اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً ﴿27﴾ وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ﴿28﴾ وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً ﴿29﴾
در آيهٴ 27 كه فرمود كلمات الهي تبديلپذير نيست برهان عقلي مثل برهان نقلي اقامه شده است بر نزاهت قرآن كريم از تحريف اما اين سؤال كه ممكن است در آن دليل عقلي خدشهاي وارد بشود و آن اين است كه درست است كه اسلام آخرين دين است و وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آخرين پيامبر است و اين دين بايد محفوظ بماند لكن دين چون دو ثقل وَزين دارد يكي قرآن و ديگري عترت ممكن است به وسيلهٴ روايات حفظ بشود نه به وسيلهٴ قرآن, اگر تنها سند قرآن بود اين دليل عقلي تام بود و چون هم قرآن مرجع است هم روايات پس دليل و سند منحصر بر قرآن نيست اگر ـ معاذ الله ـ قرآن تحريف ميشد باز اصل دين محفوظ بود براي اينكه روايات هست اين شبهه.
پاسخ اين شبهه اين است كه خود ائمه(عليهم السلام) مثل پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند رواياتي كه از ما به شما رسيده است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد حتماً بايد بر قرآن كريم عرضه بشود براي اينكه مثل قرآن كسي سخن نميگويد و جعل نميكند اما سخناني مثل سخنان ما جعل ميكنند روايات مجعول كم نيست اين بيان نوراني از خود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه «ستكثر عليّ القال» افراد دروغپرداز از من روايات نقل ميكنند كه مرحوم مجلس(رضوان الله عليه) يك بيان لطيفي همانند بزرگان ديگر دارد و آن اين است كه ميفرمايند همين روايت دليل است بر اينكه به نام پيامبر احاديث جعل كردند خواه اين روايت صحيح باشد يا ضعيف, خواه صادر شده باشد خواه صادر نشده باشد دليل است كه بر پيامبر حديثي افترا بستند زيرا اگر اين روايت صحيح باشد و از حضرت صادر شده باشد خب خود حضرت فرمود به نام من دروغ جعل ميكنند اگر اين روايت ضعيف باشد و صادر نباشد چون همين را از پيغمبر نقل كردند پس معلوم ميشود به نام پيامبر چيزي را جعل ميكنند پس اين روايت دليل قطعي است بر جعل گذشته از آن دو طايفه از نصوص كه يكي مربوط به نصوص علاجيه است يكي هم مربوط به مطلق روايات كه روايت وقتي حجت است كه بر قرآن كريم عرضه بشود و معلوم بشود كه مخالف قرآن نيست چون مخالفت قرآن مانع حجّيت است موافقت قرآن شرط نيست, خب بنابراين چون به نام اهل بيت روايات جعل ميكنند چه اينكه روايات مجعول كم نيست پس اين تحريف شده است تنها مرجعي كه طبق برهان عقلي حتماً بايد محفوظ بماند قرآن كريم است البته ادّلهٴ نقلي فراوان ديگري هم بر صيانت قرآن از تحريف هست اين مربوط به شبههٴ قبلي.
پرسش: قولي است كه روايات اعتقادي را بايد به قرآن عرضه كرد روايات فقهي را نه.
پاسخ: نه ديگر, همهٴ روايات چون مسئلهٴ اطلاق و تقييد و مسئله تخصيص و اينها كه مخالفت نيست اين شرح و تبيين اين است نصوص علاجيه را كه در اجتهاد و تقليد در تعارض و نصوص بزرگان اصول مطرح كردند قسمت مهمّ مصرف آنها همين روايات فقهي است كه در ترجيح ما چه كار بكنيم؟ غالباً فقها روايات متعارض را بر قرآن كريم عرضه ميكنند آن روايتي كه مخالف قرآن باشد آن را طرد ميكنند آنكه مخالف قرآن نيست ميگيرند نظير «مخالفة القوم الذين جُعل الرشد في خلافهم».
اما دربارهٴ اين كريمه كه فرمود: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ﴾ عدهاي افراد نظير سلمان, اباذر و مقداد, عمار بزرگاني از اصحاب كه اينها از نظر مالي ضعيف بودند ولي جزء موحّدان ناب و مؤمنان خالص بودند اينها در محفل پيامبر حضور داشتند صناديد قريش و سرمايهداران مكه پيشنهاد دادند كه اگر بخواهي ما بياييم بايد اين فقرا را از مجلس خودت طرد كني اينها نيايند قبلاً هم عرض شد كه اين تنها در زمان پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نبود دربارهٴ نوح پيامبر بود, دربارهٴ انبياي ديگر بود وجود مبارك نوح فرمود من اينهايي كه ﴿تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ﴾[1] را حق ندارم اينها را طرد كنم آن در سورهٴ مباركهٴ «هود» قرائت شد در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» آيهٴ 140 اين هم شبيه اين مضمون آمده دربارهٴ نوح از آيهٴ 106 به بعد سورهٴ مباركهٴ «شعراء» اين است ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلاَ تَتَّقُونَ ٭ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ٭ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾ آنها ﴿قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ ٭ قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ٭ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَي رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ ٭ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ ٭ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ٭ قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَانُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ﴾ از زمان نوح شيخالأنبياء(عليهم السلام) تا وجود مبارك پيامبر اين مستكبران اين اغنيا اين مستغنيان اين تفرعون را داشتند كه حاضر نبودند با فقرا و افراد ضعيف يكجا بنشينند سورهٴ مباركهٴ «عبس» هم نشان اين استكبارمنشي بودن يك گروه است در سورهٴ مباركهٴ «عبس» آمده است ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّي ٭ أَن جَاءَهُ الْأَعْمَي﴾ اين رذيلت بود به وجود مبارك پيامبر پيشنهاد دادند كه اگر بخواهي ما در مجلست شركت كنيم بايد فقرا را طرد كني. ذات اقدس الهي فرمود مبادا چنين كاري بكني با همين مؤمنين و فقرا و اهل توحيد و عبادت و نماز به سر ببر ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ﴾ اينها بامداد, شامگاه نمازشان را ميخوانند دائماً به ياد ذات اقدس الهي هستند مبادا از اينها فاصله بگيري ديگران ميخواهند بيايند ميخواهند نيايند اينها ﴿يُرِيدُونَ وَجْهَهُ﴾ هم امر فرمود ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم﴾ هم نهي فرمود كه ﴿وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ﴾ چشمانت از اينها تجاوز نكند كه اينها را نگاه نكني ديگران را نگاه بكني اين كار را نكن, خب اينها صرفاً فقير نبودند تا اينها كسي بگويد كه پس خوب است كه انسان با فقرا باشد خب آنها يك وقت است كسي فقير مستكبر هم هست اهل نماز نيست, اهل عبادت نيست چنين فقرايي را ذات اقدس الهي جزء اصحاب حضرت به حساب نياورده ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ﴾ يعني مردان موحّد و مؤمن گرچه فقيرند اينها را رها نكن.
مطلب بعدي ارادهٴ وجه الله است كه اينها ريا در آنها نيست كاري بكنند كه ديگري ببيند ميشود ريا, كاري بكنند كه ديگري بشنود ميشود سُمعه نه اهل ريا هستند نه اهل سمعهاند بلكه ﴿يُرِيدُونَ وَجْهَهُ﴾ اينهايي كه وجه الله را ميخواهند, ميخواهند بمانند يك راه خوبي است حيف است كه آدم هفتاد سال آن هم اينطور يا هشتاد سال يا صد سال بماند چه عيب دارد كه آدم در درازمدت بماند هزار سال يا بيش از هزار سال تا آنجا كه ذات اقدس الهي مصلحت بداند آدم بماند اين «العلماء باقون ما بَقي الدّهر»[2] همين است ديگر خب ما ميخواهيم بمانيم و نميريم راه ماندنش هم اين است كه ﴿يُرِيدُونَ وَجْهَهُ﴾ چون اگر كسي مريد وجه الله باشد وجه الله چون مصون از زوال و مرگ است چنين انساني هم محفوظ است اين يك مطلب. مطلب ديگر اينكه انسان وجه الله را كه ميخواهد منظورش چيست؟ يك وقت است كه ميخواهد خدا به او توجه كند مشكلات او را حل كند اين به فكر خويشتنِ خويش است بيمار است ميخواهد خدا به او توجه كند بيمارياش حل بشود, فقير است ممكن است خدا به او توجه كند فقرش برطرف بشود, جاهل است خدا به او توجه كند عالِم بشود و مانند آن اين كار, كار خوبي است و از خدا خواستن است اما اين حد منشأ بقا نيست آنهايي كه مريد وجه خداياند ميخواهند وجيه عند الله بشوند اگر وجيه عند الله شدند باقياند مثلاً دربارهٴ وجود مبارك عيسي دارد كه ﴿وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ﴾[3] در اين دعاها به اهل بيت(عليهم السلام) عرض ميكنيم «يا وجيهاً عند الله»[4] اينها كه وجيه عند اللهياند وجيه الهياند اينها چهرههاي ماندگارند اينها ميمانند كه «باقون ما بَقي الدّهر»[5] اينها چه كار ميكنند؟ اينها مظهر ذات اقدس الهي ميشوند خدا كار را انجام ميدهد كه بحث در منطقهٴ سوم است كه منطقهٴ ممكن است نه منطقه اول و دوم كه منطقهٴ ممنوعه است يعني هويّت مطلقه كه ذات اقدس الهي است در دسترس كسي نيست آن كُنه صفات ذات كه عين ذات است آن هم در دسترس نيست عمده فيض خداست, وجه خداست, افاضه خداست, عنايت الهي است, كَرَم الهي است و مانند آن, خب آدم وجه خدا را ميخواهد كه وجيه عند الله بشود كاري كه از ملائكه برميآيد از او بربيايد ملائكه مدبّرات امرند, صافّاتاند, زاجراتاند, نازعاتاند و امثال ذلك ديگر اگر ذات اقدس الهي بسياري از مأموريتها را به ملائكه داد نه به نحو تفويض بلكه به نحو مظهريّت انسان در اين حد ميتواند مظهر ذات اقدس الهي بشود بگويد خدايا تو كه دينت را حفظ ميكني به وسيلهٴ فرشتهها دينت را تأييد ميكني چه بهتر كه آن دينت به دست ما حفظ بشود مرا طوري قرار بده كه دينت را حفظ بكنم حالا يا با علم يا با مال يا با مبارزه بالأخره به هر وسيلهاي كه هست من حافظ دين تو باشم تو كه به مردم روزي ميرساني به وسيلهٴ ابر و باد و باران و علل و عوامل ديگر مشكلات مردم را حل ميكني به وسيلهٴ فرشتهها نياز مردم را برطرف ميكني خب به وسيلهٴ ما نياز مردم را حل بكن كه ما بشويم مجراي فيض تو ما كه از ابر و باد و باران كمتر نيستيم كه ما كه ميتوانيم نظير ملائكهٴ وُسطا اين حد را داشته باشيم اينها ميشوند وجيه عند الله پس بنابراين كساني كه وجه الله را ميطلبند يك وقت منظورشان آن است كه خداي سبحان به اينها توجه كند مشكلات اينها را حل كند اين كار خوبي است كه دعا ميكنند و از غير خدا هم طلب نميكنند اما اين بخشي از فيض خدا را دريافت كردن است بخش ديگرش اين است كه خود انسان وجيه عند الله بشود آنوقت منشأ بركات فراوان بشود همين زكريابنآدم كه در شيخان قبر مطهّرش هست اين شاگرد امام رضا(سلام الله عليه) بود ديگر از اصحاب حضرت است به حضرت عرض كرد كه رفقاي من, دوستان من, همدرسهاي من, همبحثهاي من, همسنهاي من آنها رحلت كردند اينها الآن جوانها در قماند و من اگر اجازه بدهيد از قم بيايم بيرون, وجود مبارك امام رضا به همين زكريابنآدم كه قبرش در شيخان است فرمود نه, در قم باش خدا عذاب را از مردم آن منطقه به بركت تو برميدارد همانطوري كه به بركت قبر پدرم موسيبنجعفر(سلام الله عليه) از آن منطقه عذاب را برميدارد خب اين كار يك روحاني است اين ميشود وجيه عند الله اينطور منشأ خير و رحمت و بركت ميشود اگر اين كار ديگر مخصوص امام و پيغمبر نيست ديگر بالأخره از اين حد كه مقدور آدم است آدم طوري باشد كه حيات و ممات او منشأ بركت براي شهري باشد اينها «العلماء باقون ما بَقي الدّهر»[6] اينها ميشود وجيه عند الله, وجيه عند الله كه شد خود وجيه عند الله شدن درجاتي دارد يك وقت است كه يك سلسله علومي را ياد ميگيرد به مردم منتقل ميكند در بخشهاي برهان, علم عقلي, علم حصولي اين يك نحو وجيه الله است يك وقت نه, خودش حقيقتي را مييابد بعد به مردم منتقل ميكند اين مرحلهٴ بالاتر است يك وقت است نه, از همهٴ اينها بالاتر حقيقتي را خودش مشاهده ميكند كه با آن حقيقت مظهر بسياري از اسماي پر بركت ذات اقدس الهي ميشود كه اين سه مرحله در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت آيهٴ 258 سورهٴ مباركهٴ «بقره» تا 260 اين سه مقطع را ميرساند در آيهٴ 258 برهان وجود مبارك ابراهيم بر اينكه خدا احيا دارد, اماته دارد, مُردهها را زنده ميكند ذكر شده كه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِيْ وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ﴾ تا پايان برهان اين يك نحوه تعليم است كه يك نحوه وجيه عند الله شدن است در اين تعليمها و مناظرهها و نظريهپردازي آيهٴ 259 اين است كه ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ﴾ و گفت چگونه خدا مُردهها را زنده ميكند؟ ذات اقدس الهي اماته كرده خود او را ميرانده و بعد از مدّتي صد سال مثلاً زنده كرده اين حقيقت مرگ را يافته, حقيقت حيات بعد از مرگ را يافته در خودش مشاهده كرده با علم شهودي بعد اين معارف را به ديگران منتقل ميكند اين يك نحوه وجه الله, آيهٴ 260 كه مربوط به خود حضرت ابراهيم است اين بالاتر از هر دو مقطع است اين به خدا عرض ميكند خدايا مرا طوري وجيه عندك قرار بده كه من بتوانم بميرانم بتوانم احيا كنم توفيق اماته و احيا را هم به من ياد بده ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي﴾ را نه «كيف تحيي الموتيٰ» نشان بده كه من چطوري مردهها را زنده كنم كه ذات اقدس الهي به او نشان داد اين كار را بكن اماته بكن بعد احيا بكن خب اين سه گونه وجه الله شدن است, سه گونه ﴿يُرِيدُونَ وَجْهَهُ﴾ بودن است, سه گونه «العلماء باقون ما بَقي الدّهر»[7] بودن است فرمود اينها كه ﴿يُرِيدُونَ وَجْهَهُ﴾ با اينها باش مبادا صورت برگرداني ديگران را نگاه بكني آن ديگران چندتا مشكل دارند كه در جملههاي بعد ذكر شده اما بودن با اين مردان الهي را هم با امر ذكر فرمود ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم﴾ هم با نهي آن كار را تقبيح كرده ﴿وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ اما دربارهٴ پذيرش طرح اين مستكبران فرمود: ﴿وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا﴾ اينها كساني هستند كه مكرّر گذشت ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ وَعَلَي سَمْعِهِمْ وَعَلَي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾[8] خدا دل اينها را مُهر كرده يا در سورهٴ مباركهٴ «صف» هست كه ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾[9] يا در سورهٴ مباركهٴ «حشر» است كه ﴿وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[10] اينها خودشان را فراموش كردند با اِنساي الهي اينها كساني هستند كه ﴿قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا﴾[11] ما بستيم رسوباتش را شما ميبينيد اين چشمههاي شفاف و صاف اين ساليان متمادي ميجوشند و اين ريگها و سنگها كه كنار همين چشمه است در اولين مقطع يا در مسير چشمه است همچنان زلال است برخي از آبها هستند كه با املاح همراهاند همين كه جوشيدند اولين كاري كه ميكنند راه خودشان را ميبندند آن سنگهايي كه از چشمههاي پر املاح, املاح ميگيرد هم مشخص است بعضيها هستند كه همين كه نفس ميكشند كار ميكنند مثل آن چشمههايي هستند كه رسوبات زياد دارد و راه خودشان را ميبندند اين چشمههايي كه ميبينيد سنگهاي بزرگ كنارش آمده اينكه روز اول اين سنگ نبود كه اين همين خودش بسته ديگر لذا آن زير اين سنگها دفن شده آب بود داشت ميجوشيد ولي چون صاف نبود راه خودش را بسته انسان هم همينطور است حركاتش, سكناتش, افكارش, انديشههايش اگر با رسوبات همراه باشد راه خودش را ميبندد فرمود شما خداي سبحان قلب اينها را بست سرّش اين است كه اينها ساليان متمادي دين خدا را پشت سر گذاشتند و خداي سبحان راه توبه را هم به روي اينها باز كرده اينها اين در را هم عمداً بستند آنگاه لطف خدا از اينها گرفته شده جريان اِنسا كه در سورهٴ مباركهٴ «حشر» است كه ﴿وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ يك, جريان اغفال كه در سورهٴ «كهف» است كه محلّ بحث است ﴿وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ﴾ دو, جريان ختم و مُهر كردن كه ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ سه, همهٴ اينها كيفري و پاداشي است. چه موقع نامه را مُهر ميكنند؟ خَتَمَ يعني مُهر كرد ديگر خاتم يعني مُهر, چه موقع نامه را مُهر ميكنند وقتي تمام حرفها كه بايد نوشته بشود نوشته شده ديگر جايي براي حرف جديد نيست خدا فقط مُهر ميكند امضا به نام اوست وگرنه نامهها را آنها نوشتند يعني كلّ صحنهٴ نفس را اينها سياه كردند ديگر حالا زيرش را خدا مُهر كرده ديگر جا براي تطهير و حرف جديد نوشتن و امثال ذلك كه نيست اگر جا بود حتي براي توبه ذات اقدس الهي مُهر نميكرد راه توبه را اينها هم با سوء اختيار خودشان بستند كلّ صحنه ﴿رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[12] شد آنگاه ذات اقدس الهي بست, مُهر كرد پس جريان اغفال از سنخ كيفر است نه از سنخ اغفال ابتدايي ـ معاذ الله ـ وگرنه ذات اقدس الهي همه را با قلبي آفريد كه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[13].
﴿وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ اين به دنبال هواي خودش ميرود ديگر و امر او فُرُط است. فُرُط يعني تقدّم, فَرْط تقدّم ما يكي از سنن زيارت اهل قبور اين است كه «السلام علي أهل الديا » كذا و كذا «أنتم لنا فرط و نحن انشاءالله بكم لاحقون»[14] شما كه در زيارت اهل قبور ميگوييم «أنتم لنا فرط» يعني شما پيشگاميد زودتر رفتيد ما هم پشت سر شما ميآييم حالا اگر كسي از حد بگذرد يا از اين طرف يا از آن طرف اگر از آن طرف بگذرد ميشود افراط اگر از اين طرف بگذرد ميشود تفريط. امر آنها فُرُط است اينها اهل افراطاند اهل تفريطاند در آن هستهٴ مركزي عدل قرار ندارند ﴿وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾. اما آنچه كه مربوط به هرمنوتيك و فهميدن متون است اولين متن را ذات اقدس الهي به عنوان قرآن كريم به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داد عالمان دين كه ورثهٴ انبيا هستند مثل خود انبياياند انبيا هر كدام حالا يا عِبري يا عربي يا سرياني يا زبان ديگر هر كدام عاداتي داشتند, آدابي دارند, سنني دارند, فرهنگي دارند بالأخره در سنّ چهل سالگي به اين مقام ميرسند اينها خيلي چيز را قبلاً آشنا بودند اما وقتي در برابر ذات اقدس الهي قرار ميگيرند بر اساس ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾[15] سر تا پا گوشاند هنر در اين است كه آدم هر چه ميداند آن را در بستر قرار بدهد در مقابل گوينده فقط گوش باشد بعد نوبت داوري او هم ميرسد انبيا اين هنر را داشتند كه تمام آنچه را كه قبلاً داشتند همهٴ اينها را در بستر قرار دادند همهٴ اينها را صدر و ساقهٴ اينها را گوش كردند ببيند وحي چه ميگويد بعد وحي بعضي از اينها را امضا كرده آنها كه مطابق حق بود بعضي از اينها را ابطال كرده آنهايي كه مطابق حق نبود البته انبيا منزّه از بودند از اينكه چيز باطل داشته باشند ولي كار وحي اين است ما در فهميدن متون هم بايد «العلماء ورثة الأنبياء»[16] همين كار را بكنيم در آن نوبت قبل آيات سورهٴ مباركهٴ «انعام» به عرضتان رسيد كه خداي سبحان ميفرمايد اينهايي كه ميآيند در مجلس توي پيامبر دو گروهاند يك عده ميآيند ببيند تو چه ميگويي اينها هم بالأخره علومي دارند، آدابي دارند، يادداشتهايي دارند اگر تشخيص دادند حق است ديگر نگران نباش اينها ايمان ميآورند يك عده از همان اول سراسيمهاند كه بيايند حرف خودشان را بزنند اينها گرفتار هرمنوتيكاند اينها نميگذارند تا حرف بزني اينها سعي نميكنند كه حرف تو را بفهمند اينها آمدند تا حرف خودشان را به شما برسانند فرمود آنهايي كه ميآيند ببينند تو چه ميگويي ﴿إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾[17] اما ﴿الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا﴾[18] در بخش ديگر فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾[19] و مانند آن ما در برابر هر متن چه متن عقلي چه متن نقلي براي اينكه گرفتار اين فنّ هرمنوتيك نشويم بايد تمام آنچه را كه داريم ساكت بگذاريم حرف نزنيم ببينيم صاحب اين متن چه ميگويد آنوقت حرفهاي او را خوب ميفهميم وقتي حرفهاي او را خوب فهميديم اگر يك آدم خوشباوري باشيم اهل اجتهاد نباشيم اين ديگر به ما فرصت نميدهد ما سعي بين صفا و مروه بكنيم به آن يادداشتهاي قبلي هم مراجعه بكنيم دوباره اينها را هماهنگ بكنيم بالا كنيم، پايين كنيم حق را تشخيص بدهيم يك آدم زودباور خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم آيت الله محقّق داماد بارها اين جمله را از يكي از آشنايانشان نقل ميكرد ميگفت آن شخص ميگفت من مجتهد نيستم از شاگردان مرحوم آقا شيخ بودند گفت من مجتهد نيستم براي اينكه رسائل مرحوم شيخ را نگاه ميكنم ميبينم حق با ايشان است مطالب خوبي دارد بعد كفايه مرحوم آخوند را نگاه ميكنم ميبينم اشكال ميكند بر مرحوم شيخ ميبينم كه حق هم با ايشان است بعد پاي درس استادمان مرحوم آقا شيخ عبدالكريم مينشينم ميبينم ايشان بر آخوند اشكال ميكند ميبينم حق هم با ايشان است من مجتهد نيستم مرحوم آقاي داماد ميفرمود كه حق ميگفت كسي كه زود ميتواند تصديق بكند اين نميتواند مجتهد باشد شايد بعد از تأمل و دقت نظر معلوم بشود كه حق با بعضي از اينها بود نه بعضي ديگر ما براي اينكه هر متني را محقّقانه داوري كنيم تمام آنچه را كه ميدانيم بايد آنها را به عنوان مستمع قرار بدهيم نه به عنوان گوينده ببينيم فرمايش اين آقا چيست بعد در حدّ تصوّر اينها را جاسازي بكنيم نه تصديق بعد آن داشتههاي قبليمان را عرضه كنيم اينها را با هم ارزيابي كنيم بسنجيم از ديگران هم بپرسيم مراجعات ديگر بكنيم تا جمعبندي بشود تا اظهارنظر بكنيم آنوقت ممكن است اشتباه بكنيم ولي اشتباه اندك است اينچنين نيست كه بر اساس فنّ هرمنوتيك هر كسي هر چه دارد برابر همان مباني برود به سراغ متن و برداشتهاي گوناگون داشته باشد ميبينيد مشركين قرآن را خواندند، مسيحيها قرآن را خواندند، يهوديها قرآن را خواندند، زرتشتيها قرآن را خواندند، ملحدان هم قرآن را خواندند خب ملحد اصلاً مبدأ فاعلي را منكر است ﴿مَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾[20] است، ﴿نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾[21] است و امثال ذلك همهٴ اين پنج فرقه قرآن را خواندند قبول كردند پذيرفتند بعضيها هم نپذيرفتند معلوم ميشود كه داشتههاي قبلي مانع نيست اينكه مستمع است برابر آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» دستور داده شد آيين مطالعهٴ متن را اين قرار داد فرمود: ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾[22] اين البته مخصوص قرآن كريم نيست حالا بر اساس قداستي كه دارد حتي در تلاوت قرآن اينچنين است اين البته مخصوص قرآن كريم است اما در مطالعهٴ قرآن مخصوص قرآن كريم نيست حالا ما ميخواهيم ببينيم تورات چه گفته، انجيل چه گفته، فلان كتاب چه گفته، فلان مستشكِل چه گفته ما در موقع مطالعه كردن آن متن بايد مستمعِ محض باشيم.
پرسش: حاج آقا اينها قبول نميكنند كه يكي از پيش فرضهاي هرمنوتيك اين است كه من هم بايد بفهمم كه چي گفته.
پاسخ: بله, آن اصول متعارفه است كه مشخص است سرمايه هر دو است.
پرسش:...
پاسخ: بله، غرض آن است كه هر كسي قرآن كريم يا متن ديگر بر اساس علوم متعارفه حرف ميزنند يك زبان است يك لغت است يك ادبيات است يك صرف است يك نحو است يك مباني عقلي است اينها پيشداشتهاي مشترك اينها ميزان است كه انسان با اين ميزان دارد حرف ميزند ديگر خلاف ظاهر كه نيست قرينه هم حمل ميكند پس ما مبادي مشترك داريم آن مباني و مبادي مختص آنها بايد مستمع باشد ماييم و محاورات و اگر كسي لُغز ندارد، معمّا ندارد اجمالي، ابهامي، تعارضي در گفتههاي او نيست او بيان دارد بيّن است، تبيان است شفاف سخن ميگويد ما هم هر چه داريم آنها را بايد مستمع قرار بدهيم با اين محاورات مشترك ببينيم او دارد چه ميگويد بعد اين را يادداشت ميكنيم قبول و نكول براي مرحلهٴ بعد است ما هم داشتههايي داريم ديگر بد نيست ميسنجيم اگر نقدي داشتيم دوباره سؤال ميكنيم اشكالي داشتيم برايمان بايد حل بشود و مانند آن در هر متني اين طور است اما در هر متن آدم با آن پيشفرضها و پيشداشتها حمله بكند به متن اين چيزي گيرش نميآيد اين در هر متني همين طور است قرآن آداب فهميدن را هم به ما ياد داد فرمود هر چه داريد داشته باش بالأخره اين پنج گروه آمدند در مكتب قرآن يك عده اصلاً به چيزي معتقد نبودند به نام ملحدان، يك عده مشرك بودند، يك عده يهودي بودند، يك عده مسيحي بودند، يك عده زرتشت بودند قرآن با همهٴ اينها گفتگو كرد بعضي پذيرفتند بعضي نپذيرفتند اين تحوّلاتي كه پيدا ميشود براي بزرگان همين است حالا ما در فقه مثل علامه داريم كه گفتند «فيصير أقول المصنف بحسب كتبه»[23] كه در شرح لمعه و اينها اين تعبير آمده اين بر اساس اينكه هر مطلبي را از هر مستدل ميخواست گوش كند آن داشتههاي قبلي خودش را ميگذاشت كنار ميبيند اين آقا چه ميفرمايد بعد با داشتههاي قبلي خود هماهنگ ميكرد ميديد حق با اوست برميگشت. مردان بزرگ در تاريخ اين قدرت را دارند كه عجله نكنند هر چه دارند آن را ظرفيّت ظرف قرار دهند ببينند اين متن چه ميگويد شيخ اشراق چند تحوّل در او پيدا شده اين است كه ميبينيد خواجه نصير با اينكه در فلسفه پيرو مكتب مشّاء است او توانست خواجه نصير را در بعضي از بحثهاي عميق فلسفي متحوّل كند كه مسئله علم واجب همين طور است خب خواجه با پيشفرضهاي خود حرفهاي شيخ اشراق را مطالعه ميكرد دفعتاً در مسئله علم حصولي و حضوري صفحهاش برگشت خود شيخ اشراق برگشت، مرحوم صدرالمتألهين ميفرمايد من قبلاً از اصالةالماهيه به جِدّ دفاع ميكردم وقتي با حرفهاي بزرگان اهل معرفت آشنا شد 180 درجه برگشت گفت حالا شدم اصالةالوجودي «كنت شديد الذب عن اصالة الماهيّة»[24] اين تحوّل نشان بدهد كه آدم چطور درس بخواند، چطور مجتهد بشود اگر كسي با آن پيشفرضهاي خودش هر چه دارد به سراغ متن برود اين همان است كه بود اما اگر نه، آنچه را كه دارد گذاشت كنار بعد ببيند اين آقا فرمايشش چيست چون همين شيخ اشراق در حكمةالاشراق دارد كه آقا جان ما تاكنون وقفنامهاي پيدا نكرديم كه خدا علم را وقف يك گروه خاص كرده باشد گاهي از آن روستا، گاهي از اين روستا غالباً علماي بزرگ از اين منطقههاي ضعيف برخاستند شما مشرق ايران، مغرب ايران، شمال ايران، جنوب ايران را كه بررسي ميكنيد ميبينيد غالباً بزرگان و فحول از حكما و فقها و اصوليّون و رشتههاي ديگر از همين روستاها برخاستند هيچ كس فكر نميكرد از فلان روستا از فلان منطقه فلان مرجع در بيايد ايشان ميگويد علم وقف هيچ ملّت و قومي نشده وقف هيچ سرزميني نشده منتها ما بايد آيين درس خواندن را بدانيم در هر درسي هر مطالعهاي آدم «العلماء ورثة الأنبياء»[25] يكي از آن راههاي ارثبري اين است كه آدم گوش باشد نه اُذُن باشد سريعالقبول باشد، سريعالرضا باشد گوش بدهد ببيند اين آقا چه ميگويد وقتي مسلّم شد كه اين آقا چه ميگويد با آن مسلّمات خودش هماهنگ ميكند حالا يا قبول يا نكول اين راهي كه قرآن در سورهٴ «اعراف» به ما آموخت تنها مخصوص قرآن كريم نيست نعم، تلاوتش بر اساس اينكه اين كلام، كلام بشر نيست كلام ذات اقدس الهي است طوري اين كلام مقدس است كه اگر كسي وضو نداشت بخواهد اين كلبِ كلبهم را ببوسد هم نميتواند اسمِ نار را، اسم فرعون را، اسم كلب را، اسم خَمر را كه در قرآن كريم است كسي بيوضو بخواهد ببوسد نميتواند چنين كتابي است خب اين تلاوتش هم البته ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾[26] آن را به همراه دارد اما اصل فهميدن قرآن اين بر اساس هرمنوتيك آدم بايد مواظب باشد آنها كه گرفتار فنّ هرمنوتيك نبودند تحوّلاتي در آنها پيدا شده فرمود شما اين آيات را بخوان آنها هم بعد تدبّر كنند معناي تدبّر همين است اين اول اين را خوب گوش بدهند بعد آن يادداشتهاي قبلي خودشان را با اين بسنجند حالا يا تصديق يا تكذيب از اين به بعد اشتباه رخ ميدهد اما كم اين طور نيست كه الآن يك آيه قرآن كريم هست با چندتا روايت كه بارها به عرضتان رسيد ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾[27] اينها چون برايشان مسلّم شده است يكي از شرايط اقامهٴ نماز جمعه حضور معصوم است از همين يك آيه به ضميمه آن چند روايت چندين فتواي گوناگون در آمده يكي ميگويد نماز جمعه در عصر غيبت حرام است، چرا؟ چون شرطش وجود معصوم است معصوم كه نيست اين ميشود بدعت، يكي ميگويد نماز جمعه در عصر غيبت واجب تعييني است، يكي ميگويد واجب تخييري است با وجوب احتياط جمع، يكي ميگويد وجوب تكويني است با استحباب احتياط، يكي ميگويد وجوب تخييري است بدون استحباب احتياط «كما هو الأقويٰ» اين آرا هست خب اگر كسي با داشتههاي قبلي نرود بالأخره يكي از اينها از آن در ميآيد اين فن براي همهٴ ما هست كه ما چطور متن را گوش بدهيم اين مخصوص قرآن نيست فرمود نه شما سريعالرضا باشيد نه بطيءالرضا معتدل باشيد هر چه داريد داشته باشيد براي خودتان محترم است اما اين را يادداشت كنيد به عنوان بستر قرار بدهيد به عنوان مستمع قرار بدهيد نه مخاطب شما غوغا كرديد در ذهنتان اصلاً نگذاشتيد اين صاحب متن حرفش را بزند كسي كه با يك سلسله مباني و مبادي رفته به چنگال آن متن كه ببيند اين متن چه ميگويد چيزي گيرش نميآيد اين بايد اينها را ساكت بكند ببيند آن متن چه ميگويد بعدش هم ردّش آسان است اما اينكه ميبينيد در معالم جايي هست كه بگويد «انّما نشأ الإشكال من سوء فهمه» اين همان يك گوشهٴ هرمنوتيك است ميگويد اين تمام اشكالاتي كه اين آقا كرده به فهم خودش اشكال كرده نه به متن نويسنده، خب بنابراين اگر ما هر متني را مخصوصاً قرآن كريم را بخواهيم بر ادب تدبّري كه خود قرآن يادمان داده كه وقتي قرآن ميخوانند گوش كني بعد حرفهايتان را بزنيد آزادانه ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾ آن را بعد فرمود آزدانه انجام بدهيد سرّش همين است الآن در همين آيه بعد فرمود مردم در قبول و نكول مجبور نيستند آزاداند اما خوب حرف ما را بفهمند ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾ اين يكي از بركات نعمتهاي الهي است كه انسان را آزاد آفريده البته در نظام تشريع نه در نظام تكوين انسان آزاد است ميخواهد بپذيرد ميخواهد نپذيرد.
پرسش: استاد تكليف ارتداد بچه مسلمان پس چه ميشود؟
پاسخ: همين، اينها نظر تكوين است نه تشريع ارتداد هم مثل اعتياد است قرآن كريم فرمود از توحيد دست برداشتي از دين دست برداشتي از قرآن دست برداشتي خودت را هلاكت كردي نه اينكه آزادي در نظام تشريع ـ معاذ الله ـ اگر فرمود: ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[28] يعني در نظام تكوين بشر آزاد خلق شده وگرنه آن ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[29] پس چيست؟ آن بگير و ببند چيست؟ بگيريد، ببنديد ﴿ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ٭ ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُكُوهُ﴾[30] خب اين بگير و ببندها چيست پس؟ اينكه در نظام تشريع بشر آزاد نيست در نظام تكوين آزاد است كه كمال در همين است وگرنه انسان هر راهه و هرزه كه خلق نشده يك راه خاص دارد شما بخواهيد سمّ هم پاي درخت بريزي و اين درخت ميوه بدهد اينچنين نيست درخت ميخشكد انسان طوري نيست كه هم با سمّ زندگي كند هم با آب زلال درخت هم اين طور نيست هيچ موجودي اين طور نيست فرمود انسان مختار است ميخواهد راه خوب برود ميخواهد راه بد برود كسي او را مجبور نكرده جبر در نظام تكوين نيست و اكراه در نظام تكوين نيست در نظام تكوين بشر آزاد است اما يك چيز براي او خوب است يك راه براي او خوب است حق خوب است، عدل خوب است، توحيد خوب است، ايمان خوب است و مانند آن، آن بزرگواري كه چند روز قبل دربارهٴ دين جديد سخني گفته و جواب تلخ شنيده اگر شد خودش را به ما برساند كه ما حضوراً عذرخواهي بكنيم.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ هود, آيهٴ 31.
[2] . نهجالبلاغه, حكمت 147.
[3] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 45.
[4] . بحارالأنوار, ج99, ص247; مفاتيحالجنان, دعاي توسل.
[5] . نهجالبلاغه, حكمت 147.
[6] . نهجالبلاغه, حكمت 147.
[7] . نهجالبلاغه, حكمت 147.
[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 7.
[9] . سورهٴ صف, آيهٴ 5.
[10] . سورهٴ حشر, آيهٴ 19.
[11] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 5.
[12] . سورهٴ مطففين, آيهٴ 14.
[13] . سورهٴ شمس, آيهٴ 8.
[14] . الكافي, ج3, ص229.
[15] . سورهٴ طه, آيهٴ 13.
[16] . الكافي, ج1, ص32.
[17] . سورهٴ انعام, آيهٴ 54.
[18] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 35.
[19] . سورهٴ انعام, آيهٴ 68.
[20] . سورهٴ جاثيه, آيهٴ 24.
[21] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 37.
[22] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 204.
[23] . شرح لمعه, ج1, ص543.
[24] . اسفار, ج1, ص49.
[25] . الكافي, ج1, ص32.
[26] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 204.
[27] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 9.
[28] . سورهٴ بقره, آيهٴ 256.
[29] . سورهٴ حاقه, آيات 30 ـ 31.
[30] . سورهٴ حاقه, آيات 31 ـ 32.