اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً ﴿18﴾ وَكَذلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَي الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلاَ يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً ﴿19﴾ إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ﴿20﴾
قصههايي كه مبسوطاً در قرآن كريم بيان ميشود اول به صورت متن ارائه ميشود و بعد شرحش بعد از آن خواهد آمد در جريان حضرت يوسف(سلام الله عليه) اينچنين بود در جريان اصحاب كهف هم از آيهٴ نُه تا آيه دوازده متن اين قصه آمده است كه فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً﴾ تا ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَي لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ اين متنِ قضيه است بعد به عنوان شرح فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ از مجموع آنچه كه تاكنون روشن شد اين است كه اول اينها مضطرباً قيام كردند و اين اضطراب براي آن بود كه عدهاي از اينها شناخته شده بودند و هم درباريان آن دقيانوس به اصطلاح و هم تودهٴ طرفداران شرك و بتپرستي اگر ميفهميدند اينها را يا رَجم ميكردند يا وادارشان ميكردند به شرك براي اينكه بعد از بيدار شدن چند ساله باز تازه ميگفتند ﴿إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ﴾ در اين فضاي رعبآور اينها اول مضطرب بودند اگر سخن از اضطراب هست براي چنين فضاست اما وقتي وارد محدودهٴ غار ميشوند در كمال طمأنينه ميگويند ﴿فَأْووا إِلَي الْكَهْفِ﴾[1] سرّش اين است كه خداي سبحان فرمود: ﴿وَرَبَطْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾[2] پاداشي كه خداوند به اينها داد اين است كه دلهاي اينها را به يكجا بست وقتي قلب به جايي بسته شد مطمئن ميشود ديگر آرام خواهد بود پس اگر اضطرابي بود براي قبل از ربط است و اگر طمأنينهاي بود براي بعد از ربط چه اينكه در جريان مادر موسي(عليهما السلام) هم آنطوري كه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آمده از همين قبيل است آيهٴ ده سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين است ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا﴾ وقتي دل خالي باشد از فيض الهي اين مثل ظرف خالي لرزان است قلب كسي كه خالي باشد ميتپد اما قلبي كه اهل تصميم باشد اين مطمئن است تصميمگيري دوستِ, صميمي بودن نشانهٴ آن پُر بودن و خالي نبودن و نلغزيدن است آن سنگي كه درونپُر است و سبك نيست ميگويند صخرهٴ صمّا, آن دوستي كه در دوستياش خللي نيست ميگويند دوست صميمي, آن ارادهاي كه در آن ترديد نيست ميگويند تصميم, اگر ذات اقدس الهي قلب كسي را با لطف خود مرتبط كرد اين قلب ميشود صَميم و اهل تصميم ديگر اين دل خالي نيست تا بلرزد فرمود قلب مادر موسي اگر فيض ما نبود خالي بود و قلب خالي لرزان است ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً إِن﴾ خب دلي كه خالي باشد ميلغزد ديگر و ميلرزد ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا﴾. در جريان اصحاب كهف هم بشرح ايضاً پس اگر سخن از اضطراب است براي قبل از ربط است و اگر سخن از جدّيت و تصميم و ﴿فَأْووا إِلَي الْكَهْفِ﴾ گفتنِ قاطعانه است اين براي بعد از ربط, وقتي وارد اين غار شدند آيه ندارد كه اينها تهِ غار خوابيدند آيه دارد كه اينها در فضاي باز غار خوابيدند ﴿وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ﴾[3] اگر اين غار شرقي يا غربي بود ممكن بود آفتاب به تهِ غار نرسد ولي به وسط غار ميرسيد و قرآن ندارد كه اينها تهِ غار خوابيدند دارد ﴿وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ﴾ در فضاي بازِ وسط بودند بنابراين اين غار حتماً بايد شرقي نباشد, حتماً بايد غربي نباشد, دهنهاش حتماً بايد شمالي باشد حالا خود اين غار خواه در نيمكرهٴ جنوبي, خواه در نيمكرهٴ شمالي همانطوري كه ما كه در نيمكرهٴ شمالي هستيم اينچنين است فصول چهارگانه داريم آنها كه در نيمكرهٴ جنوبياند يعني آن طرف خطّ استواياند آنها هم زمستان و تابستان دارند اگر زمستان آفتاب نزديك به زمين است ولي مايل ميتابد نسبت به ما كه در نيمكرهٴ شمالي هستيم وگرنه همين زمستان براي نيمكرهٴ جنوبي هم عمودي ميتابد هم دورتر از زمين است آفتاب در تابستان براي ما كه عمودي ميتابد براي آنها مايل ميتابد اگر در تابستان براي ما از زمين دور است براي نيمكرهٴ جنوبي به زمين نزديك است به هر تقدير اين غار چه در نيمكرهٴ شمالي باشد چه در نيمكرهٴ جنوبي اگر يمين و يسار به لحاظ خود غار است دهنهٴ اين غار بايد به طرف جنوب باشد و پشت غار به طرف شمال تا آفتاب كه از مشرق طلوع ميكند صبح تا ظهر به هر وسيله است به ديوار سَمت راست غار بتابد اما اينكه ذات اقدس الهي ليل و نهار را براي آرامش قرار داد كه عدهاي شب آسايش داشته باشند و روز كار كنند اين براي غالب منطقه زمين است كه قابل سكونت است اما در بخشهاي قطب شمال و قطب جنوب كه شش ماه به اصطلاح ميگويند ارض تِسعين يعني آن منطقهاي از زمين كه نود درجه از خطّ استوا فاصله دارد شش ماهش شب است شش ماه روز چون غالباً آنجا افراد زندگي نميكنند اين ﴿جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً﴾[4] و مانند آن شامل آنها نميشود البته آنجا كه سخن از خواب و بيداري است فرقي بين اجزاي كُرهٴ زمين نيست اما آنجا كه سخن از ليل و نهار است براي غالب منطقهٴ زمين است, خب.
فرمود اين وضع خوابشان بود لكن ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ آنكه قبلاً از زمخشري نقل شده بود درباره معاويه اين بود كه معاويه در آن نبرد با روميها به صورت «لو» ياد كرد كه گفت اگر «لو كُشف لنا عن هؤلاء فنظرنا إليهم» به صورت «لو» كه اي كاش مثلاً وضع آنها براي ما مكشوف ميشد ما نگاه ميكرديم نه الآن, براي همان زمان فوراً ابنعباس گفت كه اگر وضع اينها مكشوف ميشد تو توان نگاه نداشتي براي اينكه كسي كه بالاتر از تو بود به نام پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خداوند دربارهٴ او فرمود: ﴿لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ آن هم گفت اي كاش ما بوديم, ابنعباس هم آنطور جواب داد و اين مربوط به فعل نيست كه الآن برود ببيند.
پرسش:...
پاسخ: بله, اين هم اشاره شد كه منظور مخاطب است وگرنه وجود مبارك پيامبر آيات كبراي الهي را ديد و ﴿لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً﴾ نبود اين مثل ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً﴾[5] خطاب به مخاطب است أيّ مخاطبٍ كان نه خطاب به شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي اينكه او كه ﴿لَقَدْ رَأَي مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَي﴾[6] بهشت را ديد, جهنم را ديد, عرش را ديد, كرسي را ديد, لوح را ديد, جبرئيل را ديد اينكه اصحاب كهف چيزي نيست براي آن حضرت منتها زمخشري در تتمّهٴ قصّه دارد كه بالأخره عدهاي را معاويه فرستاد كه از آن غار خبر جديدي بياورند وقتي كه اين عده رفتند معاويه گفت «لا أنتهي حتي أعلم علمهم فبعث ناساً و قال لهم إذهبوا فانظروا ففعلوا فلمّا دخلوا الكهف بعث الله عليهم ريحاً فأحرقتهم»[7] معاويه گفت من دستبردار نيستم يك عده را بايد بفرستم براي تحقيق يك عده را فرستاد از غار تحقيق بكنند خداوند يك باد سوزاني را برانگيخت و اينها را سوزاند خب اين خبر مرسل هست نه مسند و اعتباري هم اعتبار علمي به آن نيست لكن آن صدرش مربوط به «لو» است يعني اي كاش ما آن زمان بوديم و ميديديم ابنعباس گفت نه خير اگر آن زمان بودي هم نميتوانستي ببيني اين مربوط به آن قسمت است, خب.
﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ اما خوابهايي كه حيوانات در شش ماه دارند و امثال ذلك چون عادي است كار عادي آيت محسوب نميشود گرچه سراسر عالم آيهٴ الهي است انسان وقتي وارد باغ ميشود آيات فراواني را مشاهده ميكند اگر اهل تأمّل باشد برابر آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «رعد» گذشت فرمود شما وقتي وارد باغ ميشويد ميبينيد مثلاً در يك هكتار زمين خاك يكي, آب يكي, باغبان يكي, هوا يكي, آن كودي كه ميدهند يكي, آفتابي كه ميتابد يكي, فضا و هوا و نسيم يكي اما اين برگها مختلفاند, ميوهها مختلفاند, مَزهها مختلفاند, كيفيتها مختلف, كمّيتها مختلف, هيچ برگي شبيه برگ ديگر نيست, هيچ ميوهاي شبيه ميوهٴ ديگر نيست, هيچ گُلي شبيه گل ديگر نيست, هيچ رائحهاي شبيه رائحه ديگر نيست ﴿وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ كه ﴿نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ﴾[8] فرمود در زمين قطعههايي هستند كه مجاور هماند همهٴ شرايط قابلي يكي است ولي محصولاتش متفاوت است اين در سورهٴ مباركهٴ «رعد» گذشت. آنچه كه رواج دارد رايج است عادي است به اصطلاح ما او را آيه تلقّي نميكنيم با اينكه آيه الهي است, خوابيدن حيوانات قطبي در شش ماه چون فراوان است نسلهاي اينها همين طورند اين را به عنوان آيت محسوب نميشود و الاّ اگر انساني شش ماه بخوابد بعد بيدار بشود چون بر خلاف عادت است ميشود كرامت, ميشود معجزه آنها ميتوانند ذخيره كنند غذاي شش ماه را ولي انسان كه اينچنين نيست لذا جريان اصحاب كهف با حيواناتي كه شش ماه در قطب ميخوابند و اينها قابل قياس نيست.
فرمود ما اينها را خوابانديم و بيدار كرديم نه خوابيدن در اختيار اينها بود نه بيدار كردن آنجا كه فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَي آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً﴾[9] ما به گوششان زديم اينها را خوابانديم الآن هم ما اينها را بيدار كرديم, البته خواب و بيداري مقدّماتش در اختيار ماست اما اصلش كه در اختيار ما نيست ما را ميخوابانند و بيدارمان ميكنند لذا مستحب است كسي كه از خواب بيدار شده اين ذكر را بگويد «الحمد لله الّذي أحياني بعد ما أماتني»[10] اينچنين نيست كه نوم و يَقظه ما مثل قيام و قعود ما باشد كه, قيام و قعود ما يك امر اختياري است ميتوانيم بلند شويم, بنشينيم اما نوم و يقظه ما به دست آن مُنيم و موقظ است ما را ميخوابانند بيدارمان ميكنند مثل مرگ و حيات ما, مگر مرگ و حيات ما در اختيار ماست اينچنين نيست كه آدم بخواهد بخوابد, بله ميتواند دراز بكشد برود در بستر اما خوابيدن كه مفارقت روح است از بدن در حدّ معيّن با نصاب خاص اين دست آدم نيست آن كسي ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا﴾[11] يا ﴿هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾[12] او متوفّي است ما را وفات ميدهد در خواب منتها يك وفات مقطعي خاص لذا گفته شد «النوم أخ الموت»[13], بنابراين نه خوابيدن در اختيار ماست نه بيدار شدن ما را ميخوابانند, ما را بيدار ميكنند منتها ما غافليم كه چه كسي ما را ميخواباند و چه كسي ما را بيدار ميكند چون اين خواب طولاني بود فرمود ما خوابانديم ﴿فَضَرَبْنَا عَلَي آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً﴾ يعني «أنمناهم» ﴿وَكَذلِكَ بَعَثْنَاهُمْ﴾ يعني «أيقظناهم» ما خوابانديم و بيدار كرديم, خب چرا؟ براي اينكه هم فضاي حاكم آن روز روشن بشود كه كار احيا و اِماته به دست خداست و معاد حق است هم براي خود اينها شفاف و روشن بشود اينكه ذات اقدس الهي فرمود ما هيچ سرزميني را بدون حجّت نميگذاريم حجّت گاهي پيغمبر(عليه الصلاة و عليه السلام) است, گاهي امام(عليه الصلاة و عليه السلام) است, گاهي نايب خاصّ اينها هستند, گاهي عالمان ديناند, گاهي اينگونه از حُجج است خدا بدون حجّت بشر را رها نميكند منتها بشر موظّف است كه در مُلك و ملكوت نظر كند در مُلك نظر كند تا مشكلات دنيايش را حل كند, در ملكوت نظر كند تا مشكلات معارفياش را حل كند فرمود: ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[14] اين غير از ﴿أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَي السَّماءِ﴾[15] است يا ﴿أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾[16] است ملكوت كاري به مُلك ندارد فرمود چرا اينها در ملكوت عالم نگاه نميكنند؟ درست است كه بايد شتر را نگاه بكنند ﴿كَيْفَ خُلِقَتْ﴾, زمين را نگاه بكنند ﴿كَيْفَ سُطِحَتْ﴾[17], آسمان را نگاه كند ﴿كَيْفَ رُفِعَتْ﴾[18] اما بايد ملكوت اينها را هم نگاه بكنند ديگر خب اين خوابيدن مُلكي دارد كه طبيب ميداند كه چه چيزي است كه انسان چطور ميخوابد, چطوري بيدار ميشود و اينها ولي ملكوتي دارد كه انسان در خواب به پيشگاه ذات اقدس الهي ميرود در يك حدّ نصاب معيّني روح اين بدن را رها ميكند اگر لازم باشد كه برگردد خب برميگردد چون رابطه محفوظ است, اگر قرار بر اين شد كه برنگردد اين رابطهٴ ضعيف هم حذف ميشود اينكه در هنگام خوابيدن مستحب است انسان بگويد خدايا من روح را به تو سپردم و به پيشگاه تو تقديم كردم «اللهمّ فإن أمسكتها فإلي رضوانك و الجنّة و إن أرسلتها فصلّ علي محمّد و آله و اغفر لها»[19] همين است ديگر اينكه انسان مستحب است در موقع خواب اين ذكر را بگويد خدايا روح را به تو تقديم كردم اگر قرار بر اين است كه برنگردد او را بيامرز, اگر قرار بر اين است كه برگردد او را حفظش كن از خطا, خب اين معلوم ميشود كه گيرنده ديگري است چون ما هر شب با اين آيتين يعني با انامه و ايقاظ مربوطيم اين را چون تكرار است براي ما عادت است چون خلاف عادت نيست اين را كرامت نميدانيم لكن در اين كريمه فرمود ما اينها را خوابانديم سيصد سال, ما اينها را بعد از سيصد سال بيدار كرديم ﴿وَكَذلِكَ بَعَثْنَاهُمْ﴾ نظير آنكه فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَي آذَانِهِمْ﴾[20] آن كار را كرديم, چرا؟ ﴿لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ﴾ اين ﴿لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ﴾ معادل با ﴿لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَي لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾[21] است اين علم هم علمِ فعلي است قبلاً هم عرض شد كه علم فعلي در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» و در ساير سُوَر هم بحث شد منتها حالا چون مكرّر بحث شد و اين قسمت تسنيم هم چاپ شد ما ديگر اين علمِ فعلي را كه زائد بر ذات اقدس الهي است و خارج از ذات است او را جداگانه بحث نكرديم سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيهٴ 142 اين است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ﴾ فرمود شما در مسجد پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هستيد نماز پنج وقت هم پشت سر حضرت ميخوانيد خيال ميكنيد بهشتي هستيد درست است مسجدالنبي بعد از مسجدالحرام أفضل مساجد است, درست است احدي همسان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در امامت نيست اما اين نماز پنج وقت را پشت سر حضرت خواندن و پاي منبر حضرت بودن اين بخشي از وظايف شماست مادامي كه جبهه و جنگ است بايد برويد جبهه تا نرفتيد اهل بهشت نيستيد خدا ميخواهد بداند شما اهل جنگ و جهاد و دفاع هستيد يا نه, خب. فرمود: ﴿وَلَمَّا﴾ يعني هنوز خدا نميداند اين علمِ فعلي است علم فعلي خارج از اوصاف ذاتي است يك, خارج از ذات مقدّس است دو, آن دو منطقه, منطقهٴ ممنوعه است سه, آنچه كه عين ذات است صفت ذات است آنچه كه خارج از ذات است از مقام فعل انتزاع ميشود و ممكنالوجود است و سابقهٴ عدم دارد مثل ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾[22] موارد امتحاني اين است فرق صفت ذات و صفت فعل آنجا مبسوطاً بيان شده اين سؤال قبلاً هم رسيد اما پاسخش به آنجا ارجاع شد. خب فرمود ما آن كار را كرديم ﴿لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَي لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ تا براي ما معلوم بشود يعني در مقام خارج مشخص بشود چه كسي عالِم است چه كسي عالِم نيست, چه كسي از آيات انفسي طَرْفي ميبندد چه كسي نميبندد اينكه فرمود: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ﴾[23] همين است خب اين خواب و بيداري آيات انفسي ماست حالا آنكه فرمود: ﴿أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾[24] جزء آيات آفاقي است اما اينكه هر شب به حضور خدا ميرويم و هر صبح از حضور ذات اقدس الهي خداحافظي ميكنيم برميگرديم اينكه آيات انفسي است ديگر, خب فرمود اينها آيات انفسي را نشان داديم, آيات آفاقي را نشان داديم خيلي از ماها ميخوابيم و بعد بيدار ميشويم از اين آيتين بيخبريم اصحاب كهف هم همينطور بودند در بين ماها كساني هستند كه از آيتين باخبرند شب ميخوابند ميفهمند كجا ميروند, صبح هم كه بيدار شدند ميفهمند از حضور چه كسي آمدند با خواب خوب هم بالأخره زندگي ميكنند بسياري از رؤياي مبشّره نصيب همينها ميشود اصحاب كهف هم دو قسمت بودند يك عده مؤمن بودند منتها اوساط از اهل ايمان كه اينها با ﴿فَضَرَبْنَا عَلَي آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً﴾ خوابيدند, با ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ﴾ بيدار شدند اما نفهميدند چه كسي اينها را خواباند؟ چه كسي اينها را بيدار كرد, چند سال خوابيدند؟ يك عده كه جزء اوحدي بودند اينها فهميدند چه كسي اينها را خوابند؟ چه كسي اينها را بيدار كرد و چند ساعت خوابيدند و نگفتند كه «ربنا» به تعبير سيّدناالاستاد(رضوان الله عليه) اينها در جواب نگفتند كه «ربّنا يعلم» فرمود: ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ﴾ يعني خدا به ما ياد داده كه ما چند سال خوابيديم اما خداي شما ميداند كه شما چند سال خوابيديد اينها از آيات انفسيشان طرفي بستند ديگران از آيات انفسي سهمي نبردند فرمود: ﴿وَكَذلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ﴾ اين سؤال گاهي انسان از ديگري سؤال ميكند يكي سائل است يكي مُجيب, يكي گفتمان است و گفتگوست در حقيقت تسائل است اين از او سؤال ميكند اين از او سؤال ميكند اين را ميگويند تسائل در سورهٴ مباركهٴ «صافات» و مانند آن مشابه اين آمده كه اينها از يكديگر سؤال ميكنند سورهٴ مباركهٴ «صافات» آيهٴ 49 به بعد اين است ﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ﴾ از يكديگر سؤال ميكنند ﴿قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ﴾ و مانند آن اين را ميگويند تسائل. فرمود ما يك سؤال درونگروهي براي اينها احداث كرديم كه اينها به مباحثه و به مناظرهٴ علمي هم مشغول باشند از يكديگر سؤال بكنند كه چقدر خوابيدند, چقدر نخوابيدند, كم كم برايشان روشن بشود كه معاد حق است و به جامعه هم منتقل كنند. ﴿وَكَذلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ﴾ اين نشان ميدهد كه هر جا آيهاي هست انگيزهٴ تسائل هم هست همانطوري كه انگيزهٴ تفكّر هم هست فرمود: ﴿أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم﴾ اين براي اين, اين ﴿لِيَتَسَاءَلُوا﴾ براي آن است اين دور هم نشستن, مذاكره كردن, تسائلِ علمي با يكديگر است گاهي انسان تنها مينشيند فكر ميكند ميشود «ليتفكّروا» يك وقت است با هم فكر ميكنند در حقيقت مباحثه ميكنند ميشود «ليتساءلوا» اين تسائل علمي است تسائل علمي حلّ مسائل علمي را هم به همراه دارد, خب حالا ﴿قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ﴾ تسائلشان چيست؟ يكي سؤال كرد كه ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ﴾ چقدر خوابيديد شما؟ ديگر نميگويد «كم لبثنا» اين از خودش باخبر نيست از ديگري دارد سؤال ميكند شما چند ساعت خوابيديد؟ ﴿قَالُوا﴾ آنها گفتند ﴿لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ ما يك روز خوابيديم يا بعضي از روز خوابيديم آنها خواستند بگويند اين ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ ترديديه است براي اينكه وقتي كه وارد شدند ديدند آفتاب فلان قسمت كهف است بعد از اينكه از خواب بيدار شدند ديدند آفتاب باز همان قسمت است گفتند ما يك روز خوابيديم وقتي كه ديروز آمديم بخوابيم آفتاب اينجا بود 24 ساعت از خوابمان گذشت الآن هم آفتاب اينجاست ديگران گفتند نه, ما وقتي كه آمديم آفتاب فلان قسمت كهف بود الآن قسمت ديگر است معلوم ميشود ما بعض يوم خوابيديم نه تمام يوم اين را خواستند بگويند كه ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ ترديديه است بعضيها خواستند بگويند نه, ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ تفصيليه است يعني بعضي گفتند ما يك روز خوابيديم, بعضيها خواستند بگويند ما كمتر از يك روز خوابيديم نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» و امثال آنهاست كه وقتي افرادي از برزخ وارد صحنهٴ قيامت ميشوند از آنها سؤال ميكنند ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ﴾ آنها ميگويند ﴿لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ اين تفصيل است يعني بعضيها ميگويند يك روز, بعضيها ميگويند بعض از روز يعني درازمدّت نبود, خب اينها بالأخره نميدانستند كه چند ساعت در كهف خوابيدند, يك عده گفتند ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ﴾ سخن از يك روز و بعض روز نيست پروردگار شما ميداند كه شما چقدر خوابيديد نگفتند پروردگار ما ميداند يعني ما به تأويل الهي ميدانيم ولي شما نميدانيد پروردگار شما ميداند ممكن است اينها را از راه وحي گفته باشند اما مستحضريد در جريان سورهٴ مباركهٴ «يوسف» آنجا چون دارد ﴿وَأَوَحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هذَا﴾[25] اين چون وحي دارد در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» كه دارد ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾[26] چون عنوان وحي دارد, در سورهٴ مباركهٴ «قصص» كه از مادر موسي(سلام الله عليهما) سخن گفته ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾[27] چون وحي دارد اينگونه از القائات وحياني است اما درباره اصحاب كهف ممكن است نسبت به بعضي از اينها از علوم وحياني هم خبري باشد اما دليلي نيست و قرينهاي در كار نيست لذا نميشود گفت اينها حتماً با وحي بود البته دليل بر نفي نيست لكن اثباتش دليل ميخواهد وحي هم خب مستحضريد مراتب فراواني دارد در همان سورهٴ مباركهٴ «نحل» گذشت از آن نازلترين مرتبه كه ﴿أَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ﴾[28] هست تا آن عاليترين مرتبه كه ﴿فأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي﴾[29] است اما بالأخره دليل ميخواهد كه ما بگوييم اين تعبيراتي كه اصحاب كهف دارند به ضرس قاطع گفتند ﴿فَأْووا إِلَي الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِن رَّحْمَتِهِ﴾[30] اين مثلاً وحي بود.
مطلب بعدي آن است كه وحيِ فعل هرگز جبر را به همراه ندارد براي اينكه ما اموري كه براي ما مسلّم شد كه تصميم گرفتيم ميخواهيم برويم اما همچنان اختيار محفوظ است يعني ما ميدانيم وقتي كه اين بحث تمام شد موقع نماز است بايد برويم نماز بخوانيم بعد برويم منزل كار داريم اين تصميم قطعي ماست ديگر ولي ميتوانيم نرويم, اگر چيزي براي ما مسلّم شد معنايش اين نيست كه ما مجبوريم ما قبل از كار مخيّر بين ترك و فعليم, بعد از كار هم كه ديگر ظرف سقوط است وقتي كه كار انجام شد دستور ساقط است سقوطِ دستور هم يا بالامتثال است يا بالعصيان قبل از عمل ما مختاريم ولو ما كه يقين داريم كه بايد اين كار را انجام بدهيم اينچنين نيست كه اگر حتي انسان يقين پيدا كرده كه اين كار را بايد انجام بدهد ميشود مجبور نه, مختار است ميتواند ترك كند حتي وحي انبيا و اوليا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم اينطور است آنهايي كه وحي گرفتند معصوماند مَلكهٴ عصمت اينچنين نيست كه انسان را مجبور بكند به كار, خب خيلي از مؤمنيناند كه در بسياري از كارها معصوماند براي اينكه هيچ كس هيچ مؤمني در تمام مدّت عمر اصلاً به ذهنش نيامده كه ـ معاذ الله ـ با محارمش خلاف بكند خب اين معصيت كبيره است نسبت به اينگونه از معاصي معصوم است ديگر يا نسبت به شرك معصوم است, نسبت به هتك حرمت اهل بيت(عليهم السلام) معصوم است براي اينكه در تمام مدّت هشتاد, نود سالي كه يك مؤمن زندگي ميكند اصلاً در ذهنش نميآيد كه ـ معاذ الله ـ نسبت به اهل بيت اهانت كند خب اين معصيت كبيره است اصلاً اين معصيت را به فكرش نيست تا انجام بدهد ما نسبت به خيلي از معاصي معصوميم چون مجبور نيستيم نسبت به معاصي ديگر بله عادليم يا خداي ناكرده از عدل هم ميافتيم اينچنين نيست كه اگر كسي نسبت به گناهي معصوم بود يعني مجبور بود پس اين وحي اگر تصميم هم عنايت كند يعني گرايش قلبي ايجاد كند هرگز مخالف با عصمت نيست. فرمود ما اين كار را كرديم ﴿لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ﴾ تا اينكه اينها سؤال بكنند نه اينكه حالا يك هدف عادي در كار باشد اينها بفهمند كه ما يك مسابقهٴ هوش بدهيم ببينيم كه تست هوش بكنيم ببينيم چند ساعت خوابيدند اينكه كار وحياني نيست, اينكه كار قرآن نيست ميخواهيم ببينيم كه بالأخره اينها ميفهمند جريان معاد حق است يا نه؟ بله يك عده فهميدند و روشن كردند و فهميدند كه انسان ميتواند بميرد و بعد بيدار بشود اين مرگي بود در حقيقت ديگر, اين يك آيت الهي بود ديگر معاد را لمس كردند نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هست گرچه آن روايت احتجاج مرسل است, گرچه فرمايش مرحوم شيخ مفيد خيلي موافق ندارد ولي بالأخره اين خواب سيصد ساله شبيه مرگ است آنجا كه ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾[31] آن هم همينطور است اين معاد را در خود ديد ديگر اين ميشود آيات انفسي يك وقت است كه انسان با برهان معاد را ميفهمد, يك وقت با وجدان در خارج كسي را مُردهاي را وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) زنده ميكند اين ميبيند, يك وقت خودش ميميرد و زنده ميشود, يك وقت خودش ميميراند و زنده ميكند كه بالاترين افق است آن وجود مبارك حضرت ابراهيم بود كه بحث مبسوطش در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت او معاد به پا كرده نه معادي شده وجود مبارك ابراهيم عرض نكرد چگونه اين مُردهها زنده ميشوند عرض كرد خدايا من ميخواهم ياد بگيرم تو چطور مُردهها را زنده ميكني كه من هم بكنم ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي﴾[32] نه «كيف تحيي الموتيٰ» جريان قصّهٴ حضرت ابراهيم همانطوري كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت با همهٴ قصص فرق دارد اين مظهر «هو المحيي» شد وجود مبارك حضرت عيسي مظهر «هو المحيي» بود منتها در دنيا, وجود مبارك حضرت ابراهيم مظهر «هو المحيي» شد به لحاظ معاد و حشر اكبر لذا با جمع محلاّ به «الف» و «لام» عرض كرد خدايا چگونه مُردهها را زنده ميكني به من هم ياد بده كه من هم بكنم وگرنه خود حضرت ابراهيم خليل كه در مدّتها قبل در جواب نمرود كه گفت ربّت چه كسي است؟ گفت ﴿رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِيْ وَيُمِيتُ﴾[33] با برهان قاطع فرمود خدا كسي است كه احيا و اماته دست اوست.
پرسش: در جواب خداوند ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِن﴾[34] بود.
پاسخ: بله خب همين ديگر ﴿قَالَ بَلَي وَلكِن لِيَطْمَئِنَّ﴾[35] من ميخواهم به مقام برتر برسم اين همينطور شد ديگر خدا نفرمود «ألم تؤمن» فرمود: ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِن﴾ «واو» يعني «واو» ذكر اين «واو» يعني تو كه ميداني چرا سؤال ميكني؟ عرض كرد بله آن را ميدانم خودم هم برهان اقامه كردم گفتم ﴿رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِيْ وَيُمِيتُ﴾ ولي ميخواهم ببينم تو چطور زنده ميكني من هم بكنم خدا هم يادش داد كه اين كار را بكن, اين كار را بكن, اين كار را بكن, اين كار را بكن بگو, دعوت بكن ميآيند من هم در قيامت دعوت ميكنم خدا دعوت ميكند ما را, ما بلند ميشويم ديگر فرمود وقتي كه دعوت كرد ذات اقدس الهي بشر را ﴿فاذاهم ينتشرون﴾, خب بنابراين جريان حضرت ابراهيم حساب خاصّ خودش را دارد اما آن ﴿كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ﴾[36] شد, ﴿فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ﴾ شد درست است كه اين روايت احتجاج مرسل است, درست است كه فرمايش مرحوم مفيد موافق فراواني دارد اما اين خواب سيصد ساله به منزلهٴ مرگ است جريان معاد را به خوبي روشن ميكند ميتواند زنده كند, ميتواند بميراند اين ﴿لِيَتَسَاءَلُوا﴾ يعني «ليتناظروا», «ليباحثوا», «ليتعلّموا» يا كذا نه اينكه فقط سؤال تستي بكنند ﴿لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ اينكه اگر ﴿أَوْ﴾, ﴿أَوْ﴾ تفصيليه باشند يعني گفتند يك روز, بعضي گفتند بعض روز ﴿قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ همانطوري كه در معاد همينطور است ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ﴾ آنها هم همينطور جواب ميدهند ديگر ﴿قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَي الْمَدِينَةِ﴾ فرمود اين وَرِق يعني پول نقد حالا نقره هر چيزي هست اسكناس و اوراق بهادار و اينها نبود آن روزها همين سكّهها و اينها بود ببريد در شهر مدينه يعني اين شهر و ببينيد چه كسي غذاي پاك دارد معلوم ميشود كه مردان موحّد هم مخفيانه در آن شهر زندگي ميكردند كه اينها گفتند برويد از جاي كسي كه غذاي پاك دارد بگيريد و مواظب باشيد كه كسي شما را نشناسد حالا در جريان آن سؤالهايي كه مربوط به كربلا بود اين دو نكته را عرض كنيم و بقيه بحثي كه مربوط به اين جريان اصحاب كهف و بحث تفسيري است انشاءالله براي روز بعد.
در جريان كربلا عدهٴ زيادي ناآگاه بودند و فريبخورده منتها با سوء اختيار خودشان فريب خوردند اينها كه ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[37] شد, «نبذوا أهل البيت وراء ظهورهم» شد همينطور شدند اينها را فريب دادند كه ـ معاذ الله ـ اهل بيت(عليهم السلام) خروج كردند و مهدورالدماند و بعضيها هم فتوا دادند و اينها هم باورشان شد آنها كه جايزه گرفتند همه مردم نبودند همهٴ سي هزار نفر كه به اينها جايزه نميرسيد به تعبير بعضيها به يك عده از اينها دو كيلو جو دادند كه در توبرههاي اسبشان بريزند آنها كه جايزه گرفتند جزء سران اين گروه بودند اينها جايزه گرفتند و ميدانستند اينها هم پيشاپيش صفوف بودند آن احتجاجات وجود مبارك سيّدالشهداء(سلام الله عليه) هم ناظر به اينها بود كه حرف من و موعظهٴ من در شما چگونه اثر كند در حالي كه بطون شما از حرام پُر شد اما آن تَه صفيها كه اين سي هزار جمعيّت كه صداي حضرت را نميشنيدند البته ممكن بود حضرت به طرز اعجازآميز حرفشان را, سخنان مباركشان را به گوش همه برسانند اما آن ميدان سي هزار نفره شيهههاي اسب و سر و صداي سلاح و اينها حرفها به گوش خيلي از آنها نميرسيد آنها غافلگير شدند, فريبخورده بودند منتها به سوء اختيار خودشان لذا وقتي زينب كبرا(سلام الله عليها) سخنراني كرد سيل اشك ريخت حضرت فرمود: «فابكوا»[38] بكاء كثير داشته باشيد همينها آماده بودند وقتي كه مختار قيام كرد, قيام كردند اينچنين نبود كه حالا بطون همهٴ اينها را حرام پُر كرده باشد و همهٴ اينها نظير عمر سعد و امثال ذلك باشند خيليها قيام كردند و خونبها را گرفتند ديگر اينچنين نبود كه اين همه فضايلي كه درباره رجال علمي كوفه است مربوط به همين است كم كاري نكردند همين كوفي بعد از قيام مختار همهٴ اينها را همان دعاهاي وجود مبارك سيّدالشهداء به دست همينها مستجاب شد حضرت فرمود دربارهٴ عمر سعد نفرين كرد اميدوارم خدا كسي را بر تو مسلّط كند كه تو را در رختخواب سر ميبرد به وسيلهٴ همينها انجام شد, آن دعاي مبارك امام سجاد دربارهٴ حرملهٴ ملعون به دست همينها مستجاب شد كه «اللهم أذقه حرّ الحديد اللهم أذقه حرّ النار»[39] بنابراين اينها يكسان نبودند حالا اگر واقعاً لياقت داشتند اين مسئله سوم بايد حل بشود بحث در آن اوّلياش كه قرائت وجود مبارك حضرت آن لبان مطهّر قرائت كرد اين مفروقعنه است بعضي از خواص مثل زيدبنارقم شنيدند مفروقعنه است آيا همه لياقت داشتند بشنوند يا نه؟ مصلحت در اين بود كه نشنوند؟ يا شنيدند و ترتيب اثر ندادند اين سومي بعيد است حالا آن را البته بايد همچنان اين بحث باز است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ كهف, آيهٴ 16.
[2] . سورهٴ كهف, آيهٴ 14.
[3] . سورهٴ كهف, آيهٴ 17.
[4] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 47.
[5] . سورهٴ كهف, آيهٴ 9.
[6] . سورهٴ نجم, آيهٴ 18.
[7] . كشاف, ج2, ص476.
[8] . سورهٴ رعد, آيهٴ 4.
[9] . سورهٴ كهف, آيهٴ 11.
[10] . الكافي, ج2, ص539.
[11] . سورهٴ زمر, آيهٴ 42.
[12] . سورهٴ انعام, آيهٴ 60.
[13] . بحارالأنوار, ج73, ص189.
[14] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 185.
[15] . سورهٴ ق, آيهٴ 6.
[16] . سورهٴ غاشيه, آيهٴ 17.
[17] . سورهٴ غاشيه, آيهٴ 20.
[18] . سورهٴ غاشيه, آيهٴ 18.
[19] . بحارالأنوار, ج83, ص277.
[20] . سورهٴ كهف, آيهٴ 11.
[21] . سورهٴ كهف, آيهٴ 12.
[22] . سورهٴ انفال, آيهٴ 37.
[23] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 53.
[24] . سورهٴ غاشيه, آيهٴ 17.
[25] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 15.
[26] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 73.
[27] . سورهٴ قصص, آيهٴ 7.
[28] . سورهٴ نحل, آيهٴ 68.
[29] . سورهٴ نجم, آيهٴ 10.
[30] . سورهٴ كهف, آيهٴ 16.
[31] . سورهٴ بقره, آيهٴ 259.
[32] . سورهٴ بقره, آيهٴ 260.
[33] . سورهٴ بقره, آيهٴ 285.
[34] . سورهٴ بقره, آيهٴ 260.
[35] . سورهٴ بقره, آيهٴ 260.
[36] . سورهٴ بقره, آيهٴ 259.
[37] . سورهٴ بقره, آيهٴ 101.
[38] . بحارالأنوار, ج45, ص109.
[39] . بحارالأنوار, ج45, ص332.