اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً (63) وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيَاماً (64) وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً (65) إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (66) وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً (67) وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلاَ يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثَاماً (68) يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَاناً (69) إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (70) وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ مَتَاباً (71)﴾
قرآن كريم خداي سبحان را مبدأ همه هستي ميداند ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[1] اصل دوم قرآن اين است كه خدا غنيّ محض است[2] اصل سوم آن است كه نه تنها غني است بلكه ماسوا فقير به سوي اويند[3] معلوم ميشود هر ناقصي به طرف كمال مطلق بايد حركت كند و هو الله سبحانه و تعاليٰ طبق اين اصول خدا ميشود كمال نامتناهي اگر كمال نامتناهي خواست كاري انجام بدهد براي چيزي كار نميكند چون كمال نامتناهي است كار از او صادر ميشود. اصل پنجم اين ميشود كه آنچه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» و همچنين بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «طلاق» آمده اين هدفِ مخلوق قرار ميگيرد نه هدف خالق. اگر در بخش پاياني سورهٴ «ذاريات» فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[4] عبادت, هدف مخلوق است نه هدف خالق يعني اگر مخلوق عبادت نكند به كمال نميرسد نه اينكه اگر مخلوق عبادت نكند خالق به هدف نميرسد زيرا خالق خودش هدف است خودش كمال است. موجود غير كامل كار را انجام ميدهد كه به وسيله كار به كمال برسد اين را ميگويند غرض زايد بر ذات ولي اگر خود آن مبدأ كمال مطلق بود و كمال مطلق داشت كاري انجام ميداد آن كمال مطلق براي چيزي كار نميكند بلكه چون كمال مطلق است كار ميكند.
آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ «طلاق» هدف خلقت را علم معرفي كرده فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْمَاً﴾ براي اينكه جامعه بشري علم پيدا كند كه خدا عليم محض است و قدير صِرف ما اين نظام را خلق كرديم. پس آيه سورهٴ «ذاريات» هدف مخلوق را عبادت ميداند آيه پاياني سورهٴ «طلاق» هدف مخلوق را عالِم شدن ميداند پس غرض خلقت آن است كه جوامع بشري عابد و عالم بشوند «العبادة ما هي؟ العلم ما هو؟» عبادت را در آيات فراواني مشخص كرد كه بخش قابل توجّهي از آنها در پايان سورهٴ مباركهٴ «فرقان» است كه محلّ بحث است علم را هم در بسياري از آيات مشخص كرد علم توحيدي يعني چه علم به عالم بودن خدا يعني چه قدرت خدا يعني چه «علم» خدا چه ميكند قدرت خدا چه ميكند اين تقريباً تفسير و شرح آن دو هدف است.
بنابراين اين آيه 63 به بعد دارد آن عبادت را شرح ميدهد كه اگر در بخش پاياني سورهٴ «ذاريات» فرمود هدف خلقت آن است كه بشر عبادت كند[5] حالا دارد عبادت را شرح ميدهد در بحث ديروز گذشت كه گرچه اينها جمله خبري است و وصف بندگان الهي است لكن به داعي انشاء القا شده يعني بندگان خدا بايد اينچنين باشند.
مطلب ديگر آن است كه در كتابهاي اخلاقي يا منازلالسائرين آنها عابد را در قبال زاهد نام ميبرند عبادت را در قبال زهد ذكر ميكنند و اوصاف هر كدام را جدا مطرح ميكنند ولي قرآن كريم اين كار را نكرده و نميكند كه زهد را در قبال عبادت ذكر بكند عابدان را در قبال زاهدان ذكر بكند چيزي در فرهنگ قرآن به عنوان زاهد و زاهدان ما نداريم فقط يك بار كلمه زهد به كار رفته آن هم به معناي بيرغبتي چون كلمه زهد اگر با في استعمال بشود بيرغبتي را نشان ميدهد كه قصه يوسف(سلام الله عليه) است كه ﴿كَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ﴾[6] اما اين زهد مصطلح كه در قبال عبادت است و زاهد كه گروه خاصّي از بندگان الهياند و بيرغبت به دنيا هستند اين كمالات زيرمجموعه عبادت ذكر ميشود اصطلاح قرآني اين است اما روايات و كتابهاي اخلاقي مسئله زهد و زاهد را در كنار عبادت و عابد ذكر ميكند خب.
﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ كسانياند كه اين دو خصيصه را دارند از نظر جمعي به كسي آزار نميرسانند (يك) بيمهري ديگران را تحمل ميكنند (دو) و اگر ديگران بيمهري كردند آنها با خداحافظيِ محترمانه آنها را رها ميكنند اگر در آن آيه ديروز كه خوانده شد آنها ميگويند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لاَ نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ﴾[7] اين سلام توديع است يا اگر آزر عموي وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) بتپرستي را رها نكرد و وجود مبارك حضرت ابراهيم او را دعوت كرد او نپذيرفت جوابي كه حضرت ابراهيم به آزر دارد فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكَ﴾[8] اين سلام, سلام خداحافظي است يعني خداحافظ شما! ما در تعبيرات عرفي ميگوييم خداحافظ عرب ميگويد سلام عليكم اين سلام دوستي و تحيّت و تكريم و امثال ذلك نيست اين سلامٌ عليكم وجود مبارك ابراهيم همين ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ است آن ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لاَ نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ﴾[9] از همين قبيل است كه ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ و اين امور را كه شما جمعبندي كنيد ميشود هَجر جميل اگر در سورهٴ «مزمل» ذات اقدس الهي به رسولش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داد ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾[10] همين است يك وقت انسان قوم خود را ترك ميكند از آنها قهر ميكند اين كار انبيا نيست يك وقت از قوم فاصله فكري و فرهنگي ميگيرد يعني آنها را آزار نميكند (يك) بيمهري آنها را تحمل ميكند (دو) فاصله برقرار نميكند (سه) هميشه با آنها در ارتباط است حرفهاي الهي را ابلاغ ميكند اين ميشود هَجر جميل ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾.
پرسش ...
پاسخ: در جريان حضرت يونس فقط قرآن كريم به همه انبيا اين هشدار را ميدهد به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم ميفرمايد: ﴿لاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[11] مثل يونس نباش كه هَجري كرده است كه به ترك اُوليٰ شبيهتر است درباره انبياي ديگر فرمود: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ﴾,[12] ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَي﴾,[13] كذا و كذا يعني به ياد آنها باش همان روشي كه ما به آنها آموختيم به تو هم ميآموزيم اما درباره يونس فرمود: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ خب.
﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ اين نحوه ارتباطش با جامعه و مردم است كه اگر عالمان دين ورثه انبيا هستند اين گونه رفتار ميكنند اينها وارثان انبيايند انبيا هم همين طور بودند انبيا هجر جميل داشتند وارثان انبيا كه عبادالرحماناند هم همين طورند ﴿وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيَاماً﴾ شب را به بهترين وجه برگزار ميكنند ساجد و خاضع و يا در حال ايستادناند يا در حال سجدهاند و عبادت ميكنند لذتي كه از اين كار ميبرند به مراتب بيش از لذّتي است كه ديگران از كارهاي بدني ميبرند ﴿كَانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ﴾[14] خيلي نميخوابند مقداري ميخوابند فاصله ميگيرند البته وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه خب شبها را كمتر استراحت ميكردند لكن اين طور نبود كه نماز شب كه مثلاً يازده ركعت است اين يازده ركعت را پشت سر هم بخوانند يك خواب طولاني نداشتند اين مثل انساني كه در سنگر است همان طوري كه حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود نوم را در چشمتان غَراره كنيد مضمضه كنيد هرگز نگذاريد خواب در چشمتان فرو برود[15] انسان سنگربان همين طور است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همين طور بود اين يازده ركعت نماز را پشت سر هم در يك وقت بخواند اين طور نبود.
پرسش ...
پاسخ: بله خب استراحت اينها در چيز ديگر است اينها با همان رابطه الهي قدرت تأمين ميكنند استراحت دارند منتها روح و ريحان بودنشان در همين سجده و قيام و اينهاست البته از ما نخواستند كه مثل وجود مبارك حضرت باشيم ولي راهي كه حضرت طي ميكرد اين بود.
﴿وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيَاماً﴾ اين قيام مفرد نيست ﴿وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً ٭ إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾ اينها در سجده و در قيام از خدا چه ميخواهند؟ اينها از خداي سبحان نجات از عذاب را ميطلبند كه اگر ـ خداي ناكرده ـ گرفتار گناه بود عذاب را با اين جملهها رفع كند و اگر ـ انشاءالله ـ موفق بود كه هيچ گناهي نداشته باشد با اين جملهها عذاب را دفع ميكند براي اينكه همين تعبيرها باعث ميشود كه انسان آلوده نشود يا دفع عذاب است براي غير مرتكبها يا رفع عذاب است براي كساني كه لغزيدند.
اين جمله كه ﴿رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ﴾ حرف آنهاست و دعاي آنهاست اما آن دو جمله ﴿إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً﴾ (يك) ﴿إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾ (دو) يكي مربوط به عذاب است يكي مربوط به جهنم آيا اين دو جمله تتمّه دعاي عبادالرحمان در سجده و قيام است يا كلام الله است اگر كلام الله باشد كه خب حق است و صدق و اگر حرف عبادالرحمان باشد با تصديق الهي همراه است عبادالرحمان در سجده و قيام ميگويند: ﴿رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ﴾ بعد ميگويند چون عذاب جهنم غرام و خالص است چون «دارٌ ليس فيها رحمة»[16] و خود جهنم هم يك مستقرّ بدي است يك مُقام و جايگاه بدي است (اين دو) اينها را آيا بندگان خدا در سجده و قيام دارند كه جزء تتمّه دعاي آنهاست يا نه, گفته ذات اقدس الهي است هر كدام باشد حق است منتها يكي بلاواسطه و ديگري معالواسطه. مسائل انفاقي را فرمود اينها در هزينه كردن از افراط و تفريط ميپرهيزند حرام ولو يك درهمش هم كه باشد اسراف است چون از مرز شريعت گذشته حلال است كه دو قسم است يا افراط ميشود يا تفريط يا همان هسته مركزي آنهايي كه با مال حلال انفاق ميكنند سعي ميكنند از حد نگذرند اسراف نميكنند و سختگيري بيجا هم نميكنند انسان طبعاً قتور و مُمسك است اين قتور بودن و ممسك بودن به تفريط ميرساند فرمود نه اهل تفريط باشيد كه طبعاً ﴿وَكَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾[17] براي اينكه اگر خزائن الهي را هم به او بدهند اين ذخيره ميكند خيال ميكند كه تمام ميشود نه اهل اسراف باشد چه اينكه به وجود مبارك پيغمبر هم در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود شما اين هسته مركزي را حفظ بكنيد آيه 29 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين بود ﴿وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَي عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ بين افراط و تفريط باشد.
اسراف, تعدّي از حد است كه خود اين اسراف, تبذير است تبذير يعني بذرافشاني بيجا اگر كشاورزي بود خواست اين بذر را بيفشاند بايد زمين را شناسايي بكند شيار بكند آماده بكند بعد بذر را بيفشاند روي سنگلاخها روي شورهزارها آنجاها اگر بخواهد بذرافشاني كند اين ميشود تبذير, تبذير يعني بذل بذر در جاي غير مستعد اگر بذر را انسان بيجا بپاشد تبذير كرده است بذر را بهجا بپاشد تبذير نكرده است اگر كسي هزينه را بيجا كرده است اين بذرافشاني بيجاست.
پرسش: آن آيهاي كه فرموديد ﴿وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ﴾...
پاسخ: بله ديگر در بحثهاي قبل هم ما داشتيم كه وجود مبارك امام حسن(سلام الله عليه) گاهي تمام اموال را گاهي نيم اموال را در راه خدا داد[18] عمده آن است كه انسان در صراط مستقيم باشد اين دو اصل قبلاً گذشت كه اصلي است به عنوان «خير الامور اوسطها»[19] يك اصل است به عنوان «خير الامور أكثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» شما ميبينيد وقتي در دعاي < كميل > انسان با خداي خود گفتگو ميكند ديگر أوسطها را نميخواهد مرتّب آن قلّه را طلب ميكند مرا «و أقربهم منزلة منك و أخصّهم زلفةً لديك»[20] ببر بالا, ببر بالا سرّش اين است كه انسان تا تشخيص بدهد كجا صراط مستقيم است كه «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطيٰ هي الجادة»[21] كه بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه است آن كار مشكلي است اما وقتي وارد صراط مستقيم شد كه خود معصوم صراط مستقيم است, كلّ مال را هم كه ببخشد اين صراط مستقيم است اينجا جايي است كه حضرت بايد كلّ مال را ببخشد مثل جايي است كه سيّدالشهداء(سلام الله عليه) كلّ دارايي را عطا كرده اين كار آساني نيست كه كسي تشخيص بدهد كه صراط مستقيم چيست براي ماها تشخيص دادنش مشكل است به همان اندازه كه تشخيص ميدهيم يمين و شمال مضلّه است «و الطريق الوسطي هي الجادّه» ما با «خير الامور أوسطها» داريم زندگي ميكنيم بر فرض كه جزء عبادالرحمان باشيم اما آنها حالا كه خودشان صراط مستقيماند «أنتم الصراط الأقوم»[22] كه در زيارت «جامعه» ميخوانيم اينها هر چه سريعتر هر چه كاملتر, بهتر كه حالا ما در بخش پاياني همين سورهٴ مباركهٴ «فرقان» خواهيم داشت كه اينها كسانياند كه به خدا عرض ميكنند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾[23] ما موظفيم كه خيلي سريع نباشيم خيلي به اين سبك نباشيم كه سبقت بگيريم مگر در محدوده خاص اما اگر كسي خودش صراط مستقيم شد ديگر يمين و يسار ندارد تا مضلّه باشد اينجا جاي «خير الامور أكثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» اينجا جاي توقف نيست اينجا جاي تصادف نيست.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر آن براي آن است كه به ما بفهماند كه چه باشيم اما وقتي كه خود صراط مستقيم شد ميبينيد اينها چه در مسائل مالي چه در مسائل جهادي ديگر چيزي فروگذار نكردند خب انسان سهميه خودش سهميه واجبالنفقهاش را به يك كافر ميدهد كافر يعني كافر اين ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً﴾[24] اين اسير، كافر بود ديگر چون مسلمان كه در مدينه اسير نميشد در جنگهايي كه با مشركان مكه داشتند اينها اسير ميدادند آنها هم اسير ميدادند خب اين مشركي كه به اسارت در آمده در مدينه اسير بود اين اسير را وجود مبارك حضرت امير و اهل بيت(عليهم السلام) با سهميه افطار خودشان تأمين كردند. اينها دومي ندارند در عالم براي اينكه اينها صراط مستقيماند ميبينند الآن اسلام نياز به اين كار دارد بنابراين اگر كسي خودش صراط مستقيم بود به صراط مستقيم كه نميگويند مستقيم باش كه در صراط مستقيم ميگويند تندتر ما هم از خدا ميخواهيم در دعاي < كميل > كه به صراط مستقيم برسيم و تندتر «أقربهم منزلة منك و أخصّهم زلفة لديك»[25] اما آنجا جاي «أحسن الامور أكثرها و أوفرها» است براي كسي كه نميداند راه كجاست بله «خير الأمور اوسطها»[26] يك بيان نوراني وجود مبارك حضرت امير در نهجالبلاغه دارند كه «لا يُقاس بآل محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) من هذه الامة أحد»[27] اين «أحد» نكره در سياق نفي است خيليها خيال ميكنند احد يعني جن و انس به نظر ما اين أحد ، ملائكه را هم شامل ميشود هيچ كسي مثل اينها نيست «لا يُقاس بآل محمدٍ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) من هذه الامة أحدٌ» اين است اين در نهجالبلاغه صريحاً هست و مسبوق است به بيان نوراني پيامبر[28] چون خود اينها صراط مستقيماند آن وقت نميشود به اينها گفت آقا چرا اين قدر تند ميروي.
بنابراين در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آن را كه فرمود[29] در حدّ متوسط است و براي توده مردم اما در اين قسمتها فرمود اينها كارشان قَوام است قَوام به فتح عدل است بين افراط و تفريط بر خلاف قِوام كه پايه و ما يُقام به الشيء را ميگويند قِوام كه «قِوام الدين بأربعة»,[30] آن را ميگويند قِوام يعني پايه اما اين را ميگويند قَوام يعني هسته مركزي. در بحثهاي قبل هم داشتيم كه الرحمان در قبال الله در قرآن كاملاً مطرح است نه تنها اينجا محلّ بحث است ميگويند عبادالرحمان در خيلي از موارد است ميگويند: ﴿وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[31] يا آيه 45 سورهٴ «مريم» اين است كه ﴿يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ يا در همان سورهٴ مباركهٴ «مريم» آيه 58 دارد كه ﴿إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ﴾ آيه 69 دارد ﴿أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَي الرَّحْمنِ﴾ اين «الرحمن» با «الله» اين دوتايي با اسماي حسناي ديگر فرق ميكنند لذا اينجا به عنوان عبادالرحمان مطرح است چه اينكه در بعضي از موارد به عنوان ﴿عِبادُ الله﴾[32] بندگان خدا يا ﴿عِبَادِيَ﴾[33] ضمير متكلّم وحده مطرح است خب اينها در موارد انفاق اين طورند ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ﴾ اين انفاق آنها بين اسراف و تقتير ﴿قَوَاماً﴾ يعني عدلاً. خب اين كارها حُسن فعلي است ممكن است برخيها چنين كارهايي هم داشته باشند ولي اين ملاك نيست اينها هدف خلقت نيست هدف خلقت آن توحيد است و معرفت است به ضميمه اينها ، لذا فرمود عبادالرحمان نه تنها كارهاي خوب ميكنند بلكه آدمهاي خوب هم هستند يعني حُسن فعلي از يك طرف, حُسن فاعلي از طرف ديگر؛ حسن فاعليشان اين است كه ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ موحّد ناباند در همه امور موحّدند در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» دارد كه اينها از غير خدا نميترسند ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَونَهُ وَلا يَخْشَون أحَداً إلاَّ الله﴾[34] اميد هم همين طور است «لا َيرجُونَّ احد منكم إلاّ ربه»,[35] ﴿وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾[36] در رجا موحّدند در خوف موحّدند اگر در رجا و خوف موحّدند در ساير مسائل هم اهل توحيدند اين ميشود حُسن فاعلي اين حُسن فاعلي با آن حُسن فعلي اينها كه جمع بشوند شخص را عبدالرحمان ميكند اينها جزء عبادالرحمان ميشوند.
در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه بخش وسيعي از گناهان را آنجا ذكر فرمود بعد فرمود اينها حكمت الهي است كه ما داريم بيان ميكنيم ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾. در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾ بعد از جريان توحيد، مسئله احترام پدر و مادر را ذكر ميكند[37] بعد ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾[38] را مطرح ميكند بعد تبذير را نهي ميكند ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً﴾[39] را مطرح ميكند بعد مسئله اعتدال در انفاق را مطرح ميكند[40] بعد ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ﴾[41] را بعد ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي﴾[42] را بعد ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾[43] را ذكر ميكند بعد ميفرمايد اينها حكمت الهي است. در فضاي جاهلي ، طرح اين مسائل ضروري بود نميشود گفت كه حالا چرا به عبادالرحمان ميگويند شما قتل نفس نكنيد زنا نكنيد مگر عبادالرحمان اينكارهاند؟! خب سوره در مكه نازل شد گناه رايج آنها آدمكشي و آلودگي دامن بود اين بايد برطرف بشود ديگر بنابراين اگر مسئله نهي از قتل نفس و آلودگي دامن در كنار مسئله توحيد چه در بخش پاياني سورهٴ «فرقان» و چه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» ذكر شد بر اساس همين نكته است فرمود مردان الهي اين عبادالرحمان هرگز اين كارها را نميكنند چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هم وقتي بخشي از اوصاف مؤمنون را ذكر فرمود, فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ ٭ وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَي رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ٭ أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾[44] كه گوشهاي از اسرار عبادالرحمان را آنجا ذكر فرمود آنجا حسن فاعلي را با حسن فعلي كنار هم ذكر كرد در فضاي جاهلي ذكر اينها در كنار هم لازم بود. فرمود اينها خوني را كه خداي سبحان ريختنش را حرام کرد آن نفس محترم است آن خون را نميريزند ﴿وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ يا در قصاص است يا در حدود است و مانند آن به استثناي قصاص و حدود و امثال ذلك هرگز دست به خونريزي نميزنند .
﴿وَلاَ يَزْنُونَ﴾ در مسئله زنا قبلاً گذشت كه اين به غيرت وابسته است اسلام خيلي روي غيرت تكيه ميكند غيرت از سه عنصر محوري تشكيل شد غيرت يعني غيرزدايي اگر كسي اين سه اصل را نداشته باشد غيور نيست غيرت عنصر اوّلش اين است كه انسان هويّت خودش را بشناسد حالا يا هويّت خانوادگي يا هويّت محلّي يا هويّت منطقهاي وقتي هويّت نظام را شناخت هويّت شخص را شناخت هويّت خانواده را شناخت دوتا غير را ميزدايد يكي اينكه خودش وارد حريم غير نميشود براي اينكه كار انسان غيور غيرزدايي است اگر وارد حريم ديگري بشود كه اين غيرت ندارد براي اينكه غير را ترك نكرد و اگر بيگانهاي به حريم او تعدّي كرد او آرام نشست اين هم غيرت ندارد براي اينكه غيرت يعني جلوي غير را آدم بايد بگيرد ديگر اگر كسي بيتفاوت بود به بيان نوراني حضرت امير عمل نكرد «ردّوا الحجر من حيث جاء»[45] را عمل نكرد يك انسان بيغيرتي است يا يك مملكت بيغيرتي است و اگر نه, خودش تعدّي كرد مثل استكبار و صهيونيست اين هم بيغيرت است براي اينكه غيرت يعني وارد حريم غير نشويم.
اين بيان نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه كه فرمود: «ما زنيٰ غيور قطّ»[46] همين است يعني فرمود هيچ انسان باغيرتي زنا نكرده براي اينكه آخر زنا يعني به حريم غير تعدّي كردن ديگر غيرت هم يعني انسان جلوي غير را بگيرد ديگر خب اين چطوري است؟ ميبينيد وجود مبارك حضرت امير چطور غيرت را معنا ميكند اين از كلمات نوراني حضرت است در نهجالبلاغه ديگر فرمود: «ما زنيٰ غيور قطّ» نگاه به نامحرم هم همين طور است هيچ انسان باغيرتي نامحرم را نگاه نميكند اين دين است, اين دين است يعني اين دين است «ما زنيٰ غيور قطّ» فرمود: ﴿وَلاَ يَزْنُونَ﴾ يكي از بهترين اوصاف الهي غيرت است كه خدا غيور را دوست دارد ﴿وَلاَ يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثَاماً﴾ كسي اين كار را بكند با اِثم و گناه روبهرو است.
پرسش...
پاسخ: بله ديگر دوتا حرف است غيرت يك محمود داريم يك مذموم, غيرت محمود آن است كه جلوي شريعت را نگيرد خب بالأخره اين نميتواند تمام نيازهاي مرد را برطرف كند اگر شوهر به دنبال يك حلال ديگر رفت نبايد او بساط خانواده را به هم بزند اين يك غيرت بيجايي است يعني جلوي غير را گرفته بيجا هم جلوي غير را گرفته ﴿مَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فأولئكَ هُم الظَّالِمون﴾[47] كجا آشناست و كجا غير است را خدا بايد معيّن كند ديگر .
در بحثهاي فقه و حقوق بشر هم گذشت كه الآن اين حقوق بشر صبغه علمي ندارد كه براي اينكه حقوق مثل فقه مثل قانون اين سه مرحله دارد مواد حقوقي دارد اين مواد را از مباني ميگيرند آن مباني را از منابع ميگيرند يك فقيه وقتي رساله مينويسد اين موادّ فقهياش در رساله است اينها را از يك مباني ميگيرد كه در اصول فقه اين مباني براي اين فقيه روشن شده است ميگويد در اطراف علم اجمالي موافقت قطعيّه واجب است يا مخالفت قطعيّه حرام است با شكّ در مقتضي ميشود استصحاب كرد اينها مباني است در اصول ميگيرد اين مباني را از منابع استنباط ميكند يعني از قرآن و عترت و عقل از منابع, مباني ميگيرد از مباني, موادّ حقوقي فقه اين طور است اخلاق اين طور است حقوق اين طور است در نظام اسلامي, الآن اين حقوق بشر بارها توجه كرديد كه مبناي علمي ندارد حالا چند ماده است به عنوان حقوق بشر اين مواد را از چه ميگيرند از مباني پذيرفته شده ميگيرند از آزادي از استقلال از امنيت از عدالت از امانت از زندگي مسالمتآميز حُسن همجواري تفاهم متقابل اينها يك مباني پذيرفتهشده است از اين مباني آن موادّ حقوقي را استنباط ميكنند ميشود حقوق بشر مهمترين مبنا در بين اينها مسئله عدل است كه عدل از همه اينها شيرينتر بالاتر عميقتر است و معناي عدل هم خيلي شفاف و روشن است عدل يعني «وضع كلّ شيء بحسبه» اما تمام ابهام از اين به بعد است جاي اشياء كجاست جاي اشخاص كجاست شما كه منبع وحياني نداريد آنكه اشياء را آفريد آنكه اشخاص را آفريد ميداند جايشان كجاست او جاي زن و مرد را مشخص كرده او جاي شراب و سركه را مشخص كرده او جاي گوسفند و خوك را مشخص كرده كه جاي اين كجاست جاي آن كجاست جاي زن كجاست جاي مرد كجاست شما كه منبع نداريد اگر منبع نداشتيد حرف علمي براي گفتن نداريد بارها شنيدهايد كه الآن اينها اين مجاهدان و مدافعان فلسطين و غزّه را ميگويند تروريست چون تروريست را خودش بايد معنا كند ديگر اينكه دفاع نميفهمد يعني چه كه اينكه جهاد نميفهمد يعني چه كه اگر عدل, مبناي حقوقي است و معناي عدل هم «وضع كلّ شيء في موضعه» هست كه معناي روشني است جاي اشياء كجاست جاي اشخاص كجاست جاي جهاد و دفاع كجاست جاي ترور كجاست ميبينيد دهنشان باز است هم اينها را تروريست ميدانند هم بنلادن و القاعده را مدافع ميدانند اين وضع حقوق بشر است نه تنها ظلم است حرف علمي نيست بالأخره اين اشياء بايد جايش مشخص باشد اشخاص بايد جايش مشخص باشد ذات اقدس الهي براي زن وظيفه معيّن كرده براي مرد وظيفه معيّن كرده فرمود اين حدود الهي است ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ﴾[48] آن وقت غيرت از اين به بعد شروع ميشود انساني كه نه اشياء را آفريد نه از جاي اشياء باخبر است نه اشخاص را آفريد نه از جاي اشخاص باخبر است اين چگونه ميتواند غيرت را معنا كند لذا اگر كسي از داشتن يك همسر ديگري جلوگيري بكند خب اين يك غيرت كاذب است فرمود مردان الهي اين كار را نميكنند وگرنه ﴿يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ﴾ دوتا عذاب دارند يك عذاب قبح فعلي يك عذاب قبح فاعلي عذاب هرگز مضاعف نيست مگر اينكه گناه مضاعف باشد ما در تمام قرآن يك جا داريم آن هم مربوط به همين كيفر تلخ تبهكاران است كه ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾,[49] ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ يعني هرگز كيفر الهي بيش از عذاب نيست چنين تعبيري درباره حسنات كه نداريم ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ نه, فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[50] (يك), ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[51] (دو) ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ﴾[52] (سه) گاهي دو برابر گاهي ده برابر گاهي صد برابر حسنات را پاداش ميدهد اين طور نيست كه حسنات وِفاق عمل باشد كه بلكه چند برابر است لكن كيفر سيّئات هرگز از سيّئه نميگذرد اگر يك وقت كيفر مضاعف شد براي اينكه معصيت مضاعف است مثل اينكه به زنان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اگر شما يك گناه كرديد دو عقاب ميبينيد[53] براي اينكه هم خودتان گناه كرديد هم حيثيت بيت نبوي را رعايت نكرديد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] ـ سورهٴ رعد, آيهٴ 16; سورهٴ زمر, آيهٴ 62.
[2] ـ سورهٴ فاطر, آيهٴ 15.
[3] ـ سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 8; سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 6.
[4] ـ سورهٴ ذاريات, آيهٴ 56.
[5] ـ سورهٴ ذاريات, آيهٴ 56.
[6] ـ سورهٴ يوسف, آيهٴ 20.
[7] ـ سورهٴ قصص, آيهٴ 55.
[8] ـ سورهٴ مريم, آيهٴ 47.
[9] ـ سورهٴ قصص, آيهٴ 55.
[10] ـ سورهٴ مزمل, آيهٴ 10.
[11] ـ سورهٴ قلم, آيهٴ 48.
[12] ـ سورهٴ مريم, آيهٴ 41.
[13] ـ سورهٴ مريم, آيهٴ 51.
[14] ـ سورهٴ ذاريات, آيهٴ 17.
[15] ـ نهجالبلاغه, نامه 11.
[16] ـ نهجالبلاغه, نامه 27.
[17] ـ سورهٴ اسراء, آيهٴ 100.
[18] ـ اسد الغابة, ج1, ص490.
[19] ـ الكافي, ج6, ص541.
[20] ـ مصباح المتهجّد, ص850.
[21] ـ نهجالبلاغه, خطبه 16.
[22] ـ من لا يحضره الفقيه, ج2, ص613.
[23] ـ سورهٴ فرقان. ايهٴ 74.
[24] ـ سورهٴ انسان, آيهٴ 8.
[25] ـ مصباح المتهجّد, ص850.
[26] ـ الكافي, ج6, ص541.
[27] ـ نهجالبلاغه, خطبهٴ 2.
[28] ـ بحارالأنوار, ج65, ص45.
[29] ـ سورهٴ اسراء, آيهٴ 29.
[30] ـ الخصال, ج1, ص197.
[31] ـ سورهٴ انبياء, آيهٴ 36.
[32] ـ سورهٴ انسان, آيهٴ 6.
[33] ـ سورهٴ بقره, آيهٴ 186.
[34] ـ سورهٴ احزاب, آيهٴ 39.
[35] ـ نهجالبلاغه, حكمت 82.
[36] ـ سورهٴ زمر, آيهٴ 9.
[37] ـ سورهٴ اسراء, آيات 23 و 24.
[38] ـ سورهٴ اسراء, آيهٴ 26.
[39] ـ سورهٴ اسراء, آيهٴ 27.
[40] ـ سورهٴ اسراء, آيهٴ 29.
[41] ـ سورهٴ اسراء, آيهٴ 31.
[42] ـ سورهٴ اسراء, آيهٴ 32.
[43] ـ سورهٴ اسراء, آيهٴ 33.
[44] ـ سورهٴ مؤمنون, آيات 57 ـ 61.
[45] ـ نهجالبلاغه, حكمت 314.
[46] ـ نهجالبلاغه, حكمت 305.
[47] ـ سورهٴ بقره, آيهٴ 229.
[48] ـ سورهٴ بقره, آيهٴ 229; سورهٴ طلاق, آيهٴ 1.
[49] ـ سورهٴ نبأ, آيهٴ 26.
[50] ـ سورهٴ نمل, آيهٴ 89; سورهٴ قصص, آيهٴ 84.
[51] ـ سورهٴ انعام, آيهٴ 160.
[52] ـ سورهٴ بقره, آيهٴ 261.
[53] ـ سورهٴ احزاب, آيهٴ 30.