22 04 2006 4826197 شناسه:

تفسیر سوره حجر جلسه 45

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنَّ المُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (٤۵) ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِينَ (٤۶) وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَي سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ (٤۷) لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ (٤۸) نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الغَفُورُ الرَّحِيمُ (٤۹) وَأَنَّ عَذَابِي هُوَ العَذَابُ الأَلِيمُ (۵۰)

چون قرآن كريم هم راه سعادت و شقاوت را نشان مي‌دهد هم راه بهشت و جهنم را ارائه مي‌كند و هم مبشّر و منذر است چه اينكه رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم بشير و نذير است لذا در اين قسمت از قرآن وقتي آيات  عذاب و اغواي شيطان وسوسه شيطان و اثر ضلالت و گمراهي را بازگو فرمود به اين قسمت رسيد كه ﴿وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ﴾ اين بخش انذار و شقاوت و مانند آن اما بخش تبشير و رحمت و نعمت و بهشت از اينجا شروع مي‌شود ﴿إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ﴾ اينها در بهشتها و در چشمه‌ها مستقرّند در هر جايي بخواهند قرار مي‌گيرند و از هر چشمه‌اي بخواهند بهره مي‌برند ورود آنها با سلامت و امنيت است فرشتگان هنگام دعوت آنها به بهشت سلام عرض مي‌كنند ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾ كه اين عرض ادب فرشته‌ها به حضور بهشتيان است و اينها را با ابلاغ سلام الهي وارد بهشت مي‌كنند چه اينكه از هر گزندي هم اينها مصون‌اند و سالمند و در كمال امنيت‌اند نه تنها امنيتهاي جسمي امنيتهاي روحي هم دارند غمي ندارند حزني ندارند ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾‌اند ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأكْبَرُ﴾‌اند و مانند آن اينها كاملاً در امنيت‌اند چون ﴿ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك لهم الامن﴾ امن مطلق براي اينهاست تفاوت جوهري سعادت و شقاوت و ايمان و كفر و بهشت و جهنم اين است كه در جريان بهشت نفرمود بهشت هشت در دارد البته درهاي بهشت هشت تاست كه معروف است و اينها كه كتابها را به هشت باب اختصاص مي‌دهند براي اينكه تبركي بجويند به اينكه بهشت هشت در دارد آن حق است روايات هم آن را تأييد مي‌كند اما در اثر سعه رحمت الهي كه «سبقت رحمته غضبه» يك يا «تسعي رحمته امام غضبه» دو ذات اقدس الهي نفرمود بهشت هشت در دارد فرمود ما بهشتهايي داريم يك وقت است مي‌گويد بهشت هشت در دارد هشت طبقه دارد يك وقتي است مي‌فرمايد ما چند بهشت داريم حالا هر بهشتي هم ممكن است درجات داشته باشد اما جهنم بيش از يكي نيست جهنم يكي است ولو هفت طبقه باشد رواياتي كه اين بحثهاي روايي را حتماً ملاحظه مي‌فرماييد گاهي در موقع تدوين البته بحث روايي را انسان جداي از بحث قرآني ذكر مي‌كند ولي در بحث اين‌چنين نيست اينها را باهم ذكر مي‌كند در ذيل همين آيات دوزخ كه ﴿وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ ٭ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ﴾ از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) رسيده است كه حضرت «وضع احدي يده علي الاخري و بسط يده» دست را روي هم گذاشت فرمود اين‌طور است يعني طبقات دركاتي است بعضها فوق بعض يا بعضها دون بعض هشت، هفت در دارد نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» و آنها آمده اين‌چنين نيست كه بحثش ديروز گذشت كه يك شهري باشد هفت در داشته باشد انسان از هر دري وارد بشود بالأخره وارد آن شهر مي‌شود اما فرمود هكذا يعني بعضها فوق بعض است بعضها دون بعض است قهراً اين هفت در يعني هفت طبقه يعني هفت دركه كه ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ اما در جريان بهشت تنها سخن اين نيست كه درجات بهشت متعدد است بلكه خود بهشت متعدد است فرمود ﴿فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾ بهشتهايي است از هر بهشتي بخواهند بهره ببرند مقدور است براي بعضي از متقين و هر كدام از متقين در بهشت خاص جا دارد در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» به چهار بهشت اشاره فرمود برخي از آنها شايد قبلاً هم بحث شده است در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» به اين صورت آمده است آيهٴ 46 سورهٴ «الرحمن» اين است كه ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ بعد هم در همان سورهٴ آيهٴ 62 فرمود ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ يعني ما سواي اين دو بهشت هم بهشتي ديگر است يا پايين‌تر از اينها دو بهشت ديگر است غرض آن است كه جنات معلوم نيست رقمش چقدر است حالا البته روايات بايد تعيين كند اين چنين نيست كه ما يك بهشت داشته باشد هشت در يعني هشت درجه بلكه چندين بهشت است ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ هم جنت حسي دارد هم جنت ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾ دارد يك جناتي است كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ حور هست قصور هست غرف مبنيه هست اجساد است و لوازم او ابدان است و لوازم او و مانند آن يك جنتي سخن از بدن و خوراك و حور و قصور و غرف نيست ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾ است آنجا ديگر سخن از خوردن و نوشيدن و اينها نيست هر كس به آن مقام برتر رسيد از آن ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾ طرفي بست يقيناً اين جنت حسي ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ كه بدن است و حس است و لوازم حسي است يقيناً اينها را داراست اما هر كس كه به اين مقام رسيد ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ رسيد معلوم نيست كه آن مقام ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾ را داشته باشد آن جنت اللقاء نصيب هر كس نمي‌شود اينكه در اينجا جمع آورد نفرمود في جنة فرمود ﴿فِي جَنَّاتِ﴾ براي اينكه رحمت الهي به مراتب بيش از غضب اوست تنها بهشت هشت در داشته باشد و جهنم هفت در داشته باشد نيست بلكه جنات متعددي است

‌پرسش ...

پاسخ: اينجا وحدت و كثرت سر جايش محفوظ هست آن همه جناتي كه هست حالا وقتي به اوصاف بهشتيها برسيم معلوم مي‌شود آنجا به وحدت برمي‌گردد اينجا جهنم به كثرت برمي‌گردد ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ آنجا تازه اول چالش و درگيري است اين مي‌گويد تو باعث شدي آن مي‌گويد تو باعث شدي اين لعن متقابل است در دوزخ گذشته از سوخت و سوز لعن يكديگر را هم تحمل مي‌كنند اما در بهشت حالا الان آياتش را مي‌خوانيم ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ هيچ كسي بد ديگري را نمي‌خواهد نقص ديگري را نمي‌خواهد حسدي نيست منيّتي نيست تكبري نيست خودخواهي نيست هيچ كسي ديگري را متهم نمي‌كند نقص كسي را نمي‌خواهد كه اين نور علي نور است كه ان‌شاء‌الله همين آيات الآن خوانده مي‌شود بهشت با همه كثرتي كه دارد به وحدت نزديك است جهنم هر چه هم باشد ولو مكان ضَيِّق هم باشد به يك مرحله كوچك هم محدود بشود باز به كثرت نزديك است براي اينكه ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ خب پس در جريان رحمت تنها يك بهشت نيست كه درجات داشته باشد

مطلب ديگر اين است كه ذيل اين آيه ﴿وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾ آنجا اين روايات هست كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ معنايش اين نيست كه بهشت مساحتش به اندازه نظام كيهاني است كه مجموع براي مجموع باشد مثلاً اين ميلياردها انسان وارد بهشت بشوند كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ بلكه اين براي تك تك بهشتيهاست يعني هر بهشتي وارد خانه‌اي كه شد ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ رواياتي كه در ذيل اين آيات هست اين است كه اگر همه اهل دنيا مهمان يك بهشتي بشوند او مي‌تواند پذيرايي كند حالا همه اهل دنيا در يك عصر الآن مثلاً مهماني براي كسي بيايد رقم اين مهمانها هفت ميليارد نفر باشد اين به خوبي مي‌تواند پذيرايي بكند اين چه عالمي است وجود مبارك حضرت امير در نهج‌البلاغه هست فرمود اگر بدانيد بهشت چه خبر است اينجا پيش من جمع نمي‌شويد من كه امام زمان شما هستم اينجا اين مطالب را براي شما مي‌گويم شما به دنبال كار ديگر مي‌رويد اگر بدانيد بهشت چه خبر است بهشت كجاست بهشت چيست اين ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ براي مجموع نيست براي جميع است يعني براي هر بهشتي طبق رواياتي كه دارد اين است لذا در اين روايات آمده كه اگر اهل دنيا مهمان يك بهشتي بشوند اين مي‌تواند جا بدهد اين روايات را حتماً ملاحظه بفرماييد آن روايتي كه مربوط به اين بخش است اينها را ندارد اما رواياتي كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» و مانند آن است كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾ آنجا اين روايات هست خب پس بنابراين متقين ﴿فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾اند چشمه‌هاي فراواني است چشمه‌ها را آن‌طوري كه مرحوم امين الاسلام(رضوان الله عليه) ذيل آيه ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾ معنا كرده است و نقل كرد اين است كه چشمه بهشت مثل چشمه دنيا نيست كه متبوع باشد بلكه تابع است چشمه‌هاي دنيا متبوع‌اند يعني يك كسي كه مي‌خواهد چادر بزند خانه بسازد و مانند آن مي‌بيند آب كجاست چشمه كجاست تابع چشمه است كنار چشمه خانه مي‌زند و چادر مي‌زند چشمه‌اي هست بالاصاله يك جايي مي‌جوشد كسي بخواهد چادري نصب بكند يا خانه‌اي بسازد كنار چشمه مي‌سازد كه مي‌شود تابع چشمه اما برابر اين آيه چشمه‌هاي بهشت تابع اراده بهشتيان است كه ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾ اينها منفجر مي‌كنند مي‌جوشانند هر جا اين مومن خط بكشد همانجا آب مي‌جوشد اين را مرحوم امين الاسلام در مجمع ذيل اين ﴿يُفَجِّرُونَهَا﴾ نقل كرده كه چشمه‌هاي بهشت تابع اراده بهشتي است تا كجا بجوشد و چقدر بجوشد اگر نخواست بجوشد هم كه خب نمي‌جوشد كم بجوشد هم كه كم مي‌جوشد ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾ خب متقين در چنين صحنه‌اي مستغرق‌اند مطلب شگفتي فخر رازي دارد كه سيدناالاستاد(رضوان الله تعالي عليه) ديد كه اين مطلب بين الغي است اين را مبسوطاً نقل كردند و رد كردند شما وقتي به تفسير مراجعه بفرماييد مي‌بينيد كه به استثناي بعضي از جملاتي كه در تفسير فخر رازي است همه آنها در الميزان آمده و رد شده امام رازي مي‌گويد اين ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾ معنايش اين است كه هر كسي اهل تقوا باشد اين وارد بهشت مي‌شود خب اهل تقوا كيست كسي كه از يك گناه بپرهيزد او اهل تقواست استدلالش چيست استدلالش اين است كه «طبيعت تحصل بفرد ما توجد بفرد ما» اگر كسي از يك گناه فاصله گرفت اين متقي است چه اينكه اگر كاري را انجام داد اين مي‌شود عاصي البته اين را نگفته منتها ما باز نكنيم تا اشكالات زود به ذهن نيايد مي‌گويد اگر كسي يكبار كسي را زد صادق است كه اين ضارب است يك نفر را زد صادق است كه اين ضارب است يك نفر را كشت صادق است كه اين قاتل است پس قاتل بودن لازمه‌اش اين نيست كه جميع افراد را بكشد يا ضارب بودن لازمه‌اش اين نيست كه جميع افراد را بزند «طبيعت توجد بوجود فرد ما» لذا مي‌گويند امر مفيد وحدت است مفيد تكرار نيست براي اينكه وقتي امر كردند فلان كار را انجام بده آن كار يك بار انجام گرفت امتثال شده است ما هم مأمور به تقواييم اگر كسي از يك گناه فاصله گرفت اين مي‌شود تقوا ‌«ايّ ذنب كان» منتها اجماع امت بر اين است كه شرط دخول در بهشت ايمان است پس آن گناهي كه شخص بايد فاصله بگيرد شرك است و كفر كه جزء معاصي كبيره است پس اگر كسي از شرك از كفر فاصله گرفت و موحد شد اين متقي است چون اتقي پرهيز كرد از شرك و كفر چون طبيعت به وجود فرد ما حاصل مي‌شود و اين شخص هم از شرك و كفر فاصله گرفت فهو متق چون متقي است ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ امر هم كه مفيد تكرار نيست براي همين است كه طبيعت توجد بوجود فرد ما نقد سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اين است كه خب ما تنها همين يك امر را داريم يا اوامر ديگر را هم داريم تنها امر داريم يا نواهي ديگر را هم داريم در قرآن كريم گرچه به متقيان وعده بهشت دادند اما به ظالمان به فاسقان به فاجران به رباخوارها به مغتابان تهديد به عذاب كردند طبيعت هم كه توجد بوجود فرد ما كسي كه يك بار ربا خورد يك بار سرقت كرد يك بار رشوه گرفت و عشوه كرد يك بار رانتخواري كرد يكبار غيبت كرد يك بار نامحرم را نگاه كرد اين عاصي است چون طبيت «توجد بوجود فرد ما» خب عصات هم كه به جهنم تهديد شدند اين چه استدلالي است شما مي‌كنيد منشأ مغالطه شما اين است كه شما بين اسم فاعل و صفت مشبهه فرق نگذاشتيد متقي كه اسم فاعل نيست بگوييد اتقي يتقي متقي اين صفت مشبهه است به وزن اسم فاعل اگر صفت مشبهه است ثبات مي‌خواهد دوام مي‌خواهد استمرار مي‌‌خواهد ملكه مي‌طلبد خداي سبحان كه به كسي كه يك بار گناه را ترك كرده كه به بهشت راه نمي‌دهد كه در خيلي از موارد ديگر فرمود سابقون مقربون يك حساب دارد ابرار يك حساب دارند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ اينها مرجون لامر الله‌اند اينها را ما نگه مي‌داريم در بازداشتگاه و ايستگاه‌ها و بازرسيها ببينيم چه بايد كرد آنهايي كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً

‌پرسش ...

پاسخ: بسيار خب اما كسي كه يرجوا يعني مومن بايد باشد و عمل صالح هم بايد داشته باشد

‌پرسش ...

پاسخ: نه ﴿فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً﴾ ان هم ملكه است ﴿فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ﴾ كسي كه مي‌خواهد به لقاء الهي برسد مومن باشد يعني ملكه داشته باشد اين ناظر به ايمان كه اعتقاد است آن هم ناظر به عمل كه ناظر به جنس است نه تايش براي وحدت باشد در همه موارد قرآن فرمود ورود به بهشت دو شرط دارد يكي حسن فاعلي آدم خوبي باشد يكي حسن فعلي كار خوبي كرده باشد كسي حسن فاعلي دارد آدم خوبي است كه موحد و مومن باشد كسي حسن فعلي دارد كه اطاعت كرده باشد شما صدر و ساقه قرآن را ببينيد هيچ جايي وعده به بهشت نداده براي كسي كه كار خوب بكند كار خوب پاداش خوب دارد حالا يا در دنياست يا تخفيف عذاب است و مانند آن اما كار خوب كه آدم را به بهشت نمي‌برد كه كار خوب پاداش خوب دارد خداي سبحان به او و فرزندان او در دنيا رفاه مي‌دهد عزت مي‌دهد آبرو مي‌دهد و مانند آن اما بهشت جاي انبيا و اولياست الا و لابد اولين شرطش ايمان است كه مي‌شود حسن فاعلي دومين شرطش هم حسن فعلي است اگر كسي مومن بود آدم خوب كار خوب  كرد فعل خوب اين دو ركن باعث ورود در بهشت است خب حالا ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ اگر كسي مومن بود موحد بود به تعبير فخر رازي ولي ظالم بود متقي است عاصي بود متقي است طغيانگر بود متقي است يا آنها هم صادق بر اوست خب آياتي كه ﴿أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ آنها كه اهل قَسطند نه اهل قِسط اهل جور و ظلمند اينها هيزم جهنم‌اند خب اينها هم هست «ان الظالمين كذا ان الطغاة كذا» اين آيات و روايات را بايد چه كرد و اينكه شنيديد امر مفيد تكرار نيست براي اينكه طبيعت صرف طبيعت «توجد بوجود فرد ما» چه كار به آنجا كه ملكه دارد معتبر است چه كار دارد به آنجا كه صفت مشبهه باشد معتبر است «اضف الي ذلك» اين هم نواهي كه هست مگر نهي را نشنيديد كه در اصول گفتند نهي طبيعت كه مبغوض است طبيعت «لا تنعدم الا بانعدام جميع الافراد» گرچه نهي مثل امر است صيغه نهي مثل صيغه امر است اين لفظ مفيد تكرار نيست اما شارح فرمود شرب خمر مبغوض من است «لا تشرب الخمر» اين طبيعت بايد منعدم بشود طبيعت «لا تنعدم الا بانعدام جميع الافراد» اگر كسي يك روز لب نزند بگويد نهي به فرد ما حاصل شده است بقيه هيچ اين چه امتثالي كرده است اين «لا تشرب الخمر» «لا تغتب» «لا تكذب» «لا ...» و مانند آن دليل بر مبغوض بودن آن طبيعت است اين يك مقدمه طبيعت مغضوب هم كه بايد منتفي بشود «لا تنتفي الا بانتفاع جميع الافراد» اين دو لذا همين محقيقن اصولي كه گفتند امر مفيد تكرار نيست گفتند نهي را بايد از همه مصاديقش پرهيز كرد نه براي اينكه اين لفظ دلالت بر تكرار دارد براي اينكه آن طبيعت «لا تنعدم الا بانعدام جميع الافراد» چرا مي‌گويند در امر يك بار كافي است در نهي امتثالش به ترك جميع افراد است اين نه براي اينكه بين صيغه امر و صيغه نهي فرق است براي اينكه بين وجود و عدم فرق است در امر آن طبيعت بايد موجود بشود وجود طبيعت به وجود فردماست در نهي آن طبيعت بايد منعدم بشود انعدام طبيعت به انعدام جميع افراد است بنابراين اين استدلال شما استدلال تامي نيست كه خداي سبحان وعده داده باشد كه موحدان را وارد بهشت بكنند خير در سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود مردم چند دسته‌اند آنها كه بحثش گذشت تقسيم كرد فرمود آنهايي كه صادقون‌اند و مقربون‌اند حكم خاص خودشان را دارند آيهٴ صد سورهٴ مباركهٴ توبه اين بود ﴿وَ السّابِقُونَ اْلأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ اْلأَنْصارِ﴾ يك ﴿وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ﴾ دو يعني آن سابقان و تابعان صحابه پاك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و تابعان آنها به احسان اين دو گروه ﴿رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَدًا ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ﴾ اين دو گروه گروهي هستند كه منافق‌اند ﴿وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظيمٍ﴾ اين سه گروه پس سابقون يك تابعان آنها دو منافقون سه گروه ﴿وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾ درباره يك عده هم كه مسضعف‌اند فرمود ﴿مرجون لامر الله﴾‌اند اين اقوام را اين طوايف را اين گروه‌ها را قرآن كريم كاملاً از هم جدا كرده خب چگونه شما يك كسي كه يك بار به يك واجب عمل كرده از يك گناه پرهيز كرده و اينكه از شرك پرهيز كرده مومن شده او را مستقيماً اجازه ورود به بهشت داديد با اينكه فرمود ﴿وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا﴾ اينها ﴿عَسَي اللّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ ممكن است خداي سبحان توبه بكند ولي بنابراين كسي به اينها وعده نداد پس اين استدلال جناب فخر رازي ناتمام است ﴿إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ

‌پرسش ...

پاسخ: نه اين بايد ملكه باشد ديگر هم در مسائل عقايد بايد ملكه باشد هم در تخلق به اخلاق هم در عمل صالح اينها بايد ملكه باشد نسبت به اينها وعده الهي قطعي است اما آنها كه افت و خيز دارند گاهي اطاعت مي‌كنند گاهي معصيت مي‌كنند آنجا را با لعلّ و ليت گذرانده در سورهٴ «توبه» هرگز وعده صريح نداد كه اينها را من صاف به بهشت مي‌برم اينها را وعده صريح دارد آنهايي كه ﴿وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا﴾ اينها در اين ايستهاي بازرسي سرگرداني دارند بالأخره اينها را نگه مي‌دارند ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ تا بارشان سبك بشود اين‌چنين نيست كه آن جنت عدن را براي هر كسي آماده بكنند خب

‌پرسش ...

پاسخ: بله ديگر اكثريت اينها كه مشكلات دارند بسياري از اينها با سختيها و تلخيها و ناكاميهاي دنيا شست و شو مي‌شوند اينها توبه مي‌كنند انابه مي‌كنند ضجه مي‌زنند متوسل مي‌شوند اينها كفاره ذنوب آنهاست اين بيماريها اين فقر‌ها اين فلاكتها اين مشكلاتها اينها كفاره ذنوب است اين هميشه آه و ناله مي‌كند و از خداي خود به بركت اهل بيت نجات مي‌طلبد اين يك مرحله اگر خداي ناكرده اين مراحل پاك نشد عندالاحتضار فشار مي‌بيند فشار عندالاحتضار كه از او به عنوان يا ورود قبر شدن به عنوان ضغط قبر يعني فشار قبر تعبير مي‌كنند كه توان فرساست مگر قابل تحمل است؟ آنجا تطهير مي‌شود اگر در هنگام برزخ ورود به برزخ تطهير نشد در امتداد برزخ تطهير مي‌شود آنجا اگر نشد در ساهره قيامت مشكلات مي‌بيند كسي مسلمان باشد و همه اين مقاطع شكنجه ببيند و پاك نشود نيست مگر اين شكنجه‌ها نظير شكنجه‌هاي زندان است خب يقيناً سرانجام مي‌روند بهشت اما خدا غريق رحمت كند سيدنا الاستاد امام را ايشان سالي دو، سه بار موعظه مي‌كردند در همين شبستان شرقي مسجد اعظم آن روز اين نصيحت را كرد كه بعدها اين روايت را ما برخورد كرديم در آنجا فرمود مواظب باشيد عده‌اي در جهنم يادشان نيست كه پيامبرشان كيست بعد از احقابي از عذاب تازه يادشان مي‌آيد مي‌گويند پيامبر ما كسي است كه قرآن بر او نازل شده خب كسي كه اصلاً اهل نماز و روزه و وسائل الهي و حلال و حرام نباشد مرتب مشغول گناه باشد اين تا جهنم نرود و تطهير نشود و چرك‌زدايي نشود و غبارزدايي نشود يادش نمي‌آيد حُمران بن أعيَن از محضر امام صادق(سلام الله عليه) اجازه گرفته كه يا حضرت فرموده برو در كوفه و در مسجد كوفه بنشين و فتوا بده و درس بگو و حلال و حرام را بگو و عقايد را بگو و اخلاق را بگو و اينها بگو هر كس با «لا اله الا الله» وارد قيامت شد اهل بهشت است عرض كرد همين‌طور من بگويم فرمود بله همين ‌طور بگو عرض كرد اينها خيليها هستند كه ولايت شما را قبول ندارند اينها خب «لا اله الا الله» مي‌گويند خب من چطور بگويم هر كسي گفت «لا اله الا الله» وارد بهشت مي‌شوند فرمود من گفتم هر كس وارد صحنه محشر بشود و آنجا بتواند بگويد «لا اله الا الله» اهل بهشت است اينهايي كه تو مي‌بيني خيليهاشان يادشان مي‌رود «لا اله الا الله» اينها «لا اله الا الله» را در دنيا زود مي‌گويند اما اين توحيد بايد آنجا ظهور كند اين «ولاية علي‌بن‌ابيطالب حصني» دنبال همان «كلمة الله لا اله الا الله حصني» است اين را همه‌شان گفتند نه تنها امام رضا(سلام الله عليه) امام هشتم(سلام الله عليه) چون در آن جمع فراوان فرمودند شهرت پيدا كرده وگرنه حديث سلسلةالذهب را خيليها فرمودند «انا من شروطها» امامت جزء شروطش هست و اينها خب اگر كسي اين را نگويد آن هم يادش مي‌رود فرمود حمران در قيامت خيلي از اينها «لااله الا الله» يادشان مي‌رود حالا تا يادشان بيايد چه مشكلاتي را بايد تحمل كنند مطلب ديگر است تو اين را به مردم بگو اگر كسي اين هنر را داشته باشد وقتي وارد صحنه قيامت شد بگويد «لا اله الا الله» توحيد يادش نرود اين اهل بهشت است شما ببيند در سوالات قبر الف باي دين را از ما سؤال مي‌كنند در تلقين قبر چه مي‌گوييم ما، ما مشكلات تفسير و فلسفه و كلام و فقه و اصول را به مرده تلقين مي‌كنيم يا الف باي دين را خدايي هست و قيامتي هست و مرگي هست و علي و اولاد علي ائمه‌اند اينها را مي‌گوييم براي اينكه مشكل مرگ تامه مرگ آنچنان است كه بر تمام اعصار و سلولها اثر مي‌گذارد آدم يادش نيست امامش كيست اگر ملكه نشود ﴿آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾ آن تامه موت اين را از ياد آدم مي‌برد شما مي‌بينيد كسي حسبه مي‌گيرد «هر چه خواندم همه از ياد من برفت» بعضي از بيماريهاي ديگر باعث فراموشي و نسيان است اينها خيليها هستند كه در آخرهاي عمر آدرس خانه‌شان يادشان مي‌رود اينها توحيد يادشان است هنوز نمردند هنوز مرفهانه در خانه سالمندان زندگي مي‌كنند اما يادشان نيست خانه‌شان يادشان نيست مگر پيري و فرتوتي و اينها كار كمي است چه رسد به تامه موت تمام اعضا مي‌ميرد و از تمام اعضا روح فاصله مي‌گيرد آن وقت حافظه‌اي نمي‌ماند اين است كه آدم در تمام شبانه روز اذكر الله كثيراً كثيراً در هيچ جا نفرمود كثيراً اما «اذكروا الله كثيرا» به ياد او بودن به نام او بودن غفلت نكردن براي اينكه ملكه بشود تامه موت اين را از آدم نگيرد فرمود حمران خاطرجمع باش اينها در قيامت اين «لا اله الا الله» يادشان نيست تا يادشان بيايد البته طول مي‌كشد آن وقت در آن حشر اكبر در آن جهان بيني عمومي البته پايان كار بهشت است اما اين مال كسي كه حرف غيرمتناهي دارد مي‌زند نه حرف ميلياردي ميلياردي كل اين مجموعه سماوات كه شما مي‌بينيد مي‌گويند يك ميليارد سال نوري است دو ميليارد سال نوري است اينها كحلقة في فلات است نسبت به ابديت آن وقت انسان وارد يك صحنهٴ ابدي مي‌خواهد بشود با دست خالي كه نمي‌شود كه آنجا اگر كسي يادش بود ملاحظه فرموديد نكته قرآني چيست نفرمود كسي كار خوب بكند ما بهشتش مي‌بريم فرمود «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» اين نقد بايد در دستش باشد كسي بگويد من فلان كار را در دنيا كردم بله فلان كار را كردي اما فلان كار ديگر را هم كردي تو فلان كار را كردي براي اينكه دنبال نخود سياه بگردي خب رفتي حالا يا گيرت آمد يا نيامد تو كه براي ما نكردي كه اينجا چه چيزي آوردي نه من فعل حسنا نه من عمل صالحا «من جاء بالحسنة» بياورد اينكه دارد اگر كسي چهل حديث حفظ بكند چهل نفر را نجات بدهد هدايت مردم را به عهده بگيرد «بعثه الله يوم القيامة فقيها» اين هنر است آن‌گاه «يقال للعاقل قف تشفع تشفّع» كسي عالماً محشور بشود يقيناً اهل بهشت است اما اگر نه كاسب بود و علمش يادش رفت ﴿وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا﴾ اين جاء بالعلم نيست اين كان  عالما انقضي عنه المبدأ كسي كه انقضي عنه المبدأ كه روز حساب براي پاسخ دادن مطلب نقدي ندارد كه خب اما اينكه سؤال شده چطور شيطان قبل از گمراه وسوسه مي‌‌كند شيطان از آن طليعه امر وسوسه مي‌كند چه اينكه نفس هم وسوسه مي‌كند ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ﴾ نفس هم وسوسه مي‌كند شيطان هم وسوسه مي‌كند از هر مرحله‌اي كه انسان مبتلا شد از همان‌جا شروع مي‌شود گاهي بعضيها را به معصيت وادار مي‌كند گاهي بعضيها را به معصيت نشد به مكروه وادار مي‌كند بعضيها كه مكروه نشد به مستحب سرگرم مي‌كند كه از واجب بماند اگر اين هم نشد به واجب مهم سرگرم مي‌كند كه از واجب اهم بماند اين در هر مرحله‌اي يك فتنه‌اي دارد بالأخره خب اين واجب مي‌گويد است مصلحت است ثواب دارد خب اين را به واجب مهم سرگرم كرده تا از اهم بماند ديگر اين كارهاي شيطان است هر مرحله‌اي كه انسان پايش لغزيد در اثر وسوسه شيطان است اما چرا با اينكه فطرت هست عقل هست انبيا هستند اكثري مردم به طرف شهوت و دوزخ گرايش دارند براي اينكه ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اهل‌بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه «حفت النار بالشهوات و حفت الجنة بالمكاره» فرمودند اين در نهج‌البلاغه هم هست اين مضمون در نهج‌الفصاحه و اينها هم هست فرمود بهشت را وسط گذاشتند اطرافش همه‌اش سيم خاردار است جهنم را وسط گذاشتند اطرافش همه‌اش لذتها و شربتها و شيرينيهاست «حفت النار بالشهوات حفت الجنة بالمكاره» اين است كه مشتري جهنم بيش از مشتري بهشت است آنهايي كه مبتلا به حسن‌اند در طليعه امر گرفتار محسوسات و مشتهيات‌اند زود به دام شيطان مي‌افتند خب پس اين سخن جناب فخر رازي تام نيست و اما درباره اختلاف علما اختلاف علما همان ملاحظه مي‌فرماييد رحمت است اما بعد از اينكه معلوم شد حق با چه كسي است ديگر دامن زدن به هيچ وجه مصلحت نيست آن عبارت را كه از مرحوم شيخ طوسي چند وقت قبل نقل كرديم غريق رحمتش كند مرحوم شيخ طوسي در جلد اول عدة الاصول در صفحه 356 بود ظاهراً فرمود من براي اينكه به اختلافات علمايمان خاتمه بدهم يك راهي را انتخاب كردم كه اختلاف كم بشود و آن مسئله اصول است و قوانين اصول است كه فكر را ضابطه‌مند مي‌كند گفت من ديدم علماي ما اماميه به تنهايي در اختلاف «يزيد اختلافهم علي اختلاف ابي حنيفه و مالك و شافعي» اسم اين سه نفر را مي‌برد مي‌گويد اختلاف علماي ما به تنهايي بيش از اختلافي است كه ابي حنيفه با شافعي ابي حنيفه و شافعي با مالك مالك با اينها دارد اما مع ذلك هيچ كدام ديگري را تذليل و تفسيق و اينها نمي‌كردند مي‌گفتند اين آقا نظرش اين است لابد يك راه حلي دارد ديگر اين دو مطلب را اين سه مطب را مرحوم شيخ طوسي در عدة الاصول فرمود آن روز عبارتش را خوانديم جلد اول عدة الاصول صفحه 356 و اينها بايد باشد در مسئله حجت خبر واحد فرمود اختلاف علماي ما به تنهايي بيش از اختلاف ابي حنيفه و مالك و شافعي است اين يك مع ذلك اينها يكديگر را تحمل مي‌كردند كسي يكديگر را تذليل و تفسيق نمي‌كرد دو من براي اينكه به اين اختلافات خاتمه بدهم ساماني و سامانه‌اي و يك فني به نام اصول تدوين كردم باب بندي كردم كه فكر منسجم بشود سه اين سه مطلب را ايشان در اينجا فرمودند خب يك بياني سيدنا الاستاد دارند به عنوان كلام در عرصه الهي كه اين هم كلام نافعي است فرمود در اين جريان آدم و حوا و شيطان و فرشته و خروج آنها از منزلت بالا به زمين تقريباً ده قضا و حكم از طرف ذات اقدس الهي كه حكومت مطلق از ناحيه اوست صادر شده حكم اول دو دوم اين ﴿فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ﴾ يك ﴿وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَي يَوْمِ الدِّينِ﴾ دو بعد احتمال دادند كه اين حكم اول و دوم به يك حكم برگردد حكم سوم كه قضاي الهي است ﴿فانك من المنظرين الي يوم الوقت المعلوم﴾ اين هم حكم قضاي الهي است حكم چهارم و پنجم و ششم اين است ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ﴾ همه بندگان من‌اند تو بر احدي مسلط نيستي تو مي‌تواني دعوت نامه بدهي دعوت نامه كه سلطنت نيست اين يك قضاي الهي است ﴿إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ﴾ مگر اينكه آنها به سوء اختيار خودشان تو را به عنوان والي بپذيرند اين دو سه ﴿وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ﴾ اين هم قضاي الهي است پس شده چهار و پنج و شش قضاي هفتم و هشتم به حضرت آدم و همراهان حضرت آدم يعني حوا بود از يك سو ابليس هم كه عدو لكما اين سه فرمود ﴿اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ وَ لَكُمْ فِي اْلأَرْضِ مُسْتَقَرُّ وَ مَتاعٌ إِلى حينٍ﴾ اين ﴿اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ هفتمين حكم الهي است هشتمي آن اين است كه شما تا يك مدت معيني حق تمتع داريد بعد هم مرگ مي‌آيد به حسابتان خاتمه مي‌دهد نهمي و دهمي اين است كه ﴿اهْبِطُوا مِنْها جَميعًا فَإِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ٭ وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ﴾ فرمود وحي مي‌آيد وقتي آمديد وحي حتمي است قانون و شريعت و دين الهي از اين به بعد قطعي است آنجايي كه هستيد جا براي شريعت و اينها نيست وقتي زمين رفتيد جا براي شريعت هست و هر كس كه شريعت‌پذير شد اهل سعادت است و شريعت‌گريز شد اهل دوزخ است.

اعذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا

«و الحمد لله رب العالمين»


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق