24 11 2007 4810300 شناسه:

تفسیر سوره اسراء جلسه 8

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الأقْصَي الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴿1﴾ وَآتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدي لِّبَني إِسْرَائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِي وَكِيلاً ﴿2﴾ ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً ﴿3﴾ وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً ﴿4

در جريان اسرا و معراج نه شبهات مبناي قديم مي‌تواند مشكل پذيرش باشد و نه مبناي جديد نه هيئت سابق نه هيئت لاحق سابقا مي‌پنداشتند كه افلاك به صورت پوست پياز است و خرق اجسام و اجرام فلكي محال است و يك جسم نمي‌تواند عبور بكند اين مشكل معراج بود قبلاً هم اشاره شد كه اقدمين يعني قبل از جناب بطلميوس كيهان‌شناسي اينها در فن رياضي بود نه فن طبيعي آنها اصلاً قائل به فلك و جسم و امثال ذلك نبودند آنها مدار ترسيم مي‌كردند براي سير اين كواكب كم كم اين ترسيم اشكال هندسي به صورت اجرام در آمد و شده فلك و كسي هم روي آن كار نكرده دو هزار سال همين طور مي‌پنداشتند كه افلاكي در كار است و مانند آن اقدمين جريان كيهان‌شناسي‌شان در فن رياضي بود نه طبيعي قدما اين را آوردند در فن طبيعي الآن متأخرين اين را هم بردند در بخش رياضي اين در بخش طبيعي نيست يعني جسم نيست تا ما درباره جسم سخن بگوييم اين مدار است و سطوح فرضي هندسي است و مانند آن نه اشكالات سابق مي‌توانست جلوي معراج را بگيرد نه اشكالات لاحق براساس هيئتهاي قديم خب مسئله خرق افلاك بود حالا يا هر فلك يا خصوص محدد الجهات آنها رخت بربست مبناي جديدي ارائه شد اشكالات مبناي جديد بيش از اشكالات قديم است آنها فقط درباره خرق التيام ناپذير بودن افلاك شبهه داشتند اما اينها چندين اشكال را ارائه مي‌كنند خروج از جاذبه براي بدن عادي ممكن نيست سرعت نور براي بدن عادي ممكن نيست رفتن در يك جايي كه به وسيله هوا و تنفس و استنشاق نيست ممكن نيست رفتن به جايي كه سرمايش بيش از حد است ممكن نيست رفتن به جايي كه انسان وزني ندارد بدون ابزار و تجهيزات ممكن نيست چندين شبهه براساس مبناي جديد هست اين ‌طور نيست كه اگر هيئت جديد آمده است اشكالات معراج را كم كرده باشد مطلب مهم اين است كه ضعيف‌ترين ضعيف‌ترين يعني ضعيف‌ترين علم علم طبيعي است چون در آن يقين بسيار كم است بالاتر از علم طبيعي طبيعيات مسئله رياضيات است كه يقين و جزم در رياضيات پيدا مي‌شود و بالاتر از رياضيات فلسفه است و بالاتر از فلسفه عرفان نظري است و بالاتر از او عرفان شهودي است و سلطان همه علوم وحي است آن وقت اين كه از زير دارد در محدوده خودش بحث مي‌كند توان آن را ندارد كه در مراحل بالا نفوذ پيدا كند چون فن رياضي و همچنين فن طبيعي مبادي خودشان را از آن علم برتر مي‌گيرند و اگر علوم ما اسلامي مي‌شد كه بايد بشود و چاره‌اي جز اين نيست هرگز چنين شبهاتي به ذهن كسي كه در كيهان شناسي در آسمان شناسي در فلك شناسي در راه شيري شناسي تلاش و كوشش مي‌كند اصلاً شبهه به ذهن او نمي‌آيد مطلب ديگر اينكه اين سؤالات را بايد ما خاتمه شده تلقي كنيم گاهي سؤال مي‌شود جبرئيل مجرد است چگونه با مجرد مي‌توانست سفر كند عرض شد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داراي جهات شش يا هفت‌گانه بود در اين سير پر بركت شش يا هفت جهت كار مطرح است هر كاري را با آن شأن مناسب انجام مي‌دهند مثل اينكه ما الآن اينجا كه نشسته‌ايم يك كارهاي مادي فيزيكي جسمي داريم يك كارهاي ماوراي طبيعي داريم حرف مي‌زنيم مي‌شنويم مي‌بينيم مي‌آييم مي‌رويم اينها با بدن است اما مي‌فهميم اين كه ديگر سير روحاني است اين معراج روحاني است آن كه كاري با بدن ندارد تمام اين حرف زدنها را ما با دست و پا و چشم و گوش انجام مي‌دهيم اما مي‌خواهيم بفهميم نبوت يعني چه؟ ولايت يعني چه معراج يعني چه؟ رفت و آمد يعني چه مكالمه الهي يعني چه؟ شهود الهي يعني چه؟ اين همه مطالبي كه اينجاها مطرح مي‌شود اينها روحاني محض است ديگر پس خود ما هم دوتا سير داريم يك سير جسماني داريم كه از منزل مي‌آييم اينجا مسجد اين را با بدن مي‌اييم و يك همين سير جسماني را ادامه مي‌دهيم حرف مي‌زنيم مي‌شنويم مي‌نشينيم بعد بلند مي‌شويم مي‌رويم يكديگر را مي‌بينيم اشكال مي‌كنيم جواب مي‌دهيم اينها با الفاظ است و ابدان است و با ابزار بدني است بخش ديگر اين كه مي‌فهميم اين ديگر روحاني محض است اين ديگر جسماني نيست پس يك بخش‌اش جسماني است يك بخش‌اش روحاني است اگر گفتند ديدارش با جبرئيل روحاني بود نه يعني بدن نداشت بدن در آنجا سهمي ندارد الآن اگر گفته شد ما در اين بخشهايي كه مطالب را مي‌فهميم روحاني است نه يعني بدن نداريم بلكه بدن ما در آنجا سهمي ندارد بدن تا جاي رفتن هست آسمانها و زمينها اينها جاي بدن است اما وقتي منطقه ﴿دَنَا فَتَدَلَّي ٭ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي[1] نزديك خدا شد به اندازه دو كمان به خدا نزديك شد لابد فعل سير روحاني است ديگر ديگر سير معنوي كه نيست

مطلب ديگر اينكه جريان اسرا و معراج يك واقعيت بود كنار هم يعني از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي اسرا بود از آنجا مرتب به آسمانها و «دنا فتدلي» معراج بود اينها يك سفر روحاني بود اما ذات اقدس الهي به فاصله‌هاي فراواني اين آيات را از هم تفكيك كرده نزول چنين آيات، تعليم يك چنين آيات تدريس چنين آيات يكجا مقدور مخاطبان نيست اين كه بين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» و «نجم» فاصله زيادي شد و اگر هم فاصله كمتر بود باز براي اين است كه شما اين مطالب فراوان را مي‌خواهيد به چه كسي بفهمانيد اگر بخواهيد به توده مردم بفهمانيد ناچار با خواب و قصه و افسانه و اينها بايد همراهش كنيد وگرنه يا او انكار مي‌كند يا شما مي‌مانيد اين است كه خيلي از خوابها و اينها مخلوط شده براي همين است ذات اقدس الهي بخشي را اينجا ذكر كرد تا زمينه فراهم بشود استعداد فراهم بشود شكوفا بشود تا كم كم جريان معراج را بپذيرند اين هم يك مطلب

مطلب ديگر اين كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» ذات اقدس الهي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را اسوه ما قرار داد ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[2] خب اين اسوه ماست ما بايد به آن حضرت ائتسا ائتسا يعني اقتدا كنيم ما به او ائتسا كنيم او را اسوه و قدوه خود قرار بدهيم و به تعبير رايج به او تأسي كنيم خب اين معارفي را كه براي حضرت نقل كردند در جريان اسرا و معراج آيا اين از حوزه اسوه بودن و ائتساي ما و اسوه بودن او بيرون است يا هم ما بايد ائتسا كنيم اقتدا كنيم ما هم بايد اسرا داشته باشيم ما هم .. داشته باشيم اين نمازي كه از آنجا آمده براي اينكه ما را به آنجا ببرد آشنا كند چون نماز از آنجا آمده ديگر وجود مبارك حضرت نماز صبح خواندند ظهرين خواندند مغربين خواندند همه را آنجا خواندند بعد آمدند گفتند نماز وضع‌اش اين است خب نمازي كه از معراج آمده ما را به معراج مي‌برد ديگر اگر ما بخواهيم به آن حضرت تأسي كنيم ائتسا كنيم راه اين براق ما همين است حالا سير زميني كه مهم نيست قسمت مهم همان عروج معنوي بود ديگر اين براق ما همين است رف رف ما همين است خروج از جاذبه ما همين است بعضي از بزرگان اهل معرفت مي‌گويند اينهايي كه نماز مي‌خوانند حواسشان پرت است حضور قلب ندارند چطور به خودشان اجازه مي‌دهند بگويند «السلام عليكم و رحمة الله و     بركاته» مي‌گويد من كه خجالت مي‌كشم سرّش اين است كه نماز «تحريمها التكبير و تحليلها التسليم»[3] يعني تكبيرة الاحرام‌اش همان‌ طوري كه حاجي و معتمر عند الاحرام با گفتن لبيك محرم مي‌شود نمازگزار با تكبيرة الاحرام محرم مي‌شود ديگر همه چيز بر او حرام است «تحريمها التكبير» خب بعد وقتي كه اين اذكار و ادعيه و ركعات و سجودها را انجام داد هماني كه قبلاً بر او حرام بود مي‌شود حلال با همان از نماز خارج مي‌شود «تحليلها التسليم» اين «السلام عليك»، «السلام علينا»، «السلام عليكم» اين سه جمله نه ذكر است نه دعا اينها كلام آدمي است اگر همين «السلام عليك» را وسط نماز بگوييم هم معصيت كرديم هم نماز باطل مي‌شود براي اينكه نه ذكر است نه دعا نه قرآن در نماز چيزي كه قرآن نباشد ذكر نباشد دعا نباشد سهوا بگويند حرام نيست سجده سهو دارد اما عمدا بگويند حرام است خب حالا ما داريم نماز مي‌خوانيم بعد وسط نماز مي‌گوييم «السلام عليك يا رسول الله» خب اين هم نماز باطل شده هم معصيت كرديم براي اينكه اين «السلام» نه قرآن است نه ذكر است نه دعاست اين يك تحيّت است و كلام آدمي است سلام عمدي نماز را باطل مي‌كند براي اينكه خارج از محدوده نماز است آن گاه با همين سلامي كه كلام آدمي است و نه ذكر است نه قرآن است نه دعاست و گفتن‌اش در اثناي نماز حرام است تكليفا و مبطل صلات است وضعا همين در آخر نماز قرار مي‌گيرد و باعث خروج از نماز است كه نماز «تحريمها التكبير و تحليلها التسليم» آن بزرگان مي‌گويند به اينكه اين «السلام عليكم» كه شما مي‌گوييد رويتان مي‌شود بگوييد «السلام عليكم» چه كسي مي‌ گويد «السلام عليكم»؟ كسي كه غايب بوده در بين مردم نبوده تازه از در وارد شده مي‌گويد «السلام عليكم» اما كسي كه با مردم باشد در حضور مردم باشد دلش پيش مردم باشد الآن يك كسي به ديگري كه در كنارش نشسته بگويد «السلام عليكم» اين مضحك است ديگر آنها مي‌گويند شما حواستان پيش خودتان بود پيش مأمومين‌تان بوده كه چقدر به شما اقتدا كردند چقدر در نماز جماعت شما شركت كردند چه كساني به شما اقتدا كردند خب چطور رويشان مي‌شود كه شما كه غيبت نكرديد معراج نكرديد جاي ديگر نرفتيد با اينها بوديد چطور رويتان بشود كه بگوييد «السلام عليكم» مي‌گويد ما كه خجالت مي‌كشيم كسي مي‌تواند بگويد «السلام عليكم» كه نباشد در بين مردم معراج كرده باشد رفته باشد عند الله حالا كه دارد برمي‌گرددخب وقتي برمي‌گردد بايد بگويد «السلام عليكم» ديگر اين است كه نماز يك معراجي است كه انسان عروج دارد بعد برمي‌گردد اگر در سورهٴ «احزاب» گفته شد ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[4] يعني ما جريان اسرا و معراج را براي شما شرح داديم كه شما به آن حضرت ائتسا كنيد تاسي كنيد اقتدا كنيد شما هم معراج كنيد منتها حالا حضرت در قله شما در دامن اگر وجود مبارك حضرت و همچنين اهل بيت(عليهم السلام) به درجه صد رسيده‌اند ما لااقل به درجه يك برسيم اين راه و وسيله است براي ما آن گاه آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» معناي خاص خودش را پيدا مي‌كند فرمود چرا شما در ملكوت نگاه نمي‌كنيد؟ ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ[5] چرا شما در ملكوت عالم نگاه نمي‌كنيد؟ وجود مبارك ابراهيم خليل ملكوت را ديد شده اهل رويت شما نگاه بكنيد بلكه ببينيد ما در فارسي بين نگاه و ديدن فرق مي‌گذاريم در عربي هم بين نظر و رويت فرق است به تعبير مرحوم علامه مي‌فرمايد گاهي آنهايي كه براي استهلال قمر به جاي بلندي مي‌روند مي‌گويند «نظرت الي القمر و لم اره» نگاه كردم ولي نديدم نظر در عربي غير از رويت است نگاه در فارسي غير از ديدن است لذا مي‌گوييم نگاه كردم و نديدم خب فرمود شما نگاه كنيد اين نگاه كه ترغيب به نظر هست از اين آيه براي آن است كه زمينه براي رويت بشود شايد شما هم ببينيد ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ آن گاه آيه سورهٴ مباركهٴ «انفال» هم فرمود كه ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً[6] راه تنها راه درس و بحث نيست اگر شما وارسته بوديد خيلي چيزها را من يادتان مي‌دهم فرق بين حق و باطل را خدا عطا مي‌كند فرق بين صدق و كذب را خدا عطا مي‌كند فرق بين حسن و قبيح را خدا عطا مي‌كند فرق بين خير و شر را خدا عطا مي‌كند خيلي از موارد است كه انسان متحير است با استخاره هم مشكل‌اش حل نمي‌شود ولي با راه ديگري مي‌شود حل كرد آن راه را ما طي نمي‌كنيم اگر قصه اسرا و جريان معراج حضرت(صلوات الله و سلامه عليه و علي اهل بيته) مطرح است براي اينكه ما را هم به اسرا و معراج دعوت بكنند.

فتحصل كه نه اشكالات هيئت كهن اثر كرد و نه اشكالات هيئت نو و اين قصه فقط افسانه براي گذشته‌ها نيست يك واقعيت است و صرف كمال براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست كه مال او باشد مثل نبوت نيست مثل رسالت نيست كه ما نتوانيم تأسي كنيم اين كمالات علمي و عملي حضرت است ما به اندازه خودمان بايد تأسي كنيم حالا ما به درجه يك حضرت به درجه صد ولي بالأخره راه باز است ديگر نمونه‌اش هم جريان «الصلاة معراج المؤمن»[7] است نمونه‌اش هم ﴿يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ[8] هست ما هم بالأخره به لقاء الله مي‌رسيم يا نمي‌رسيم فرمود اگر نرسيديد نرفتيد شما را مي‌برند بالأخره با .. بايد به لقاء الله برسيد اين ديگر اختصاصي به مرگ ندارد كه گفتند «موتوا قبل ان تموتوا»[9] تا نمرديد نمي‌رسيد اين كه گفتند علما ورثه انبيا هستند براي اينكه با ورثه مادي فرق دارد در ورثه مادي اگر كسي بخواهد خانه و زندگي مال و منقول و غير منقول را ارث ببرد تا موّرث نميرد چيزي به وارث نمي‌رسد ولي اگر مي‌خواهد معرفت و علم و قداست به ارث ببرد تا وارث نميرد چيزي به او نمي‌دهند مگر نمي‌خواهيد از انبيا و ائمه ارث ببرد تا وارث از منيّت نمرد «موتوا قبل ان تموتوا» نشد اين ديگر وارث انبيا نيست فرق ارث معنوي و ارث مادي اين است طرح مسئله معراج هم براي ما يك مسئله علمي است از يك سو عملي و اخلاقي است از سوي ديگر تنها قصه نيست كه حالا حضرت اين‌ چنين كرده است خير حضرت اين‌ چنين كرده است به ما هم فرمود شما اين‌ چنين بكنيد به دنبال من بياييد براي اينكه هر كسي كه به دنبال حضرت است كمالات حضرت را در حد خودش طي مي‌كند البته آن كه مخصوص حضرت است و كسبي نيست براي احدي بله آن جريان نبوت است جريان تشريع است جريان رسالت است و مانند آن.

پرسش: ببخشيد عذر مي‌خواهم گفته‌اند نور در هر ثانيه سيصد هزار كيلومتر مي‌پيمايد و نور بعضي از كهكشانها تا به زمين برسد يك ميليون سال نوري طول مي‌كشد. غرض اينكه در جلسات قبل فرموديد كه حضرت وقتي كه به معراج رفتند آن شفت در خانه هنوز تكان مي‌خورد اين چه طوري حلّ مي‌شود؟

پاسخ: خب همين چون قبلاً هم اشاره شد كه سرّ عجز علوم تجربي اين است كه او اصلاً زبان نفي ندارد مي‌گويد من تا اين مقدار را تجربه كردم اما راه ديگري نيست آن را رياضي و بالاتر از رياضي به عهده دارد تجربي مي‌گويد من ابزار گذاشتم اين مقدار را ديده‌ام اما دعا اثر مي‌كند يا نه صله رحم اثر مي‌كند يا نه؟ صدقه اثر مي‌كند يا نه كرامت و معجزه اثر مي‌كند يا نه؟ اينها از حوزه تجربه نفيا و اثباتا خارج‌اند يعني يك عالم تجربي بخواهد فتوا به اثبات بدهد اشتباه است فتوا به نفي بدهد اشتباه است فتوا به شك بدهد اشتباه است فقط بايد بگويد «لست ادري» چون رشته تجربه فقط بُعد اثبات دارد اما از علوم تجربي كه بالاتر آمديم در محدوده رياضيات آنچه كه به رياضيات برمي‌گردد دو طرف را فتوا مي‌دهد از رياضيات كه بالاتر آمديم آن چه مربوط به هستي‌شناسي است دو طرف را فتوا مي‌دهد چون دائر بين نقيضين است بنابراين تجربه هرگز نمي‌تواند مزاحم اعجاز و كرامت و امثال ذلك باشد

پرسش: ... سدره و آسمانهاي ... اسم مكان است تعبيري كه در زيارت حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) است كه «السلام عليك يا شجرة الطوبي والسلام علي السدرة المنتهي» اين چيه؟

پاسخ: بله آنها ظاهرا مصداق حقيقي اينها هستند نه اينكه مصداق مادي اينها باشند شجره طوبا دارد كه ما شجره طوباييم و در يكي از روايات وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اين شجره طوبي يا مثلاً شجره سخاوت يا شجره علم اصل‌اش در بهشت در خانه من هست و فروع‌اش و شاخه‌هايش در غرف مبنيه و ساير مؤمنان بهشتي است در جلسه ديگر فرمود اصل اين در خانه علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) هست به حضرت عرض كردند شما قبلاً فرموديد اين درخت اصل‌اش در خانه من است بعد شاخه‌هايش در خانه‌هاي مؤمنين الآن مي‌فرماييد اصل‌اش در خانه علي‌بن‌ابي‌طالب است فرمود «داري و دار علي في الجنة بمكان واحد»[10] خب اين شجره كه درباره سخاوت هم همين طور است كه اين درخت بهشتي اصل‌اش در بهشت است شاخه‌هايش در خانه‌هاي مؤمنين دنياست هر كس كه اهل سخاوت است يكي از اين شاخه‌ها را مي‌گيرد و مستقيما وارد بهشت مي‌شود اين تشبيه معقول به محسوس است اگر سدره منتهاست به دليل اينكه نزديك ذات اقدس الهي است آنجا ديگر سخن از مكان و زمان و امثال ذلك نيست ديگر اگر سدرة المنتهي است اگر عرش است و اگر حاملان عرش‌اند همه آنها ديگر روحاني خواهد بود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حالي كه جسم دارد آن معارف عقلي را با روح‌اش ادراك مي‌كند يا با قلب‌اش مشاهده مي‌كند وجود مبارك حضرت امير هم همين طور است اين تشبيه معقول به محسوس است

خب اما از اينجا معلوم مي‌شود كه ﴿إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾ ضمير به هر كدام برگردد بر اساس قرب نوافل درست است براي اينكه بر اساس ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي[11] اگر گفتيم ضمير به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برگردد مي‌شود گفت «ما سمعت اذ سمعت ولكن الله سمع» يك سمع است دوتا نيست منتها در فصل سوم كه مقام فعل خداست سخن به ميان مي‌آيد آن دو فصل منطقه ممنوعه هستند

خب مطلب ديگر اين كه فرمود ﴿وَآتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ﴾ در جريان اسرا خيلي از معارف در ليله معراج به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) الهام شد القا شد در جريان موسي و طور موسي كه شبيه اسرا بود يك معراج گونه بود وجود مبارك موساي كليم چهل شبانه روز مهمان خداي سبحان بود نه غذايي خورد نه آبي نوشيد نه خوابيد ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً[12] كه ظاهرا از اول ذي قعده تا پايان دهم ذي حجه وجود مبارك موساي كليم مهمان ذات اقدس الهي بود در طور اين چهل شبانه روز نه خوابيد نه غذا خورد نه نوشيد و كاري از كارهاي عالم طبيعت را انجام نداد فقط مشغول مناجات با ذات اقدس الهي بود تورات نصيب‌اش شده اين جريان اسراي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بي تناسب با مناجات حضرت موساي كليم در طور و دريافت كردن تورات و امثال ذلك نيست ﴿وَآتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدي لِّبَني‌إِسْرَائِيلَ﴾ كه به آنها هم گفته شد ﴿أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِي وَكِيلاً﴾ كه بحث كوتاهي درباره اين آيه گذشت خب اينها را چرا شما تورات داديد اين همه نعمت به بني اسرائيل داديد؟ فرمود به شكرانه سوابق طولاني اينها اينها يك گروه خاصي بودند كه پدران اينها محصول تبليغات نُه قرن و نيم نوح(سلام الله عليه) را حفظ كردند وجود مبارك نوح ﴿فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسِينَ عَاماً[13]950 سال نه اينكه عمر حضرت 950 سال بود950 سال تبليغ كرد عمر مبارك‌اش بيش از اين بود يك گروه اندكي ايمان آوردند همين گروه اندك را وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) سوار بركشتي كرد و بعد آن طوفان كه پديد آمد همه اينها غرق شدند و همين گروه ماندن اين گروه ظاهرا جزء ذراري حضرت نوح بودند براي اينكه قبلاً هم به مناسبتي در سورهٴ مباركهٴ «هود» كه اين بحث مي‌شد آيهٴ 77 سورهٴ مباركهٴ «صافات» به آن مناسبت خوانده شد كه ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾ اينها ذراري حضرت نوح بودند كه به آن حضرت ايمان آوردند دختري و پسري و رنج 950 ساله‌اش را حفظ كردند و در كشتي ماندند و الآن به اين سمت رسيدند بعد از رحلت وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) انبياي ابراهيمي آمدند يكي پس از ديگري همان مكتب نوح را حفظ كردند كه درباره حضرت ابراهيم آمده است كه ﴿وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ[14] كه يكي از شيعيان مكتب نوح حضرت ابراهيم است بعد از حضرت ابراهيم انبياي ابراهيمي بودند تا به وجود مبارك موساي كليم مي‌رسيد و بني اسرائيل مناسب كه همه اينها مي‌شوند جزء ذراري نوح فرمود ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ اينها خودشان اينها ذريه بلاواسطه نيستند ذريه مع الواسطه هستند ذريه كساني‌اند كه همسفران حضرت نوح بودند و سوار كشتي شدند و محفوظ شدند پدرانشان آن همه تلاش و كوشش را حفظ كردند بنابراين ما بايد به اينها كتاب بدهيم دين بدهيم شريعت بدهيم و مانند آن.

پرسش: تمام مردم روي كره زمين باقيماندهٴ همان افرادند؟

پاسخ: بله ديگر اگر طوفان نوح عالمي بود چه اينكه ظاهر آيات اين است همين طور است اگر مقعطي بود مخصوص خاورميانه بود كه ارض كه مي‌گويند يعني خاورميانه زيرا ارض معهود در آن روز همين محدوده خاور ميانه بود نمي‌شود گفت تمام مردم كره زمين ذراري نوح‌اند اما اگر در صورتي كه طوفان عالمي باشد و آن طرف آب و اين طرف آب يعني خاور دور و باختر دور كسي نبوده آن روز فقط همين محدوده خاورميانه بود بله تمام مردم روي زمين ذريه حضرت نوح هستند.

پرسش: استاد نصب ذراري از باب اختصاص است؟

پاسخ: بله گرچه زمخشري اين مسئله ندا را مطرح كرده است ولي سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اختصاص را ترجيح مي‌دهند.

پرسش ...

پاسخ: آخر آنها بلا فاصله نيستند مع الواسطه‌اند ديگر آن جايي كه لازم نبود در سورهٴ مباركهٴ «صافات» فرمود ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾ آيهٴ 77 سورهٴ مباركهٴ «صافات» اين است ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾ اما قرون گذشته است الآن.

پرسش ...

پاسخ: بله اگر اگر آن «من آمن» برابر همين سورهٴ مباركهٴ «صافات» آيهٴ 77 كه ترجيح داده شد ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾ معلوم مي‌شود آنهايي كه ماندند همينها بودند برخيها ممكن است در كشتي آمده باشند ولي ديگر رحلت كرده باشند نمانده باشند برابر آيهٴ 77 سورهٴ «صافات» آنكه مانده همين ذريه حضرت نوح است لذا فرمود به شكرانه آن كه اين نصب‌اش براي اختصاص است نه براي ندا گرچه هر دو وجه را زمخشري و امثال زمخشري نقل كردند فرمود ﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً﴾ چون نوح عبد شكور بود يك اينها هم «آمنوا بالنوح» دو ما اين نعمت را به اين ذريه عطا كرديم خب

درباره شكور بودن حضرت نوح هم چندتا روايت است كه در بحثهاي روايي تفسيرهايي روايي ملاحظه فرموديد كه بخشي از آنها را مرحوم فيض(رضوان الله عليه) نقل كرده است كه در آغاز و انجام نعمتها وجود مبارك نوح شكر فراواني داشت خب شكر كردن در برابر وحي و نبوت هم معرفت است اعتقاد است تخلق است عمل است و نشر فرمود ما به اين بني اسرائيل يك مطلب رسمي را اعلام كرديم گذشته از آن تكاليف عادي ﴿وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ﴾ به صورت سوگند گفتيم اعلام كرديم كه ﴿لَتُفْسِدُنَّ فِي الأرْضِ مَرَّتَيْنِ﴾ شما دو بار شورش مي‌كنيد فساد مي‌كنيد روي زمين حالا اين «في الارض» مربوط به همان منطقه خاورميانه‌اي است كه اينها زندگي مي‌كنند ﴿وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً﴾ كه ﴿كَلاَّ إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَي ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَيٰ[15] برتري طلبيد، داعيه استكبار داريد اين كار را مي‌كنيد دو بار يك بار كه اين كار را كرديد ما كساني را بر شما مسلط مي‌كنيم شما را سركوب كنند آن وقت شما توبه مي‌كنيد و معتدل مي‌شويد و ما بر اساس ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا[16] ﴿وَإِن تَعُودُوا نَعُدْ[17] فيض ما و رحمت ما نصيب شما مي‌رسد و سامان مي‌پذيريد و دوباره طغيان مي‌كنيد آن طغيان دوباره شما را هم ما سركوب مي‌كنيم الآن اين فلسطيني‌هاي محروم اميدوارند كه اين همان طغيان دوباره اسرائيلي‌ها باشد كه با سركوب الهي بايد از بين بروند ولي مفسران ديگر مي‌گويند اين بار اول آن وقتي بود كه وجود مبارك ذكريا را شهيد كردند و مانند آن بار دوم وقتي بود كه يحيي را شهيد كردند(سلام الله عليه) در صدد قتل حضرت عيسي بودند بنابراين هر دو بار گذشت اما اينها معتقدند اميدوارند كه اين بار دوم همين باشد كه الآن اينها روي مردم مظلوم فلسطين فشار آوردند آنها را از خانه و زندگي شان آواره كردند آنها را در اردوگاه‌ها جا دادند آمدند در خانه اينها نشتند حكومت مي‌كنند و بر اينها ستم مي‌كنند و اينها را تروريست مي‌دانند كه اگر ان‌شاء‌الله اين برداشت درست باشد اميد انقراض كلي اين صهاينه مطرح است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

[1]  . سورهٴ نجم، آيات 8 ـ 9.

[2]  . سورهٴ احزاب، آيهٴ 21.

[3]  . الكافي، ج 4، ص 69.

[4]  . سورهٴ احزاب، آيهٴ 21.

[5]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 185.

[6]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 29.

[7]  . بحار الانوار، ج 79، ص 303.

[8]  . سورهٴ انشقاق، آيهٴ 6.

[9]  . بحار الانوار، ج 69، ص 59.

[10]  . بحار الانوار، ج 8، ص 88.

[11]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 17.

[12]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 142.

[13]  . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 14.

[14]  . سورهٴ صافات، آيهٴ 83.

[15]  . سورهٴ علق، آيات 6 ـ 7.

[16]  . سورهٴ اسراء، آيهٴ 8.

[17]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 19.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق