أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿...ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (14) ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ (15) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ (16) وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ (17) وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ (18) فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (19) وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ (20) وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ (21)﴾
نظم حكيمانه خلقت بيانگر هدفمندي عالم هستي
چون اين سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» در مكه نازل شد عناصر محوري اين سوَر همان معارف اصلي دين به اضافهٴ خطوط كلي اخلاق و حقوق است. جريان خلقت را گاهي دربارهٴ انسان گاهي دربارهٴ جهان گاهي درباره نظم بين انسان و جهان ذكر ميكند و آنچه در اين گونه از آيات محلّ بحث است دو عنوان است يكي نظمِ حكيمانهٴ اين خلقت، يكي حق بودنِ اينها. قرآن كريم هم روي نظمِ حكيمانهٴ اينها تكيه ميكند هم روي حق بودن، حق در مقابل باطل است اگر دنيا پايان راه باشد و اگر مرگ، پوسيدن باشد و اگر بعد از مرگ خبري نباشد اين ساختار، ساختار باطل است زيرا انسان زندگي بكند بخورد بياشامد هر كس هر چه دستش در آمد بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾[1] عمل كند حساب و كتابي نباشد ميشود باطل. اينكه فرمود ما عالَم را باطل خلق نكرديم ما بازيگر نيستيم ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾[2] نشانهٴ هدفمند بودن عالم خلقت است. اينكه فرمود سلالهٴ طين را نطفه كرديم نطفه را علقه كرديم علقه را مضغه كرديم مضغه را عظام كرديم عظام را لحم پوشانديم روح را به او عطا كرديم او را به روحانيت رسانديم اين نظم را ميرساند. گاهي مسئلهٴ حق را بالصراحه ذكر ميكند ميفرمايد ما بازيگر نيستيم ما لاعب نيستيم ما باطل خلق نكرديم. آن هدفمند بودن را با ﴿بِالْحَقِّ﴾ ذكر ميكند اين نظم حكيمانه را با تطوّرات علمي ارائه ميكند منتها گاهي آن هدف را بالصراحه به عنوان ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ ذكر ميكند گاهي هم به اين صورت ﴿ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ ٭ ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ تا حق و باطل روشن بشود، عدل و ظلم روشن بشود، پاداش و كيفر مشخص بشود.
تبيين مراتب ديه انسان براساس روايات
مطلب بعدي آن است كه در ذيل اين آيهٴ ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ ملاحظه فرموديد كه اگر كسي نطفهاي كه در شُرف بستن است را سِقط كند بيست دينار ديه دارد و اگر علقه را چهل دينار و اگر مضغه را شصت دينار و اگر عظام را هشتاد دينار و اگر ساختار تمام را سقط كند صد دينار و اگر روح در او دميده شد كه اگر سقط كرد دِيه كامل دارد[3] كه اينها احكام فقهي است كه براي اين مراتب ششگانه بيان كرده ولي بعضي از روايات نشان ميدهد كه ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ يعني «نفخنا فيه روحاً» به استناد اينكه اين خلقِ آخر همان نفخِ روح است معلوم ميشود كه آن ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾[4] هم مطابق آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» معنا ميشود كه جسمانيةالحدوث و روحانيةالبقاء است اما البته در حدّ يك استظهار است اينها هيچ كدام برهان عقلي نيست.
موارد استعمال «بركت» و مفاهيم آن در قرآن
مطلب بعدي آن است كه بركت خيرِ كثير است خيري كه ميماند چيزي كه خير نباشد بركت نيست و اگر اندك باشد هم بركت نيست بِركه را همان آبي كه يك جا جمع ميشود و ميماند ميگويند بركه و اين قسمت موهاي جلوي سينهٴ شتر را كه يك مقدار بيش از جاي ديگر نَرم است به آن ميگويند بَرَك كه اينها مَبارِك اِبل است اينها را ميگويند بَرَك پارچههاي بَرَكي براي همين قسمت جلوي سينهٴ شتر است بركت آن خيرِ كثير است بركت به اصطلاح از اسماي تشبيهيه خداست سبّوح و قدّوس از اسماي تنزيهيه خداست به اصطلاح، آنجا كه سخن از عالَم مُلك است ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾[5] مطرح است آنجا كه سخن از ملكوت است, سخن از تسبيح و قدّوس و سبّوح است كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «يس» دارد ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[6] ملكوت با سبّوح هماهنگ است مُلك با تبارك لكن اين تبارك را در قرآن كريم گاهي به صورت عام ذكر ميكند وقتي كلّ خلقت را مطرح ميكند ميفرمايد: ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ گاهي مربوط به نعمتهاي خاص است نظير قرآن، نظير انسان كه بعد از نازل كردن قرآن ميفرمايد: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾[7] يا دربارهٴ حقيقت انسان فرمود: ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾. ميبينيد اين عمومها با آن خصوص خيلي فرق ميكند در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 54 به اين صورت ذكر فرمود كه ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ اين ديگر به نحو عام است لكن آنچه در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آمده به نحو خاص است آيهٴ اول سورهٴ «فرقان» اين است ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ همان تبارك كه براي ربّالعالمين است دربارهٴ خصوص قرآن به كار رفته ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ و همان تبارك كه براي كلّ عالم است و به طور خصوص دربارهٴ قرآن ذكر شده است در محلّ بحث براي آفرينش انسان ياد شد ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾
احراز هويت انسان بر اساس هماهنگي با تعاليم قرآني
سرّش اين است كه وقتي موجودي انسان ميشود كه با قرآن هماهنگ باشد چندين بار ذكر شده كه چرا ذات اقدس الهي در اول سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» فرمود: ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾[8] فرمود خداي رحمان معلّمِ قرآن است همان خدا كه معلّم قرآن است انسان را خلق كرد و به انسان بيان آموخت خب اگر انسان خلق نشود خدا قرآن را به چه كسي تعليم ميكند چطور ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ بر ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ مقدّم شد؟ اين را الآن ششصد هفتصد سال است كه اين آقايان گفتند و گفتند تا به ماها رسيده فرمودند اگر كسي شاگرد قرآن نبود از قرآن استفاده نكرد اهل قرآن نبود انسان نيست آنكه انسان ميسازد قرآن است پس اول تعليم قرآن بعد آفرينش انسان، آنكه خلق شده اگر بخواهد انسان بشود بايد قرآني بشود لذا ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ وقتي كسي شاگرد قرآن شد ميشود انسان ﴿خَلَقَ الْإِنسَانِ﴾ اگر انسان شد حرفِ او ميشود بيان، خب ميفهمد چه ميگويد، اگر انسان نشد مُبهمگوست و از اين جهت كه بَهيمه است حرف او مبهم است بهيمه را چرا بهيمه ميگويند؟ براي اينكه معلوم نيست چه ميگويد چون حرفش مبهم است بهيمه است آنكه حرفي براي گفتن ندارد فقط دربارهٴ اجوفين سخن ميگويد و به همين ميانديشد ميشود بهيمه ﴿يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأمَلُ﴾[9] اين ديگر اهل بيان نيست. فتحصّل معلّم، الرّحمان است محور تعليم، قرآن است بعد از تعلّمِ قرآن، شخص ميشود انسان وقتي انسان شد دهن باز كرد ميشود بيان، اگر انسان نشد هر چه بگويد مبهم است براي اينكه معلوم نيست چه دارد ميگويد. پس ﴿تَبَارَكَ﴾ در قرآن كريم موارد گوناگوني استعمال شده يك بخش عمومي دارد كه در سورهٴ «اعراف» و غير «اعراف»[10] به كار رفت يك بخش خصوصي دارد كه در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آمده يك بخش خصوصي ديگر هم دارد كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آمده آنكه در سورهٴ «مؤمنون» و «فرقان» آمده يكي دربارهٴ قرآن است يكي دربارهٴ انسان و قرآن، شناسنامهٴ انسان است اگر كسي هويّت قرآني نگرفت ديگر انسان نيست. خب، فرمود: ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ٭ ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ ٭ ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾
مفهوم آسمان و محدوده طيّ طريق انسان در آن
بعد ميفرمايد ربوبيّت شما تنها در اين نيست كه ما شما را آفريديم و بخواهيم رها كنيم آسماني كه بالاي سر شماست براي شما آفريديم با نظمِ خاص، زميني كه زير پاي شماست براي شما خلق كرديم با نظم مخصوص، هوا و فضايي كه بين شما و آسمان است براي شماست با نظم خاص فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ هفت راه، حالا اينها راه هستند براي كواكب كه يكي از محتملات است زيرا ستاره را و كوكب را ميگويند طارق. در سورهٴ مباركهٴ «طارق» آمده است ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ ٭ النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴾[11] كوكب، طارق است تطرّق ميكند طريق را، راه را ميپيمايد رهنوردِ اين راه، رهپوي اين راه همان كواكباند. خب، اگر يك سلسله آسمانهاي ديگر هم داشتيم كه اين درش بسته است فقط به روي مؤمنين باز ميشود آن وقت آن طرائق است براي طارقانِ ملكوتي اگر فرمود اين آسمانها به روي كفّار باز نميشود ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[12] معلوم ميشود غير از اين آسمانهاي عادي كه نجوم و هيئت به سراغ آن ميرود يك آسمان ديگري هم هست براي اينكه اين آسمانهاي ظاهري كه الآن ترمينال شده براي آنها اينكه در قرآن فرمود درهاي آسمان به روي كفّار باز نميشود اينها كه الآن سفينههاي باسرنشين و بيسرنشين بردند اين كدام آسمان است كه درش به روي كفّار باز نميشود فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ اين همان آسماني است كه ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾[13] اين همان آسماني است كه در بيان نوراني امام مجتبي(سلام الله عليه) در محضر اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) مشخص كرده كسي از شام آمده سؤالاتي را رديف كرده وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) در محضر حضرت امير(سلام الله عليه) در جواب آن سؤال كه گفت «كَم بين السماء و الأرض» فرمود: «دعوة المظلوم و مَدّ البصر»[14] وجود مبارك امام مجتبي بين سمائين جمع كرده. ما سمائي داريم كه فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ سمائي هم داريم كه درش بسته است فقط به روي مؤمنين باز ميشود به روي كفّار باز نميشود ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ سمائي هست كه وحيگيرندهها در او مستقرّند كه ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ سمائي هست كه ﴿وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ﴾[15] پس ما چنين سمائي هم داريم. وجود مبارك امام مجتبي فرمود: «دعوة المظلوم و مدّ البصر» يعني اگر منظور آسمانِ ظاهر است تا چشم ميبيند آسمان است ديگر نميشود براي او متر و كمّيت مشخص كرد، اگر منظور آسمانِ باطن است آهِ مظلوم، آه مظلوم تا آنجا ميرسد «مدّ البصر» براي آسمان ظاهري است «دعوة المظلوم» دعا و آه مظلوم آن براي آسماني است كه درِ آن به روي كفّار باز نميشود،
بيان معاني طرائق و عدم اختصاص مفهوم آن به طارق
بنابراين اينكه فرمود: ﴿طَرَائِقَ﴾ اختصاصي به ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ﴾ ندارد هر آهي بتواند آنجا برود طارقِ آن طريق است ، بنابراين هر دو معنا را ميتوان از اين كريمه استفاده كرد بنابراين اختصاصي به طارقِ به معناي كوكب ندارد كه فرمود: ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ ٭ النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴾ بلكه هر دو قِسم را شامل ميشود. بعد براي اينكه روشن كند خداي سبحان به بشر خيلي عنايت دارد اسم ظاهر را به جاي ضمير ذكر كرده، اگر ميفرمود «ولقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ما كنّا عنكم غافلين» مطلب تأديه ميشد اما اسم ظاهر آورده به جاي ضمير فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ﴾ خلق يعني مخلوق يعني شما از آن جهت كه مخلوق هستيد و محتاج به عنايت خالق هستيد از شما غفلت نداريم.
بيان برخي نكات ادبي و تهديدات وارده در آيه ﴿و انّا علي ذَهاب لَقادِرون﴾
﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ﴾ همهٴ اين قطرات باران اندازهشده است (يك) ﴿فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ﴾ (اين دو) ﴿وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ (اين سه). در نوبت ديروز اشاره شد كه اين با آيهٴ پاياني سورهٴ مباركهٴ «ملك» هماهنگ است اما جناب زمخشري ميگويد اين در تهديد در ايعاد در وعيد قويتر از آيهٴ پاياني سورهٴ «ملك» است[16] هجده جهت را برخيها شمردند دوازده جهت را ديگران اضافه كردند سي نكته در اين ﴿وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ هست كه در آيهٴ ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾ نيست[17] هر دو براي تهديد است اما آن سي نكتهٴ تهديدي بيشتر دارد. اين تهديد گاهي دربارهٴ خود انسانهاست گاهي دربارهٴ نعمتهايي كه خداي سبحان به انسان داده است. دربارهٴ خود انسانها فرمود خداوند شما را آفريد اگر بخواهد شما را ميبرد؛ آيهٴ 133 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بود ﴿وَرَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُم مَا يَشَاءُ﴾ دير بجنبيد شما را ميبرد ديگري را ميآورد خب ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ﴾ معنايش اين نيست كه شما ميميريد گروه ديگر ميآيند خب بله بشر همين طور است ديگر تا بود چنين بود يك عدّه ميميرند يك عدّه زنده ميشوند اينكه تهديد نيست همواره ذات اقدس الهي نسلي را ميبرد يك نسل ديگر را ميآورد اينكه تهديد نيست تهديد اين است كه شما را ذليلانه به مقصد نرسيده از مركب پياده ميكند و به گور ميفرستد اينكه فرمود: ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾[18] يا ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُم مَا يَشَاءُ﴾ اگر خدا بخواهد شما را ميبرد ديگري را ميآورد خدا هر روز دارد اين كار را ميكند هر روز شما سري به بيمارستان ميزنيد يك عدّهاي نوزادند هر روز سري به گورستان ميزنيد ميبينيد كه آنجا هم بگو «لا اله الاّ الله» اين ديگر امر عادي است ديگر اين ديگر جاي تهديد نيست كه خدا بفرمايد اگر خدا بخواهد شما را ميبرد خب هر روز دارد اين كار را ميكند پس يك وقت طبيعي است آن تهديد نيست يك وقت است نه، شما كه سواره هستيد هنوز به مقصد نرسيديد شما را پياده ميكند ديگري را سوار ميكند آن آيهاي كه دارد ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾[19] بيانگر اين است فرمود دير بجنبيد شما را پياده ميكند يك عدّه را سواره ميكند نميگذارد با اسلام اين طور باز بكنيد ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾ نه اينكه شما را ميبرد عدّهاي را ميآورد نه، شما را ميبرد بهتر از شما را ميآورد دينش را حفظ ميكند بنابراين دو گونه بردن و آوردن است يك طور به طور طبيعي است كه هر روز خدا يك عدّه را ميبرد يك عدّه را ميآورد اين عذاب نيست اما اين گونه از آيات كه فرمود اگر بخواهد شما را ميبرد يك عدّه ديگر ميآرود اين تهديد است اين ﴿يُذْهِبْكُمْ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» و مانند آن است تهديد است چه اينكه ﴿وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ كه محلّ بحث ماست در سورهٴ «مؤمنون» آن هم تهديد است ﴿وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ اين باران را ميبريم. اين باران در چند مقطع كارآيي دارد مقداري كه نزديك به سطح زمين است براي رشد اين گياهان و خوشهها، مقداري كه فاصله دارد براي درختها، مقداري كه فاصله بيشتري دارد براي چاه و قنات و چشمهها و اگر دير بجنبيد ما دستور ميدهيم اينها قدري پايينتر بروند كه در دسترس شما نباشند
بيان ارزش غذايي ميوهها و فرآوردههاي حيواني در قرآن
﴿فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ﴾ باغهايي ﴿مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ﴾ كه اينها صبغهٴ غذايي دارد گذشته از اينكه صبغهٴ غذايي دارد ﴿لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾ هم ميوه است براي شما هم غذا اما ﴿وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ﴾ هم روغنِ زيتون براي شما نافع است هم خورشتِ غذاي شماست ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا﴾ دربارهٴ حيوانات هم در سورهٴ مباركهٴ «نحل» تا حدودي مبسوطاً بيان شده؛ آيهٴ 66 سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين بود ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ﴾ از بين جدار خون و جدار مدفوع اين لبنِ طيّب و طاهر و شفاف بيرون ميآيد الآن شما اين چشمههايي كه در دامنهٴ كوه البرز يا غير البرز است از لجن بيرون ميآيد ديگر، اينجا ديگر لولهكشي نيست از وسط گِل و لاي بيرون ميآيد ديگر هر چه شما بكَنيد گل است و لاي و يك مقدار لجن، از اين لجنها آبِ شفاف در ميآيد نه آن لجن، مجاز است كه به اين آب بچسبد نه آب مجاز است كه خود را آلوده كند اين بايد شفاف و صاف در بيايد قدري شما بخواهيد با كلنگ بكَنيد ميبينيد لجن است اما در اين لجن اين همه آبِ شفاف و زلال در آوردن كارِ ربّالعالمين است شما مسيرِ شير و پستان شيردهيِ گوسفند و گاو را كه بشكافي جلوتر بروي ميبيني يك ديواره مدفوع است يك ديواره خون، بين خون و مدفوع اين لبنِ شفاف در ميآيد كه اين در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيهٴ 66 مشخص شد فرمود اين وسيلهٴ عبرت است براي شما ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ﴾ بعد ﴿وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ﴾ گاهي در قرآن مسئلهٴ دامداري قبل از كشاورزي ذكر ميشود گاهي هم به عكس، در محلّ بحث ما كشاورزي قبل از جريان دامداري ذكر شده فرمود: ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا﴾ كه شرحش در آيهٴ 66 سورهٴ «نحل» گذشت ﴿وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ﴾ كه دامداري شما و لبنيات شما از اين راه تأمين ميشود ﴿وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾
دليل نفي علم حصولي انسان در بدو خلقت
اما دربارهٴ اينكه اشكال شده بود كه اگر انسان در بدأ پيدايشش مجرّد باشد بر اساس سورهٴ «نحل» كه فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾[20] ممكن است مجرّد باشد و چيزي نداند و بعد ياد بگيرد نظير اينكه ملائكه مجرّدند و اسماي الهي را از وجود مبارك آدم طبق ﴿أَنْبِئْهُمْ﴾[21] ياد گرفتند. اين براي آن است كه فرشتگان صدها مسئلهٴ الهي را ميدانستند از قبل عالِم بودند از بعد عالِم بودند منتها علمي روي علم آمده نه اينكه هيچ چيزي را نميدانستند. از همان اول عرض كردند ﴿أتَجْعَلُ فِيهَا﴾[22] ما ميخواهيم سؤال كنيم بفهميم ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾[23] اينها را عالِم بودند اهل تسبيح بودند اهل تقديس بودند منتها چيزهاي ديگري را به وسيلهٴ انسان كامل آگاه شدند اين نشان آن نيست كه چيزي مجرّد باشد و هيچ چيزي را نداند آنها با اينكه مجرّد بودند خيلي از چيزها را بعداً ياد گرفتند گذشته از اينكه جريان حضرت آدم و حضرات ملائكه و كيفيت تعليمشان با بساط دنيايي هماهنگ نبود آن نشئه، نشئهٴ خاصّي است كه قبل از هبوط وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) به دنيا ـ نه به زمين, به اين دنيا ـ آن مرحله برقرار شد لذا بايد اين سؤال و جواب را مناسب با آن نشئه با آن مرحله ارزيابي كرد.
تأثير واقعي اسماي الهي بر مصاديق و مفاهيم خارجي
پرسش...
پاسخ: بله، منتها بايد با آن عالَم مشخص كرد آيا آن عالم، عالم دنيا بود زمين بود تعليم و تعلّمشان نظير تعليم و تعلّم حصولي بود يا تعليم و تعلّم اسماي الهي مطابق اشراق و اشهاد است نه مطابق تعليمِ حصولي و مفهوم براي اينكه آنجا اين اسماي الهي كه ذات اقدس الهي آنها را به حضرت آدم ياد داد الفاظ نبود مفاهيم نبود همين اسمايي كه در دعاي «كميل» ميگوييم «و بأسمائك الّتي ملأت أركان كلّ شيء»[24] يا در دعاي «سمات» ميگوييم اينها حقايق عيني و خارجياند اين الفاظي كه ما مطرح ميكنيم سوّمين يا چهارمين مرتبهاند ما به چيزي ميگوييم الفاظ و اسماء كه دلالت بر مفاهيم داشته باشند آن مفاهيم بر مصاديق منطبقاند، پس اين الفاظ اسم است براي مفاهيم و آن مفاهيم سِمهاند علامتاند براي مصاديق، آن مصاديق مظهر قدرت الهياند كه آن اسماي الهي ظاهر است و حقايق خارجي ميشود مظهر. آنچه را كه ما تلفّظ ميكنيم اسماي اسماي اسماي اسماء الله است زيرا اين الفاظ اسماء است براي مفاهيم، مفاهيم اسماء است براي مصاديق، مصاديق اسماء است براي آن حقايق الهي كه آن حقايق الهي ظاهر در اين مظهرند آن حقايق الهي كه در مرتبهٴ چهارم هستند اسماء الله هستند و اگر گفته شد اسماي خدا توقيفي است نسبت به آن امر قطعي است اما نسبت به اين البته يك تأدّب فقهي است خب ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾ كه توضيح اين در ذيل آيهٴ 66 سورهٴ مباركهٴ «نحل» گذشت.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ طه, آيهٴ 64.
[2] . سورهٴ دخان, آيهٴ 39.
[3] . الكافي, ج7, ص345.
[4] . سورهٴ حجر, آيهٴ 29; سورهٴ ص, آيهٴ 72.
[5] . سورهٴ ملك, آيهٴ 1.
[6] . سورهٴ يس, آيهٴ 83.
[7] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 1.
[8] . سورهٴ الرحمن, آيات 1 ـ 4.
[9] . سورهٴ حجر, آيهٴ 3.
[10] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 85.
[11] . سورهٴ طارق, آيات 1 ـ 3.
[12] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 40.
[13] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 12.
[14] . الخصال, ج2, ص440 و 441.
[15] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 22.
[16] . الكشاف, ج3, ص180.
[17] . روحالمعاني, ج9, ص221 و 222.
[18] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 16.
[19] . سورهٴ محمد, آيهٴ 38.
[20] . سورهٴ نحل, آيهٴ 78.
[21] . سورهٴ بقره, آيهٴ 33.
[22] . سورهٴ بقره, آيهٴ 30.
[23] . سورهٴ بقره, آيهٴ 30.
[24] . البلد الأمين, ص188.