اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً ﴿4﴾ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً ﴿5﴾ ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً ﴿6﴾ إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً﴿7﴾ عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴿8﴾
تناسب آيه اول و آيات بعد اين است كه در آيات بعد جريان مسجد اقصيٰ و بيت مَقدِس و اينها مطرح است لذا در صدر اين سوره جريان اسراي از مسجدالحرام به مسجد اقصيٰ مطرح شد كه مناسب با آنها باشد، اين يك.
دوم اينكه جريان حضرت نوح، همراهان حضرت نوح، ذراري حضرت نوح در سورهٴ مباركهٴ «هود» كه بحث مبسوطش مربوط به آن قسمت است آنجا بازگو شد از آيات سورهٴ «يونس» كمك گرفته شد، از آيات سورهٴ «صافات» كمك گرفته شد كه همراهان حضرت نوح چه كساني بودند؟ آنچه كه در آيه 77 سورهٴ «صافات» دارد ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾ با آنچه كه در سورهٴ «اسراء» آمده است كه ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا﴾[1] چگونه جمع ميشود مبسوطاً در آنجا بحث شد.
مطلب سوم آن است كه اين كتابي كه ذات اقدس الهي به بنياسرائيل عطا كرد تورات است چون اين ﴿الْكِتَابِ﴾ي كه قبلاً گفته شد تورات است اين عهد خارجي است آنچه كه در آيه بعد آمده است ﴿وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ﴾ اين عهد ذكري است يعني در همان تورات ما اين مطالب را نوشتيم، اگر مربوط به قضا و قَدر باشد اين به لوح محفوظ و اينها برميگردد كه ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِيَبةٍ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا﴾[2] كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» است. آن لوح محفوظ است يا كتاب ديگر، اما اينجا اين كتاب «الف» و «لام»ش، «الف» و «لام» عهد ذكري است آن كتاب كه بار اول ذكر شد عهد خارجي است ﴿قَضَيْنَا﴾ هم يعني اعلام كرد.
مطلب بعدي آن است كه نه زمانش مشخص است، نه افرادش مشخص چون زمانش مشخص نيست، افرادش مشخص نيست پس بنابراين اختيار همچنان محفوظ است هر كس احتمال ميدهد كه انشاءالله صَلاح نصيب او باشد و از فساد نجات پيدا كند يا خائف است كه فساد دامنگير او بشود و از صلاح محروم باشد بين خوف و رجا به سر ميبرد و اختيارش هم محفوظ است، اگر ذات اقدس الهي به اشخاص معيّن در زمان معيّن اين اعلام را كرده باشد كه شما الاولابد فساد ميكنيد، بله اين كار قطعي است و با اختيار هماهنگ نيست، اما وقتي به طور اجمال به نحو قضيهٴ مُهمله مثل «كلي في المعيّن» كه اين طور ميشود مگر كسي كه به عنايت الهي مشمول رحمت باشد اختيار هميشه محفوظ است، بين خوف و رجا براي هميشه اينها ميتوانند به سر ببرند و مانند آن.
جناب فخررازي برابر همان مبناي اشاعره اين را حمل بر جبر كرده است و برانگيخته شدن آن گروه مهاجم را هم طبق جبر ميداند و فساد اين اسرائيليها را هم بر اساس جبر ميداند كه اين يك امر بيّنالغياي است كه در موارد ديگر بطلانش روشن شد اينجا هم بطلانش روشن است. ﴿وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ﴾ كه ﴿لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ﴾ منظور از اين ارض همان محدودهٴ خاصّ خودشان است آن روز دو قدرت بزرگ در خاورميانه بود يكي امپراطوري ايران بود يكي هم امپراطوري روم. در آن روزگارها اين دو امپراطوري گاهي به جان هم ميافتادند، گاهي اقمارشان جنگ داخلي داشتند، اگر اقمارشان جنگ داخلي داشته باشند فساد همان مقطعي و موضعي است مثل افرادي كه در مصر بودند يا بيتالمقدِس بودند و مانند آن، اما وقتي امپراطوري روم با امپراطوري ايران درگير ميشد فساد كلّ خاورميانه را ميگرفت. اين دو قدرت آن روز به قدري معروف بودند كه اگر گفته ميشد كه فلان قدرت شكست خود معلوم بود كه چه كسي شكست داد، اگر در سورهٴ مباركهٴ «روم» آمده است كه ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾[3] معلوم است كه چه كسي غالب است ديگر نفرمود ايران غالب شد براي اينكه آن روز در خاورميانه در برابر امپراطوري روم غير از امپراطوري ايران كسي نبود چون اينچنين بود فاعل را ذكر نكرد فقط مفعول را ذكر كرد فرمود: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ اما چه كسي غالب شد همه ميدانند كه كسي نميتواند امپراطوري روم را شكست بدهد مگر ايران، اگر هم ميفرمود «غلبت ايران» معلوم بود كه آنكه فاتح و پيروز است فقط امپراطوري روم است زيرا كسي كه بتواند امپراطوري ايران را شكست بدهد غير از امپراطوري روم قدرت ديگري نبود.
آن روز كه اين جهان اول، جهان اول كه ميگفتند يعني شوروي جهان اول بود و آمريكا هم جهان اول بود هيچكدام جهان دوم نبودند جهان دوم همين كشورهاي صنعتي مثل اروپا و چين و اينها بودند، جهان سوم همين فقرا و تحت استعمار و اينها بودند. آن روز جهان اول همين دو قدرت بودند يعني هم شوروي جهان اول بود و هم آمريكا، اگر ميگفتند شوروي شكست خورد يعني آمريكا پيروز شد، اگر ميگفتند آمريكا شكست خورد يعني شوروي پيروز شد. در خاورميانه غير از اين دو قدرت، قدرتي نبود.
بنابراين بنياسرائيل نميتوانست فساد در خاورميانه ايجاد كند اين ﴿فِي الْأَرْضِ﴾ كه ميگويند همان شهر خودشان، روستاي خودشان، محلّ خودشان و مانند آن، ولي اگر فساد به يكي از اين دو امپراطوري اسناد داده ميشد معلوم ميشد كه كلّ خاورميانه آسيب ميديد. وجود مبارك حضرت امير در همان خطبه «قاصعه» دارد كه بالأخره وجود مبارك ابراهيم قيام كرد و حكومتي تشكيل داد و فرزندان او به حكومت رسيدند و در همين منطقه مياني حجاز و عراق و شام و اينها مصر و امثال ذلك حكومت ميكردند اينكه در خطبه 192 نهجالبلاغه آمده است ناظر به همين قسمت است. فرمود اينها در اثر اختلاف همين پيغمبرزادهها در اثر اختلاف به جايي رسيدند كه كِسرا، اكاسره و قياصره. اكاسره همين كسراهاي ايران بودند امپراطوران ايران، قياصره همين قيصرهاي روم بودند امپراطورهاي روم. فرمود اكاسره و قياصره اين پيغمبرزادهها را به دام كشيدند اينها را اصحاب دَبر و وَبر كردند اينها پيغمبرزاده بودند، حكومت ميكردند، مورد احترام بودند اين امپراطوري كه از شرق حجاز آمد و آن امپراطوري كه از غرب حجاز آمد اينها كه در اثر اختلاف به جان هم افتادند اينها را گرفتند چارودار كردند خلاصه حرف اين است فرمود من را تنها نگذاريد، اختلاف نكنيد وگرنه اين دوتا قدرت شما را به همان اصحاب دَبر و وَبر همين است. دَبر اين زخم پشت شتر را ميگويند، خب زخم پشت شتر را همان چارودارش ساربانش تيمار ميكند ديگر. وَبَر اين كُرك روي سينه شتر را ميگويند، خب همين چارودارها اينها ميچينند ديگر ديگري نميآيد بچيند كه. فرمود شما يادتان باشد، حواستان جمع باشد اگر اختلاف كرديد اينها از شرق ميآيند، آنها از غرب ميآيند و همان طوري كه پيغمبرزادهها را، فرزندان اسحاق و اسماعيل را اصحاب دَبر و وَبر كردند شما را هم چارودار ميكنند اين طور نيست كه آنها كه مسلّط شدند به شماها پُست كليدي بدهند كه آن روز در خاورميانه غير از اين دو قدرت نبود مثل اينكه در زمان قبل از فروپاشي شوروي در كلّ كُرهٴ زمين بيش از اين دو قدرت نبود. در سورهٴ «روم» كه فرمود: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾[4] يعني ايران پيروز شد ﴿وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ﴾[5] يعني ايران شكست ميخورد اين عصارهٴ سوره بود.
وجود مبارك حضرت امير آن را در خطبه اين طور فرمود اينجا هم ذات اقدس الهي وقتي فساد در زمين را به بنياسرائيل اسناد ميدهد نميشود گفت كلّ زمين براي اينكه كلّ زمين آن روز به سه قسمت تقسيم شده بود شرق حجاز را امپراطوري ايران گرفته بود و اين كشور، كشور شاهنشاهي بود كشوري را شاهنشاهي ميگويند كه نه تنها از ملت و رعيت خود باج ميگيرد و ماليات ميگيرد از كشورهاي كوچك ديگر كه جزء اقمار او هستند آنها هم باج ميگيرد وگرنه كشور شاهي و سلطنتي بود نه شاهنشاهي، اگر گفتند شاهنشاهي يعني شاهِ شاهان است و همين طور هم بود ايران آن هم امپراطوري روم بود.
بنياسرائيل آن توان را نداشت كه كلّ خاورميانه را به فساد بكشد پس مقطعي بود چه اينكه آنهايي هم كه آمدند بر اينها مسلّط شدند هم مقطعي بود يعني بابليها آمدند شورش كردند و اين بنياسرائيل را هم به آن روز سياه نشاندند. امپراطوري ايران از شرق قيام كرد با بابليها درگير شد آنها را سركوب كرد فايده بالعرض اين كار هم نصيب بنياسرائيل شد كه بنياسرائيل هم آزاد شدند بعد از مدتي اينها ممنون ايرانيها شدند كه اينها را آزاد كردند براي اينكه ايرانيها بابليها را سرِ جايشان نشاندند و اين بنياسرائيل آزاد شد. بار دوم كه فسادشان شروع شد امپراطوري روم حمله كرد و اينها را از پا درآورد.
از اين بخش آيات برميآيد كه چه شرق آن روز، چه غرب آن روز اينها يك خُلق و خوي درندگي مشتركي داشتند وارد مراكز عبادي بشوند، مسجد را خراب بكنند، كتاب مقدس را بسوزانند اين كارها را ميكردند بار اول كه بُختنصر مسلّط شد بر اينها از همان بابل اينها را مسجدهايش را تخريب كرده توراتشان را سوزانده و مانند آن.
بار دوم هم از همان گروه بر همين بنياسرائيل مسلّط شدند و اينها را به اين روز درآوردند هيچكدام از اينها آدمهاي صالحي نبودند براي اينكه دارد ﴿لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخلوهُ أوَّلَ مرَّة﴾ اگر حكومت، حكومت الهي بود تحت رهبري انبياي الهي بود يا اگر بر وجود مبارك وليعصر(ارواحنا فداه) تطبيق بشود آنها هرگز وارد حريم خصوصي نميشوند، زن و بچه مردم را كار ندارند، در خانههاي مردم نميروند، مسجد را نميسوزانند، تورات را نميسوزانند اين معلوم ميشود كه از همان يا قَدَرهاي بُختنصري هستند يا مثل آنها كه تفاوت اخلاقي ندارند، اعتقادشان يكي، اخلاقشان يكي همهشان خوي درندگي دارند نميشود تطبيق كرد بر مقدّسات ديني.
در روايات ما بر جريان شهادت حضرت امير، شهادت امام حسن، شهادت سيدالشهدا(سلام الله عليهم اجمعين) تطبيق شده و بر قيام وجود مبارك حضرت وليعصر(ارواحنا فداه) تطبيق شده كه يكبار قبل از قيام وجود مبارك حضرت بر قاتلان اهلبيت حمله ميكنند آنها را از پاي درميآورند، بار ديگر كه به وسيله ظهور حضرت تأمين ميشود اين يك تطبيق است و اصل كلي است و درست هم هست براي اينكه قرآن كريم فرمود جريان بنياسرائيل نه اوّلين قضيه بود، نه آخرين قضيه و به عنوان ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ يك اصل كلي و سنّت الهي را بيان كرده فرمود دوبار واقع شده ولي اصل همين است ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ الآن اينها در همينها همين اسرائيليها، همين صهاينه آمدند اشغال كردند عدهاي را آواره كردند، تقريباً نزديك شصت سال است كه اينها را در اردوگاه آوارگان آوارگي ميكنند و آنها را نگه داشتند، خب همان خداي سبحان فرمود: ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ ممكن است به وسيله همين حزبالله، به وسيله نيروهاي تأييديه الهي اينها را سركوب بكنند آدم اميدوار است كه انشاءالله اينچنين باشد نه براي اينكه حالا آن بار دوم گذشت ديگر خبري نيست فرمود: ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ يعني اصل كلي همين است اصل كلي اين است كه فساد را ما تحمل نميكنيم به احسن وجه اين فساد را برميداريم.
بنابراين اگر در بعضي از روايات آمده است كه اين مربوط به قتل و شهادت اهلبيت(عليهم السلام) است و قبل از ظهور حضرت يك عده قيام ميكنند و آن قيام نهايي به بركت حضرت است كه اينها حق است بر اساس ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ و اگر درباره حزبالله لبنان اينها اميدوارند كه به دست اينها اسرائيل محو و نابود بشود اين حق است بر اساس ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ اما آن قضاياي تاريخي يكي مربوط به بُختنصر است، يكي هم مربوط به همفكران و همعقيدهها و همكيشان و همخُلقان آن طايفه كه اينها فساد كردند و فساد كردند تعبير قرآن اين است كه ﴿وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً﴾ هر چه به دستشان رسيد خراب كردند اين ﴿مَا﴾ چه موصوله باشد چه مصدريه معنايش اين است كه هر چه را يا مدّت عُلو اينها تبتير بودند اهل تبتير بودند تبار بودند، هلاك بودند، اهلاك ميكردند فرمود هر چه دست اينها رسيد خراب كردند ﴿وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا﴾ چون اينها عُلوّ كردند، استعلا داشتند، استكبار داشتند، خب يك مستكبر وقتي وارد بر سرزمين ميشود همه كيان آن مملكت تحت قدرت اوست ديگر فرمود هرچه زير دست آنها بود خراب كردند ديگر آثار فرهنگي و ميراثي و مركز ديني و كتاب آسماني و زاهد و عابد و اينها نشناختند ﴿وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا﴾ آنچه كه بر او عالي شدند و مستعلي شدند و سلطه پيدا كردند ﴿تَتْبِيراً﴾ به صورت صيغهٴ باب «تفعيل» كثرت، مبالغه همه اينها را همراهي ميكند بنابراين يك اثر علمي ندارد كه بگويي حالا اين دوتا قضيه واقع شده است ديگر صهاينه و اسرائيل هر كاري بخواهد بكند آزاد است، خير ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[6] است يك، و وعدهٴ الهي در ذيلش اين است كه ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ دو، در سورهٴ مباركهٴ «انفال» هم اين بحث گذشت ﴿وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾[7] در چند جاي قرآن آمده گاهي به صورت فعل ماضي، گاهي به صورت فعل مضارع فرمود شما برگرديد غضب ما هم برميگردد، شما آدم بشويد لطف ما هم برميگردد ولي اصل بر رحمت ماست در همين بخش پاياني فرمود: ﴿عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ﴾ غضب و قهر الهي مقضي بالعرض است اينكه گفته شد قبلاً هم اين بحث چند بار گذشت اينكه گفته شد رحمت خدا بر غضب او سابقه دارد نه يعني رحمت، هشت در بهشت به ما ميدهد و غضب هفت در جهنم را به عهده دارد او قدري بيشتر قدري كمتر اين معنايش نيست كه رحمت خدا بيش از غضب خداست. سخن از افزايش رحمت بر غضب نيست، سخن از مزيد رحمت بر غضب نيست كه رحمت خدا بيش از غضب خداست سخن از سبقت است «يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»[8] نه «من زادت رحمته علي غضبه» اگر سابق است پس پيشرو است، پيشواست امام است، رهبر است يعني پيشاپيش غضب امامي حركت ميكند به نام رحمت. غضب مأموم است، تابع است كجا بايد غضب بكند رحمت بايد دستور بدهد تا رحمت دستور نداد، غضب ظهور نميكند معناي سابق و لاحق اين است «يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ» اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) مفسّر همين جمله است به خدا عرض كرد «أَنْتَ الَّذِي تَسْعَي رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ»[9] اي خدايي كه قبل از اينكه غضب بكني، مهندس غضب رحمت است، معمار غضب رحمت است، امام غضب رحمت است، اَمام غضب رحمت است، پيشاپيش رحمت ميرود بررسي ميكند كه كجا بايد كُشتار بشود، كجا بايد رفتار مهربانانه بشود تا امام دستور ندهد مأموم حركت نميكند، اگر قاضي عادلي دستور داد قاتل را بر اساس ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ﴾ قصاص كنيد اين قصاص رحمت است، چرا؟ براي اينكه به فرمان عدل اين قصاص حاصل شده اول رحمت فتوا داد، بعد شمشير شروع كرد به فعاليت، اگر اين است ذات اقدس الهي بر اساس همان «يا مَن سَبَقَت رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ»[10] فرمود: ﴿عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ﴾ اين هست، اما ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ ما اساس كار ما، مهندسي كار ما، معماري كار ما، كارگري كار ما، كارگرداني كار ما رحمت است ما جز رحمت نداريم
از رحمت آمدند و به رحمت روند باز من رحمة بدا و الي ما بدا يعود
عالم را رحمت ميگرداند نه غضب، اگر شما قاتلي را مجازات كرديد رحمتِ شماست براي اينكه به نظام داريد رحمت ميكنيد، به قانون داريد رحمت ميكنيد، به امت داريد رحمت ميكنيد، به مكتب داريد رحمت ميكنيد، به آن مظلوم و بازماندهها و اولياي دَم داريد رحمت ميكنيد. جهنم رحمت است براي اينكه آن رحمت مطلقه دستور داد كجا رحمت باشد، كجا غضب باشد و مانند آن.
اين آيه مباركه سه بخش دارد بخش اوّلش ناظر به همين اصل كلي است كه جهان مأموم است و امام جماعت جهان رحمت الهي است كه او رحمان مطلق است. بخش سومش هم اين است كه ﴿وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾ اينكه ميبيند ما كفار را آنجا محاصره ميكنيم آنجا زنداني ميكنيم براي آن است كه زنداني كردن مجرم رحمت است يعني دست اين اراذل و اوباش را باز گذاشتن رحمت است يا اينها را به بند كشيدن رحمت است؟ قبلاً هم ملاحظه فرموديد كه اراذل معنايش معلوم است اوباش يك اصطلاح حديثي دارد از آنجا به كلام سرايت كرد از آنجا به مسائل اجتماعي و سياسي راه پيدا كرد اين اوباش جمع وَبْش و وَبَش است آن چِركها و سفيديهاي روي ناخن را ميگويند وَبْش اين چركهاي روي دست را ميگويند اوباش. در روايات ما هست كه يك عده اوباشاند از آنجا به كلام راه پيدا كرد كه ميگويند اشاعره اينچنين گفتند، معتزله اينچنين گفتند، «وقالت الاوباش» آنها كه رأي خاصّ علمي ندارند آنها را در اصطلاح كلامي ميگويند اوباش. از حديث به كلام رفت، از كلام به مسائل سياسي و اجتماعي آمد كه ميگويند اراذل و اوباش، اراذل و اوباش، خب اوباش را به زندان بردن رحمت است فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾ ما يك عده را محاصره ميكنيم، زندان ميكنيم ما خواستيم رحمت بكنيم چطوري رحمت بكنيم به جامعه؟ رحمت كردن به جامعه تأمين امنيت جامعه است فرمود كسي كه با داشتن عقل و فطرت از درون، با وحي و نبوت و امامت از بيرون هم بيراهه رفته، هم راه ديگران را بسته ما بارها به او مهلت داديم گفتيم اتمام حجت كرديم راه جز به بند كشيدن او نيست، پس ﴿عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾.
بنابراين ديگر احتمال اينكه منظور از اين زمين كلّ زمين باشد با آن سبك تاريخي كه بنياسرائيل قَدَر خاورميانه نبودند هماهنگ نيست.
پرسش:...
پاسخ: آن براي اينكه «بحبل من الناس» است يعني آمريكا دارد اين كار را ميكند و جهاني بودنش براي اينكه اينها پيرو او هستند دست اين آمريكا را همين اعراب اينها دوتا خطر داشتند در همين جريان هستهاي تلاش و كوشش آمريكاي پليد اين بود كه اروپا را با خود متّحد كند كه الحمدلله موفق نشد، در جريان خاورميانه جريان اسرائيل سعي كرد اين اعراب بيعقل را با خود متّحد كند كه موفق نخواهد شد بالأخره مردم مسلماناند و بيدارند و امام و شهدا را خدا با انبيا محشور بكند خونشان اثر كرده اين دوتا غرض را اين آمريكاي پليد داشت هم در جريان هستهاي اروپا را خواست با خود موافق كند بالأخره پيش نبرد هم در جريان بنياسرائيل و صهاينهٴ خاورميانه اين اعراب را ميخواهد با خود موافق كند، متّحد كند كه انشاءالله موفق نميشود اين به اسلام مردم وابسته است.
بنابراين اصرار اينكه حالا وعدهٴ دوم نيامده نيست براي اينكه هر روز در پيش است ممكن است وعده دهم و صدم و هزارم هم باشد اصل كلي را ذات اقدس الهي بيان كرد ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ دوبار گذشت بار سوم، بار چهارم، بار پنجم هم خواهد بود ما هر لحظه بايد اميدوار باشيم.
پرسش:...
پاسخ: وقتي اسلام آمد فتح كرد عدهاي پذيرفتند مسلمان شدند و اسلام آنها در همان سرزمين خودشان نگه داشته الآن مسلمين آنجا هستند كه به وسيله اسلام آمدند اينها مهاجماند از جاي ديگر آمدند الآن هم انتخابات بكنند ببينند كه سكنهٴ آنجا كه با طوع و رغبت اسلام آوردند و اسلام آنها را در همان سرزمين نگه داشته چه چيزي ميگويند. همين فلسطينها آبا و اجدادشان همين اهل كتاب بودند ديگر حالا يا مسيحي بودند يا يهودي اينها مسلمان شدند اسلام را قبول كردند ديگر. اين مردمي كه با طوع و رغبت خودشان يك دين الهي را قبول كردند اينها را دارند بيرون ميكنند اين فلسطينيها كه از جاي ديگر نيامدند كه اينها كه مهاجر نيستند كه اين يهوديها مهاجرند يك چندتا يهودي بالاصل آنجا هستند آنها هم از اين صهاينه به ستوه آمدند اينكه بيگانه است مزاحم است آنكه آشناست كه مزاحم نيست الآن ايران يهودي دارد، مسيحي دارد همه با هم داريم زندگي ميكنيم كسي مزاحم كسي نيست همه در پناه يك حكومت به نام اسلام حكومت اسلامي را قبول كرديم ولو آنها دين ديگر دارند و در پناه حكومت اسلامي داريم زندگي مسالمتآميز ميكنيم، اما آنها وقتي اسلام آمد كثيري از مردم ﴿يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾[11] به سرزمين خودشان وارد شدند اينها كه از جاي ديگر نيامدند اين مهاجران اسرائيلي فاسد مفسد از جاهاي ديگر آمدند آن يهودي بالاصل، آن مسيحي بالاصل كه جِزيه داد، ماند بايد بماند آنها هم كه اسلام آوردند هم ميمانند بايد بمانند اينها شهر و كشورشان را اداره ميكنند اينكه از خارج آمده و داخلي را الآن شصت سال است آواره كرده بحث است.
بنابراين نميشود گفت كه چون بيتالمقدس قبلاً براي يهوديها بود حالا هم براي يهوديهاست بله بيتالمقدس سرزميني بود براي ساكنان او، ساكنان آنها اكثريت قريب به اتفاق اسلام آوردند در كشور خودشان دارند زندگي ميكنند ديگر، مگر ما نياكان ما مجوس نبود اسلام آورديم الآن در كشورمان اسلامي زندگي ميكنيم ديگر. نبايد گفت چون دو هزار سال قبل اينها مجوس بودند حالا بايد از اين كشور بروند بيرون بالأخره اين كشور براي ما بود، ما هم اسلام را قبول كرديم در همين كشور داريم زندگي ميكنيم ديگر نبايد آن بنياسرائيلي كه مسلماناند يك، يهودياند، آن بنياسرائيلي كه مسيحياند اينها محترماند در فلسطين دارند زندگي ميكنند ديگر. الآن حرف حكومت اسلامي، حرف مردم آزاد جهان اين است كه شما بايد يك انتخابات آزاد بكنيد اينها كه سرزمين فلسطين براي آنهاست از جاي ديگر نيامدند حالا يا يهودياند يا مسيحياند اكثريت قاطعشان هم مسلماناند هر چه مردم فلسطين گفتند همان را شما قبول كنيد اين است كه آنها نميگذارند ولي خب ذات اقدس الهي همان بيان نوراني حضرت سيدالشهدا(سلام الله عليه) است كه اگر كسي به همان سهراهي جدا شدن اين قافلهها كه از مكه برميگشتند عدهاي ميخواستند طرف كوفه بروند، عدهاي هم مثل خود حضرت طرف كربلا، عدهاي هم راههاي ديگر در همان سهراهي وجود مبارك سيدالشهدا(سلام الله عليه) آن خطبه را خواند فرمود بايستيد من اين خطبه را بخوانم بعد حالا هر طرف خواستيد برويد، برويد فرمود من خودم از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شنيدم «من رأي سلطاناً جائراً» كذا و كذا و كذا و قيام نكند و او را سرِ جايش ننشاند «حقيقاً علي الله أن يدخله مُدخله»[12] من شنيدم كه پيغمبر فرمود اگر كسي ظالمي را ببيند جلوي ظلم ظالم را نگيرد خدا اين آدم بيتفاوت را با ظالم يكجا به جهنم ميبرد بعد فرمود حالا مختاريد هر طرف ميخواهيد برويد، برويد.
الآن حرف همه آزادهها اين است بالأخره هم روزي ميرسد كه مسلمانهاي حجاز قيام ميكنند، مسلمانها اردن و خليج فارس و آن بحرين و عمان و ابوظبي و همه اينها قيام ميكنند بالأخره حكومت اسلامي انشاءالله به پا ميشود نبايد نگران بود آن رواياتي كه درباره وجود مبارك حضرت است آن حرف آخر را ميزند آن هم حق است اما بر اساس ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ حق است نه اينكه مثلاً واقعه دوم آن باشد واقعه دوم مثل واقعه اول ﴿لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ﴾ است.
بحثهاي عميق كه مطرح ميشود اين بحثهاي ادبي كه «لام» چه «لام»ي است اين «نون» براي چه جزم شده اينها جزء پسلرزههاي بحث است گاهي كم و زياد ميشود اين «نون»ها كسر شده نظير اين «لام»، «لام» عاقبت است ﴿لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾[13] است كه براي آن چون منصوب است محذوف شده نه براي جزم كه «لام»، «لام» امر باشد.
خب، فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ گاهي ممكن است سؤال بشود كه خب آدم وقتي براي ديگري مدرسه ميسازد، براي ديگران درمانگاه ميسازد چگونه ﴿أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ﴾ كسي ميگويد من خودم مسكن دارم نياز به مسكن ندارم ولي براي عدهاي خانه ساختم من خودم نيازي به درمانگاه ندارم ولي براي ديگران درمانگاه ساختم پس احسان به غير كردم.
اين سخن ناصواب است براي اينكه هر كاري را كه انسان انجام بدهد بالاصاله و بالذات در حيطه نفس خود آدم ميماند يك، آثار اوّليهاش به خود آدم برميگردد دو، سايه اين كار به غير ميرسد سه، مثل اينكه آدم در خانه خودش باغي درست كرده او را معطّر كرده درختهاي باروري غرس كرده، گُلهاي معطّري غرس كرده گاهي نسيم ميوزد بوي اين گُلها را به شامّهٴ رهگذرها ميرساند همين چه اينكه اگر كسي بد كرده ديگري را كُشته، خب بر فرض ديگري را كُشته چه ميشود يك حيات موقّتي را از او سلب كرده، اما خودش به چه عذاب اليم گرفتار ميشود؟ ساليان متمادي در جهنم با آن وضع كه ﴿لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾[14] ميسوزد اين عمل كه ميليونها اثر دارد سايه اين اثر به ديگري رسيده مثل آن كسي كه باغ غرس كرده در خانه خودش، گاهي سايه درخت به عابر ميرسد، گاهي نسيم گُل به عابر ميرسد ممكن نيست عمل، عامل را رها كند ممكن نيست عمل كسي را به حساب ديگري بنويسند عمل حيّ است «لا يموت» اولاً اين «حيّ لا يموت» به يك حيّ ديگري وابسته است ثانياً آن همان عامل است ثالثاً و رها نميكند لذا فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[15] در رَهن عمل است، در گِرو عمل است چه بد باشد، چه خوب، اگر كسي مثلاً در داخل منزلش، در اتاق مسكونياش يك چاه فاضلابي، يك كَنيفي حفر بكند تمام اين بوهاي بدش دامنگير شامّه اوست گاهي هم ممكن است درِ اتاق باز بشود و شامّه رهگذر را آسيب برساند ولي اساس كار اين است اگر كسي در درون خودش چاهي كنده است اين چاه دائماً او را ميرنجاند نه به ديگري آسيب برساند «الا بالعرض والتبع».
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 3.
[2] . سورهٴ حديد، آيهٴ 22.
[3] . سورهٴ روم، آيهٴ 2.
[4] . سورهٴ روم، آيهٴ 2.
[5] . سورهٴ روم، آيهٴ 3.
[6] . سورهٴ فجر، آيهٴ 14.
[7] . سورهٴ انفال، آيهٴ 19.
[8] . مفاتيحالجنان، دعاي جوشن كبير.
[9] . صحيفه سجاديه، دعاي 16.
[10] . مفاتيحالجنان، دعاي جوشن كبير.
[11] . سورهٴ نصر، آيهٴ 2.
[12] . بحارالانوار، ج44، ص382.
[13] . سورهٴ قصص، آيهٴ 8.
[14] . سورهٴ طه، آيهٴ 74.
[15] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 38.