02 01 2012 4778417 شناسه:

تفسیر سوره فرقان جلسه 4 (1390/10/12)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً (7) أَوْ يُلْقَي إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً (8) انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً (9) تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِّن ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُوراً (10) بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً (11) إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً (12) وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُوراً (13) لاَ تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً (14) قُلْ أَذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيراً (15) لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَي رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُولاً (16)

مروري بر مباحث گذشته پيرامون توحيد و نفي الوهيت و پرستش بتها

چون سورهٴ مباركهٴ «فرقان» در مكه نازل شد و عناصر محوري سُوَر مكّي اصول دين است لذا در اين بخش جريان توحيد و وحي و نبوّت كه براي بسياري از مردم حجاز درست درك نشده بود بيان شد. در جريان توحيد فرمود شما كسي را كه عبادت مي‌كنيد يا بايد براي اين باشد كه از خيرِ او طرْفي ببنديد يا از شرّ او در امان باشيد اگر موجودي نه منشأ خوف بود نه مبدأ رجا چرا مي‌پرستيد مردم بالأخره يا «خوفاً مِن النار» است يا «شوقاً إلي الجنّة» عبادت مي‌كنند اوحدي از بندگان خدا «حبّاً لله» خدا را مي‌پرستند[1] در جمع مشركان, اين اوحدي حضور ندارند افراد شرك‌ورز آدمهاي عادي‌اند افراد عادي يا بالأخره براي ترس يا براي طمع عبادت مي‌كنند فرمود از اين بتهاي شما كه هيچ ساخته نيست براي اينكه نه مالك نفع‌اند نه مالك ضرر نه مالك حيات‌اند نه مالك موت.

مطلب بعدي آن است كه كسي را كه عبادت مي‌كنند اگر اطاعت كردند بايد از او فيض ببرند و اگر عصيان كردند بايد كيفر ببينند پاداش و كيفر در دنيا ممكن نيست چون در دنيا هر چه به انسان داده مي‌شود با ابتلا و آزمون همراه است جزاي محض نيست ممكن است برخي از پاداشها را خدا در دنيا عطا بكند ولي اين پاداش محض نيست زيرا همين نعمت خداداد, مسئوليّت را به همراه دارد و ابتلا را هم در بردارد پس اين پاداش صِرف نيست پاداش صرف فقط در قيامت است اگر معبودي مالك نشور نبود مالك معاد نبود نتوانست مرده‌ها را زنده كند و به عدل و داد حكم كند چنين موجودي شايسته پرستش نيست لذا تمام آن اوصافي كه نفي شده هر كدام حدّ وسط برهان‌اند بتها چون نافع نيستند معبود نيستند چون ضارّ نيستند معبود نيستند چون حيات‌بخش نيستند معبود نيستند چون مرگ در اختيار آنها نيست معبود نيستند و چون مالك نشور نيستند معبود نيستند لذا اينكه فرمود: ﴿لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً[2] هر كدام از اينها حدّ وسط است براي برهان جدا, اين اجمال بحث بود درباره توحيد.

بررسي شبهات باطل كافران پيرامون پيامبر و قرآن

درباره وحي و نبوّت اينها مي‌گفتند كه وجود مبارك پيامبر اگر رسول است چرا همانند ديگران راه مي‌رود و غذا مي‌خورد و اگر همانند ديگران راه مي‌رود و غذا مي‌خورد چرا ادّعاي رسالت مي‌كند زيرا رسول بايد فرشته باشد فرشته هم كه اهل اكل و شرب و امثال ذلك نيست. سرّش اين است كه آنها انسان را در همين ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ[3] خلاصه مي‌ديدند اما از ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي[4] باخبر نبودند از ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[5] باخبر نبودند اگر از آن باخبر نباشند لذا رسالت را مخصوص فرشته‌ها مي‌دانند و انسان را محروم از رسالت. گاهي درباره وحي و كتاب الهي سخن باطل داشتند مي‌گفتند كه اينها اسطوره است (اسطوره به دو معنا) و گاهي درباره شخص رسول گرامي اين تعبيري كه در آيه هشتم همين سور‌ه يعني جمله ﴿وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً﴾ آمده كه اين اسم ظاهر به جاي ضمير نشسته براي آن است كه يا تبهكارترين اينها دهن به چنين حرفي باز كردند يا همينها در جمع‌بندي نهايي رسيدند به اينجايي كه مثلاً رسول خدا مسحور است وگرنه همه اينها به «قالوا» با ضمير اكتفا مي‌شد اما اسم ظاهر آوردن در آيه هشت ﴿وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ﴾ براي آن جمع‌بندي نهايي است.

مطلب ديگر اين است كه همين گروه يا جمعي از اين گروه مي‌گفتند وجود مبارك حضرت ـ معاذ الله ـ ساحر است چون ديدند كتابي آورده كه ديگران از آوردن مثل او عاجزند گفتند تو سِحر كردي ديگران سِحر بلد نيستند. برخيها گفتند نه, او مسحور است نه ساحر, ساحراني در او اثر سوء گذاشتند او دهن به ادّعاي نبوّت باز كرد وگرنه مگر انسان مي‌شود پيامبر باشد بنابراين يا گاهي مي‌گفتند حضرت ساحر است گاهي مي‌‌گفتند مسحور يا گروهي مي‌گفتند حضرت ساحر است ـ معاذ الله ـ گروه ديگر مي‌گفتند مسحور; ساحر بودن شاعر بودن كاهن بودن مُفتري بودن اينها را درباره آن حضرت گفتند. ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اينها نه جهان‌بيني درست دارند نه معرفت‌شناسي كامل لذا راه گُم‌كرده‌اند يك انسان راه گُم‌كرده گاهي يمين مي‌رود گاهي يسار, گاهي نفي مي‌كند گاهي اثبات گاهي مي‌گويد ساحر بود گاهي مي‌گويد مسحور ﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً﴾.

در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» قدري بازتر همين مطالب بيان شده بعد از اينكه خداوند تحدّي عام كرد فرمود اين كتاب و آن دانشمندان شرق و غرب شما ﴿لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يأتُونَ بِمِثْلِهِ﴾[6] اين تحدّي است شما مي‌گوييد بالأخره مسحور شد خب ساحرانتان را جمع كنيد مثل اين بياورند ديگر اگر مي‌گوييد اين مسحور است بالأخره يك عدّه سحر كردند آن ساحرانتان را جمع كنيد ببينيد كه مي‌توانند چنين كتابي چنين حديثي بياورند يا نه, لذا اينها گاهي مي‌گفتند كه ارزش براي ثروت است در نظام جاهلي و در نظام طغيان, ثروت معيار ارزش است.

بطلان نظام جاهليت با بيان معيار شرافت در كتاب و سنت

در بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه اين است كه خدايا «وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ»[7] عرض كرد خدايا آن توفيق را بده كه من از نظر ادراك به نظام ارزشي راه پيدا كنم كه بفهمم چه چيزي عزيز است و چه چيزي ذليل, چه چيزي مايه عزّت است چه چيزي مايه ذلّت, چه كسي عزيز است چه كسي ذليل مبادا بگويم كسي كه وضع مالي‌اش خوب است او شريف است و كسي كه تهيدست است او خسيس است زيرا معيار شرف و خسّت در اطاعت و عصيان است و نه در ثروت و اين در جاهليّت جديد هست در جاهليّت كهنه بود در هر دو هست لذا در بخشهايي از سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه قبلاً گذشت دارد ﴿أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَي فِي السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي تُنَزِّلَ﴾[8] كذا و كذا يا در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» دارد ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ[9] و مانند آن. اين نظام را ذات اقدس الهي ابطال كرد فرمود معيارِ شرف به روح است نه به تن و شرافت روح در تقواي اوست براي اينكه يك انسان وقتي راكد باشد جامد باشد خب درجا مي‌زند اين ديگر اهل ترقّي نيست ولي وقتي فهميد مقصدي دارد (يك) و مقصودي در آن مقصد قرار دارد (دو) و بين اين قاصد و آن مقصد راه است (سه) بدون ره‌توشه ممكن نيست (چهار) ره‌توشه را از آن مقصود ياد مي‌گيرد (پنج) آن مقصود گفته ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[10] (شش) اين تقوا زادراه اوست حركت مي‌كند تا به مقصد برسد (هفت). يك انسان باتقوا دارد توشه تهيه مي‌كند. كسي كه واقعاً خواست ترقّي كند, اگر سؤال بكند ما چگونه عالِم بشويم چگونه ترقّي بكنيم چگونه به مقامات برسيم چگونه با اولياي الهي آشنا بشويم اين سؤال, سؤال تامّي نيست براي اينكه اگر كسي احساس كرد كه مسافر است خب راهش همين تقواست ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾ اين هم راه است هم همراه است هم زاد است هم چراغ است خود تقوا به آدم مي‌گويد كجا برو با چه كسي برو چطور برو اين‌چنين نيست كه اگر كسي زاد و توشه تهيه كرده يعني تقوا تهيه كرده نفهمد كجا برود اين حقيقتاً چراغ است راه به آدم نشان مي‌دهد انسان نسبت به بعضي از امور گرايش پيدا مي‌كند از بعضي از امور بي‌ميل مي‌شود هر چه او را مي‌خواهند به سمتي ببرند مي‌بينند نه, اين گرايش ندارد ميل ندارد.

اين بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) كه فرمود: «مَن عَمِلَ بما عَلِم كُفِيَ ما لَم يَعلم»[11] همين است بنابراين تقوا كه زاد است در سورهٴ «بقره» گذشت ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾ اين نظير زاد دنيا نيست كه حرف نزند زاد آخرت چراغ است چراغ, راه را نشان مي‌دهد و گرايش هم ايجاد مي‌كند.

محبت به خدا و اهلبيت، راحله رسيدن به مقصد

برخيها گفتند كه يك مسافر اگر بخواهد حركت كند اگر فقط با زاد بخواهد حركت كند اين لنگان لنگان به مقصد مي‌رسد ولي اگر راحله داشته باشد زادش با راحله, راحله‌اش با زاد همراه باشد زودتر مي‌رسد راحله اين راه محبّت است علاقه, دوستي به خدا و قرآن و عترت, همان ﴿إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي,[12] اين دوستي, انسان را سواره به مقصد مي‌رساند يك وقت است آدم گناه نمي‌كند اطاعت مي‌كند و آنها را هم در حدّ مُطاع به همين اندازه نسبت به آنها احترام مي‌كند اما بي‌تابي بكند كه آنها را نديده دلش نسبت به آنها شور داشته باشد اين طور نيست اين شخص زاد دارد توشه دارد ولي راحله ندارد پياده مي‌رود ولي اگر محبّت داشت كِشش داشت گرايش داشت سواره مي‌رود در عصر خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم همين طور بود دوستي يك چيز ديگر است علاقه يك چيز ديگر است اين مي‌شود مركَب او مي‌شود زاد اگر كسي نه مركب داشت نه زاد داشت خب مي‌شود ابن السبيل, ابن السبيل وقتي كه ماند ديگر يا اين بيگانه او را مي‌برد يا آن بيگانه او را مي‌ربايد ديگر ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ﴾[13]

نتيجه انكار توحيد و نبوت و وحي

لذا اينها نه در مسئله توحيد به مقصد رسيده بودند نه در مسئله وحي و نبوّت به مقصد رسيده بودند لذا قرآن كريم مي‌فرمايد اينها در حدّي‌اند كه ﴿فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً﴾ در طليعه همين آيات سورهٴ مباركهٴ «فرقان» فرمود اينها ﴿فَضَلُّوا فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً﴾ اصلاً به هيچ وجه راه را پيدا نكردند و نمي‌توانند پيدا كنند در توحيد نظرشان اين بود و در وحي و نبوّت هم همين بود لذا فرمود اينها ﴿فَضَلُّوا فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً﴾ خب.

بعد فرمود اين گروه كه چنين ادّعايي دارند توقّعاتي هم دارند و ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اينها شايسته خطاب نيستند كه ما جواب اينها را بدهيم براي اينكه اينها حرف برهاني ندارند لذا به خود حضرت خطاب كرد و جواب آنها را داد فرمود: ﴿انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ[14] ضرب مَثل يعني وصف كردن, تو را كه رسولي چگونه وصف مي‌كنند مي‌گويند به نحو مانعةالجمع است انسان يا بايد اهل غذا و حركت در زمين باشد يا اهل رسالت باشد در حالي كه اين جمع‌پذير است انسان با بدنش ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ است با روح ملكوتي‌اش وحي را تلقّي مي‌كند و عمل مي‌كند و به جامعه منتشر مي‌كند خب.

مطلب ديگر اينكه اينها مي‌گويند چرا رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين مزاياي طبيعي را ندارد؟ خداي سبحان قدرت دارد بيش از آنچه آنها مي‌گويند به تو عطا كند آنها گفتند چرا يك باغ يك بوستان ندارد كه از درآمد آن باغ استفاده كند خدا مي‌تواند به تو چندين جنّت عطا كند ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ عطا كند جنّاتي كه خودكفاست نهر از زير درختانش جاري است عطا كند آنها گفتند ﴿جَنَّةً﴾ كه اين تنوينش هم نشانه وحدت باشد يك باغ لااقل داشته باشد تا مشكل اقتصادي‌اش حل بشود, فرمود: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِّن ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُوراً﴾ بعد

انكار قيامت مشكل اساسي كافران در معرفت‌شناسي

مي‌فرمايد اينها مشكل اساسي دارند در معرفت‌شناسي و آن اين است كه اينها ساعت را قيامت را منكرند وقتي قيامت مورد انكار قرار گرفت اول و آخر زندگي مي‌شود گهواره و گور همين! از گهواره تا گور [زندگي‌ات], بعد ديگر خبري نيست مي‌شود ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾[15] خب اگر اين باشد و اساس كه مسئله قيامت است ـ معاذ الله ـ انكار شده باشد, اين نظام مي‌شود پوچ براي اينكه هر كه هر چه كرد, كرد, چون حسابي نيست كتابي نيست پاداشي نيست كيفري نيست يك عالم پوچ جز پوچ‌‌گرايان كس ديگر را نمي‌پذيرد. فرمود اينها اساس كارشان اين است كه ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ﴾ اصرار آيات قرآن كريم اين است كه مسئله معاد را براي اينها تبيين كند وگرنه مسئله مبدأ يعني صِرف اينكه كسي معتقد باشد واجب‌الوجودي هست و آن واجب‌الوجود كلّ عالم را خلق كرده (يك) مدير كل است كلّ عالم را هم اداره مي‌كند (دو) اما كاري با ما ندارد مسئوليتي ما در برابر او نداريم اين همين يَله و رها شدن دنياست تمام خطر از همين جا شروع مي‌شود براي اينكه وقتي حساب و كتابي نباشد هر كسي هر كاري كرد, كرد لذا با «بل» اضراب مي‌فرمايد تمام آن حرفهاي قبلي يك طرف اين يكي يك طرف ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ﴾ اصلاً ساعت را و قيامت را اينها دروغ پنداشتند لذا رهايند.

پرسش: تفسير برهان ذيل اين آيه دارد ساعت يعني اميرالمؤمنين.

پاسخ: البته, اينها تطبيق است نه تفسير, تفسير مفهومي نيست چون قيامت كه قيام مي‌كند وجود مبارك حضرت «قَسيمَ الجَنّة و النار»[16] است ديگر اگر «قسيمَ الجنّة و النار» بود حرف اول را در قيامت اينها مي‌زنند ديگر خب.

بررسي نكته ادبي پيرامون ﴿أَعْتَدْنَا﴾ و موجود بودن بهشت و جهنم

فرمود: ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ﴾ در مسئله ﴿أَعْتَدْنَا﴾ قبلاً هم گذشت مرحوم شيخ طوسي در تبيان نظرش اين است كه اين ﴿أَعْتَدْنَا﴾ اصلش «أعددنا» بود بعد تبديل شد به «تاء» عَدَدَ بود شده عَتَدَ[17] ولي اگر خود عَتيد به معناي آماده است كه ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ[18] عَتيد يعني آماده مستعد, اگر عَتَدَ به معناي آماده شدن است عتيد يعني آماده ديگر لازم نيست ما ﴿أَعْتَدْنَا﴾ را بگوييم اصلش «أعددنا» بود بلكه عتد يعني آماده شد أعتد يعني آماده كرده است ﴿أَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً﴾ اين نشان مي‌دهد ساعت الآن هست جهنم الآن هست آن چيزي كه نارِ افروخته دارد مي‌گويند سَعير خب اينكه فرمود: ﴿أَعْتَدْنَا﴾ ما آماده كرديم نظير آنچه در بخشهاي پاداش فرمود ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾,[19] ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ[20] اين ﴿أُزْلِفَتِ﴾ يعني نقد است نزديك شماست زُلفيٰ يعني درجه نزديك يعني انسان همين كه مُرد وارد جنّت برزخي مي‌شود ولو جسدش هنوز دفن نشده اين‌چنين نيست كه دور باشد همان طوري كه ذات اقدس الهي «أقرب إلينا مِن حبل الوريد»[21] پاداشش هم همين است همين كه انسان اين نشئه را رها كرد ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾[22] چه اينكه ـ معاذ الله ـ اگر تبهكار بود جهنم هم ﴿أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ[23] آماده است, تبهكار «في حفرة مِن حُفر النيران» است بنابراين اينكه اموات جزع مي‌كنند مي‌گويند قدري آرام‌تر, بگذاريد «لا اله الاّ الله» بيشتر بگويند و مكروه است كه انسان به تشييع‌كننده سلام بكند براي اينكه او بايد فقط ذكر بگويد هم خودش ثواب ببرد هم آن متوفّا از فيض اين توحيد بهره ببرد براي همين جهت است.

پرسش:

پاسخ: نه, چه لزومي دارد اما استفاده‌اش به همين معناست كه خوف از جهنم محرِّك است شوق به بهشت محرِّك است اين معنا را دارد اگر چيزي آماده بود اثرگذار است خوف از او انسان را وادار مي‌كند گناه نكند شوق به او محرّك انسان است كه انسان اطاعت كند اين مقدار هست.

پرسش:

پاسخ: نه خودش فرمود ديگر, آن اراده الهي را ما از ظواهر آيات كشف مي‌كنيم ديگر فرمود اين سعير دارد منتها يك سلسله كارهايي است كه اين به بعد موكول مي‌شود آن را در آيه بعد دارد فعلاً فرمود اين نارِ افروخته دارد اما نعره كشيدنش وقتي است كه كفار بميرند وارد صحنه قيامت بشوند از دور جهنم وقتي اينها را مي‌بيند نعره مي‌زند اما الآ‌ن نعره نمي‌زند خداي سبحان اراده‌اش را ما به وسيله همين آيات و روايات كشف مي‌كنيم ديگر. فرمود ﴿أُعِدَّتْ[24] براي كفّار اين جريان جهنم در جريان بهشت فرمود: ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ﴾,[25] ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[26] اينها هست اما الآن اثري از آن جهنم از نظر حمله و نعره كشيدن و اينها نيست

ترسيم صحنه قيامت و وصف حال بهشتيان و جهنميان

﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً وقتي وارد صحنه قيامت شدند همين كه جهنم جهنمي را از دور ببيند نعره مي‌زند چطور اين حيوان درنده وقتي بخواهد طعمه خود را بگيرد نعره مي‌زند اين هم همين طور است خب منتها لطيفه قرآن كريم اين است كه اين جهنم هست صحنه آخرت صحنه حيات است يك چيز بي‌جان در آخرت نيست ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ دار يعني دار نه فقط اهلش ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ[27] هيچ موجودي در آخرت نيست كه حيات نداشته باشد همه‌شان زنده‌اند چون اين‌چنين است ديگر آن توجيه مرحوم شيخ طوسي در تبيان كه مي‌فرمايد اسناد رؤيت به نار مجاز است[28] اين تام نيست براي اينكه از كجا براي ما روشن شد كه آتش قيامت نمي‌فهمد آتش قيامت مي‌فهمد چون سراسر آخرت دارِ حيات است ظاهر آيه هم همين است اگر ما دليلي بر خلاف داشتيم خب ظاهر را توجيه مي‌كنيم اما اگر دليل بر خلاف نداشتيم بلكه آيات ديگر هم اين را توجيه مي‌كنند ما همين طور نسبت مي‌دهيم اما لطيفه آيه اين است كه جهنم از دور طعمه خود را مي‌بيند (يك) جهنّميها هم آن جهنّم را مي‌بينند (دو) حمله جهنم را مي‌بينند (سه) نعره‌اش را مي‌شنوند (چهار) ولي اين مؤمنيني كه در كنار اينها هستند اصلاً هيچ چيزي را نمي‌شنوند (پنج) همان طوري كه مؤمن فضاي وسيعي را روشن مي‌كند در حالي كه اين كافر كه كنار او ايستاده است هيچ جا را ‌نمي‌بيند كفار مي‌گويند ﴿انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً[29] مي‌گويند قدري نگاه كنيد يا منتظر باشيد يا به ما توجه كنيد از شما نور بگيريم مؤمنان مي‌گويند نورتان را بايد از دنيا مي‌گرفتيد. كلّ صحنه قيامت تاريك است چون ديگر شمس و قمر همه تناثر شدند ديگر قمر را گرفته شمس را گرفته تناثر نجوم شده. اين ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[30] كه در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» آمده است اين همه در يك ساهره وسيع جمع‌اند آنجا نه برق است نه شمس است نه قمر هر كسي نور خود را بايد داشته باشد ديگر اگر كسي با نور بود ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾,[31] آنجا روشن است جايش هم روشن است اگر كسي اينجا نور به همراه نبرد آنجا ديگر «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» اين طور نيست كه براي آن آقا برق روشن كنند يا شمس و قمري باشد, چون ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ[32] شد ﴿إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[33] شد و مانند آن. تعبير لطيف قرآن اين است كه اين چهار پنج امر براي كافر است بهشتي اصلاً جهنم را نمي‌بيند نعره‌اش را هم نمي‌شنود در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» گذشت كه ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾.[34]

پرسش: مؤمن نعره اينها را مي‌شنود عذاب اينها را ببيند خب لذّت مي‌برد

پاسخ: آن در مسئله خواستنِ خود مؤمن است كه ﴿فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ[35] ذات اقدس الهي براي تَشفّي گروهي, آنهايي كه به اينها ظلم و ستم كردند را به اينها نشان مي‌دهد تا مظلوم از كيفري كه خداي سبحان به ظالم مي‌دهد ﴿يَضْحَكُونَ باشد در آن روز تَشفّي قلوب مؤمنين است اين به درخواست آنهاست در مقطع معيّني اما صحنه نعره كشيدن و فرياد كشيدن و زفير برآوردن ـ مي‌بينيد كسي كه دويده نفس نفس مي‌زند مي‌خواهد با شدّت اين نفس را بالا بياورد اين را مي‌گويند زفير مثل اينكه اين گرگها كه مي‌خواهند حمله بكنند اينها هم زفير دارند ديگر زفير جهنم و خشم آميخته با آن نعره را فقط كفار مي‌بينند, خشم, صوت نيست تا اينها بشنوند خشمِ دروني كه وصف نفساني است كه قابل ديدن نيست آثار غضب كه بيروني است ديدني است نه شنيدني ولي آن وصف نفساني و اين اثر مشهود بدن, نعره توليد مي‌كند وقتي نعره توليد كرد مي‌شود مسموع لذا فرمود: ﴿سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾ وگرنه غيظ و غضب و خشم را كه انسان نمي‌بيند آن نعره را مي‌شنود. برابر سورهٴ «انبياء» آيه 102 كه بحثش گذشت اصلاً اينها احساس نمي‌كنند نعره جهنم را ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾.

فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي أُولئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ﴾[36] يعني از جريان جهنم دورند چون قبلش فرمود: ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ﴾[37] اين درباره خصوص جهنم است, ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ هنوز مسئله بهشت مطرح نشد روز, روز فزع اكبر است همه مي‌نالند ولي اينها راحت‌اند ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ هذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ٭ يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ﴾[38] اين ترسيم صحنه قيامت است خب در آن روز وانفسا جهنم از راه دور كفار را مي‌بيند (يك) نعره مي‌زند (دو) اينها هم آثار خشم و نعره او را احساس مي‌كنند (سه) بهشتيها هم در صحنه قيامت‌اند اصلاً نمي‌شنوند (چهار).

قيامت صحنه ظهور عقايد و عملكرد دنيوي انسان

در جريان آن بخشهاي ديگر گذشت كه بهشتيها در حدّي هستند كه در دنيا بصيرند در آخرت بصير, جهنّميها در دنيا بصيرند و در آخرت كور در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «طه» گذشت كه همين جهنّمي كه ﴿نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾ به خدا عرض مي‌كند كه ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ من در دنيا چشم داشتم ولي اينجا كورم ذات اقدس الهي مي‌فرمايد ما هيچ كاري نكرديم ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾[39] هر طوري كه در دنيا بودي همان طور ما تو را آورديم ما هيچ كاري نكرديم اينكه شما نمي‌بيني كوري اين همه انبيا و اوليا و بهشت و درجات بهشت و مراتب بهشت و فرشتگان و مؤمنين و صديقين و صلحا و شهدا اينها را نمي‌بيني در دنيا هم نمي‌ديدي جهنم را مي‌بيني در دنيا مراكز فساد را مي‌ديدي اينجا هم جهنم را مي‌بيني جهنم را نشانت مي‌دهيم مي‌گوييم ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[40] شما هم مي‌گوييد ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[41] ما شما را كور نكرديم شما بهشت را نمي‌بيني در دنيا هم مسجد و حوزه و حسينيه و اينها را نمي‌ديدي جاي ديگر را كه مي‌ديدي الآ‌ن هم جاي ديگر را مي‌بيني اينجا فقط بهشت را نمي‌بيني انبيا را نمي‌بيني اوليا را نمي‌بيني فقط خودت هم قبول داري كه مي‌گويي ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همين كور مي‌گويد خدايا من ديدم چه چيزي را مي‌بيند نتيجه آن چيزي كه در دنيا مي‌ديد ديگر, هيچ يعني هيچ خلافي نسبت به دنيا نيست در دنيا يك عدّه چشمشان بسته است نسبت به نامحرم كه فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾[42] در آخرت اصلاً جهنم را نمي‌بينند غيبت را نشنيدند تهمت را نشنيدند غنا را نشنيدند آهنگ حرام را نشنيدند اينجا هم ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا﴾[43] نداي الهي را مناجات الهي را اذان را دعوت انبيا را شنيدند اينجا هم حرفهاي فرشته‌ها را مي‌شنوند اين طور نيست كه چيزي در دنيا باشد خدا بر خلاف دنيا اينها را آنجا ببرد يك آدم بينايي را كور بكند خب همينها كه مي‌گويند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾[44] همينها مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ ديگر. بنابراين اين خروش جهنم اين قريب جهنم اين نعره جهنم فقط براي يك عدّه است يك عدّه مي‌شنوند يك عدّه نمي‌شنوند.

پرسش: حضرت استاد در آيه 71 سورهٴ «مريم» مي‌فرمايد: ﴿وَإنْ مِنْكُمْ إلاّ وارِدُهَا﴾.

پاسخ: آنجا گذشت كه ورود به معناي اشراف است ديگر نظير ﴿لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ﴾.[45]

خب اگر قيامت عصارهٴ كار دنيا و عقايد و اوصاف دنياست مي‌شود ﴿تُبْلَي السَّرَائِرُ[46] وقتي سريره هر كسي در آنجا روشن شد افراد كافر سريره‌شان چيست؟ سريره ظاهر مي‌شود ديگر سريره را در سورهٴ مباركهٴ «حج» بيان كرد فرمود: ﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور[47] آن چشمي كه در دل بايد باشد نيست آنجا هم همين طور است ديگر اين باطن آنجا ظاهر مي‌شود اين شخص باطنش كور بود ديگر نمي‌ديد ﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور اين چشمش كه كور بود چه چيزي را نمي‌ديد؟ اين مسجد و حسينيه را نمي‌ديد ولي جاي ديگر را مي‌ديد همان جا هم در آخرت محشور مي‌شود از اين طرف هم مؤمنين, مسجد و حسينيه و مركز قرآن و عترت را مي‌ديدند مراكز فساد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[48] بود اين هم نعمت است ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا﴾,[49] وقتي ﴿لاَ يَسْمَعُونَ﴾ شد «لا يريٰ» مي‌شود «لا يَشمّ» مي‌شود «لا يَلمس» مي‌شود و امثال ذلك «لا يروا» جهنم را اصلاً جهنم را نمي‌بينند آن‌گاه گاهي براي تشفّي قلبشان به ذات اقدس الهي عرض مي‌كنند كساني كه ما را مسخره مي‌كردند ما مي‌خواهيم از حالشان باخبر بشويم آن وقت ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاءِ الْجَحِيمِ[50] چنين موردي براي تشفّي هست خب. فرمود اين گونه از موارد را كه ذات اقدس الهي به اينها ارائه مي‌كند نتيجه همان اعمال دروني اينهاست كه ظاهر مي‌شود و شكوفا مي‌شود اصل كار اين است چون اينها قيامت را منكر شدند ديگر از نظر معرفت‌شناسي يا از نظر جهان‌بيني براي آنها فرق نمي‌كند.

ظهور باطن دنيا در آخرت و بيان وصف بهشت و جهنم

پرسش: استاد نمي‌شود گفت بهشت و جهنم ملكوت همين عالم دنيا هستند و حقيقتي منفك از اين عالم ندارند؟

پاسخ: انفكاك هست منتها انفكاك دو شيء بيگانه نيست ظاهر و باطن‌اند ديگر براي اينكه فرمود: ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا (يك) ﴿وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾[51] (دو) اين نشان مي‌دهد آخرت, باطن همين عالم است بيان نوراني حضرت امير به سلمان درباره زرق و برق دنيا همين بود ديگر فرمود مَثل دنيا مَثل حَيّه «لَيِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا»[52] اين ظاهرش نَرم است ديگر همين نرم كُشنده است به سلمان فرمود اين زرق و برق دنيا مثل اين پشت مارِ اَبلق و نرم است كه «لَيِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا» ظاهر اين آيه كه فرمود: ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾[53] يعني «الآخرة باطن الدنيا» موقعيّت جغرافيايي نيست كه اين طرف آبْ دنيا آن طرف آبْ آخرت أو بالعكس اين ظاهرش دنياست باطنش آخرت است خب.

فرمود آنها درباره باغ و بوستان پيشنهاد دادند ما بهشتي داريم كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾[54] در بعضي از روايات ملاحظه فرموديد بهشتِ هر كسي به اندازه‌اي است كه اگر همه اهل دنيا مهمان او بشوند جا دارد[55] يعني خانه‌اي است كه الآن كه هفت ميليارد بشر روي زمين زندگي مي‌كند بخواهد مهمان او بشود جا دارد چنين چيزي است اين روايات بهشت را ملاحظه بفرماييد. خب آيه‌اي كه دارد ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ آيا معنايش اين است كه مجموعه بهشت چنين مساحت است يا بهشت هر نفري اين مساحت را دارد؟ به هر تقدير در آنجا روح و ريحان است و سِعه است جهنّمي بيچاره در هر مدار و محوري در فشار است اين در دنيا كه هست در فشار است در حال احتضار در فشار است در قبر در فشار است در جهنم چه جهنم برزخي چه جهنم كبرا هم در فشار است فشار جهنم را اينجا تصريح كرد فرمود: ﴿مَكَاناً ضَيِّقاً﴾ (يك) ﴿مُقَرَّنِينَ﴾ (دو) اولاً در جهنم وقتي بنا شد اين تبهكار ياغي را بسوزانند اين طور نيست كه جاي وسيعي به او بدهند بگويند اينجا باش و بسوز يك جاي تنگي است كه در همين جاي تنگ بايد بسوزد اين طور نيست كه با دست و بال باز بسوزد مُقرّن است به غُل و زنجير بسته است مقرون به غل است همه اينها نتيجه اعمال است اين شخص در دنيا كه بود دو جدار او را فشار مي‌داد يكي حفظ موجود يكي طلب مفقود, يكي اين بود كه فوراً اين رباها را مرتب جمع بكند يكي اينكه آنچه را داشت بر صفرش بيفزايد اين حفظ موجود يك فشار است آن طلب مفقود فشار ديگر است اين بين اين دو جدار در فشار است الآن با اينكه امكانات زندگي به مراتب از گذشته بيشتر شد اما ايست قلبي و فشار قلبي و مرگهاي زودرس و اينها خيلي بيشتر از گذشته است براي اينكه اين فشارها خودش كُشنده است بين ديوار حفظ موجود و جدار طلب مفقود در تلاش است همين دو خطر در حال احتضار او را فشار مي‌دهد همين دو خطر در قبر او را فشار مي‌دهد او مي‌بيند كه اين لحد قبر بسته شد و افسانه نيست حق مي‌بيند منتها او مي‌بيند نه ديگري, ديگري اين طور نيست كه اگر قبر را بشكافد ببيند لحد به هم بسته شد يا نشد اين طور نيست اين لحدها را او مي‌بيند بسته مي‌شود با همين وضع هم كه دست و پاي ديگران را بست در قيامت هم مُقرَّنِ مَقرونِ بستهٴ زنجيري جهنم خواهد بود ﴿مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ﴾.

تفسير جهنم به انسان ظالم و ياغي و عدم مسموعيت خواسته او

در بحثهاي قبل هم ما داشتيم بسياري از اسرار قيامت پيچيده است اما ظواهر بعضي از آيات خيلي شفاف و روشن است كه فرمود ما جهنم را مي‌آوريم ﴿وَجِي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ[56] ما اگر از آن جهنمِ غير منقول خيلي باخبر نباشيم از اين جهنم منقول انسان مي‌تواند باخبر بشود در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «فجر» فرمود ما جهنم را مي‌آوريم جهنم آورده مي‌شود رواياتي كه در ذيل اين آيه است دارد كه عدّه‌اي از فرشتگان با غل و زنجير جهنم را كشان كشان مي‌آورند[57] اين جهنم همان انسان ظالم طاغي رباخوار است براي اينكه در آيات سورهٴ مباركهٴ «جن» بود ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[58] ما خيلي از اسرار جهنم را نمي‌فهميم اسرار بهشت را نمي‌فهميم چون نه عقل راه دارد نه نقل خيلي براي ما شفاف كرده اما اين مقدار از آيات كه به صورت صريح دلالت دارد كه هيزم جهنم را ما از جنگل نمي‌آوريم خود ظالم آنجا گُر مي‌گيرد ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً قاسِط كسي كه اهل قَسط است خود اين شخص گُر مي‌گيرد حالا وقتي كه وارد اين سوخت و سوز شد يا درخواست هلاك مي‌كند كه بميرم راحت بشوم يا مي‌گويد مُردم و سوختم مرا نجات بدهيد هيچ كدام از اينها نيست ﴿لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾[59] نه مي‌ميرد كه راحت بشود نه حيات طيّب و طاهر نصيبش مي‌شود لذا در اين بخش كه ـ ثُبور يعني هلاك ـ خواهان هلاك است مي‌گويد اي كاش من بميرم خودش مي‌داند صداي او جواب داده نمي‌شود به فرشته‌هاي مسئول جهنم مي‌گويد ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾[60] تو به خدايت بگو كه جان ما را بگيرد جواب مي‌آيد كه اينجا جاي مرگ نيست و شما اينجا ماندگاريد چون خود مرگ, مُرده است در قيامت مرگ را مي‌ميرانند[61] مرگ يعني تحول. در اين بخش از آيات سورهٴ مباركهٴ «فرقان» فرمود: ﴿لاَ تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً﴾ يك بار بگوييد اثر ندارد ده بار بگوييد اثر ندارد چرا براي اينكه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾ هر باري يك عذاب است و هر عذابي يك فرياد را به همراه دارد هم از نظر رقم عذاب زياد است هم از نظر اَمَد و مدّت عذاب زياد است كه «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . الكافي, ج2, ص84.

[2] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 3.

[3] . سورهٴ ص, آيهٴ 71.

[4] . سورهٴ حجر, آيهٴ 29; سورهٴ ص, آيهٴ 72.

[5] . سورهٴ بقره, آيهٴ 30.

[6] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 88.

[7] . الصحيفة السجادية, دعاي 35.

[8] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 93.

[9] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 31.

[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 197.

[11] . التوحيد (شيخ صدوق), ص416.

[12] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 23.

[13] . سورهٴ حج, آيهٴ 31.

[14] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 48.

[15] . سورهٴ انعام, آيهٴ 29; سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 37.

[16] . الكافي, ج4, ص570.

[17] . التبيان في تفسير القرآن, ج7, ص475.

[18] . سورهٴ ق, آيهٴ 18.

[19] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 90; سورهٴ ق, آيهٴ 31.

[20] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 133.

[21] . ر.ك: سورهٴ ق, آيهٴ 16.

[22] . سورهٴ واقعه, آيهٴ 89.

[23] . سورهٴ بقره, آيهٴ 24; سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 131.

[24] . سورهٴ بقره, آيهٴ 24; سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 31.

[25] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 133.

[26] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 90; سورهٴ ق, آيهٴ 31.

[27] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 64.

[28] . التبيان في تفسير القرآن, ج7, ص475.

[29] . سورهٴ حديد, آيهٴ 13.

[30] . سورهٴ واقعه, آيات 49 و 50.

[31] . سورهٴ انعام, آيهٴ 122.

[32] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 1.

[33] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 2.

[34] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 102.

[35] . سورهٴ مطففين, آيهٴ 34.

[36] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 101.

[37] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 98.

[38] . سورهٴ انبياء, آيات 103 و 104.

[39] . سورهٴ طه, آيات 124 ـ 126.

[40] . سورهٴ طور, آيهٴ 15.

[41] . سورهٴ سجده, آيهٴ 12.

[42] . سورهٴ نور, آيهٴ 30.

[43] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 102.

[44] . سورهٴ طه, آيهٴ 125.

[45] . سورهٴ قصص, آيهٴ 23.

[46] . سورهٴ طارق, آيهٴ 9.

[47] . سورهٴ حج, آيهٴ 46.

[48] . سورهٴ نور, آيهٴ 30.

[49] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 102.

[50] . سورهٴ صافات, آيهٴ 55.

[51] . سورهٴ روم, آيهٴ 7.

[52] . نهج‌البلاغه, نامه 68.

[53] . سورهٴ روم, آيهٴ 7.

[54] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 133.

[55] . تفسير القمي, ج2, ص82.

[56] . سورهٴ فجر, آيهٴ 23.

[57] . الامالي (شيخ صدوق), ص176.

[58] . سورهٴ جن, آيهٴ 15.

[59] . سورهٴ طه, آيهٴ 74; سورهٴ اعلي, آيهٴ 13.

[60] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 77.

[61] . تفسير القمي, ج2, ص50.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق