اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَيَالٍ سَوِيّاً ﴿10﴾ فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَي إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيّاً ﴿11﴾ يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً ﴿12﴾ وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيّاً ﴿13﴾ وَبَرَّاً بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً ﴿14﴾ وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً ﴿15﴾
چون وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) مشتاق فرزند طيّب و رضيّ بود و اين بشارت را از ذات اقدس الهي تلقّي كرد بيصبرانه منتظر زمان وفاي به اين وعد بود لذا عرض كرد علامتي براي من قرار بدهيد تا من بفهمم در چه زماني اين وعده وفا ميشود كه ﴿رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً﴾ يعني علامتِ زمانِ رسيدن آن وفاست و آنچه برخيها نقل كردند كه اين علامت براي تشخيص آن است كه اين تلقّي از فرشته است يا ـ معاذ الله ـ جزء القائات شيطان است اين درست نبود.
مطلب ديگر آن است كه در اين گفتگو و در اين تبشير و در جعل آيت و در وفاي به عهد هم سخن فرشتهها مطرح است هم كلام الهي آن كه مظهر «لا يَشغله شأن عن شأن»[1] است, «لا يشغله شيء عن شيء»[2] است اين ميتواند جامع همهٴ اين مراحل باشد هم گفتگو را, تبشير را, سلام را, جعل آيت را اين عناوين يادشده را از خدا تلقّي كند و از فرشتهها, اما آن كه مظهر چنين نامي نيست اگر سرگرم تلقّي اين امور و عناوين ياد شده از فرشتههاست از خدا غافل است يا سرگرم تلقّي اين عناوين از خداي سبحان است از فرشتهها غافل است آن نميتواند جامع هر دو قِسم باشد جزء جوامع الكَلِم باشد يا وجود مبارك زكريا به اين جامعيّت نرسيده است يا حالاتشان گوناگون است البته وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چون مظهر تامّ اين «لا يشغله شأن عن شأن»[3], «شيء عن شيء»[4] و مانند آن است اگر ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[5] را تلقّي ميكند از بالاتر غافل نيست اگر ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[6] را تلقّي ميكند از بالاتر غافل نيست از ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾[7] طرفي ميبندد از مادون غافل نيست بنابراين اثبات اينكه وجود مبارك زكريا در همهٴ اين عناوين و امور هر دو بخش را ميديد كار آساني نيست و اگر در بعضي از امور هر دو قسمت را ببيند ممكن است اما در همهٴ مراحل هم اشرافي به بالا, هم به مياني, هم به پايين اين براي كسي است كه جوامعالكلم نصيبش بشود مظهر تامّ ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[8] باشد و مانند آن. در اين ﴿رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً﴾ گرچه با خدا سخن ميگويد چه اينكه در جريان خواستن فرشتهها با خدا سخن گفته در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» دارد ﴿هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً﴾[9] ولي جوابش را فرشتهها ميدهند ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ﴾[10] خب همين ﴿إِنَّا نُبَشِّرُكَ﴾[11] كه در سورهٴ مباركهٴ «مريم» هست به صورت تبشير معالواسطه در سورهٴ «آلعمران» آمده وسائط هميشه محفوظاند منتها آن شخص گاهي وسائط را ميبيند گاهي نميبيند ذوالواسطه هميشه محفوظ است گاهي شخص ذوالواسطه را ميبيند گاهي نميبيند تنها انسانِ كامل يعني اهل بيت(عليهم السلام)اند كه «لا يشغلهم شأن عن شأن» و «لا شيء عن شيء» كه هم از ذوالواسطه غافل نيستند هم از وسائل غفلت ندارند.
مطلب بعدي آن است كه اين جريان درخواست و تبشير و مانند آن كه در سورهٴ مباركهٴ «مريم» محلّ بحث است قبلاً در سورهٴ «آلعمران» آمده يك تفاوت ادبي و لفظي هست كه اين به تفنّن در تعبير شبيهتر است تا نكتههاي تفسيري در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» وقتي وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) ضعفهاي خود را ميشمارد اول عرض ميكند ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَني مِنَ الْكِبَرِ﴾[12] نميگويد من به پيري رسيدم عرض ميكند پيري به من رسيد ولي در سورهٴ «مريم» دارد ﴿قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً﴾[13] من پيرِ فرتوت شدم اينها تفاوتي نيست كه مثلاً به نكات معرفتي برگردد به نكات عميق تفسيري برگردد. خب, ﴿وَقَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ﴾ يك, ﴿وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ﴾ عَقْر همسرش را بعد ذكر كرد پس سالمندي خود را اول نازايي همسرش را دوم ذكر كرد اين يكي, سالمندي خود را هم به عنوان پيري مرا گرفت نه من به پيري رسيدم اين دو, در محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «مريم» تعبير اين است عرض ميكند كه ﴿أَنَّي يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾ عَقر همسر را اول ذكر ميكند بعد ﴿وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً﴾ اين پيرِ فرتوتشدن را عِتيّ و عُتوّ و تجاوز از حد را اينجا ذكر ميكند در «آلعمران» نيست در «آلعمران» ميفرمايد پيري مرا فرا گرفت در «مريم» ميفرمايد من به پيري رسيدم اين تقديمها و تأخيرها و تفاوت در تعبير يك نكتهٴ عميق معرفتي را به همراه ندارد اينها جزء تفنّن در تعبير است, خب.
پرسش: درخواست حضرت يك دفعه بوده يا دو دفعه؟
پاسخ: يك دفعه بله, حالا ممكن است كه ذات اقدس الهي همان جريان موساي كليم را مثلاً در جريان طور مكرّر ذكر كرده است آن كسي كه اين قصّه را از عِبري به عربي نقل ميكند چون ترجمه است ديگر عبري به عربي نقل ميكند گاهي از درون او خبر دارد نقل ميكند, گاهي از نحوهٴ تعبير او حكايت ميكند, گاهي از ما يَنبغي أن يُذكر تعبير ميكند و مانند آن.
پرسش:...همه انبيا اين طوري بودند؟
پاسخ: بله, بالأخره خداي سبحان اين تقسيم است ديگر خداي سبحان با هيچ بشري حرف نميزند مگر سه راه يا بلاواسطه است يا مِن وراء حجاب است نظير شجرهٴ موساي كليم و مانند آن ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ﴾[14] از اين سه قِسم به در نيست قبلاً هم كه به مناسبتي اين بخش پاياني سورهٴ «شوريٰ» مطرح ميشد آنجا اشاره شده است كه اين مانعةالخلوّ است كه جمع را شايد اين أو و أو به نحو منفصلهٴ مانعةالخلوّ ذكر شده يعني كلام خدا به بشر و دريافت بشر كلام الهي را از اين سه قسم بيرون نيست اما اينها مانعةالجمعاند يا نه, اشاره شد كه نه مانعةالجمع نيستند. خب, پس اين تفنّن در تعبير هست كه آنجا با اين تفاوت اينجا با اين عبارت ذكر شده است.
مطلب ديگر اينكه وجود مبارك زكريا بشارتي كه دريافت كرد ممكن است معالواسطه و بلاواسطه درخواست آيت كه كرد ممكن است معالواسطه پاسخ شنيده باشد ممكن است بلاواسطه, جوابي كه خداي سبحان دارد عطا ميكند ممكن است او بلاواسطه تلقّي كند ممكن است معالواسطه تلقّي كند اين به حالات مختلف گيرنده فرق ميكند وگرنه هيچ فرشتهاي بدون اذن خدا سخن نميگويد و تمام كلمات اينها هم مسبوق به كلمات پروردگار است. حالا فرمود ما به وعده وفا كرديم و اگر وجود مبارك زكريا درخواست نميكرد عرض نميكرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً﴾ خب فرصتي خداي سبحان به او يحيي عطا ميكرد بدون اينكه او بفهمد كه زمانش چه موقع است اما با درخواست آيت ميفهمد كه زمانش چه موقع است به شكرانهٴ اينكه وفاي به وعده نزديك است بيشتر تسبيح و تقديس و تحليل و تكبير دارد اين خاصيّت آشنا شدن به وفاي وعد است. حالا خداوند به يحيي(سلام الله عليه) فرمود اين كتاب را بگير كتاب الف و لامش بالأخره عهد ذهني, عهد خارجي ظاهرش همان تورات موساي كليم است چون ديگر در قرآن كريم كتابي به يحيي اسناد داده نشد ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ بعد عناوين و اموري كه به يحيي(سلام الله عليه) اعطا كرد اين است كه فرمود: ﴿وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً﴾ اين حكم معرفه است مثل آنچه در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» آمده آنچه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آمده كه همه جا «الحكم» معرفه است اما اينجا خصيصهاي دارد كه اگر اين حكم نكره بود و گفته ميشد «و آتيناه حكماً صبيّا» اين موهِم بود «حكماً صبيّا» يعني چه, اما «الحكم» كه معرفه باشد مشخص است كه ما در دوران صبا و كودكي او به او حكم داديم و در روايات فراواني كه در ذيل اين آيه است ملاحظه فرموديد نشان ميدهد كه منظور از اين حكم همان معرفت خدا و اسماي حسناي الهي و احكام و حِكم الهي است به معناي نبوّت نيست چون روايتي كه از وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نقل كردند در كلمات نوراني آن حضرت اين است كه خداي سبحان به پيامبر در دوران صبا حكم داد به من در دوران كودكي حكم داد به اهل بيت من به حسن و حسين در دوران كودكي حكم داد اين حكم همان حكمت الهي, معرفت خدا, اسماي حسناي الهي, آشناي به معارف الهي و مانند آن است اگر اين حكم مربوط به نبوّت بود فقط دربارهٴ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صادق بود آن هم با توجيهي ولي دربارهٴ ائمه صادق نبود معلوم ميشود اين حكم همان حكمت الهي است, خب.
پرسش:...پاسخ: بله, اين روايت را از وجود مبارك امام جواد در بحث ديروز خوانديم كه «إنّ الله احتجّ في الإمامة بمثل ما احتجّ به في النبوّة».[15]
پرسش:...پاسخ: بله, اما از اين ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ برميآيد چون وحي است ديگر خداي سبحان به يحياي شهيد وحي فرستاد كه همين نبوّت است ديگر.
خب, اين ﴿وَحَنَاناً﴾ حَنان يعني گرايش و انعطاف و مِهر و لطف و صفا و اينها حَناني از طرف ما يعني اسباب و علل عادي نقش نداشت مثل علم لدنّي, كمالهاي لدنّي و مانند آن, از طرف ما حنان و گرايشي هست نسبت به او يك, او هم حنان و انعطاف و دعا و نيايش و گرايش به طرف ما دارد دو, حنان و گرايش و انعطافي نسبت به جامعه دارد سه, اما حالا جامعه نسبت به او حنان و انعطاف داشته باشد يا نه روشن نيست چه اينكه نقل هم نشده اين حنان اين گرايش جزء عَتيّههاي الهي است اينها جزء انگيزههاست و نه انديشهها ميبينيد قلب انسان به يك طرف مايل است آنجا كه محدودهٴ عزم است و اراده است و اخلاص است و نيّت است و محبّت است و امثال ذلك آن محدوده را ميگويند محدودهٴ عقل عملي كه «ما عُبد به الرحمٰن واكتسب به الجنان»[16] اين كاري به علم و انديشه و امثال اينها ندارد آن را عقل نظري به عهده ميگيرد اين گرايش كه ميبينيد بعضيها به يك سمت گرايش دارند, علاقه دارند به يك دعا علاقه دارند به يك نماز علاقه دارند به يك مسجد علاقه دارند بعضيها گريزاناند آن گرايشهاي لطيفانهٴ الهي ميشود حَنان و اين حنّان بودن از اسماي فعلي خداي سبحان است آنهايي كه اهل ناله و از مناجات لذّت ميبرند از ناله از گريه بيش از خنده لذّت ميبرند او هميشه خوشحال است با اشك خوشحال است لذا قرّةالعين دارد اشكِ غم ندارد اشك نشاط دارد خب چطور آدم دوست خودش را كه ميبيند از سفر آمده اشك شوق ميريزد اين نشاطش با اشك است هر اشكي غمبار نيست وجود مبارك يحيي نشاطش در اشكش بود قرّةالعين گفتن همين است قُرّه يعني خُنكي هواي سرد را ميگويند قارّ ميگويند فلان شخص قرّةالعين است, فلان پسر قرّةالعين است يعني پدر وقتي اين پسر را ميبيند اشك شوق ميريزد چون اشك شوق خنك است سرد است ميشود قرّةالعين وگرنه قرّه به معناي نور عين كه نيست, خب اينكه وجود مبارك يحيي حنان دارد اختصاصي به آن حضرت ندارد براي اينكه دربارهٴ پيغمبر اسلام(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) هم مشابه اين تعبيرات آمده در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيهٴ 159 به اين صورت است ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ چون رحمت الهي شامل حال تو شد تو مسير رحمتي اين رحمت نازل شده است در شبستان قلب تو ظهور كرد از قلب تو با دست و زبان تو به مردم رسيد ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ اگر تو لَيّني, اگر نرمي, اگر نرمرفتاري, اگر همه را تحمل ميكني براي اينكه مَعبَر رحمت الهي هستي آن رحمت آمده در اين فضا ظهور كرده از اين سكّو پرش كرده به مردم رسيده اين رحمة الله است منتها به دست تو رسيده همان طوري كه ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾,[17] «فما لنت إذ لنت و لكن الله لان» اين «لِيْن» صفتِ فعل خداست چون اگر رَمي را به خدا ميشود نسبت داد, لِين و حنان را هم ميشود به خدا نسبت داد پس «فما لنت إذ لنت و لكنّ الله لان», «فما رَحِمْت إذ رَحِمت ولكن الله رَحِم» آن وقت تو ميشود مظهر هو الرّحيم آنگاه همان دو صفتي كه ذات اقدس الهي براي خود ذكر كرد كه خداوند رئوف رحيم است در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «توبه» دربارهٴ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود آيهٴ 128 كه يك آيه به پايان سورهٴ «توبه» مانده است فرمود: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾ خب همين ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾ وصف خداست در آيات ديگر منتها اينها براي فصل سوم, فصل سوم يعني فصل سوم آن دو منطقه, منطقهٴ ممنوعه است مقام هويّت مطلقه كه مقام ذات الهي است احدي راه ندارد يك, اسما و صفات ذات كه عين ذات است اكتناهپذير نيست دو, غالب اين اسماي حسنا كه در دعاي نوراني «جوشن كبير» است اينها اسماء فعليه است اسماء فعليه خارج از ذات است و در مقام فعل خداست و ممكنالوجود است به وسيلهٴ فرشته, به وسيلهٴ انبيا, به وسيلهٴ اهل بيت(عليهم السلام) عملي ميشود رأفت اينچنين است, رحمت اينچنين است, حَنانبودن اينچنين است پس فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾[18] نظير «فَبِقُدرة من الله الذي أقدرك رَميت» پس ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾[19] مردم لِين الهي را و نرمي الهي را از دست و زبان تو ميشنوند به دست و زبان تو تلقّي ميكنند همين معناي جامع را دربارهٴ يحيي(سلام الله عليه) ذكر كرد فرمود: ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا﴾ پس بنابراين اگر وجود مبارك يحيي نسبت به مردم حنّان بود اين حَنين الهي است كه از دست و زبان يحيي ظهور كرده اين براي همهٴ موجودات هست منتها آنها كه غافلاند از اين حنين الهي طرفي نميبندند آنها كه غافل نيستند در حدّ خودشان متنعّماند آن قصّهٴ اُستن حنّانه آن ستون حنّان كه هم شيعهها نقل كردند هم ما نقل كرديم هم برادران اهل سنّت نقل كردند كه در كنار ستون وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حالا يا مشغول نماز بودند يا مشغول سخن و خطابه بودند وقتي منبري براي حضرت تهيه كردند حضرت از كنار آن ستون آمدند روي منبر بنشينند همه شنيدند كه اين ستون ناله كرده حَنين داشت, ناله داشت و حضرت برگشت اين ستون را در بغل گرفت و ستون آرام شد الآن در كنار روضهٴ منوّره حضرت اين اُستن حنّانه معروف است ديگر جايش معروف است آنجا هم نماز خاص دارد و ميخوانند اين اُستن حنّانه ستون حنّانه از زمان حضرت به وسيلهٴ عامّه و خاصّه به ما رسيده است در ادبيات ما تازي و فارسي, نثر و نظم از ستون حنّان, استن حنّانه كم سخن به ميان نيامده اگر كسي گفت
بنواخت نور مصطفي آن اُستن حنّانه را كمتر ز چوبي نيستي حنّانه شو حنّانه شو
همين است اگر كسي از اين طرف اهل ناله بود از آن طرف كسي هست كه او را در آغوش بگيرد خب اگر كسي اهل ناله نبود هيچ كسي نيست كه او را در آغوش بگيرد همان كاري كه وجود مبارك پيغمبر كرد اليوم هم وجود مبارك امام زمان ميكند اين طور نيست كه حالا فرقي داشته باشد از اين طرف احساس نيست كسي كه خواب است نميداند چه كسي او را جابهجا ميكند «الناس نيامٌ فإذا ماتوا انتهبوا»[20] در بخشهايي از قرآن كريم فرمود شما در خواب چند بار از اين پهلو به آن پهلو ما شما را ميغلتانيم كه خسته نشويد خبر نداريد كه چه كسي شما را جابهجا ميكند كه, يك مادر كودك را چند بار جابهجا ميكند براي اينكه خسته نشود انسان هم كه در خواب خسته ميشود از پهلويي به پهلوي ديگر ميغلتد تا خطري او را تهديد نكند خسته نشود و مانند آن, اما چه كسي او را جابهجا ميكند اصلاً متوجّه نيست ﴿قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّليْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾[21] چه كسي شما را شب و روز از الرّحمان حفظ ميكند حالا روز خيال كردند خودتان بيداريد خودتان حافظ خودتان هستيد شب چه كسي شما را حفظ ميكند. خب, اگر كسي اهل ناله بود كسي هست كه او را در آغوش بگيرد آرام بكند اين ميشود حنان الهي, اگر حنان الهي مرحلهٴ كاملش مخصوص زكريا(سلام الله عليه) يا اهل بيت بود آن مراحل نازلهاش كه بهرهٴ شاگردان آنها ميشود كه فرمود: ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا﴾ ما از نزد خودمان اين وصف ممتاز را به وجود مبارك يحيي داديم و اگر دربارهٴ پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) آمده است كه ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[22] از همين راه است يعني خَفض جناح بكن, پَر پهن بكن اينها را زير پر بگير اينها را زير بال بگير خب بالأخره پرندهاي كه قدرت پرواز دارد وقتي مادر شد اينچنين نيست كه كودكان خود را رها بكند فرمود تو كه قدرت پرواز داري ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[23] را پشت سر ميگذاري, اسرا داري, معراج داري اين طور نباشد كه مردم را رها كني ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ و آنها را زير پر بگير تا اينها پر در بياورند پرواز را ياد بگيرند و از تو مدد بجويند اين خاصيّت, ثواب اين هم كم نيست يعني كسي در شهري يا در روستايي جلساتي تشكيل بدهد مردم را هدايت كند اين طور نيست كه اين كم ثواب داشته باشد كم اجر داشته باشد به مردم پَر دادن به مردم آئين پرواز كردن آموختن, با هم پرواز كردن داشته باشند كفيٰ بذلك فخرا. خب, ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَزَكَاةً﴾ يعني طهارةً ﴿وَكَانَ تَقِيّاً﴾ حالا به بركت آن حكمت و اين حَنين و اين طهارت اين چند صفت را داشت يكي اينكه نسبت به پروردگار باتقوا بود يكي اينكه نسبت به مسائل خانوادگي جزء ابرار بود يكي اينكه در مسائل اجتماعي جبّار عَصي نبود چنين عنصر طيّب و طاهري شايستهٴ درود الهي است حالا اين ﴿سَلاَمٌ﴾ نظير ﴿إِنَّا نُبَشِّرُكَ﴾, نظير ﴿قَالَ﴾هايي كه تاكنون آمده از دو منظر قابل بررسي است هم ذات اقدس الهي گفته باشد هم فرشتگان الهي, هم خدا بفرمايد: ﴿وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾ هم فرشتگان فرموده باشند چون ملاحظه فرموديد در جريان تبشير يك مطلب را قرآن هم به خدا نسبت داد هم به فرشتهها جمع هر دو هم كاملاً معقول و مقبول است. ﴿وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾ اين سلام چون از اسماي حسناي الهي است كه در پايان سورهٴ مباركهٴ «حشر» آمده مؤمن است, سلام است, متكبّر است, عزيز است, جبّار است اين خدا سلام است و نام بهشت هم سلام است و خود خدا كه سلام است بهشت چون خانهٴ اوست ما را به خانهٴ خود دعوت كرده است كه ﴿وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَي دَارِ السَّلاَمِ﴾[24] اين هم ميتواند اضافهٴ صفت و موصوف باشد يعني داري كه اين دار سلام است و سلامت است ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[25] هم اضافهٴ مملوك به مالك باشد كه اين دارِ سلام است, دار الله است, دار الرحمان است و مانند آن به هر دو معنا ميتواند درست باشد حالا سلام را خدا بر يحيي نازل كرده است آن دو سلامي كه در مرحلهٴ دوم و سوم قرار دادند اين ميتواند پاداشي باشد اما سلام اول يقيناً تفضّلي است وجود مبارك يحيي كاري نكرده كه استحقاق جزايي داشته باشد تا در روز ميلادش ذات اقدس الهي به او سلام بفرستد پس سلام اول يقيناً تفضّل است سلام دوم و سوم ممكن است كه جزاي محض باشد, ممكن است تفضّل محض باشد, ممكن است مخلوط باشد خب حالا اين سلام را طبق بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) كه حضرت فرمود تلخترين و سختترين وضع مردم در كلّ اين سفرنامهها سه روز است بالأخره انسان از عالَمي وارد دنيا ميشود از دنيا وارد برزخ ميشود از برزخ وارد صحنهٴ قيامت قبل از دنيا مشكلي نبود براي اينكه آنجا عالَم طهارت بود تكليفي نبود معصيتي نبود و مانند آن «خلق الله الأرواح قبل الأجساد»[26] آنجا مشكلي نبود وقتي ميخواهد به دنيا بيايد يا سالماً به دنيا ميآيد يا معيباً و ناقصاً به دنيا ميآيد اگر انشاءالله الرحمان پدر و مادر طيّب و طاهري داشت, غذاي طيّب و طاهري خوردند سالم به دنيا ميآيد اگر خداي ناكرده گرفتار تلخي و آلودگي شدند ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[27] دامنگير آنها شد اين يك فرزند مشترك است اين يك فرزند مشترك بالأخره مشكل دارد ديگر پس ﴿وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ﴾ وقتي كه به دنيا آمده مورد عنايت الهي بود طيّب و طاهر بود طبق بيان نوراني حضرت رضا(سلام الله عليه) كه «أوحش ما يكون هذا الخلق في ثلاثة»[28] يكي ورود به دنيا, يكي ورود به برزخ, يكي ورود به قيامت اين سه مقطع اگر سالم بود انسان راحت است بعد به همين آيه مربوط به حضرت يحيي و آيه مربوط به حضرت عيسي(سلام الله عليهما) حضرت استدلال فرمودند. خب, پس اوّلي كه درست شد زمينهٴ دومي هم فراهم است وقتي دومي درست شد زمينهٴ سومي هم فراهم است ممكن است در اثنا انسان آسيب ببيند ولي بالأخره سلامت در ميلاد بسيار سازنده است و كمك ميكند براي سلامت ورود در برزخ ﴿وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ﴾ كه به فعل ماضي ياد كرد اما ﴿وَيَوْمَ يَمُوتُ﴾ اين احضارِ قضيه گذشته است وگرنه فعلِ ماضي دربارهٴ ﴿يَمُوتُ﴾ درست نيست اينكه «مات رضوان الله عليه واستشهِدَ» اين احضار قضيه گذشته است يعني ما را ميبرد به مقطعي كه تازه يحيي(سلام الله عليه) به دنيا آمده چون تازه به دنيا آمده از ميلاد او با فعل ماضي ياد كردن به جاست ﴿سَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ﴾ و چون تازه به دنيا آمده هنوز رحلت نكرده جريان رحلت را با فعل مضارع ياد ميكند ﴿يَوْمَ يَمُوتُ﴾ جريان بَعث هم كه خب روز قيامت بايد ظهور بكند فعل مضارع جايش هست عمده آن است كه در اين كلمهٴ «بَعث» فرمود روزي كه زنده مبعوث ميشود يك وقت است ما ميگوييم اين مفعول مطلق نوعي است چون بعث در آن معناي حيات هست و كسي كه مبعوث ميشود يقيناً زنده است ديگر يعني زنده ميشود در قيامت اين مفعول مطلق تأكيدي است اما اگر اين ﴿حَيّاً﴾ مخصوص يحيي باشد و مفعول مطلق تأكيدي نباشد نشان شهادت اوست كه شهيد حيّاً وارد برزخ ميشود, حيّاً از برزخ وارد قيامت ميشود وگرنه همهٴ افراد خب وقتي مبعوث ميشوند زندهاند ديگر يعني زنده ميشوند ديگر فرق افراد عادي با شهدا, فرق افراد عادي با كساني كه همتاي شهداياند اين است كه افراد عادي ميميرند و مُرده وارد برزخ ميشوند و مُرده از برزخ وارد قيامت ميشوند ولي شهدا زنده وارد برزخ ميشوند و زنده از برزخ وارد قيامت ميشوند خيليها نميفهمند چه خبر است وقتي مُردند ممكن است در جريان تشييعشان باخبر باشند اما وقتي وارد قبر شدند بسياري از الفباي دين از يادشان ميرود انسان كه اينها را تلقين ميكند براي اينكه الفباي دين يادشان بيايد اصلاً واقع يادش نيست كه مسلمان بود واقع يادش نيست كه كتاب او قرآن بود واقع يادش نيست كه پيغمبر او وجود مبارك حضرت بود ائمه(عليهم السلام) اولياي او بودند اين تلقين براي اينكه او به يادش بيايد جريان مرگ اين طور نيست كه يك جريان عادي و ساده باشد تمام اعصاب و سلولها آنچنان درهم كوبيده ميشود كه همهٴ خاطرات آدم از ياد آدم ميرود.
پرسش:...
پاسخ: اين براي بعثِ قيامت است در قيامت وقتي كه اينچنين شد همه را دوباره ذات اقدس الهي آورد ﴿كَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾,[29] بنابراين بسياري از افراد نميفهمند چه خبر است چه شده اينجا كجاست دفعتاً ميبينند وضع عوض شده اما شهدا ميفهمند كه مُردند و وارد برزخ شدند به دليل سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه فرمود: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ٭ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾[30] كذا و كذا اينها همواره مُستبشِرند يعني به خدا عرض ميكنند خدايا بشارت مرا بده راهيان راه ما كجا هستند الآن ﴿وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ اين گفتگويي است كه شهدا با خدا و فرشتهها دارند معلوم ميشود زندهاند از خدا بشارت ميخواهند ميگويند اين آثار خون ما چه شد اينها كه به راه افتادند الآن كجا رسيدند ﴿وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ آنها ميفهمند چه كسي راه افتاده چه كسي راه نيفتاده آنها كه راه نيفتادند در منزلهايشان پارك كردند به آنها نميگويند ﴿لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ اين ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم مَلكه است ميگويند كساني كه هنوز نرسيدند خب اگر دو نفر در شهري باشند يكي مشغول خواب و كار خودش است يكي به راه افتاده آن كه راه افتاده ميگويند هنوز نرسيد اما آن كه گرفته خوابيده ميگويند هنوز راه نيفتاد نه هنوز نرسيد ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ يعني آنهايي كه راه افتادند و هنوز نرسيدند پس لحظه به لحظه شهيد زنده است يك, سؤال ميكند دو, جواب ميگيرد سه, اين وقتي مُرد در حال حيات حيّاً وارد برزخ ميشود از آنجا هم باخبر است حيّاً وارد قيامت ميشود ﴿يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾ بنابراين اگر اينچنين باشد اين ﴿حَيّاً﴾ اشاره به شهادت يحياي شهيد(سلام الله عليه) است نه مفعول مطلق تأكيدي.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . بحارالأنوار, ج95, ص254.
[2] . الكافي, ج2, ص594.
[3] . بحارالأنوار, ج95, ص254.
[4] . الكافي, ج2, ص594.
[5] . سورهٴ عبس, آيات 15 و 16.
[6] . سورهٴ شعراء, آيات 193 و 194.
[7] . سورهٴ مزمل, آيهٴ 5.
[8] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 11.
[9] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 38.
[10] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 39.
[11] . سورهٴ مريم, آيهٴ 7.
[12] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 40.
[13] . سورهٴ مريم, آيهٴ 8.
[14] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 51.
[15] . الكافي, ج1, ص384.
[16] . الكافي, ج1, ص11.
[17] . سورهٴ انفال, آيهٴ 17.
[18] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 159.
[19] . سورهٴ انفال, آيهٴ 17.
[20] . بحارالأنوار, ج4, ص43.
[21] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 42.
[22] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 215.
[23] . سورهٴ نجم, آيهٴ 8.
[24] . سورهٴ يونس, آيهٴ 25.
[25] . سورهٴ طور, آيهٴ 23.
[26] . بحارالأنوار, ج58, ص132.
[27] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 64.
[28] . بحارالأنوار, ج6, ص158.
[29] . سورهٴ ق, آيهٴ 22.
[30] . سورهٴ آلعمران, آيات 169 و 170.