اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَعَلَيْهَا وَعَلَي الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ ﴿22﴾ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ﴿23﴾ فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلاَئِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ﴿24﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّي حِينٍ ﴿25﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿26﴾ فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ ﴿27﴾
بيان شبهات مشركين درباره وحي و نبوت در قرآن
فرمود ما اين حيوانات را براي شما خلق كرديم كشتي را هم آفريديم تا سفرهاي خشكي و درياييِ شما تأمين بشود. به مناسبت جريان فُلك، قصّهٴ حضرت نوح(سلام الله عليه) را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ﴾ يعني بعد از مسئله توحيد، مسئلهٴ وحي و نبوّت را تشريح ميكند. مشركان حجاز و ساير مناطق، دربارهٴ وحي و نبوّت چندين شبهه داشتند. بخشي از آن شبهات را در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بخشي هم در سورهٴ «هود» بخشي هم در اين سوره بخشي هم در موارد ديگر ذكر ميكنند. حالا اين شبهات متعدد براي يك گروه است يا براي چند گروه، در يك زمان است يا در فرصتهاي مختلف؟ اينچنين نيست كه همهٴ اين شبهات و اشكالات براي يك گروه باشد يا براي يك زمان باشد. در جريان وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) هم همين طور است چندين اهانت يا شبهه دربارهٴ آن حضرت روا داشتند گفتند كاذب است، گفتند شاعر است، گفتند كاهن است، گفتند ساحر است، گفتند مجنون است، گفتند جاهطلب است و مانند آن، اگر تهمت شعر بود يا سِحر بود يا فريه بود يا كذب بود يا جاهطلبي بود همهٴ اين تهمتها و شبهات براي يك گروه نبود اقوام و قبايل هر كدام بهانهاي داشتند يا در فرصتهاي متعدّد اين تهمتها را روا ميداشتند در جريان حضرت نوح هم اين چنين است. ببيند چهار پنج اشكال اينجا ذكر كردند كه بخشي از اين اشكالات مربوط به طليعهٴ دعوت آن حضرت است بخشي از آن شبهات مربوط به بخش پاياني دعوت آن حضرت است. فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا﴾ كه «لام» آن جواب قسم است يعني «اُقسم بالله» كه «قد أرسلنا نوحاً إلي قومه» كه اين قصّه در او ترديدي نيست. وقتي وجود مبارك نوح مبعوث شد به قوم خودش چنين فرمود: ﴿يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ آنها را به توحيد ربوبي دعوت كرد فرمود: ﴿مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ﴾ غير از الله كه دلپذير است و معقول و مقبول است هيچ ربّي و الهي نيست چرا پرهيزكار نيستيد ﴿أَفَلاَ تَتَّقُونَ﴾. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مشابه اين گذشت در سورهٴ مباركهٴ «يونس» و «هود» هم مشابه اين گذشت. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 59 اين بود ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ كه بعد تهمت آنها ذكر ميشود. در سورهٴ مباركهٴ «هود» به اين صورت ذكر فرموده است ﴿وَلَقَدْ أَرْسْلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ ٭ أَن لاَ تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ﴾[1] آن ملأ، آن اشراف، آن مُترفين و مُسرفين و مرفّهين آنها شبههاي داشتند هميشه ذكر ميكردند حالا يا اين غفلت بود يا تغافل بود، جهل بود يا تجاهل بود هميشه اين شبهه را داشتند كه بشر نميتواند پيغمبر باشد
براهين مشركين بر عدم پذيرش نبوت انبيا
﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَراً﴾[2] در آيه محلّ بحث هم مشابه همين شبهه آمده است فرمود وقتي وجود مبارك نوح اين مطلب را بيان كرد ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾ بشر است بشر نميتواند پيغمبر باشد (يك) اگر بشر پيغمبر بشود خب مثل شماست شما هم ميتوانيد وحي دريافت كنيد (اين دو)، چون شما هيچ وحيي دريافت نميكنيد فرشته بر شما نازل نميشود معلوم ميشود كه او هم پيامبر نيست چون «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» اين دو برهان، دو برهان يعني دو برهان است تعدّد برهان به تعدّد حدّ وسط است اگر حدّ وسط يكي بود ولو با تقريرهاي گوناگون ميشود يك برهان، اگر حدّ وسط دوتا بود ميشود دو برهان. ميگفتند بشر پيغمبر نميشود پيغمبر بايد فرشته باشد (اين يك) كه اين راه حلّي است; اشكال نقضي: اگر بشر پيغمبر بشود چون «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» شما هم بشريد بر شما هم بايد وحي نازل بشود چون نميشود معلوم ميشود بشر پيغمبر نيست (اين دو). اين حرف را و اين دوتا شبهه را غالباً اين ملأ داشتند ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هذَا إِلَّا بَشَرٌ﴾ (اين يك) ﴿مِّثْلُكُمْ﴾ (اين دو) چون «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» چون او هم مثل شماست اگر او به پيامبري رسيد شما هم بايد بتوانيد وحي دريافت كنيد چون تالي باطل است «فالمقدّم مثله» چون شما پيامبر نيستيد وحي بر شما نازل نميشود معلوم ميشود كه بر او هم نازل نميشود اين شبههٴ بعضيها.
پاسخ قرآن به ديدگاه مشركين مبني بر بدعت بودن دعوت انبيا
آنهايي كه شَمّ سياسي داشتند يا شمّ اجتماعي داشتند نه شمّ كلامي ميگفتند: ﴿يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ﴾ اينها جاهطلباند مقامطلباند حكومت ميخواهند چه اينكه دربارهٴ وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) گفته شد كه اينها جاهطلباند و همانند شما بشرند و ميخواهند بر شما مسلّط بشوند آيهٴ 78 سورهٴ مباركهٴ «يونس» اين است كه ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آباءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ﴾ اين ملأ فرعوني به وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) ميگفتند شما حكومت ميخواهيد، ميخواهيد بر ما مسلّط بشويد. پس آنها كه شبههٴ كلامي داشتند ميگفتند كه بشر نميتواند پيامبر باشد اينها كه گرفتار سياست بودند ميگفتند كه ﴿تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ﴾ در آيه محلّ بحث هم همين گروه ميگفتند: ﴿يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ﴾ بنابراين گرچه اين سهتا اشكالي كه اينجا ذكر شد در كنار هم ذكر شد ولي مستَشكِلان آنها يك گروه نيستند آن اشكال اول، اشكال دوم شبههٴ كلامي است اين سوم شبههٴ سياسي و اجتماعي است گروههاي مختلفي اين حرفها را داشتند. همان گروهي كه شبههٴ كلامي داشتند ميگفتند: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلاَئِكَةً﴾ اگر خدا خواست ما را هدايت كند خب فرشته نازل ميكرد. يك بيان لطيفي را زمخشري در كشّاف دارد ميگويد كه اينها «لم يرضوا للنبوّة ببشرٍ و قد رَضوا للإلهيّة بحَجر»[3] اينها حاضر نشدند كه بگويند يك بشر ميتواند پيغمبر باشد اما يك حَجر را خدا دانستند خب شما وقتي كه اين كارهايد در برابر سنگ خضوع ميكنيد خب چطور بشر پيغمبر نباشد. به هر تقدير فرمود: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلاَئِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ﴾ اين را در طليعهٴ امر ميگفتند نه بعد از گذشت نُه قرن چون جريان كشتيسازي بعد از گذشت نُه قرن بود يعني بعد از اينكه وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) كه از انبياي اولواالعزم است از پنج پيامبر اولواالعزم به شمار ميرود در پايان مأموريتش دستور يافت كه كشتي بسازد ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا﴾[4] نازل شد، اما در طيّ اين نُه قرن خب ساليان متمادي اينها همين حرف را ميشنيدند اما اين گروه كه گفتند ما اين حرف برايمان بدعت است تازگي دارد معلوم ميشود اين در طليعهٴ امر بود اوّلين باري كه از وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) دعوت توحيد را شنيدند گفتند اين حرف بدعت است براي اينكه در بين پدران ما سابقه نداشت ما تا حال اين حرف را نشنيديم. اين هم يك تهمت و فريه است هرگز ذات اقدس الهي نظام بشري را از اوليا و انبيا و ائمه معصوم خالي نگذاشته بود فرمود: ﴿أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ﴾[5] فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾[6] فرمود: ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾[7] اين سه طايفه از آيات نشان ميدهد كه اين حرفهاي انبيا متواصِل است چون فرمود: ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ سلسلهٴ انبيا متواترند چون فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ اگر اين وسطها قطع بشود كه ديگر تواتر نيست تواتر يعني وَتْر، وَتْر، وَتْر مثل دانههاي تسبيح كنار هم باشند اگر وسطها خالي باشد ديگر تواتر نيست تمام اين سلسله بايد مرتبط باشند تك تك اينها بايد در كنار هم صف ببندند اگر اين وَتر وترها منقطع بشوند ديگر تواتر نيست فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ «أي متواتراً» پس هم ﴿أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرين﴾[8] يا ﴿قُرُوناً آخَرِينَ﴾ است هم ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ است هم ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ است و جريان «لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها»[9] كه در بعضي از روايات ما هست را هم تأييد ميكند منتها حجّتِ قبل از پيامبر ما، انبياي ديگر بودند اولياي ديگر بودند معصومين ديگر بودند و مانند آن، هرگز خداي سبحان جامعهٴ بشري را از رهبران الهي خالي نگذاشته است منتها كسي كه رابطه با انبيا ندارد ميگويد اين حرف بيسابقه است خب شما نرفتي ببيني و گوش بدهي وگرنه اين حرف در جامعه مطرح بود. اينكه گفتند: ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ نه يعني نبود، ما گوش نداديم ما نشنيديم خب بله شما رابطه نداشتيد تا بشنويد ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ﴾
تهمت جنون و ضلالت به پيامبران از مشركين
پس جريان بدعت هست، جريان اينكه بشر نميتواند پيغمبر بشود هست، جريان «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز» هست و تهمت سياسي و اجتماعي هست سرانجام ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ﴾ هم هست ميگويند اينها مرتجعاند اينها مجنوناند اينها ديوانهاند ديوانه يعني ديوزده يعني جنزده اجنّه كه قبلاً هم عنايت فرموديد جمع جَنين است نه جمع جن، جمع جِن «جِنَّة» است اينجا فرمود يا ديوانهاند و جنزدهاند يا اگر واقعاً جنزده نيست فكرِ سياسي دارد و مانند آن ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّي حِينٍ﴾ دربارهٴ مجنون گفته شد كه «أنّ القلم رُفِع عن ثلاثة» يكي «عن النائم حتّي يَستيقظ» يكي «عن الصبيّ حتي يحتلم» يكي هم «عن المجنون حتّي يُفيق»[10] تا افاقه حاصل بشود حالش خوب بشود اينها هم ميگويند تا حالش خوب بشود فعلاً كه جنزده است حالا چه موقع حالش خوب ميشود آن وقتي كه مثل ما فكر بكند مثلاً ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّي حِينٍ﴾ آن حيني كه افاقه حاصل شده و مثل ما فكر كرده.
در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» تهمت ضلالت به حضرت نوح(سلام الله عليه) بيان شد همين تعبيراتي كه اكنون برخيها هم ميگويند اينها مرتجعاند عقبافتادهاند و مانند آن؛ آنها گفتند شما در ضلالت هستيد وجود مبارك نوح ميفرمود ما در ضلالت نيستيم ﴿قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾ آنگاه وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) با آن عظمت و جلالش فرمود: ﴿يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ﴾[11] اينكه در قرآن به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فقط يك جا سلامِ جهاني دارد و آن دربارهٴ حضرت نوح است[12] همين است ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ﴾[13] داريم، ﴿سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾[14] داريم، سلام علي كذا و كذا داريم، اما سلامِ جهاني فقط يك جاست آن هم مخصوص حضرت نوح است كه فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعالَمِين﴾[15] اين مخصوص آن حضرت است خب نُه قرن و نيم تلاش و كوشش يك سلام جهاني را هم ميطلبد وجود مبارك هود هم به همين سرنوشت تلخ مبتلا شد در همان سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود: ﴿قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ﴾ به نظر ما شما سفيه هست.
وجود مبارك هود فرمود: ﴿يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهة وَلكِنِّي رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾.[16]
نصرت الهي به حضرت نوح در برابر تهمتهاي مشركين
اين بخش كه در جريان ساختن كشتي است مربوط به بخش پاياني رسالت حضرت نوح(سلام الله عليه) است. ﴿قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ﴾ خب اين را بعد از نُه قرن فرمود، اوايل كه عرض نكرد خدايا كمك كن من مشكلم را با اينها حل كنم صبر و استقامت و بردباري بود ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا﴾ ما وحي فرستاديم كه كشتي بساز به رهبريِ ما به دستور ما به كمك ما، ما هم كمكِ علمي ميكنيم هم كمكِ عملي تا وسايل كشتيسازي فراهم بشود كه آنها هم ﴿وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ﴾.[17] فرمود: ﴿أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا﴾ هم به كمك ما هم به تعليم ما حالا تهيه وسايل يك مطلب است علم كشتيسازي را ذات اقدس الهي به وجود مبارك نوح آموخت چه اينكه علم زِرهبافي را به حضرت داوود آموخت فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ﴾[18] كه اين تعليم است اينجا هم فرمود با وحيِ ما كيفيت كشتيسازي را ياد ميگيري.
اين چون كشتيسازي است فرمود: ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا﴾
عدم مقاومت دانش بشري در برابر معجزه
اما در جريان زرهبافي حضرت داوود(سلام الله عليه) آنجا يك علم بود كه قابل انتقال به ديگري است يك كرامت و معجزه بود ديگر قابل انتقال به ديگري نيست چگونه زره ببافند اين علم است و قابل يادگيري كه فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ﴾ اما چگونه اين آهنِ سرد و سخت را مثل يك موم نرم بكنند اين ديگر علم نيست اين نه جزء علوم قَريبه است نه جزء علوم غريبه است علوم قريبه يك موضوع دارد محمول دارد مبادي دارد راه تعليم و تعلّم دارد حالا يا حرام است يا حلال يا سخت است يا آسان ولي بالأخره علم است نظير علوم ديگر علومِ غريبه هم مثل علوم قريبه راهِ فكري دارند يعني ممكن است كسي اين راه حرام را طي كند درس بخواند سِحر ياد بگيرد شعبده ياد بگيرد جادو ياد بگيرد ارتباط با جن ياد بگيرد اينها همه علم است اما مسئلهٴ معجزه نه جزء علوم قريبه است نه جزء علوم غريبه آن به قداست روح وابسته است كسي حالا درس بخواند كاري بكند كه عصا را بتواند اژدها بكند اين ممكن نيست چون اين راه فكري ندارد تا كسي بگويد آقا شما چه كار كردي عصا اژدها شد اين به قداست روح برميگردد قداست روح هم اينچنين نيست كه با تحصيل حاصل بشود بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[19] به دست ميآيد بنابراين معجزه نه جزء علوم قريبه است نه جزء علوم غريبه است موضوع داشته باشد محمول داشته باشد راه فكري داشته باشد كه آدم درس بخواند معجزه بياورد نيست، اگر روح طيّب و طاهر شد خليفةالله شد مظهر ﴿كُن فَيَكُونُ﴾[20] ميشود [و معجزه ميآورد]، نشد هرگز معجزه نميآورد لذا هيچ علمي در برابر معجزه مقاومت نميكند ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾[21] هيچ مرتاضي در برابر پيغمبر، هيچ صاحب علم غريب در برابر پيغمبر توان مقاومت ندارد ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾ و شكستناپذيري از خصايص اوّليه معجزه است
اعطاي علم و معجزه در جريان كشتي نوح
لذا در جريان حضرت داوود درباره آن بخش زرهبافي كه علم است فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ﴾ اما بخشي كه مربوط به معجزه است فرمود: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾[22] نه «علّمناه إلانة الحديد» نه اينكه ما يادش داديم چگونه آهن را نرم بكند بلكه ما آهن را در دست او نرم كرديم همان طوري كه ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾[23] اينجا هم دربارهٴ حضرت داوود است «و ما ألنت إذ ألنت ولكنّ الله ألانَ» ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾ در جريان حضرت نوح(سلام الله عليه) هم همين طور است يك بخش آن مربوط به علم است كه اين علم، كشتيسازي است و فرمود اين كار را بكن، يك بخش آن در جريان طوفان مربوط به معجزه است خب بالأخره از چاه آب در آوردن، از چشمه آب در آوردن، از قنات آب در آوردن، از نهر و بحر آب در آوردن، از زمين عادي آب در آوردن اينها راههاي علمي دارد اما از تنوري كه جاي آتش است مَهد آتش است از آنجا آب جوشاندن كار عادي نيست خب خيلي جاها ميتوانست آب در بيايد اما ﴿فإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَأسْلُك فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ اينجا كه جاي آتش است من از همينجا آب در ميآورم با اينكه سابقه نداشت جا براي آب در آوردن نبود اينها ميشود صبغهٴ اعجازي و صبغهٴ خَرق عادت.
حضور عدهاي خاص در كشتي نوح به امر خداوند
فرمود: ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا﴾ آن امري كه ﴿إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[24] ﴿وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ﴾ اين «سَلَك» چون متعدّي است يعني «أدخل» مثل ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ﴾[25] يا ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾[26] اين «سَلَك» متعدّي است ﴿فَاسْلُكْ﴾ يعني «فأدخل» ﴿فِيهَا﴾ در آن فُلك كه به اعتبار سفينه ضمير مؤنث آمده ﴿مِن كُلٍّ﴾ از هر گروهي ﴿زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ كه نسل قطع نشود از هر دو پا از هر چهارپا ﴿مِن كُلٍّ﴾ أدخل ﴿زَوْجَيْنِ﴾ كه اين زوجين, دوتا هماهنگ هستند همهٴ اينها را وارد كشتي بكن ﴿وَأَهْلَكَ﴾ يعني أدخل أهلك ﴿إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ منهُم﴾ در بين اعضاي خانوادهٴ تو كساني هستند كه غضبِ الهي بر اينها روا شد اين «سَبَق» گاهي با «لام» استعمال ميشود ميگويند ﴿سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي﴾ يعني رحمت الهي شامل حال اينها شده است، گاهي با «عليٰ» استعمال ميشود نظير همينجا كه فرمود: ﴿سَبَقَ عَلَيْهِ﴾ خب اگر در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» دارد ﴿سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي﴾ نشان آن است كه آن براي نفع است در اينجا براي ضرر؛ آيهٴ 101 سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اين است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي﴾ يعني از گذشته دستور رحمت به اينها داديم در اثر اينكه اينها را آزموديم ديديم شايستهٴ رحمتاند اما در اينجا فرمود: ﴿سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ﴾ براي اينكه اينها امتحانِ بدي دادند و ديديم كه ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾،[27] ﴿وَأَهْلَكَ﴾ يعني «أدخل أهلك» ﴿إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ﴾ از همين گروه چه مربوط به اهل چه مربوط به ﴿كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ اختصاصي به اهل ندارد ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ چون خيليها مجاز نيستند كه سوار اين كشتي بشوند. در سورهٴ مباركهٴ «صافات» آمده است كه ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾[28] يعني در جريان طوفان نوح كه رخ داد آنها همهشان هلاك شدند فقط ذريّهٴ نوح همين گروه مخصوص ماندند كه انسانهاي بعدي ذَراري نوح محسوب ميشوند ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾ اين گروه وارد كشتي شدند و محفوظ ماندند. فرمود دربارهٴ غير اينها كه ظالماند و مستحقّ عذاباند با من گفتگو نكن ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ براي اينكه اينها محكومِ به غرقاند اين ﴿إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ﴾ خبري است كه فرمان الهي را هم به همراه دارد يعني ما اراده كرديم كه اينها به هلاكت برسند.
امر به سپاسگزاري حضرت نوح در برابر نصرت الهي
بعد فرمود وقتي كه خودت با اين همراهان وارد كشتي شديد ﴿فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَي الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[29] مستحضريد اين در بحث كيفيت استفادهٴ از دوابّ در روايات ما هست كه مستحب است اگر كسي سوار [مركب] شد بگويد «الحمد لله الذي سَخَّر لنا هذا وما كنّا له مقرنين وإنّا إلي ربّنا لَمُنْقَلِبون»[30] آن روايات اين دعا را از اين آيات استفاده كرد فرمود وقتي سوار شديد بگوييد ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ﴾ بعد هم غفلت نكنيد روزي هم سواره شما را جاي ديگر ميبرند ﴿وَإِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾[31] آن روزي كه شما را سوار تابوت ميكنند جاي ديگر ميبرند آن روز يادتان نرود فرقي هم نميكند برهان مسئله دربارهٴ سيّاره و طيّاره و انعام يكي است سوار كشتي هم بشود آدم همين طور است سوار هواپيما بشود همين طور است سوار اتومبيل بشود همين طور است سوار اسب هم بشود همين طور است اين استحباب هست كه بگويد: «سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَإِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ» چون در سورهٴ مباركهٴ «نحل» بعد از اينكه فرمود انعام را خلق كرديم فرمود: ﴿وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[32] خيلي از چيزهاست كه بعداً عرضه ميشود و فعلاً شما نميدانيد هواپيما و اتومبيل و اينها هم از همين قبيل است آن روز فرمود اين انعام را كه ميبينيد ما براي شما خلق كرديم اينها آخرين محصول ما نيستند خيلي از چيزهاست كه بعد به بازار ميآيد اصلِ كلّي استحبابِ اين دعا دربارهٴ همهٴ اين مركوبهاست. ﴿فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَي الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ ما را از اينها نجات داده براي اينكه ما اگر با اينها بوديم ممكن بود ـ معاذ الله ـ گرفتار همفكري با اينها بشويم يا وظيفهمان را ترك كنيم.
بررسي گستره طوفان نوح در سطح زمين
در سورهٴ مباركهٴ «هود» دربارهٴ اينكه جريان طوفان نوح عالَمي بود يا منطقهاي بود سيدناالاستاد بحث مبسوطي دارند آن روزها با بعضي از زمينشناسان گفتگو داشتند كه عصارهٴ آن در الميزان در ذيل تفسير آيات سورهٴ مباركهٴ «هود» هست كه برخي از زمينشناسان نظر دادند شواهدي نشان ميدهد كه بخش وسيعي از خاورميانه مدّتي زير آب بود[33] اگر كوهي زير آب باشد يا تپّه يا خاكي زير آب باشد بعد خشك بشود اين نشانههاي علمياش هست. فرمود: ﴿فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ بعد وقتي هم كه ميخواهيد پياده بشوي هم اين را بگو ﴿وَقُل رَبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلاً مُّبَارَكاً وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ﴾[34] الآن هم اگر كسي بخواهد از هواپيما پياده شود يا از اتومبيل پياده شود ذكر اين, جزء مستحبّات نزول است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ هود, آيات 25 و 26.
[2] . سورهٴ هود, آيهٴ 27.
[3] . الكشاف, ج3, ص183.
[4] . سورهٴ هود, آيهٴ 37.
[5] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 42.
[6] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 44.
[7] . سورهٴ قصص, آيهٴ 51.
[8] . سورهٴ انعام, آيهٴ 6; سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 31.
[9] . ر.ك: دلائل الامامة, ص231.
[10] . الخصال, ج1, ص94.
[11] . سورهٴ اعراف, آيات 60 و 61.
[12] . الميزان, ج10, ص252.
[13] . سورهٴ صافات, آيهٴ 120.
[14] . سورهٴ صافات, آيهٴ 109.
[15] . سورهٴ صافات, آيهٴ 79.
[16] . سورهٴ اعراف, آيات 66 و 67.
[17] . سورهٴ هود, آيهٴ 38.
[18] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 80.
[19] . سورهٴ انعام, آيهٴ 124.
[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 117.
[21] . سورهٴ مجادله, آيهٴ 21.
[22] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 10.
[23] . سورهٴ انفال, آيهٴ 17.
[24] . سورهٴ يس, آيهٴ 82.
[25] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 42.
[26] . سورهٴ زمر, آيهٴ 21.
[27] . سورهٴ هود, آيهٴ 46.
[28] . سورهٴ صافات, آيهٴ 77.
[29] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 28.
[30] . الكافي, ج5, ص256.
[31] . سورهٴ زخرف, آيات 13 و 14.
[32] . سورهٴ نحل, آيهٴ 8.
[33] . ر.ك: الميزان, ج10, ص266 ـ 270.
[34] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 29.