اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَني إِسْرائِيلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي ﴿47﴾ إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي ﴿48﴾ قَالَ فَمَن رَبُّكُمَا يَا مُوسَي ﴿49﴾ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي ﴿50﴾ قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَي ﴿51﴾ قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لاَّ يَضِلُّ رَبِّي وَلاَ يَنسَي ﴿52﴾ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتَّي ﴿53﴾ كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَي ﴿54﴾ مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي ﴿55﴾
علت تكرار كلمه «خوف» در آيات محل بحث
وجود مبارك موساي كليم و هارون(سلام الله عليهما) بعد از دريافت مأموريت به دربار فرعون رفتند كلمهٴ «خوف» دوبار تكرار شد كه آن مورد اول جاي خاصّ خود را داشت مورد دوم هم جاي خاصّ خودش را, اما موارد ديگر معنايش اين نيست كه وجود مبارك موسي چندين بار ترسيد و خداوند چندين بار او را دلداري داد آرام كرد. تكرار گاهي به مناسبت قبل و بعد است نظير جريان به دريا انداختن اين جريان به دريا انداختن هم مكرّر در قرآن آمده اما معنايش اين نيست كه چند بار اين را در صندوقچه انداخت چند بار گذاشت در دريا كه, اگر كلمهٴ «خوف»[1] يا ﴿نَخَافُ﴾[2] در چندجا تكرار شد معنايش اين نيست كه پشت سر هم موساي كليم عرض كرد ما ميترسيم ترسِ بار اوّلش جا داشت ترس بار دوم مربوط به خود فرعون بود جا داشت بقيه تكرار همين مطلب واحد است به مناسبت قبل و بعد نظير جريان اژدها شدن عصا, نظير يد بيضا اينها كه مكرّر هست معنايش اين نيست كه چندتا عصا بود چندتا اژدها شد كه, اين يك.
معيت خداوند با حضرت موسي و هارون(عليهما السلام)
مطلب ديگر آنكه وقتي وجود مبارك موساي كليم خواست برود خداي سبحان فرمود: ﴿اذْهَبْ﴾[3], ﴿اذْهَبَا﴾[4] و مانند آن, براي تحصيل آرامش فرمود آنجايي كه شما بخواهي بروي من هم آنجا حضور دارم ﴿إِنَّا مَعَكُم مُسْتَمِعُونَ﴾[5] نه تنها ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَا﴾[6] بلكه ﴿إِنَّا مَعَكُم﴾ وقتي ﴿إِنَّا مَعَكُم﴾ شد پس من آنجا هم هستم وقتي آنجا هستم فرمود بياييد نه برويد لذا ﴿اذْهَبَا﴾ شده ﴿فَأْتِيَاهُ﴾ يعني من آنجا هستم بياييد آنجا بعد وقتي كه آمديد اصول دين را مطرح كنيد يك, بخشي از معجزات را كه مربوط به رسالت است بازگو كنيد دو, و مهمترين خواستهٴ شما كه آزادي مردم و امنيت مردم است درميان بگذاريد سه, بقيه مطالب هم به تدريج بيان ميكنيد چهار, وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) آمدند اين چند وظيفه را انجام دادند اصول دين را به خوبي تبيين كردند, ربوبيّت خدا را ذكر كردند, معاد را ذكر كردند, تبشير و انذاري كه مربوط به معاد است ذكر كردند, رسالت خود را ذكر كردند, معجزهٴ خود را ذكر كردند آنها كه مربوط به اصول دين بود ذكر كردند بعد آن دو دستور رسمي خداي سبحان كه برقراري آزادي مردم و امنيت مردم هم باشد آن را هم ذكر كردند. فرمود: ﴿فَأْتِيَاهُ﴾ بياييد آنجا چون آنجا من حضور دارم ﴿إِنَّا مَعَكُم مُسْتَمِعُونَ﴾ اين ناظر به آن است كه من آنجا الآن حضور دارم بياييد آنجا ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ﴾ ربوبيّت خدا را تثبيت بكنيد يك, رسالت خودتان را در سايه ربوبيّت الهي تثبيت بكنيد دو, خواستهٴ خودتان را هم بگوييد كه تأمين آزادي و امنيت مردم است سه, ﴿فَأَرْسِل مَعَنَا بَني إِسْرائِيلَ﴾ اينها را آزاد بكن ﴿وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ﴾ رنج هم ندهيد امنيت اينها را تأمين بكنيد و ما كه از طرف پروردگار تو آمديم با معجزه آمديم ﴿قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ﴾ جريان تبشير و انذار را هم در كنارش ذكر فرمود كه ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي﴾ و ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا﴾ كه ﴿أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ كه بحثش قبلاً گذشت آن يكي ناظر به تبشير اين يكي ناظر به انذار.
پرسش:...
پاسخ: نه ديگر, قول ليّن معنايش اين نيست كه شما كم بياوريد كه يعني اين را به شدّت نگوييد مسئلهٴ ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[7] اين براي آخرهاي امر است وگرنه اصل مطلب را بايد بگوييد ديگر كه هر كسي در برابر كارش مسئول است ديگر هر انساني تبهكار باشد رنج ميبيند, پرهيزگار باشد لذّت ميبيند گنج ميبرد اين را بايد بگوييد ديگر.
پرسش:...
پاسخ: نه, اينها را بدهند به ما چون اينها به بند كشيده بود چون هنوز جريان رفتن از مصر مطرح نبود اين نميخواست از مصر برود.
شباهت معناي ﴿أَرْسِلْ مَعَنَا﴾ با ﴿أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾
بعد از اينكه جريان مبارزهٴ رسمي شروع شد و جريان آن مناظره و مسابقه شروع شد و وجود مبارك موساي كليم در آن صحنهٴ مسابقه برنده شد و آن سَحره, كارشناسان سَحره و ماهرترين ساحران ايمان آوردند از آن به بعد درباريان هراسناك شدند گفتند ممكن است كه بعد شورشي پيدا بشود و وقتي كارشناسان سَحره به آنها ايمان آوردند و در صحنهٴ مناظره هم معلوم شد كه آنها پيروز شدند ممكن است كه كشور را آشوب بكشند كه وجود مبارك موساي كليم مأمور شد بنياسرائيل را از مصر بيرون ببرد لذا اين ﴿أَرْسِل مَعَنَا﴾[8] با ﴿أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾[9] كه قبلاً آن آيات خوانده شد هماهنگ است يعني مردم را به ما بدهيد مردم امانت خدا هستند يك, پيامبران اميناللهاند دو, امانت خدا را بايد به امينالله سپرد سه.
پرسش:...
پاسخ: بله بفرست, بله درست است بده به ما نه اينكه ما ميخواهيم برويم جايي, بفرست نزد ما معناي ارسال هم همين است ولي قصد خروج از مصر اول نبود كجا بروند جايي نداشتند اينها از مصر بخواهند عبور بكنند آن روز كه جريان معجزه و خشك شدن دريا و اينها كه روشن نبود تا از مصر بيايند بيرون كه بعدها سخن از خروج از مصر مطرح شد اول اين ﴿أَرْسِل﴾[10] همان معناي ﴿أنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ كه سورهٴ مباركهٴ «دخان» بود مطرح ميشد مردم امانت خدا هستند تو اين امانت را به ما تأديه كن ﴿أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ خب, پس اصول دين را بيان فرمود تبشير و انذار را بيان كردند خواستهٴ رسميشان كه برقراري آزادي و امنيت مردم بود آنها را هم ذكر كردند.
پاسخ موساي كليم(عليه السلام) به سؤال فرعون درباره ربّ
در اين اثنا وقتي وجود مبارك موساي كليم فرمود: ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ﴾ او خيال ميكرد كه ربّ اين سرزمين مثل خود فرعون يكي از طاغوتيان و يكي از سلاطيناند لذا با «مَن» سؤال كرده ﴿فَمَن رَبُّكُمَا﴾ وقتي وجود مبارك موساي كليم اوصاف الهي را ذكر كرده, اسماي الهي را ذكر كرده در بخشهاي ديگر همين فرعون با ﴿مَا﴾ سؤال كرده نه با «مَن» گفت ﴿مَا رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾[11] شمايي كه ميگوييد او ربّ جهان است ربّالعالمين چه كسي است اول خيال ميكرد كه رب يك شخص ديگري است يك سلطان ديگري است مانند خود او, لذا سؤال كردند ﴿فَمَن رَبُّكُمَا﴾ وجود مبارك موساي كليم اين توحيد را خوب تبيين كرده قبلاً فرمود من از طرف پروردگار آمدم و پروردگار ما هم دوتا پيام دارد يكي تبشير يكي انذار, دربارهٴ ربّ او سؤال كرده ﴿فَمَن رَبُّكُمَا﴾ فرمود: ﴿رَبُّكُمَا﴾ نه, ﴿رَبُّنَا﴾ من, هارون, تو و ديگران نه اينكه ﴿ربِّنُا﴾ متكلّم معالغير باشد فقط براي دو نفر باشد ربّ ما همان ربّالعالمين است ربّ من و ربّ هارون و ربّ تو و ربّ همه كسي است كه اين كارها را كرده اين سه ساختار نظام فاعلي و داخلي و غايي به عهدهٴ اوست سلسلهٴ علل به او ختم ميشود او ميشود خالق كل, نظم داخلي اشياء هم با ارادهٴ او تنظيم ميشود كه ﴿أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ﴾ رهبري اشياء به اهداف و غاياتشان هم در اختيار اوست ﴿ثُمَّ هَدَي﴾ نظير آنچه در سورهٴ «أ«علي» آمده ﴿الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّي ٭ وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَي﴾[12] همين است ﴿خَلَقَ فَسَوَّي﴾ ﴿خَلَقَ﴾ ناظر به «كان» تامّه است كه اصل هستي را خدا داد, تَسويه و مستويالخِلقه خلق كردن هر چيزي را هم كه «كان» ناقصه است كه حُسن خلقت است خدا داد, رهبري به اهداف را هم خدا به عهده گرفته ﴿خَلَقَ فَسَوَّي﴾ «كان» تامّه و ناقصه, ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾ دربارهٴ نظام غايي, چيزي در عالَم پوچ و بيهدف و لغو و لهو و امثال ذلك نيست.
آفرينش احسن موجودات و هدايت آنان به كمال
خب, آنچه را كه در سورهٴ مباركهٴ «اعليٰ» «كان» تامّه و «كان» ناقصه و هدفمندي اشياء بود ذكر كرده در اينجا در يك آيه كه جزء غرر آيات است فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ﴾ دو, يعني ﴿أَعْطَي﴾ سلسلهٴ علل به او منتهي ميشود و نظم داخلي اشياء را هم او به عهده گرفته ﴿ثُمَّ هَدَي﴾ به اهدافشان, گاهي در دو آيه اين مطلب ذكر ميشود مثلاً در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 102 اين است ﴿ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ اين مضمون در آيه ديگر هم هست كه ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[13] ناظر به «كان» تامّه است «كلّ ما صَدَق عليه أنّه شيءٌ هو مخلوقُ الله» معدوم شيء نيست ولي تصوّر معدوم چون يك امر ذهني است در ذهن چون متصوَّر است اين كلمه مستعمَل است مُهمَل نيست آن مفهوم شيء است ولي چيزي در خارج به عنوان معدوم داشته باشيم نداريم خب هر چه كه مصداق شيء است مخلوق ذات اقدس الهي است ﴿لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾[14] كه ناظر به تدبير است اوّلي ناظر به آفريدگاري اوست دوّمي ناظر به پروردگاري اوست. در سورهٴ مباركهٴ «سجده» هم فرمود خداي سبحان هر چه را آفريد زيبا آفريد آيهٴ هفت سورهٴ مباركهٴ «سجده» اين بود ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چيزي را كه آفريد زيبا آفريد زيبايي هر چيزي در اين است كه به جهاز داخلياش مجهّز باشد ديگر يعني دستگاه جزمش, دستگاه دفعش, دستگاه رشدش, دستگاه توليدش, دستگاه تنميهاش همهاش مجهّز باشد كمبود نداشته باشد ديگر هر چه را يك درخت بايد داشته باشد دارد, هر چه را آن خاكي كه بايد «لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن»[15] دارد اين طور نيست اين خاكي كه بايد در كوههاي افغان بشود لعل در آن كوههاي بدخشان چيزي كم داشته باشد نه خير كم ندارد, اگر ميخواهد لعل بشود همه چيز را دارد اگر عقيق يمن بخواهد عقيق بشود هر چه كه لازم دارد اين عقيقشدن دارد اين طور نيست كه آنجا آمادهٴ عقيق شدن هست ولي خدا به او نداده اين طور نيست ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ كه اين ميشود «كان» ناقصه آن. محلّ بحث جامع هر دو نكته است وقتي اصل هستي را او عطا ميكند ميشود مبدأ كل, نظام داخلي را مجهّز ميكند ميشود ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ رهبري به اهداف هم با ﴿ثُمَّ هَدَي﴾ تأمين ميشود.
پرسش:...
پاسخ: چرا بر خلاف لفظ بگوييم اين عبارت جناب زمخشري[16] آن روز نقل شد و ابطال شد چرا ما بگوييم «أعطيٰ خَليقته كلّ شيء» خير, ﴿أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ﴾ اگر يك وقت ضرورتي ايجاب كرد ما ميگوييم آنچه اول ذكر شده است مفعول دوم است, آنچه دوم ذكر شده است مفعول اول است ولي وقتي علم و عقل و استدلال ميگويد همين طور است دست به آن نزن ﴿كُلَّ شَيْءٍ﴾ مفعول اول, ﴿خَلْقَهُ﴾ مفعول دوم خب چرا حرف زمخشري[17] را بزنيم خب.
پاسخ حضرت موسي(عليه السلام) به پرسش فرعون دربارهٴ معاد
فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ تا اينجا كه رسيد دوتا سؤال كرد يك سؤال فرعون اين بود كه ﴿فَمَن رَبُّكُمَا﴾ چون وجود مبارك موساي كليم هم جريان ربوبيّت را مطرح كرد, هم جريان تبشير و انذار را مطرح كرد كه زمينهٴ معاد است هم مسئلهٴ معاد را ذكر كرد براي اينكه ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ خب, چون جريان ربوبيّت را مطرح كرد كه گفت ﴿أَنَا رَسُولاً رَبِّكَ﴾ و جريان معاد را مطرح كرد فرعون دوتا سؤال كرد يكي دربارهٴ رب, يكي دربارهٴ معاد. دربارهٴ رب گفت ﴿فَمَن رَبُّكُمَا يَا مُوسَي ٭ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾.
﴿قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَي﴾ خب شما دو مطلب را گفتيد يكي اينكه پروردگار شما را فرستاده پروردگارتان چه كسي است, دوم اينكه گفتيد ﴿أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ خب آنها كه رفتند چطور, چرا برنگشتند, صالح و طالح هر دو مُردند پس كجاست تبشير و كجاست انذارتان, پس اين مطالبي كه وجود مبارك موساي كليم فرمود در برابرش سؤالهايي شده وقتي موساي كليم فرمود: ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ﴾ سؤال كردند ﴿فَمَن رَبُّكُمَا﴾ حضرت جواب داد, وقتي فرمودند: ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ سؤال كردند ﴿فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَي﴾ آن سؤال اول دربارهٴ مبدأ, اين سؤال دوم دربارهٴ معاد. فرمود: ﴿قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لاَّ يَضِلُّ رَبِّي وَلاَ يَنسَي﴾ همهٴ اينها محفوظاند در كتاب تكوين محفوظاند, در لوح محو و اثبات محفوظاند هنوز به آنجاها نرسيديم تا براي شما شرح بدهيم همهٴ اينها حسابشان, كتابشان, سيّئاتشان, حَسناتشان همهاش محفوظ است ذات اقدس الهي يك صفت ثبوتي دارد و آن اين است كه به همه چيز عالِم است صفت ثبوتي ديگر آن است كه همه چيز را حفظ ميكند هم ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[18] است و هم ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ﴾[19] دوتا صفت سلبي دارد كه هيچ چيزي را گُم نكرده و هيچ چيزي را هم فراموش نميكند ﴿فِي كِتَابٍ لاَّ يَضِلُّ رَبِّي﴾ «لانه بكل شيء عليم» ﴿وَلاَ يَنسَي﴾ چون ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾[20] و ﴿كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ﴾ چون حفيظِ مطلق است ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾, چون عليمِ محض است ﴿لاَّ يَضِلُّ رَبِّي﴾ چون آن دو صفت ثبوتي به نحو اطلاق ثابت است اين دو صفت نقص هم به نحو اطلاق از او مسلوب است ﴿لاَّ يَضِلُّ رَبِّي﴾ بالقول المطلق ﴿وَلاَ يَنسَي﴾ ربّي بالقول المطلق.
پاسخ اجمالي موساي كليم(عليه السلام) به سؤال فرعون دربارهٴ مبدأ و معاد
خب, ذات مقدس موساي كليم(سلام الله عليه) داشتند در مسائل توحيد سخن ميگفتند اين در اثناي تحليل حضرت و كلام حضرت يك دوتا سؤال كرده وجود مبارك موساي كليم فوراً به اين دوتا سؤالش جواب داده بعد شروع كرده به ادامهٴ بحث وقتي ادامهٴ بحث را شما ملاحظه ميكنيد مثل آن است اينچنين فرموده باشد ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ﴾ يك, خواستهٴ ما هم اين است ﴿فَأَرْسِل مَعَنَا بَني إِسْرائِيلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ﴾ دو, كه دربارهٴ آزادي و امنيت مردم است ﴿قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ﴾ ما با معجزه آمديم ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي﴾ اين تبشير, ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾ اين انذار, هنوز فرمايشات وجود مبارك موساي كليم تمام نشده دوتا سؤال فوراً فرعون كرد حضرت اين دوتا سؤال را جواب داد حقّش اين بود كه صبر بكند تا پايان. آن وقت جوابي كه وجود مبارك موساي كليم داد آن تمام شد فرمود: ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ﴾ اين ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ﴾ دنبالهٴ همان ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ كه مهمترين مسئله, مسئلهٴ توحيد است شما دربارهٴ توحيد سؤال كرديد گفتيد كه ﴿فَمَن رَبُّكُمَا يَا مُوسَي﴾ ما متني را اول گفتيم بعد داريم شرح ميدهيم متني كه گفته شد اين است كه ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ شرح آن متن اين است كه ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتَّي ٭ كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَي﴾ شما هنوز آن حرفها تمام نشده دو مطلب را سؤال كردي يكي دربارهٴ توحيد يكي دربارهٴ معاد ما يك جواب اجمالي داديم يك جواب تفصيلي هم داريم ميدهيم, جواب اجمالي ما دربارهٴ توحيد و مبدأ اين است كه ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ جواب اجمالي دربارهٴ معاد هم اين است كه ﴿فِي كِتَابٍ لاَّ يَضِلُّ رَبِّي وَلاَ يَنسَي﴾
پاسخ تفصيلي حضرت موسي(عليه السلام) دربارهٴ ربوبيّت عالم
اما اين دو جواب اجمالي كه به صورت متن بيان شده شرح تفصيلياش اين است اينكه گفتيم ﴿الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ از جريان ازل و ابد كه فعلاً تو خبر نداري ما بازگو كنيم از آسمان و عرش و لوح و قلم و قضا و اينها كه باخبر نيستي طرح بكنيم تو فقط زمين و اهل زمين و درياها و صحراها و نباتات و جمادات و حيوانات و اينها را ميشناسي ما دربارهٴ ربوبيّت خدا نسبت به اينها الآن شرح ميدهيم ميگوييم ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً﴾ يعني زمين را آفريد يك, زمين را هم آماده كرد دو, شما ميخواهي خانه بسازي مسكن تهيه كني زمين ذلول و نرم است هر كاري بخواهي بكني آماده است بخواهي كشاورزي كني زمين ذلول است, بخواهي باغداري كني زمين ذلول است كه ارض را ذلول قرار داد[21], مَهد قرار داد, مِهاد قرار داد[22], آماده قرار داد, گهواره قرارداد براي شما اين كار را كرد. گفتيم «كان» تامّه داد زمين آفريد, «كان» ناقصه با نظم و ساختار دروني خلق كرد مَهد قرار داد, مِهاد قرار داد مادامي كه كودكي در گهواره بوديد براي شما گهواره است وقتي هم از اين گهواره نجات پيدا كرديد جاي ديگر ميرويد بالأخره اين زمين را آماده كرد براي شما ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً﴾ راههاي زميني و زيرزميني را هم مشخص كرده كجا راه است, كجا كوه است, كجا درّه است براي روي زمين, زير زمين را هم در آيات ديگر فرمود اين بارانهايي كه ميآيد تمام راههاي ورود ممنوع, خروج ممنوع, كجا ترافيك ميشود, كجا دوراهه است, كجا رفت و برگشت دارد ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾[23] تمام اين راهها را ما در زير زمين به اين آبها نشان داديم اين طور نيست كه آنجا يك بخورد بيجايي بشود آبي بيخود از جايي سر در بياورد اين آب كجا بايد سر در بياورد, كجا بايد قنات بشود, كجا بايد چشمه بشود, كجا بايد چاه بشود, كجا بايد به دريا بريزد همه را ما رهبري كرديم و اعلام خطر هم كرده كه در آن بخش روزهاي قبل هم اشاره شد كه فرمود اگر خداي سبحان مثلاً ـ معاذ الله ـ بخواهد مقداري سطح آب را ببرد پايين كلّ اين سرزمينها ميشود كوير لم يُزرع همهتان از بين ميرويد ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾[24] اگر چند هزار متر اين آبها برود پايينتر خب وسيلهٴ استخراج نيست حتي امروز هم وسيلهٴ استخراج نيست كلّ سرزمين ميشود لم يُزرع اين نفت و گاز هم همين طور است اگر خداي سبحان بخواهد به ملّتي صلاح و فلاح دنيايي عطا بكند اين را قدري بالاتر ميآورد كه فرمود در دسترس شما قرار بگيرد. خب, فرمود: ﴿جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا﴾ يعني في الأرض ﴿سُبُلاً﴾ راههاي گوناگون ﴿وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ ما به وسيلهٴ باران نيازهاي شما را تأمين ميكرديم, درياها را هم ما تأمين ميكرديم, صحراها را هم ما تأمين ميكرديم وقتي كه فضا و هوا در حدّ خاصّي سرد شد تبديل به آب ميشود ما از همانجا برايتان باران ميفرستيم.
پرسش:...
پاسخ: حالا حركتهاي گوناگوني دارد مَهد يعني آماده حالا ذلول بودن نظير گهواره متحرّك بودن هست انواع و اقسام حركات براي زمين هست, انواع و اقسام حركات براي موجودات سپهري هست.
سرّ استعمال ضماير مختلف براي اثبات ربوبيت عالم
خب, الآن راجع به كيفيت بهرهبرداري و آمادگي او براي بهرهبرداري آنهاست. فرمود: ﴿وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ اين تعبيرات گاهي به صورت متكلّم وحده است گاهي به صورت فعل غايب است, گاهي التفات از غياب است كه خداي سبحان به موساي كليم دستور ميدهد موساي كليم هم همين طور ميگيرد ﴿فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتَّي﴾ ما اولاً نكاحي در گياهان انجام ميدهيم كه ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾[25] تلقيح ميشوند چه اينكه ابرها هم همين طور است اين گياهان تلقيح ميشوند, باردار ميشوند و همسر يكديگر ميشوند و به ثمر مينشينند ما اين كارها را كرديم اينها را همسر يكديگر قرار داديم به وسيلهٴ باد اينها را باردار كرديم و به وسيلهٴ باران اينها را رويش داديم و به ثمر رسانديم.
پرسش:...
پاسخ: بله, او همهٴ حرفها را دارد از طرف خدا ميزند اين التفات ذات اقدس الهي است مِن الغيبة إلي الخطاب و مِن المفرد الي الجمع و وجود مبارك موساي كليم كه اينها را عربي نگفت به صورت عِبري گفت اما مطلبي را كه خداي سبحان به موساي كليم آموخت يك, تعبيري كه موساي كليم همان مطلبِ آموخته را به زبان عِبري گفت دو, وقتي بخواهد به عربي مبين در بيايد به اين صورت در ميآيد سه, كه كجا متكلّم وحده بود, كجا متكلّم معالغير بود, كجا التفات از غيبت به خطاب بود, كجا التفات از خطاب به غيبت بود و مانند آن.
كلام امام سجاد(عليه السلام) در تفسير ﴿كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ﴾
خب, ﴿فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتَّي﴾ از انواع و اقسام روئيدنيها آنگاه اين تعبير لطيف و ادبي كه آن پيام غيبي را به همراه دارد حرفِ همهٴ انبيا بود اختصاصي به وجود مبارك پيغمبر ما(عليهم آلاف التحيّة و الثناء) ندارد فرمود اين چيزهايي كه ما گفتيم اينها بركات مشترك انسان و دام است ﴿كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ﴾ آن كه خَبير است ميفهمد اينجا يك توهينِ ضمني هم هست و آن كه خبير نيست باكش نيست خداي سبحان وقتي نعمتهاي عظيم را اين را وجود مبارك امام سجاد فرمود كه يك وقت متن آن عبارت از بيان نوراني امام سجاد خوانده شد فرمود وقتي سخن از معرفت و علم و آگاهي است ذات اقدس الهي علما را نام ميبرد در كنار فرشتهها[26] در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» ﴿وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾[27] اينجا صحبت از علما و ملائكه است كه در صحابت ذات اقدس الهياند اما آنجا كه سخن از ثروت و خوردن و پوشيدن است آن خورندهها را با دام يكجا ذكر ميكند قدري خودتان بخوريد قدري به دامهايتان بدهيد او بايد بفهمد كه اين آيه چه ميخواهد بگويد ﴿كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ﴾ يعني اينها مشترك بين شما و آنهاست خب اين براي تأديب كافي نيست اگر وجود مبارك امام سجاد اين حرف را نگفته بود كه خيليها نميفهميدند فرمودند علما را كه خدا اسم ميبرد با ملائكه يكجا ذكر ميكند در كنارش اين در آن روايت نيست از آنجا ميشود كشف كرد كه وقتي سخن از نعمتهاي دنيا و خوردن است خورندهها را با دام يكجا ذكر ميكند نه تنها در اينجا در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿مَتَاعاً لَّكُمْ وَلْأَنْعَامِكُمْ﴾[28] خب اين آدم يك قدري بايد خجالت بكشد ديگر خب چطوري آدم را دوتايي ذكر ميكند قدري خودتان بخوريد قدري به اسبهايتان بدهيد ﴿مَتَاعاً لَّكُمْ وَلْأَنْعَامِكُمْ﴾ خب اگر دوتا صف باشد خب آدم بهتر است كنار ملائكه صف ببندد ديگر, اگر بنا شد آدم جا بگيرد صف ببندد چرا كنار ملائكه ننشيند, چرا كنار اينها بنشيند سخن از حلال و حرام نيست سخن از اين است كه انسان در چه هدفي دارد زندگي ميكند ﴿كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ﴾ قدري خودتان بخوريد قدري به دامهايتان بدهيد
مراد از ﴿أُولِي النُّهَي﴾ در قرآن
﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَي﴾ كسي كه وليّ نُهيه است, نُهيٰ جمع نُهيه است عقل را نُهيِه ميگويند, حِجا ميگويند, حِجر ميگويند چه اينكه عقل ميگويند, فؤاد ميگويند, لُبّ ميگويند به شئون گوناگوني كه عقل متّصف است نامگذاري شده چون انسان را از زشتي باز ميدارد نهي ميكند ميشود نُهيه و عقول ميشود نُهيٰ و عقلا را ميگويند اُوليٰالنُهي صاحبان نُهيهاند حِجا هم بشرح ايضاً, حِجر هم بشرح ايضاً ﴿هَلْ فِي ذلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ﴾[29] اين تَحجيري كه در بيابانها ميكنند سنگچين ميكنند پَرچين ميكنند دورش را ديوار ميكنند كه كسي نيايد يعني اين منطقه, منطقهٴ حراستشده است عقل يك منطقهٴ حراستشده دارد اگر كسي عاقل است آن حريم دينش حراستشده است پرچين دارد ديوار دارد, تَحجيرشده است هر كسي حق ندارد بيايد اما آن كه رهاست و به تعبير فارسيها ولِنگار است اين ولنگار يك كلمهٴ مركّب است بسيط نيست اگر كسي انگارهٴ او, انگيزهٴ او وِل بودن است به چنين آدمي ميگويند ولنگار, اگر ولنگار بود, پرچين نداشت, حِجر نداشت رهاست ديگر, اما اگر داراي عقل بود ولنگار نيست اِنگارهٴ او ول بودن نيست منطقهٴ حراستشده دارد بنابراين نُهيه اين است, حِجا اين است, حِجر اين است, لُب و مغز داشتن اين است.
استخفاف بنياسرائيل توسط فرعون
در بخشي از فرمايشات قرآن كريم اين است كه فرعون مهمترين كاري كه كرده ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾[30] اينها را شستشوي مغزي داده, عوامپروري كرده, سطح تحصيل را پايين آورده, بازي و بازيگري را رواج داده, جوانها را به آن سَمت بازي برده شده استخفاف, ملّت خفيف و تهيمغز خب از هر طرفي بخواهند ميبرند فرمود: ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ دربارهٴ پيغمبر اسلام(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود مواظب باش ﴿وَلاَ يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لاَيُوقِنُونَ﴾[31] مبادا اينها استخفاف بكنند, تهيمغز بكنند, شستشوي مغزي بدهند گرچه خود پيغمبر كه عقل كل است كاري بكنند كه نظام تو نظام سَخيف بشود, خفيف بشود, تهيمغز بشود دربارهٴ عدّهاي كه به دنبال هر كسي راه افتادند قرآن كريم تعبيرش اين است كه ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[32] يعني خالي است فؤاد اينها خالي است چيزي در دلشان نيست خب اگر چيزي در دلشان نباشد ميشود جسمِ خالي ديگر فرمود خطر آن ملّت اين بود كه فؤاد آنها تهي است اگر افئده هواء بود اُوليالنُّهي نبودند, ذيحِجر نبودند, اولواالألباب نبودند, اولواالابصار نبودند بالأخره بايد به اين و آن باج بدهند ديگر فرمود اينها آيات است ﴿لِأُولِي النُّهَي﴾
پاسخ تفصيلي موساي كليم(عليه السلام) دربارهٴ معاد
خب اگر صدر و ساقهٴ عالَم منظّم است و ما هم جزء عالم هستيم يك مدبّر حكيمي دارد ما را اداره ميكند هستي ما از اوست, كمالات ما از اوست, مسئوليت ما هم در برابر اوست چرا حرف غير او را گوش بدهيم. خب, اينها برميگردد به آن سؤالي كه كردند ﴿فَمَن رَبُّكُمَا﴾ اما از اينكه گفتند كه ﴿فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَي﴾ ميفرمايد: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾ بنابراين اول فرمود: ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ﴾ سخن از ربوبيّت است بعد سخن از تبشير و انذار و عذاب و امثال ذلك است بعد از آن دوتا سؤال از فرعون مطرح شد يكي مربوط به توحيد بود ﴿فَمَن رَبُّكُمَا﴾ يكي مربوط به معاد بود, دربارهٴ توحيد جواب داد ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ هنوز اين جوابِ توحيد تكميل نشد كه فرعون سؤال ديگري كرد دربارهٴ معاد, وجود مبارك موساي كليم تكميلِ سؤال اول را مقدم داشت بعد دربارهٴ سؤال دوم كه جواب اجمالي داد جواب روشنتري را ارائه كرد فرمود دربارهٴ اينكه گفتي ﴿فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَي﴾ قرون گذشته و حال و آينده يك اصل كلي دارند اين است كه همهشان از خاكاند, دوباره به خاك برميگردند, بار سوم از خاك زنده ميشوند ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾.
تبيين معناي چراغ بودن كتاب و سنت
اما دربارهٴ آن سؤالهاي قبلي كه عقل چراغ است نقل هم چراغ است قرآن را ذات اقدس الهي به عنوان چراغ معرفي كرده فرمود: ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾[33] قرآن كتاب قانون است نه قانونگذار قرآن هم در قانون بودنش نوراني است تبيان كلّ شيء است[34] و هم در اينكه قانونگذار خداست به صورت شفاف و بدون ابهام بيان كرده كه ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾[35] قرآن, كتاب قانون است روايات قانوناند نه قانونگذار اينها قانونشناساند قانونگذار فقط ذات اقدس الهي است بيان ميكند انبيا و مرسلين قانون را از طرف خداي سبحان ميگيرند و به مردم ابلاغ ميكنند و در اصول هم هرگز گفته نميشود كه عقل حاكم است يعني قانونگذار است شرع كه ميگويند حاكم است اگر منظور شارع باشد خب شارع يعني خداست و لاغير, اگر منظور روايات باشد روايات قانوناند نه قانونگذار, آيات قانوناند نه قانونگذار حرفِ ذات اقدس الهي را نقل ميكنند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ شعراء، آيات 12 و 14؛ سورهٴ قصص، آيهٴ 33.
[2] . سورهٴ طه، آيهٴ 45.
[3] . سورهٴ طه، آيهٴ 42.
[4] . سورهٴ طه، آيهٴ 43.
[5] . سورهٴ شعراء، آيهٴ 15.
[6] . سورهٴ طه، آيهٴ 46.
[7] . سورهٴ حاقه، آيات 30 و 31.
[8] . سورهٴ شعراء، آيهٴ 17.
[9] . سورهٴ دخان، آيهٴ 18.
[10] . سورهٴ شعراء، آيهٴ 17.
[11] . سورهٴ شعراء، آيهٴ 23.
[12] . سورهٴ اعلي، آيات 2 و 3.
[13] . سورهٴ رعد، آيهٴ 16؛ سورهٴ زمر، آيهٴ 62.
[14] . سورهٴ انعام، آيهٴ 102.
[15] . ديوان سنايي، قصيده 134.
[16] . الكشاف، ج 3، ص 67.
[17] . الكشاف، ج 3، ص 67.
[18] . سورهٴ بقره، آيهٴ 29.
[19] . سورهٴ هود، آيهٴ 57.
[20] . سورهٴ مريم، آيهٴ 64.
[21] . ر . ك: سورهٴ ملك، آيهٴ 15.
[22] . ر . ك: سورهٴ نبأ، آيهٴ 6.
[23] . سورهٴ زمر، آيهٴ 21.
[24] . سورهٴ ملك، آيهٴ 30.
[25] . سورهٴ حجر، آيهٴ 22.
[26] . بحار الانوار، ج 1، ص 180 و 181.
[27] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 18.
[28] . سورهٴ نازعات، آيهٴ 33.
[29] . سورهٴ فجر، آيهٴ 5.
[30] . سورهٴ زخرف، آيهٴ 54.
[31] . سورهٴ روم، آيهٴ 60.
[32] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[33] . سورهٴ مائده، آيهٴ 15.
[34] . ر . ك: سورهٴ نحل، آيهٴ 89.
[35] . سورهٴ انعام، آيهٴ 57.