اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً ﴿13﴾ اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً ﴿14﴾ مَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً ﴿15﴾
قبلاً از خير و شرّ سخن به ميان آمده به همان مناسبت از ليل و نهار سخن به ميان آمده كه يكي ظلمت است و ديگري نور به همين مناسبت از هدايت و ضلالت هم سخن ميگويد كه يكي خير است و ديگري شرّ، يكي ظلمت است و ديگري نور.
مطلب دوم اين است كه هر كاري كه انسان انجام ميدهد كار به معناي جامع و اعم خواه از سنخ علم باشد خواه از سنخ عمل اين در درون جان انسان ميماند اگر از سنخ علم بود انسان در آن رشته مجتهد و صاحبنظر ميشود از قوّه به فعليت ميآيد معلوم ميشود كه همه زحمات علمي چندين سالهٴ او يكجا جمع است كسي كه در فقه مجتهد است يا در رشته ديگر تخصّص دارد تمام زحمات علمي او نقد در كفِ دستِ جان اوست به بركت اين رنج چهلساله هماكنون قدرت بر فتوا دادن دارد، كار كارشناسي ميكند و مانند آن اينچنين نيست كه زحمات علمي انسان مقطعي باشد همان لحظه كه فكر كرد به نتيجه رسيد از آن نتيجه كمك بگيرد بعد رخت بربندد در مطلب ديگر از نو شروع بكند بلكه در مطلب ديگر پايه دوّمي است روي پايه اول الآن يك مجتهد همه زحمات چهل سالهاش را يكجا دارد اين براي همه ما روشن است.
در مسائل اخلاقي و علمي هم همين طور است اگر كسي چهل سال در راه صحيح قدم برداشت همهٴ حَسنات او الآن بالفعل نقد در دستِ جان اوست اين در فضيلت، مجتهد است چطور يك مجتهد قدرت استنباط دارد به خوبي فتوا را كشف ميكند و ميگويد اين شخصي كه چهل سال سابقهٴ خير و عدل دارد به خوبي در كارهاي فضيلت وارد ميشود، عمل ميكند، نتيجه ميگيرد چون همهٴ آن زحمات چهل سالهٴ او نقد در كفِ دست اوست و اگر ـ معاذ الله ـ چهل سال بيراهه رفته باشد همه آن تلخيها و بدبوييها و رِين و چركها نقد به صورت يك كنيف و فاضلاب در جان او هست يك مقنّي چگونه وارد چاه ميشود؟ يك عابر عادي بخواهد رهگذرانه از كنار آن كنيف بگذرد با چندتا دستمال بايد بيني خودش را بگيرد حركت كند اما اين سريعاً وارد آن عمق ميشود مقنّي هست تقنيه ميكند آن چاه و فاضلاب را خارج ميكند و بيرون ميآيد براي اينكه محصول عمر چهل سالهٴ او نقد در دست اوست اين طور نيست كه كار انسان چه علمي و چه عملي، عملي چه عمل صالح چه عمل طالح رخت بربسته باشد در جاي ديگر ثبت باشد آن اوّلي براي ما روشن است دوّمي و سومي هم مثل اوّلي بايد براي ما روشن باشد ما الآن هيچ ترديدي نداريم كسي كه چهل سال در يك رشتهٴ علمي زحمت كشيد حالا يا عقلي يا نقلي بالأخره محصول اين سعي چهل سالهاش نقد در دست جان اوست چون او نقد است به استناد آن قدرت ميتواند آن رشته را به خوبي ارزيابي كند.
دوّمي و سوّمي هم همين طور است يعني اعمال صالح و اعمال طالح هم همين طور است اين طور نيست كه فقط انسان در علم مجتهد باشد در عمل هميشه مقلّد باشد، خير در عمل هم مجتهد است يا به طرف فضيلت يا به طرف رذيلت پس همه اعمال در درون ما هست اين هم يك مطلب.
آنچه كه در بحث ديروز خوانده شد كه ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾[1] يعني يك طايفه دلالت ميكند كه عمل در قيامت حاضر ميشود ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾[2] يك طايفه دلالت داشت كه حضورش به احضار ديگري است وگرنه خود عمل خود به خود حاضر نميشود ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾[3] اين طايفه دوم، طايفه سوم اين بود كه ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ خود انسان ميداند چه چيزي آورده مُحضِرْ خود انسان است پس معلوم ميشود در درون ماست، اگر در درون ماست دفعتاً از اين آشيانه پَر ميكشد ميشود طائر ﴿كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ﴾ منتها تعبير به طائر با ادبيات عرب و با محاورات عرب هماهنگ است همان طوري كه ما در فارسي متأسفانه يك حرف خام داريم به نام بخت، به نام شانس و مانند آن كه اين جز خرافات چيز ديگري نيست شانس، اصلي ندارد بخت، اصلي ندارد بالأخره قضا و قَدر الهي راهي است، سعي و كوشش انسان راهي است همه حساب شده، اما شانس خوب و بد، بخت خوب و بد اينها اثري ندارد، جز خرافات نه دليل عقلي داريم نه دليل نقلي داريم.
كلمه طائر كه اينها با پرندهها و با اطوار و حركات پرندهها گاهي تطيّر دارند، گاهي تشئّم دارند، گاهي فال نيك ميزنند، گاهي به فال بد ميگيرند اين در ادبيات عرب بود اين خير و شرّ، صلاح و طلاح به صورت طائر بيان شده كه ﴿كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ﴾ آنكه در سورهٴ مباركهٴ «يس» هست نشان همين تعبير رايج عربي است كه به آن بزرگوار گفتند ﴿إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ﴾ اين آيه هيجده سورهٴ مباركهٴ «يس» اين است ﴿قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ﴾ ما تطيّر كرديم يعني تشئّم كرديم تو را مشئوم ميدانيم نه مِيْشُوم با شئامت و زشتي برخورد كردي بدقدمي، نحسي ﴿إِنَّا تَطَيَّرْنَا﴾ «تشئمنا» مشئوم بودي، شئامت دادي، بدقدمي اينها حرفهاي عوامانه بود چه در عجم، چه در عرب اين بزرگوار در پاسخ گفت ﴿طَائِرُكُم مَعَكُمْ﴾ خودتان نحسيد ما نحسي نياورديم خودتان بدقدميد قدم ما براي كسي بد نيست ما خير آورديم، هدايت آورديم و مانند آن.
تعبير به طائر در عرب نظير شانس در عجم است كه هر دو خرافه است اما اين تشبيه ميتواند صحيح باشد كه آنچه در درون ماست دفعتاً از آشيانهٴ دل بيرون ميآيد، پَر ميكشد، منتشر ميشود ولي در اينكه همه هستند و همه با ما هستند اين دوتا اصل را ما نبايد شك بكنيم به همان دليل كه در امر اول درباره هيچكدام از اين دو اصل شك نداشتيم و نداريم، درباره امر دوم و سوم هم نه در اصل وجود آنها بايد ترديد داشته باشيم نه در اينكه با ما هستند يعني همان طوري كه محصول علمي چهل سالهٴ يك مجتهد وجود دارد يك و در درون او موجود است نه جاي ديگر دو، كارهاي خير چهل سالهٴ انسانهاي مؤمن وجود دارد يك، در درون آنها وجود دارد دو، كارهاي شرّ تبهكاران وجود دارد يك، در درون آنها وجود دارد دو لذا در آن بخش فرمود: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾[4].
اين نامگذاري قيامت غالباً به لحاظ شئون و اطوار و حالات خود انسان است با برنامههايي كه دارد كلّ صحنهٴ قيامت نامهاي گوناگوني دارد قيامت به عنوان يومالنشور مطرح است، يومالحساب مطرح است، يومالصراط مطرح است، يوم تطاير كتب مطرح است هر كدام از اينها به مناسبت شأني از شئوني است كه انسان در صحنهٴ قيامت با آن شأنها روبهروست اولاً خود انسان منتشر ميشود ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[5] الآن كه مثلاً هفت ميليارد بشر روي زمين زندگي ميكند در گذشته ميلياردها آمدند و رفتند در آينده هم ميلياردها ميآيند و ميروند همه اينها در قبر رفتند و خاك شدند دفعتاً از اين قبر همه اوّلين و آخرين مثل اينكه همه در آشيانه بودند پَر ميكشند ملخگونه كلّ صحنه قيامت را پُر ميكنند كه فرمود اينها جراد منتشرند مثل جراد منتشرند اين ملخها كه پَر ميكشند از جايي به جايي حركت ميكنند با هم پرواز ميكنند با هم مينشينند تعبير قرآن كريم اين است كه اين مردم از قبر برميخيزند ﴿كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنتَشِرٌ﴾[6].
آنجا هم فرمود: ﴿إِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾[7] چون زمين را فرمود در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[8] كه اين هم فاعل ﴿تُبَدُّلُ﴾ است يعني كلّ زمين عوض ميشود، كلّ آسمان عوض ميشود، منظومهٴ شمسي عوض ميشود، ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[9] ميشود، ﴿إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ﴾[10] ميشود، ﴿إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[11] ميشود، ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[12] ميشود، ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[13] ميشود ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ﴾[14] ميشود اينها بحثهايش قبلاً گذشت سِجل اين طوماري است كه اين صحافها دارند شما وقتي پارچهنوشتهاي كه مثلاً ده متر است اين پارچهنوشته را پهن ميكنيد ميبينيد ده متر است اما وقتي كه اين پارچهنوشته را طومار درست ميكنيد اين لوله ميشود اين پارچهنوشته را وقتي كه لوله كرديد به اين صورت درآمد اين ميشود سِجل اين را ميگويند طومار بازشده را كه طومار نميگويند اين لولهشده را كه سِجل است، طومار است ميگويد ما آسمانها را كه الآن ميلياردها ميليارد ستاره در آن هست مثل يك طومار جمع ميكنيم ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ﴾ اين را ميگويند سجل ﴿لِلْكُتُبِ﴾ اينجا اگر صدها كلمه نوشته است الآن همه اينها مطوي است يعني طومار است ما طومارش را جمع ميكنيم ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» هم فرمود: ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ والسَّماوات﴾ ما اين بساط را پهن ميكنيم يك آسمان جديدي، يك زمين جديدي آن وقت بعضي از مشكلات معاد جسماني قابل فهم نيست چه برسد به تصديق آنچه ايمان ماست اين است كه «ما جاء به النبي» حق است و هر چه غير اوست «مضروب علي الجدار» است اما بعضي از موارد انسان وقتي وارد بحث شد يك سلسله سؤالاتي در پيش است كه اين اصلاً سؤال را نميفهمد تا چه رسد به جواب، خب بالأخره اين بدنها از خاك برميخيزند قبل از اينكه زمين بساطش برچيده بشود اين بدنها از خاك برميخيزند بعد كجا جا ميگيرند؟ قرآن دارد ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ﴾[15] بعد برچيده ميشود يعني ما اول زمين را عوض ميكنيم بعد انسانها را از زمين درميآوريم پس اين بدن غير از آن بدن است با هم انجام ميدهيم با هم يعني چه؟ يعني زمين را در حين تبديل به زمين ديگر انسانها را از آن زنده ميكنيم در حين اينكه فرض ندارد.
اشكال ديگر همين زمين در قيامت بايد شهادت بدهد همين زمين بايد شكايت بكند، خب اگر زمين عوض شده است شاهد عوض شده، شاكي عوض شده اينها فهمش صعبِ مستصعب است تصوّرش چه رسد به تصديق آنها كه جان كندند در اين رشتهها رفتند تازه به زحمت گوشهاي از حرفها را فهميدند ايمان البته «بما جاء به النبي» است آن اصل است و هر چه غير از خاندان عصمت و طهارت گفتند همهاش «مضروب علي الجدار» است اما آدم بخواهد بفهمد جانكندني ميخواهد.
خب، ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ با اينكه تبديل ميشود يكي است اين را علمي ثابت ميكند وقتي در احتجاج مرحوم طبرسي هست كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آمده است كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾[16] يعني هر وقت اين پوستها خاكستر شد در عذاب ما پوستِ تازه ميرويانيم تا اين شخص تبهكار در دوزخ عذاب را بچشد براي اينكه لامسه در تمام جرم بدن مفروش است ولي بخش مهمّ لامسه در پوست است هر چه انسان جلوتر ميرود قدرت لمس ضعيفتر ميشود پوستِ تازه، دركِ تازهتري دارد دركِ تازهتر عذاب را بيشتر درك ميكند فرمود: ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾.
رواي به حضرت عرض ميكند كه خب اين شخص با پوست اول گناه كرد او هم كه سوخت و خاكستر شد اين پوست دوم چه كار كرده كه بايد بسوزد؟ حضرت فرمود: «هي هي، هي غيرها» اين يك اين هماني هست اين همان است از يك نظر، اين غير اوست از نظر ديگر اينها تصوّرش نظير مسئلهٴ ترتّب اصول نيست كه با هفت، هشت سال درس خواندن آدم بفهمد چه رسد به تصديق اين عين اوست، «هي هي، هي غيرها» يعني چه؟ اين عين اوست اين غير اوست. مسئله ترتّب و امثال ترتّب كه جزء مشكلات مسئله اصول است با هفت، هشت درس خواندن حل ميشود اما اين از آن سنخ نيست.
به هر تقدير وقتي فرمود ما اين انبار را به همراه اين قافله ميآوريم ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾[17] هر كسي ميفهمد چه چيزي دارد و همراهش چه چيزي دارد، پس الآن هر كدام از ما قافلهاي از موجوداتيم با ما هست خوابهايي هم كه ميبينيم نشان ميدهد كه چه چيزي در درون ماست اينها يكي پس از ديگري خودشان را نشان ميدهند در عالم رؤيا هر كسي خواب ميبيند محصول كار خودش را خواب ميبيند اينكه ميبيند يك صحنه وسيعي است، عدهاي ميآيند، عدهاي ميروند، زد و خورد هست، فحش هست، دشنام هست، بدگويي هست همه اينها يكي پس از ديگري از درون، بيرون آمده خودش را نشان داده يا صحنه خوبي هست، حرم مشرّف ميشود، زيارت ميكند، رجال را ميبيند، اولياي الهي را ميبيند، ادعيه و مناجات را ميبيند، زيارت زائران را ميبيند همه در درون اوست كه خودش را نشان ميدهد يكي براي صالح است ديگري براي طالح اينها نمونههايي از جريان معاد است دوتا روايت است كه مرحوم فيض نقل كرده يكي از اين دو روايت را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده در جلد هشت كافي چندينبار در طيّ اين ساليان متمادي اين دوتا روايت خوانده شد مرحوم كليني در جلد هشت كافي يعني روضهٴ كافي نقل ميكند كه بشرِ اوّلي گرچه ميخوابيد، ولي رؤيا نداشت در عالم رؤيا چيزي نميديد حرفِ انبيا را هم قبول نميكردند انبيا آنها را به اوامر و نواهي هدايت ميكردند اينها نميپذيرفتند به انبيا ميگفتند اگر ما به دستورهاي شما عمل كنيم چه ميشود؟ ميفرمودند بعد از مرگ بهشتي هست، جهنمي هست، عذابي هست، روح و ريحاني هست اينها انكارشان بيشتر ميشد ميگفتند انسان كه مُرد خاك ميشود و از بين ميرود.
بعد خداي سبحان در روايتي كه مرحوم كليني نقل ميكند خداي سبحان رؤيا را نصيب بشر اوّلي كرد كه اينها در خواب چيزهايي را ميديدند بعد ميآمدند به انبيايشان ميگفتند كه اينهايي كه ما در خواب ميبينيم چيست؟ ميفرمودند اينها نمونهاي از آن چيزهايي است كه ما به شما ميگوييم اين يك راهحل است كه شما خيال نكنيد انسان كه مُرد دوباره به همين دنيا برميگردد يك راه ديگري است برزخ جاي ديگر است حسابي دارد كتابي دارد فرمود اين روايت را حتماً ببينيد مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در بحث بَعث و نشور وافي دوتا روايت نقل كرد يكياش همين است مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در جلد هشت كافي يكي از اين روايتها را نقل كرد.
پرسش:...
پاسخ: بله، خب درست است حجت نيست ولي اين چيزهايي كه ما ميبينيم اينها سراب نيست اينها گاهي خواب حق است، گاهي باطل است خواب معصوم حجت است نظير ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾[18] اما انسان كه چيزي را كه ميبيند يك چيزهايي هست كه ميبيند منتها او درست نميبيند الآن اگر كسي خواب ديد صحنهاي است و خوبان دارند زيارت ميكند اين دستوري نرسيده كه طبق اين عمل بكنيد تا بگوييم حجت است يا حجت نيست بحث در حجت و لاحجت بودن نيست اين صحنهاي ميبيند كه عدهاي دارند زد و خورد ميكنند فحش ميدهند فحش ميشنوند، خب اين دستوري نميدهد كه عمل بكند كه اين در حقيقت درونِ خود او بيرون آمده يك انسان بدگو وقتي خواب هم ميبيند فُحش خواب ميبيند يك انسان طيّب و طاهر وقتي خواب ميبيند آن حرم و زيارت خواب ميبيند اينكه دستوري نميرسد كه حجت باشد كه عمل بكنيم يا نكنيم.
به هر تقدير ﴿كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ﴾ اين صحنه را صحنهٴ نشور ميگويند قيامت را براي اينكه خود انسان مثل جراد منتشر است كه در همين آيه خوانديم كه اينها مثل ملخ سر از قبر برميدارند، سر از خاك برميدارند و در صحنهٴ قيامت حضور پيدا ميكنند هم اعمال انسان منتشر ميشود به حساب ﴿إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ﴾[19] است، هم خود انسانها منتشر ميشوند ﴿كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنتَشِرٌ﴾[20]اند بنابراين قيامت را از اين جهت «يوم النشور» گفتند كه اينها همهشان ملفوفاند بعد آن روز منشور ميشوند همه اينها الآن در انبارها، در زيرزمينهاي خاك، قبور، قبرستانها ملفوفاند، بستهاند، پيچيدهاند وقتي قيامت فرارسيد ﴿كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنتَشِرٌ﴾ همه اينها سر از خاك برميدارند ﴿فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ﴾[21] اين هم يك مطلب.
خب، اينكه فرمود: ﴿وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ﴾ در اين ضمير ﴿يَلْقَاهُ﴾ دوتا احتمال بود يكي اينكه اين كتاب آن شخص را ملاقات ميكند يكي اينكه شخص آن كتاب را ملاقات ميكند اُوليٰ همين است كه ضمير فاعل به انسان برميگردد، ضمير مفعول به آن كتاب «يلقي» انسان آن كتاب را بعد وقتي كه تعجب ميكند ذات اقدس الهي ميفرمايد اين بود مستور نبود تو چشمت را بستي جلوي چشم تو پرده بود ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[22] در سورهٴ مباركهٴ «ق» به اين صورت بيان كرده آيه بيست به بعد ﴿وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ ٭ لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾ نه «عنا غطائنا» يا نه «عن الواقع غطائه» بلكه ﴿عَنكَ غِطَاءَكَ﴾ اين تار و پود را خودت بافتي و آويختي جلوي چشمت ما روي واقع پردهاي نينداختيم خودمان هم كه ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[23] هستيم بيپرده ظهور كرديم حقايق عالم را هم كه بيپرده آفريديم ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا﴾[24] تو جلوي چشمت را پرده آويزان كردي پردهاي كه خودت بافتي و خودت آويختي ما امروز آن پرده را كنار زديم ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾ آنگاه ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾ حدّت دارد، تند است، تيز است تيزبين است خيلي از جاها را ميبيند كه قبلاً نميديدي.
پس الآن كارواني با ما هست، انباري با ما هست اينكه ميبينيد بعضيها ميگويند ما هر چه ميخواهيم نماز شب بخوانيم نميتوانيم بيچارهها راست ميگويند همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيدش نقل كرده وقتي كسي به حضرت عرض كرد چطور توفيق نماز شب نداري؟ فرمود: «قيّدتك ذنوبك»[25] آخر گناه روز دست و پاي تو را بست وقتي بست چطوري ميتواني از بستر بلند شوي؟ اگر گناه واقعاً هست چه اينكه هست و با گنهكار رابطه دارد و دست و بال انسان را ميبندد اين دوتا آيهاي كه دارد كه بعضيها بستهاند، بعضي آزاد معناي خودش را پيدا ميكند ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[26] فرمود خيليها رَهناند يك آدم بدهكار بايد گِرو بسپارد ديگر مگر آدم بدهكار را همين طور رها ميكنند اگر كسي بدهكار مالي باشد بالأخره خانه و باغ و راغ را گِرو ميدهد، اما اگر بدهكار ديني باشد و گناه بكند از او خانه رَهن نميگيرند كه خودش را رهن ميگيرند اين دوتا آيه ميگويد كه خيليها به استثناي كساني كه اصحاب مِيمنتاند اينها چون بدهكارند ما اينها را گِرو گرفتيم، خب اين آزاد نيست ديگر اينكه ميبينيد بعضيها ميگويند ما هر چه ميخواهيم فلان كار را بكنيم نميتوانيم راست ميگويند بيچارهها براي اينكه بندند، خب آدم فكّ رهن ميكند.
بيان نوراني پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) اين بود كه «إنّ أنفسكم مرهونة بأعمالكم ففكّوها باستغفاركم»[27] در اثر گناه بدهكاري شما را گِرو گرفتهاند بايد فكّ رهن كنيد و آن توبه و استغفار است.
بنابراين اينكه فرمود: ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[28] ناظر به همين بخش است، اينكه فرمود: «قيّدتك ذنوبك» ناظر به همين بخش است پس ﴿كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ﴾ و اين كتاب طوري است كه اين شخص ﴿يَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ نه «يلقي» آن كتاب اين شخص را خود شخص آن كتاب را ميبيند و كاملاً هم ميشناسد.
پرسش:...
پاسخ: بله خب براي اينكه هيچ راهي براي كتمان نداشته باشد در دنيا اين شخص به دروغ گفتن عادت كرده در قيامت هم برابر اوايل سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه گذشت مشركان در صحنهٴ قيامت ميگويند ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾[29] ما كه بتپرست نبوديم آنگاه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾[30] ببين چطور دارند دروغ ميگويند اينهايي كه كِذب براي اينها مَلكه شد در خواب هم بخواهند حرف بزنند اين بددهنها در خواب هم كه بخواهند حرف بزنند فحش ميدهند مثلاً كسي كه دانشجوست يا طلبه است كارهاي تحقيقي و پژوهش علمي دارد در خواب هم كه بخواهد حرف بزند در همين فضاي علم و سؤال و جواب و تحقيقات علمي همين مسائل را ميگويد يك آدم بددهن هم وقتي كه در خواب ميخواهد حرف بزند همين فحّاشي ميكند.
در زمان بيداري زبان در اختيار خود ماست هر چه خواستيم ميگوييم اما وقتي خوابيديم يا مُرديم ما در اختيار عمل هستيم نه عمل در اختيار ما آن عمل به زبان ميگويد فحش بگو، فحش ميگويد آن عمل صالح به زبان ميگويد ذكر بگو، ذكر ميگويد در قيامت يك عده هم در همان جهنم هم كه هستند باز به يكديگر فحش ميدهند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[31] اين چون عمري به بدگويي و لعن و سَبّ و لعن عادت كرده است آنجا هم كه ميرود فحش ميدهد اين فحش محصول مَلكات نفساني اوست نه اينكه با اختيار اين كار را بكند بگويند حالا معصيت كرده فحش داده آنجا كه جاي كار تشريعي و معصيت و امثال ذلك نيست.
غرض آن است كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم گذشت كه اينها تكذيب ميكنند خداي سبحان ميفرمايد: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾[32].
مطلب ديگر اينكه حالا كه اين نامهها سردرآورده افسوس شروع ميشود يا نشاط شروع ميشود اين ﴿يَا لَيْتَ﴾، ﴿يَا لَيْتَ﴾، ﴿يَا لَيْتَ﴾، ﴿يَا لَيْتَ﴾ آن روز ظهور ميكند به ما گفتند قبل از اينكه يك ﴿يَا لَيْتَ﴾هاي تلخي به انتظار شما باشد يك ﴿يَا لَيْتَ﴾هاي خوبي را در دنيا بگو در زيارت وارث در ساير زيارتها به اين بزرگان بگو «يا ليتنا كنا معكم فنفوز معكم فوزاً عظيما» اين «يا ليت» «يا ليت» گفتنها چيز خوبي است كه انسان بگويد اي كاش ما با اينها بوديم بعد از مرگ دوتا «يا ليت» را قرآن كريم نقل ميكند يك «يا ليت» صالحان است كه ميگويد اي كاش قوم من ميدانستند خدا نسبت به من چگونه كريمانه عمل كرده است يك «يا ليت» طالحان است كه ميگويند اي كاش من نميفهميدم كه كتاب من چه بود، اي كاش نامه من به دست من نميرسيد و مانند آن. هر دو را قرآن كريم نقل كرده است براي اينكه اين طائر با اينهاست حالا يا نظير جايزههاي المپيادي است كه فخرآفرين است يا نظير طوق لعنت.
در سورهٴ مباركهٴ «يس» اين بخش از ﴿يَا لَيْتَ﴾ آمده شهيد سورهٴ «يس» حرفش اين است وقتي شربت شهادت نوشيد و وارد بهشت شد آيه سورهٴ مباركهٴ «يس» اين است آنكه گفت ﴿إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ﴾[33] بعد شربت شهادت نوشيد و وارد بهشت شد حالا ولو جنّت برزخي ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾[34] از همان برزخ اين شهيد براي بازماندگان خودش پيام ميدهد ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾[35] پيام همه شهدا اين است پيام همه شهدا اين است اي كاش بازماندگان ما ميدانستند كه خدا با ما چه كرده است.
اما ﴿يَا لَيْتَ﴾ افسوسآفرين و افسوسبخش ديگري كه در سورهٴ مباركهٴ «حاقّه» است به اين صورت بيان شده آيه نوزده سورهٴ مباركهٴ «حاقّه» اين است ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُا كِتَابِيَهْ ٭ إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلاَقٍ حِسَابِيَهْ ٭ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ ٭ فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ﴾ اين براي آن كسانياند كه اعمال صالح داشتند تا ميرسيم به كساني كه نامه اعمالشان دست چپ يا پشتسر داده شد آيه سورهٴ «حاقه» ﴿وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ﴾[36] اي كاش اين كتاب من به دست من نميرسيد ﴿وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ ٭ يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ ٭ مَا أَغْنَي عَنِّي مَالِيَهْ ٭ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ﴾[37] آنگاه ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[38] اين ﴿يَا لَيْتَ﴾، ﴿يَا لَيْتَ﴾ براي همه است خوبان ميگويند ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ﴾ اي كاش قوم من و طايفه من ميدانستند كه خدا با من چگونه كريمانه رفتار كرد تبهكاران هم ميگويند اي كاش اين كتاب به دست ما نميرسيد ﴿يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ ٭ مَا أَغْنَي عَنِّي مَالِيَهْ ٭ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ﴾ آن قدرت و سلطنت و هياهوي ما رخت بربست اي كاش نامه اعمال ما به دست ما نميرسيد.
جمعبندي اين بخشاش هم اين است كه ﴿مَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْهَا﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ صلاح هر صالحي به سود خود اوست، تباهِ هر تبهكاري به زيان اوست هيچكسي بار ديگري را به دوش نميكشد اين يك اصل قرآني است كه ﴿لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ بحث مبسوطش در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيه 164 گذشت آيه 164 انعام كه مبسوطاً اين بحث را به عهده داشت اين بود ﴿وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي ثُمَّ إِلَي رَبِّكُم مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ آن آياتي هم كه دارد كه اثقال خود ﴿وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾[39] در آنجا مطرح شد بعضيها دو برابر بار حمل ميكنند اين نه براي آن است كه بار ديگران را حمل ميكنند براي اينكه گناه خودشان دوتا گناه است، دوتا بار است آنها كه ﴿ضلوا واضلوا﴾ هم بيراهه رفتند هم ديگران را به كجراهه رفتن وادار كردن هم بار ضلالت دارند يك، هم بار اضلال دارند دو اينچنين نيست كه آنها كه بارشان دو برابر است بار ديگري را حمل كرده باشند هر دو بار خودشان است يك بار براي خودشان است كه گمراه شدند معصيت كردند، يك سلسله بارهاي سنگين هم بار اضلال است كه ديگران را گمراه كردهاند وگرنه هيچكس بار ديگري را به دوش نميكشد حالا ميرسيم به جمله ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ تكوير، آيهٴ 14.
[2] . سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[3] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 30.
[4] . سورهٴ تكوير، آيهٴ 14.
[5] . سورهٴ واقعه، آيات 49 ـ 50.
[6] . سورهٴ قمر، آيهٴ 7.
[7] . سورهٴ ذاريات، آيهٴ 47.
[8] . سورهٴ اراهيم، آيهٴ 48.
[9] . سورهٴ تكوير، آيهٴ 1.
[10] . سورهٴ تكوير، آيهٴ 11.
[11] . سورهٴ تكوير، آيهٴ 2.
[12] . سورهٴ زمر، آيهٴ 67.
[13] . سورهٴ زمر، آيهٴ 67.
[14] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 104.
[15] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 48.
[16] . سورهٴ نساء، آيهٴ 56.
[17] . سورهٴ تكوير، آيهٴ 14.
[18] . سورهٴ صافات، آيهٴ 102.
[19] . سورهٴ تكوير، آيهٴ 10.
[20] . سورهٴ قمر، آيهٴ 7.
[21] . سورهٴ يس، آيهٴ 51.
[22] . سورهٴ ق، آيهٴ 22.
[23] . سورهٴ نور، آيهٴ 35.
[24] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 53.
[25] . توحيد صدوق، ص97.
[26] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 38.
[27] . بحارالأنوار، ج56، ص220.
[28] . سورهٴ ق، آيهٴ 22.
[29] . سورهٴ انعام، آيهٴ 23.
[30] . سورهٴ انعام، آيهٴ 24.
[31] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[32] . سورهٴ انعام، آيهٴ 24.
[33] . سورهٴ يس، آيهٴ 25.
[34] . سورهٴ يس، آيهٴ 26.
[35] . سورهٴ يس، آيات 26 ـ 27.
[36] . سورهٴ حاقه، آيهٴ 25.
[37] . سورهٴ حاقه، آيات 26 ـ 29.
[38] . سورهٴ حاقه، آيهٴ 30.
[39] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 13.