اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً ﴿20﴾ انُظرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلاً ﴿21﴾ لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴿22﴾
مطالبي كه مربوط به آيه ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا﴾[1] اينگونه از مسائل مانده باشد چون آيات مشابهي در پيش داريم ممكن است بازگو بشود چه اينكه مطالب مربوط به ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ﴾ كه صِرف اراده اثر دارد يا عمل هم بايد باشد كه اشاره شد عمل هم بايد باشد غالب اين مطالب گذشت و احياناً اگر درباره جمعبندي اين آيه با آيه سورهٴ مباركهٴ «هود» كه فرمود اگر كسي دنيا بخواهد ﴿نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ﴾[2] باز مطالبي در زواياي اين بحثها مانده باشد چون مشابه اين آياتي در پيش داريم به خواست خدا آنها هم مطرح ميشود.
اما از اينكه فرمود جهان به دو قسمت تقسيم شده است براي انسان يكي عاجله است يعني دنيا، يكي آخرت است يعني قيامت. بعضي دنيا ميطلبند بعضي آخرت، بعضي براي دنيا كار ميكنند بعضي براي آخرت حُكم اين دو گروه مشخص شد.
يك وقت است كه انسان كارش كار عبادي است و «لغير الله» است نظير آيه سورهٴ مباركهٴ «نور» كه فرمود بتپرستها، صنميها، وثنيها ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾[3] يك عمل عاطل و باطلي دارند و هيچ اثري بر آن اعمال مترتّب نيست جز اثر سوء اين يك قِسم كه حبطِ مربوط به اين قسمت روشن شد.
گروه دوم كسانياند كه در دنيا يا باطلِ محض را انتخاب ميكنند يا حق و باطل را انتخاب ميكنند در حرام زندگي ميكنند در ظلم و فساد زندگي ميكنند اينها هم سرانجام محكوم به شكستاند نه در دنيا خير ميبينند نه در آخرت اين هم بحثش گذشت.
گروه سوم كسانياند كه براي دنيا كار ميكنند اما از راه صحيح وارد ميشوند از راه صنعت و علم و هنر و اينها وارد ميشوند بدون اينكه بيراهه بروند يا راه كسي را ببندند اينها يك دنياي متوسّطي دارند اما ﴿مَا لَهُ فِي ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾[4] اينها هيچ بهرهاي از آخرت ندارند ولي در دنيا بر اساس ﴿نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ﴾[5] بهرههاي خودشان را ميبرند.
بنابراين «الناس ثلاثه»[6] يا «الأعمال ثلاثه»[7] عبادتها و اعمالي كه براي صنم و وَثن است، هباء منثور است، ﴿كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ است آنهايي كه ظلم و فساد و حلال و حرام را مخلوط كردند اينها سرانجام به جايي نميرسند نه تنها در آخرت بلكه در دنيا هم به جايي نميرسند آنهايي كه در دنيا كار صحيح و حلال انجام ميدهند مسئله آخرت برايشان روشن نشد آخرت را نميخواهند فقط دنيا ميخواهند اينها يك دنياي متوسطي دارند اما ﴿مَا لَهُ فِي ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾.
آنچه كه عنصر محوري اين بحثها بود قبلاً اشاره شد كه انبيا(عليهم السلام) آمدند مهندسي اين عالم را بر اساس منظر متافيزيكي مشخص بكنند نه فيزيكي. بحثهاي فيزيكي را، مادّي را قرآن كريم و روايات خطوط كلياش را مشخص كرد و انسان با اجتهاد ميتواند اينها را توسعه بدهد و بحثهاي كيهانشناسي، درياشناسي، صحراشناسياش را پيش ببرد اما آنچه را كه انبيا اصرار دارند و مكرّر در مكرّر به وسيله آيات و روايات مردم را روشن كردند آن صبغهٴ متافيزيكي نظام خلقت است كه مهندسي اين خلقت، معماري اين خلقت، مصالح ساختماني اين خلقت چيست؟ عالم بر اساس چه چيزي بنا شده؟ عالم با چه چيزي ساخته شده؟ چطور ساخته شده؟ اين كلمه ﴿بِالحَقِّ﴾، ﴿بِالحَقِّ﴾ در بسياري از آيات و روايات هست كه ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾[8]، ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً﴾[9] گاهي به صورت نفي باطل، گاهي به صورت اثبات حق فرمود اين نظام به حق خلق شده، اين نظام به حق خلق شده مثل آن است كه به ما بگويند اين بِناي عظيم يك درِ ورودي دارد، يك درِ خروجي دارد بقيه بسته است اگر كسي به آن سَمت برود جز اينكه سرش بشكند هيچ راهي ندارد.
فرمود اين عالم به حق خلق شده، مزاج اين عالم باطل را قبول نميكند مثلاً اگر كسي خود ذات اقدس الهي در قرآن و همچنين در روايات مشخص شد علوم تجربي هم تأييد كرد كه ساختار خلقت دستگاه گوارش انسان طوري است كه با سَم سازگار نيست اگر قرآن بيان كرد، اگر روايات بيان كرد، اگر علم طب كشف كرد كه اين رودهها و معدهها و دستگاه گوارش با سَم سازگار نيست انسان اگر سمّي وارد اين دستگاه بكند اين در اوايل مقاومت ميكند بالا ميآورد اگر بر او تحميل بكنند اين سَم را مثل اعتياد را ـ معاذ الله ـ اين بعد از مدتي ميپوسد از بين ميرود. اين مزاج سم را قبول نميكند چون اين مزاج ﴿بِالْحَقِّ﴾ خلق شده است هيچ ممكن نيست كسي باطلي را، سَمّي را، غذاي مسمومي را، غذاي ماندهاي را وارد دستگاه گوارش بكند و سالم دربرود.
مكرّر در مكرّر فرمود ما آسمان و زمين را به حق خلق كرديم يعني مزاج اين عالم باطل را قبول نميكند اگر كسي بخواهد باطلي در اين عالم ايجاد بكند اول اين باطل را بالا ميآورد برميگرداند اگر او مقاومت كرد، تحميل كرد بعد از چند روزي خودش از بين ميرود. در تمام اين بخشهاي تاريخي پيام قرآن كريم اين است كه ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[10] در هر پاراگراف تاريخي يعني در هر مقطع تاريخي حق پيروز است ممكن نيست گاهي حق شكست بخورد گاهي باطل ممكن نيست گاهي حق پيروز بشود گاهي باطل در تمام به نحو موجبهٴ كليه در تمام صحنههاي تاريخ آنجا كه حق و باطل با هم درگيرند در آن پارگراف تاريخي ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ البته سرانجام كه كلّ عالم به مقصد ميرسد كه بهشت است ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ اما در تمام رخدادهاي تاريخي ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ اينچنين نيست كه در مقطعي مثلاً باطل پيروز بشود، در مقطعي حق پيروز بشود و حساب و كتابي نباشد مثل اينكه در تمام مقاطع پزشكي حق با صلابت و صحّت و امثال ذلك است اينچنين نيست كه گاهي سَم اثر بكند، گاهي غذاي سالم اثر بكند اصلاً سَم با دستگاه خلقت بدن سازگار نيست اينكه فرمود ما آسمان و زمين را به حق خلق كرديم باطل در اينجا نيست، ما بازيگر نيستيم، كار ما بازيچه نيست همين است.
بنابراين اين سه گروه بعضيها بازيِ محض بود مثل عبادت صنم و وَثن فرمود اين بازي محض به جايي كه نميرسد، ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾[11] بعضيها حقّ و باطل مخلوط هم بود، بازي با جدّي فصل و هزل مخلوط هم بود اينها هم سرانجام شكست ميخورند، بعضيها فقط جِدّ است و حق است منتها حقّ محدود، محقّ محدود اثر محدود دارد نسبت به قيامت نه عقيده داشت نه عمل صالح داشت اين ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[12] دامنگيرش ميشود پس اعمال سه قِسم است، عاملان هم سه قِسماند و اين آيات هم ناظر به آن سه قِسم است و اصرار قرآن كريم، نوآوري قرآن كريم اين است كه نقشه عالم، هندسه عالم، مصالح ساختماني عالم، معماري عالم حق است مزاج عالم باطل برنميدارد ممكن نيست كسي بتواند فريبكاري كند مگر اينكه رسوا ميشود مثل اينكه كسي يك وقت است كه سَم را در جيبش پنهان ميكند اين بالا نميآورد، اما وقتي سَم را وارد دستگاه گوارش كرد حتماً يا بالا ميآورد يا اگر فرورفت او را از پا درميآورد مزاج عالم باطل برنميدارد ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾[13]، ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً﴾[14]، ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾[15] اين تعبيرات فراوان است.
بر اساس همين اصل فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ﴾ اين تقديم مفعول هم براي عنايت به اوست فرمود ما هر دو گروه را امداد ميكنيم اينچنين نيست كسي كه اهل دنياست وسايل به او ندهيم، امكانات فراهم نكنيم چون دار، دار تكليف و امتحان است ديگر اگر دار، دار امتحان است، نشئه تكليف است ما همان طوري كه در هدايت هيچ كس را محروم نميكنيم ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[16]، ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[17] قرآن براي همه، نهجالبلاغه براي همه، صحيفهٴ سجاديه براي همه، كتاب و سنت براي همه، باران هم براي همه، آفتاب هم براي همه، معدن هم براي همه، كار هم براي همه اينچنين نيست كه ما در بعضي از بحثها همگاني فكر بكنيم، در بعضي از بحثها خصوصي ﴿كُلّاً نُّمِدُّ﴾ ما به همه كمك ميكنيم او كه ميخواهد ربا بگيرد پول به او ميدهيم، مشتري درِ مغازهاش ميفرستيم، اسناد را او تنظيم ميكند، همه امكانات ربوي را فراهم ميكنيم تا بيازماييم، آنكه ميخواهد نامحرم نگاه كند همه وسايل را براي او فراهم ميكنيم، آنكه ميخواهد در حال احرام صيد بكند كار حرام انجام بدهد ما همه وسايلش را فراهم ميكنيم از آن طرف ميگوييم ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾[18] از آن طرف آن آهوان و صيدهاي بالاي كوه را دستور ميدهيم راهنمايي ميكنيم به دامنهٴ كوه بيايد به چادر اين مُحرمان نزديك بشوند در تيررس و دسترس اينها قرار بگيرند تا اينها را بيازماييم ﴿لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ﴾[19] از آن طرف ميگوييم ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ از اين طرف چهارتا نامحرم از جلوي چشمانش عبور ميدهيم ببينيم چه ميكند اين طور نيست كه بگوييم ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[20] از آن طرف ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ﴾[21] نباشد كه ما همه را ميآزماييم مال اينچنين است، گوش اينچنين است از آن طرف ميگوييم غيبت كردن حرام است ﴿لاَ يَغْتَب بَعْضُكُم بَعْضاً﴾[22] از اين طرف يك عده دارند غيبت ميكنند او را ميآزماييم نگاه اين طور است، غيبت اين طور است، مال اين طور است ﴿كُلّاً نُّمِدُّ﴾ براي اهميت مطلب است كه اين مفعول را مقدم داشته.
فرمود ما همه را امداد ميكنيم اگر به بعضيها بدهيم به بعضيها ندهيم، به بعضيها وسايل را فراهم بكنيم به بعضيها وسايل را فراهم نكنيم كه آزمون نيست ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾ ما گفتيم ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾[23]، ﴿وَمِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ﴾[24] پس دو گروهاند يك عده دنيامدارند، يك عده حقمدار و آخرتطلب ما هم آنها را امداد ميكنيم هم اينها را امداد ميكنيم تا بيازماييم تا روشن بشود ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ﴾ كه ﴿يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ ﴿وَهؤُلاَءِ﴾ كه ﴿أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا﴾[25].
واژهٴ «مَدّ» و «أمدّ» نظير «وَعدَ» و «أوْعَد» يك تفاوت اجمالي با هم دارند معمولاً «وَعَد»، «وَعد» در خير است «اُوْعَد» در شرّ است كه در وعيد و تهديد به كار ميرود اينجا هم «مَدَّ» دربارهٴ كار شرّ است به عكس آن، «أمدّ» درباره كار خير است به عكس «وَعد» و «أوْعَد» لكن اين «أمدَّ» باب «إفعال» هم گاهي براي شرّ به كار ميرود تعبيرات قرآن اين است كه ﴿نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً﴾[26] يا ﴿يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾[27] كذا و كذا اين ﴿يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ﴾ اينچنين است ﴿يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ يا ﴿نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً﴾ اين «مدّ» در باب عذاب و بُعد منفي است. ﴿يُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ﴾، ﴿مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ﴾[28] و مانند آن اين واژه امداد و كلمه امداد است كه در مورد خير به كار رفته، گاهي هم امداد درباره شرّ به كار ميرود كه آن هم آياتش خوانده ميشود.
اما ﴿كلاّ نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾ ما هم آنها را كمك ميكنيم هم اينها را كمك ميكنيم، گاهي مسئله امداد است، گاهي بالاتر از مسئله امداد سَهل كردن و آسان كردن كار است فرمود ما وقتي كسي راهي را انتخاب كرد ما اول از راه عقل و نقل دوتا راه را فراسوي اين سالكان نصب ميكنيم ﴿هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾[29] هست، ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[30] هست ما دوتا راه را نصب ميكنيم ضرر آن راه شرّ را با عقل و نقل ميگوييم، خير و بركت راه حلال را با عقل و نقل ميگوييم او را تأييد ميكنيم، تشويق ميكنيم به وسيله انبيا و اوليا كه راه خير را انتخاب بكنند و او را آزاد گذاشتيم ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[31] هيچ اجباري هم در كار نيست او در انتخاب راه آزاد است ولي ما تمام حجت را بيان كرديم و ميكنيم هيچ ابهامي در كار ما نيست، هيچ اجمالي در كار ما نيست، هيچ تعارضي هم در كار ما نيست راه ما ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[32] است. اگر كسي راه خوب را انتخاب كرد ما تأييدش ميكنيم، توفيقش ميدهيم، مزيد هدايت است ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[33] ما چنين افرادي را براي كارهاي خوب كمك ميكنيم كه به آساني اين كارهاي خير را انجام بدهند، به آساني نمازشب ميخواند، به آساني كار خير ميكند، به آساني مطالعه ميكند، به آساني خدمات اجتماعياش را دارد، به آساني محبوبيت پيدا ميكند اينها براي او آسان است اين طور نيست كه سخت باشد همه كارهايش را انجام ميدهد احساس خستگي نميكند، عباداتش هم انجام بدهد احساس نشاط دارد خستگي نميكند، ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾ از آن طرف ﴿وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَي ٭ وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي﴾[34] او به آساني نمازش را ترك ميكند، به آساني ربا ميخورد، به آساني نامحرم نگاه ميكند، به آساني دروغ ميگويد خيلي روان است براي او. ما اين ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي﴾ را زمينه قرار ميدهيم تا به سرعت برود و سقوط بكند اين ﴿نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً﴾[35] و مانند آن است.
بنابراين ساختار نظام بر حق است، مزاج عالم باطلپذير نيست يك، ذات اقدس الهي همه را كمك ميكند دو، هيچكس را بدون وسايل آزمون امتحان نميكند سه، منتها آنهايي كه به راه ميروند تأييدات الهي بلافاصله است ﴿مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾[36] اما آنهايي كه بيراهه ميروند مدتها مهلت ميدهد تا راه توبه و انابه را طي كنند و مانند آن، اگر نشد از آن به بعد ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي﴾ خواهد شد فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾ و اين تفاوت هست و هر كسي را برابر آنچه كه ما داديم ميآزماييم ﴿وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾ ﴿مَحْظُوراً﴾ يعني «ممنوعا» عطاي الهي وسيع است هم عطاي تشريعي او، هدايت او وسيع است چون ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[37] هيچ كسي را بيهدايت نميگذارد هم عطاي تكويني او وسيع است اگر باران است، اگر آفتاب است، اگر زمينِ حاصلخيز است، اگر هواي مناسبت و آماده است براي هر دو گروه است اين طور نيست كه به كسي بدهد، به كسي ندهد ﴿وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾ منتها اين عطاي دائم الهي كه او «دائم الفيض علي البريّه» است بعضي ميگيرند بعضي نميگيرند، بعضي رد ميكنند بعضي رد نميكنند، اگر در جايي كسي نگرفت براي قصور و تقصير خود اوست وگرنه ذات اقدس الهي «دائم الفيض علي البريّه» است، «دائم الفصل علي البريّه» است و مانند آن.
پرسش: فرموديد كه غلبه در عالم بر نظام وحدت است و هفته گذشته هم فرموديد كه عدّهاي دنبال كوثرند و عدّهاي دنبال تكاثر، قليلي از مردم دنبال كوثرند.
پاسخ: خب، همان غلبهٴ رحمت هم همين است ديگر ذات اقدس الهي امروز هم همين گفته شد براي اينكه ذات اقدس الهي نسبت به مؤمنان ﴿مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾[38] را دارد نسبت به ديگران مهلت هست، عجله نميكند، زود نميگيرد، راهِ توبه و انابه را باز ميكند وقتي كه به مرحلهٴ كمال رسيدند، به نصاب رسيد آن وقت اينها را تنبيه ميكند بساط عالم بر رحمت است يكي را ده برابر پاداش ميدهد، يكي را هفتصد برابر پاداش ميدهد، يكي را هزار و چهارصد برابر پاداش ميدهد، يكي را ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[39] پاداش ميدهد اما آنجا كيفر يكي، يكي است آن هم نه با عجله.
يك بيان نوراني از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است مشابه آن قبلاً از وجود مبارك امام سجاد رسيده است كه فرمود: «ويلٌ لمن غلبت آحاده أعشاره»[40] يك روايت «عشراته»[41] روايت ديگر واي به حال كسي كه يكيهاي او بر دهتاهاي او ترجيح پيدا كند به حضرت عرض كردند يعني چه؟ فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي إِلَّا مِثْلَهَا﴾[42] چون ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[43]، پس كار خلاف يك كار خلاف يك كيفر دارد، كار وفاق يك كار خير دهتا پاداش دارد واي به حال كسي كه يكيهاي او بر دهتاهاي او اضافه بشود يعني اگر ماه سيروز است اين سيتا گناه كرده بايد لااقل سهتا كار حَسنهٴ مقبول كرده باشد تا هماهنگ بشود با او، او را آدم اطمينان ندارد كه سهتا كار طيّب و طاهر مقبول ارائه كرده باشد فرمود واي به حال كسي كه يكيهاي او بر دهتاهاي او ترجيح پيدا كند نظام بر سَبق رحمت به غضب است اما حالا اگر كسي با داشتن همه اين علل و عوامل رحمت اينها را ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[44] بيراهه برود، خب ديگر به سوء اختيار خودش، خودش را گرفتار كرده.
در سورهٴ مباركهٴ «مريم» آيه 75 به اين صورت است ﴿قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلاَلَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً حَتَّي إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكَاناً وَأَضْعَفُ جُنْداً﴾ آنگاه در همان سورهٴ «مريم» آيه 79 به اين صورت آمده است ﴿كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً﴾ كه اينجا «مَدّ» كه ثلاثي مجرّد است در كار منفي و عذاب به كار رفته مشابه آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» قبلاً گذاشت كه آنجا هم «مَدّ» كه ثلاثي مجرّد است درباره عذاب و كار منفي آمده آيه پانزده سورهٴ «بقره» اين بود ﴿اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ اما امداد به معناي ﴿مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ﴾[45] ﴿بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةٍ مُنزَلِينَ﴾[46] اينها هست گاهي هم امداد كه باب ثلاثي مزيد است در باب منفي و مقدّم عذاب به كار رفته نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آمده آيه 54 و 55 به بعد سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لاَّ يَشْعُرُونَ﴾ اين امدادي كه ما ميكنيم امداد خير نيست اينها ما در حقيقت استدراج است زمينهٴ عذاب است ﴿إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ﴾ تا پايان پس اين مال و اولادي كه ما به اينها ميدهيم اين در حقيقت امداد خير نيست امداد شرّ است زمينه براي مؤاخذه و گرفتن اينهاست.
اما اينكه فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾ بعد فرمود: ﴿انُظرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾ اين دعوت به نظر كه منظور نظريه است نه نظر يعني نگاه همان طوري كه دارد «انظر الي من كان منكم قد روي حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا»[47] اين يعني نظريهپرداز باشد، صاحبنظر باشد، صاحبفتوا باشد، مجتهد باشد نه راويِ محض باشد «نظر في حلالنا و حرامنا» يعني اهل نظريه باشد، مجتهد باشد. اينجا هم ﴿انُظرْ كَيْفَ فَضَّلْنا﴾ نظير ﴿أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾[48] اين نظريه بدهيد از خلقت اِبل به خالق اِبل پي ببريد از اين نظم به ناظم پي ببريد نه نگاه فيزيكي بكنيد اينجا هم نگاه جامعهشناسي بكنيد، نگاه اجتماعي بكنيد، نگاههاي اقتصادي بكنيد ﴿انُظرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾ اما اين تفاوت براي آن است كه نظام و ساختار نظام شكل كامل بگيرد كه يك وقت همين بحث طرح شد از آيات سورهٴ مباركهٴ «زخرف» كمك گرفته شد در سورهٴ «زخرف» آيه 32 به بعد اين است فرمود: ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ﴾ آنها درباره نبوت حرف داشتند كه چرا اگر نبوّت حق است چرا فلان سرمايهدار طايف يا مكه مثلاً نبيّ نشدند ذات اقدس الهي ميفرمايد تقسيم روزيها چه روزي مادي، چه روزي معنوي به دست ماست نه به دست شما خدا ميداند كه نبوت را به چه كسي عطا بكند آنگاه به دنبالهٴ آن بحث ميفرمايد: ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً﴾ نه «سِخريا» فرمود ما اين تفاوت را ايجاد كرديم تا يك تسخير متقابلي در جامعه پديد بيايد و جامعه هماهنگ بشود چون اگر همه افراد جامعه يك استعداد مخصوص ميداشتند، يك رشته خاص را انتخاب ميكردند اين جامعه ناقص بود مثلاً همه طبيب بودند يا همه مهندس بودند يا همه روحاني بودند يا همه كشاورز بودند يا همه دامدار بودند اين ناقص بود، اگر جامعه نياز به شئون فراوان دارد «الناس» هم «معادن كمعادن الذّهب والفضّة»[49] استعدادهاي گوناگون و نظرهاي گوناگون و زمينههاي گوناگون بايد باشد بعضي استعداد متوسط، بعضي بيشتر، بعضي كمتر و همچنين برابر استعدادها، درآمدها هم كم و زياد است.
فرمود اينها براي حفظ نظام است نه نشانهٴ شرف ﴿وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً﴾ يعني يك تسخير متقابل باشد نه مسخره كردن يك، «سِخريا» نيست ﴿سُخْرِيّاً﴾ آن «سِخريا» را نهي كرده ﴿لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَي أَن يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ﴾[50] كسي، كسي را حقّ تحقير نكند چه ميدانيم اسرار عالم چيست؟ چه ميدانيم به سرِ ما چه خواهد آمد؟ هيچ كس حق ندارد ديگري را اهانت كند اين يك مطلب كه سِخريّ ممنوع است اما ﴿سُخْرِيّاً﴾ يعني تسخير بكند تسخير هم متقابل باشد نه يكجانبه اگر كسي وضع مالياش خوب است باربري را مسخّر كرده است كه بار او را جابهجا بكند همين باربر هم اگر محتاج به عمل جرّاحي شد آن پزشك محترم، آن جامهٴ پزشكي را ميپوشد در خدمت اوست و همه كارهاي اين باربر بيمار را به عهده ميگيرد اين يك تسخيرِ متقابلِ معقول و مقبول است اين هم بار او را ميبرد، آن هم كار اين را انجام ميدهد هيچ كسي هم حق ندارد ديگري را تحقير بكند پس «سِخريّاً» حرام است يك، ﴿سُخْرِيّاً﴾ يك چيز معقول است منتها متقابل نه يكجانبه ﴿لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً﴾ اين تفاوت است.
پس تفاوت هست يك، تحقير حرام است دو، تسخير حق است سه، تسخيرِ متقابل نه يكجانبه چهار اين ﴿انُظرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾ برابر همين آيه 54 سورهٴ مباركهٴ «زخرف» عمل ميشود ﴿وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾ بعد ممكن است افراد بعضيها بگويند كه وضع مالي فلان كس بهتر از ماست ميفرمايد شما چيزي را داشته باشيد كه براي ابد بماند او چيزي الآن فراهم كرده كه ناچار است بگذارد و با دست خالي برود شما چيزي ميتوانيد تهيه كنيد كه همراهتان باشد برويد ﴿وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾[51] آنها چيز ديگر جمع ميكنند ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾[52] به دنبال او هست، ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[53] به دنبال او هست، اما ﴿وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾ اينجا هم در عين حال كه فرمود: ﴿انُظرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾ فرمود اين تفاوت كه در دنيا هست دو مطلب در آخرت هست بالاتر از اين ﴿وَلَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ﴾ اين يك، ﴿وَأَكْبَرُ تَفْضِيلاً﴾ اين دو.
تفاوت آخرت خيلي بيش از دنياست يعني خودِ آن صحنه بيش از اين صحنه با هم تفاوت دارند عطاي ما هم در آخرت نسبت به آنها تفضيل و فضيلتي كه ما فزوني كه نسبت به بعضيها روا ميداريم بيش از فزوني است كه در دنيا با هم دارند اين دو، پس درجات دنيا محدود است، تفضيل لدنيا هم محدود، درجات آخرت اكبر است، تفضيل درجات آخرت هم اكبر. خب، فرمود حتماً آخرت درجاتش از درجات دنيا بيشتر و تفضيل آخرت هم بر تفضيل دنيا بيشتر.
اين مجموع صحنه امتحان را نشان ميدهد و ما را دعوت ميكند به نظريهپردازي كه ببينيم اين تفاضل براي چيست و چگونه ما بايد در برابر اين تفاضل عمل بكنيم آن وقت نتيجهگيري كه از مجموع اين بحثها ميكنند همان توحيد است كه ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾. مستحضريد كه قرآن كريم برهان اقامه نميكند كه خدا هست تمام تلاش و كوشش قرآن كريم اين است كه غير او نيست نه او هست اين بارها ملاحظه فرموديد كه كلمه طيّبه «لا اله الا الله» دوتا قضيه نيست اين «إلاّ» به معني غير است نه اينكه دوتا قضيه باشد يكي سالبه، يكي موجبه ذهن خالي از طرفين باشد بگوييم در صحنهٴ جهان خارج خدايان ديگر نيستند يك، خدايِ واحدِ منّان هست اين دو و ذهن خالي از طرفين باشد و اين دوتا قضيه يكي موجبه، يكي سالبه را تحويل ذهن بدهيم اينچنين نيست اين «إلاّ» به معني غير است وقتي «إلاّ» به معني غير شد جمله وصف و موصوف است، وقتي وصف و موصوف شد كلاً يك جمله است معنايش اين است كه غير از اللهي كه دلپذير است و خودت قبول داري ديگران نه. «لا إله» غير همين يكي كه دلت قبول ميكند و بر اساس فطرت او را ميپذيري و غير او را هم نميپذيري «لا إله» غير همين يكي كه داري نه اينكه «لا إله الا الله» اين «إلاّ» همان معناي مستثناي خاصّ خودش را داشته باشد اين ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ﴾ همين را ميخواهد بگويد يعني اين يكدانهاي كه داري براي او شريك قرار نده نه اينكه نفس انسان و ذهن انسان بدون سرمايه باشد با سرمايه توحيد خلق نشده باشد نه توحيد داشته باشد نه شرك آن وقت انبيا آمده باشند دوتا كار بكنند يكي اينكه توحيد را به آدم بدهند يكي اينكه شرك را نفي بكنند اينچنين نيست.
ميخواهند بگويند اين دل صاحبدلي دارد، صاحبخانهاي دارد غير از صاحبخانه كسي را راه نده همين ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ﴾ همين يكي كه داري ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ﴾ اين يك توضيح خوبي است براي «لا إله الاّ الله» آن پايان سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هم همين طور است ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾ آن قدري شفافتر است در پايان سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» به اين صورت بيان فرمود آيه 117 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» ملاحظه بفرماييد ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ اين ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ در محلّ نصب است تا صفت باشد براي ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ مثل اينكه كسي بگويد ادّعا كند دو دوتا پنجتا كه دليل ندارد ما اين را كيفر ميكنيم اينكه دليل ندارد لازمهٴ همان پنجتا بودن دو دوتاست اگر «من يقول إن اثنين مع الإثنين خمسة» كه «لا برهان له به فانما حسابه عند ربه» ﴿مَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾[54] كه ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ ﴿فَإِنَّمَا﴾ اين ﴿فَإِنَّمَا﴾ جواب اوست نه اينكه ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ جواب باشد يعني اصلاً شرك برهان برنميدارد مثل اينكه شما ميگوييد دو دوتا پنجتا آخر اين دو دوتا پنجتا دليل برنميدارد ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ كه ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ اين صفتِ لازمِ ذات اين ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ است ﴿فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾.
بنابراين «لا إله الاّ الله» يعني «لا إله مع» اين اللهي كه داريم ديگري نيست نه اينكه صحنهٴ ذهن ما خالي از توحيد و شرك باشد و انبيا آمدهاند توحيد را به ما تلقين كردند شرك را از ما گرفتند يا نگذاشتند شرك بيايد، خير اين يكي هست لذا «لا اله الاّ الله» يعني «لا إله مع الله» با او كسي نيست، با او كسي نبود، با او كسي نيست، با او كسي نخواهد بود و مانند آن.
خب، ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾ اين آيه نوراني محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هم همين طور است فرمود: ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ﴾ تو كه با خدا هستي با اين يكي ديگري را راه نده اينكه در دلت راه دارد، فطرتپذير است، در درونِ تو هست، ﴿يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[55] هست با اين كسي را راه نده، اگر آن تحليل دنياست كه ما گفتيم، اگر كسي ﴿يُرِيدُ الدُّنْيَا﴾ گفتيم، ﴿يُرِيدُ الآخِرَةَ﴾ گفتيم، سرّ تفاوت هم گفتيم، اين تفاوتها هم براي برقراري نظام احسن است اين را هم كه گفتيم ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ اگر اين كار را كردي ﴿فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 16.
[2] . سورهٴ هود، آيهٴ 15.
[3] . سورهٴ نور، آيهٴ 39.
[4] . سورهٴ بقره، آيهٴ 200.
[5] . سورهٴ هود، آيهٴ 15.
[6] . الكافي، ج1، ص24.
[7] . بحارالأنوار، ج75، ص43.
[8] . سورهٴ انعام، آيهٴ 73.
[9] . سورهٴ ص، آيهٴ 27.
[10] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 128.
[11] . سورهٴ نور، آيهٴ 39.
[12] . سورهٴ حاقه، آيهٴ 30.
[13] . سورهٴ انعام، آيهٴ 73.
[14] . سورهٴ ص، آيهٴ 27.
[15] . سورهٴ دخان، آيهٴ 39.
[16] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[17] . سورهٴ كهف، آيهٴ 29.
[18] . سورهٴ مائده، آيهٴ 95.
[19] . سورهٴ مائده، آيهٴ 94.
[20] . سورهٴ نور، آيهٴ 30.
[21] . سورهٴ بقره، آيهٴ 155.
[22] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 12.
[23] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 19.
[24] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 152.
[25] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 19.
[26] . سورهٴ مريم، آيهٴ 79.
[27] . سورهٴ بقره، آيهٴ 15.
[28] . سورهٴ انفال، آيهٴ 9.
[29] . سورهٴ بلد، آيهٴ 10.
[30] . سورهٴ كهف، آيهٴ 29.
[31] . سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[32] . سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[33] . سورهٴ ليل، آيات 5 ـ 7.
[34] . سورهٴ ليل، آيات 8 ـ 10.
[35] . سورهٴ مريم، آيهٴ 79.
[36] . سورهٴ طلاق، آيات 2 ـ 3.
[37] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[38] . سورهٴ طلاق، آيهٴ 2.
[39] . سورهٴ بقره، آيهٴ 247.
[40] . بحارالأنوار، ج68، ص243.
[41] . بحارالأنوار، ج75، ص139.
[42] . سورهٴ انعام، آيهٴ 160.
[43] . سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 40.
[44] . سورهٴ بقره، آيهٴ 101.
[45] . سورهٴ انفال، آيهٴ 9.
[46] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 124.
[47] . الكافي، ج7، ص412.
[48] . سورهٴ غاشيه، آيهٴ 17.
[49] . الكافي، ج8، ص177.
[50] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 11.
[51] . سورهٴ زخرف، آيهٴ 32.
[52] . سورهٴ قيامت، آيهٴ 36.
[53] . سورهٴ همزه، آيهٴ 3.
[54] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 117.
[55] . سورهٴ انفال، آيهٴ 24.