اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ﴿65﴾ وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ ﴿66﴾ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكاً هُمْ نَاسِكُوهُ فَلاَ يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَي رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَي هُديً مُّسْتَقِيمٍ ﴿67﴾ وَإِن جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿68﴾ اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيَما كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿69﴾
مقصود از قرار دادن ستون مرئي و نامرئي براي آسمانها
سورهٴ مباركهٴ «حج» هم مسائل اعتقادي را در بردارد هم مسائل فقهي، اخلاقي و حقوقي را بر خلاف سُوَر مكّي كه عناصر محوري آن سوَر همان اصول اعتقادي است. در جريان رؤيت فرمود در اول سورهٴ مباركهٴ «رعد» كه شما براي آسمانها ستوني نميبينيد كه ﴿رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾[1] اين رؤيت، رؤيتِ بصري است اما آنكه در زيارت جامعه دارد يا رواياتي كه در بحث ديروز از تفسير كنزالدقائق به وسيلهٴ ابوحمزه ثمالي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل شد يا در حديث ديگري از وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) كه به بركت ولايت اهل بيت سماوات محفوظ است[2] آن شهودِ باطني و شهود قلب است آن رؤيتِ قلب است كه اولياي الهي دارند، بنابراين آنچه در سورهٴ «رعد» آمده است كه فرمود بدون ستون ميبينيد يعني ديدنِ حسّي، آنچه در روايات است در زيارت جامعه هست كه ولايت اهل بيت(عليهم السلام) ستون، عمود و عِماد سماوات و ارض است[3] آن با رؤيت قلب حل ميشود. جريان تسخير هم فرمود طرزي آسمانها و زمين و آنچه در زمين و آنچه در آسمان است خدا خلق كرد تدبير كرد كه كاملاً قابل استفاده است براي شما. نظام جهان با تسخير اداره ميشود يعني خداي سبحان انسان را به عنوان مهمان دعوت كرد و كلّ اين جهان مائدهاي است و سفرهٴ پرنعمتي است كه براي انسان آماده كرده. تعبير دربارهٴ آسمان و زمين تسخير است، دربارهٴ خصوص زمين ذَلول است فرمود زمين را ما ذلول و نَرم قرار داديم[4] نه ذليل و فرومايه بلكه فروتن، متواضع، نَرم، قابل بهرهبرداري، هر گونه استفادهاي شما بخواهيد روي زمين، درون زمين، عمق زمين با فاصلههاي مختلف داشته باشيد زمين براي شما ذلول و نرم و متواضع است. اينها را خداي سبحان براي شما قرار داد كه شما شاكر باشيد ولي بسياري از انسانها كفرانِ نعمت ميكنند.
معنا و مفهوم حميد و جواد بالذات بودن الهي
دربارهٴ خود خداي سبحان در آيهٴ 64 فرمود: ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾ حميد بودنِ او بالذّات است چون او غنيّ بالذّات است. يك وقت است كسي اِنعامي ميكند لعوضٍ يا لغرضٍ او محمودِ بالذّات نيست چون جوادِ بالذّات نيست جود آن است كه «اِفادة ما يَنبغي كما يَنبغي لما يَنبغي لا لعوضٍ و لا لغرضٍ» اين حقيقتِ جود است، اگر كسي يك كالاي پوسيدهاي را داد بيقيمت و بيارزش اين جود نيست يا كالاي ارزشمندي را به دست نااهل داد آن جود نيست يا كالاي ارزشمندي را به دست اهل اما بيموقع داد فرصت گذشته داد آن جود نيست. جود، «اِفادة ما يَنبغي كما يَنبغي لما يَنبغي» اما «لا لعوضٍ و لا لغرض» نه عِوَضي ميخواهد كه در قبال اين، چيزي به او عطا بكنند وگرنه ميشود مُسْتَعيض نه جواد، نه غرضي دارد كه «خوفاً مِن النّار» باشد يا «شوقاً إلي الجنّة» باشد يا «تقرّباً إلي الله» باشد وگرنه ميشود مُستقرِض، آن كه مستقرِض است جواد نيست، آنكه مستعيض است جواد نيست «لا لعوضٍ و لا لغرض» لذا جوادِ حقيقي همان ذات اقدس الهي است. در بين مخلوقها طبق روايتي كه از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) رسيد فرمود: «الله تعالي أجْوَدُ الأجواد» بعد فرمود «أنا أجْوَدُ وُلْدِ آدم»[5] از من بخشندهتر احدي نيامده در بين بشر. براي اينكه اينها عِوضي نميخواهند ولي غرضي دارند و آن غرض همان ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾[6] است غرضِ جامعه ندارند از كسي چيزي نميخواهند ولي تقرّب إلي الله را در بين دارند از خداي سبحان لقاي او را مسئلت ميكنند و امثال ذلك. اين ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾ ملاك خاصّ آنهاست. از اين حد بگذريم در بين بشر از اينها اجود كسي نيست لذا حضرت فرمود: «أنا أجْوَدُ وُلْدِ آدم»[7] حالا كه حقيقت جود معلوم شد كه چيست، حقيقت جواد معلوم ميشود «فهو حميد بالذّات»، چرا «حميد بالذّات» براي اينكه «هو الغنيّ بالذّات» است اگر چيزي را عطا كرده است «لا لعوضٍ» هست، «لا لغرضٍ» است پس ميشود جواد. او چون جودش محض است جوادِ حقيقي و بالذّات اوست، او محمود بالذّات است حمد، بالذّات براي اوست ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾[8] منتها ما گاهي ميدانيم حمدها به الله برميگردد گاهي نميدانيم، اگر كسي نسبت به ما محبّت كرده است ما سپاسگزاري ميكنيم اينها وصف به حال متعلّق موصوف است. ما در برابر اِنعام حقشناسي ميكنيم اما اين مجراي نعمت است ما از چشمه حقشناسي ميكنيم نه از لولهٴ آب اين لولهٴ آب مجراي آن چشمه است هر كسي خيري به وسيلهٴ او به ما برسد اينها مجاري رزقاند وگرنه رازق ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[9]
عواقب کفران انسان در برابر تسخير آسمان و زمين
بعد از اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الحَمِيدٌ﴾[10] نشانههاي جود و بخشش را در سراسر عالَم ذكر ميكند. ميفرمايد اينها اولاً مسخّر شما هستند من تسخير كردم شما بخواهيد آسمان برويد بهرهبرداري بكنيد راه دارد، زمين برويد و بهرهبرداري بكنيد راه دارد من جلوي خطرات اينها را هم گرفتهام اينها زمين بخواهد دهن باز كند شما را فرو ببرد من مانعم اگر كسي بيراهه رفت نظير قارون ما به زمين دستور ميدهيم سخن از شقّالأرض است در برابر شقّالقمر ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾[11] يك شكافي، يك سونامي، و امثال ذلك در ژاپن يا اقيانوس اتفاق ميافتد همهٴ ذخاير ارضي اينها به باد ميرود. براي اينكه ملّتي كه اين همه نعمت خداي سبحان به او داد اين «يأكل رزق الله ولا يعبده» تا چه موقع خدا مهلت بدهد به اين ملّت بالأخره يك وقت ميگيرد ديگر. فرمود اين زمين بخواهد دهن باز كند من نميگذارم، آسمان بخواهد شهابسنگ ببارد من نميگذارم، اگر بيراهه رفتيد هم زمين را ميگوييم دهن باز كند ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾[12] هم آسمان ميگوييم شهابسنگ ببارد. در خيلي از موارد فرمود خدا آسمان را مسخّر كرده، زمين را مسخّر كرده بيراهه نرويد راه كسي را هم نبنديد اين نعمتهاي الهي بهرهٴ شماست و خدا اينها را براي شما مسخّر كرده است.
بيان قدرت الهي در حفظ و ثبات ارض و سماء
اما اينكه فرمود آسمان بر زمين واقع نميشود ﴿إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ آيا اين ﴿بِإِذْنِهِ﴾ ناظر به بحث قيامت است كه در بحثهاي روز قبل اشاره شده يا نه، در قيامت از اين قبيل نيست در قيامت كه آسمان به زمين نميآيد كُرات كه به زمين سقوط نميكنند آنها ﴿مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾ هستند، اين ستارهها به زمين بريزند سقوط كنند كه نيست تناثر نجوم هست،[13] اِنشقاق قمر هست،[14] جمع شمس و قمر هست، ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾[15] و مانند آن هست، اما حالا اين كُرات به زمين بريزند اين آيهاي ما نداريم كه دلالت كند خب پس در جريان قيامت ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[16] هست، ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾ هست اما سقوط سماء به ارض نداريم، بنابراين اين ﴿إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ ميتواند ناظر به تأكيد مسئله باشد نظير آنچه دربارهٴ وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) آمده است كه ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي ٭ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ﴾[17] كه اين ناظر به آن است كه تو فراموش نميكني مگر اينكه خدا بخواهد خدا هم كه خواست تو فراموش نكني اين تأكيد مسئله است نه اينكه ما بخواهيم كه ـ معاذ الله ـ تو فراموش بكني خب تو امينِ وحي مايي تو حرفِ ما را ميخواهي برساني ما بخواهيم تو فراموش بكني اين يعني چه؟! تو مأمور شدي كه حرف ما را برساني و امينِ وحي ما هستي پس اينكه فرمود: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي ٭ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ﴾ يعني هيچ كس هيچ عاملي سبب نسيانِ شما نيست مگر ما، ما هم كه ميخواهيم تو يادت باشد مصون باشي. اينجا هم اين است كه هيچ عاملي باعث سقوط سماء بر ارض نيست مگر خدا كه خدا هم خواست منظّم باشد، بنابراين اگر ما آيهاي داشته باشيم كه در قيامت اين كُرات به زمين ميريزند سقوط ميكنند اين ﴿إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ ناظر به مسئلهٴ قيامت خواهد بود ولي اگر چنين آيهاي نداشتيم كه دليلي هم نبود كه در قيامت اين كُرات به زمين ميريزند و بساط برچيده ميشود آن وقت اين ﴿إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ بر تأكيد حمل خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: نه يعني «سَقَط» مُنفطِر ميشود مُنشق ميشود نه اينكه ميريزد زمين. آن قدر بين الأرض و السماء فاصله است خب ميدانيد ميليونها سال نوري فاصله است. اين نوري كه الآن از اين ستاره ميبينيم اين چند ميليون سال قبل راه افتاده الآن به ما ميرسد نه اينكه حالا اين امشب كه اينجا ديديم همين امشب از آنجا تا اينجا آمده. خب، بنابراين اين اِمساك يعني خدا نگه ميدارد البته مجراي فيض مشخص است كه با چه چيزي نگه ميدارد.
تدبير حکيمانه الهي در حفظ موجودات و شهاب سنگهاي آسماني
﴿إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ﴾ در جريان پرندهها هم همين طور است. در بخشهايي از قرآن كريم هست كه پرندههايي كه در آسمان پرواز ميكنند اينها را هم ذات اقدس الهي نگه ميدارد نميگذارد كه اينها فرود بيايند.[18] اين سقوط گاهي ممكن است بر شهابسنگها حمل بشود نظير آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «سبأ» كه دارد ﴿أَفَلَمْ يَرَوْا إِلَي مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ﴾ يا به زمين ميگوييم دهن باز كن ميشود شقّالأرض يا به اين منظومههاي شمسي ميگوييم دهن باز كنيد يك تكّه را به عنوان شهابسنگ بيندازيد ميشود شقّالسماء، شقّالسماء هست، شقّالقمر هست، شقّالشمس هست، شقّالكوكب هست، شقّالأرض هست، شقّالأنهار هست مثل اينكه شقّالقمر هم هست همه را شكافته و بساط خيليها را هم در موقع لزوم به هم زده. ﴿أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾[19] اين ﴿وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّيَاطِينِ﴾[20] از همين قبيل است و مانند آن، خب اين شهابسنگها اگر ـ خداي ناكرده ـ در يكي از اين شهرها فرود بيايد ديگر چيزي براي آن شهر نميماند همه ميشود پودر حالا غالب اينها يا در اقيانوسها ميريزد يا در كويرهاي لم يُزرع، اگر يكي از اينها در اين آباديها بريزد همين ميشود ديگر. فرمود: ﴿أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ در جريان پرندهها هم فرمود پرندهها را ذات اقدس الهي در آسمان نگه ميدارد اين ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إلاّ الله﴾[21] در آيهٴ 41 سورهٴ مباركهٴ «فاطر» به اين صورت آمده است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا﴾ اين زمين را حفظ ميكند به وسيلهٴ اين رواسي و جبال آسمانها را هم بشرح ايضاً نميگذارد اينها از بين بروند نه نميگذارد اينها سقوط كنند ﴿وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِن بَعْدِهِ﴾ اگر يك وقت اينها جابهجا شدند هيچ كسي نميتواند جلوي اينها را بگيرد مثل اينكه دربارهٴ رحمت الهي هم در اول سورهٴ مباركهٴ «فاطر» فرمود خداي سبحان اگر بخواهد به كسي رحمت عطا كند ديگري نميتواند آن در را ببندد آيهٴ دوم سورهٴ مباركهٴ «فاطر» اين است ﴿مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ دري را كه خدا طبق رحمت به روي كسي باز كرده ميخواهد به كسي علم بدهد، مال بدهد، آبرو بدهد، حيثيت بدهد هر چه بيگانهها بخواهند جلويش را بگيرند نميتوانند دري را هم كه خدا ببندد و نميگذارد اين شخص ترقّي بكند براي اينكه امتحان بدي داد هر چه ديگران بخواهند تلاش و كوشش بكنند به جايي نميرسد اِمساك به دست اوست گشودن هم به دست اوست او قابض است و او باسط ﴿مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا﴾ دري را كه خدا به رحمت باز كرده كسي نميتواند ببندد.
بعد فرمود: ﴿وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ﴾[22] چيزي را كه ذات اقدس الهي افاضه كند درِ رحمت را باز كند كسي نميتواند ببندد. اين امساك اختصاصي به آسمانها و امثال ذلك ندارد دربارهٴ پرندهها هم فرمود اين پرندهها هم كه در آسمانها هستند ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ﴾[23] در يك آيه، ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾[24] در آيهٴ ديگر. بالأخره اينها جِرماند، سنگيناند، وزيناند. اينها را با بال و پَر خداي سبحان طوري در آسمان نگه داشته كه سقوط نميكنند ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾ با ارادهٴ الهي محفوظ است. طرزي خداي سبحان اينها را خلق كرده همان طوري كه ماهي در آب خفه نميشود انسان در فضاي خشك خفه نميشود اين بايد در فضايِ بيآب باشد آن بايد در آب زندگي كند پرنده هم ميتواند در هوا زندگي كند اين مجموعه را ذات اقدس الهي با ارادهٴ حكيمانه تدبير ميكند
يادآوري مرگ و حيات در برابر کفران نعمات
خب پس چه آسمان چه زمين همهٴ اينها مسخّرند و همهٴ اينها تحت تدبير ذات اقدس الهي هستند منتها غالباً انسان به جاي شكر نعمت، كفر ميورزد چه اينكه فرمود: ﴿قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾[25] كماند كساني كه حقشناس باشند اينها خيال ميكنند كه اين نعمت خودش آمده و خودش ميرود و خيليها هستند كه ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[26] دارند زندگي ميكنند ميگويند من خودم زحمت كشيدم اينها را پيدا كردم. در چنين فضايي خداي سبحان يادآور ميشود كه قبلاً مُرده بوديد بعد زنده شديد دوباره ميميريد بعد دوباره زنده ميشويد موت و حيات البته امرِ وجودي است هر دو امر وجودي است ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ﴾[27] منتها اگر از مرگ به عنوان عدمِ مَلكه ياد ميشود براي اينكه صبغهٴ عدمي دارد يك چهرهٴ عدمي دارد. انسان از آن جهت كه دنيا را رها ميكند ميگوييم «ماتَ» و از آن جهت كه وارد برزخ شده است اين هجرت است و ميلاد جديد است اين موت نيست موت به لحاظ تركِ اين وطنِ مألوف است كه از اين جهت به عنوان عدمي ياد ميكنند و اگر امر عدمي بود كه نميفرمود: ﴿إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِيكُمْ﴾ مرگ يك امر حقيقي است و انسان را ميبيند انسان هم او را ميبيند يعني برخورد ميكند و هجرت است در حقيقت، هجرت دو چهره دارد از آن جهت كه انسان وارد برزخ ميشود امر وجودي است از آن جهت كه دنيا را ترك ميكند از او به عدم ياد ميشود. در اين موتها در هر برخوردي انسان او را ميميراند چه يك بار بميرد انسان مرگ را ميميراند چه در رجعت و امثال رجعت دوباره زنده بشود باز انسان مرگ را ميميراند. اين مرگِ دنيا انسان بر او مسلّط ميشود و خودش ميرود، اگر در رجعت، مرگِ جديدي به سراغ او آمد بر او هم مسلّط ميشود او را زير پا لِه ميكند خودش ميرود كه فرمود: ﴿إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِيكُمْ﴾ اما شما ميرويد نه با هم برويد ﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَي عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾،[28] ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ﴾ همين است.
نزاع مشرکين و کفار با پيامبر(ص) در انجام فروعات دين
در همين سورهٴ مباركهٴ «حج» قبلاً فرمود آيهٴ 34 ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَكاً﴾ وقتي عبادتها و مَعبَد خاص به عنوان مَذْبَح براي قرباني و غير قرباني در اسلام آمده هم مشركان اعتراض كردند هم اهل كتاب. مشركان گفتند اين يك كارِ بيسابقه بود اين دستورات چيست كه پيامبر آورده، يهوديها هم از اين شريعتِ خاص و منهاجِ مخصوص گِله داشتند. اين آيه ميفرمايد براي هر امّت و ملّتي خدا يك شريعهٴ مخصوص و منهاج خاص قرار داده. آن اصول دين كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[29] آنجا جاي تصديق است كه هر پيامبري كه آمده پيامبر قبلي را تصديق كرده ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[30] اما از خطوط كلي اسلام، خطوط كلي فقه، خطوط كلي اخلاق و حقوق كه بگذريم نوبت به خطوط جزئي فقه و اخلاق و حقوق ميرسد كه حالا چند ركعت نماز بخوانيم به كدام طرف نماز بخوانيم اين در ملتها فرق ميكند گاهي به طرف قدس است گاهي به طرف كعبه است، روزه گرفتنها گاهي در ماه مبارك رمضان است گاهي ممكن است غير ماه مبارك رمضان باشد و مانند آن، اينها از قبيل ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[31] فرمود شما اصول دين را بپذيريد، براي فروع دين، جزئيات هر ملّتي را ذات اقدس الهي برابر مصلحتها و مقتضيات عصر و مصرشان شِرعهاي دارد، منهاجي دارد اين جاي اعتراض نيست. اگر در آيهٴ 34 همين سورهٴ «حج» فرمود: ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِن بَهِيمَةِ الأنْعَامِ﴾ كه ظهوري دربارهٴ يك عبادت دارد و قرباني، آيهٴ محلّ بحث هم فرمود: ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكاً هُمْ نَاسِكُوهُ﴾ اين گِله ندارد شما خطوط كلي را بپذيريد، اصل اينكه انسان آفريدهٴ خداست و مسافر است و مرگ را ميميراند و با مرگ از بين نميرود و مرگ آخر خط نيست و زندگي بعد از مرگ هست خب اگر زندگي بعد از مرگ هست در آنجا بايد مسكني، مأوايي، لباسي، خوراكي، پوشاكي داشته باشيم آنجا نه جاي ضوابط است و نه جاي روابط، نه بازاري هست كه شما بخريد نه دوست و رفيقي هست كه مشكل شما را حل كند، اگر حياتي هست چه اينكه هست، اگر ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[32] نه ضوابط تجاري است نه رفاقت و دوستي و رِحامت خانوادگي خب چه چيزي شما را تأمين ميكند بايد توشه همراه ببريد ديگر شما حالا چه كار داريد كه اسلام چند ركعت نماز آورده يا چند روز روزه آورده بالأخره وقتي خداي سبحان را قبول كرديد چه اينكه بايد قبول بكنيد اين دستورات جزئي را هم بايد بپذيريد شما كه نميدانيد آنجا كجاست، نميدانيد آنجا هيچ چيزي به عنوان معامله و داد و ستد راه ندارد. نميدانيد ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ﴾[33] آن را نميدانيد كه، اگر حياتي هست چه اينكه هست و هيچ شبيه دنيا نيست براي اينكه در دنيا انسان مشكلاتش را يا با ضوابط اقتصادي حل ميكند مثل خريد و فروش يا با روابط عاطفي حل ميكند مثل اينكه واجبالنفقه كسي است، دوست كسي است بالأخره مشكل حل ميشود اما آنجا ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ بيع، اين عنوان اجمالي براي كلّ مسائل اقتصادي است. خُلّه هم يعني دوستي و فاميلي، چون همه از خاك برميخيزد ديگر كسي پدرِ كسي نيست پسرِ كسي نيست اگر همه از خاك برميخيزند و هيچ روابطي هم نيست انسان همه چيز را بايد به همراه خود ببرد ديگر. شما اصل را بپذير بعد دربارهٴ جزئيات ﴿فَلاَ يُنَازِعُنَّكَ﴾ ديگر چرا نزاع ميكنيد كسي هم كه نميداند آنجا چه خبر است كه، فرمود: ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكاً هُمْ نَاسِكُوهُ فَلاَ يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ﴾ به رسول خدا فرمود اينها با تو نزاع نكنند اينها خبري ندارند كه چيست.
رسالت خانواده در انجام امور عبادي جهت نجات اخروي
پرسش:...
پاسخ: بله خب، اينها كساني نيستند كه ﴿يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾ باشد اينها كساني هستند كه همهشان نورند و در كنار هم جمع ميشوند ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَيْءٍ﴾[34] اين طور هستند اينها ديگر در دنيا چون فرار نميكردند كه، در دنيا ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً﴾[35] در آخرت هم ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَيْءٍ﴾ ما بچههاي اينها را كنار هم جمع كرديم كه مزيد سرور باشد خب اين ميشود ﴿يَفِرُّ﴾[36] آن ميشود ﴿أَلْحَقْنَا﴾ در اينجا هم فرمود: ﴿فَلاَ يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ﴾
رابطه مفهوم هدايت و صراط مستقيم
بعد فرمود: ﴿وَادْعُ إِلَي رَبِّكَ﴾ مردم را به الله دعوت بكن ﴿إِنَّكَ لَعَلَي هُديً مُّسْتَقِيمٍ﴾ هدايت مستحضريد كه به استقامت متّصف نميشود آن صراط است كه به استقامت متّصف ميشود اگر گفتيم «إِنَّكَ لَعَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» خب اين وصف به حال موصوف است صراط مستقيم است اما اگر گفتيم ﴿إِنَّكَ لَعَلَي هُديً مُّسْتَقِيمٍ﴾ هدايت با استقامت سازگار نيست هدايت يعني در صراط راست بودن مگر اينكه هدايت را به معناي مطلق معنا كنيم (يك), بگوييم دو قسم است يك قسمش هدايت إلي الجَنّة است يك قسمت هدايت إلي النار كه ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[37] كه اين آيه قبلاً بحثش گذشت دربارهٴ شيطان است (دو), اگر هدايت الي النار داريم و هدايت الي الجنّة داريم چه اينكه طبق اين آيات داريم, هدايت مستقيم هم داريم وگرنه هدايت به آن معناي معهودش يك قِسم است ديگر هدايت مستقيم و غير مستقيم نداريم صراط مستقيم است و غير مستقيم لذا برخيها فرمودند اتّصاف هدايت به مستقيم مجاز است,[38]
تبيين مراتب ايمان و جايگاه اخروي جن
اما اينكه جنها مثل انسانها بهشت ميروند جنهاي مؤمن خب بله بهشت ميروند در قرآن كريم در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[39] دربارهٴ ملائكه چنين تعبيري نيامده براي اينكه اينها ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ﴾[40] هستند, ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[41] هستند و مانند آن, لذا نفرمود «و ما خلقت الجنّ و الإنس و المَلَك الاّ ليعبدون» دربارهٴ جن و انس در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» فرمود اينها براي عبادت خلق شدند در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هم گذشت كه قرآن اينها را تحدّي كرده فرمود جنها هم اگر جمع بشوند, انسانها هم جمع بشوند, جن و انس با هم, هم جمع بشوند بخواهند سورهاي مثل قرآن بياورند نميتوانند[42] خب, پس اينها مورد تحدّي هستند (يك), براي عبادت هم خلق شدند (دو), سورهٴ مباركهٴ «جن» هم دارد يك عدّه از جنيها گفتند ﴿فَآمَنَّا بِهِ﴾[43] ما پيامبري بود قبلاً و رفتيم خدمتش ايمان آورديم اين طور است. كفّار اينها هم كه به دوزخ ميروند كه تابع ابليساند ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾[44] ميماند مؤمنين, دربارهٴ مؤمنين گرچه آيهاي بالصراحه نداريم كه جنهاي مؤمن وارد بهشت ميشوند ولي اين همه عمومات و اطلاقات كافي است ديگر. در قرآن عمومات فراوان است اطلاقات فراوان است كه هر كس ايمان بياورد اهل بهشت است اين ديگر مخصّصي ندارد, مقيّدي ندارد جنهاي مؤمن در بهشتاند انسانهاي مؤمن هم در بهشتاند منتها درجاتي براي بهشت است مراتبي براي بهشت است همان طوري كه در دنيا آنها يك فضاي خاصّ خودشان را دارند در آخرت هم بشرح ايضاً اين طور نيست كه حالا جن اگر مؤمن بود مثلاً بهشت نرود ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾[45] هم ناظر به دو بخش است يعني هم به انسانها خطاب ميكند هم به جنها خطاب ميكند. خب, بنابراين اينكه فرمود: ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا﴾ آنها هم امّتهاي خاص در سورهٴ مباركهٴ «جن» آن هم دارد ما ﴿فَآمَنَّا﴾ به رسولي و قبول كرديم ايمان آورديم به آن رسول در سورهٴ «احقاف» دارد كه پيامبري بعد از موسي آمده است[46] معلوم ميشود اينها تابع حضرت موسي(سلام الله عليه) بودند اين سورهٴ مباركهاي كه به نام جن است اولش اين است ﴿أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجباً ٭ يَهْدِي إِلَي الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ﴾[47] خب اگر كسي صغرا را قبول كرده در آيات فراوان دارد كه مؤمن اهل بهشت است اين صغرا مشمول آن كبريات كلي خواهد بود فرمود بعضيها بعثت را انكار كردند ولي در ما كساني نيست. سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) از بعضي از كساني كه بيارتباط با آنها نبودند نقل ميكردند شايد از مرحوم آقاي قاضي(رضوان الله عليه) بود يا از ديگران كه بعضيها ميگفتند كه آنها ميگويند در قبيلهٴ ما, ما سنّي نداريم براي اينكه هنوز پيرمرداني كه غدير را درك كردند در بين ما هستند ديگران ممكن است سنّي باشند ولي ما سنّي نداريم براي اينكه پيرمردان و معمّرين ما كساني كه در صحنهٴ غدير حضور داشتند الآن هم هستند, بنابراين اين مشمول آن آيات خواهد بود. به هر تقدير فرمود براي هر امّت و ملّتي آن مَنسكي هست و خداي سبحان آنها را به اين منسك رهبري ميكند
رسالت پيامبر(ص) در برخورد با اهل جدال
﴿وَإِن جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «انعام» فرمود آنها كه ميآيند با تو ميخواهند بحث كنند حرفِ تو را بشنوند با ادبِ ديني برخورد كن ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾[48] اما يك عدّه ميآيند كه ميخواهند حرفِ خودشان را بزنند نه حرف تو را بشنوند ﴿يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا﴾[49] با اينها طور ديگر برخورد كن اينها نميآيند احتجاج كنند نميآيند حرف تو را بشنوند ميآيد حرف خودشان را بزنند اينجا هم ميفرمايد: ﴿وَإِن جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ اگر كسي واقعاً اهل جدال است يعني ميخواهد دليلي اقامه كند نقض كند فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[50] اما يك عدّه فقط ميآيند متكلّم وحده كه حرفِ خودشان را بزنند فرمود دربارهٴ اين گروه ﴿وَإِن جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾
ضرورت وجود قيامت جهت اثبات و احقاق حق
يكي از مُتقنترين مسئلهاي كه جريان معاد را و قيامت را ضروري ميكند همين است كه يك اختلافي است بلاشك و اين اختلاف قرنهاست كه حل نشده و اميد حل شدنش هم نيست بلاشك, صحنهاي بايد باشد كه به اين اختلافات خاتمه بدهد اين فِرَق مذاهب, اين عقايد گوناگون كلامي, اين فتاواي گوناگوني كه هست بالأخره بعضيها حق است بعضيها باطل ديگر يعني جايي نيست كه روشن بشود در بين اين مِلل و نِحَل كدام حق است؟ كدام قول حق است, كدام فتوا حق است, كدام رأي كلامي حق است يا يك روزي هست, اگر عالَم جايي نداشته باشد كه حق روشن بشود ميشود هرج و مرج, جايي بالأخره بايد باشد كه به هيچ وجه كسي نتواند انكار بكند و آن روزي است كه خود حق ظهور ميشود ﴿ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ﴾[51] و آن قيامت است كه اين از متقنترين دليل ضرورت قيامت است و اين بر خلاف ادلهاي كه خدا عادل است پاداش بدهد كيفر بدهد, خدا مُجازي است, خدا حق است بايد به حقوق افراد برسد بله ميرسد. تناسخيها همان طوري كه قبلاً اشاره شد اينها ميگويند بله ما قبول داريم پاداش هست, مجازات هست, خدا عدل است, خدا حق است, محكمه دارد, اما افراد بعد از مرگ دوباره برميگردند اين دنيا يا پاداش ميبينند يا كيفر, لذا آن دوتا برهاني كه ميگويد چون خدا حكيم است, خدا عادل است پاداشي بايد داشته باشد كيفري بايد داشته باشد اين نيمي از راه است بايد مسئلهٴ استحالهٴ تناسخ تبيين بشود بگوييم محال است كه دنيا دارِ جزا باشد دار مكافات باشد دار پاداش باشد, الاّ ولابد دار جزا جاي ديگر است, اما اين مسئله كه بالأخره بايد حق روشن بشود در بين اين جنگ 72 ملّت اين همه نِحلههايي كه در عالَم هست كدام حق است اين همه ملّيتها و مكتبهايي كه هست كدام حق است صحنهاي بايد باشد لذا در اين بخش ميفرمايد: ﴿اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيَما كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ اين اميدبخشترين آيه است در جريان قيامت اين ديد خيلي وسيعتر از آن مسئلهٴ پاداش و كيفر است بالأخره انسان ميخواهد بفهمد حق با چه كسي است در مسائل فلسفي اختلاف است در كلامي اختلاف است
بررسي آراء مختلف حکم نماز جمعه در عصر غيبت
در مسائل فقهي كه سادهترين است چندين بار به عرضتان رسيد ما يك آيه داريم با چندتا روايت دربارهٴ نماز جمعه, دربارهٴ نماز جمعه كه بيش از يك آيه نيست اين نظير بحثهاي حج و امثال ذلك نيست كه روايات فراوان باشد همين يك آيه است و چندتا روايت[52] ميبينيد در عصر غيبت آراي مناقضِ هم در اينجا مطرح است يك عدّه قائلاند كه نماز جمعه در عصر غيبت حرام است چرا؟ چون منصب خاصّ امام زمان است بنابراين در عصر غيبت بدعت است, حرام است. يك عدّه در مقابلش ميگويند نه, نماز جمعه در عصر غيبت واجبِ تعييني است اين قول كاملاً مقابل قول اول, قول سوم اين است كه نماز جمعه در عصر غيبت واجب تخييري است با وجوبِ جمعِ بين نماز جمعه و چهار ركعت, قول چهارم اين است كه نماز جمعه واجب تخييري است با استحبابِ جمع بين نماز جمعه و چهار ركعت, قول پنجم اين است كه نماز جمعه واجب تخييري است نه جمعش وجوب است نه مستحب كما هو الأقويٰ[53] خب يك آيه است با چندتا روايت اين همه اختلافات, حالا چون الآن به لطف الهي رايج است كمتر اين اختلافات مطرح است مرحوم صاحب جواهر در بحث نماز جمعه اسم بعضي از شهرها را ميبرد كه ديگر حالا لازم نيست اسمش برده بشود فرمود چه فتنهها براي همين پيش آمده چون بوي حكومت و سياست ميدهد اين صاحب جواهر دارد ميفرمايد من زماني كه نماز جمعه را مينوشتم بعضي از فقها و بزرگان به ايران رفتند براي زيارت مرقد امام هشتم(سلام الله عليه) از وضع ايران باخبر شدند نام شهر خاصي را ميبرد مردم آن شهر, علماي آن شهر به جان هم افتادند دربارهٴ همين نماز جمعه[54] اين اختلاف هست اينچنين نيست كه قابل حل باشد از اول تا آخر شما ببينيد اختلاف فراوان است مرحوم شيخ صدوق(رضوان الله عليه) كه از انوار الهي شيعههاست كه به او افتخار ميكنيم فرمايشاتي را در اعتقادات دارد مرحوم مفيد آن فحلِ متكلّم آمده زير اينها را آب بسته بعد در بخشي از حرفها دارد كه تو محدّثي چه كار به اين حرفها داري[55] خب مگر غير از مفيد كسي ميتواند به صدوق چنين حرفي بزند, بالأخره اين هست قبل از هزار سال, حين هزار سال, بعد از هزار سال, اليوم اين اختلافات هست و قابل حل هم نيست يك روزي بايد باشد بالأخره روشن بشود كه حق با چه كسي است و حق چيست؟ فرمود اين از متقنترين دليل ضرورت معاد است ﴿اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيَما كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ رعد, آيهٴ 2.
[2] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص138.
[3] . ر.ك: الاحتجاج, ج2, ص317; ر.ك: من لا يحضره الفقيه, ج2, ص615; ر.ك: تهذيب الأحكام, ج6, ص59.
[4] . سورهٴ ملك, آيهٴ 15.
[5] . التفسير الكبير, ج2, ص408.
[6] . سورهٴ انسان, آيهٴ 9.
[7] . التفسيرالكبير، ج2، ص408.
[8] . سورهٴ فاتحه, آيهٴ 2.
[9] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 58.
[10] . سورهٴ حج, آيهٴ 64.
[11] . سورهٴ قصص, آيهٴ 81.
[12] . سورهٴ قصص، آيهٴ 81.
[13] . سورهٴ انفطار, آيهٴ 2.
[14] . سورهٴ قمر, آيهٴ 1.
[15] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 9.
[16] . سورهٴ زمر, آيهٴ 62.
[17] . سورهٴ اعليٰ, آيات 6 و 7.
[18] . سورهٴ نحل, آيهٴ 79.
[19] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 9.
[20] . سورهٴ ملك, آيهٴ 5.
[21] . سورهٴ نحل, آيهٴ 79.
[22] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 2.
[23] . سورهٴ نحل, آيهٴ 79.
[24] . سورهٴ ملك, آيهٴ 19.
[25] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 13.
[26] . سورهٴ جاثيه، آيهٴ 13.
[27] . سورهٴ ملك, آيهٴ 2.
[28] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 8.
[29] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 19.
[30] . سورهٴ بقره, آيهٴ 97; سورهٴ مائده, آيهٴ 46.
[31] . سورهٴ مائده, آيهٴ 48.
[32] . سورهٴ بقره, آيهٴ 254.
[33] . سورهٴ عبس, آيات 34 و 35.
[34] . سورهٴ طور, آيهٴ 21.
[35] . سورهٴ تحريم, آيهٴ 6.
[36] . سورهٴ عبس, آيهٴ 34.
[37] . سورهٴ حج, آيهٴ 4.
[38] . الميزان, ج14, ص406.
[39] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 56.
[40] . سورهٴ تحريم, آيهٴ 6.
[41] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 27.
[42] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 88.
[43] . سورهٴ جن, آيهٴ 2.
[44] . سورهٴ هود, آيهٴ 119.
[45] . سورهٴ الرحمن, آيات 13, 16 و... .
[46] . ر.ك: آيهٴ 30.
[47] . سورهٴ جن, آيات 1 و 2.
[48] . سورهٴ انعام, آيهٴ 54.
[49] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 35.
[50] . سورهٴ نحل, آيهٴ 125.
[51] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 39.
[52] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 9; الكافي, ج3, ص418 ـ 427.
[53] . ر.ك: جواهرالكلام, ج11, ص152 ـ 154.
[54] . جواهر الكلام, ج11, ص179.
[55] . ر.ك: تصحيح الاعتقاد, ص54.