرفتش يك نحو است در هر جا اين حرفها هست ولي همه امتحان است و همه آزمون و بعضي از اينها هم دشمناند. خب, چه كسي ميتواند فرق بگذارد بين اينكه چه چيزي خير است و چه چيزي فتنه (يك) چه چيزي خير است و چه چيزي شرّ (دو) آنكه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» گذشت فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾[10] اگر باتقوا و پرهيزكار بوديد ميفهميد كه اين امتحان است تكاثر است يا كوثر, خب اگر كوثر بود انسان دائماً شكرگزار حق است ولي اگر تكاثر بود هر لحظه لرزان است كه مبادا وسيلهٴ سقوط او بشود فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾.
ارتباط توفيق اعمال خير و صالح با تغذيه سالم و حلال
در جريان جهانبيني در شناخت بود و نبود، آيهٴ 37 اشتباه آنها را اشاره كرد كه آنها گفتند: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ﴾ الآن دارد آن اشتباه را برطرف ميكند كه در جهانبيني چه چيزي حق است چه چيزي باطل. در اين قسمتِ نظام ارزشي هم بيان ميكند كه چه چيزي بايد و چه چيزي نبايد, چه چيزي خير است و چه چيزي خير نيست فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ﴾ الله را ميپذيرند (يك) به او دل بستهاند (دو) و هراس دارند (سه) اِشفاق دو قسم است مثلاً ميگوييم پدر نسبت به فرزند مُشفِق است يعني عنايت دارد, علاقهمند است يك وقت است ميگوييم هراس دارد اگر خوفِ محض باشد ديگر با اشفاق همراه نيست اگر اشفاقِ صِرف باشد با خوف همراه نيست مؤمنان كسانياند كه بين خوف و رجا هستند در عين حال كه دلبستهٴ حقاند ميترسند اعمالشان مقبول نباشد درست است قبول دارند به خدا علاقهمندند اما ميترسند آلودگي در عقايدشان, اخلاقشان, اعمالشان باشد اين است كه قرآن كريم وقتي ميخواهد بگويد كه عملِ صالح انجام دهيد اول ميفرمايد غذاي حلال بخوريد بعد ميگويد عمل صالح انجام بدهيد آيهٴ 51 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» همين بود ديگر, فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً﴾ حالا آنها كه انبيايند كه اينها اُسوهٴ ما هستند. عمل صالح وقتي است كه انسان غذاي طيّب و طاهر داشته باشد ما توقّع داشته باشيم غذاي مُشتبه بخوريم و عمل طيّب و طاهر تحويل بدهيم توقّع نابجايي است. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم اين بحث گذشت؛ آيهٴ 168 سورهٴ مباركهٴ «بقره» و همچنين آيهٴ 172 همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» در همين زمينه بود آيهٴ 168 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ فرمود اگر بخواهيد راه صحيح را طي كنيد بايد مواظب غذاي خود باشيد آيهٴ 172 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلّهِ إِن كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾ خب ميخواهيد او را عبادت كنيد يا نه, با غذاي حرام كه نميشود او را عبادت كرد ولو انسان خيلي دائمالذّكر نباشد اما غذاي طيّب و طاهر سهم تعيينكنندهاي دارد براي اينكه همين غذاست كه به صورت فكر و انديشه در ميآيد ديگر. خب در آن قسمتها هم فرمود اين قسمتها هم چه به انبيا چه به امم خطاب ميفرمايد كه مواظب غذايتان باشيد
بيان اوصاف اهل خشيت در قرآن
در اين قسمتي كه محلّ بحث است فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ﴾ بين اِشفاق و خشيت جمع فرمود, شَفيقاند دوستاند علاقهمندند اما ميترسند ذات اقدس الهي بفرمايد اين آلوده بود ﴿وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ﴾ به تمام معجزات الهي مؤمناند (اين يك) به آيات تكويني مؤمناند (دو) به آيات تشريعي مؤمناند (سه) به اين آيات تدويني كه آيات الهي است ايمان دارند به احكام و حِكم اينها مؤمناند عمل ميكنند ﴿وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ﴾ به هيچ وجه شرك نميورزند آنهايي كه ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾[11] همين است حالا يا شرك اعتقادي است يا شركِ عملي است اينها به هيچ وجه شرك نميورزند نه شرك اعتقادي نه شرك عملي؛ نه به عنوان ريا و سمعه نه بر اساس عناوين ديگر, اينها مسائل اعتقاديشان. ﴿وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَي رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ﴾ خب ميبينيد شما همه در مراسم امتحان شركت كرديد كسي كه در مراسم امتحان است هر چه مينويسد بين خوف و رجاست چون خود حالت امتحان حالت لرزش است فرمود اينها هر كاري كه انجام ميدهند با خوف و رجاست (يك) هر مالي كه در راه خدا ميدهند با خوف و رجاست (دو) اين ايتا هم ميتواند از سنخ «ايتاءُ الزكاة» باشد كه ﴿آتُوا الزَّكَاةَ﴾[12] يا ﴿أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ﴾[13] هم ميتواند ايتای عمل صالح باشد هر كاري كه انجام ميدهند چه مالي و چه غير مالي هراساناند ميگويند خب بالأخره «فانّ الناقد بصير»[14] اگر خداي سبحان در آن روز از ما سؤال كند از كجا فراهم كردي چطور فراهم كردي به چه نيّت دادي اگر از تو تعريف نميكردند باز هم حاضر بودي عطا كني من چه بگويم. خب, ﴿وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَي رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ﴾ البته اوحديّ از اهل معرفت كه مالشان طيّب و طاهر است خب اين شامل آنها هم ميشود ديگر نظير حضرت امير(سلام الله عليه) آنكه انفاق كرده در حدّ ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيرا﴾[15] آن ديگر بيّنالرشد بود ديگر هم مال طيّب و طاهر بود هم دهندهها گفتند ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾ اين آيه شامل آنها هم ميشود خب وَجِل بودن و هراسان بودن آنها براي چيست آنها از اين سنخ نيست كه خدا بفرمايد مثلاً مال شما شايد حلال نبود قصد شما شايد مشوب بود اينها ميترسند كه همان طوري كه ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾[16] اگر يك روز به ما هم بگويند كه «وما آتيت اذ آتيت و لكن الله آتي» ما ديگر دستمان خالي است بايد براي آن صحنه هم آماده باشيم.
بيان مصاديق واقعي كوثر
پرسش: آيا مال فراوان ميتواند كوثر باشد؟
پاسخ: نه, مال فراوان نه, مال اصولاً نميتواند كوثر باشد آنكه كوثر است معارف است آنكه ماندني است كوثر است مال فراوان نميتواند, البته انفاق ميتواند كوثر باشد آن انفاق في سبيل الله ميشود كوثر.
پرسش: آيا مال فراوان جزء ارزش است؟
پاسخ: مالِ فراوان امر مادّي است ديگر, آن عمل صالح است كه ميتواند كوثر باشد نه بدنهٴ مال. بتواند توليد كند آن توليد كوثر است فشار جامعه را كم كند آن كوثر است نظام طبقاتي را تنظيم كند آن كوثر است مشكلات فقرا را برطرف كند آن كوثر است.
﴿وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَي رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ﴾ ديگر مغرور نيستند بگويند ما چنين كاري كرديم. خب اينها خير است پس ما يك فتنه داريم (يك) يك عدوّ داريم (دو) يك خير داريم (سه)،
ناكارآمدي اختيار انسان در ابتلای به اموال و اولاد
چهارم آن است كه در جريان اموال و بَنين، اينها دست شما نبود خدا به شما داد منتها شما خيال كرديد خير به شما ميدهد نه دارد شما را امتحان ميكند حالا اگر شما را بردند در يك سالن بسيار خوبي روي صندلي خوبي نشاندند خب اينجا كلاس امتحان است اينجا كه براي شما نيست وضع دنيا همين طور است در اين قسمت فرمود متنِ كار اينهاست كه خير است و اين خيرها را خود اين افراد با بهرهبرداري از توفيقات الهي دارند انجام ميدهند پس اينها خير است آنها خير نيست «الفتنة ما هي, العدوّ ما هو» اينها مشخص شد «الخير ما هو» هم مشخص شد حالا مبدأ فاعلي آن فتنه و عدوّ چيست؟ فرمود ما به اينها داديم ما مرتب اينها را به كلاس امتحان ميبريم اينها خيال ميكنند ما مرتب داريم به اينها خير ميدهيم.
چگونگي ابتلاي انسان به سنّت استدراج در اموال و اولاد
در اين موارد چندگانه كه علماً و عملاً خير است مؤمنين دارند اين كار را انجام ميدهند لذا در آنجا فرمود به متكلّم معالغير اسناد داد فرمود: ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنّ َمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ ما به اينها مرتب داريم خير ميدهيم اين طور نيست در مقابل مؤمنان كه اين كارها را انجام ميدهند اينها ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ آنجا سرعت را به خودش اسناد داد به زعم آنها, اينجا سرعت را به خود مؤمنين اسناد داد و اين اسناد, اسناد إلي مَن هو له است ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ آنها بين استدراج و خير فرق نگذاشتند در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمودند ما اينها را كم كم ميخواهيم بگيريم كسي را كه ميخواهند از بالا پرت كنند اين را كم كم ميآورند به لبهٴ ديوار تا يك دست بزنند از بالا بيندازند فرمود اين استدراج است درجه درجه كم كم ما اينها را ميخواهيم پرتشان كنيم اينها نميفهمند كه اين استدراج است خيال ميكنند خير است در سورهٴ «اعراف» آيهٴ 182 اين بود ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لاَيَعْلَمُونَ﴾ ما اينها را ميبريم بالا تا از همانجا پرت كنيم چيزي از اينها نماند اينها خيال ميكنند كه ما اينها را بالا برديم به مقام رسيدند در حالي كه نميدانند ما اينها را داريم بالا ميبريم كه از همانجا پرت كنيم از آنجا پرت شدند چيزي برايشان نميماند.
يك بيان نوراني مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان جلد دوم كافي از حضرت(سلام الله عليه) نقل ميكند فرمود آن بالا رفتني كه پايين آمدن سخت است نرويد «اتّقِ المرتقي السّهل إذا كان مُنحَدَرُهُ وَعراً»[17] فرمود آن بالا رفتني كه پايين آمدن سخت است نرويد معلوم ميشود آن ديگري شما را برده بالا شما كه خودتان نميتوانيد پايين بياييد همانجا ميافتيد و تمام اعضايتان ميشِكند كاري كه مال شما نيست نكنيد «اتّقِ المرتقي السهل اذا كان منحَدَرُهُ وَعراً» اگر سخت بود نرويد بالا. فرمود ما اينها را ميبريم يك جاي بالا اينها نميفهمند كه ما براي چه برديم اينها را بالا ميخواهيم از همانجا رها كنيم كه چيزي از آنها نماند. اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» از آن به عنوان استدراج ياد كرده است در سورههاي ديگر هم به عنوان استدراج مطرح شده است كه فرمود ما اينها را استدراج ميكنيم اينها نميفهمند؛ آيهٴ 44 سورهٴ مباركهٴ «قلم» اين است ﴿فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهذَا الحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ﴾ خب اگر كسي بخواهد فرق بگذارد بين الاستدراج و مسارعة الخير راهش تقواست كه ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾[18] اينها خيلي روشن نيست اينها با درس و بحث حاصل نميشود.
عوامل و گستره مسارعت انسان در امور خير و معنوي
خب پس معلوم شد «الخير ما هو» (يك) و چه كسي به طرف خير ميرود (دو) چطور به طرف خير ميروند (سه) نسبت به ساير همصنفانشان چه ميكنند (چهار) بعد از اينكه به مقصد رسيدهاند چه رسالتي را به عهده ميگيرند (پنج) آن پنجمي ديگر در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» و اينهاست. در بحثهاي قبل داشتيم كه اين مراحل پنجگانه را قرآن تبيين كرده اول معرفت است كه آدم بفهمد جهان چيست, انسان چيست, رابطهٴ انسان و جهان چيست اين مثلث را بفهمد, وقتي فهميد موجود ابدي است راه ميافتد نميايستد راكد نيست جامد نيست در لهو و لعب نيست راه ميافتد وقتي راه افتاد ميبيند جلويش باز است بخواهد عالِم بشود راه باز است بخواهد عادل بشود راه باز است در علم و عدل و تواضع و جنود عقل هيچ تزاحمي نيست اگر كسي خواست اَعدلِ از همه بشود اَتقاي از همه بشود متواضعتر از همه بشود پرهيزكارتر از همه بشود مهربانتر از همه بشود راه باز است اگر در اتاقي كه جاي هزار نفر است اينها همهشان متواضع باشند كاملاً جا باز است اما اگر دو نفر ـ خداي ناكرده ـ خودبين باشند اول دعواست در رذالت، درگيري هست ولي در فضيلت درگيري نيست لذا ميفرمايد اگر شما خواستيد مسابقه بدهيد در علم و تقوا و معارف، اين ميدانِ مسابقه به اندازهٴ آسمان و زمين باز است خب حالا اگر كسي خواست خياباني كه به اندازهٴ آسمان و زمين است برود هر چه تندتر برود جا براي تصادف نيست ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ﴾ كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾[19] حالا اگر مسابقهاي به اندازهٴ نظام كيهاني باشد خب هر كسي هر چه تند بخواهد برود آزاد است ديگر اين ديگر جا براي برخورد نيست تزاحم و تصادف و امثال ذلك نيست كسي مزاحم كسي نيست اعلم بودن, اتقا بودن, اعدل بودن راه را وسيع ميكند اما اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ خودبين بود با دومي دعوايش ميشود ديگر, بنابراين راهِ فضيلت باز است انسان بايد هجرت كند چون راه خيلي وسيع است دستور سرعت دادند هيچ نگفتند كُند كنيد درجه بيست برويد 120 برويد 1200 برويد 2200 برويد، اين طور نيست ﴿سَارِعُوا﴾ اين طور نيست كه حدّ مشخصي داشته باشد منتها بايد در مسير باشد البته, اگر كسي تشخيص داد صراط مستقيم كجاست آن وقت هر چه تندتر بهتر.
چگونگي تشخيص مراتب صراط مستقيم در امور خير
عمده آن است كه بسياري از ماها در تشخيص صراط مستقيم دچار غفلتيم گاهي يمين گاهي شمال «اليمين والشمال مضلّة والوسطي هو الجادة» براي ماها گفته شد «خير الامور اوسطُها»[20] اما وقتي كسي نظير اهل بيت(عليهم السلام) در متن صراط مستقيم است آنجا ديگر سخن از «خير الامور اوسطها» نيست «خير الامور أكثرها و أشدّها و أوفرها و أعلاها» و كذا و كذا و كذا اينكه در دعاي «كميل» ميگوييم خدايا! «واجعلني من احسن عبادك نصيباً عندك و اقربهم منزلة منك و اخصّهم زلفة لديك»[21] اينجاست كه ميگويند «تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو» هر چه تندتر بهتر اگر كسي مثل حسن بن علي(سلام الله عليهما) شد چون در متن صراط مستقيم است اگر چندين بار اموالش را تقسيم بكند بين خود و فقرا اين عدل است نه اسراف, اگر كلّ مالش را به ديگري بدهد[22] عدل است نه اسراف اين در صراط است صراط كه ديگر اسراف و تبذير ندارد. ماها چون نميدانيم و نميتوانيم و در صراط نيستيم براي ما «خير الامور اوسطها» است اما آنها كه در متن صراطاند در زيارت «جامعه كبير» به اين ذوات قدسي عرض ميكنيم «أنتم الصراط الأقوم».[23]
غرض اين است كه اگر كسي در صراط بود نميشود به او گفتند كُندتر, تندتر نرو كُند برو قدري آرامتر اين نيست بله به ما هم ميشود گفت كندتر برو تندتر برو, چپ نرو راست نرو اما اگر كسي در متن صراط بود اين «خير الأمور أكثرها و أوفرها» است چه اينكه حضرت در دعاي «كميل» به ما آموخت
رسالت سبقتگيرندگان امور خير در هدايت جامعه
حالا فرمود اينها سرعت ميگيرند حالا كه سرعت گرفتند جلو هم ميزنند ﴿وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ﴾ ما يك سرعت داريم يك طايفه از آيات است, يك سبقت داريم ﴿فَاسْتبَقُوا﴾[24] يعني جلو بزن بگو من ميخواهم بالاتر باشم در چه چيزي بالاتر باشم؟ در عدالت, در تقوا, در ادب, در تواضع اينكه عيب ندارد ما يك ﴿سَابِقُوا﴾ داريم يك ﴿سَارِعُوا﴾ داريم ﴿سَارِعُوا﴾ يعني تا ميتواني بدو, ﴿سَابِقُوا﴾[25] يعني تا ميتواني جلو بزن اينكه بد نيست خيليها عالماند شما ميخواهيد اعلم بشويد خب اين خيلي خوب است خيليها متّقياند شما ميخواهيد اتقا بشويم اعدل بشويد چيز بسيار خوبي است اينكه بد نيست شما ميخواهيد متواضعتر باشيد اينكه بد نيست حالا كه سبقت گرفتي نگو كه به من چه! اين ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾[26] آن مرحلهٴ پنجم است پس «المعرفة ثمّ الهجرة ثمّ السرعة ثمّ السبقة ثمّ الامامة» كه اين يك جلد از بحثهاي تفسير موضوعي بود. امامت يعني حالا كه جلو افتادي به فكر مردم باش نيكان را جذب كن ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اين چيز خوبي است خدايا! آن توفيق را بده كه بفهمهاي جامعه به من اقتدا كنند اينكه بد نيست. خدايا! آن توفيق را به من بده كه من الگو باشم براي خوبان جامعه اينكه چيز بد نيست من الگو شوم براي مؤدّبان جامعه، اينكه چيز بد نيست به ما گفتند بخواهيد, مردان الهي چند چيز را از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنند يكياش اين است ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ من امامِ پرهيزكاران باشم امامالعلماء باشم, امامالمتّقين باشم, امامالعادلين باشم اين چيز خوبي است, فرمود اين گروهاند كه نه تنها اهل مسارعتاند بلكه اهل سبقتاند ميخواهند جلو بزنند خب جلو بزنند اينكه چيز بدي نيست, اگر كسي خواست جلو بزند در ادب, در تقوا اين نه تنها مزاحم كسي نيست ديگران را هم كمك ميكند كه اميدواريم ـ انشاءالله ـ نصيب همه شود.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 19.
[2] . سورهٴ نساء، آيهٴ 150.
[3] . سورهٴ كهف، آيهٴ 35.
[4] . سورهٴ همزه، آيهٴ 3.
[5] . سورهٴ تغابن، آيهٴ 15.
[6] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 180.
[7] . سورهٴ توبه، آيهٴ 34.
[8] . سورهٴ توبه، آيهٴ 35.
[9] . سورهٴ شوري، آيهٴ 50.
[10] . سورهٴ انفال، آيهٴ 29.
[11] . سورهٴ يوسف، آيهٴ 106.
[12] . سورهٴ بقره، آ يه 43.
[13] . سورهٴ بقره، آيهٴ 277.
[14] . الاختصاص، 341.
[15] . سورهٴ انسان، آيهٴ 8.
[16] . سورهٴ انفال، آيهٴ 17.
[17] . الكافي، ج 2، ص 336.
[18] . سورهٴ انفال، آيهٴ 29.
[19] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 133.
[20] . الكافي، ج 6، ص 541.
[21] . مصباح المتهجد، ص 850.
[22] . شرح نهجالبلاغه (ابن ابي الحديد)، ج 16، ص 10.
[23] . من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 613.
[24] . سورهٴ بقره، آيهٴ 148.
[25] . سورهٴ حديد، آيهٴ 21.
[26] . سورهٴ فرقان، آيهٴ 74.