اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ العَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ (٤٤) وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الأَمْثَالَ (٤۵) وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الجِبَالُ (٤۶) فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ (٤۷) يَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الوَاحِدِ القَهَّارِ (٤۸)﴾
اين انذار همان طوري كه قبلاً گذشت ظاهراً ناظر به جريان دنيا است يعني تخويف است تهديد است كه يك همچنين عذابي در پيش است و قابل انطباق بر ظهور وجود مبارك ولي عصر (ارواحنا فداه) است كه در آن روز بالأخره حكومت الهي مستقر خواهد شد مرحوم امين الاسلام طبرسي در بين احتمالات اين احتمال را تقويت كرده است منظور از اين ﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأتِيهِمُ العَذَابُ﴾ قيامت است منتها ﴿أَخِّرْنَا﴾ را به همان ارجعنا و ردنا معنا كردند و آنطوري كه زمخشري در كشاف شاهد اقامه كرد ايشان هم همان راه را طي كردند كه ﴿أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ اين ناظر به آن آيه است كه ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لاَ يَبْعَثُ اللَّهُ﴾[1] راجع به معاد دانست كه اشاره شد شواهد داخلي آيه اين معنا را تأييد نميكند اين ناس اعم از مذكر و مؤنث است قهراً ضمير جمعمذكري كه در آيات بعد آمده است به عنوان تقليب است ﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأتِيهِمُ العَذَابُ﴾ اين ناس چون عام است ضمير جمعمذكري كه در ﴿يَأتِيهِمُ﴾ هست ﴿الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ هست همه اينها بر اساس تقليب است چه اينكه ضمير ﴿أَوَ لَمْ تَكُونُوا﴾ ﴿أَقْسَمْتُم﴾ ﴿مَا لَكُم﴾ ﴿وَسَكَنتُمْ﴾ ﴿ظَلَمُوا﴾ ﴿تَبَيَّنَ لَكُمْ﴾ ﴿ضَرَبْنَا لَكُمُ﴾ همه اينها به ضمير جمع مذكر است اينها هم بر اساس تقليب است قهراً ﴿وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ﴾ هم بر اساس تقليب است اينطور نيست كه مكر زنان را شامل نشود منتها تقليب مصحح ميطلبد چرا مكر مرد مطرح است و مكر زن مطرح نيست؟ يا چرا مكر زن و مرد را به صورت مكر مرد مطرح ميكنند؟ مصحح اينگونه از تعبيرات تقليب است و تقليب هم ناظر به غلبه وجودي نيست گاهي هم به لحاظ غلبه وجودي است گاهي هم به لحاظ شدّت مكر است معمولاً آنها كه در برابر انبيا ميايستادند انبيا را شهيد ميكردند به مبارزه با انبيا بر ميخواستند ﴿وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[2] ﴿وَقَتْلَهُمُ الأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[3] غالب اينها همان مستكبران بودند مردها بودند در سوره مباركه «نوح» وقتي از جريان مكر قوم نوح سخن ميگويد آيه 22 سوره «نوح» اين است كه ﴿وَمَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً﴾ اين كبّار مفرد است وقتي خيلي كبير و عظيم باشد از او به كبّار ياد ميكنند گر چه صيغه صيغه جمع است ولي خودش مفرد است ﴿وَمَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً﴾ يعني مكراً كبيرا و در جريان قصه يوسف (سلام الله عليه) اگر سخن از كيد عظيم زنها است كه ﴿إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ﴾[4] بعد از توجه به اينكه بحث در مكر است و كيد و مكر شبيه هماند و تفاوتي ندارند از اين جهت در همان جريان يوسف (سلام الله عليه) كيد مردها اگر بيشتر از كيد زنها نبود كمتر نبود خوب همان برادرها بودند كه حضرت را به چاه انداختند و چاهاندازي برادر زمينه همه مصائب را فراهم كرده چطور كيد زن ميشود عظيم كيد برادرها و مردها كه منشأ همه اين فتنهها است عظيم نيست؟ خوب آنها هم مكر كردند فرمود كه ﴿يَابُنَيَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَي إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً﴾[5] كيد آنها هم كه بدتر از كيد اين زنها نبود و منشأ همه مشكلات هم همان كيد برادرها بود.
پرسش ...
پاسخ: فرق نميكند گاهي فتنه كشتن است و دسيسه كردن است به چاه انداختن است بعد گفتند كه﴿أَكَلَهُ الذِّئْبُ﴾[6] اين هم يك فتنه است ديگر يك وقتي قتلي مستقيم است يك وقتي دروغگويي و ترفند است آنها هم ترفند زدند گفتند اين را به چاه انداختند گفتند: ﴿فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ﴾ خوب.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره آن مهارت هم در اثر تجارب گذشته است ديگر يعني وقتي چند بار اين كار را انجام بدهد ترفندش گيرنده است ولي آن خبث نفس در همه اينها است.
پرسش ...
پاسخ: بله اما او دليل ميخواهد مرد كيد مرد هم عظيم است يا اعظم دليل ميخواهد ولي كيد.
پرسش ...
پاسخ: نه اثبات عظمت كيد مرد دليل ميخواهد اما اثبات عظمت كيد زن به صريح آيه است دو بحث است يكي اينكه مفهوم دارد يا نه؟ نگفتند مفهوم دارد مفهوم ندارد كه كيد زن عظيم است كيد مرد عظيم نيست اما اثبات عظمت كيد مرد دليل ميخواهد اين بود كه اين جمله ﴿وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الجِبَالُ﴾ كه زمينه تحقق را فراهم ميكند د ا آنچه كه در سوره مباركه «نوح» است كه ﴿وَمَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً﴾[7] نشان ميدهد مرد هم كيدش آن است و در جريان قصه يوسف (سلام الله عليه) كيد مرد بدتر از كيد زن بود براي اينكه ﴿فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً﴾[8] كيدش اين بود با يك ترفندي او را به چاه انداختند و همين مشكلات بعدي حتي كارگري منزل عزيز مصر و به زندان رفتن از همان چاه افتادن بود ديگر.
مطلب ديگر اين است كه كيدي كه انسان انجام ميدهد چه زن و چه مرد اينها در اثر دسيسه ابليس و اغواي ابليس است او ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾[9] است پس تمام اين كيدها و مكرها ولو كيد عظيمي كه در سوره «يوسف» آمده مكر كباري كه در سوره «نوح» آمده همه اينها محصول دسيسه و اغواي شيطان است كيد شيطان را ذات اقدس الهي به ضعف ستود و موصوف كرد فرمود آيه 76 سوره «نساء» اين است كه ﴿فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً﴾ خوب چگونه مكر كبّار داريم در سوره «نوح» كيد عظيم داريم در سوره «يوسف» وقتي همه اينها محصول وسوسه و اغواي شيطان است در حالي كه شيطان كيدش ضعيف است؟ جوابش اين است كه وقتي كيدي عظيم بود اين عظمتش نسبي است نه نفسي يعني اين زنها كيدشان نسبت به حضرت يوسف (سلام الله عليه) عظيم بود نسبت به آن همسرش عظيم بود يا مكري كه كفار نسبت به پيامبر عصر خودشان داشتند مكر كبّار بود ولي همه اينها نسبت به ذات اقدس الهي كيد ضعيف است مكر ضعيف است و مانند آن اگر نسبت به ذات اقدس الهي بسنجاند ميشود ضعيف نه تنها الآن ضعيف است فرمود: ﴿إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً﴾[10] از ديرزمان هر نقشهاي كه او ميكشيد ضعيف بود اينطور نيست كه شيطان كيدش در فلان حادثه ضعيف باشد در حوادث ديگر اينچنين نباشد اگر اين ﴿كَانَ﴾ منصرف از زمان بود كه معنايش اين است كه اصلاً هر مكري كه شيطان به عنوان اغوا و وسوسه داشته باشد ضعيف است نسبت به اراده ازلي اگر هم نباشد مفيد استمرار است از دير زمان كيدش ضعيف بود نه اينكه حالاها ضعيف شده و ﴿إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً﴾ فتحصل آنجايي كه عظمت است آنجار كه كبّار بودن است نسبي است نه نفسي و همه اينها در برابر ذات اقدس الهي ميشود كيد ضعيف لذا خداي سبحان ميفرمايد به اينكه اينها كيد ميكنند ما هم كيد ميكنيم بعد معلوم ميشود چه كسي پيروز است ﴿إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً ٭ وَأَكِيدُ كَيْداً﴾ در سوره مباركه «طارق» فرمود به اينكه آيه پانزده به بعد ﴿إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً ٭ وَأَكِيدُ كَيْداً ٭ فَمَهِّلِ الكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً﴾ يك مختصر مهلت بده بعد معلوم ميشود چيست.
پرسش ...
پاسخ: نه اينجا كه ﴿إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ﴾[11] كه كلام الله نيست درباره وصف قيامت كلام الله است درباره خلق عظيم وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كلام الله است اما اينجا نقل كلام ديگري است البته امضاء هم فرموده اين ﴿إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ﴾ كلام الله نيست خداي سبحان نقل ميكند كه او چنين گفته البته مطلبي را كه قرآن نقل ميكند اگر باطل باشد يقيناً ابطال ميكند يك كتاب قصه نيست.
پرسش ...
پاسخ: بله منظور نه اينكه در جريان خلق پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در جريان معاد و جريان ﴿إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ﴾[12] خيلي فرق ميكند او را مستقيماً خود خدا درباره قيامت و خلق پيامبر فرمود عظيم است اما درباره اين فرمود آن شخص به زن به آن زليخا و مانند آن گفت كه ﴿إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ﴾ منتها چون ابطال نشده اين سخن را خدا قبول دارد منتها عظمت يعني ترفند نسبي نه در برابر خداي سبحان عظيم است يا در حد خود عظيم است غرض اين است كه اگر گفته شد همه اينها عظيم است يا كبّار و همه اينها در اثر دسيسه وسوسه شيطان است و شيطان كيدش ضعيف است براي آن است كه نسبت به اراده ازلي خداي سبحان خوب ميشود ضعيف است.
پرسش ...
پاسخ: نه ديگر چون انسانها را او اغوا ميكند هم مطالب علمي را به آنها اغوا ميكند كه چگونه نقشه بكشند ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾[13] هم دسيسههاي عملي و ترفندهاي عملي را او ياد ميدهد ديگر بر اثر اغواي شيطان ديگر.
پرسش ...
پاسخ: بله چون هميشه دارد سواري ميدهد ديگر برابر سوره مباركه «اسراء» فرمود: ﴿لأَحْتَنِكَنَّ﴾[14] من احتناك ميكنم حنك و تحت حنك اينها در اختيار من است يك سواركار وقتي مسلط بر اسب شد حنك اسب تحت حنك اسب همه در دست او است اين را ميگويند احتناك گفت من سواري ميگيرم خوب اينها درست است تند ميروند يك اسب تندرو وقتي يك سواركار ماهر داشته باشد ميرود اما بالأخره دارد سواري ميدهد ﴿لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ اين كار را ميكند ديگر اسب كه ديگر نميتواند بگويد كه من مسلط بر سوارم كه درست است كه دارد تند ميرود اما او تند ميراند اينطور است اما نسبت به ذات اقدس الهي ضعيف است فرمود: ﴿إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً﴾[15] لذا فرمودند به اينكه اينها مكر بكنند ما هم مكر بكنيم ببينيم چه در ميآيد اينها هم نقشه ميكشند ما هم نقشه ميكشيم ببينيم چه در ميآيد ﴿إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً ٭ وَأَكِيدُ كَيْداً﴾[16] يا ﴿وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ المَاكِرِينَ﴾[17] نسبت به ذات اقدس الهي چيزي نميتواند عظيم باشد.
پرسش ...
پاسخ: در اين دنيا از نظر پيروزيهاي اسلام بله جوابشان را ميبينند اما مسائل شخصي زمين كسي را بردند فرش كسي را بردند مال كسي را بردند نسبت به يك شخص معين هتك كردند او را گاهي ممكن است در دنيا ببينند گاهي در آخرت ولي مسائل ديني اينچنين نيست كه خداي سبحان دينش را رها بكند بگويد من در آخرت جبران ميكنم اين ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[18] بايد بشود بالأخره در هر مقطع تاريخي هم پيروز است اين استثنا پذير هم نيست حالا يك وقتي مسلمانها كوتاه ميآيند و ياري نميكنند اين مطلب ديگر است فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾[19] اگر چنانچه خداي ناكرده در يك عصري ملتي دين را ياري نكردند فرمود: ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾[20] شما را ميبرند يك عده آدمهاي متديّن ميآورند كه دينشناس باشند دينباور باشند و از دين حمايت كنند در جريان دين اينطور نيست كه بگويد هر چه شد شد اما در مسائل شخصي زمين كسي را بردند مال كسي را بردند بله ممكن است هم در دنيا گاهي در دنيا گاهي در آخرت ولي مسئله دين را گذشته از آخرت در دنيا يقيناً خدا پيروز ميكند فرمود: ﴿كَتَبَ اللَّهُ لأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾[21] اين جزء قضاي حتم الهي است ﴿كَتَبَ اللَّهُ لأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾ فرمود: ﴿وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ﴾[22] بعد هم ميفرمايد كه ﴿فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه﴾ اين شدني نيست منتها يك كسي كه درباره دنيا دارد فكر ميكند بالأخره دنيا است يك سير دائمي گستردهاي دارد به چند روز و چند سال نيست الآن شما ميبينيد پنجاهمين سال رحلت اين بزرگواران است شهادت نواب صفوي و آنهايند آن روزي كه اينها را تيرباران ميكردند خيال ميكردند اوضاع تمام شده سال 1333 بود ظاهراً يك سال قبل از اعدام اينها آن سال ما در مدرسه مروي تهران درس ميخوانديم آمدند گفتند كه محاكمه آنها است شما برويد ما رفتيم ديديم مثل اينكه شيراني نشستهاند بر روي اين صندليها اينها چهكساني بودند همين چند نفري كه اعدام كردند آن روز نواب (رضوان الله عليه) آنجا حضور نداشت واحدي بود و ديگري اصلاً مثل اينكه از مرگ نميترسيدند و خيال كردند كه اينها را اعدام بكنند اوضاع تمام ميشود ما اينها را ديديم مثل چند تا كوه جلو نشستند آنها كه دارند محاكمه ميكنند دارند ميلرزند اينها چه كسي هستند اينها چه كسي هستند اين سال 33 بود كه 34 اينها اتفاق افتاد اين مبادا خيال بكند كه گذشت گذشت جريان صبر الهي الان شما ميبينيد با جلال و شكوه دارند از اينها تجليل ميكنند اين ﴿وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ﴾[23] از اين قبيل است كه ﴿كَتَبَ اللَّهُ لأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾[24] از اين قبيل است ﴿فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه﴾ از اين قبيل است ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ﴾[25] از اين قبيل است درباره دين هرگز به قيامت واگذار نشده در مسائل دنيايي گاهي قيامت است گاهي دنيا البته.
فرمود كه مكرشان هر چه باشد نزد خدا ضعيف است و جمعبندي بكنيد شما بگوييد تمام اين مكرها از دسيسه شيطان است خوب دسيسه شيطان وقتي ضعيف بود مكرهاي ديگر هم يقيناً ضعيف است ديگر آن كسي كه سواري ميگيرد او قدرت بردن ندارد خوب اسب هم در اختيار او است ديگر ﴿إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً﴾[26] ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ اين ﴿وَسَكَنتُم﴾ نه يعني جاي فيزيكي آنها نشستهايد خوب گاهي انسان «يسكنوا مساكن الذين عدلوا» افراد عادل متقي كه رحلت كردند خانهشان را گاهي ديگران ميگيرند منظور خانه فيزيكي نيست منظور آن منزلت است آن مقام است آن جاه است آن رتبت است آن سمت است آن حكومت است فرمود شما از نظر قدرت به جاي ظالمين نشستهايد وگرنه خانهاي كه الآن شما داريد ممكن است يك چند تا عادل در آن نشسته باشند يك اين محدوده در اين كشور در اين زمين الآن كه كار بدست شما است قبلاً دست ظالمين بود زمين همين طور است نه اينكه خصوص شهر معيّن ديار معيّن روستاي معيّن خانه معيّن اين منظور نيست يعني بالأخره در روي زمين يك عدهاي قبلاً بودند خوب عدول و متقيان فراوان بودند كه به رحمت الهي رفتند و روح و ريحان نصيبشان شده اما شما كه الآن قدرت دستتان بود در برابر انبيا ايستاديد قبل از شما يك عده ديگر هم بودند كه به همين سرنوشت تلخ مبتلا شدند ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ﴾ ما حجت را بر شما تمام كرديم ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ﴾[27] ميشويد و مانند آن و قصه را هم براي شما گفتيم هم از نظر علمي براي شما روشن كرديم هم از نظر تاريخي براي شما روشن كرديم هيچ مشكلي شما نداشتيد ﴿وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الجِبَالُ﴾ پس چون اينچنين است با فاء تفريع ﴿فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه﴾ مبادا خيال بكنيد كه ذات اقدس الهي خلف وعده ميكند نسبت به هيچ كس خلف وعده نميكند منتها همان طوري كه خطاب مستقيماً به پيامبر است ولي امت منظورند اينجا هم فرمود ما به پيامبران خلف وعده نميكنيم يعني امت را حفظ ميكنيم دين را حفظ ميكنيم نه تنها شخص پيامبر را شخص پيامبر را كه خوب ممكن بود ﴿وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[28] اما دين را حفظ ميكنيم ﴿إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ قبلاً هم ملاحظه فرموديد طليعه اين سوره مباركه «ابراهيم» با عزّت الهي شروع شده است در آيه يك فرمود: ﴿إِلَي صِرَاطِ العَزِيزِ الحَمِيدِ﴾ عزّت هم به معناي نفوذ ناپذيري است و لازمه عزّت پيروزي و غلبه از يك سو و انتقام گرفتن از سوي ديگر است و يك مبدا عزيز از ظالم انتقام ميگيرد چون ﴿عزيز است ﴿ذو انتقام است ميشود منتقم خوب يك بحثي را سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) دارد به عنوان انتقام الهي كه يك بحث جالبي است مثل ساير بحثهاي ايشان كه برخيها خواستند بگويند خدا انتقام ميگيرد يعني چه منشا انتقام تشفي است آدم انتقام ميگيرد كه دلش خنك بشود وقتي مظلوم رنج ديده است با انتقام اين قلبش تشفي پيدا ميكند تسلي پيدا ميكند سلوت پيدا ميكند آرام ميشود ذات اقدس الهي كه آسيب نميبيند تا قلبش محتاج به تشفي باشد و محتاج به تسلي باشد و انتقام بگيرد پاسخي كه ايشان ميدهد در بحثهاي قبل هم مشابه اين گذشت اين است كه انتقام در حقيقت چهار قسم است ايشان در اينجا به دو قسمش اشاره فرمودند انتقام گاهي فردي است براي تشفي قلب است مثل انتقامي كه مظلوم از ظالم ميگيرد اين را هم ذات اقدس الهي اجازه داد فرمود: ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[29] خوب اين انتقام جائز است و در غير موارد غصب و امثال ذلك كه انتقامهاي فحش و صب كه اينها روا نيست و جائز نيست ميماند انتقام زدن خوب انتقام زدن هست ديگر قصاص هم از همين قبيل است ديگر ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[30] است ﴿وَالعَيْنَ بِالعَيْنِ﴾[31] است چه قصاص نفس چه قصاص طرف منتها براي حفظ نظم گفتند به محكمه مراجعه كنيد قصاص غير از حدود است قصاص غير از تعزيرات است قصاص حق مسلم مظلوم است كه ميتواند از ظالم انتقام بگيرد خوب منتها براي حفظ نظم بايد به محكمه مراجعه بشود اين انتقام فردي است انتقام اجتماعي انتقامي است كه قاضي از مجرم ميگيرد اگر كسي امنيت جامعه را به هم زد كاري به قاضي و دستگاه قضا نداشت اما براي حفظ جامعه و تأمين امنيّت اجتماع دستگاههاي قضائي از مجرم انتقام ميگيرد اين براي حمايت قانون است و حفظ امنيت جامعه اين براي تشفي فرد نيست او اصلاً مجرم را نميشناسد و قلبش هم مصدوم نشده است از اين كار لكن براي حفظ قانون و تأمين امنيّت جامعه انتقام ميگيرد اين قسمت دوم قسمت سوم كه ايشان ميفرمايد انتقام الهي از همين قبيل است براي حفظ دين است براي حفظ نظم است و مانند آن البته اين بخش قابل توجهش به دنيا بر ميگردد در آخرت چنين انتقامي مطرح نيست براي اينكه آخرت نظام، نظام اجتماعي و امثال ذلك نيست قسم سوم انتقامي است كه طبيب از بيمار ناپرهيز ميگيرد اگر چنانچه بيماري به محكمه طبيب مراجعه كرد و بيماريش را گفته طبيب راهنمائي كرده گفته فلان كارها را نكن فلان غذاها را نخور فلان كارها را انجام بده فلان غذاها را ميل كن فلان داروها را هم ميل كن اين مثبت و منفي همه را گفته اين بيمار به جاي تقواي طبي پرهيز طبي ناپرهيزي كرده آن غذاهايي كه نبايد بخورد خورده داروهايي كه بايد مصرف بكند مصرف نكرده بعد گرفتار شده به بيماري دستگاه گوارش مثلاً حالا دارد رنج ميبرد اين رنجي كه بيمار ناپرهيز ميبرد در حقيقت انتقامي است كه طبيب از او ميگيرد انتقام طبيب از بيمار ناپرهيز به اين نيست كه اين بيمار را به زندان بفرستد به شلاق محكوم بكند كه همان دردي كه ميكشد انتقام طب است از بيمار ناپرهيز اين قسم سوم اينگونه هم كه جراحي ميكند كمك ميكند به او در حقيقت جراح دارد مهربانياش را نشان ميدهد لذا اين بيمار مدتها نوبت ميگيرد از او تقاضا ميكند درخواست ميكند كه شما جراحي كنيد كه من راحت بشوم و بعد از عمل هم خيلي دست و پاي او را حاضر است ببوسد تشكر ميكند كه شما من را از اين مشكل نجات داديد اين قسم سوم.
پرسش ...
پاسخ: طبيعتي در كار نيست هر چه هست خلقت است ديگر بله اما چه كسي قرار داد چه كسي اين دستگاه گوارش را اينچنين قرار داد چه كسي اين دارو را اينچنين مؤثر قرار داد چه كسي اين غذاها را اينچنين قرار داد ديگري است به نام ذات اقدس الهي اساس خلقت براي اين است نه طبيعت وقتي در بحثهاي قبل داشتيم كه نظام هستي را خدا آفريد و او دارد اداره ميكند خداي سبحان آثاري را براي اشيا قرار داده كه اين آثار پيامد خود آن خود آن اشيا است.
قسم چهارم انتقام انتقامي است كه ولي از كودك بازيگوش ميگيرد اگر چنانچه ولي به كودك گفت اينجا بخاري روشن است اين شعله خيلي خوش رنگ است دست به آتش نزني دستت ميسوزد يا اگر اين را براي تماشا به باغ وحش بردند اين مار نرم پشت كنار اين قفسه خوابيده است وقتي به كودك ميگويد اين پشتش نرم است ولي دست به اين نرم نزن كه اين سم است خوب اگر چنانچه اين كودك بازيگوش حرف ولياش را نشنيد و با آتش بخاري بازي كرد خوب اين دست زدن همان و سوختن همان اين انتقامي است كه ولي از كودك ميگيرد انتقامهاي الهي از قبيل اول نيست كما افاده سيدنا الااستاد از قبيل دوم هم نيست و ان رضي به سيدنا الاستاد از قبيل سوم هم است عند الاوساط و از قبيل چهارم است عند الاوحدي وقتي ذات اقدس الهي ميگويد اين كار را انجام ندهيد يعني اين كار ضرر دارد حالا يا ضررش يا امروز ظاهر ميشود يا بعد از چند ماه يا چند سال يا در معاد ظاهر ميشود اين ميشود انتقام قسم سوم مثل اينكه يك طبيب حاذق ميگويد اين غذا را مصرف نكنيد براي اينكه اگر اين غذا را مصرف كرديد برابر استعدادها و سنين مختلف گاهي بعد از دو سال گاهي انسان بعد از بيست سال فلان بيماري ظهور ميكند خوب حالا زود يا دير ولي بالأخره اثر دارد عذاب الهي گاهي از اين سنخ است عند الاوساط گاهي نه اصلاً گناه سم است با سم بازي كردن معنايش اين نيست كه بعداً مسموم ميشوي سم غير از غذاي مسموم است يك غذايي كه سه چهار روز مانده اگر كسي مصرف بكند ممكن است بعد از دو سه روز مشكل پيدا كند اما سم را همين كه نوشيد نوشيدن سم همان و مسموم شدن همان گناه نزد اوحدي از اولياء الهي از قبيل سم است و آتش آنها وقتي به اين آيه رسيدند كه ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾[32] ديگر توجيه نميكنند ديگر نميگويند مضاف محذوف است «يدعون الي المعاصي التي يوجب ارتكابها دخول النار» اين گونه نيست نه «الي النار» رهبران كفر مردم را به كفر و عصيان و طغيان دعوت ميكنند كه اينها آتش است منتها خيليها هستند كه مستانه زندگي ميكنند و نميفهمند كه سوختند خوب مست اگر دستش بسوزد احساس نميكند كه يك مغمي اليه وقتي كه رفته در اتاق عمل اين را بيهوش كردند بدنش را ارباً اربا كردند او دردي را احساس نميكند چون بيهوش است خيليها گرفتار سكرةً الحياة الدنيايند و چون گرفتار سكرةً الحياة الدنيا هستند مستانه زندگي ميكنند نميدانند كه دستگاه بدنشان ﴿نَارُ اللَّهِ المُوقَدَةُ﴾[33] دارد ميسوزد وقتي به هوش ميآيند ميبينند كه شعله گر كرده اين شعله كه تازه پيدا نشده كه بعضي از بزرگان در كتابهايشان نوشتهاندكه ما خودمان ديديم كه بعضيها دارند حرف ميزنند از دهانشان آتش ميآيد همينها كه ايجاد اختلاف ميكنند ايجاد فتنه ميكنند خوب منتظرند كه يك بهانهاي از يك جا در بياورند كه دو نفر را به هم بزنند اينها فرمودند كه ما ديديم كه دارد از دهان اين آتش بيرون ميآيد حالا يكي دو تا نيست آدم بگويد دروغ است كه ما هيچ دليلي نداريم هي بگوييم كه مضاف محذوف است هي بگوييم جمله محذوف است ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾[34] يعني «يدعون الي المعاصي التي توجبوا يوجبو الارتكابها دخول النار» يك جمله افتاده اينجا نه نار است ديگر حالا من نميبينم تو نميبيني اين معنا ندارد كه ديگري نميبيند كه خوب اين را غزالي نقل كرده ديگران هم نقل كردند كه دو نفر آمدند حضور پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت تعارف كرده به غذايي آنها گفتند ما روزهداريم فرمود شما كه چيز خوردهايد كه روزه نداريد كه يك ساعت قبل داشتيد چيز ميخورديد اين را غزالي نقل ميكند عرض كردند ما صبح تا حال چيزي نخورديم روزه گرفتيم حضرت دستور داد يك تشتي حاضر كنند تشتي حاضر كردند فرمود بالا بياوريد قي كنيد اينها تهوع كردند گوشت قي كردند عرض كردند يا رسول الله ما چيزي نخورديم اينها چيست فرمود اينها گوشت برادر مؤمن است غيبت كرديد همين است ديگر اين يك علمي نيست كه با تجربه و با ابطالپذيري كوپر و اثبات پذيري كوپر حل بشود كه همه علوم كه در آزمايشگاه حل نميشود كه علم وحياني اين چنين نيست اين ﴿وَلاَ يَغْتَب بَعْضُكُم بَعْضاً أَيُحِبُ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً﴾[35] ميشود اين حالا اگر كسي نتواند باطن غيبت را به اين صورت ببيند انسان بايد آيه را توجيه بكند يا خويش را تأويل كند نه اين ذكر را بنابراين انتقام الهي عند الاوحدي آن قسم چهارم است كه فرمود اين خودش آتش است ديگر ﴿اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ خوب اگر ولي بازيگوش كودك نافرمان را انتقام ميگيرد اين به تشفّي بر ميگردد اين به حفظ امنيت جامعه بر ميگردد اين به عمل نكردن به نسخه بر ميگردد يا نه خود اين آتش است ديگر آن وقت اين جريان سوره مباركه «نساء» تمثيل خواهد بود نه تعيين يعني اينچنين نيست كه در بين معاصي كبيره فقط مال يتيم خوردن آتش باشد نه بعضي از معاصي است كه از مال يتيم خوردن بدتر است يا به اندازه او است ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ اليَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾[36] نه «سياكلون ناراً» خوب آن بزرگوار در كتابش نوشته كه ما ديديم بعضي كه حرف ميزنند از دهانشان آتش در ميآيد بنابراين انتقام الهي نزد اوحدي از قبيل قسم چهارم است نزد اوساط از قبيل قسم سوم است اينكه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) فرمودند به عنوان قسم دوم قابل توجيه است آن درباره غذاهاي اجتماعي اين طور است كه خداي سبحان فرمود: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾[37] فرمايش اينها درباره اينها درست است ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[38] اين درست ﴿وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ المُؤْمِنِينَ﴾[39] تا عبرت بگيرد اين درست اما جريان معاد و آن بحثهاي تكويني نه تنها قسم اول نيست قسم دوم نيست به قسم سوم و چهارم بر ميگردد.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 38.
[2] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 21.
[3] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 181.
[4] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 28.
[5] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 5.
[6] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 14.
[7] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 22.
[8] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 5.
[9] ـ سورهٴ ناس، آيهٴ 5.
[10] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 76.
[11] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 28.
[12] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 28.
[13] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.
[14] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 62.
[15] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 76.
[16] ـ سورهٴ طارق، آيات 15 و 16.
[17] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 54.
[18] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 33.
[19] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 7.
[20] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 38.
[21] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 21.
[22] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[23] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[24] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 21.
[25] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 7.
[26] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 76.
[27] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.
[28] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 21.
[29] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 194.
[30] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[31] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[32] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 41.
[33] ـ سورهٴ هُمَزه، آيهٴ 6.
[34] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 41.
[35] ـ سورهٴ حُجرات، آيهٴ 12.
[36] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.
[37] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 38.
[38] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[39] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.