اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ (۵۱) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلاَماً قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ (۵۲) قَالُوا لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلاَمٍ عَلِيمٍ (۵۳) قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَي أَن مَسَّنِيَ الكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (۵٤) قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالحَقِّ فَلاَ تُكُن مِّنَ القَانِطِينَ (۵۵) قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ (۵۶) قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا المُرْسَلُونَ (۵۷) قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَي قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ (۵۸) إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ (۵۹) إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الغَابِرِينَ (۶۰) فَلَمَّا جَاءَ آلَ لُوطٍ المُرْسَلُونَ (۶۱) قَالَ إِنَّكُمْ قَومٌ مُّنكَرُونَ (۶۲) قَالُوا بَلْ جِئْنَاكَ بِمَا كَانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ (۶۳) وَأَتَيْنَاكَ بِالحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ (۶٤)﴾
محور اصلي اين بحث از قرآن كريم اين است كه ذات اقدس الهي نظام هستي را با حق آفريد گاهي به صورت قضيه موجبه گاهي به صورت قضيه سالبه فرمود: ما آسمان و زمين را به حق خلق كرديم ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ﴾[1] گاهي به صورت قضيه سالبه ميفرمايد ﴿وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً﴾[2] ﴿مَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِين﴾[3] و مانند آن ما با لعب و بازي كار نميكنيم ما اينها را باطل خلق نكرديم پس اين نظام يعني جهان يك، انسان دو، پيوند انسان و جهان سه، اين مثلث حق است اضلاعش حق است خطوطش و سطحش حق است اين مطلب اول. مطلب دوم اين است كه باطل با اضلاع و سطح اين مثلث سازگار نيست اگر چيزي باطل بود قهراً رخت برميبندد در برابر حق كه ذات اقدس الهي عهدهدار آن است نميماند اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «من صارع الحق صرعه»[4]، يا «من ابدي صفحته للحق هلك»[5] اين دو روايت ناظر به همين بحث است كه اگر كسي خواست با حق كشتي بگيرد مصارعه يعني كشتي گرفتند مصرع يعني جايي كه كسي را به زمين ميزنند فرمود اگر كسي بخواهد با حق كشتي بگيرد يقيناً زمين ميخورد «من صارع الحق صرعه»[6] يعني حق او را به زمين ميزند يا «من ابدي صفحته للحق هلك»[7] اگر كسي در برابر حق مقاومت كند يقيناً هلاك ميشود زيرا ذات اقدس الهي اين نظام را با حق آفريد و خودش هم عهدهدار اين نظام است مطلب بعدي آن است كه گناه، باطل، حرام و مانند آن بيگانه است ناخوانده است هيچ ارتباطي با اضلاع و سطح اين مثلث ندارد چون وقتي باطل شد نه با خطوط اين مثلث آشناست نه با سطح اين بنابراين ممكن نيست دوام بياورد و در برابر حق بتواند بماند مطلب چهارم آن است كه تشخيص باطل گاهي به وسيله عقل و نقل با هم است گاهي بسياري از چيزهاست كه عقل نميفهمد البته آن عقل ناب كه انبيا و اولياي الهي دارند(عليهم السلام) به بركت افاضه الهي ميفهمند اما عقل توده مردم نميفهمد مگر اينكه اينها انبيا را به عظمت و صداقت بشناسند و ايمان بياورند و حرفهاي آنها را باور كنند چيزي را كه عقل نميفهمد و آن را صحيح ميداند اين يك اشتهاي كاذب است اين هم مطلب چهارم، مطلب پنجم آن است كه اين اشتهاي كاذب را كه اگر از نظر صدق و كذب حساب بكنيم كاذب است حق و باطل حساب بكنيم باطل است اين را بخواهد انجام بدهد بالا ميآورد بالأخره و اگر بالا نياورد همان باطل او را فرو ميبرد مثل غذاي سمي غذاي مسموم اگر كسي غذاي مسموم را خورد با راهنمايي پزشك معالج اگر بالا آورد كه خب زنده ميماند بالا نياورد همين غذاي سمي او را از پا درميآورد جريان همجنسگرايي كه الآن درد بسياري از كشورهاي غربي است همين كار جاهليت كهنه قوم لوط است كه ذات اقدس الهي فرمود اين با نظام سازگار نيست نه با هستي جهان سازگار است نه با انسان سازگار است نه با رابطه انسان و جهان هر كاري كه آنها كردند در برابر انبيا بگويند اين هم يك نحوه خواسته غريزي است فرمودند نهخير اين خواسته غريزي نيست غريزه هرگز سم نميخواهد و اگر توبه نكردي بايد در اثر همين باطل و بينالغي فرو بروي اين قسمت را شما ببينيد انسان نه تنها از بردن نام اين كراهت دارد تصورش هم كراهت دارد خب خيلي از افرادند كه اين را تمدن ميدانند يكي از بدبختيهاي اينها اين است و قرآن حرف روز را ميزند كه اين كار پايانش سقوط است حالا يا عذاب داخلي است يا عذاب خارجي و اگر توبه نكردند همان قهر الهي كه قوم لوط را فرو برد همان قهر اينها را هم فرو ميبرد در بسياري از بخشهايي كه مربوط به جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) است اين صحنه را ذكر ميكند در سورهٴ مباركهٴ «هود» اينچنين است در سورهٴ «حجر» اينچنين است در سورهٴ «عنكبوت» اينچنين است در سورهٴ «ذاريات» اينچنين است كه حالا نمونههايش را ميخوانيم در اين چهار سوره به صورت شفاف جريان مهمانان حضرت ابراهيم را كه ذكر ميكند هم تبشير به اسحاق و فرزند صالح براي حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) را مطرح ميكند هم هلاكت قوم لوط و در هر دو بخش حرف آنها اين است كه نظام حق است ﴿وَأَتَيْنَاكَ بِالْحَقِّ﴾ يعني اين كار، كار باطل است خب بالأخره شما بارها اين مثال را در اين بحثها و امثال اين بحثها شنيديد و ملاحظه فرموديد بالأخره اين دستگاه گوارش انسان اين روده و معده و دستگاه هاضمه انسان مثل ظرف خالي است تُنگ خالي است دبَّه خالي است كه هر چه بريزي جا دارد چه عسل بريزي چه مواد مخدر يا براي كاري ساخته شد بالأخره اين روده اين معده اينها مثل يك تُنگ خالي است يك ظرف خالي است كه اگر عسل بريزي نگه بدارد سمّ هم بريزي نگه بدارد چون خالي است حرفي هم براي گفتن ندارد اين است؟ يا نه گرچه خالي است اما حرفي براي گفتن دارد تمام تار و پود اين دستگاه گوارش اين است كه غذاي سالم به من بدهيد اگر سالم نبود من بالا ميآورم برميگردانم و اگر شما نگذاشتيد من برگردانم خودم از پا درميآيم يعني شما را از پا در ميآورم گناه اين است اين است يعني اين است حالا آنها بيچارهها نميدانند چه خبر است خيال ميكنند همان طوري كه خيال ميكنند مواد مخدر مثلاً نشاطآور است اين هم اشتهاي صادق است اشتهاي كاذب است اشتهاي باطل است لذا اين فرستادگان الهي به حضرت لوط فرمودند ما اين سخن را به حق آورديم ﴿وَأَتَيْنَاكَ بِالْحَقِّ﴾[8] اين «باء» باي مصاحبه است يعني همان طوري كه ذات اقدس الهي فرمود ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ﴾[9] يا ﴿خَلَقْنَاهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ﴾[10] چه اينكه به صورت قضيه سالبه فرمود ﴿وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً﴾[11] يعني اين كار با نظام سازگار نيست خب اگر اين كار با نظام سازگار نبود يا نظام را از پا در ميآورد يا خود شخص را نظام را كه كل جهان در اختيار ذات اقدس الهي است كه از پا در افتادني نيست بالأخره خود شخص را خود آن جامعه را خود آن ملت را خود آن دولت را به هلاكت ميرساند اين بخشها هم در سورهٴ مباركهٴ «هود» آمده است كه بحثش قبلاً گذشت كه اجمالش اين است ملاحظه ميفرماييد در سورهٴ مباركهٴ «هود» از آيهٴ 69 به بعد شروع ميشود تا به آيهٴ 83 كه اين جريان هلاكت قوم لوط را به دنبال تبشير فرزند صالح حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) ذكر ميكند در سورهٴ «هود» آيهٴ 69 اين بود ﴿وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْريٰ قالُوا سَلامًا قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ﴾ بعد از اين جريان فرمود: ﴿لا تَخَفْ إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ﴾ بعد وقتي در آيهٴ 77 فرمود: ﴿وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطًا سيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصيبٌ﴾ بعد هم فرمود ما همه اينها را به هلاكت رسانديم در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» داستان از اينجا شروع ميشود آيهٴ 31 سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» اين است ﴿وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْريٰ﴾ كه ما براي حضرت ابراهيم پيكهايي اعزام كرديم تا به او بشارت بدهند ﴿قَالُوا﴾ فرستادههاي ما به حضرت ابراهيم گفتند ﴿إِنّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمينَ﴾ ظلم معنايش اين نيست كه انسان فقط مال كسي را ببرد با توافق طرفين هم اگر اين كار انجام بگيرد اين ظلم است در برابر حق و عدل «بالعدل قامت السمٰوات و الارض»[12] «بالحق قامت السماوات و الارض»[13] آن كاري كه خلاف عقل است و خلاف نقل، كاري است خارج از حدود انسانيت شما در حيوانات هم اين كار را سراغ نداريد خب اين ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[14] براي همين است فرمود: ﴿قالُوا إِنّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمينَ﴾ ولو توافق دارند اما اين در برابر عدل الهي است «بالعدل قامت السمٰوات و الارض» عدل عبارت از آن است كه هر چيزي در جاي خودش قرار بگيرد ظلم آن است كه هر چيزي در جاي خودش قرار نگيرد ﴿قالَ إِنَّ فيها لُوطًا قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرينَ﴾[15] اين گفتگويي بود كه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» اين فرستادهها با حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) داشتند بعد فرمود: ﴿وَ لَمّا ان جاءَتْ رُسُلُنا لُوطًا سيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعًا﴾[16] تا آن بخش پاياني كه گفتند ﴿انّا مُنْزِلُونَ عَلي أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ﴾[17] در سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» هم در دو بخش جريان ضيف ابراهيم كه هم بشير بودند نسبت به حضرت ابراهيم فرزند را به او بشارت دادند هم نذير بودند نسبت به قوم لوط آمده در سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» آيهٴ 24 به بعد اين است ﴿هَلْ أَتاكَ حَديثُ ضَيْفِ إِبْراهيمَ الْمُكْرَمينَ ٭ إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلامًا قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ﴾ وقتي كه مبسوطاً اين آيات را نقل ميكنند بشارتشان كه تمام شد حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود باز مأموريت مهمتان چيست؟ ﴿قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ قالُوا إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمينَ﴾[18] از بس اين كار قبيح بود كه اصلاً نام اينها را فرشتهها نبردند در اين بخش و آن گناه را هم به اسم نياوردند فقط فرمودند ميخواهيم به حيات يك گروه مجرم خاتمه بدهيم
پرسش ...
پاسخ: بله خب ديگر دو صفت را ممكن است داشته باشند دو پيام را ميتوانند داشته باشند بازگشت آن انذار در حقيقت تبشير است به اينكه حق هميشه حاكم است بازگشت هر انذاري به اين است كه حق در حقيقت حاكم است بعد فرمود ﴿لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طينٍ ٭ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفينَ﴾[19] تا بخش پاياني كه به حيات قوم لوط خاتمه داده است خب بنابراين
پرسش ...
پاسخ: بله خب وقتي كه در برابر انبيا مقاومت ميكنند و هيچ تأثيري از حرف انبيا در آنها مشهود نيست خب آنها را عذاب ميكنند ديگر ...
پرسش ...
پاسخ: حرفتان خوب مفهوم نيست بالأخره تا ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾[20] نباشد كه عذاب نميكنند كه ﴿وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ وقتي كه به نصاب رسيد ديگر از اين به بعد صبر كردن مصلحت نيست به حيات اينها خاتمه ميدهد مطلب ديگر اين است كه قصه لوط در چهار فصل است فصل اول آمدن فرشتهها و ملاقات و گفتگوي با حضرت لوط است كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» و «حجر» و «عنكبوت» و «ذاريات» اينها آمده است فصل دوم اين است كه وقتي اهل مدينه مردم آن شهر متوجه شدند مهماناني به صورت مرد آمدند آنها هجوم آوردند به خانه حضرت لوط فصل سوم وجود مبارك لوط وقتي اين صحنه را ديد با آن فرستادهها سخن گفت آنها گفتند ﴿إِلاّ جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ﴾[21] اين يك گفتگويي بين فرستادههاي الهي با حضرت لوط فصل چهارم در جريان عذاب است كه ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ﴾[22] در بخشي از شب وجود مبارك لوط مأموريت يافت كه خودش با عائله خودش بستگان نزديك به استثناي همسر از شهر فاصله بگيرند به سرعت از شهر بيرون بروند بعد عذاب الهي به آن شهر و مردم آن شهر خاتمه داده است اينها در چهار فصل آمده گاهي به مناسبتهايي اين فصول منظماً ذكر نميشود در هر سوره كه بخشي از آن چهار بخش يكي از بخشهاي چهارگانه بيشتر مورد اهميت باشد او را مقدم ميآورند وگرنه نظم منطقي و طبيعي همين چهار بخش است آنچه ما فعلاً هستيم در سورهٴ مباركهٴ «حجر» است در سورهٴ مباركهٴ «صافات» فقط جريان تبشير مطرح است جريان قوم لوط مطرح نيست و آن آيات صد به بعد سورهٴ مباركهٴ «صافات» است كه فرمود ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِيمٍ﴾ ملاحظه بفرماييد كه از قرآن كريم چه چيزي برميآيد كه آيا ذبيح اسماعيل است يا اسحاق آنهايي كه ميپندارند ذبيح اسحاق است سخن آنها مطابق با قرآن نيست مخالف قرآن است ما كه ميگوييم ذبيح اسماعيل(سلام الله عليه) است سخن ما برابر رهنمود ائمه(عليهم السلام) مطابق با قرآن است حالا اين بخش را خوب ملاحظه بفرماييد كه آيا ذبيح اسماعيل است يا اسحاق ﴿نُبَشِّرُكَ بِغُلاَمٍ عَلِيمٍ﴾ اين غلام عليم چه كسي است اسماعيل است يا اسحاق «سيظهر انشاءالله» ﴿فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ﴾[23] وقتي اين غلام عليم از نوجواني به جواني رسيد و بالأخره به همراه پدر سعي بين صفا و مروه را گذرانده وجود مبارك ابراهيم فرمود ﴿يا بُنَيَّ إِنّي أَريٰ فِي الْمَنامِ أَنّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَريٰ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرينَ ٭ فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ ٭ وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيمُ ٭ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ ٭ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ ٭ وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ ٭ وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي اْلآخِرينَ ٭ سَلامٌ عَليٰ إِبْراهيمَ ٭ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ ٭ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ﴾[24] اين پاراگراف تاريخي تمام شد بعد قصه ديگر شروع ميشود ميفرمايد ﴿وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصّالِحينَ﴾[25] بعد از جريان غلام عليم و بعد از جريان رؤيا و بعد از جريان قرباني و بعد از جريان آمدن نداي ﴿قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا﴾[26] و بعد از درود و سلام بر حضرت ابراهيم اين قصه كه تمام شد آن وقت يك قصه ديگر شروع شد ﴿وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصّالِحينَ﴾ يك قصه ديگر است خب پيداست آن ذبيح حضرت اسماعيل است ديگر چون بعد از جريان ﴿ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ﴾[27] و مانند آن تازه دارد ما به حضرت ابراهيم بشارت داديم كه صاحب فرزند خواهي شد به تو اسحاق خواهيم داد خب معلوم ميشود آن ذبيح اسماعيل است ديگر خب در سورهٴ مباركهٴ «صافات» اين بخشش عهدهدار همان تبشير حضرت ابراهيم است اين ضيف كه آمدند جريان بشارت فرزند را مطرح كردند جريان انذار قوم لوط را مطرح نكردند اما آن جرياني كه ما فعلاً در سورهٴ مباركهٴ «حجر» كه محل بحث است اين است بعد از اينكه اينها بشارت دادند به حضرت ابراهيم ﴿قالَ أَ بَشَّرْتُمُوني عَليٰ أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ٭ قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ﴾ آنچه را كه ما گفتيم حق است از اين به بعد جريان قوم لوط شروع ميشود پس شما نااميد نباشيد كل نظام به حق است قنوط و نااميدي و يأس در مقابل نظام است يعني انسان به پوچي برسد به جايي برسد كه ديگر كسي نيست مشكل من را حل كند خب اين كفر است ديگر يأس از رحمت خدا معنايش اين است كه من در شرايطيام كه ديگر كسي نيست در عالم مشكل من را حل كند خب خدا به ﴿عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[28] است اميدوار باش به او مراجعه كن و از او بخواه اگر ديگر حالا آن آلودگيات به جايي رسيد كه ديگر قابل درمان نيست لااقل تخفيف در عذاب هست يأست باطل است حالا به تو ميرسند يا نميرسند خودت غرق كردي خودت را مطلب ديگر است ولي اينكه بگويي كسي در عالم نيست كه مشكل من را حل كند اين يأس است و يأس از رحمت خدا كفر است يك وقت است انسان ميگويد من به جايي رسيدم كه ديگر لايق نيستم لياقت آن را ندارم گرچه خدا هست «ارحم الراحمين» است لطف او وسيع است ولي من شايسته او نيستم حالا لطف او هر چه ميخواهد بكند اين كفر نيست اين خودش را در كمال حقارت ميبيند بله اما از آن طرف پوچي احساس كند بگويد كسي در عالم نيست كه مشكل ما را حل كند اين همان يأسي است كه ميگويند از معاصي كبيره است و كفر است خب وجود مبارك حضرت ابراهيم فرمود من هرگز اهل قنوط و يأس نيستم و من خوشحالم كه با اين كرامت جامعه روشنتر ميشود يك بار هم وجود مبارك حضرت ابراهيم آزمود براي اينكه اسماعيل را هم در دوران سالمندي خدا به او داد ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي وَهَبَ لي عَلَيٰ الْكِبَرِ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ﴾[29] اينطور نيست كه اسماعيل را در دوران جواني خدا به او داده باشد كه اين آزمود آن كه در آتش ميرود و سالم برميگردد كه نااميد نيست اين مشكل بگويد خلاف عادت است و اين خلاف عادت را ذات اقدس الهي بخواهد انجام بدهد كرامتي هم خواهد بود ﴿قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّالُّونَ﴾ بعد فرمود خب براي چه چيزي آمديد اصلاً شما الآن اين گروه فراوان كه آمديد با اين تشكيلات معلوم ميشود هدفي داريد ﴿فَمَا خَطْبُكُمْ﴾ خطب يعني كار مهم آن تصميم مهم و برنامه رسميتان چيست؟ ﴿خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ قالُوا إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمينَ﴾ كه اينجا هم نظير بعضي از آيات سور ديگر كه خوانده شد نام جرم قوم لوط را نبردند خب آن قوم مجرم چه كسانياند مردم منطقه لوطاند خود حضرت لوط و اعضاي خانواده او و بستگان نزديك او كه آل لوطاند آنها چون مؤمناند و طيب و طاهرند آنها را نجات ميدهيم ﴿إِلاّ آلَ لُوطٍ إِنّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعينَ ٭ إِلاَّ امْرَأَتَهُ﴾ كه اين استثنا از استثناست استثنا از مستثناست در بين آل لوط زن لوط كه كافر است و استحقاق رافت الهي را از دست داده است اين هم گرفتار عذاب ميشود
پرسش ...
پاسخ: خب آخر ده دوازده سال گذشته از او اگر
پرسش ...
پاسخ: بله اين هم ميفرمايد اين كرامتي روي كرامت است استبعادي است روي استبعاد اگر هم زمان بود يا فاصله كمي بود بله اما چندين سال فاصله شده است خب كسي كه پير هست يك بار كرامت بار دوم هم بالأخره سؤال دارد ديگر اگر ذات اقدس الهي يك بار كرامت كرد چون كرامت بر خلاف عادت است هميشه اين سؤالبرانگيز است ديگر اگر فاصله كم بود خب بله ﴿قَالَ فَمَاخَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ قالُوا إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمينَ ٭ إِلاّ آلَلُوطٍ إِنّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعينَ﴾ ما به قوم مجرم فرستاده شديم يعني براي اهلاك آنها قهراً آللوط را خاندان لوط را نجات ميدهيم مگر زن او كه در اثر كفر استحقاق رحمت را از دست داده است ﴿إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرين﴾ اينها دارند حرف ذات اقدس الهي را ميگويند چون مرسَل از آن جهت كه مرسَل است حرف مرسِل را دارد ميزند نه قضا و قدر به دست ماست نه ما چنين تقديري كرديم مرسَل بما انه مرسَل كه ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[30] ﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ﴾[31] اين همه اوصاف را خداي سبحان درباره فرشتهها ذكر فرمود مرسَل بما انه مرسَل حرف مرِسل را ابلاغ ميكند وگرنه اينها كه اهل تقدير نيستند كه ما قضا و قدر را تنظيم كرديم ما چنين مقدر كرديم ﴿إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرينَ﴾ ما چنين مقدر كرديم كه اين زن جزء غابرين باشد مستحضريد كه غابر در مقابل قادم است ميگويند غابر و قادم غابر آن گذشته است و قادم آينده لكن گاهي غابر را به اين ماندهها نظير غبار كه غبار دخان و عصار از همين قبيل است وقتي حادثهاي پيش ميآيد چيزي برميخيزد به نام غبار كه تتمه همان است كه اين ته مانده آن است ميفرمايد اين جزء غابرين است يعني ما شما را كه دستور ميدهيم از شهر بيرون برويد اين بايد بماند براي اينكه ما عذاب الهي را اول صبح هنگام بامداد اين عذاب نازل ميشود از طرف ذات اقدس الهي ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ﴾[32] اينها همين كه مشرقاند وارد طلوع شمس و وارد صبح ميخواهند بشوند عذاب ميآيد به حيات اينها خاتمه ميدهد اين بايد اين جا بماند اين غابر است مثل غبار كه ميماند اين بايد بماند اين زن در همين حوادث خب
پرسش ...
پاسخ: اين جريان سورهٴ مباركهٴ «هود» به همين وضع بود ديگر ﴿وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطًا سيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعًا﴾ آيهٴ 77 به بعد سورهٴ مباركهٴ «هود» آنجا هم همين طور بود آنجا هم فرمود اينكه ما به حضرت لوط گفتيم كه اينها بايد به عذاب اليم گرفتار بشوند آيهٴ 81 سورهٴ [مباركهٴ] «هود» ﴿قالُوا يا لُوطُ إِنّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾ فقط زنت بايد بماند ﴿إِنَّهُ مُصيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريبٍ﴾ صبح كه شد آن عذاب الهي ميرسد اين همان است كه فرمود ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ﴾ همين كه مشرق شدند وارد در شرق و طلوع شدند يعني آفتاب طلوع كرده عذاب آمده خب اين كل محتوايي كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» است و «حجر» است با ساير سور يكي است ديگر اختلافي ندارند ديگر خب ﴿فَلَمّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ﴾[33] اينها پاسخ حضرت ابراهيم را دادند كه ما پيك الهي هستيم مأموريت داريم كه آن منطقه را ويران كنيم آل لوط را نجات بدهيم فقط زن لوط همراه مردم به هلاكت گرفتار ميشوند وقتي وارد آن سرزمين شدند با حضرت لوط ديدار كردند ﴿قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ﴾ ناشناسيد ﴿قالُوا بَلْ جِئْناكَ بِما كانُوا فيهِ يَمْتَرُونَ﴾ اين همان ﴿إلاّجِئْنَاكَ بِالْحَقِّ﴾[34] كه در آيات قبل بود اينجا فرمود چيزي را كه اينها شك دارند ما درباره همان آورديم اينها در عذاب الهي شك دارند شك يعني عمل مشكوك انجام ميدهند آنها به حسب ظاهر اينها را انكار ميكردند ميگفتند خبري نيست ولي فرمود اينها ترديد داشتند كه آيا عذاب ميآيد به حيات اينها خاتمه ميدهد يا نه ما آمديم ﴿بَلْ جِئْناكَ بِما كانُوا فيهِ يَمْتَرُونَ ٭ وَ أَتَيْناكَ بِالْحَقِّ﴾ اينها كار باطل دارند و از بين بردن مواد سمي حق است و از بين بردن كسي كه سمّ خور است اين هم حق است بالأخره اگر دستگاه گوارش سالم باشد سمّ هم كم باشد اين را بالا ميآورد دفع ميكند هيچ، نشد اين سمّ دستگاه گوارش را از پا در ميآورد فرمود ﴿أَتَيْنَاكَ بِالْحَقّ﴾ چيزي كه برابر با نظام است يعني اصل عالم آفرينش انسان رابطه انسان و جهان ﴿وَأَتَيْنَاكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ﴾ پس صدق و حق در كار ماست كذب و باطل در كار مردم اين سرزمين است تو براي نجات عائلهات به استثناي زنت ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ﴾[35] پاسي از شب كه گذشت دست اعضاي خانواده به استثناي زنت را بگير اسراء كن اسراء يعني سير در شب وقتي با «باي» تعديه استعمال بشود يعني شبانگاه كسي را برد ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَيٰ بِعَبْدِهِ﴾[36] يعني ذات اقدس الهي شبانگاه بندهاش را به طرف معراج برده است اينجا هم ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ﴾ يعني شبانگاه اعضاي منزل را با گذشت پاسي از شب بيرون ببر و دنبال اينها باش يعني اينها را كاملاً مواظبت كن كه مبادا كسي در اين وعده الهي ترديد كند و بماند ﴿وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ﴾[37]
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 19.
[2] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 27.
[3] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 16.
[4] ـ نهجالبلاغه، حكمت 408.
[5] ـ نهجالبلاغه، حكمت 188.
[6] ـ نهجالبلاغه، حكمت 408.
[7] ـ نهجالبلاغه، حكمت 188.
[8] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 64.
[9] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 19.
[10] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 39.
[11] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 27.
[12] ـ عوالي اللآلي، ج 4، ص 103.
[13] ـ بحارالانوار، ج 33، ص 493.
[14] ـ سورع اعراف، آيهٴ 179.
[15] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 32.
[16] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 33.
[17] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 34.
[18] ـ سورهٴ ذاريات، آيات 31 ـ 32.
[19] ـ سورهٴ ذاريات، آيات 33 ـ 34.
[20] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.
[21] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 33.
[22] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 73.
[23] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 102.
[24] ـ سورهٴ صافات، آيات 102 ـ 111.
[25] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 112.
[26] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 105.
[27] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 102.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 20.
[29] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 39.
[30] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.
[31] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 50.
[32] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 73.
[33] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 61.
[34] ـ ؟؟؟
[35] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 65.
[36] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 1.
[37] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 65.