26 11 2005 4849040 شناسه:

تفسیر سوره ابراهیم جلسه 6

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ (٤) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَي بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (۵)

عنصر محوري اين بخش از آيات بلكه مجموعه اين سوره را عزّت و حكمت خداي سبحان تشكيل مي‌دهد عنايت الهي اقتضا مي‌كند كه همان‌طوري كه رب هر شيء است رب انسان هم باشد و ربوبيت انسان به هدايت اوست يعني تربيب و تربيت انسان چون يك موجود متفكر مختار است به هدايتهاي علمي اوست كه از آن به تعليم كتاب و حكمت و تزكيه نفوس ياد كردند براي اينكه مردم پيام الهي را خوب بفهمند بايد پيامبر داشته باشند هيچ ملتي بدون راهنماي الهي نيست و براي اينكه بهتر به هدف برسد بايد با فرهنگ و عادات و آداب او آشنا باشد از قوم خودش بايد باشد و به زبان آنها هم سخن بگويد و براي آنها هم تبيين كند صرف تلاوت نيست يعني اگر صحف ابراهيم و موسي (عليهم السلام) است تورات موسي و انجيل عيسي (عليهم السلام) است صرف تلاوت نيست بلكه تفسير هست تبيين است تعليم هست و مانند آن چه اينكه وجود مبارك رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) آن هم رسالتش صرف تلاوت نبود بلكه ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ﴾[1] بود يك ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ﴾[2] بود دو ﴿وَيُزَكِّيهِمْ﴾[3] بود سه ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[4] كه مهم‌ترين بخش اين بخش چهارم هست آن هم بود چهار حرفهاي نو حرفهاي تازه حرفهايي كه در دسترس فكر بشر نيست آنها را هم انبيا (عليهم السلام) براي جوامع بشري تبيين مي‌كند پس بنابراين اولين مفسر هر مكتبي پيام‌آور همان مكتب است و چون عنصر محوري اين بخش را عزّت تشكيل مي‌دهد آنها كه كج‌را‌ه مي‌روند بيراهه مي‌روند بايد بدانند سرشان به سنگ مي‌خورد فرمود: ﴿فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ﴾ هدايت و ضلالت همان‌طوري كه تاكنون چندين بار محل بحث قرار گرفت مخصوصاً در اوائل سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الفَاسِقِينَ﴾ آيه 26 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الفَاسِقِينَ﴾ اين اضلال نشانه عزّت و اقتدار الهي است آنهايي كه كج‌راهه مي‌روند خداي سبحان مهلت مي‌دهد تا برگردند راه‌هاي توبه و انابه را هم راه عفو و صفح و عفو جميل را هم فراسوي آنها نصف مي‌كند اگر پرده‌دري اينها به حد نصاب رسيده است آن گاه اينها را به حال خودشان رها مي‌كند از آن به بعد اضلال الهي دامنگير اينها مي‌شود در آن بخش هدايت و ضلالت ملاحظه فرموديد كه هدايت در قرآن دو قسم است هدايت ابتدايي و هدايت پاداشي اما اضلال در اول تا آخر قرآن بيش از يك قسم نيست و آن اضلال كيفري است هدايت ابتدايي آن است كه خداي سبحان از راه عقل از راه فطرت از درون انسان را راهنمايي كرده ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[5] داده و مانند آن از راه بيرون هم به وسيله انبيا و اوليا مردم را به راه راست هدايت كرده كه فرمود اين قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[6] است پس از درون و بيرون ابتدائاً جوامع بشري را به حق و عدل هدايت كرده است آنهايي كه اين پيام را عنايت كردند ايمان آوردند و عمل صالح داشتند هدايت پاداشي نصيب اينها مي‌شود كه همان ايصال مطلوب است دادن توفيق است و فراهم كردن وسايل رشد و سعادت است و مانند آن، كه فرمود: ﴿وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾[7] خب اين هدايت پاداشي است وگرنه اگر هدايت ابتدايي بود كه تكرار موضوع و محمول و مقدم و تالي و مانند آن بود كه فرمود: ﴿وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾ يا فرمود: ﴿وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا﴾[8] اگر او را اطاعت بكنيد مهتدي بكنيد خب اگر همان هدايت ابتدايي با شد كه بدون او اطاعت فرض ندارد كه لذا اين هدايت هدايت پاداشي است به عنوان ايصال به مطلوب اما در هيچ جاي قرآن اضلال ابتدايي نيست كه ـ معاذ الله‌ـ خداي سبحان بدئاً كسي را گمراه بكند اين شدني نيست براي اينكه با فطرت و عقل و هوشي كه داد بشر را هدايت كرده است انبيا را هم فرستاده ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[9] و ديگر فرض ندارد كه ابتداء كسي را گمراه بكند.

پرسش ...

پاسخ: نه ديگر علم به فجور و تقواست نه گرايش به تقوا يعني در همان درون انسان نهاد انسان به انسان فهماند كه چه چيزي بد است چه چيزي خوب است نه اينكه در درون انسان گرايشي به بدي پيدا كرده باشد علمي كه به انسان داد علمش به هر دو يكسان است اما گرايش و كششي كه به انسان داد فقط به طرف خوبي است كه آن را در آيه سي سورهٴ مباركهٴ «روم» بيان فرمود همان آيه فطرت كه ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ بينش علي السواء است ولي گرايش يك جانبه است اين هم لطف و عنايت الهي است اين‌طور نيست كه گرايش انسان به طرف خوبي و بدي يكسان باشد اين كودك را تا دروغ تعليم نكنند يا دروغ نشنود حالا يا با طنز يا با جِدّ اين دروغ نمي‌گويد كودك را كسي لازم نيست تعليم كند كه راست بگويد او اصلاً صادق خلق شده است كذب يك بيماري است كه بر او تحميل مي‌شود گرايش هرگز يكسان نيست حتماً به طرف عدل و مهر است بينش است كه يكسان است فرمود من از نظر بينش هم بدي را هم خوبي را به انسان آموختم ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[10] از نظر گرايش الا و لابد او حق گراست اين مثل دستگاه بدن دستگاه گوارش اين‌طور نيست كه هر چه شما به اين دستگاه گوارش بدهيد اين مثل ظرف است قبول مي‌كند يعني چه غذاي مسموم چه غذاي فربه كننده هر چه انسان از مجراي مري وارد كند اين روده و معده مي‌پذيرد اما گرايش معده و روده به كدام طرف است؟ گرايش معده و روده به طرف غذاي سالم است نه غذاي مسموم به دليل اينكه اين غذاي مسموم را بالا مي‌آورد درست است هر دو را قبول مي‌كند تحميلاً اما يكي را مي‌پذيرد يكي را بالا مي‌آورد مگر اينكه كسي خداي ناكرده اين دستگاه گوارش را بد تربيت كند اوائل وقتي كودك يك مختصري ترياك به او خوراندند او بالا مي‌آورد حالش به هم مي‌خورد بيمار مي‌شود و مانند آن اما وقتي همين كودك به صورت نوجوان و جوان شد ـ معاذ الله‌ـ خداي ناكرده كج راهه رفت به مواد مخدر مبتلا شد آن وقت از اين سم يك لذت كاذبي مي‌برد همان‌طوري كه از عسل لذت مي‌برد منتها اين دستگاه معده و روده را ﴿وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً﴾ كرده تا بعد از يك مدتي سر دربياورد خداي سبحان مي‌فرمايد ما يك مختصري به او مهلت ‌مي‌دهيم بعد او را مي‌گيريم غرض آن است كه اضلال هرگز ابتدايي نيست كه خداي سبحان بدئاً فرد يا جامعه‌اي را گمراه كند اضلال الا و لابد كيفري است به دليل همان آيه 26 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه آنجا مبسوطاً بحث شد اين‌چنين بود فرمود كه ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً﴾ آن گاه فرمود: ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الفَاسِقِينَ﴾ يعني اگر كسي فاسق شد فاجر شد از راه بيرون رفت آن گاه ذات اقدس الهي اين را گمراه مي‌كند پس «الهداية علي قسمين، أما الضلال علي قسم واحد» اين مطلب اول مطلب دوم آن است كه هدايت.

پرسش ...

پاسخ: بله

مطلب دوم اين است كه هدايت چه قسم اول چه قسم دوم يك نعمت وجودي است علم است گرايش است بينش است دادن توفيق است دادن رفقاي خوب است استاد خوب است شاگرد خوب است هم بحث خوب است اينها همه نعمتهاي الهي است اگر كسي رفيقش خدا توفيق نصيبش بكند كه هم بحث خوبي نصيبش بشود استاد خوبي نصيبش بشود شاگرد خوبي نصيبش بشود هم هجره خوبي نصيبش بشود رفيق خوبي نصيبش بشود اينها همه توفيقات الهي است كه كمك مي‌كند به آدم اينها هم امر وجودي است همان‌طوري كه آن گرايشها و بينشها و كششهاي دورني امر وجودي است همان‌طوري كه استعداد و نبوغ امر وجودي است اما اضلال هرگز امر وجودي نيست چيزي به عنوان ضلالت باشد و خداي سبحان اين را به كافر و فاسق بدهد اين‌طور نيست ضلالت و هدايت اينها عدم و ملكه‌اند نظير عما و بصر به راه بودن و بي‌راهه رفتن يعني به راه نبودن در حقيقت اينها عدم و ملكه است خدا كسي را گمراه مي‌كند يعني آن توفيقاتش را مي‌گيرد ديگر از آن به بعد آن فيض و فوز را به او نمي‌دهد نه اينكه يك چيزي است به نام ضلالت به او مي‌دهد خب اگر لطف الهي گرفته شد انسان است و تلي از مجهولات به كدام طرف برود: ﴿فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾[11] اين است كه به حال خودش رها مي‌شود وقتي به حال خودش رها شد مثل كودكي كه سرپرست او را به حال خودش رها مي‌كندت رها كردن همان و سقوط همان اين سرپرست كه بچه را نمي‌اندازد كه بچه را به حال خودش رها مي‌كند بچه مي‌افتد چون قدرت ايستادن ندارد انساني كه ذاتاً فقير است در نوبتهاي قبل هم ملاحظه فرموديد فقير نه به معناي ندار آن كه مال ندارد به او مي‌گويند فاقد مال است فقير يعني كسي كه ستون فقراتش شكسته است و قدرت قيام ندارد و چون كسي تهي دست باشد قدرت قيام و مقاومت ندارد به اين مناسبت به انسان تهي دست گفته‌اند فقير، فقير يعني كسي كه ستون فقراتش شكسته است و قدرت قيام ندارد و چون اقتصاد ستون رسمي مملكت است اگر جامعه‌اي خداي ناكرده گرفتار فقر شد اين قدرت قيام و مقاومت و ايستادن و ايستادگي ندارد خب انسان طبعاً فقير است ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الفُقَرَاءُ﴾[12] خب يك موجودي كه ستون فقراتش شكسته است ا ين را به حال خودش رها كني مي‌افتد ديگر اين چنين نيست كه شما او را بيندازيد كه شما لطفتان را مي‌گيريد دستتان را كه برداشتيد اين مي‌افتد ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً﴾[13] در خيلي از موارد است كه انسان يك تصميمي مي‌گيرد خداي سبحان يك كسي را سر راهش سبز مي‌كند يكي چند لحظه او را نگه مي‌دارد كه اين نرود وگرنه تصادف مي‌كند خيلي از اين برخوردها و اينها براي ما حساب شده نيست ولي براي او حساب شده است اگر كسي مشمول مهر الهي نباشد تمام درهاي رحمت كه به روي او باز بود همه را ببندد از آن به بعد خداي سبحان او را به حال خودش رها مي‌كند رها كردن همان و سقوط همان فرمود: ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الفَاسِقِينَ﴾[14] فتحصل كه هدايت دو قسم است و امر وجودي است اضلال يك قسم است و عدم ملكه است و در اينجا اضلال را مقدم بر هدايت ذكر كرده است براي اينكه تا عزّت خدا را نشان بدهد و جريان قوم فرعون و مبارزات بني‌اسرائيل با قبطيها و سقوط فراعنه و به دريا افتادن فراعنه نشانه عزّت و اقتدار الهي است آن كه به دريا فرمان مي‌دهد دريا مي‌شكافد به زمين دستور مي‌دهد زمين مي‌شكافد يك وقت ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأَرْضَ﴾[15] است كه گرفتار قارون مي‌شود يك وقت ﴿فَأخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي اليَمِّ﴾[16] است كه دامنگير فرعون مي‌شود اينها نشانه عزّت و اقتدار الهي است اين بخش از آيات را كه مي‌خواهد نقل بكند سرفصلش عزّت الهي است در اين جهت هم اضلال را بر هدايت مقدم داشته است فرمود كه ما هر پيامبري را به زبان و فرهنگي همان مردم فرستاده‌ايم و براي آنها اين معارف ما را به خوبي تبيين مي‌كند تا حجت الهي بالغ بشود اگر كسي نپذيرفت خدا او را گمراه مي‌كند ﴿فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ﴾ ﴿مَن يَشَاءُ﴾ او كيست؟ ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الفَاسِقِينَ﴾ اصلاً مشيئت او بر اساس حكمت است به دليل آن عزيز حكميني كه در پايان همين آيه است ﴿وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ﴾ در دعاي نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) در صحيفه‌سجاديه است كه «يا من لا تبدل حكمته الوسائل»[17] يعني گرچه به ما امر كرده است ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الوَسِيلَةَ﴾[18] اقرار به توحيد وسيله است اقرار به ربوبيت او وسيله است اقرار به عبوديت خودمان وسيله است نماز و روزه و عبادات وسيله است ولايت اهل بيت از مهم‌ترين وسائل است اينها وسيله است اما حضرت فرمود با هيچ توسلي نمي‌شود مسير حكمت خدا را عوض كرد «يا من لا تبدل حكمته الوسائل» كه انسان با نذر و توسل و استشفا و اينها بخواهد خداي سبحان ـ معاذ الله‌ـ يك كاري را انجام بدهد بر خلاف حكمت اين شدني نيست اين دعاي امام سجاد هم عقايد در آن هست هم اخلاق در آن هست هم مسائل حقوقي و فقهي «يا من لا تبدل حكمته الوسائل»[19] خب چون حكمت او مشئيت او بر اساس حكمت است و در ذيل همين آيه آمده است كه عزّت او با حكمت او همراه است پس هر چه را بخواهد گمراه مي‌كند يعني بر اساس مشيئت حكيمانه او مي‌داند چه كسي را به حال خود رها بكند پس اضلال ابتدايي نيست يك اضلال كيفري است دو اضلال هم به معناي عدم ملكه است امر وجودي نيست سه و اين كار هم حكيمانه انجام مي‌گيرد چهار ﴿فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ﴾ البته هدايت الهي روي لطف است لطف او گاهي ممكن است در اثر داشتن پسر خوب يا پدر خوب ﴿وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾[20] يا ادعيه مؤمنين فيض الهي نصيب آدم بشود آن فيض فراوان است نمي‌شود گفت كه محدود باشد البته آن هم حكيمانه است لكن لطف الهي اين‌چنين نيست كه محدود باشد «سبقت رحمته غضبه»[21] همين خداي سبحان كه هدايت و اضلال به دست اوست عزيزانه و حكيمانه اعمال مي‌كند خب بعد از اينكه فرمود ما يك كتاب نوراني به تو داديم تا جامعه را نوراني كند و بعد از اينكه فرمود هر پيامبري را ما به لسان قومش فرستاديم با لام قسم جريان حضرت موسي را ذكر مي‌كند فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَي بِآيَاتِنَا﴾ عده‌اي بودند كه اصلاً رسالت وجود مبارك حضرت رسول و فرستادن كتاب و اينها را انكار مي‌كردند در همان مكه و مدينه و اينها يهوديها اين شبهه را القا مي‌كردند خداي سبحان همين مطلب را در جريان حضرت موسي مكرر در قرآن كريم ذكر فرمود فرمود خب اينهايي كه منكر وحي‌اند چه كسي بر وجود مبارك حضرت موسي وحي فرستاد چه كسي موسي را پيامبر كرد چه كسي آيات الهي را به موساي كليم داد؟ آيه 91 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ عَلَي بَشَرٍ مِن شَيْ‏ءٍ﴾ آن طوري كه اينها از نظر رهبري و تربيب و تربيت بخواهند خدا را بشناسند نشناختند خب از آنها سؤال بكن چه كسي موسي را پيامبر كرده؟ چه كسي به موسي معجزات داده مگر مي‌شود جامعه را همين‌طور به حال خود رها كرد در همان سورهٴ مباركهٴ «نساء» و اينها استدلال عقلي را ذكر كرده فرمود اگر ما پيامبر نفرستيم زير سؤال قرار مي‌گيريم براي اينكه مردم در قيامت به ما مي‌گويند خدايا تو كه مي‌دانستي ما بعد از مرگ كجا مي‌آييم مي‌دانستي كه انسان كه مي‌ميرد از پوست به در مي‌آيد نه بپوسد مي‌دانستي اينجا چه خبر است خب چرا راهنما نفرستادي ما انبيا فرستاديم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[22] اين چون در مقام تحديد است اين مفهوم دارد قبل از رسل حجت داشتند ولي بعد از رسل ديگر حجت ندارند اگر انبيا نبودند يقيناً خدا زير سؤال مي‌رفت فرمود ما براي اينكه زير سؤال نرويم انبيا فرستاديم چون مردم به ما مي‌گفتند كه خب تو كه مي‌دانستي انسان بعد از مرگ «تنتقلون من دار الي دار»[23] به عالم ديگر مي‌رود چرا راهنما نفرستادي كه به ما بگويد چه خبر است؟ اين جا هم فرمود كه اينها ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ عَلَي بَشَرٍ مِن شَيْ‏ءٍ﴾[24] آن وقت در پاسخ اينها فرمود: ﴿قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُوراً وَهُدىً لِلنَّاسِ﴾[25] شما اين را به صورت يك كاغذ در آورديد نظير كتابهاي معمولي ﴿تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ﴾[26] قرطاس قرطاس و كاغذ بازي درآورديد وگرنه اين نور است خب همانهايي كه رسالت وجود مبارك حضرت رسول را منكر بودند گروهي از يهوديها بودند كه رسالت وجود مبارك مسوي (سلام الله عليه) را پذيرفتند آن وقت خدا مي‌فرمايد آن حضرت موسي را چه كسي پيامبر كرد؟ به او چه كسي آيات داد معجزات داد؟ كتابي هم كه همراه با معجزات به وجود مبارك موساي كليم داد چه چيزي بود؟ در آيه 91 اين مسئله را مطرح كرد كه راجع به اصل رسالت است و فرستادن نبي و رسول اما در جريان عزيز بودن سرّ اينكه وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) را ذكر كرد براي اينكه موسي يك پيامبر نام‌آور عزّت است اين كوخ‌نشينان را كاخ‌نشين كرد كاخ‌نشينان را كوخ‌نشين كرد آن قدرت فراعنه را به خاك كشيد دماغشان را به خاك ماليد همه‌شان ﴿فَأخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي اليَمِّ﴾[27] كرد و ﴿وَأَوْرَثْنَا ... مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا﴾[28] اينهايي كه حق حيات نداشتند حالا مالك مشرق و مغرب آن فلات وسيع شدند اينها نشانه عزّت الهي است در بين انبيا وجود مبارك موساي كليم اين خصيصه را داشت كه مظهر عزّت و اقتدار الهي شد چون بحث هم در عزيز و حكيم است در بين انبيا جريان حضرت موساي كليم را ذكر كرد و موساي كليم (سلام الله عليه) هم وقتي قيام كرد طبق آيه 33 به بعد سورهٴ مباركهٴ «غافر» يعني همان سوره مؤمن اين‌چنين آمده است ﴿يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ﴾ در همان سوره آيه 23 اين است ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ ٭ إِلَي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ﴾ بعد هم آنها را مقتدرانه گرفتيم كه اين با يك سلطنتي آمده كه اين مسلط بر قدرت فرعوني بود هر چه آنها داشتند وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) بر آنها مسلط بود ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾ چه اين كه در سورهٴ مباركهٴ «دخان» آيه هفده به بعد اين است ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ﴾ وجود مبارك موساي كليم برا كرامت مبعوث شده است اول حرفش اين بود كه مردم را به ما بده سخن از معدن و تاج و تخت و اينها نبود اين رسالت اصلي انبيا تربيت مردم است ﴿أنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾[29] مردم امانت خدايند انبيا امين الله‌اند اين امانت خدا را بايد به امان الله سپرد تا ﴿يُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمَهُم﴾[30] باشد حقوق آنها را تضييع نكنند ﴿أنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ مردم را آزاد بكن ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ﴾[31] يعني اينها امانت الهي‌اند من امين خدايم امانت‌دارم يك وقت است كه وحي الهي را قرائت مي‌كنند اين مي‌ شود امين‌الله يعني در رساندن پيام الهي امينم يك وقتي سخن از رهبري است اگر سخن از رهبري است بعد بفرمايد من رسول امينم يعني مردم امانت‌الله‌اند امانت‌الله را بايد به امين‌الله داد پس دو مقام است يك وقت است يك پيامبري پيام الهي را آيات الهي را مي‌خواند بدون كم و زياد و تحريف چون امين‌الله است امانت‌الله را به مردم منتقل مي‌كند آن جنبه رسالت اوست اما جنبه قيادت و رهبري و مبارزاتي او را امين‌الله بودن امانت داري مردم تأمين مي‌كند چون مردم امانت‌الله‌اند و او هم امين‌الله است اين امانت‌الله را بايد به امين‌الله داد ﴿أدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾[32] چرا؟ چون من امين الله هستم اين برهان مسئله است يعني اينها امانت خدايند تو غاصبي مردم را نمي‌شودكه امانت خدا هستند به دست تو سپرد ﴿وَأَن لاَ تَعْلُوا عَلَي اللَّهِ إِنِّي آتِيكُم بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾[33] اين عصا سلطان است آن يد بيضاء سلطان است دليل را چرا سلطان مي‌گويند؟ براي اينكه مسلط بر وهم است يك و رقيب را هم محكوم مي‌كند دو اين را مي‌گويند سلطان فرمود من با سلطان آمدم اين عصا سلطان است مسلط بر همه سحرهاست اين يد بيضاء مسلط بر همه داعيه‌هاست و مانند آن.

پرسش ...

پاسخ: خب حالا اينها اگر به تورات اصيل عمل بكنند نه نژاد‌پرستي مطرح است نه خاتم‌النبيين بودن براي اينكه در آنجا سخن از بشارت هست و وجود مبارك حضرت عيسي هم بعداً آمده او را تصديق كرده به او هم بشارت داده اينها آن تورات اصيل را كه در اختيار مردم قرار ندادند آن روزگاري كه داشتند پيام قرآن كريم اين است كه اين حرفهايي كه ما مي‌زنيم خدا به حضرت فرمود كه ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[34] خب شما اگر راست مي‌گوييد اين تورات را آن روزي كه چاپ نبود كه نسخ خطي بود پيش احبار و رهبن دنياطلب بود دين‌فروش دنيا‌طلب همان ﴿يَسْتَحِبُّونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾[35] بود خداي سبحان به حضرت فرمود به اينها بگو اين توراتها را چرا پنهان كرديد ما كه اصلاً توراتي نديديم در عمرمان شما اين توراتي كه پنهان كرديم در بياوريد بخوانيد ببينيد همين حرفهايي كه من مي‌زنم در آن هست يا نه؟ اين علناً به آنها گفته فرمود: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[36] آن روز اين‌چنين نبود كه تورات در اختيار همه باشد كه تورات اليوم هم فهم انجيل مربوط به كليساست اينها بدترين ضربه را به دين الهي زده‌اند اينها يك امام واقعاً كم دارند وگرنه مسيحيت همان‌طوري كه آن روزهاي قبل به عرضتان رسيد يك نور است از انبياي الهي است از انبياي اولوالعزم است عيساي مسيح حيف كه گرفتار اينها شده موساي كليم همين است اينها در اسارت اين بني‌اسرائيل‌اند اين اسرائيليها و صهيونيستها اينها يك در همين سورهٴ مباركهٴ «صف» كه قبلاً خوانده شد خداي سبحان به ما مسلمانها خطاب مي‌كند مسلمانها مثل مسيحيها باشيد اهل غيرت باشيد بجنگيد ﴿أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ﴾[37] اين سورهٴ مباركهٴ «صف» اصولاً سوره جنگ است اولش جنگ است وسطش جنگ است آخرش هم جنگ است اولش كه جنگ است كه دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ﴾[38] وسطش هم اين است كه ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ﴾[39] آخرش هم كه ما مسلمانها را توصيه مي‌كند كه مثل مسيحيها باشيد اينها الآن در چنگال آن كليسا به اسارت رفته مسيحيت و وجود مبارك عيساي مسيح هم در دست اينها به اسارت رفته اينها آن دوران رنسانس را تشكيل دادند اينها قرون وسطا را تشكل دادند اينها عليه دين كارهايي كردند كه علم عليه دين شوريده وگرنه اسلام واقعي كه علم را عقل را مثل نقل مي‌داند علم را مي‌پروراند كه ديگر اين حادثه پيش نمي‌آيد به هر تقدير قرآن كريم خداي سبحان به حضرت فرمود كه به اينها بگو خب در بياوريد آن تورات را بخوانيد ديگر چرا پنهان كرديد ما كه اصلاً در تمام مدت عمر تورات نديديم امي محض بود ديگر اين «نگار به مكتب نرفته» غرض اين است كه در اين بخش از آيات فرمود ما با سلطنت آمديم عصا سلطنت الهي است معجزه سلطنت الهي است ديگر سلطان است ديگر بر همه چيز مسلط است ديگر.

پرسش ...

پاسخ: اصلش بر اساس عقل است عقل گاهي فرمان خشونت مي‌دهد ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[40] ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ﴾[41] گاهي دستور مهر مي‌دهد اما اصلش بر مهر و عدل و رأفت و اينهاست «سبقت رحمته غضبه»[42] اما دين عاطفي نيست دين عقل است اگر دين عقل بود يك جا مي‌فرمايد: ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾ يك جا هم مي‌فرمايد: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ﴾ ولي اصلش بر اساس سبقت رحمته غضبه عمل شده است.

﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَي بِآيَاتِنَا﴾ در بخشهاي عمومي جريان نبوت عام را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد كه آنچه را كه ما به توي پيامبر خاتم (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرستاديم براي انبياي پيشين هم فرستاديم آيه 163 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است: ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَي نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسي وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمانَ وَآتَيْنَا دَاوُود زَبُوراً ٭ وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَي تَكْلِيماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ﴾ خب آنجا كه سخن از اهل وحي و نبوت است نبوت عام را بسياري از انبيا (عليهم السلام) را نام مي‌برد اما اينجا كه سخن از عزّت و اقتدار الهي است آن پيامبر مردافكن را ذكر مي‌كند و آن حضرت موسي (سلام الله عليه) است كه نشانه عزّت الهي در سيره و سنت آن حضرت به خوبي مشخص است فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَي بِآيَاتِنَا﴾ بعد هم به حضرت موسي گفتيم ﴿أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ اصل آيه هم در صدر اين سوره اين بود كه ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[43] بود اينجا هم فرمود كه ما به موساي كليم گفتيم جامعه را نوراني كن خب حالا جامعه چطوري نوراني مي‌شود؟ حيف موساي كليم كه گرفتار اين بني‌اسرائيل شد آن كور طور و آن مناجات و آن چهل شبانه روز مهمان خدا بودن و نه خوابي داشت نه غذايي داشت فقط نام خدا و ياد خدا و ذكر خدا و مناجات خدا و عبادت خدا غذاي او بود و آب او بود و خواب او بود حيف اين موساي كليم فرمود مردم را نوراني كن خب نوراني شدن مستحضريد تا حكومت نباشد تا يك تشكيلات و نظام سيستم نظام‌مند نباشد نوراني كردن جامعه كه آسان نيست فرمود: ﴿أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ مردم گرفتار بت‌پرستي بودند از يك سو خود فراعنه و درباريان آنها هم گاو پرست بودند بت‌پرست بودند از سوي ديگر فضاي فرعوني مصر يك فضاي تيره و آلوده بود واقعاً ظلمات بود ظلمت اعتقادي بود ظلمت اخلاقي بود ظلمت فقهي بود ظلمت حقوقي بود ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾[44] و اين بيچاره‌ها هم در آن غرق شده بودند به موساي كليم (سلام الله عليه) فرمود دست اينها را از ته اين چاه بگير از اين ظلماتي كه بعضها فوق بعض اينها را بالا بياور شما دو قدم حركت كنيد بقيه با ماست ﴿وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ﴾[45] اما چند كار را شما بكنيد اولاً يك كار فرهنگي بكنيد بگوييد كه اين عالم يك مدير عامل دارد يك صاحبي دارد كار به دست اوست و او خداست و هر وقتي جمال يا جلال او ظهور مي‌كند رواياتي كه در ذيل اين آيه آمده است ملاحظه فرموديد دو طايفه است اينها مثبتان‌اند هيچ كدام معارض ديگري نيست تقييد هم در كار نيست يك طايفه مي‌گويد كه منظور از ﴿وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ﴾ يعني نعمتهاي الهي نقمتهاي الهي آن روزي كه ذات اقدس الهي با جمال و جلال ظهور مي‌كند با رحم و قهر ظهور مي‌كند با مهر و قهر ظهور مي‌كند و مانند آن يك طايفه از روايات هم دارد كه ايام الله ثلاثة است روز ظهور حضرت مهدي (عج الله تعالي فرجه) است يوم‌الموت است و يوم‌القيامه اينها مثبتان‌اند اين‌چنين نيست كه اين طايفه ثانيه مقيد طايفه اولي باشد هر جايي كه هر لحظه‌اي كه فيض الهي تجلي كرد «يرفع قوما و يضع آخرين»[46] «يهلك ملوكاً و يستخلف آخرين»[47] مي‌شود ايام‌الله اگر اين ايام‌الله هم گاهي فردي است و گاهي جمعي هر لحظه‌اي كه يك فيض خاصي ظهور بكند ايام‌الله است گرچه تمام زمان و زمين ايام‌الله و اماكن‌الله است پس بنابراين نباشد گفت كه اين ايام‌الله ايام‌الله طبق آن روايت منحصر است زمان ظهور حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) و زمان مرگ آنها مصداقها يكامل است كه انسان با واقعيتها نزديك‌تر و مأنوس‌تر مي‌شود اين يكي اين كاري بود كه رهبران الهي بايد بكنند كار فرهنگي يك كار نظامي و مقاومتي هم مردم بايد انجام بدهند فرمود كه ﴿وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ﴾ در بعضي از رخدادها صبر كافي است و شكر رساست ولي رخداد خيلي مهم باشد انسان اگر صابر باشد موفق نمي‌شود بايد صبّار باشد در برابر آن نعمت بي‌كران اگر شاكر باشد كافي نيست بايد شكور باشد مبارزه نفس گير با فرعون صابر بودن كافي نيست صبّار بودن لازم است شما در بحث قيام هم ملاحظه فرموديد اصل هدف انبيا (عليهم السلام) ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ﴾[48] است بر همه واجب است كه قائم به قسط باشد چون عدل بر همه واجب است اما براي بعضي از مسئولان قائم به قسط بودن و عاقل بودن كافي نيست اگر كسي بخواهد پيش نماز بشود اگر كسي بخواهد آدم عادي و معمولي باشد بله اين كه عادل باشد كافي است قائم به قسط هم باشد كافي است عاقل هم باشد كافي است اما اگر كسي خواست مسئوليت قضايي را در كشور به عهده بگيرد اين عاقل باشد كافي نيست شما مي‌بينيد اين فقهاي عميق‌انديش ما مثل محقق و اينها مي‌گويند: «و يعتبر في القاضي كمال العقل» آن عقلي كه در تكليف است و براي امام جمعه و جماعت است آن حتي براي قاضي كافي نيست اين بايد بفهمد كه كشور دست چه كسي است آن نفوذيها و مفاسد اقتصادي چطور ويروس توليد مي‌كنند چطور نفوذ مي‌كنند تا اين شامه را نداشته باشد مطمئن باشد صلاحيت قضا ندارد «و يعتبر في القاضي كمال العقل» نه العقل همين محقق و امثال محقق از اين فقهاي نام‌آور ما كه در صوم و صلات مي‌گويند مكلف «يعتبر فيه كونه عاقلاً» به قضا كه مي‌رسند يك چنين فتوايي مي‌دهند.

مطلب ديگر اين است كه قرآن كريم در عين حال كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» و امثال «حديد» مي‌فرمايد هدف اصلي آن است كه مردم عادل باشند قائم به قسط باشند اما به اربابان محاكم قضايي و مسئولان دستگاه قضايي كه مي‌رسد مي‌فرمايد شما اگر قائم به قسط باشيد موفق نيستيد بايد قوّام به قسط باشيد ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ بِالقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ﴾[49] يك ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالقِسْطِ﴾[50] دو اين دو آيه نشان مي‌دهد كه آن كه كمال عقل دارد مي‌فهمد كه بايد خيلي كمر را ببندد تا نه بيراهه برود نه راه كسي را ببندد قوّام به قسط مي‌توان مفاسد اقتصادي را برطرف كند وگرنه با ديدارها و گفتار‌ها و رفتارها و نوشتارها همين هست كه مي‌بينيد اينها كه آن مفاسد اقتصادي را دامن ‌مي‌زنند اين‌طور نيست كه فقط مال‌دوست باشند كه اينها كارشناسي ارشد اين رشته غباوت و ضلالت و خيانت را دارند چهل پنجاه سال كارشان اين است كه بايد ديد مي‌فهمند كه اين شخص را از چه راهي مي‌شود فريب داد آيا از راه زن مي‌شود فريب داد آيا از راه مال مي‌شود فريب داد يا از راه سلاح و تهديد مي‌شود فريب داد اينها اين كار شناسي را كردند اين‌طور نيست كه يك آدم معمولي باشد مال‌دوست در برابر يك چنين كارشناسان ارشد خيانت اگر كسي عاقل باشد مي‌بازد بايد كمال عقل داشته باشد اگر كسي قائم به قسط باشد مي‌بازد بايد قوّام بالقسط باشد در مبارزات سياسي اگر كسي صابر باشد عقب‌نشيني مي‌كند بايد صبّار باشد جنگ با فرعون صبّار مي‌طلبد و ايران هم واقعاً همين‌طور بود در اين هشت سال ديديد آنچه كه براي اين عزيزان رزمنده مطرح نبود همان دنيا بود اينها واقعاً صبّار بودند فرمود: ﴿وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ﴾ آن گاه بعد جريان براندازي نظام فرعون را بازگو مي‌كند.

 

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 129.

[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 129.

[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 129.

[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 151.

[5] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 8.

[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[7] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.

[8] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.

[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[10] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 8.

[11] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 45.

[12] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 15.

[13] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 61.

[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 26.

[15] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 18.

[16] ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 40.

[17] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 13.

[18] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 35.

[19] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 13.

[20] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 82.

[21] ـ مفاتيح الجنان، دعاي عديله.

[22] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 165.

[23] ـ بحارالانوا، ج37 ، ص146.

[24] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 91.

[25] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 91.

[26] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 91.

[27] ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 40.

[28] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 137.

[29] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 18.

[30] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 164.

[31] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 18.

[32] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 18.

[33] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 19.

[34] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 93.

[35] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 3.

[36] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 93.

[37] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 14.

[38] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 4.

[39] ـ سورهٴ صف، آيات 10 و 11.

[40] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.

[41] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.

[42] ـ مفاتيح الجنان، دعاي عديله.

[43] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.

[44] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 40.

[45] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 40.

[46] ـ بحارالانوار، ج4 ، ص71.

[47] ـ مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح.

[48] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.

[49] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 135.

[50] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 8.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق