07 12 2005 4849330 شناسه:

تفسیر سوره ابراهیم جلسه 16

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُم مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحي إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ (۱۳) وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ (۱٤) وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ (۱۵) مِن وَرآئِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَي مِن مَّاءٍ صَدِيدٍ (۱۶) يَتَجَرَّعُهُ وَلاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ المَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِن وَرآئِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ (۱۷)

آنچه وجود مبارك موساي كليم به قومش بيان فرمود تقريباً جزء ابتلائات انبياست هم نبوت عام احكامي دارد و هم همان نبي در هر عصري هر نبي در هر عصري با يك سلسله ابتلائهاي مشترك دست به گريبان است گذشته از اينكه هر كدام مشكل خاص خودشان را دارند اين جريان اينكه مستكبران هر عصري به انبيايشان مي‌گفتند اگر دست از دين بر نداريد شما را تبعيد مي‌كنيم اين مخصوص انبياي قبل از موساي كليم نيست بلكه انبياي بعد از موساي كليم (سلام الله عليه) تا عصر حضرت خاتم انبيا (عليهم آلاف التحية و الثناء) هم هست وجود مبارك رسول گرامي هم همين تهديد‌ها را روا داشتند آيه 76 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين است ﴿وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ إِلاَّ قَلِيلاً﴾ اينها استفضاض كردند تلاش و كوشش كردند كه تو را از زمين بردارند بالأخره و اگر چنين كاري مي‌كردند هرگز موفق نمي‌شدند طولي نمي‌كشيد كه خودشان گرفتار مي‌شدند در همان سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيات ديگري هم هست كه جريان استفضاض و تبعيد و بيرون كردن انبيا مطرح است چه اينكه درباره خود موساي كليم (سلام الله عليه) آيه 103 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين است بعد از اينكه وجود مبارك موساي كليم به فرعون فرمود: ﴿قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[1] براي تو ثابت شد كه اينها آيات الهي است و جز خدا مبدء ديگري اين معجزات را نازل نكرده است ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ﴾ كه اينها آيات الهي‌اند و خدا نازل كرده است ﴿وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً ٭ فَأَرَادَ أَن يَسْتَفِزَّهُم مِنَ الأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَمَن مَعَهُ جَمِيعاً﴾ فرعون تصميم گرفت كه موساي كليم و مؤمنان را از سرزمين بيرون كند كه ما او را به قهر الهي مقهور كرديم و غرقش كرديم اين تصميم‌گيري براي تبعيد هم قبل از موساي كليم بود هم بعد از موساي كليم هم درباره خود موساي كليم هست درباره وجود مبارك رسول گرامي همان آيه‌اي كه اول قرائت شد يعني آيه 76 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين بود آنها اصرار مي‌كردند كه برخي از مطالبات ما را مدعيات ما را بپذير ذات اقدس الهي فرمود تثبيت الهي مانع از آن شد كه تو حرفهاي بيگانه ها را بپذيري آيه 74 به بعد اين است ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾ گرچه اين سوره قبلاً بحث نشد ولي اين آيه به مناسبتهايي چند بار بازگو شد كه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد كه تثبيت الهي تأييد الهي باعث شد كه پيشنهاد اينها را نپذيرفتي يك نزديك به قبول پيشنهاد اينها هم نبودي دو ميل قبول پيشنهاد اينها را هم نداشتي سه پس به هيچ وجه در حريم پيشنهاد اينها حركت نكردي ﴿لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾ فعل خارجي كه انجام نشد يقيناً پيشنهاد اينها را قبول نكردي ركون و ميل قلبي هم نكردي اين هم دو نزديك به ميل هم نشدي ولي اندك كاد يركن يعني نزديك بود ركون كند تو نزديك به ركون هم نبودي از سه منظر عصمت وجود مبارك پيامبر از آن آيه استفاده مي‌شود غرض آن است كه اين استفضاض و تحريك و جنب و جوش براي اخراج اين يك درد مشتركي بود كه غالب انبيا و پيروانشان به اين درد مبتلا بودند در انيجا كه وجود مبارك موساي كليم فرمود آنها به انبيايشان گفتند: ﴿لَنُخْرِجَنَّكُم مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا﴾ ذات اقدس الهي وحي فرستاد كه اگر شما مستقيم باشيد ايستادگي كنيد هم آنها نااميد مي‌شوند هم سرزمين آنها را ما به شما ارث مي‌دهيم در ذيل اين جمله ﴿وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ﴾ روايتي است كه گوشه از آن روايت را مرحوم امين الاسلام ذكر كرده مبسوط‌ترش را در جوامع روايي آمده كه اگر كسي همسايه خود را برنجاند و آزار كند «ورثه الله داره»[2] ذات اقدس الهي كاري مي‌كند كه اين شخص اذيت كننده رخت بربندد و خانه او را همسايه‌اش مالك بشود «من آذي جاره طمعاً في مسكنه ورثه الله داره»[3] اينجا هم همين‌طور است كه آن اصل كلي است كه ﴿وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ﴾ كه اين خاف مقامي هم شامل مقام اولياي الهي مي‌شود آنها كه «شوقاً الي‌الله» دارند خوف از هجران دارند و آنهايي كه جزء اوساط‌اند و «خوفاً من النار» عبادت مي‌كنند آنها هم خب از ﴿وَعِيدِ﴾ الهي هراسناك‌اند هر سه گروه مشمول اين قسمت‌اند يعني آنها كه «خوفاً من النار» يا «شوقاً الي الجنة» يا «شوقاً الي لقاء الله» عبادت مي‌كنند همه آنها مشمول اين وعده الهي‌اند بعضي از مقام الهي هراسان‌اند بعضي از وعيد الهي آن كه مي‌فرمايد: «صبرت علي حر نارك فكيف اصبر عن النظر الي كرامتك»[4] آن براي خاف مقام رب است اين صبر بر نار را مفروغ عنه گرفته ولي ديگران نه آنهايي كه مراحل نازل‌تر به سر مي‌برند آنها «خوفاً من النار» عبادت مي‌كنند ﴿وَاسْتَفْتَحُوا﴾ يعني طرفين طلب فتح كردند انبيا همان‌طوري كه در اصل جريان به ذات اقدس الهي متوكل‌اند چه اينكه توكّل را در سه جمله بيان فرمود در مهم‌ترين مشكلشان هم از خداي سبحان طلب فتح مي‌كنند وجود مبارك نوح (سلام الله عليه) استفتاح كرد عرض كرد: ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَي الأَرْضِ مِنَ الكَافِرِينَ دَيَّاراً﴾[5] يا ﴿أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ﴾[6] ﴿افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالحَقِّ﴾[7] اينها استفتاحهاي سه گانه نوح (سلام الله عليه) بود و مانند آن در جريان وجود مبارك موساي كليم هم استفتاح كرد عرض كرد ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَي أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾[8] خدايا اينها با مالشان بر اين مستضعفان دارند حكومت مي‌كنند مال را از اينها بگير بين اينها و بين مال اينها جدايي بينداز و مانند آن لوط هم كه عرض كرد ﴿رَبِّ انصُرْنِي عَلَي القَوْمِ المُفْسِدِينَ﴾[9] خدايا مرا نسبت به اين قوم تبهكار فاتح و منصور قرار بده و مانند آن آنها هم كه مي‌گفتند كه ﴿فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[10] اگر اين حق است بالأخره يك عذابي بيايد به حيات ما خاتمه بدهد آنها يك استفتاح مشئومي داشتند و انبيا و اولياي الهي (عليهم السلام) يك استفتاح محمود و ممدوحي داشتند.

پرسش ...

پاسخ: نه براي اينكه خود اين صبر استعانت از ذات اقدس الهي است جزع كه نيست صبر به معناي سكوت نيست صبر به معني تحمل است و حل مشكل را خواستن از ذات اقدس الهي با اينكه وجود مبارك ايوب آن همه مدح در صبرش شد مع ذلك مي‌گفت: ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[11] درباره صبر ايوب كه قرآن صحه گذاشت همه انبيا صحه گذاشتند اما به خدا عرض مي‌كند كه پروردگارا ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾ سنبت به ذات اقدس الهي انسان ه ميشه بايد درحال دعا باشد هر چه داد شاكر باشد نداد صابر باشد ولي اصل خواستن و رابطه و عرض ادب را بايد داشته باشد خب.

﴿وَاسْتَفْتَحُوا﴾ در اينجا ثمر و پيروزي براي انبيا و اوليا بود خيبه و خسران و باختن سرمايه براي هر ستم كار معاند است ﴿وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ﴾ اينها به عنوان اصول كلي است يعني در حال و گذشته و آينده اين‌طور است اين‌طور نيست كه اين خاب يك فعل ماضي باشد شامل حال و آينده نشود اين گونه از امور كه از سنن الهي حكايت مي‌كنند منسلخ از زمانند خاب خوائب يخيب اين‌چنين است يعني آنطوري كه وجود مبارك موساي كليم از گذشته نقل مي‌كند درباره آينده هم همين‌طور است براي اينكه در جريان وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) همين‌طور بود ﴿وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ﴾ بود اين گونه از افعال كه از سنت الهي حكايت مي‌كند منسلخ از زمانند مثل آن افعالي كه از اوصاف الهي حكايت مي‌كنند ﴿وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيراً﴾ «كان الله شهيداً» و مانند آن يعني دائماً اين‌چنين است از اصل كينونت خبر مي‌دهد در هر عصر و مصري هر جبّار معاندي سرمايه باخته است ﴿وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ﴾ جبار وقتي در بشر استعمال مي‌شود به معناي متكبّر و زورگو و زورگير و مانند آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «مريم» به اين صورت بيان شده آيه دوازده به بعد سوره «مريم» ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الحُكْمَ صَبِيّاً ٭ وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيّاً ٭ وَبَرَّاً بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً﴾ اين درباره حضرت يحيي كه اهل عصيان نبود چه اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ «مريم» درباره وجود مبارك عيسي (سلام الله عليه) آمده است كه آيه 32 به بعد ﴿وَبَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً﴾ مستكبران وقتي هم كه خواستند به كسي ستم بكنند جبارانه و با قهر ستم مي‌كردند سنت باطله آنها اين بود آيه 129 سورهٴ مباركهٴ «شعراء» اين است كه ﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ ٭ وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ﴾ پس جبار در بشر به معناي متكبر زورگو زورگير و مانند آن است اما درباره ذات اقدس الهي به معناي جبران كننده نقص است يكي از اسماي حسناي خداي سبحان اين است كه او جبّار است ﴿الجَبَّارُ المُتَكَبِّرُ﴾[12] و اينها در سورهٴ مباركهٴ «حشر» آمده در ادعيه آمده او اهل جبروت است جبروت را كه جبروت گفتند براي اينكه نقصان مادون به عهده آنهاست و در دعاها هم مي‌خوانيد كه «يا جابر العظم الكسير»[13] اي كسي كه استخوان شكسته را تو جبيره مي‌كني جبيره جيبره هم همين است وضوي جبيره بگيريد همين است كه جبران بكند آن نقص و آن ترك شكستگي را.

پرسش: عالم جبروت يعني چه؟

پاسخ: جبران كننده نقص مادون حالا فرقش با ملكوت و اينها چيست مطلب ديگر است ولي آن نشئه‌اي است كه خودشان بي‌نقص‌اند يك و نقص مادون را هم به عنايت فيض الهي جبران مي‌كنند اين دو و در اين دعاي نوراني كه به ذات اقدس الهي عرض مي‌ كند «يا جابر العظم الكسير» هم همين است در حقيقت او جبيره كننده است اين استخواني كه شكست مستحضريد كه پزشكان و اين شكسته بندهاي سابق هم آنها مي‌گفتند و هم اينها كه اصلاً كاري طبيب نمي‌كند فقط محكم مي‌بندد كه تكان نخورد و خودش يك كسي هست كه جوشكاري مي‌كند و لحيم‌كاري مي‌كند اين استخواني كه يك واحد متصل بود شكست دو تا شد اين شكسته‌بند مي‌بست سابق الآن هم با يك دستگاه قوي‌تر و تميزتر مي‌بندند هيچ كاري هم نمي‌كنند اگر احياناً چهارتا كپسول و قرص مي‌دند براي تقويت او يا حل بيماريهاي ديگر اوست وگرنه درمان اين شكستگي دارويي ندارد وقتي محكم بستند يك كسي هست كه جوشكاري مي‌كند لحيم‌كاري مي‌كند آن همان جابر عظم كسير است كه دوتا را يكي مي‌كند با خون به همه اين دستگاه عنايت دارد اينها را مي‌رساند يكي مي‌كند «يا جابر العظم الكسير‌»[14] اي كسي كه استخوان مكسور و شكسته را تو جبيره مي‌كني ذات اقدس الهي هر نقصي در عالم باشد بخواهد جبران مي‌كند حتي جبران نقص عالم جبروت هم به عهده خداي سبحان است بالأخره آنها موجود ممكن‌اند و موجود ممكن ناقص است هر چه دارد از ذات اقدس الهي دارد حالا هرچند بدء و حشر آنها يكي باشد ولي بالأخره هرچه دارند از عنايت الهي است خداي سبحان جبّار است يعني جبران كننده نقص مادون است اما كسي كه در اثر نقص خود حقوق ديگران را تضييع مي‌كند چنين كسي جبار است و ذات اقدس الهي او را به خيبه و خسران و باختن سرمايه محكوم مي‌كند ﴿وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ﴾ هم از عند است عند يعني ناحيه يك كسي كه تك‌رو است و گوشه‌گير نيست منزوي نيست تكرو است و ديگران را به طرف خود مي‌خواند اين را مي‌گويند عنيد معاند يك بياني دارد جناب فخر رازي در تفسيرش كه اين شخص اينهايي كه در برابر انبيا ايستادند يك وصف پليد نفساني داشتند و دارند يك وصف پليد بدني كه عمل است آن وصف پليد نفساني‌شان همان غرور و خودخواهي و تكبر است كه از او به جبّار ياد شده است آن وصف پليد بدني‌شان كه عمل خارجي است تكروي است ايجاد شقاق و نفاق اختلاف است فاصله‌اندازي و فاصله گرفتن است و تفرقه است اين را مي‌گويند عنود پس اينها براي وصف پليد نفساني‌شان جبّارند براي وصف پليد بدني‌شان عنودند معاندند عنيدند همين كه صفش را از ديگري جدا مي‌كند همين كه با ديگران نيست در صدد تفرقه و شقاق و ﴿هُمْ فِي شِقَاقٍ﴾[15] هست شقّ عصاي مسلمين مي‌كند خودش در يك شقّ قرار مي‌گيرد ديگران در يك شقّ مثل اينكه سيل بيايد درّه توليد مي‌كند اين درّه اين منطقه را منشق كرده است يك قسمت آن طرف دره‌اند يك قسمت اين طرف درّه اينها سيلهاي بنيان‌كني با اين اختلافهايشان ايجاد مي‌كنند شقاق و درّه ايجاد مي‌كنند خودشان يك طرف جامعه را در طرف ديگر و ﴿هُمْ فِي شِقَاقٍ﴾‌اند في نفاق‌اند و مانند آن اينها را مي‌گويند عنود عنيد معاند پس حرفي كه جناب فخر رازي دارد اين است كه آن وصف پليد نفساني‌شان باعث شد اينها را جبّار بگويند آن وصف پليد بدني‌شان باعث شد كه اينها را معاند و عنيد بگويند اينها سرمايه‌شان در دنيا باخته است طوري خداي سبحان بساط اينها را جمع مي‌كند كه ﴿كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ﴾[16] گويا ديروز در اين سرزمين ن بودند لكن اين طليعه عذاب الهي است هنوز چند ع ذاب در انتظار اينهاست اين جبار عنيد كه سرمايه‌اش را در دنيا باخت ﴿مِن وَرآئِهِ جَهَنَّمُ﴾ وراء گاهي به معناي پشت‌سر هست گاهي به معناي پيش رو كه گفتند: ﴿وَكَانَ وَرَاءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً﴾[17] خب اين وراء يعني امام يعني پيش رو اين نه براي آن است كه وراء از لغت اضداد است كمال قيل كه هم به معناي خلف است هم به معناي امام بلكه وراء ظاهرا از موارات و سطر است اگر از موارات و سطر است آنچه مستور است وراست گاهي مصداقش خلف است گاهي مصداقش امام گاهي آنچه را انسان پشت سر گذاشت وراي اوست گاهي آنچه در پيش رو دارد وراي اوست ﴿وَكَانَ وَرَاءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً﴾ قهراً مشترك معنوي مي‌شود نه مشترك لفظي و مصداقها باهم در تضادند نه معناها قهراً اين از لغت اضداد نخواهد بود ﴿من ورائه جهنم﴾ حالا در جهنم گذشته از سوخت و سوز اين وقتي كه وارد آن جهنم شد و گرفتار سوخت و سوز وحرارت شد آب مي‌طلبد آبش عبارت از اين است: ﴿وَيُسْقَي مِن مَّاءٍ صَدِيدٍ﴾ او چشانده مي‌شود از آب چرك، چرك‌آبه كه ملاحظه فرموديد در اين تفاسير كه اين صديد چه چركي است از كجا خارج مي‌شود از بين زخم و گوشت خارج مي‌شود يا از زنهاي تبهكار خارج مي‌شود بالأخره يك چنين آبي است باطن گناه همين است اينكه مي‌بينيد بزرگان از گناه شديداً منزجرند براي اين كه باطنش را مي‌بينند اين‌طور است ﴿مِن وَرآئِهِ جَهَنَّمُ﴾ يك ﴿وَيُسْقَي مِن مَّاءٍ صَدِيدٍ﴾ دو خب اين را بايد بخورند ولي در دنيا وقتي كه آب مي‌نوشد گاهي در اثر تشنگي تمام دهن را باز مي‌كندكه يكجا اين آب را فرو ببرد اما آن آب از بس بدبو و عفن سوزنده است ﴿يَتَجَرَّعُهُ﴾ جرعه جرعه مي‌خورد مجبور است بخورد اما چون نمي‌تواند يكجا بخورد جرعه جرعه مي‌خورد ﴿وَلاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ﴾ اصلاً مايل نيست كه او را اساغه كند اصلاً نمي‌تواند سايغ با غين گوارا شراب سائغ عذب سائغ ماء سائغ يعني گوارا در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه 66 به اين صورت آمده است: ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً﴾ شما درباره اين دامها گاو، گوسفند، شتر مي‌بينيد يك عبرت الهي است يك آيه الهي است ﴿نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً﴾ الآن شما در منطقه‌هاي ييلاقي اين چشمه‌هايي زلالي را كه مي‌بينيد بالأخره از لجن و سنگ و خاك و گل در مي‌آيد ديگر هيچ تصفيه خانه‌اي اين هنر را ندارد كه از بين لجنها و گلها اين قدر شفاف آب تحويل بدهد اينها از لجن در مي‌آيد اين‌طور نيست كه لوله كشي باشيد در دل خاك كه فرمود ما سه‌راه‌ها چهار‌راه‌ها سفره‌هاي آب زيرزميني همه را تنظيم مي‌كنيم همان‌طوري كه شما به حسب ظاهر روي كره زمين يك ورود ممنوع داريد يك اتوبان داريد يك دوراه داريد يك سه‌راه داريد يك چهار‌راه داريد راههاي زميني‌تان مشخص است راه‌هاي آب در زير زمين هم به عنايت الهي تشخيص داده مي‌شود كه بعد از اينكه باران را باراند و زمين سيراب شد ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الأَرْضِ﴾[18] مسلك را معبر را ورود ممنوع را يك طرفه را دو طرفه را او تنظيم مي‌كند در زير زمين تا كجا ببرد فاصله اين آب از زمين چقدر باشد فرمود اگر خداي ناكرده بيراهه رفتيد خب خداي سبحان دستور مي‌دهد اين آبها يك قدري پايين برود اگر دو سه كيلومتر پايين‌تر رفت به چه وسيله‌اي شما مي‌توانيد اين آبها را با چاه و قنات و چشمه ببريد ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾[19] اگر اينها غائر بشود فرو برود در دسترس حتي در دسترس صنعت شما هم نباشد خب جز خشكسالي و قحطي چيز ديگري نيست كه اگر خداي ناكرده اين غائر بشود ﴿فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾ پس ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الأَرْضِ﴾ اين است وقتي هم كه مي‌خواهيم در بياوريم از بين لجنها و گلها و خس و خاشاك شفاف‌ترين آب را تحويل شما مي‌دهيم اين براي آب چشمه‌ها شيري هم كه مي‌نوشيد همين است اين‌طور خيال نكنيد كه آنجا لوله كشي شده كه يك قدرش آلودگي فرث است يك قدري الودگي دم است بين اين دو جدار فرث و دم ما اين شير شفاف را در مي‌آوريم ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً﴾[20] ما اصغا مي‌كنيم سغي مي‌كنيم شما را سيراب مي‌كنيم ﴿مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾[21] از يك طرفش جدار مدفوع اوست اوست يك طرفش خون اوست بين اينها ما بدون اينكه چيزي به اين شير اصابت بكند شفاف تحويلتان مي‌دهيم اين خداست.

پرسش ...

پاسخ: بالأخره همان‌طوري كه در دنيا هر چه به آنها مي‌دادند سير نمي‌شدند در آخرت هم همين حال را دارند ديگر مگر در دنيا سير مي‌شوند هم گرسنه‌اند هميشه ﴿هَلِ امْتَلأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾[22] مي‌گويند ديگر هيچ چيز اينها را سير نمي‌كند ديگر «يا قناعت پر كند يا خاك گور» بالأخره اينها هم گرسنه‌اند هم تشنه عطششان كاذب است گرسنگي‌شان هم كاذب است براي اينكه اينها براي خودشان كه نمي‌خواهند براي ورثه مي‌‌خواهند آنها به جان هم بيفتند ديگر كه «خزانه داري ميراث خوارگان كفر است» كه آدم تمام تلاشش كوشش بكند كه بانك بچه‌هاي آينده بشود خب فرمود: ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً﴾ اين بيان نوراني سيد الشهداء (سلام الله عليه) در دعاي عرفه اين است كه «عميت عين لا تراك عليها رقيباً» آن كسي كه تو را نمي‌بيند كور است اين جمله جمله خبريه است نه انشائيه نه كور باد نفرين نمي‌كند مي‌گويند كسي اين صحنه را مي‌بيند و تو را نمي‌بيند بين دو آلودگي اين شير شفاف بين ده‌ها آلودگي يك دل خاك اين آب زلال يك بار نشد شما مثلاً اين چشمه‌هاي كه الآن هزار سال است دارد مي‌جوشد حد اقل تاريخ مدونش هزار سال است يك بار نشد كه يك كمي آب آلوده بشود اين‌طور است ديگر فرمود كسي كه تو را نمي‌بيند كور است نه كور بايد آن وقت ﴿وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾[23] ﴿نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ﴾[24] سائغ يعني گوارا يسيغ يعني گوارايش مي‌كند لا يكاد يسغ يعني نزديك اين هم نيست از بس بدبو و داغ است نمي‌تواند اساغه كند خود را گوارا براي خودش به عنوان گوارا تلقي كند چوق سائغ نيست ﴿لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ﴾ خب آنجا كه عذابهاي ديگر مبتلايان به قيامت را شرح مي‌دهد مي‌فرمايد كه آيه 29 سورهٴ مباركهٴ «كهف» اين است ﴿وَقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالمُهْلِ يَشْوِي الوُجُوهَ﴾ هنوز به لب نرسيده پوست صورت را مي‌ميزد بعضي از گناهان كه شما مي‌بينيد اين صهيونيست دارد انجام مي‌دهد يا ديگري آن باطنش همينهاست ديگر﴿بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾[25] بنابراين اينها مبتلاي به چنين آب نوشيدني هستند كه ﴿وَلاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ﴾ اصلاً نزديك هم نيست كه اساغه بكنند خب حالا يا مجبورند بخورند يا اينها را مي‌نوشانانند ﴿يَتَجَرَّعُهُ وَلاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ﴾ عذاب بعدي هست كه ﴿وَيَأْتِيهِ المَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ﴾ اينها از هر طرف آثار مرگ را مي‌چشند براي اينكه ﴿لَهُم مِن فَوْقِهِمْ ضُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ﴾[26] بالا عذاب پايين عذاب ﴿أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا﴾[27] همه اينها عذاب كشنده است علائم مرگ نشانه‌هاي مرگ علل مرگ از هر طرف حمله كرده اما اينها نميرند اينها آرزويشان اين است كه بميرند ﴿لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلاَ يُخَفَّفُ﴾[28] در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» به اين صورت آمده است اينها از ذات اقدس الهي درخواست مي‌كنند كه بميرند و جانشان گرفته بشود ولي پاسخ منفي مي‌شنوند.

پرسش ...

پاسخ: بله آن غصه گلوگير است سهل سهل التوانل است اينها سهل التوانل نيستند غصه را كه غصه گفتند براي اينكه گلوگير است آن در بخش ديگر است كه فرمود: ﴿إِنَّ لَدَيْنَا أَنكَالاً وَجَحِيماً ٭ وَطَعَاماً ذَا غُصَّةٍ وَعَذَاباً أَلِيماً﴾[29] ما غذاهاي پر غصه داريم يعني اينها ناچارند بخورند ود رگلويشان گير مي‌كند غصه را غصه گفتند براي اينكه گلو گير است ﴿إِنَّ لَدَيْنَا أَنكَالاً وَجَحِيماً ٭ وَطَعَاماً ذَا غُصَّةٍ وَعَذَاباً أَلِيماً﴾ آن براي يك بحش ديگر است اما اينجا دارد اين سائغ نيست يعني سهل التناول نيست روان نيست البته لازمه‌اش هم اين است كه گلوگير باشد.

در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» بخشي از اين عذاب را به اين صورت ذكر مي‌كنند كه ﴿لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُم مِنْ عَذَابِهَا﴾ اين‌چنين نيست كه عذاب الهي مثلاً از اينها تخفيف داده بشود كم بشود و اينها راحت بشوند آيه 36 سوره «فاطر» اين است ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ﴾ قضاي الهي بيايد مثل ﴿هُوَ الَّذِي ... قَضَي أَجَلٌ﴾[30] بيايد اين‌چنين نيست ﴿لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا﴾[31] پس زنده‌اند ﴿وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُم مِنْ عَذَابِهَا﴾[32] اين ﴿ثُمَّ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾[33] همين است نه يعني نه زنده‌اند نه مرده يقيناً زنده‌اند منتها حيات طيبه ندارند و با آسايش زندگي نمي‌كنند مشكلشان اين است كه يك وقتي خانه آدم آتش مي‌گيرد خب راه علاجش فرار است ديگر وقتي از خانه در آمد راحت است يك وقتي لباس آدم آتش مي‌گيرد خب وقتي لباس را به در آورد راحت است يك وقتي بدن آدم آتش مي‌گيرد وقتي مرد راحت است اما يك وقتي ﴿نَارُ اللَّهِ المُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأَفْئِدَةِ﴾[34] شد او ديگر راه ندارد كه حالا بدن كسي اگر در آتش سوخت خب بالأخره مرد ديگر عذاب نمي‌بيند كه اما اين قسم چهارم راه فرار ندارد اگر ﴿نَارُ اللَّهِ المُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأَفْئِدَةِ﴾ شد اين كجا فرار بكند اين است كه فرمود: ﴿وَيَأْتِيهِ المَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ﴾ منتها آن ﴿نَارُ اللَّهِ المُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأَفْئِدَةِ﴾ وقتي سركشيد آن گاه هم بدن را مي‌سوزاند يك هم لباس را مي‌سوزاند دو هم خانه را خانه سوخت و سوز قرار مي‌دهد سه بدن هم ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا العَذَابَ﴾[35] اين چهار از اين است كه وقتي از درون برخواست هم درون را مي‌سوزاند هم بيرون را مشتعل مي‌كند ﴿لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا﴾[36].

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 102.

[2] ـ مستدرك الوسائل، ج3، ص468.

[3] ـ مستدرك الوسائل، ج3، ص468.

[4] ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.

[5] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 26.

[6] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 10.

[7] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 89.

[8] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 88.

[9] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 30.

[10] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 32.

[11] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 83.

[12] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 23.

[13] ـ مفاتيح الجنان، دعاي جوشن كبير.

[14] ـ مفاتيح الجنان، دعاي جوشن كبير.

[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 137.

[16] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 24.

[17] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 79.

[18] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 21.

[19] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 30.

[20] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 66.

[21] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 66.

[22] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 30.

[23] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 72.

[24] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 66.

[25] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[26] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 16.

[27] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[28] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 36.

[29] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 12 و 13.

[30] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 2.

[31] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 36.

[32] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 36.

[33] ـ سورهٴ اعلي، آيهٴ 13.

[34] ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 6 و 7.

[35] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 56.

[36] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 36.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق