أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
سورهٴ مباركهٴ «رعد» چون قبلاً بحث شد ديگر بازگو نميشود از سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» شروع ميكنيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَي صِرَاطِ العَزِيزِ الحَمِيدِ (۱) اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَوَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ (۲) الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَي الآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (۳)﴾
سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه 52 آيه دارد مكي است به شهادت عناصر محوري اين سوره، در مكي يا مدني بودن اين سوره قبلاً هم ملاحظه فرموديد اگر محور اصلي سوره مسائل اعتقادي و خطوط كلي تهذيب نفس و مانند آن باشد اين مكي است اگر گذشته از اينها مسائل جزئي مسائل جنگ و صلح مسائل نماز و روزه مسائل حج مسائل زكات مسائل صوم و فروعات جزئي را در بر داشته باشد معلوم ميشود مدني است چون جريان حج و جنگ و صلح و امثال ذلك در مك نبود در مدينه بود در اين سوره از فروع جزئي و فقهي سخني نيست فقط روي مسائل اعتقادي توحيد و وحي و نبوت و قرآن و امثال اينها بحث به ميان آمده لذا عناصر محوري اين سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» نشان مكي بودن اوست آغاز اين سوره حرف مقطع است كه بحث مبسوط حروف مقطع در همان آن اول سورهٴ مباركهٴ «بقره» بازگو شد كه اين چندين وجه گفته شد و احتمالاتي درباره حروف مقطعه بود اين حروف مقطع بعضي هايشان جزء آيهاند و به تنهايي آيه نيستند نظير همين سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه ﴿الر﴾ جزء آيه است بعضي آيه مستقلاند نظير ﴿طه﴾ يا ﴿المر﴾ يا ﴿المص﴾ يا ﴿ص﴾ و مانند آن بعضيها دوتا آيهاند مثل ﴿حم ٭ عسق﴾ كه اين حروف مقطع ﴿حم ٭ عسق﴾ جمعاً دو آيه است نه يك آيه پس حروف مقطع يا جزء آيه است آيه مستقل نيست يا به تنهايي يك آيه است يا دو آيه را تشكيل ميدهند ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ﴾ يعني هذا كتاب قرآن كتابي است كه ما او را فرستاديم تو تدوين نكردي ديگري هم تدوين نكرده فقط ما فرستاديم و تو وحييابي ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ﴾ پس ديگري نگرفت فقط تو گيرنده وحي هستي ديگري تنظيم نكرد فقط ما تنظيم كننده وحي هستيم كسي اين كتاب را تدوين نكرده است ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ﴾ براي چه؟ مخاطبان ما چه كساني هستند؟ آن را در اين آيه مشخص كرد فرمود اين كتاب براي آن است كه تو مردم را نوراني كني ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ آنها را از ظلمتها بيرون بياوري به نور كه بشوند نوراني البته اين كار بايد به اذن پروردگار باشد راهش هم همان صراط مستقيم است صراط عزيز حميد است كه بازگو ميكند پس اين كتاب براي نوراني شدن فرد و جامعه نازل شده است و تو هم نيّري و منوّري به اذن خدا تو دلها را نوراني ميكني مخاطبان اين آيه هم جميع مردماند گرچه بهرهمندان اين آيه گروه خاصياند ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[1] است ﴿مَوْعِظَةٌ وَذِكْريَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[2] است و مانند آن ولي اين كتاب پيامش جهاني و همگاني و هميشگي است پس مخاطب آيه جميع مردم است در صدر و ساقه اين سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» عموميت قلمرو رسالت مطرح است در اول اين سوره سخن از ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ﴾ آمده در پايان اين سوره ﴿هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ﴾[3] آمده معلوم ميشود مخاطب اين قرآن جميع مردماند نه گروه خاص البته آنهايي كه استفاده ميكنند قشر مخصوصياند ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ هستند مانند آن براي استفاده عموميّت پيام قرآن هم اين گونه از آيات دليل است هم آياتي از قبيل ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾[4] ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[5] ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الفُرْقَانَ﴾[6] ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[7] اين گونه از آيات وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رحمة للعامين است براي همه مردم آمده است و اين قرآن ذكرا براي بشريت است ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ است اين چند طايفه از آيات نشان گسترش رسالت آن حضرت در ظرف زمان و مكان يعني همگاني است يك هميشگي است الي يوم القيامه اين دو
پرسش ...
پاسخ: بله نازل شده است براي اينكه خود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) استفاده كند؟ يا پيامبر و اهل بيت استفاده كنند؟ يا نه همه مردم؟ ميفرمايد براي همه مردم است و اين كار هم يك كار اساسي است ميخواهد جامعه را نوراني كنيد و جامعه هم كه نظير فضاي زمان و زمين نيست كه كسي با سيمكشي و كابل برق شهري را نوراني كند كه كار عادي باشد كه كار فيزيكي باشد يك كار متافيزيكي است دلها را ميخواهد نور بدهد مگر دلها را كسي بخواهد نور بدهد بدون اذن خدا ممكن است گرچه هيچ كاري در جهان بدون اذن خدا ممكن نيست او قادر علي الاطلاق است او غني محض است و ديگران فقير و قيرند اگر ديگران فقير وقيرند چگونه كاري از آنها ساخته است ولي اگر بخواهند دلهاي مردم را نوراني كنند خود افراد بر دل خودشان مسلط نيستند چه رسد به ديگري مگر اين كار آساني است خب جان انسان هم كه يك امر ملكوتي است بخواهند در ملكوت انسان اثر بكنند آن فضا را روشن بكند اين بدون اذن خدا ممكن نيست خب.
پس مخاطب اصلي اين قرآن جميع مردماند و عملاً هم همينطور شد براي اينكه هم عرب شهري و هم اعراب روستايي و هم سلمان فارسي و هم سهيل روحي و هم بلال حبشي همه اسلام آوردند معلوم ميشود كه دعوت گسترده است و مخصوص عرب يا حجازي و مانند آن نيست دعوت رسول گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) هم مثل امپراطوري ايران و رم هم كه مشهود است نامه نوشته اسلام بياوريد اهل كتاب را هم كه دعوت كرده يهوديها مسلمان شدند مسيحيها مسلمان شدند و عدهاي هم البته اسلام را قبول نكردند پس عملاً اسلام جهاني بود اختصاصي به قشر خاص نداشت زبان قرآن عربي باشد زبان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عربي باشد معنايش اين نيست كه منطقه رسالت هم عربنشين است يا عربي زبان است آن ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾[8] است گرچه نقطه آغازينش بالأخره منطقه عربنشين عملاً هم همينطور بود پس اول و آخر اين سوره نشانه جهاني بودن اين قرآن است كه ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ در اولين آيه در آخرين آيه هم اين است كه ﴿هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنذَرُوا بِهِ﴾[9].
مطلب بعدي آن است كه قرآن كريم براي اين نازل شده است كه مردم قيام به قسط بكنند چه اينكه همه انبيا كتابهايشان و رسالتهايشان ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ﴾ بود كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آمده است كه ﴿أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الكِتَابَ وَالمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ﴾[10] مردم عادل بشوند مردم عادل بشوند يك هدف مياني است آدم خوب شدن اين بين راه است نه آخر راه آدم خوب است اهل بهشت است متّقي است عادل است فاضل است كامل است همين اما حالا مشاهدات غيبي داشته باشد ملكوت را ببيند نظير حارثةبن زيد بگويد الآن كه اينجا نشستهام گويا بهشت را ميبينيم گويا جهنم را ميبينيم اين مقدور همه نيست و هدف نهايي قرآن اين است نه آدم خوب شدن آدم خوب شدن هدف مياني است انسان آن برد را دارد كه به حارثةبن اين نه امام بود نه امام زاده نه پيغمبر بود نه پيغمبرزاده كاحد من الناس بود و حرف رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در او اثر كرد مواظب بود كه راه كسي را نبندد و بيراهه هم نرود كه در همين اوائل سوره مباركه «ابراهيم» به آن اشاره شده به آنجا رسيده هدف اين نيست آدم برود بهشت هدف اين است كه آدم اينجا نشسته است بهشت را ببيند اگر به جايي رسيد آدم خوبي شد بعد از مرگ بهشت رفت اين در راه است نه پايان راه اگر به جايي رسيد كه بهشت به اشتياق اوست همان طوري كه درباره عدهاي از اصحاب آمده كه «ان الجنة تشتاق الي اربعة»[11] يا كذا و كذا بهشت مشتاق اوست و بهشت را او ميسازد و او به جنة اللقا دعوت ميشود و ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾[12] براي اوست ﴿لَهُمْ جَنَّاتٍ﴾ نه اينها را در بهشت ميبرند اين هدف نهايي است بنابراين اگر گفته ميشود كه علم نور است عدل نور است تقوا نور است اينها نور هستند واقعاً اما نور ضعيف قرآن براي اين نور ضعيف نيامده براي آن نور قوي آمده اينكه دارد «اتقوا فراسة المؤمن فإنه ينظر بنور الله»[13] همين است گاهي هر كاري ميخواهند بكنند يك كسي را منصرف بكنند از يك عملي ميبينند نميشود اين ميگويد من برايم روشن است كه اين مطلب خلاف است چرا به من اصرار ميكنيد اين همان «ينظر بنور الله» است آن هدف نهايي است و اگر كسي اين راه را درست طي كرد آن اهداف مياني را پيمود و توقف نكرد ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي﴾[14] شاملش ميشود ميگويد تو كه به مقام نفس مطمئنه رسيدي كه به مقام ﴿رَاضِيَةً﴾ رسيدي دو به مقام ﴿مَرْضِيَّةً﴾ رسيدي سه اين شرايط سه گانه را داري مجازي بيايي بيا ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾ كجا بيا ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[15] اين اخصاصي به بعد از مرگ ندارد يا اختصاصي به حالت احتضار ندارد الآن هم مردان الهي مشمول ايناند اينچنين نيست كه آدم بايد بميرد تا آن صحنه را ببيند نه نمرده با مرگ ارادي ميميرد نه با مرگ طبيعي و آن نشئه نصيبش ميشود بنابراين هدف اصلي قرآن نوراني كردن جامعه است همان طوري كه هدف مياني را عدهاي ندارند و عدهاي دارند هدف برين و پاياني را هم به شرح ايضاً (و همچنين) عدهاي دارند عدهاي ندارند اين كتاب ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ است اين كتاب ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ﴾[16] است اما الناس علي قسمين بعضي «يقوم بالظلم» بعضي «يقوم بالقسط» آنكه «يقوم بالقسط» ميشود ﴿ذِكْريَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[17] ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[18] و مانند آن حالا وقتي آنهايي كه قائم به قسط شدند قائمان به قسط علي صنفين «منهم ينظر بنور الله، منهم من لا ينظر» بعضيها هستند كه نظير حارثة بن زيد ميگويند الآن كه اينجا نشستهايم گويا بهشت را ميبينيم عدهاي نه ميگويند بعد از مرگ ما ميبينيم هدف نهايي قرآن نوراني كردن جامعه است آن هم نور قوي نه نور ضعيف خب اين يقيناً مخرج ميخواهد اين يك كسي كه خودش نور باشد و نورافكن باشد و بر دلها مسلط باشد و جان جانان باشد با خبر است و ميتوان يك چنين كاري انجام بدهد پس اين كتاب را نازل كرديم ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ خب اين كار ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِمٍْ﴾ است ديگر تو بخواهي در مردم اثر بكني به دست خودت اينچنين نيست اين ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِمٍْ﴾ ميتواند شاهد جمع دو طايفه از آيات باشد بعضي از آيات دارد كه تو مردم را هدايت نميكني ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أحْبَبْتَ﴾ آيه 56 سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين است ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالمُهْتَدِينَ﴾ تو هدايت نميكني لكن خدا هدايت ميكند در سورهٴ مباركهٴ «شوري» آيه 52 اين است كه تو مردم را هدايت ميكني ﴿وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ خب جمع بين نفي و اثبات كه در سوره «قصص» فرمود: ﴿لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ﴾ در سوره «شوري» فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ گاهي به تشريع و تكوين است گاهي به مستقل بودن و به اذن بودن است آنجايي كه فرمود: ﴿لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ﴾ يعني ايصال به مطلوب به عهده تو نيست تكويناً بخواهي كسي را به مقصد برساني به عهده تو نيست اين براي اين آنجا كه فرمود: ﴿لَتَهْدِي إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ يعني تشريعاً مردم را بايد تبليغ بكني هدايت بكني تعليم ميكني بازگو ميكني راهنمايي ميكني اما ايصال به مطلوب به عهده تو نيست اين يك جمع، جمع ديگر آن است كه نه در سوره «قصص» آيه 56 فرمود تو ايصال به مطلوب نميكني در سوره «شوري» آيه 52 فرمود تو ايصال به مطلوب ميكني خب جمع بين اين دو طايفه از آيات اين است كه آنجا كه فرمود ايصال به مطلوب نميكني يعني مستقلاً من عند نفسك آنجا كه فرمود ايصال به مطلوب ميكني يعني به اذن الله پس اين دو طايفه از آيات يا به تشريع و تكوين جمع ميشوند يا به استقلال و مأذون بودن جمع ميشود علي اي حال تو به اذن خدا اين كار را انجام ميدهي از اينجا معلوم ميشود كه آن جمله نوراني آية الكرسي كه ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[19] اين راهش همين است البته ممكن است بلاواسطه هم اين كار را بكند مثل اينكه خود پيامبر را بلا واسطه نوراني كرده است ﴿وَوَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدَي﴾[20] حالا آنجا دفع است نه رفع ولي بالأخره درباره خود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ذات اقدس الهي اين كار را كرده است او را نوراني كرده درباره ديگران مع الواسطه به وساطت وحي و به وساطت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) جامعه را روشن ميكند كه ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ پس اگر رسول خدا مخرج شد اين ميشود به اذن خدا ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾ آيات قرآن هم در بيان هدف مياني و هدف نهايي اين هم دو طايفه است بعضي از آيات كه قسمت مهم آيات را تشكيل ميدهد اينها هدف مياني را ذكر ميكنند ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[21] ﴿لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[22] ﴿لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[23] ﴿لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[24] ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ﴾[25] و مانند آن برخي آيات كه آنها تقريباً كمتر از اين قسمتاند آن هدف نهايي را ذكر ميكند كه جامعه را بايد با قرآن روشن كرد و نوراني كرد در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه شانزده اين است كه ﴿يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ﴾ خب آياتي كه ميگويد قرآن و اسلام براي نوراني شدن جامعه آمده است اين زياد نيست براي اينكه آن بهره اوحدي از انسانهاست كه نوراني ميشوند كساني كه در درونشان روشن است نورانيت است و هر كاري ميخواهند بكنند اينها را فريب ميدهند نميشود اينها يافتند يك چيزي را كه با او دارند زندگي ميكنند اينها كماند بعضيها سهو دارند بعضيها نسيان دارند بعضي عذرخواهي ميكنند با عدل و تقواي آنها منافات ندارد اما ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾[26] آن صيب همه نيست ﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾[27] آن نصيب همه نيست كه اشتباه نكنند مصون بمانند سهو نسيان نداشته باشند اين نصيب اوحدي است لذا آياتي كه مربوط به اين گروه است زياد نيست ﴿يَهْدِي﴾ در سوره «مائده» آيه شانزده اين بود ﴿يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» هم مشابه اين از باب اينكه هدف والا و نهايي نوراني كردن جامعه است آيه نه سورهٴ مباركهٴ «حديد» هم دليل است سوره «حديد» آيه نه اين است ﴿هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَي عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ پس اگر كسي بگويد نور يعني عدل و تقوا اين معناي برين و بالاي قرآن را تنزل داد خودش را بايد بالا ببرد نه معنا را پايين بياورد نور، نور است عدل و تقوا هم نورند البته منتها نور ضعيف جامعه بخواهد روشن و نوراني بشود نظير زمان ظهور حضرت كه خيليها نوراني ميشوند كه ميگويند از بو كردن دستشان از غيب با خبر ميشوند با آن اسراري كه در زمان ظهور حضرت (سلام الله عليه) است از همين قبيل است وجود مبارك حضرت كه ظهور كرده است دست خدا روي سر مردم ميآيد يا دست حضرت به اذن خدا روي سر مردم ميآيد احلام و عقول اينها بالا ميرود همين است تا جامعه «يملأ الله به الناس قسطاً و عدلاً» نشود «يملأ الله به الارض قسطاً و عدلاً»[28] نخواهد شد تا مردم عدلدوست نباشند زمين پر از عدل و داد نخواهد شد اين شدني نيست با كشتن با كشتار تازه اول دعواست اگر رشد فرهنگي پيدا شد آن وقت زمينه براي گسترش قسط و عدل هست پس اينكه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَي عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[29] از همين سنخ است آن وقت همين مردان نوراني در قيامت در همان سورهٴ مباركهٴ «حديد» آيه دوازده دارد كه ﴿يَوْمَ تَرَي المُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِنَاتِ يَسْعَي نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم﴾ آن روز كه ﴿لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً﴾[30] بالأخره فضاي وسيع بهشت بايد روشن باشد يا نه؟ شمسي نيست قمري نيست اينها كه ﴿ إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ٭ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[31] بساط اينها برچيده شد آنجا هم كه بالصراحه ميفرمايد: ﴿لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً﴾[32] خب اين فضاي بزرگ را چه كسي روشن ميكند؟ فضايي كه ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ﴾[33] كه ﴿عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالأَرْضِ﴾[34] قبلاً هم اين بحث گذشته خانه هر بهشتي به قدري وسيع است كه همه مردم زمين بخواهند مهمان يك بهشتي بشوند جا دارد نه مجموع براي المجموع است نه «عرضها السماوات و الارض» اين براي مجموع بهشت است اين براي تك تك بهشتيهاست خب اين فضاي بيكران در بيكران را چه كسي نور ميدهد؟ شمس و قمري در كار نيست همينها نور ميدهند ﴿يَوْمَ تَرَي المُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِنَاتِ﴾[35] زن و مرد ندارد ﴿يَسْعَي نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ﴾[36] اين است كه وجود مبارك حضرت امير فرمود شما نميدانيد آنجا چه خبر است اگر ميدانستيد نزد من جمع نميشديد اين علي است اين امام زمان بود فرمود الآن نزد من جمع شديد دور من جمع شديد براي اينكه نميدانيد آنجا چه خبر است اگر بدانيد آنجا چه خبر است من را رها ميكنيد و به سراغ آنجا ميرويد يك چنين عالمي است الآن شما اين شمس با همه عظمت و دبدبه و كبكبهاي كه دارد يك وجب را روشن ميكند دو قدم آن طرفترش تاريك است ﴿عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالأَرْضِ﴾[37] اين بيكران تا بيكران را مؤمن روشن ميكند وگرنه نوري كه در آنجا نيست.
پرسش ...
پاسخ: بله خب ﴿بِنُورِ رَبِّهَا﴾[38] اينها همه نور رب العرض است ديگر ذات اقدس الهي به اينها اعطا فرموده است ديگر هستي اينها را نور اينها را چون خودش فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾[39] مگر اينجا كه نورانياند چه كسي به اينها نور داد؟ فرمود: ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾ انسان نور را نه از خود دارد نه از ديگري گرفته كه اگر هم يك كسي نوراني شد فرمود ما به او داديم ديگر اگر خداي ناكرده بيراهه برود ممكن است نظير كسوف و خسوف گرفتار بشود اين يك مثال خوبي است كه مرحوم شيخ بهايي در صمديه دارد كه «انارة العقل مكسوف بطوع هوي» همين است وقتي نحو را شيخ بهايي و ملا محسن فيض و اينها بنويسند ديگر مثال را از شعر جاهلي نميآورد يا آيه ميآورند يا روايت اما نحوي را وقتي بخواهد يك بيگانه بنويسد اين سعي ميكند از جامع الشواهد شاهد بياورد و شعر جاهلي شايد بياورد و مانند آن «انارة العقل» كه اگر مضاف اليه مذكر بود مضاف كسب تذكير ميكند «انارة العقل مكسوف بطوع هوي» اگر كسي اطاعت هوا كرد آن نورانيت عقلش را كسوف ميگيرد يعني آفتابگرفتگي منكسف ميشود اگر إنشاءالله به اذن خدا انسان مواظب بود اين نور محفوظ است دنيا باشد نورش الهي است آخرت باشد نورش الهي است كه ذات اقدس الهي عطا كرده است ديگر ﴿يَوْمَ تَرَي المُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِنَاتِ يَسْعَي نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم﴾[40] اينها اصلاً دست چپ ندارند نه اينكه طرف جلو و طرف راست است پشتشان چه پهلوي چپشان چه؟ مؤمن كه پشت ندارد مؤمن كه دست چپ ندارد خلف ندارد اين همهاش امام است و يمين اصحاب الميمينه «كلتا يديه يمين»[41] دست چپ اينها راست است دست راست اينها هم راست در وصف وجود مبارك ابي ابراهيم امام كاظم (سلام الله عليه) آمده است كه «كلتا يديه يمين» البته درباره ذات اقدس الهي آمده است كه دستان بيدستي خداي سبحان كه فرمود: «خلقت بيدي كلتا يدي الرحمان يمين» مظهر او كه امام انسان كامل معصوم است مثل وجود مبارك ابي ابراهيم (سلام الله عليه) درباره آن حضرت آمده «كلتا يديه يمين» درباره شاگردان اينها مؤمنان اينها هم آمده است كه مؤمن هم «كلتا يديه يمين» آن دست راستش راست است دست چپش هم راست براي اينكه هم با دست راست با يمن و بركت كار ميكند هم با دست چپ با يمن و بركت كار ميكند وگرنه چپ و راست اعتباري كه معنا ندارد كه بيگانه دست چپ او چپ است دست راست او هم چپ چون او اصحاب شمال است اصحاب مشئمه است هم با دست چپ خلاف ميكند هم با دست راست مؤمن اصلاً دست چپ و پشتسر ندارد وگرنه ميفرمود آنجا چه خبر است فرمود: ﴿يَسْعَي نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم﴾[42] يا جلو هست يا طرف راست يعني جلوي اينها جلو است خلف اينها هم جلو است راست اينها راست است چپ اينها هم راست است بنابراين اينها چپ و خلف ندارند ميماند كل اين جهات يمين است و امام ﴿يَسْعَي نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم﴾ آن وقت اين ميشود هدف نهايي هدف متوسط البته عادل بودن است مبارزه با ظلم است كه بعدها در همين سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» جريان موساي كليم (سلام الله عليه) را ذكر ميكند خب ﴿الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ﴾ كه اين جمع محلي به الف و لام است از هر تيرگي و تاريكي يك نامهاي يكي از بزرگان براي فخر رازي و ديگران نوشته كه «قطرة من الهوي تكدر بحراً من العلم» آنها كه به جايي رسيدند گفتند يك قطره هوس و هوا اگر در درياي علم بريزي اين دريا را آلوده ميكند اگر كسي بحرالعلوم شد دريا و بحر علم شد خداي ناكرده يك قطره هوس در آن بود علمفروشي خواست بكند من هستم اسم من را بايد ببري اول بايد ببري با اين لقب بايد ببري همين بازيها فرمود مواظب باشيد «قطرة من الهوي تكدر بحراً من العلم» اين مضمون در شرح نهجالبلاغه آن عالم تبريزي كه نسبت به شرح نهجالبلاغه داشتندآمده اين طور است بالأخره نه تقوا با هوا سازگار است نه هو آن قدر بدياش كم است كه نتواند اثر بگذارد خيلي پليد است بالأخره ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ البته باذن ربهم خب راهش چيست؟ همينطور كلي گويي؟ نه راهش اين است ﴿إِلَي صِرَاطِ العَزِيزِ الحَمِيدِ﴾ اينها به طرف عزّت حركت كنند به طرف محمده حركت كنند عزيز باشند فرومايه نباشند كريم باشند پيروز باشند نفوذ ناپذير باشند هر كسي در آنها اثر نكند هر چيزي در آنها اثر نكند هر چيزي را ديدند نخواهند هر چيزي را شنيدند نخواهند عزيز باشند راه عزيز را طي كنند بعد هم حامد باشند نسبت به ذات اقدس الهي محمود باشند نسبت به ديگران كاري داشته باشند كه قابل حمد و ستايش باشد ميشود راه حميد راه عزيز را كسي طي كند نوراني ميشود راه حميد را كسي طي كند نوراني ميشود كجا ميرويد؟ ميخواهم عزيز حميد بشوم دعوت كرده است ما را اينها كه مرحله ذات واجب تعالي نيست اينها صفات مادون ذات است خارج از ذات است و در مقام ذات انبيا و اوليا راه ندارند چه رسد به افراد عادي اينها مقام فعل حق است فيض حق است ظهورات حق است شما اين اسماي «جوشن كبير» را كه ميبينيد به استثناي برخي از اسما كه خيلي خليل محدود است بقيه همه اسماي فعليه و ظهورات الهي است افاضه الهي است اينها نصيب انسان ميتواند بشود انسان به اينها ميتواند راه پيدا كند راه عزيز شدن راه حميد شدن حامد باشد محمود باشد پرچم حمد را هم به دست بگيرد در محدوده خودش آن لواي حمد بالقوم المطلق در قيامت به دست وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است اين عزيز حميد را هم بازگو كرد مشخص فرمود كه چه كسي است ﴿اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ﴾ قبل از اينكه به اين آيه دوم برسيم اين ﴿لِتُخْرِجَ النَّاس﴾ يك توضيح بيشتري ميطلبد اين است كه خداي سبحان براي اينكه جامعه را روشن بكند قرآن فرستاده است قهراً پيامبر را هم براي همين جهت ارسال كرده است اين لام، لام غايت است نه لام عاقبت اگر لام عاقبت بود معنايش اين است كه پايان كار همه مردم نوراني شدن است در حالي كه اينچنين نيست در همين آيه بعد دارد كه يك عده كافرند دنيا را بر آخرت ترجيح ميدهند اينها گرفتار نارند نارياند نه نوري پس اين لام لام عاقبت نيست لام عاقبت در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 179 بازگو شده در سوره «اعراف» آيه 179 اين است كه ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ﴾ ما براي جهنم خيليها را خلق كرديم اين لام لام غايت نيست يعني پايان خيليها جهنم است لام عاقبت همانطوري كه در كتابهاي ادبي ملاحظه فرموديد نظير آنچه كه در براه التقاط وجود مبارك موسي (سلام الله عليه) دارد ﴿فَالتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾[43] اين لام ﴿لِيَكُونَ﴾ كه لام غايت و منفعت نيست آنها وجود مبارك موسي را براي اينكه دشمنشان بشود كه نگرفتند آنها موسي را ديدند يك فرزند خوبي است گفتند ما اين را ميگيريم ﴿نَتَّخِذَهُ وَلَداً﴾[44] به اين هدف گرفتند كه از او بهره فرزندي ببرند هدف آنها اين بود از او استفاده كنند اما پايان كار دشمني وجود مبارك موسي نسبت به آنها در آمد اين ميشود لام عاقبت ﴿لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ آنها گفتند «لعله نتخذه ولداً او ننتفع به» و مانند آن اين ميشود لام عاقبت در اين جا ذات اقدس الهي فرمود پايان كار خيليها دوزخ است نار است ما براي نور خلق كرديم ولي اين شده ناري ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا﴾[45] يعني خلقنا ﴿لِجَهَنَّمَ﴾ لام لام عاقبت است يعني پايان كار خيليها من الجن و الانس اين است ﴿ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا﴾[46] اما لام غايت يعني هدف اين است.
مطلب ديگر اين است كه ما كه انسانيم و موجود ناقص و ضعيفيم و فقير هدف داريم معناي هدفمند بودن انسان اين است كه نقص خود را به وسيله اين كار برطرف ميكند انسان ناقص است محتاج به يك چيزي است به وسيله كاري حاجت خود را برطرف ميكند اين كار او ميانجي است بين انسان متحرك و آن هدفي كه كمال او را تأمين ميكند اين معناي هدفمند بودن ماست هدف براي فاعل است كه نقص فاعل را برطرف ميكند چرا؟ چون فال فقير است ناقص است و محتاج ولي اگر فاعل غني محض بود هيچ كمالي فرض ندارد كه او نداشته باشد آن كاري را براي كمال نميكند چون خود كمال را او آفريد هيچ كمالي فرض نميشود مگر اينكه اصلش نزد اوست چنين موجودي كاري را براي چيزي نميكند نه براي اينكه سودي ببرد يك نه براي اينكه بر بندگان جودي برساند اين دو براي چيزي كار نميكند اما براي اينكه سودي ببرد نميكند فواضح براي اينكه او غني مطلق است محتاج نيست تا كاري را بكند كه بهرهاي ببرد بلكه بر بندگان جودي كند هم نيست چرا؟ براي اينكه برخيها هستند كه خودشان احتياج به اين كار ندارند ولي ميخواهند سودي به ديگري برسانند كه خودشان بشوند سخي و جواد به كمال برسند كه اگر اين خدمت را به ديگري نكنند ناقصاند يك كسي كه وضع ماليش خوب است مسكن دارد براي ديگران مسكن ميسازد كه به مقام جود و سخا برسد و به فيض برسد به كمال برسد اهل سعادت بشود اين خانه را براي سود بردن نميسازد بساز و بفروش بلكه براي جود كردن ميسازد و جود كمال است و او قبلاً نداشت الآن ميخواهد پيدا كند اين درست است اما اگر چيزي غني مطلق بود واجب محض بود هم كمال را داراست هم جود و سخا را داراست پس نه خلق كرد براي اينكه سودي ببرد نه خلق كرد براي اينكه جودي بكند براي ندارد پس چرا كار ميكند؟ كارش اين است چون او غني محض است براي چيزي كار نميكند يك چون همه كمالات را داراست يكي از آن كمالات جود و سخاست از او سخا و جود نشأت ميگيرد دو و چون حكيم علي الاطلاق است صدر و ساقهٴ كار او منفعت و ح كمت و مصلحت و معرفت است سه هيچ بينظمي در كارش نيست همهاش حكمت است همهاش نظم است هر كدام از قبلي براي بعدي است هر كدام از بعدي براي قبلي است پس اين اهداف و غايات به خلق بر ميگردد يعني فلان كار براي بهرهبرداري فلان شيء يا فلان شخص است نه براي بهرهمندي خدا فتحصل او چون غني محض است كاري را نه براي سود نه براي جود انجام نميدهد يك و چون همه كمالات يكي از آنها جود و سخاست دارد كمالات از او نشأت ميگيرد بالاختيار و القدرت چون قدرت و اراده ذات اوست اين دو و چون حكيم علي الاطلاق است كار عبث و ياوه و بيهوده ندارد همه كارهاي او حساب شده و حكيمانه است كه برخي از برخي نفع ميبرند برخي به برخي نفع ميرسانند اين سه لذا فرمود اين لام، لام غايت است ولي غايت خلق است نه غايت خالق.
«و الحمد لله رب العالمين»[47]
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[2] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 120.
[3] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 52.
[4] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[5] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 28.
[6] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[7] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[8] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[9] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 52.
[10] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.
[11] ـ بحارالانوار، ج22، ص332.
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 25.
[13] ـ كافي، ج1، ص218.
[14] ـ سورهٴ فجر، آيات 27 و 28.
[15] ـ سورهٴ فجر، آيات 29 و 30.
[16] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.
[17] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 120.
[18] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 257.
[20] ـ سورهٴ ضحي، آيهٴ 7.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 21.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 189.
[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 52.
[24] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 152.
[25] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.
[26] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 29.
[27] ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 2.
[28] ـ بحارالانوار، ج36، ص316.
[29] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 9.
[30] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 13.
[31] ـ سورهٴ تكوير، آيات 1 و 2.
[32] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 13.
[33] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 21.
[34] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 21.
[35] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 12.
[36] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 12.
[37] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 21.
[38] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 59.
[39] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 122.
[40] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 12.
[41] ـ كافي، ج2، ص126.
[42] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 12.
[43] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 8.
[44] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 9.
[45] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.
[46] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.
[47] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.