اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَآتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُديً لِّبَني إِسْرَائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِي وَكِيلاً ﴿2﴾ ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً﴿3﴾ وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً ﴿4﴾ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً ﴿5﴾ ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً ﴿6﴾ إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً﴿7﴾ عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴿8﴾
بعد از جريان نوح(سلام الله عليه) آنها كه خَلف صالح آن حضرت ماندند و از بين آنها انبياي ابراهيمي ظهور كرد و بعد از وجود مبارك ابراهيم خليل(سلام الله عليه) اسحاق و فرزندان اسحاق سِمت نبوت را داشتند انبياي ابراهيمي غالباً بنياسحاق بودند، بنييعقوب بودند كه يعقوب فرزند حضرت اسحاق است لذا بنياسماعيل شهرتي نداشتند و نامي جداي از آنها برده نشد با اينكه همه اينها جزء فرزندان نوح بودند. وجود مبارك اسماعيل توانست كمكم فرزندي به نام خاتم انبيا(عليهم آلاف التحية و الثناء) داشته باشد كه اسلام و نبوت خاصّه جزء بنواسماعيل است وگرنه آن رواج براي بنياسرائيل بود.
سرّ اينكه نام بنياسرائيل را ميبرد با اينكه بنياسماعيل هم ذريّهٴ نوح بودند براي اينكه اين فسادهاي فراوان براي بنياسرائيل است، اين شكستهاي مكرّر براي بنياسرائيل است، اين افساد مكرّر براي بنياسرائيل است پس گرچه ذريّهٴ نوح شامل بنياسرائيل يعني كه فرزندان يعقوب و او فرزند حضرت اسحاق است شامل او و شامل بنواسماعيل هر دو ميشود ولي چون بخش مهمّ اين خاورميانه با افساد اين بنياسرائيل همراه بود اسرائيليها همراه بود و قرآن دارد اين بخش را نقل ميكند لذا نامي از اسماعيل و بنياسماعيل نبرد.
فرمود ما در كتابي كه مقدّرات را تنظيم ميكنيم آنجا اعلام كرديم كه شما دوبار با دست خودتان زمينه انهدام خودتان را فراهم ميكنيد. اين قضا به معناي حُكم نيست به معناي اعلام هست و در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و ساير سُوَر فرمود هرگز ذات اقدس الهي به فساد امر نميكند در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 28 اين است ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَيَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾ هرگز ذات اقدس الهي به بدي امر نميكند چه اينكه ﴿وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾[1] پس قضا به معناي حَكمهٴ يعني دستور داد اينچنين باشيد نخواهد بود به معناي اعلام است كه خداي سبحان به شما اعلام كرد كه اين كار را ميكنيد يعني مبادا اين كار را بكنيد ولي مبتلا ميشويد و كيفرش هم مشخص شده است ﴿وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ﴾ اين افسادشان يقيني است براي اينكه با «نون» تأكيد ثقيله و با «لام» و امثال ذلك آمده است.
منظور از اين فساد، كذب و سرقت و نهب اموال خصوصي و اينها نيست بلكه بخش مهمّ از اين فساد همان فساد سياسي و حكومت و ويران كردن ملت است به دليل اينكه در تمام بخشها كنار فساد مسئله ﴿وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً﴾ را مطرح ميكند. در جريان فرعون فرمود: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ﴾[2] اين استعلا و استكبار فرعون همان است كه ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ﴾ شد، ﴿يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ﴾ شد ﴿وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾[3] شد و مانند آن. از سنخ فساد فرعون در بنياسرائيل پيدا شده است لذا فساد را با استكبار و استعلا همراه كرد فرمود: ﴿وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً﴾ اينجا هم با «نون» تأكيد ثقيله هم با وصف، هم مفعول مطلق نوعي علوّ كبير اين معلوم ميشود كه منظور فساد سياسي و حكومت باطل و امثال ذلك است.
پرسش: «علوّ علي الله» نميتواند باشد؟
پاسخ: نه خب «علوّ علي الله» كه ممكن نيست در برابر دين خدا استعلا دارند، استكبار دارند ديگر، خب مثل اينكه شيطان ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ﴾[4] يعني استكبار كرد در برابر دين خدا. ذات اقدس الهي دستور داد به آدم سجده كن، گفت به نظر من نبايد بكنم چون ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾[5] اين در برابر حُكم خداي سبحان است.
خب، فرمود شما دوبار فساد ميكنيد فسادتان هم فساد سياسي و حكومت و اعتلاست نه فساد اينكه مثلاً زياد دروغ ميگوييد يا زياد سرقت ميكنيد يا زياد مثلاً فحشا مرتكب ميشويد اين نيست بلكه بالاتر از همه اينهاست.
وقتي فرمود: ﴿لَتُفْسِدُنَّ﴾ ذات اقدس الهي هرگز در برابر ظلم ساكت و آرام نيست كيفر تلخ را براي ظالمان مشخص كرده است ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ وقتي فرمود دوبار فساد ميكنيد اين گزارش تاريخي نيست اين تهديد را به همراه دارد يعني شما دوبار فساد ميكنيد ما هم دوبار شما را عِقاب ميكنيم، حالا تفصيل ميدهد ميفرمايد: ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ كه قبلاً با گفتند ﴿لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ﴾ معلوم بود تلويحاً، الآن ذكر ميشود تصريحاً ﴿فَإِذَا جَاءَ﴾ وعد و وعيد و تهديد و كيفر تلخ آن فساد اوّلي ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا﴾ ما براي اينكه شما مظلوم باشيد، ولي مأجور نباشيد يك عده ظالمين را بر شما مسلّط كرديم برابر همان آيه سورهٴ «انعام» كه فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً﴾[6] ظالمي بر ظالم مسلّط ميشود كه اين ظالم دوم مظلوم ميشود اما مأجور نيست.
خب، اين عباد همان طوري كه در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد منظور بندگان مؤمن نيستند اينها كافر بودند براي اينكه رفتند مركز عبادي آنها، تورات را سوزاندند و مراكز مقدّس آنها را اهانت كردند اين تعبير عباد در سورهٴ مباركهٴ «يس» آيه سي به اين صورت آمده است ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ﴾ خب اين عباد به معناي بندگان مؤمن كه نيست به معناي عبد خاصّ فقهي كه نيست اينها عباد تكويني خداياند، مخلوقات الهياند فرمود: ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ﴾ ما هر وقت پيامبر فرستاديم اينها مسخره كردند، خب معلوم است كه اين عباد همان بندگان كافرند ديگر، پس اطلاق عباد بر كفّار در قرآن كريم با سابقه است اينجا هم از همان قبيل است ﴿بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ﴾ كه اينها داراي قدرت شديدند و نفوذناپذيرند و مانند آن ﴿فَجَاسُوا﴾ اين كلمهٴ «جاسوا» در قرآن كريم فقط همين يكجا ذكر شده است اين «جاسوا» يعني همين كه ميگويند خانه به خانه گشتن اينها خانه به خانه در خلال خانههايتان ميگردند و شما را پيدا ميكنند و عذاب ميكنند ﴿فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّيَارِ﴾ اينكه ميگويند خانه به خانه گشتن، اتاق به اتاق گشتن، كوچه به كوچه گشتن يعني «جاسوا» ﴿فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّيَارِ﴾ و اين سخن ما كه در لوح محفوظ نوشتيم يا در كتاب آسماني تنظيم كرديم وعيد ماست، تهديد ماست و حتمي است آن قدر قطعي است كه گويا شده است همان طوري كه از مستقبلِ محقّقالوقوع به ماضي تعبير ميكنند از نظر فعل، از مستقبل محقّقالوقوع به مفعول تعبير ميكنند از نظر اسم، اگر بخواهيم اسم باشد ميشود مفعول، اگر بخواهيم فعل باشد ميشود ماضي ﴿وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً﴾ يعني «سيفعل قطعاً».
﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ﴾ در اثر توبه شما، انابه شما ما توبهپذير بوديم، انابهپذير بوديم، توفيقاتي به شما داديم، مالهاي از دست رفته شما، فرزندان از دست رفته شما را با مال بعدي و فرزندان بعدي ترميم كرديم شما جمعيتتان زياد شد، قبيلهتان زياد شد، بالأخره از شرّ آن ﴿أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ﴾ نجات پيدا كرديد و آزاد شديد. ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ﴾ شما بارِ دوم بر آنها مسلّط شديد، از اسارت آنها درآمديد ﴿وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً﴾ ما هم مشكل سياسي شما را حل كرديم، هم مشكل اقتصادي شما را حل كرديم، هم مشكل خانوادگي شما را حل كرديم اينها آزمون الهي بود ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ﴾ يعني بر آن ﴿أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ﴾ ﴿وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً﴾ نسبت به دشمنانتان. چون مستحضريد قرآن كريم يك كتاب تاريخ يا يك كتاب فلسفه يا يك كتاب كلام يا يك كتاب فقه نيست آنها هر كدامشان فناند، علماند شما ميبينيد در مسائل فقهي هرگز مسئله تقوا و اخلاق و امثال ذلك را مطرح نميكنند در اصول همين طور است، در فلسفه همين طور است، در كلام همين طور است، اما قرآن كريم در اثناي طرح يك مسئله نجومي و رياضي تقوا را طرح ميكند، در اثناي طرح يك مسئله فلسفي و كلامي اخلاق را طرح ميكند، در خلال يك مسئله كلامي يا تاريخي اخلاق را طرح ميكند اين ميشود نور، كتابهاي ديگر علماند علم فقط يك سلسله مبادي و مباني و مسائل و قضاياي خاصّ خودش را دارد ديگر علم را با اخلاق هماهنگ كند به هم بدوزد اين در هيچ فنّي نيست اين فقط در قرآن كريم است.
خب، ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ﴾ اين وسط بحث تاريخي اين حُكم آمده ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ اگر احسان كرديد يعني كار خوب كرديد، براي خودتان كرديد و اگر كار بد كرديد براي خودتان كرديد. احسان در اينجا يعني فعل حَسن نه احسان نسبت به ديگري «اسائه» يعني فعل قبيح نه بدرفتاري نسبت به ديگران يك وقت ميگويند «أحسن زيد الي عمرو» به او كمك كرد، قرضالحسنه به او داد، تعليم داد، مشكل بيمارياش را حل كرد و مانند آن كه كارِ نيك نسبت به ديگري اين ميشود احسان، اما يك وقت كسي نماز خواند، روزه گرفت، وارسته بود ميگويند «أحسن» يعني «فَعَل فعلاً حَسنا» اينجا منظور اين است كه شما اگر كار خوب بكنيد خواه كار خوب نسبت به خودتان باشد مثل اعمال و عبادات و اخلاقيات و اينها، خواه كار خوب خيرش به ديگري برسد نظير كمك كردن و تعاون بر برّ و عدل داشتن و مانند آن اين احسان به معناي جامع است يعني كارِ خير كردن خواه نسبت به خود فينفسه، خواه نسبت به ديگري. اسائه هم اينچنين است كارِ بد كردن خواه اثرش به خودتان برگردد، خواه اثرش ظاهراً به ديگري برگردد.
﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ برخي برآناند كه اين كريمه نظير ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا﴾ است آيه 46 سورهٴ مباركهٴ «فصلت» اين آيه محلّ بحث سورهٴ «اسراء» نظير آيه 46 سورهٴ مباركهٴ «فصلت» است آنجا دارد ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا﴾ اينجا هم دارد ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ چون اينجا به وِزان همان آيه 46 سورهٴ «فصلت» است بايد ميفرمود «وإن أسأتم فعليها» لكن براي مشاكله از «لام» استفاده شد كلمه «علي» به كار نرفت وگرنه بايد ميفرمود «إن أحسنتم أحسنتم لأنفسكم و إن أسأتم فعليها» نظير آيه 46 سورهٴ «فصلت» كه فرمود: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا﴾ سرّ اينكه «عليكم» نفرمود، «لكم» فرمود. «علي أنفسكم» نفرمود ﴿لأَنفُسِكُمْ﴾ فرمود قرينه مشاكله است و بعضيها گفتند كه خير اين «لام» به معناي «علي» نيست كه مشاكله باشد اين «لام» به معناي «إلي» است براي اينكه كلمهٴ «إسائه» با «إلي» متعدّي ميشود «أساء إليه» نه «أساء له» يا «أساء عليها» چون «اسائه» با «لام» متعدّي ميشود و استعمال ميشود اين ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ يعني «اليها».
گروهي هم ميگويند نه، اين «لام»، «لام» استحقاق است مثل اينكه ميگويند ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[7] اين ﴿لَهُمْ﴾ يعني اينها مستحقّ عذاب اليماند. تحليل دقيق سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اين است كه اين «لام»، «لام» اختصاص است «لام» اختصاص نه به عنوان مشاكله به جاي «علي» نشست، نه به جاي «الي» آمد و نه از سنخ استحقاق است ميخواهد بفرمايد كه عمل مختصّ عامل است. عمل از بين نميرود يك، اگر چيزي در عالم موجود است بالأخره به جايي مرتبط است ديگر، ديگر نميشود در نظام علّي و معلولي نظام هماهنگ موجودي جداتافته باشد اينچنين نيست حتماً به جايي مرتبط است اين دو، اگر عمل از بين نميرود چه اينكه از بين نميرود و اگر عمل حتماً به جايي مرتبط است چه اينكه به جايي مرتبط است فقط به عامل خودش مرتبط است ولاغير اين اصل سه، لذا ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[8] هست، ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[9] هست فقط انسان از سعي خودش بهرهبرداري ميكند ﴿لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي﴾[10] رابطهٴ عمل و عامل تكويني است قطع شدني نيست هيچ ممكن نيست عمل، عامل را رد بكند مگر اينكه خود عامل تحوّلي در عمل ايجاد بكند به توبه، وقتي توبه كرد ذات اقدس الهي كه «مبدّل السيئات بالحسنات» است او را عوض ميكند، ولي عوض كرد باز با او به خود عامل مرتبط است، پس ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ﴾ عمل احسن مختصّ مُحسن است ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ عمل اسائه مختصّ مسيء است و چون «لام»، «لام» اختصاص است وزان آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» خواهد بود آيه 141 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است ﴿تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَا كَسَبْتُمْ﴾ ﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ﴾ «سواء كان حسناً أو قبيحا» ﴿وَلَكُم مَا كَسَبْتُمْ﴾ «سواء كان حسناً أو قبيحا» عمل مختصّ به عامل است وقتي «لام»، «لام» اختصاص شد ديگر آن تكلّفات سهگانه مطرح نخواهد شد، پس آيه محلّ بحث نظير آيه 141 سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه فرمود: ﴿تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْئَلُونَ عَمَّا كَانُوْا يَعْمَلُونَ﴾ پس عمل براي عامل است ولاغير.
آنگاه فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ اين يك اصل كلي است، كلامي و اخلاقي كه در اثناي بحث تاريخي جريان بنياسرائيل مطرح شد.
پرسش: به اعتبار اينكه اين آيه را بالا فرموديد ﴿وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً﴾ از لحاظ اجتماعي است به اين قبيل از آيات نميشود اين طور بگيريم كه احسان به ديگري احسان نسبت به ديگران است.
پاسخ: نه، اين اصلاً يك اصل كلي است براي همهٴ اسناد ديگر چه احسان نسبت به غير باشد، چه احسان يعني اِتيان عمل حَسن نسبت به خودش باشد نظير همان آيه 141 سورهٴ مباركهٴ «بقره».
خب، فرمود: ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَ﴾ يعني وَعد مرّهٴ ديگر بار ديگر كه شما معصيت كرديد ما هم بايد شما را تنبيه كنيم وَعد و تهديد مرّهٴ دوم كه آمد ﴿لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً﴾ «ساء» گرچه متعدّي است «ساء، يسوء» و در قرآن هم متعدّي به كار رفت چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيه 140 اين است ﴿إِن تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ﴾ «ساء» متعدّي است «يسوء» و «تسوء» متعدّي است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «قلم» فعل مجهولش هم به كار رفته آيه 27 سورهٴ مباركهٴ «ملك» در سورهٴ مباركهٴ «ملك» ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾ آيه 27 سورهٴ مباركهٴ «ملك» اين است كه ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيْئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ﴾، خب يك سلسله عوامل باعث زشتچهره شدن اينها ميشود «ساء وجهه» «يسوء وجهه» متعدّي است اما اينجا «لام» جازمه دارد يك، و اين مجزوم است دو، «نون»ش به جزم ساقط شده است سه، اين ميشود جمع ديگر مفرد نيست چه كساني، چه گروهي «يَسوءُوا وُجُوهَكُمْ»؟ همان گروهي كه قبلاً حالا همان گروه نه يعني اشخاصشان يعني همانها با آن خصوصيتها، با آن مكتبها، با آن روش و مَنشها چنين گروهي هم بر شما مسلط ميشوند همان كارهايي را كه قبلاً گروه اول كردند اينها هم ميكنند اين «لام»، «لام» امر غايب است، اين جمع است، مجزوم است، «نون»ش به جزم افتاده، نظير آن دوتا فعل ديگر ﴿لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا﴾ مسجدالحرام را ﴿وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً﴾.
خب، بين اين دو قضيه گفتند پانصد سال فاصله است، اما اين گروه دوم مثل گروه اولاند در قرآن كريم وقتي كه فرزندان نوح را همين بقيه افراد نوح را كه به فساد آلوده شدند خداي سبحان ميفرمايد كه ما شما را سوار كشتي كرديم نجات داديم چرا اين طور هستيد؟ «وحملناكم في السفينة» خب «حملناكم» اينها كه چهارصد، پانصد سال بعد از آن محمولان سفينه نوح بودند ولي خب چون دنبالهروي همانها بودند، مكتب همانها را داشتند، اعمال و عقايد و اخلاق همانها را داشتند و راضي بودند قرآن فرمود شما را ما حَمل كرديم اينجا هم چون گروه دوم گرچه بعد از پانصد سال آمدند كار گروه اول را كردند قرآن كريم فرمود همان ﴿أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ﴾ بر شما مسلط ميشوند، شما را زشتچهره ميكنند، حيثيتتان را ميبرند، از درِ مراكز عبادي وارد مسجد شما ميشوند و هرچه به دست آنها رسيد اينها تبتير ميكنند به هرجا رسيدند «وَلِيُتَبِّرُوا تَتْبِيراً» چه چيزي را؟ ﴿مَا عَلَوْا﴾ را. نه اين است كه اينها مستعلياند اينهايي كه آمدند برترند، وقتي برتر شدند يعني بر حكومتتان، بر سرزمينتان، بر منابعتان، بر مردمتان، بر اينها مسلّط ميشوند وقتي بر اينها مسلّط شدند اينها ميشوند ﴿مَا عَلَوْا﴾ يعني چيزي كه ﴿عَلَوْا﴾ آن ﴿أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ﴾ عالي بر اينها شدند كشور اينها ميشود ﴿مَا﴾ اين ﴿أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ﴾ ميشود ﴿عَلَوْا﴾، ﴿عَلَوْا﴾ بر اين مملكت، آن وقت ﴿لِيُتَبِّرُوا﴾ كشوري را كه ﴿عَلَوْا﴾ بر اين كشور آن وقت همه آنچه كه در اين كشور هست تحت تبتير، تبار كشيدن، به هلاك كشيدند اين ﴿أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ﴾ درميآيد.
خب، اين بحث كوتاه قرآنياش. گفتند تقريباً 586 سال قبل از ميلاد مسيح اينها گرفتار بُختنصر و اينها شدند يعني بُختنصر او آمده در همين سرزمين بنياسرائيل اينها را به هلاكت رسانده. تقريباً نزديك نيم قرن شايد حدود چهل سال بعد اينها از اسارت اين بُختنصر و اينها درآمدند و ﴿أَكْثَرَ نَفِيراً﴾ شدند و ﴿أَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ﴾ شدند و اينها، بعد شروع كردند به فساد ساليان متمادي همان فساد سياسي را داشتند بار دوم كه از بار اول پانصد سال فاصله گرفت تحت سلطهٴ امپراطوري روم اينها گرفتار شدند. بار اول كه نجات پيدا كردند براي اينكه امپراطوري ايران بر بُختنصر مسلّط شد و اين بنياسرائيل در سايهٴ پيروزي ايرانيها نجات پيدا كردند نه اينكه خود اينها جنگيدند آن بابليها را، بُختنصرها را از پا درآوردند، اينها تحت سلطه بُختنصرها بودند و تحت سلطهٴ بابليها بودند مَلِك فارس، پادشاه فارس، امپراطوري ايران با بُختنصرها و بابليها درگير شدند آنها را شكست دادند در ساير بركت ايرانيها اين بنياسرائيل آزاد شدند، بعد شروع كردند به گسترش فساد و پانصد سال طول كشيد بار دوم امپراطوري روم بر اينها مسلّط شد اينها هم مثل آن بُختنصرها بابلي ﴿لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ﴾ شد، ﴿وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ شد، اين ﴿كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ نه يعني همانهايي كه قبلاً بودند حالا ممكن است احفاد آنها شركت كرده باشند، ولي چون فاصله اين دو پيروزي پانصد سال هست يكي را بابليها داشتند، يكي را امپراطوري روم بنابراين نميشود گفت كه اين ﴿كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ يعني اين اشخاص همان اشخاص قبلي بودند.
بنابراين ﴿وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً﴾ راجع به همين كاري است كه امپراطوري روم به سرِ اينها درآورد. بنابراين ظاهراً هر دو قضيه واقع شده است، هر دو بار واقع شده است تقريباً هيجده سال قبل كه ما سفري براي كنفرانس در لندن داشتيم يك عالم تبعيدشدهٴ فلسطيني كه اهل سنّت بود او گفت ما اميدواريم اين مبارزهٴ مردم مظلوم فلسطين مرّهٴ دوم باشد و ما نجات پيدا كنيم. هشت سال قبل تقريباً يا ده سال قبل سفري به سوريه داشتيم جناب سيدحسن نصرالله(نَصَره الله أيّده الله سدّده الله حفظه الله بالقران والعتره) اين آمده دعوتي از ما كرده كه براي علماي لبنان ما جلسهاي داشته باشيم. اين گفت من هم اميدوارم كه اين جريان ما حزبالله اين وعده آخره باشد كه بر آنها مسلط بشويم، اما خب ظاهر قرآن اين است كه اين هر دو بار واقع شده يك، و اينهايي كه بر اسرائيليها مسلط ميشوند وارد مسجد ميشوند، مسجد را هتك ميكنند، تبتير ميكنند هرگز حزبالله، هرگز مؤمنين اينچنين نيست. بار دوم يعني «ما ليس بأوّل» شما همان طوري كه در منطق و بعضي از علوم عقليه شنيدهايد كه ميگويند معقول ثاني يعني «ما ليس بأول» در تعبيرات عُرفي هم هست اين مشابه اين تعبير وقتي ميگويند دوم يعني «ما ليس بأول» نه دوم در مقابل سوم. اينجا كه ذات اقدس الهي فرمود بار دوم اينچنين است پشت سرش فرمود اين سنّت ما همين طور است اين ﴿عُدتُّمْ عُدْنَا﴾.
بنابراين هم انتظار آن عالم اهل سنّت فلسطيني محفوظ است، هم اميدواري اين سيّد بزرگوار كه (نصره الله و أيّده الله) انشاءالله محفوظ است هم اميدواري همهٴ ما كه اين ﴿عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ شما اگر برگرديد به فساد ما هم عدهاي را بر شما مسلّط ميكنيد اما حالا اينها اين گروهي كه ما مسلّط ميكنيم نظير همان گروه اول و دوماند كه ﴿لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ﴾ باشد اينچنين كه وعده نداد كه، فرمود ما دمار شما را درميآوريم، تبتيرتان ميكنيم، به هلاكتتان گرفتار ميكنيم اصل كلي اين است كه ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ در بخش ديگر هم فرمود: ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾[11].
خب، پس بنابراين هم جا براي اميدواري هست و هم اينكه اين دعا را ما نبايد فراموش كنيم. جريان فلسطين و امثال اينها اين طور نيست كه حالا انسان سالي يك بار آخرين جمعه ماه مبارك رمضان در تظاهرات روز قدس شركت بكند خودش را قانع بكند واقعاً حالا در نماز شبها، در سحرها، در نمازهاي ديگر، حَرمها در هر وقتي انسان حال پيدا كرد نسبت به اين عزيزان بايد دعا بكند دعا سهم مؤثري دارد در طيّ اين شصت سال بعضيها آواره بودند در اردوگاه آوارهوار به دنيا آمدند، در همان اردوگاه آوارهوار جواني و نوجوانيشان را گذراندند در همان اردوگاه آوارهوار ازدواج كردند، در همان اردوگاه آوارهوار مُردند و دفن شدند تقريباً نزديك شصت سال است ديگر. اين مسئله دعا يك امر ضروري است حالا كمكهاي ديگر سراسر جهان اسلام كمك ميكنند كمكهاي معنوي، كمكهاي ديگر از هر كسي برميآيد نبايد مضايقه بكند.
اما مهمترين رُكن همين مسئله دعاست و نبايد گفت حالا بار اول گذشت، بار دوم گذشت، بله بار اول و دوم گذشت اما اين اصل كلي اين است كه ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ فرمود شما برگرديد لطف ما هم برميگردد اين طور نيست كه ما فقط «قضية في واقعه» باشد اين تحديد ما مربوط به همين بار اول و بار دوم و امثال ذلك باشد، نه خير بار اول و بار دوم ندارد بلكه اصل كلي اين است كه ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ ﴿عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[2] . سورهٴ يونس، آيهٴ 83.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 49.
[4] . سورهٴ بقره، آيهٴ 34.
[5] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 12.
[6] . سورهٴ انعام، آيهٴ 129.
[7] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 77.
[8] . سورهٴ زلزله، آيهٴ 7.
[9] . سورهٴ زلزله، آيهٴ 8.
[10] . سورهٴ نجم، آيهٴ 39.
[11] . سورهٴ انفال، آيهٴ 19.