14 03 2006 4820008 شناسه:

تفسیر سوره حجر جلسه 23

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجًا وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرينَ (16) وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجيمٍ (17) إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ (18) وَ اْلأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ (19) وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقينَ (20)﴾

بحثي دربارهٴ شُهُب سماء و رجوم شياطين بودن به مقدار لازم در ذيل اين آيه بازگو شد الحمد لله تتمه بحث در سورهٴ مباركهٴ «صافات»، «ملك» و «جن» مطرح مي‌شود اجمالاً اين معنا ثابت شد كه آسمان دو قسم است يك آسمان مادي و ظاهري كه علم نجوم عهده‌دار اوست و يك آسمان باطن كه ملكوت سموات است آن سخن از وحي و استقرار فرشته‌ها و نزول وحي از آنجا و مانند آن است و قرآن كريم بشر را به هر دو دعوت كرده است هم به فراگيري علم سموات نجومي هم به فراگيري علم سموات فرانجومي دربارهٴ نجوم كه فرمود اينها وسايل هدايت شما هستند در صحرا و دريا كه هواپيما و كشتي و ساير وسايل دريايي و هوايي با هدايت و راهنمايي قطب و قطب‌نما و كيفيت طلوع و غروب ستاره‌ها و اينها مشخص مي‌شود كه براي يك خلبان يا ناخدا چاره‌اي جز شناخت اينها نيست و براي يك منجم هم كه بخواهد خسوف و كسوف و اينها را درك كند چاره‌اي جز اين نيست و بركات فوايد علمي زيادي هم دارد كه اين مربوط به دعوت قرآن كريم به فراگيري علوم سماء ظاهري است اما آنچه به ملكوت سماوات و الارض برمي‌گردد قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت در سوره «انعام» آيه 75 به اين صورت فرمود ﴿وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾ كه آن معارف توحيدي مربوط به ملكوت سماوات و الأرض است كه ذات اقدس الهي فرمود ما نسبت به حضرت ابراهيم اين را ارائه كرديم و آنچه بهره ابراهيم خليل شد رؤيت ملكوت بود كه باطل سماوات و ملكوت سماوات را مشاهده كرد و ديد امّا نسبت به ديگران دعوت به نظر كرده است رؤيت باطن آسمانها و زمين نصيب هر كس نمي‌شود در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آن هم كه بحثش قبلاً گذشت آيهٴ 185 اين است ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْ‏ءٍ﴾ اين ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا﴾ ترغيب است تشويق است كه چرا در ملكوت نگاه نمي‌كنند پس آنچه بهره ابراهيم خليل(سلام الله عليه) بود رؤيت بود ديدن بود آنچه ما را به آن دعوت كرده‌اند نظر است نگاه است گاهي نظر به رؤيت منتهي مي‌شود گاهي هم نمي‌شود مثل اينكه كسي كه استهلال مي‌كند گاهي ماه را هلال را مي‌بيند گاهي نمي‌بيند گاهي مي‌گويد «نظرتُ الي القمر و لم اره » نگاه كردم ولي نديدم نگاه غير از ديدن است ولي دربارهٴ حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) سخن از رؤيت است كه فرمود ﴿كَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ[1] پس ملكوت سماوات و الارض يك مطلب است خود سماوات و الارض مطلب ديگر آنچه به سماوات و الأرض برمي‌گردد علم نجوم است آنچه به ملكوت سماوات و الارض برمي‌گردد شهود است و وحي است و الهام است و آن گونه از علوم و انبيا الهي ملكوت سماوات و الارض را مي‌يابند و شاگردانشان به نگاه به ملكوت سماوات و الارض دعوت شده‌اند اينكه فرمود ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ[2] ناظر به همان ملكوت سماوات و الارض است دربارهٴ حضرت آدم و تعليم اسمايي كه نصيب آن حضرت شده است ذات اقدس الهي به فرشته‌ها فرمود من به شما گفتم غيب آسمان و زمين را من  مي‌دانم و شما نمي‌دانيد و سرّ اينكه گفتم آدم خليفه من است نه شما براي اين است كه او از علم الاسماء طرفي بسته است در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بعد از آن جريان آيه 33 به اين صورت آمد ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالأرْضِ﴾ چه اينكه از بخشي از آيات قرآن برمي‌آيد كه فرشتگان از آسمان نازل مي‌شوند كه ﴿لَنَزَّلْنَا عَلَيْهم مِنَ السَّماءِ مَلَكاً[3] اين چهار طايفه يعني طايفه‌اي كه مي‌گويد ابراهيم خليل ملكوت سماوات و الارض را ديد در سورهٴ «انعام» يك طايفه‌اي كه در سوره «اعراف» است مي‌گويد چرا در ملكوت سماوات و الارض نظر نمي‌كنيد دو طايفه‌اي كه مي‌گويد ذات اقدس الهي به فرشته‌ها در جريان خلافت آدم فرمود من به شما گفتم كه ﴿إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالأرْضِ﴾ سه طايفه‌اي كه مي‌گويد ﴿لَنَزَّلْنَا عَلَيْهم مِنَ السَّماءِ مَلَكاً﴾ مَلكها فرشته‌اي را از آسمان نازل مي‌كنند اين طوايف اربع و مانند آن ناظر به ملكوت سماوات و الارض است حالا ملكوت سماوات چند درجه و چند طبقه و چند مرحله است اين را بايد در ضمن آن آياتي كه ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ مطرح بشود و سماوات ظاهري البته هفت است كه سماء دنيا همين است كه تمام ستاره‌هاي ثابت و سيار در اين ستاره دنيا نزديك است تمام آنچه را كه كشف شده يا كشف نشده ولي زينت به حساب مي‌آيند اينها در سماء دنيا هستند و امّا اين مطلب كه تيرها را چه كسي مي‌اندازد اين ممكن است به وسيله فرشته‌هايي باشد كه در آسمانها مستقر‌ند در قرآن كريم از فرشته‌هايي كه در آسمانها مستقرند سخني به ميان آمده آيهٴ 83 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين است ﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ﴾ هر كس در آسمان و زمين است براي خدا حضور دارد و به خدا ايمان دارد خب پس يك عده موجوداتي در آسمانها هستند ممكن است بخشي از آنها فرشته‌هايي باشند كه مأمور رجم اين شياطين‌اند خب اگر وحي از سماء مي‌آيد معلوم مي‌شود آن سماء غيب است و ملكوت است منتها شرط مادي‌اش اين است و اين شرط مادي را جن و امثال جن نخواهند داشت و امّا اينكه گاهي سؤال مي‌شود چطور اگر قرآن ما را به اين علوم دعوت كرده است چرا مسلمانها عقب‌اند و غير مسلمانها پيشرو هستند اين بايد پاسخش داده بشود كه قبلاً كه دست مسلمانها باز بود استعماري در كار نبود استبدادي در كار نبود مسلمانها حرف اوّل را مي‌زدند بالأخره همه اين رياضيدانها و حكما و اطبا از همين سرزمين برخاستند كه شناسنامه دارند و امّا ديگران مي‌دانيد قبلاً از اين معارف خبري نبود بعد وقتي كه متأسفانه اين كشور استعمار زده شد استبداد زده شد اينها را در محروميت نگه داشتند عقب افتاده نگه داشتند اين طور شد الآن به بركت انقلاب و زحمت امام و خون پاك شهدا شما مي‌بينيد در غالب اين بخشها دارند خودكفا مي‌شوند هم در زرمايش ديديد و هم در جريان سوخت هسته‌اي بشارت را شنيديد بالأخره همين جوانها همين مردم‌اند با اينكه محاصره بودند تمام راهها را بستند تهديد كردند نگذاشتند اين مسائل در دسترس اينها قرار بگيرند بالأخره ساختند ديگر خب با همه محروميت و فشارها و محاصره‌ها ساختند البته مستحضريد هر خدمتي كه دولت و ملت مي‌كنند اولين بار ثوابش را در نامه عمل امام و شهدا و اينها مي‌نويسند بعد درباره ديگران غرض اين طور نيست كه ايران عقب افتاده باشد يا مسلمانها عقب افتاده باشند مسلمانهايي كه بالأخره محفوظ بودند خب رشد كردند شما مي‌بينيد دو قدم آن طرف‌تر اين پاكستان گفتند ما علف مي‌خوريم ولي بايد نيروي اتمي باشيم و شدند آن روز پاكستان حرف رسمي‌اش اين بود كه ما اگر آن ‌قدر فشار ببينيم كه جز علف چيزي ديگر نصيب ما نشود ما اين كار را مي‌كنيم ولي كشور ما بايد اتمي بشود و كردند اينها مسلمان هستند ديگر كشورهاي ديگر هم همين‌طور هر جا استعمار نبود استبداد نبود فشار نبود پيشرفت هست خب حالا به خواست خدا مطالبي كه مربوط به اين بخشهاست در سوره مباركهٴ «صافات» و «ملك» و «جن» و اينها ان‌شاءالله تتميم آن خواهد آمد سؤالي مربوط به سورهٴ مباركهٴ «يوسف» شد كه اين چون بحثش مفصل با همه شبهات گذشت ديگر تكرار نكنيم.

پرسش ...

پاسخ: نه اين فرهنگ محاوره غير از فرهنگ علم است الآن همه ما مي‌دانيم به اينكه اينها كه سوار سفينه شدند رفتند بالا از هر دو طرف رفتند بالا وقتي مي‌روند به آسمان مي‌روند به طرف بالا وقتي هم كه مي‌آيند به زمين به طرف بالا مي‌روند ما زمين كه هستيم اين كرات را بالاي سرمان مي‌بينيم وقتي آنجا رفتيم زمين را بالاي سرمان مي‌بينيم اين كراتي است بعضها فوق بعض بعضها جوار بعض اينها معلق به فضاست كسي كه برود كره قمر زمين را بالاي سرخودش مي‌بيند كسي كه در زمين است قمر را بالاي سر خودش مي‌بيند اين طور نيست كه او بالا باشد اين پايين يا بالعكس ولي همينها كه براي همه اينها مثل روز روشن است كه قمر بالا نيست مريخ بالا نيست اينها در يك فضا معلق‌اند وقتي رفتند مريخ يا كرهٴ ديگر وقتي رفتند ماه يا كره ديگر زمين را بالاي سرشان مي‌بينند همينها وقتي در زمين هستند مي‌خواهند حرف بزنند اين كرات آسماني را بالا خطاب مي‌كنند فرهنگ محاوره چيزي است فرهنگ و ادبيات علم و اصطلاح چيز ديگر برخيها خواستند اشكال بگيرند به اينكه خب زمين كه حركت مي‌كند و خورشيد محوري است و زمين دارد به دور شمس حركت مي‌كند اين چه تعبيري است كه قرآن دارد كه شمس طلوع كرد مگر شمس طلوع و غروب دارد مگر شمس حركت مي‌كند مگر شمس غروب مي‌كند مگر شمس طلوع مي‌كند اين زمين است كه اگر به اين سمت آمد نور مي‌گيرد اگر برگشت تاريك مي‌شود پس طلوع و غروبي در كار نيست سيدنا الاستاد مرحوم علامه فرمودند ما به آنها گفتيم كه فرهنگ محاوره غير از ادبيات علمي است همينها كه برايشان مسلّم شد روشن شد كه خورشيد محوري است و زمين به دور آفتاب مي‌گردد الآن چيزي مثل دو دوتا چهارتا روشن شد اينها وقتي بخواهند حرف بزنند وقتي بخواهند قرار بگذارند وقتي بخواهند برنامه‌ريزي بكنند مي‌گويند وقتي كه ما طلوع كرديم يا وقتي كه آفتاب طلوع كرده چطور حرف مي‌زنند همينها كه براي آنها روشن شده همينها كه مسافر مي‌برند و مي‌‌آورند اينهايي كه مسافر مي‌برند به كره قمر و مي‌‌آورند اينها مي‌خواهند حرف ‌بزنند چطور حرف مي‌زنند مي‌گويند ما طلوع كرديم يا مي‌گويند آفتاب طلوع كرده محاوره يك طوري است و اصطلاح علمي طور ديگر اگر دارد كه ﴿وَ السَّماءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ[4] معناش اين نيست كه آسمان بالاي سرماست محاوره اين است فرمود ﴿وَ السَّماءَ رَفَعَهَا﴾ خب اينهايي كه سوار سفينه با سرنشين مي‌شوند بروند به كره ماه وقتي آنجا رفتند كره‌اي را بالاي سرشان مي‌بينند به نام زمين خب زمين بالاي آنهاست اما اصطلاح علمي حرف ‌زدن يك چيزي است در فضاي خود آن بحثهاي علمي و محاوره و ادبيات محاوره را رعايت ‌كردن مطلب ديگر است چه اينكه قرآن با اينكه بين زن و مرد فرقي نمي‌گذارد مي‌فرمايد ﴿مِن ذَكَرٍ وَأُنثَي[5] مردم هم همين طورند جامعه هم همين طور است ادبيات علمي اينكه فرقي بين زن و مرد نيست هر كسي در امتحان نمره بيشتري آورد مثلاً در كنكور موفق مي‌شود امّا وقتي مي‌خواهد حرف بزنند مي‌گويد مردم قيام كردند مردم در امتحان شركت كردند مردم نمي‌گويند مردان و زنان مي‌گويند مردم اين ادبيات محاوره يك چيزي است حتّي آنهايي كه مي‌گويند زن و مرد يكسان‌اند در همه موارد آنهايي هم كه مي‌خواهند حرف بزنند يا چيزي بنويسند مي‌گويند مردم تظاهرات كردند مردم عليه دولت شوريدند يا مردم به فلان دولت رأي دادند اين محاوره يك ادبيات دارد، اصطلاحات علمي ادبيات خاص خودش را دارد  اگر قرآن كريم ﴿الَّذِينَ﴾ زياد به كار مي‌برد براي همين ادبيات محاوره است خب فرمود

پرسش: آسمان وحي در مقابل وحي است؟

پاسخ: در مقابل باطن زمين است نه در مقابل زمين آسمان ظاهر در مقابل ظاهر زمين است غيب سماوات در برابر غيب زمين است كه ﴿إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالأرْضِ[6] اين غيب زمين جاني دارد شهادت مي‌دهد شكايت مي‌كند اين همه اسراري كه زمين حافظ است و سخني كه مي‌گويد هيچ كدامش مجاز نيست روزي چند بار مي‌گويد «انا بيت الغربة انا بيت الوحشة، أنا بيت الدود، أنا القبر»[7] اينها سخن از مجاز و تشبيه نيست وقتي مؤمن را به خاك مي‌سپارند اين زمين خيلي خوشحال مي‌شود مي‌گويد آن وقتي كه روي من راه مي‌رفتي من خيلي شكر مي‌كردم الآن كه در آغوش من هستي خيلي مسرورم اينها مجاز نيست همه شهادت مي‌دهند چطور زمين شهادت مي‌دهد مسجد شهادت مي‌دهد مسجد شكايت مي‌كند چه كسي آمده چه كسي نيامده فلان همسايه آمده فلان همسايه نيامده اين غيب ارض است ديگر اگر زمين شهادت مي‌دهد كه فلان شخص اين حرف را زده پس معلوم مي‌شود درك مي‌كند اگر زمين تسبيح دارد همين است مثل انسان يك ظاهري دارد بدن اوست يك غيبي دارد جان او جان انسان كه مشهود و محسوس نيست اينها هر كدام براي خودشان جان دارند اسلام دارند سجده دارند تسبيح دارند تحميد دارند تحليل دارند و اين مي‌شود ﴿غَيْبُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ[8] آن ﴿غَيْبُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾ را وجود مبارك ابراهيم خليل ديد ﴿وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ[9] ما را هم ذات اقدس الهي دعوت كرده كه نگاه بكنيم شايد ببنيم ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ[10] خب اگر كساني نظير حارثه‌بن‌زيد و امثال اينها صاحب‌نظر و صاحب‌بصر بودند مي‌روند به سراغ اين حرفها و حرفهايشان را مي‌شنوند ببينيد در قصه مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله تعالي عليه) ايشان كه داشتند در تخت فولاد آنجا زيارت كرده بودند از كنار قبري شنيدند يا شيخ به فكر خويش باش اين صدا را گفتند شنيدند در شرح حال مرحوم شيخ بهايي هست ديگر كه چند روزي بعد ايشان رحلت كردند خب اين صداها را هر كس نمي‌شنود يك شيخ بهايي مي‌خواهد يك انسان وارسته  مي‌خواهد اينها غيب سماء در قبال غيب ارض است ظاهر سماء در قبال ظاهر ارض ظاهر سماء را علم نجوم به عهده مي‌گيرد ظاهر ارض را علم هيئت به عهده مي‌گيرد خب بعد فرمود ﴿وَ الأرْضَ مَدَدْنَاهَا وَ أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَ أَنبَتْنَا فِيَها مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ ٭ وَ جَعَلْنَا لَكُمْ فِيَها مَعَايِشَ وَ مَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ﴾ بعد از اينكه دربارهٴ آسمان آن مطلب را فرمود فرمود زمين را هم ما گسترانديم ممتد كرديم براي شما خب اگر همهٴ كرهٴ زمين تضاريس بود دندانه‌ها بود كوه و دره بود جايي براي كشاورزي و دامداري نبود فرمود ما اين را گسترش داديم كه شما بتوانيد دامداري داشته باشيد كشاورزي داشته باشيد مسكن داشته باشيد و مانند آن اين ممدود است يا دارد نگاه نكردند ﴿إِلَي الأرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ[11] نه زمين مسطح است بعضيها نظير قرطبي در جامع‌الاحكام نقل مي‌كند كه به همين آيات استدلال كردند كه زمين مسطح است و كروي نيست خب آن وقت از آن طرف وقتي كه كروي‌ بودن زمين مثل دو دو تا چهارتا براي خيليها روشن شد مي‌گويند اين تعارض علم و دين است خب چرا انسان بايد حساب نشده حرف بزند آيا معناي ﴿إِلَي الأرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ﴾ اين است كه زمين مسطح است كره نيست نظير مكعب است معناي آيه اين است آن وقت اين را آدم برداشت كند به حساب دين هم بياورد از آن طرف كرويت زمين ثابت بشود تعارض علم و دين ثابت بشود اين است شتاب زده آيه را به هر صورت معنا كردن بدون ارزيابي جهات ديگر اين مشكلات را به همراه دارد اين را قرطبي در جامع‌الاحكام نقل مي‌كند كه برخيها با همين امتداد ارض مد ارض ممدود بودن ارض خواستند شاهد اقامه بكنند كه زمين مسطح است كروي نيست خب آن مشارقها و مغاربها هم هست ديگر اگر مشارب و مغاربي هست معلوم مي‌شود هر لحظه يك گوشه مشرق است يك گوشه مغرب معلوم مي‌شود كره است ديگر اگر نه يك گوشه مشرق بود يك گوشه مغرب اگر مسطح بود اگر نظير مكعب چند سطح داشت خب تمام اين سطح اول مي‌شود روز بعد سطح دوم [مي‌شود] كذا و كذا در حالي كه نه دارد لحظه به لحظه مشرق است و لحظه به لحظه مغرب خب اين معلوم مي‌شود كره است ديگر خب ﴿وَ الأرْضَ مَدَدْنَاهَا﴾ براي اينكه شما كشاورزي‌تان دامداري‌تان مسكن‌تان تأمين بشود اين را خب آدم مي‌فهمد ﴿وَ أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ﴾ درون زمين چه خبر است آن مواد گدازنده چه خبر است آن انفجارها چه خبر است آن بخارهاي تند و تيز چه خبر است اين زمين لرزه‌ها چه خبر است اينها را ما نمي‌دانيم فرمود بالأخره اين در يك حالت اضطراب و نوسان حركت تند است براي اينكه استقرار شما در زمين ممكن باشد ما اين زمين را ميخكوب كرديم به وسيله اين كوهها اين كوهها رواسي‌اند رواسي جمع راسيه يعني ثابت‌اند اينها هم ثابت‌اند نمي‌لرزند و نمي‌لغزند و هم زمين را ثابت نگه مي‌دارند اينها هم راسي‌اند هم مرسي هم ثابت‌اند هم ثابت نگه‌دارنده در خطبهٴ نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) دارد كه فرمود «وتد بالصخوره ميدان أرضه»[12] صخور همين اين صخره‌ها و كوههاي سنگي و اينهاست فرمود توتيد ‌كرد «وتَّد» يعني ميخكوب كرد «وتد» يعني ميخ «وتَّد» يعني ميخكوب كرد با اين كوههاي سنگي «وتد بالصخور» يعني با اين سلسله جبال چه چيز را «مَيَدان»، مَيَدان مصدر است يعني اضطراب، ماد، يميد يعني اضطرب يضطرب «مَيَدان» يعني «اضطراب ارضه» «وتد بالصخور ميدان أرضه» «وتد بالصخور اضطراب أرضه» اينكه دارد ﴿وَ الْجِبَالَ أَوْتَاداً[13] همين است كوهها ميخ‌اند ميخكوب مي‌شوند الآن اين نجار وقتي اين چوب را ميخكوب كرده مضطرب نمي‌شود اگر ميخكوب نمي‌شد كه مضطرب مي‌شد حالا اين انفجارها اين آتشفشانيها اينها در اثر آن زلزله‌ها و زمين لرزه‌هاي ويران كننده است و اين كوهها را فرمود عامل آن قرار داد بقيه را هم فرمود شما طرزي زندگي كنيد كه نلرزيد خانه‌هاي محكم بسازيد ما بخشي از كارها را به شما ياد داديم بقيه را خودتان درست كنيد معمولاً اين صنايع و اين بدايع هنري از طبيعت گرفته شده، چيزي در صنعت نيست كه انسان بديع باشد و از خود ساخته باشد بلكه آنچه در طبيعت هست بشر مشابه آن را فرا مي‌گيرد و مي‌سازد فرمود شما هم خانه‌هايتان را محكم بسازيد طوري بسازيد نلرزيد و ويران نشود آبها را طرزي مهار كنيد كه سيل نيايد و مانند آن خب ﴿وَ الأرْضَ مَدَدْنَاهَا وَ أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ﴾ ما القا كرديم القا كرديم يعني در او انداختيم در او قرار داديم هم به اين معنا قرار دادن است ايجاد كردن است ساختار است و مانند آن موصوف محذوف است «و القينا فيها جبالاً رواسي» كوههايي كه رواسي‌اند ثابت‌اند و باعث ثبات و استحكام و استقامت زمين‌اند خب پس اين زمين با اين وضع مستقر شد و آرام شد و جاي زندگي شما قرار گرفت كه فرمود ذلول هم قرار داديم نرم هم قرار داديم مهاد هم قرار داديم و مانند آن بعد ﴿وَ أَنبَتْنَا فِيَها مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ﴾ هر چيزي كه لازم بود به اندازهٴ لازم ما رويانيدم اين گرچه وزن در برابر مساحت كه حجم است و در برابر مِثْل و در برابر دماسنجها مطرح مي‌شود كه مي‌گويند وزن اين آب چقدر است دماي اين هوا چقدر است مقدار اين پارچه چقدر است اينها وزن در برابر كيل و امثال ذلك است لكن به آن معناي جامع هر چيزي كه به اندازه خاص خود باشد مي‌گويند ميزان است موزون است مي‌گويد اين وقت ميزان است اين مطلب ميزان است و ميزان گفته است موزون بود و به اندازه نياز بود اين لازم نيست به ترازو برود و وزن كيلو شاهد او باشد فرمود هر چه روييدني است و تغذيه شما را تأمين مي‌كند ما به مقدار لازم كه ميزان باشد و كم نيايد رويانديم و خود شما هم جزء گياهان زمين‌ايد اينكه فرمود ﴿وَ اللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الأرْضِ نَبَاتاً[14] اين رويشهاي انسان را هم خداي سبحان به خودش اسناد مي‌دهد انبات در فرهنگ قرآن اختصاصي به گياهان ندارد چه اينكه وزن هم در فرهنگ قرآن در برابر كيل و مساحت و امثال ذلك نيست فرمود هر چيز روييدني كه مورد نياز باشد ما به اندازه لازم رويانديم شايد همين معنا را از آيه سورهٴ مباركهٴ «فصلت» بتوان استنباط كرد در سورهٴ «فصلت» آيهٴده به اين صورت است فرمود ﴿وَ جَعَلَ فِيهَا﴾ يعني در زمين ﴿رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا﴾ بالاي كره زمين سلسله جبال را باعث ثبات و استقرار زمين قرار داد ﴿وَ بَارَكَ فِيهَا﴾ در زمين بركتهاي فراواني قرار داد چه اينكه در اين كوهها هم بركات فراواني قرار داد كه معادن را در كوه قرار داد ﴿وَ قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ اقوات اين كره زمين را در چهار روز مشخص كرده است كه اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ غير از آن ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ است آن ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ مربوط به خلقت آسمان و زمين و بين الارض و السماء است اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ ناظر به تأمين ارزاق و قوت كره زمين و اهل زمين است كه هيچ ارتباطي با آن ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ ندارد فرمود ﴿وَ قَدَّرَ فِيهَا[15] در كره زمين اقوات اين كره را كه نيازمنديهاي گياه و حيوان و انسان است ﴿فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ كه منظور از اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ ظاهراً فصول چهارگانه است حالا اسراري در عالم است كه انسان متوجه نمي‌شود چگونه همين كه بهار شد همه اين خوابيده‌ها بيدار مي‌شوند چه كسي اينها را در زمستان مي‌خواباند چه كسي اينها را در بهار بيدار مي‌كند از كجا مي‌فهمند كه بايد بيدار بشوند سر از خاك در بياورند و شروع بكنند به فعاليت چه تأثيري بين اين اجرام سماوي است با كره ارض كه اگر آفتاب در فلان بخش قرار بگيرد خوابيده‌هاي زمين همه‌شان بيدار مي‌شوند سر از خاك به در مي‌‌آورند و شروع مي‌كنند به فعاليت ولي بالأخره اين كار را ذات اقدس الهي فرمود براي تأمين نيازهاي شما ما كرديم ﴿وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾ اين ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾ اگر ناظر به اين باشد كه كساني كه در كره زمين زندگي مي كنند و تكويناً از خداي سبحان روزي طلب مي‌كنند گياهان سائل‌ند حيوانات سائل‌اند انسانها سائل‌اند مؤمن و كافر از خداي سبحان ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأرْضِ[16] سائل‌اند اينها بالأخره برابر نياز تكوينشان از خدا روزي مي‌خواهند فرمود ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾ ما به اندازه نياز نيازمندان روزي مي‌فرستيم منتها بعضي نياز ديگران را مي‌گيرند در كيسه خود ذخيره مي‌كنند كه آن جريان احنف‌بن‌قيس و معاويه كه يك وقتي قبل هم اينجا به عرضتان رسيد همين باب است معاويه براي عوام‌فريبي خاص بگويد خب مگر خداي سبحان در قرآن نفرمود ﴿إِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[17] همه را جمع كرد احنف هم آنجا حضور داشت گفتند بله خدا در قرآن فرمود هر چيزي مخزنش نزد ماست ما به اندازه معلوم نازل مي‌كنيم بعد معاويه گفت خداي سبحان براي شما همين مقدار نازل كرده است شما چه گِله‌اي داريد اينهايي كه گرفتار تورم بودند گرفتار گراني بودند گرفتار كميابي بودند گرفتار قحط و غلا بودند آن را خواست با آيه قرآن اينها را سرگردان كند و گمراه كند احنف بن‌قيس كه در جمع بود پا شد گفت معاويه اينجا سه مسئله است شما بايد خوب گوش كنيد يكي اينكه ما معتقديم همه اشياء در مخزن الهي هست كه آيه بعد سورهٴ مباركهٴ «حجر» همين است ﴿إِن مِّن شَيْ‏ءٍ إلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ[18] همه در مخزن الهي هست دوم اينكه ذات اقدس الهي به اندازه نياز جامعه از مخزن الهي نازل مي‌كند ما نه نسبت به مطلب اول حرفي داريم نه نسبت به مطلب دوم مطلب سوّم اين است كه ذات اقدس الهي به اندازه نياز جامعه بركات نازل كرده است از مخزن الهي نازل شده است و تو بجاي اينكه به مردم بدهي در خزينه خودت گذاشتي ما به اين مطلب سوم اعتراض داريم هر مشكلي كه هست اين است هر جا توزيع ناعادلانه است اين است كه ذات اقدس الهي فرمود ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ[19] اگر هفت ميليارد‌ند اين هفت ميليارد، هفت ميليارد سؤال دارند ما هفت ميليارد جواب داديم به اين سائلين هيچ كسي را بي‌روزي نگذاشتيم هيچ مار و عقربي فرمود حق گله از من ندارد من روزي او را تأمين كردم امّا بنابراين نيست كه من براي هر كسي فرشته قرار بدهم بگويم اين نان در دهانت باشد به مردم گفتم ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾ تلاش كنيد روزيتان را بگيرد اين مبارزه‌ كردن اين درخواست‌ كردن اين گفتن اين اعتراض‌ كردن اين نقد كردن اين تلاش و كوشش‌ كردن اين بيكار بودن حرمت بيكاري اينها همه را گفتند يكي از گروههايي كه دعاي آنها مستجاب نيست آدم بيكار، يعني كسي كار باشد و كار نكند نه كار نباشد يا جلوي كارش را بگيرند بنابراين اين ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾ برابر آنچه در سوره مباركهٴ «الرحمن» آمده است كه ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[20] كه خود آن آيه جوابگوي همين است يعني هر لحظه موجودات آسمان و زمين از ذات اقدس الهي سؤال مي كنند يك هر لحظه خداي سبحان شأن جديد دارد پاسخ مي‌دهد دو ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ[21] اين صدر آيه ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[22] اين ذيل آيه يعني هيچ سؤالي بي‌شأن و بي‌جواب نيست اما شفاف‌ترش در همين آيهٴ ده سورهٴ «فصلت» است كه ﴿وَ قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ[23] اگر هفت ميليارد بشر روي كره زمين زندگي مي‌كنند و هفتاد ميليارد يا هفتصد ميليارد حيوان و گياه روي كره زمين زندگي مي‌كنند همه اينها از خداي سبحان روزي مي‌طلبند خداي سبحان هم هفتصد ميليارد جواب هر لحظه دارد مي‌دهد و به همه پاسخ مثبت مي‌دهد هيچ كسي را بي‌روزي نگذاشت چون فرمود همه عائله‌ من هستند ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الأرْضِ إِلاَ عَلَيٰ اللَّهِ رِزْقُهَا[24] خب بر من است كه تأمين بكنم كه ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً[25] منتها تلاش و كوششي كه هست در اين وسطها همان حرف احنف‌بن‌قيس است كه به معاويه زده كه به معاويه گفته برابر نياز نيازمندان ذات اقدس الهي روزي فرستاده و تو بجاي اينكه آنچه از مخزن الهي فرستاده توزيع كني اين را در خزينه خودت گذاشتي ما نسبت به اين اشكال داريم ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾ اين معنايي است كه از ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾ نقل شده اما يك معناي ديگري كه با آن بحث قبلي كه در صدر بحث امروز اشاره شده است كه اين هم مي‌تواند با آن هماهنگ باشد هر وقتي ملتي در صدد اين بود كه سوخت هسته‌اي داشته باشد پيدا مي‌كند در گندم خودكفا بشود مي‌شود در برنج خودكفا بشود مي‌شود تا چه كسي سؤال بكند نه سؤال تكويني سؤال لسان حال سؤال لسان استعداد سؤال به زبان مقال كه هر سه زبان، زبان مقال و استعداد و  حال هماهنگ باشند هر كه رفت گرفت ديگر

پرسش ...

پاسخ: غرض اين است كه اين امتحانات الهي است و ذات اقدس الهي هيچ كس را فوق قدرتش امتحان نمي‌كند فرمود ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾ شما برويد بخواهيد مي‌گيريد حالا يك وقت است [كه] انسان فوق قدرت خودش فوق طاعت خودش تمنّي دارد آن فرمود ﴿لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلاَ أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ[26] زندگي كه با اُمنيّه و آرزو تأمين نمي‌شود زندگي با حساب تأمين مي‌شود كه ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[27] هر چيزي هندسه و اندازه‌اي دارد ولي هيچ كس فرمود در نظام الهي گرسنه نمي‌ماند فرمود اگر گفت «حاجت موري به علم غيب بداند ٭٭٭ در بن چاهي به زير صخره صمّاء» و بالعكس از همين جاها گرفته هيچ موجودي هيچ گياهي تشنه نمي‌ماند مگر در اثر ظلم بندگان كه  آب را ببندند يك گياه تشنه باشد يا فلان حيوان تشنه بماند و مانند آن بعد فرمود ﴿وَ جَعَلْنَا لَكُمْ فِيَها مَعَايِشَ وَ مَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ[28] ما براي شما معيشت و وسايل را فرستاديم قرار داديم از مسكن و خوراك و پوشاك و لوازم زندگي همه چيز را در زمين قرار داديم كساني كه شما نمي‌توانيد روزي آنها را تأمين كنيد آنها را هم ما تأمين مي‌كنيم اين عبارت ﴿وَ جَعَلْنَا لَكُمْ فِيَها مَعَايِشَ وَ مَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ﴾ دو توجيه شده يكي اينكه ﴿من﴾ عطف است بر كم در﴿لَكُمْ

پرسش ...

پاسخ: ﴿مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ﴾ ما به اندازه لازم فرستاديم ديگر نه زياد است و نه كم هر چيزي وزن خاص خودش را دارد اندازهٴ خاص خودش را دارد چقدر هوا لازم است چقدر خاك لازم است چقدر آب لازم است چقدر آتش لازم است چقدر مواد خاكي لازم است چقدر مواد گياهي لازم است چقدر مواد حيواني لازم است همه را به اندازهٴ لازم فرستاديم ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[29] همين است ما هر چيزي را با اندازه خلق كرديم در بعضي از روايات كه بعضي از شروح اصول كافي نقل كردند در آن روايات ذات اقدس الهي به عنوان مهندس ياد شده است اين روايت را بعضي از شارحان اصول كافي ذكر كردند كه هندسه عربي نيست معرَّب أنْدَزَه است كه أنْدَزَه مخفف اندازه است خود مهندس يك مصدر اسم فاعل جعلي است اين طور نيست كه هندسه مصدر عربي باشد هندس يهندسُ مهندس بلكه اين معرَّب أنْدَزَه است اول اندازه بود اندازه را مخفف كردند أنْدَزَه كردند أنْدَزَه را تعريف كردند به هندسه از هندسه فعل ماضي و مضارع و اينها را ساختند به هر تقدير در بعضي از روايات كه شارحان اصول كافي ذكر كردند ذات اقدس الهي به عنوان مهندس ناميده شده است كه به اندازه خلق مي‌كند ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[30] اگر هم آن روايت تام نباشد اين آيه تام است خب

پرسش: بيش از اندازه خلق كردن اشكالي ...

پاسخ: خب مي‌شود افراط ديگر

پرسش: حالا دانشمندان مي‌گويند اين پنجاه برابر مي‌تواند بزرگ ... اين جمعيتي كه روي كره زمين ...

پاسخ: بله هر وقت كه شد ذات اقدس الهي همان اندازه تأمين مي‌كند اگر هم باشد پنجاه برابر باشد پس معلوم مي‌شود كه موادش هست الآن بسياري از آبها هرز مي‌رود بسياري از زمينها بيكار افتاده است در همين ايران ما بخش وسيعي از زمينها لم‌يزرع بخش وسيعي از آبها هدر  مي‌رود از آن طرف وجود مبارك حضرت امير دارد به اينكه «من وجد ماءً و تراباً»[31] ملتي كه آب به اندازهٴ كافي دارد زمين به اندازه كافي دارد باز نيازمند به ديگران باشد «فابعده الله» خب در اثر اينكه از اين نعمتها بهرهٴ صحيح برده نمي‌شود اگر هم پنجاه برابر هم باشد باز هم مواد هست منتها قالب اين مواد دريا دريا صحرا صحرا آب هدر مي‌رود و زمين هم هدر مي‌رود خب فرمود ﴿وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيَها مَعَايِشَ وَ مَن لَّسْتُمْ﴾ اين ﴿من﴾ آيا عطف است بر «كم» در ﴿لَكُمْ﴾ «جعلنا لكم فيها معايش و لمن لستم له برازقين» ما براي شما در زمين وسيله معيشت فراهم كرديم و براي كساني كه شما رازق آنها نيستيد مثل خردسالان سالمندان بيماران از كارافتاده‌ها و اگر در اثر تغليب ﴿من﴾ غير ذوي‌العقول را شامل بشود گياهان حيوانات و مانند آن آيا اين است آن‌گاه اشكال ادبي پيش مي‌آيد كه ﴿من﴾ كه اسم ظاهر است بر ضمير مجرور يعني «كم» در ﴿لَكُمْ﴾ اصل بشود بدون اعادهٴ جار چگونه خواهد بود ابوحيان اندلسي در البحرالمحيط از اين پاسخ داده است شايد قبل از آن هم البته اين حرفها بود بعدها هم به ديگران منتقل شد در تفسير شريف الميزان هم اين بيان از اين راه آمده كه كوفيون موافقت كردند اخفش موافقت كرده بعضي از بزرگان ادبيات نحو موافقت كردند مي‌گويند عطف اسم ظاهر بر ضمير مجرور بدون اعاده جار ممكن است خب مي‌دانيد البحرالمحيط هم با ادبيات عميق آميخته است در عين حال كه نسبت به كشاف نهايت بي‌مهري را دارد چون اين ابوحيان تفكر اشعري دارد و جناب فخر رازي تفكر اعتزالي دارد و غالباً همين ابوحيان از زمخشري وقتي بخواهد انتقام بگيرد مي‌گويد «هذا من دسيسه الاعتزال» چون خودش اشعري است مكتب اعتزال را قبول ندارد نسبت به زمخشري بي‌مهر است اما در بحثهاي ادبي و نحوي و اينها خب جاي اعتزال و اشعريت و اينها نيست غرض اين است كه ايشان در البحرالمحيط اين را نقل كرده كه عطف اسم ظاهر بر ضمير مجرور بدون اعاده جار محذوري ندارد برخي هم البته اشكال كردند آنهايي كه اشكال كردند اين ﴿من﴾ را عطف دانسته‌اند بر ﴿مَعَايِشَ﴾ يعني ﴿وَ جَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ﴾ يك «و جعلنا لكم من لستم له برازقين» آنهايي كه مثل عبيد و مثل گياهان و نباتات و تغليب ﴿من﴾ بر آنها اطلاق شده است آنها را هم ما براي شما قرار داديم ولي ظاهراً همان معناي اول اولاست فرمود ما براي شما و براي كساني كه شما قدرت اداره آنها را نداريد تمام وسيله معيشت را فراهم كرديم حتي در بخشي از آيات دارد كه اين پرها را ما براي شما فرستاديم كه ﴿أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَ رِيشاً وَ لِبَاسُ التَّقْوَيٰ﴾ و مانند آن.

«الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 75.

[2]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 40.

[3]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 95.

[4]  ـ سورهٴ الرحمان، آيهٴ 7.

[5]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.

[6]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.

[7]  ـ كافي، ج 3، ص 242.

[8]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 33.

[9]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 75.

[10]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 185.

[11]  ـ سورهٴ غاشيه، آيهٴ 20.

[12]  ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.

[13]  ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 7.

[14]  ـ سورهٴ نوح، آيهٴ

[15]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 10.

[16]  ـ سورهٴ الرحمان، آيهٴ 29.

[17]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.

[18]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.

[19]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 10.

[20]  ـ سورهٴ الرحمان، آيهٴ 29.

[21]  ـ سورهٴ الرحمان، آيهٴ 29.

[22]  ـ سورهٴ الرحمان، آيهٴ 29.

[23]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 10.

[24]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 6.

[25]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 122.

[26]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[27]  ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 49.

[28]  ـ

[29]  ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 49.

[30]  ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 49.

[31]  ـ وسائل الشيعه، ج 17، ص 41.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق