اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً ﴿67﴾ وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَي مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً ﴿68﴾ قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِراً وَلاَ أَعْصِي لَكَ أَمْراً ﴿69﴾ قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلاَ تَسْأَلْنِي عَن شَيْءٍ حَتَّي أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً ﴿70﴾ فَانطَلَقَا حَتَّي إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً ﴿71﴾ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً ﴿72﴾ قَالَ لاَ تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلاَ تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً ﴿73﴾ فَانطَلَقَا حَتَّي إِذَا لَقِيَا غُلاَماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُّكْراً ﴿74﴾ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً ﴿75﴾ قَالَ إِن سَأَلْتُكَ عَن شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلاَ تُصَاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِن لَدُنِّي عُذْراً ﴿76﴾
در جريان مصاحبت وجود مبارك موسي و خضر(عليهما السلام) برخيها گفتند خضر، مقام است و هر كس به اين مقام برسد متّصف به مقام خضري است و اثر اين مقام هم اين است كه اگر كسي به اين مقام رسيد هر جا كه برسد و خدا را عبادت بكند و نمازي بگذارد فوراً آنجا سبز ميشود «إخضرّ المكان» آن مكان و مصلاّي اين شخص خِضر ميشود، أخضر ميشود، سبز ميشود اين دو مطلب البته محتاج به اثبات است كه خضر مقام است و هر كس به اين مقام رسيد ميشود خضر و اينكه تسميه خضر از اين جهت است كه وقتي يكجا ميرسيد نمازي ميخواند آنجا سبز ميشد البته ثبوتاً ممكن است ولي اثباتاً نيازمند به دليل معتبر است.
مطلب ديگر اينكه فضيلت گاهي دو جانبه است به صورت تمايز است گاهي يكجانبه است به صورت امتياز فضيلتهاي امتيازي يعني يكجانبه را قرآن كريم در دو مقطع بيان كرده فرمود انبيا يك درجه نيستند، مرسلين يك درجه نيستند ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾[1] اين يك آيه، ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[2] آيهٴ ديگر فرمود انبيا در يك درجه نيستند مرسلين در يك درجه نيستند گرچه وظيفهٴ بندگان اين است كه به همهٴ آنها ايمان بياورند ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾[3] همهٴ اينها مأموران الهياند معصوماند در احكام، حِكم الهي صاحبنظرند و مانند آن از اين جهت ما كه مؤمنيم فرقي بين انبيا و مرسلين نميگذاريم اين وظيفهٴ ماست كه ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾ لكن انبيا در يك حد نيستند، مرسلين در يك حد نيستند «بعضهم أفضل من بعض» اين فضيلت يكجانبه كه امتياز است. اما فضيلت دوجانبه به عنوان تمايز اين است كه دو نفر از انبياي الهي يا مرسلان يا اولياي الهي يكي در جهتي افضل باشد و ديگري در جهت ديگر افضل اين فضيلت دوجانبه را ميگويند تمايز اين تمايز دوجانبه بين موسي و خضر(سلام الله عليهما) بود كه وجود مبارك موساي كليم در شريعت داراي امتياز بود و وجود مبارك خضر در علم تأويل داراي امتياز بود و نميشود گفت أحدهما بالقول المطلق از ديگري و بر ديگري رجحان دارد.
مطلب ديگر اينكه اين داستان براي آن است كه آنچه را به عنوان يك اصل كلي و جامع خداي سبحان به بندگانش اعلام كرد نمونههايي از آن را در اين قصص تبيين ميكند در برخي از آيات به عنوان اصل جامع اجمالاً بيان فرمود كه بعضي از چيزهاست كه محبوب شماست ولي مصلحت نيست بعضي از چيزها مصلحت هست ولي محبوب شما نيست آنچه كه شما تشخيص ميدهيد برابر تشخيص و معرفتان به آنها علاقهمند ميشويد شايد به سود شما نباشد يا بعضي از امور مورد كراهت شماست ولي شايد به سود شما باشد اين به عنوان يك اصل كلي در قرآن كريم آمده بعد هم فرمود در داوريها شما گاهي ممكن است كسي را بر ديگري مقدم بداريد ولي از آينده باخبر نيستيد اين خطوط كلي و اصول جامع را قرآن كريم در ضمن اين داستان تشريح ميكند نمونههايش را ذكر ميكند مثلاً در سورهٴ مباركهٴ «بقره» در جريان قتال و جهاد آيهٴ 216 به اين صورت فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾ اصل جامع اين است كه ﴿وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ پس احكام الهي، حِكم الهي داراي ملاكات مستور و مخفي است كه ذات اقدس الهي به آنها عالِم است يك و حكيمانه برابر آنها احكام را تدوين ميكند دو، اين يك اصل جامع است آنوقت اين اصل جامع را در جريان موسي و خضر(سلام الله عليهما) تبيين كرد اين اصل جامع را در مواردي بازگو كرد در سورهٴ مباركهٴ «نساء» همين مطلب را در جريان مسائل خانوادگي بيان فرمود آيهٴ نوزده سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً﴾ پس جذب و دفع شما گرايش و گريز شما معيار نيست چون علم و جهل شما معيار نيست احكام يك سلسله ملاكهايي دارد كه در دسترس شما نيست در جريان توزيع ارث در همان سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ يازده فرمود اين سهامي را كه ذات اقدس الهي مقرّر كرده است برابر همين سهام شما ميراث را توزيع كنيد نگوييد كه فلان دختر است فلان پسر است فلان پسر بزرگتر است فلان دختر كوچكتر است يكي را كمتر بدهيد يكي را بيشتر بدهيد اين كار را نكنيد براي اينكه شما از آينده خبر نداريد آيهٴ يازده سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است بعد از اينكه فرمود: ﴿يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُم لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ سهام بسياري از ورّاث را كه ذكر فرمود در بخش پاياني آيهٴ يازده فرمود: ﴿آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ شما چه ميدانيد آينده چيست اين بچه چطور در ميآيد نوههاي او چطور در ميآيند يا آن دختر چطور در ميآيد نوههاي او چطور در ميآيند شما دست به اين سهام ارث نزنيد از اسرار كه خبر نداريد اينها به نحو قول جامع است كه جزء جوامعالكلم است پس چه در مسائل خانوادگي و چه در مسائل مبارزات سياسي و جهادي، چه در مسائل توزيع ارث در اين آيات فرمود يك سلسله اسرار و حِكمي هست كه شما نميدانيد آنچه كه بين موسي و خضر(عليهما السلام) واقع شده است تبيين گوشهاي از اين اسرار است در روايات ما هم ملاحظه فرموديد از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همچنين از معصومين ديگر(عليهم السلام) نقل شده است كه اگر وجود مبارك موساي كليم صبر ميكرد بسياري از اسرار روشن ميشد اين آنچه كه بين موسي و خضر(عليهما السلام) رخ داد شرح اين جريان است كه اسراري در عالم هست ملاكاتي هست احكامي هست عناويني هست كه برابر آن عناوين و اسرار و ملاكات احكام جعل شده است اين قصه براي آن است.
پرسش: در اجتهاد زمان و مكان تأثير دارد با اين ملاكات واقعيه چطور جمع ميشود؟
پاسخ: بله خب گاهي انسان وقتي در يك زمان خاصّي، در يك مكان خاصّي فتوا ميدهد همهٴ جهات را در نظر ميگيرد گاهي موضوع عوض ميشود خب اين ديگر نيازي به بيان روشن امام(رضوان الله عليه) نبود كه بفرمايد زمان و مكان در اجتهاد اثر دارد، گاهي موضوع عوض نميشود اما زمان فرق ميكند، مكان فرق ميكند بدون اينكه موضوع عوض بشود معاملات سفهي را ميگويند باطل است خب اگر كسي رفته از منطقهٴ استوايي سوزان حركت كرده رفته منطقهٴ قطبي كه آنجا يخ فراوان است اينجا يخ را بايد به اعليالقِيم بخرد معامله، معاملهٴ عقلايي است آنجا يخفروشي ميشود سفهي اگر كسي خواست فتوا بدهد بايد بداند كه زمان را در نظر بگيرد، مكان را در نظر بگيرد، فصول را در نظر بگيرد، منطقهٴ استوايي و قطبي را در نظر بگيرد قبلاً ميگفتند كه چون تربيت فرزند، بهداشت فرزند، آموزش و پرورش فرزند به عهدهٴ خود اوليا بود خب «تناسلوا فاني اباهي بكم الاُمم»[4] اما الآن تربيت فرزند به عهدهٴ دولت است، بهداشت به عهدهٴ دولت است، بيمه به عهدهٴ دولت است، تأمين پارك بازي به عهدهٴ دولت است همهٴ اين كارها را بايد او انجام بدهد اگر كسي بخواهد تكثير كند تكاثر كند بايد كه از همهٴ جوانب اطلاعات دقيق داشته باشد بعد بگويد «فإني اباهي بكم الاُمم» يك روز بود كه همهٴ كارها به عهدهٴ اوليا بود اين ميتوانست تأمين كند «اُباهي بكم الاُمم» اما الآن تنها او نيست او اگر تكثير كرد تكاثري پديد آمد ديگري بايد به عهده بگيرد آنوقت اين بايد با ديگري هماهنگ كند كه آيا ديگري به عهده ميگيرد يا نه، بعضي از كشورها ميگويند نه، ما به عهده نميگيريم بيش از يك فرزند يا دو فرزند را به عهده نميگيريم حالا حق يا باطل به عهدهٴ آنهاست كارِ بدي ميكنند مطلب ديگر است نقص در مديريت آنهاست مطلب ديگر است ولي بالأخره اين شخص بايد بداند كه اگر پنجتا فرزند داشت دوتا را يا يكي را دولت تأمين ميكند بقيه را خودش بايد اداره كند.
پرسش: در زمان پيغمبر كه پيغمبر فرمود: «إني اباهي بكم الامم» نفرمود در اين دورههايي كه.
پاسخ: بله ديگر، اما فرمود: «أدّبوا أولادكم» فرمود.
پرسش:الآن هم همين مسئله بود نه اينكه.
پاسخ: بله، بعد فرمود: «أدّبوا أولادكم»، «حسّنوا أولادكم».
پرسش: عدهاي در تأمين رزق عاجزند چون رزق آنها به دست خداست.
پاسخ: بله رزق به دست خداست فرمود بر پدر واجب است تعليم بدهد بر پدر واجب است او را به قرآن آشنا كند بر پدر لازم است او را به محبت اهل بيت آشنا كند همين كه اين نابينا به نام جابر(رضوان الله عليه) عصازنان، عصازنان كوچهها حركت ميكرد ميگفت «أدّبوا أولادكم علي حُبّ عليبنابيطالب»[5] اين بر پدر و مادر واجب است خب اين بچه توليد بكند بدهد به اين مَهد كودك اين ميتواند «أدّبوا أولادكم علي حُبّ عليبنابيطالب» باشد؟ اين وصيّت پيغمبر است آخر جابر عصاكش كه نداشت بر او لازم بود كه اين حرف پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به جامعه منتقل كند اينها ميديدند اين جابر كه از اصحاب پيغمبر است عصاكش هم ندارد همين طور عصازنان، عصازنان خودش نابيناست اين كوچهها ميگردد ميگويد مردم بچههايتان را با علي تربيت كنيد خب اين واجب است ديگر الآن دوتا بچه يا يك بچه دارند اين نقص هست همهٴ ما معترفيم كه اين نقص هست تكاثر بايد باشد، فرزندان شيعيان بايد عالَمگير باشند اما اين درد است نه اينكه اين حكم شرعي باشد اين درد را بايد تحمل كرد همين الآن كه يك دانه بچه يا دوتا بچه دارند اين را ميدهند به مهد كودك وقتي اين بچه در دوران هفت سالگي اين هفت سالگي از هر حوزهٴ علميهاي قويتر است از هر دانشگاهي قويتر است چون عاطفه در درون اين كودك هفتساله نهادينه ميشود اگر اين عاطفه نبيند صبح او را تحويل مهد كودك بدهند غروب بگيرند همين كه اين بزرگ شد و پدر و مادر پير شدند فوراً تحويل خانهٴ سالمندان ميدهد او ديگر حاضر نيست پدر و مادرش را پذيرايي كند اين درد را پدر و مادر بايد بچشد براي اينكه آن عاطفه را تزريق نكرده من در يكي از اين مجامع عمومي عرض كردم در دو سال قبل بود من ديدم كسي از يك استان دور آمده تابستان نزد ما خيلي هم نگران است سنّش هم در حدود شصت است بين پنجاه و شصت است كه آقا شما اين آب آوردم اين را دَم بزنيد دعا بخوانيد حمد بخوانيد مادر مريض است خب مادرش بين هشتاد و نود است ديگر ما آفرين گفتيم كه اين مرد از راه دور آمده حمدي بشنود و به مادرش بدهد كه مادرش شفا پيدا كند براي اينكه اين در دوران هفت سالگي در دامن و آغوش همان مادر تربيت شده اين ديگر حاضر نيست كه مادرش را بدهد به خانهٴ سالمندان كه اما وقتي از اين طرف براي رفاه بچه را ميدهد به خانهٴ سالمندان اين بايد بداند، بداند يعني بداند همين كه پير شد او جايش در خانهٴ سالمندان است ما اين اجتهاد در زمان و زمين ما اثر دارد كه در چه زماني فكر ميكنيم آن بر همهٴ ما واجب است كه بچههايمان را به محبت عليبنابيطالب تربيت بكنيم اما بدهيم به جايي كه هيچ خبري نيست چه چيزي در ميآيد؟ اين در همهٴ عصرها اين اصل، اصل جامع است حلال خدا الي يوم القيامه حلال است حرام خدا الي يوم القيامه حرام است اما وقتي از در دادند از دست آدم در ميرود آدم چه كار بايد بكند؟ نه اينكه اين كار، كار خوبي است اين كار، كار بسيار بدي است ولي در اثر نقص مديريت و ضعف مديريت.
پرسش: حاج آقا به عنوان مؤيد عرض ميكنيم «قلّة العيال احد اليسارين»[6] مولا در نهجالبلاغه دارد.
پاسخ: بله، اما اگر كسي بتواند اداره كند كه ديگر براي او يَسار نيست اگر كسي امكانات داشته باشد اگر كسي بتواند تربيت فرزند را بتواند آموزش و پرورش آنها، بهداشت آنها، ورزش آنها را تربيت كند كه احداليسارين است نه احديالفضيلتين بله براي آدم يسار است آسان است ديگر كسي كه در آسانياش شكي ندارد كه اما كدام افضل است؟ اگر «افضل الأعمال أحمزها»[7] بود چطور؟ اينكه تكليف را بيان نميكند كه، ميگويد اين آسان است بله خب آسان است همه ميدانيم اما بيان ارشادي است اما اگر «افضل الأعمال أحمزها» بود چطور؟ افضل آن است.
به هر تقدير وجود مبارك موساي كليم با خضر(سلام الله عليهما) اين داستان الهي را طراحي كردند به دستور خدا تا گوشهاي از آن تأويل الهي، اسرار الهي و حِكم الهي را تبيين كنند ما از درون قضيه بيخبريم كه واقعاً موساي كليم عالِم نبود يا نه، دوتايي توافق كردند به اين صورت در بيايد نه اينكه او واقعاً جاهل بود او هم به علم الهي عالِم بود اين هم به علم الهي عالم بود اين منظره را ترسيم كردهاند تا بسياري از اسرار و حِكم براي ما روشن بشود و مستحضريد كه اين ادب را وجود مبارك موساي كليم اول تا آخر حفظ كرده وقتي ميخواهد اعتراض كند در اين كارِ مهم تمام اين لبهٴ تيز اعتراض را متوجه به فعل ميكند نه فاعل انبيا اين طورند، ملائكه اين طورند وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) وقتي ميخواست سؤالي را از ذات اقدس الهي مطرح كند تمام اين سؤالها را متوجه فعل كرد اول و آخر داستانش با تقديس همراه است ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ خدايا تو منزّهي نه من نه احدي حقّ انتقاد به كارت نداريم و ندارند ولي راز اين كار چيست؟ فرشتهها هم همين كار را كردند فرشتهها اول به آخر، آخر به اول هر دو عرض كردند ﴿وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾[8] تو منزّه از آني كه كارِ عبس بكني و غير حكيمانه كار بكني ولي رازش چيست؟ چطوري ما را به خلافت قبول نكردي آنها را به خلافت قبول كردي؟ اولش ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ است معلوم ميشود تمام اين سؤالها كه به حسب ظاهر صبغهٴ اعتراض دارد متوجه فعل است نه فاعل، موساي كليم به خضر(سلام الله عليهما) هم اول و آخر همين كار را كرد عرض كرد من تابع شما باشم كه ﴿أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً﴾[9] بعد آنجا هم كه ميگويد كه اين اِمر است يك داهيه عجيبي است آنجا هم كه ميگويد اين نُكْر است يك عمل ناشناخته است همهٴ اين اعتراضها متوجه به فعل است نه فاعل يعني اين كار، جاي سؤال است شما هم كه حكيم و وليّ خدا و معصوم اين رازش چيست؟ اين صحنه براي آن است كه گوشهاي از آنچه را كه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾[10] يا ﴿عَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ يا ﴿عَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾ اين گوشهها را براي ما تشريح بكند، خب.
پرسش: حاج آقا شما سابقاً فرموديد فعل از فاعل جدا نيست پس اعتراض به فعل به فاعل هم ميخورد.
پاسخ: نه، فعل از فاعل جدا نيست فعل او را رها نميكند ولي انسان فاعل را ميشناسد كه حكيم است از رمز و راز فعل سر در نميآورد لذا سؤال ميكند. سؤال در محور فعل است كه چرا اين فعل واقع شده شما كه حكيمانه اين كار را ميكنيد اگر كسي حكيم نباشد آدم سؤال نميكند ميگويد خب اين كاري است بر خلاف كرده اما وقتي كسي حكيم باشد انسان سؤال ميكند كه چگونه اين فعل از شما سر زده است راز اين فعل چگونه است؟ خب.
پس بنابراين كلّ اين صحنه ميتواند از همين قبيل باشد. برخيها گفتند كه خُبْر هر علمي نيست ﴿وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَي مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً﴾ خُبر آن علمِ ذوق و شهود و چشيدني است ولي بالأخره در علوم حصولي اگر كسي خبير باشد صابر است، در علوم شهودي اگر كسي خبير باشد صابر است منشأ اعتراض آشنانبودن به آن راز كار است اگر كسي به راز كار آشنا باشد كه اعتراض نميكند خُبْر اختصاصي ندارد به مسئله علمِ ذوقي. جريان صبر هم وجود مبارك موسي اينچنين فرمود: ﴿قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِراً﴾ اگر خدا بخواهد من صبر ميكنم. برخيها خواستند بگويند سرّ اينكه او در صبر موفق نشد اين بود كه خداوند در دستور به مشيئت، مشيئت را مؤخّر ذكر كرد ولي موساي كليم مشيئت را مقدم ذكر كرد حق آن است كه انسان طرزي سخن بگويد كه خدا سخن گفته است در همين سورهٴ مباركهٴ «كهف» آيهٴ 23 به بعد اين است ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَداً ٭ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾ يعني بگو ﴿إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَداً ٭ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾ اين ﴿أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾ را مؤخّر ذكر بكن اين دستور است ولي موساي كليم ﴿أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾ را مقدم ذكر كرد ﴿قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِراً﴾ اين تقديم باعث شد كه موساي كليم به صبر موفق نشد استفادهٴ مطلب از اين تعبيرها خيلي بعيد است اين اثباتش آسان نيست، خب ﴿قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِراً وَلاَ أَعْصِي لَكَ أَمْراً﴾ دستورِ وجود مبارك خضر(سلام الله عليه) ظاهراً از طرف خداست درست است محتمل است كه وليّاي از اولياي الهي بر خضر اشراف داشته باشد و به او دستور بدهد اين ثبوتاً محتمل است لكن آنچه كه در اين آيات آمده از ايتاي رحمت بود مِن عند الله، از ايتاي علم بود من لدي الله، سخن از غير خدا نيست هر چه هست سخن از ايتاي رحمت است من عند الله، تعليم علم است من لدي الله، اگر گفته شد من از امر خودم انجام ندادم يعني امرِ الهي است اگر غيري در اين اثنا سهمي ميداشت قرآن كريم يا بخشي از آياتي را كه در اين زمينه وارد شده است متعرّض آن بودند، خب.
اما اينكه وجود مبارك خضر با موسي سوار كشتي شدند ضمير را تثنيه آورد فرمود: ﴿فَانطَلَقَا حَتَّي إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا﴾ آيا همراهِ موساي كليم يعني آن فَتاه كه مِكتل و زنبيل ماهي را به همراه داشت او سوار كشتي شد يا نه؟ محتمل است كه سوار نشده باشد تا اينجا موسي را همراهي كرده باشد براي اينكه اين ضمير تثنيه براي موسي و خضر(عليهما السلام) است محتمل هم هست كه اينها را همراهي كرده باشد و اينكه نفرمود «فانطلقوا و ركبوا» براي اينكه عنصر محوري اين قصه همان وجود مبارك موسي و خضر(عليهما السلام)اند او چون سهمي نداشت از آن جهت ضمير را تثنيه آورند. ﴿فَانطَلَقَا حَتَّي إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا﴾ يعني اينها از آن مجمعالبحرين حركت كردند ميخواستند سفر دريايي كنند سوار كشتي شدند و همين كه سوار كشتي شدند يك قسمت از ديوارهٴ كشتي را كه بالأخره مشخص باشد اين كشتي سوراخ شده است اين كشتي سالم نيست و آبگير است اين كار را كردند نه از زير كه وقتي به آن بندر رسيدند كه كشتيهاي سالم را غصب ميكردند ببينند اين كشتي، كشتي آسيبديده است ﴿قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ﴾ يعني اين فعل باعث غرق شدن اهل سفينه است نه تو در صدد غرق كردن اهل سفينهاي ﴿لِتُغْرِقَ﴾ آن سفينه «أهلها» نه ﴿لِتُغْرِقَ﴾ تو اهل او را غرق بكني اين «لام» در حقيقت «لام» عاقبت است و اگر «لام» غايت گفته شد و در تعبير شريف الميزان هم آمده اين ناظر به غايت فعل است نه غايت فاعل ﴿لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً﴾ اِمْر يعني امرِ عظيم، امر مهم، آن داهيه را ميگويند اِمْر.
پرسش: اگر ديواره كشتي را سوراخ كرده باشد كه غرق نميشد؟
پاسخ: بله خب چون آخر آب كه نظير هوا نيست كه موج نداشته باشد اين امواج دريا فراز و فروزي دارد به تعبير اين آقايان، خب گاهي وقتي كه موج ميزند ديوارهٴ كشتي را هم تَر ميكند ديگر اگر كشتي سوراخ بشود او از آن راه ميآيد ديگر اين درياها اين كشتيها با باد حركت ميكند خب آن روز كه اتومبيل و برق و امثال ذلك نبود كه اينها هواشناسي ميكردند بادشناسي ميكردند مسير باد را شناسايي ميكردند فرمود وقتي كه اينها سوار كشتي شدند وقتي باد تند نميآمد ﴿فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ﴾[11] اينها خيلي خوشحال بودند اما ﴿وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾[12] وقتي كه طوفاني ميشد باد ميوزيد، گردباد ميوزيد اينها فكر هلاكت بودند كشتياي كه با باد حركت ميكند همان طوري كه كشتي را حركت ميدهد آب را هم طوفاني ميكند موج ايجاد ميكند موج هم به بدنهٴ ديوار كشتي ميرسد و گاهي هم نفوذ ميكند آسيبِ فعلي به اين كشتي نرسيده بود، خب. ﴿لِتُغْرِقَ﴾ آن سفينه ﴿أَهْلَهَا﴾ نه تو اهلش را غرق ميكني كه اين نقد متوجه فاعل باشد نقد متوجه فعل است، خب اينكه در بحث ديروز گذشت كه وجود مبارك موساي كليم همين صحنه را پشت سر گذاشت و خضر(سلام الله عليه) هم فرموده بود كه ﴿حَتَّي أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً﴾ يك آيه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» بود يكي هم در سورهٴ «طه» در سورهٴ «طه» بحث ديروز خوانديم اما آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» هست اين است كه از آيهٴ هفت به بعد سورهٴ «قصص» اين است كه ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلاَ تَخَافِي وَلاَ تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ تا آن بخش پاياني كه مادر موسي به خواهر موسي فرمود: ﴿وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ خب اين همهٴ اين خطر را از نزديك ديد ولو آن روز كودكي ممكن بود طبق جريان عادي آگاه نباشد وقتي كه برگشت به دامن مادر رسيد و در آغوش مادر تربيت شد كلّ اين جريان را مادر موسي براي آن حضرت گفت ديگر، خواهش براي او گفت، امرأه فرعون هم گفت كه ما تو را بالأخره اينجا پيدا كرديم و ساليان متمادي در كنار سفرهٴ ما بودي حالا عليه ما قيام كردي وجود مبارك موساي كليم هم جواب داد كه اينها وظيفهٴ شما بود و مانند آن، خب كسي كه كلّ اين صحنه را خيلي قويتر از جريان آن ﴿أَخَرَقْتَهَا﴾ ديد چگونه يادش ميرود چگونه به وليّاي از اولياي الهي اعتماد ندارد خدا به او فرمود اين كسي است كه ﴿آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً﴾ اين داراي علم لدنّي است تو بالأخره بايد پيدايش كني اگر بر موساي كليم طلب واجب بود چه اينكه واجب بود مطمئن بود كه به خضر ميرسد براي اينكه معنا ندارد خدا طلب را واجب بكند، جستجو را واجب بكند ولي رسيدن ممكن نباشد اينكه فرمود: ﴿حَتَّي أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً﴾[13] يعني من يقين دارم به مقصد ميرسم براي اينكه خدا امر كرده بر من واجب كرده خب اگر دسترسي به خضر ممكن نبود كه خب بر من واجب نميكرد اين صحنه را وجود مبارك خضر گفت من تمام اين نقشهها را كشيدم تا يادت بياورم نه يك مطلب جديدي به تو بياموزانم براي اينكه تو مهمتر از اين را پشت سر گذاشتي.
پرسش: آن وقت با ﴿خُبْراً﴾ جور در نميآيد با همان آيه كه ﴿كَيْفَ تَصْبِرُ عَلَي مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً﴾.
پاسخ: بله خب ديگر، بعد چون الآن نميداند رازش چيست ولي وقتي كه يادت آوردم ديگر متوجه ميشوي كسي كه همين لحظه ميگويد ﴿لاَ تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ﴾ من اين امري كه ديدم چون وجود مبارك موساي كليم از نظر غيرت ممتاز بود «كما سيظهر انشاءالله» اعتراض ميكرد خب اگر در همين لحظهها مسئله نَسيت مطرح است از دوران كودكي هم نسيان مطرح است ديگر خضر(سلام الله عليه) فرمود من يادت ميآورم چه خطري است مگر دريا را ديگري اداره ميكند؟ صحرا را ديگري اداره ميكند؟ دريا و صحرا جزء جنود الهياند آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «طه» و همچنين سورهٴ مباركهٴ «قصص» هست امر الهي است دريا اين كار را بكند چشم، صحرا اين كار را بكند چشم اين طور نيست كه حالا دريا از خودش اراده داشته باشد از خودش بدهد آب را ببرد آب نيايد چشم، برو چشم، خب جريان ﴿اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ﴾[14] همين طور بود اين وجود مبارك موساي كليم اصلاً با دريا، دريادلي كرد با دريا زندگي كرد روي دريا بود آسيب نديد، دريا را خشك كرد آسيب نديد خب يك سدّ آبي تشكيل شد مگر اين رود، رود آساني است درياي رواني است نيل جاي كشتيراني است با يك عصا آن آبهاي رفته رفت و آبهاي نيامده ماند پشت سر هم يك سدّ آبي تشكيل دادند اين طور نيست كه اينها جزء محالات عقلي باشد كه اينها جزء محالات عادي است محال عادي با معجزه حل ميشود آب بايست چشم، خب اين خود اين خطرات را برتر از كار خضر را وجود مبارك موساي كليم پشت سر گذاشت حالا از اينجا ﴿لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا﴾ براي چه بود؟
فرمود من ﴿حَتَّي أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً﴾ من به يادت ميآورم كه راز و رمز اين كار چيست من به دستور خودم كه اين كشتي را سوراخ نكردم ﴿مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي﴾[15] آنكه مالك من و مالك سفينه و مالك اين سرنشينان سفينه و مالك امواج بحر است او دستور داد خب امواج بحر در برابر ارادهٴ ذات اقدس الهي كه استقلالي ندارد كه فرمود تو اين كارها را كردي حالا وقتي كه رسيدند به جريان غلام و جواني كه وجود مبارك خضر(سلام الله عليهما) او را كُشت ﴿فَانطَلَقَا حَتَّي إِذَا لَقِيَا غُلاَماً فَقَتَلَهُ﴾ باز موساي كليم اعتراض كرد اصولاً موسي از نظر غيرت ممتاز بود با برادرش آن كار را كرد ديگر.
پرسش: آيا خضر از مقام الهي حضرت موسي باخبر بود يا نه؟
پاسخ: خضر(سلام الله عليه) باخبر بود اعتراض به فاعل نكرد اعتراض به فعل كرد اين فعل براي چه پديد آمد؟
پرسش: عرض بنده اين است كه اگر خضر از مقام الهي حضرت موسي باخبر بود كه بايد باشد ديگر نبايد بگويد ﴿وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَي مَا لَمْ تُحِطْ﴾.
پاسخ: ﴿مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً﴾ الآن كه احاطه ندارد لذا نسيان بود ديگر آن دوران كودكي كه فعلاً ياشد نيست لذا گفت ﴿حَتَّي أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً﴾ من متذكّرت ميكنم وجود مبارك موساي كليم اهل غيرت بود به برادرش هارون آن اعتراض سخت را كرد در جريان سامري اين غيرت فضيلتي است در مؤمنين هست اما همان طوري كه علم درجاتي دارد زهد درجاتي دارد شجاعت درجاتي دارد غيرت هم مراتبي دارد اين عناصر سهگانه غيرت در هر كه قويتر باشد او اغيرالناس است و هيچ كسي به اندازهٴ ذات اقدس الهي غيور نيست غيرت معنايش اين است كه انسان هويّت خود را كاملاً بشناسد كه من چه كسي هستم وقتي حوزهٴ خود، مرز خود، هويّت خود را كاملاً شناسايي كرد شناسنامه او به دست اوست اين عنصر اول وقتي هويّت خود را شناخت نه به مرز غير تجاوز ميكند اين دو، نه اجازه ميدهد غيري به مرز او راه پيدا كند اين سه، چنين آدمي را ميگويند غيور آن كسي كه باكش نيست ديگري به منزل او بيايد به هر وضعي كه آمد او بيغيرت است آن كسي هم كه به حريم خصوصي ديگران تعدّي ميكند او هم بيغيرت است اين بيان نوراني حضرت امير را نگاه كنيد در نهجالبلاغه در همان كلمات حكيمانه حضرت فرمود: «مَا زَنَي غَيُورٌ قَطُّ»[16] هيچ مرد باغيرتي زنا نميكند براي اينكه به حريم ديگري دارد تعدّي ميكند غير را نه راه ميدهد نه خودش راه ميرود غير، غير است ديگر آنجا كه ميخواهد تجارت كند، رفت و آمد كند كه ديگر غير نيست ﴿إنَّمَا الْمُؤمِنُونَ إخْوَةٌ﴾ اما در حريم خصوصي ديگري شما ميبينيد اين كمبود غيرت در كشورهاي غربي شما لابد مسافرت كرديد آنها اصلاً ديوار ندارند غالباً ديوار ندارند همين شبكههاي فضانماست خب اين بر اساس بيغيرتي است ديگر كه هر كسي حريم ديگري را ببيند ديوار به آن معنا ميگويند اين با فضاي ما و لطافت هوا و تميزي هوا و اينها هماهنگ نيست ديوار نيست همين پنجرههاست يعني پنجرههاي آهني كه كاملاً حياط ديگري مشهود است اين خانههايي كه به اصطلاح اينها اُپن درست ميكنند كه همه باز است وقتي كسي آمد همه جا را ميبيند اين هم در اثر فَقد غيرت است خب آدم غيور كه اين طور نيست كه بالأخره حريم خصوصي خودش را باز كند براي هر كسي كه، خب اگر «مَا زَنَي غَيُورٌ قَطُّ» انساني كه به حريم غير تعدّي ميكند ميشود بيغيرت وجود مبارك موساي كليم در اين فضيلت خيلي ممتاز بود ديد خضر(سلام الله عليه) جواني را كه به حسب ظاهر ﴿زَكِيَّةً﴾، بيگناه بود كُشت بدون اينكه اين جوان كسي را كشته باشد خون مظلومي در عهدهٴ او باشد به وجود مبارك خضر(سلام الله عليهما) عرض كرد كه ﴿أَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً﴾ به حسب ظاهر اين بيگناه بود ﴿بِغَيْرِ نَفْسٍ﴾ او كه كسي را نكشته آن دارد ﴿مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً﴾[17] يك وقت قصاص است اين در تورات هم هست و يك وقت است نه، قتل بدأيي و ابتدايي است فرمود كسي كه ديگري را نكشته شما او را كشتيد ﴿أَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ﴾ برخيها خواستند بگويند از كلمهٴ غلام برميآيد كه اين جوان بالغ نبود براي اينكه به نابالغ ميگويند غلام لكن اين استنباط تام نيست براي اينكه به جوان هم كه بالغ باشد غلام ميگويند يك و از طرفي هم اگر نابالغ باشد بر فرض قتل عمد كرده باشد صبر ميكنند تا بعد الآن كه كسي را نابالغ را قصاص نميكنند كه احكام بر او جاري نيست تا بالغ بشود اين دو، بنابراين از اين كلمهٴ غلام نميشود استفاده كرد كه آن جوان نابالغ بود ﴿أَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ﴾ او كه كسي را نكشته ﴿لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُّكْراً﴾ اين كار نُكْر است، آن اوّلي اِمر است دومي بدتر از اولي است اولي مرگ را به همراه نداشت ممكن بود مرگ و خطر غرق اينها را تعقيب بكند اما دومي مرگِ فعلي و قتل نقد است شما چرا اين كار را كردي؟
پرسش: حاج آقا به مجرد اينكه از آينده خبر داده بود آن پس چه مجوز هست يا خير؟
پاسخ: از نظر شريعت نه، ولي لذا موساي كليم هم گفت اين ميشود قصاص قبل از جنايت بعد خداي سبحان در جريان موساي كليم هم همين صحنه را اعلام كرده است وجود مبارك خضر ميفرمايد من يادت ميآورم تو هم همين كار را كردي قبل از من در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيهٴ پانزده اين است كه وجود مبارك موسي ﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَي حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِيعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَي الَّذِي مِنْ عَدُوِّه فَوَكَزَهُ مُوسَي فَقَضَي عَلَيْهِ﴾ با يك مُشت و سيلي او را از بين برد فردا كه موساي كليم همان مقطع ميگذشت آيهٴ هيجده دارد كه ﴿فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفاً يَتَرَقَّبُ﴾ در آيهٴ نوزده دارد ﴿فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَي أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ﴾ خب اين كار را وجود مبارك موساي كليم كرد وجود مبارك خضر دارد ميگويد آنچه را كه تو كردي كه از اين مهمتر بود يا لااقل در همين حد بود شما براي چه كردي؟ الآن يادت رفته شايد آنچه را كه ما در عهد داشتيم با خدا تعهّد سپرديم خيلي از چيزها يادمان رفته الآن اينجا يادمان ميآيد اين رمز و راز آن عالَم را با همين داستان ميخواهد براي ما بيان كند ولي به هر حال همهٴ اين كارها سابقه داشت تا برسيم به آن قسمت سوم اين كارها را وجود مبارك موسي كرد تا اسرار روشن بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 55.
[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 253.
[3] . سورهٴ بقره, آيهٴ 285.
[4] . عوالي اللئالي, ج1, ص259.
[5] . نم لا يحضره الفقيه, ج3, ص493.
[6] . نهجالبلاغه, حكمت 141.
[7] . بحارالأنوار, ج67, ص191.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 30.
[9] . سورهٴ كهف, آيهٴ 66.
[10] . سورهٴ نساء, آيهٴ 11.
[11] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 33.
[12] . سورهٴ يونس, آيهٴ 22.
[13] . سورهٴ كهف, آيهٴ 60.
[14] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 63.
[15] . سورهٴ كهف, آيهٴ 82.
[16] . نهجالبلاغه, حكمت 305.
[17] . سورهٴ مائده, آيهٴ 32.