اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿طه ﴿1﴾ مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي ﴿2﴾ إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَن يَخْشَي ﴿3﴾ تَنزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّماوَاتِ الْعُلَي ﴿4﴾ الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي ﴿5﴾ لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَرَي ﴿6﴾ وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي ﴿7﴾ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي ﴿8﴾
شيوههاي تبيين عظمت قرآن در قرآن
سورهٴ مباركهٴ «طه» همانند سورهٴ مباركهٴ «مريم» در مكه نازل شد و عناصر محوري سوَر مكّي همان طوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد اصول دين يعني توحيد و وحي و نبوّت و همچنين خطوط كلي فقه و اخلاق و حقوق است كه جزئيّاتش در سوَر مدينه است بعد از آيه ﴿طه﴾ كه جزء حروف مقطّعه است و وجوه فراواني دربارهٴ او گفته شد از وحي شروع شده و عظمت قرآن را بيان ميكند. عظمت قرآن گاهي به وصف خود قرآن است كه اين قول ثقيل است و اين معجزهٴ جهاني است و مانند آن, گاهي در عظمت قرآن عظمت متكلّم و نازلكنندهٴ قرآن را ذكر ميكند مثل بحثهاي فعلي, گاهي عظمت قرآن را با عظمت گيرندهٴ قرآن كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[1] ذكر ميكند بنابراين در اِجلال قرآن, تكريم قرآن گاهي عظمت خود قرآن گاهي عظمت متكلّم گاهي عظمت مخاطب مطرح ميشود هر سه اينها محلّ ابتلاي وحي بود در حجاز در مكّه اينجا عظمت قرآن را از راه عظمت متكلّم و نازلكنندهٴ قرآن ذكر ميكنند قرآن كلام كسي است كه كلّ جهان را آفريد, قرآن كلام كسي است كه كلّ جهان را تدبير ميكند, قرآن كلام كسي است كه كلّ جهان را با رحمت تدبير ميكند, قرآن كلام كسي است كه جهان را با قدرت تأمين ميكند, قرآن كلام كسي است كه با علم تأمين ميكند اين اوصاف چندگانه را در همين دو, سه آيه بيان كردند عليمِ مطلق بودن خدا, قدير مطلق بودن خدا, خالق مطلق بودن خدا, مدير و مدبّر مطلق بودن خدا كه هندسهٴ تدبير به دست رحمت است اين پنج, خدايِ عليم جهان را اداره نميكند عليم هم هست خداي قدير جهان را اداره نميكند قدير هم هست خداي خالق جهان را اداره نميكند خالق هم هست خداي رحمان جهان را اداره ميكند يعني هندسهٴ خلقت, هندسهٴ تدبير رحمت است آنچه در جهان ميگذرد رحمت است آنچه با او جهان اداره ميشود رحمت است آن رحمان است كه روي تخت فرمانروايي نشسته و دارد عالَم را اداره ميكند خب اگر كسي مدير عالَم بود, مدبّر عالم بود بايد ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[2] باشد هست, مالك كلّ شيء باشد هست, مَلك كلّ شيء باشد هست, عليم به كلّ شيء باشد هست, اما هندسهٴ تدبير چيست همه چيز را ميداند همه چيز را ميتواند ولي با چه چيزي دارد عالَم را اداره ميكند با رحمت اداره ميكند رحمان روي تخت فرمانروايي نشسته است نه عليم نه عادل, خيلي از كارها را برابر رحمت ميكند كه بالاتر از عدل است آنجا كه عفو ميكند, آنجا كه احسان ميكند, آنجا كه ميگذرد, آنجا كه به روي آدم نميآورد همه بر اساس رحمت است ديگر بنابراين عالم را رحمان دارد اداره ميكند لازمهٴ تدبير, اين اوصاف است كه همهٴ اينها را ذكر ميكند بنابراين آنچه مورد نياز مردم حجاز بود كه وحي و نبوّت است و معاد را هم بعد ذكر ميكنند در اين بخش هم جريان عظمت قرآن مطرح شد هم جريان عظمت كسي كه قرآن را نازل كرده ديگر نه به دنبال صنم و وثن بايد بروند نه به دنبال مكتبهاي ديگر.
تبيين معناي کلمه«تشقي»
فرمود: ﴿مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي﴾ «شَقيٰ» مستحضريد كه ناقص واوي است نه ناقص يائي گرچه در اين گونه از موارد به صورت «ياء» نوشته ميشود اما مصدرش كه شقاوت است كه ﴿رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا﴾[3] نه «شِقيتنا» معلوم ميشود ناقص واوي است چه اينكه آن لغويهاي ماهر هرگز يك محقّق به المنجد و امثال المنجد مراجعه نخواهد كرد حواستان جمع باشد اين كتابي نيست كه محقّق به المنجد مراجعه كند مشكلش حل بشود آن كتابهاي لغوي دست اول آن معيار تحقيق يك محقّق است كه اين را در باب واوي ذكر ميكنند يا در باب يائي ذكر ميكنند شما وقتي به مقابيس ابنفارس مراجعه ميكنيد ميبينيد در باب واوي ذكر كرده نه در باب يائي شقي يائي اصلاً نداريم ﴿غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا﴾[4] و همچنين مسئلهٴ شقاوت مطرح است اين يك, شقاوت هم به معني سختي است و رنج است و چون انسانِ شقيّ در برابر سعيد در رنج است از اين جهت به آن گفته ميشود شقي وگرنه به معني سوخت و سوز و امثال ذلك نيست اين دو, در تفسير كنزالدقائق گفت اين مَثلي است معروف كه ميگويند «سيّد القوم أشقاهم»[5] يعني «أتعبهم» آن كسي كه سيّد يك كاروان است بزرگ يك كاروان است بيش از ديگران خود را به تعب مياندازد و اداره ميكند «سيّد القوم أشقاهم» يعني «أتعبهم و أخدمهم و أكثرهم خدمةً» و مانند آن.
احتمالاتي در تفسير«تشقي»
پس شقاوت يعني رنج بنابراين به معناي معذّب بودن و امثال ذلك نيست آنها لوازم اين كار است از طرفي هم نميشود گفت كه خدا بفرمايد ما قرآن را نفرستاديم كه تو جهنّمي بشوي آخر اين اصلاً معقول نيست يا ما قرآن را نفرستاديم تا اينكه آن طوري كه آنها گفتند تو شقي هستي تو شقي باشي حرفي كه وثنيين حجاز گفتند به اين معنا نيست كه تو شقي هستي يعني بدبخت هستي يعني از فيض محرومي مثلاً, ضعيفترين احتمال آن است كه اين ﴿لِتَشْقَي﴾ را ما بگوييم در جواب طعن و طنز ابوجهل است كه به همراهانش گفته[6] حدّ وسطش آن است كه ما بگوييم اين ﴿لِتَشْقَي﴾ براي اين است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در نماز روي يك پا ميايستاد و خودش را به زحمت ميانداخت[7] اين كار كه كار معقولي نيست بله, آنكه سيدناالاستاد توجيه فرمودند آن راه هست از بس ايستاده نماز خواندند خب پاهايشان متأثّر شد, متأذّي شد بعد روي سينهٴ پا ميايستادند نه اينكه اول روي سينهٴ پا بايستند خودشان را خسته كنند[8] اين وجه دوم ضعفش كمتر است و مناسبترين وجه همين است كه شما همان آياتي كه در بحث ديروز خوانده شد ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم﴾[9] كه اين ﴿بَاخِعٌ﴾ در دو جاي قرآن آمده[10] ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾[11] تو داري جان ميدهي در اثر حسرت و تأسف كه چرا اينها ايمان نميآورند خب نياوردند كه نياوردند اين ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ معلوم ميشود حضرت خيلي تأثّر داشت خيلي تأسف ميخورد كه چرا اينها ايمان نميآورند و به جهنم ميروند بعد فرمود: ﴿لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ﴾[12] ﴿مَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ﴾[13] با قضاياي اثباتي با قضاياي سلبي فرمود تو مسئوليّتت همين است آخر داري قالب تهي ميكني كه اينها ايمان نياوردند خب نياوردند, نياوردند پس اگر ما ﴿تَشْقَي﴾ را همان معناي لغوياش بدانيم يعني تَعب و سختي اين جامع بين هر سه وجه است ضعيفترين يعني ضعيفترين وجه آن حرف سوم است بعد حرف دوم است بعد حرف اول كه ﴿لِتَشْقَي﴾ يعني باخع نباش, ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ نباش هم با سياق سازگار است هم با آيهٴ بعد, اما طعنههايي كه آنها ميزدند آن را ذات اقدس الهي نفي كرده گفتند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ شاعر است, كاهن است, همهٴ اينها را نفي كرده فرمود شعر نيست, كهانت نيست, سِحر نيست و اينها, اما بفرمايد كه ما قرآن را نازل نكرديم كه تو شاعر باشي اين اصلاً صدر و ذيلش با هم هماهنگ نيست ما قرآن را نازل نكرديم كه تو كاهن باشي اين سازگار نيست پس طرد و نفي آن تهمتها يك لسان دارد, هدف نزول قرآن يك لسان ديگر دارد ﴿مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ﴾ كه به زحمت بيفتي, پس ﴿لاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ است, ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم﴾[14] هست و مانند آن.
معناي «تشقي» در آيهٴ ﴿فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي﴾
مسئلهٴ شَقا حالا شقيّ و اينها كه در قرآن كم نيست در همين سورهٴ مباركهٴ «مريم» كه بحثش گذشت دربارهٴ وجود مبارك عيسي و يحيي(سلام الله عليهما) اين مضمون فيالجمله آمده است كه ﴿وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً﴾[15] اما مسئلهٴ «تَشقيٰ» در همين سورهٴ مباركهٴ «طه» سه بار به كار رفته يك بار در همين آيه دو محلّ بحث, بار دوم و سوم در همين سورهٴ مباركهٴ «طه» آيهٴ 117 و آيهٴ 123 در آيهٴ 117 همين سورهٴ مباركهٴ «طه» فرمود: ﴿فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ﴾ شيطان دشمن شماست ﴿فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي﴾ شما را اگر از اين بهشت بيرون ببرد به زحمت ميافتيد نه شقي ميشويد «تشقي» به زحمت ميافتيد چرا, براي اينكه اينجا كه باشيد نه رنج درون داريد نه رنج بيرون, وقتي از اينجا بيرون رفتيد هم رنج درون داريد هم رنج بيرون, چهار وصف را براي بهشت ذكر كرده چرا اينجا كه هستيد خسته نميشويد براي اينكه ﴿إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَي﴾[16] اينجا گرسنه نميشويد تا غذا بخواهيد اينجا برهنه نميشويد تا پوشاك بخواهيد بالأخره انسان بايد براي تهيه غذا به زحمت بيفتد, براي تهيه پوشاك به زحمت بيفتد ﴿إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَي﴾ هم تنپوشت با خودت هست هم سيريات با خودت هست ﴿وَأَنَّكَ لاَ تَظْمَؤُا فِيهَا وَلاَ تَضْحَي﴾[17] نه از بيرون حرارتي بر تو تحميل ميشود كه تشنه بشوي, نه آفتابي بر شما ميتابد كه نياز داشته باشي خودت را در سايه يا جايي بپوشاني يا حرارت احساس كردي ترميم بكني هيچ كدام از اين خطرهاي چهارگانه نيست نه از درون نه از بيرون «لا جوع و لا عريان لا ظمأ و لا ضحيٰ» هيچ كدام نيست خب همينجا باش اينكه فرمود: ﴿فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي﴾ يعني اگر از اينجا بيرون رفتي به زحمت ميافتي نه اينكه شقاوت ميشوي, اما آيهٴ 123 همين سورهٴ مباركهٴ «طه» مشابه اين در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره»[18] گذشت ولي كلمهٴ شقيٰ و تشقيٰ و اينها آنجا به كار نرفت در سورهٴ مباركهٴ «بقره» يك تعبير دارد در اينجا تعبير ديگر دارد آنجا ﴿تَبِعَ﴾[19] دارد اينجا ﴿اتَّبَعَ﴾ دارد فرمود: ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَي ٭ قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا﴾[20] از اين محدوده از اين منزلت برويد پايين وارد حوزهٴ زمين بشويد وقتي حوزهٴ زمين شديد ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً﴾ از آن به بعد وجود مبارك آدم پيامبر شد و شريعت دريافت كرد پس كلاً يعني كلاً مسئلهٴ امر و نهي و تنزيه و اينها نيست تا ما بگوييم آنجا نهياش تنزيهي است يا ترك اُولاست آنجا جا براي شريعت نبود نه نهي تحريمي نه نهي تنزيهي نه ترك اُوليٰ ﴿لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾[21] بايد آنجايي معنا كرد نه اينجايي چون اصلاً شريعت در آنجا نبود فرمود وقتي وارد زمين شديد شريعتي ميآيد اگر شريعتي آمد پيرو شريعت باشيد اگر كسي پيرو شريعت نبود گرفتار شقاوت ميشود ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي﴾[22] اين شقاوت در قبال سعادت است منتها همين تعبير همين مضمون در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت آنجا تعبير به ﴿يَشْقَي﴾ ندارد ﴿تَبِعَ﴾ دارد نه ﴿اتَّبَعَ﴾ و مانند آن, خب پس اين ﴿تَشْقَي﴾ جامعش اين است كه به زحمت بيفتي تَعب كلّ مورد هم به حسب خودش.
پرسش:...
پاسخ: مشترك معنوي است نه لفظي چون شقاوت به معناي جهنّمي بودن نيست به معناي رنج و درد و سختي است و انساني كه سعيد نيست خب رنج و درد و سختي ميبيند ديگر اين در معناي جامعش به كار رفته.
تعليم اسماي الهي به حضرت آدم(عليه السلام)
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر, آنجا چندين بار بحث شد كه وسوسهٴ شيطان به معناي اينكه دعوت بكند به خلاف شرع و امثال ذلك نيست اصلاً شريعتي در آن عالَم نبود سجدهٴ شيطان هم از سنخ ترك سجدهٴ در اين عالَم نيست از جاهايي كه بسيار صعبالعبور است و عَقبهٴ كئود است و به زحمت انسان از آن ميگذرد آن هم در حدّ برخي از زوايا همين آيات است اينكه ﴿عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا﴾[23] اين اسماء چيست, چگونه وجود مبارك آدم يعني آدميّت نه شخص آدم كه بگوييم قضية في واقعة، اليوم هم وجود مبارك وليّ عصر(سلام الله عليه) مشمول همين است اگر در روايات دارد «فَسَبِّحنا و سَبَّحتِ الملائكة»[24] از اين سنخ است الآن هم وجود مبارك وليّ عصر معلّم ملائكه است اين ﴿يَا آدَمُ﴾[25] خطاب به شخص نيست به شخصيّت است به مقام انسانيّت است مقام انسانيّت معلم فرشتههاست آنجا سخن از الفاظ و مفاهيم حصولي و امثال ذلك نيست به هر تقدير آنجا سخن از شريعت نبود و نيست لذا نه امر به شيطان از سنخ امر شريعت است نه نهي از خروج يا ارتكاب قُرب به شجره از سنخ اوست. به هر تقدير
معناي حديث«شيبتني هود والواقعه»
مطلب ديگر اين است كه درست است كه فرمود: «شيّبتني هود» اما حكيم سبزواري(رضوان الله عليه) و خيلي از كساني كه برابر همين راه حكيم سبزواري ميروند ميگويند اين «شيّبتني هود» ناظر به اين است كه استقامت توانفرساست[26] آدم را پير ميكند سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) دارد كه اين «شيّبتني هود» ناظر به اين نيست كه استقامت پيركننده است براي اينكه در سورهٴ «هود» سخن از استقامت است با همراهان در روايت دارد «شيّبتني هود و الواقعة»[27] در حالي كه سورهٴ مباركهٴ «واقعه» سخن از استقامت ندارد قسمت مهمّ سورهٴ «واقعه» مربوط به واقعه است واقعه يعني واقعه ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾[28] يعني قيامت, قيامت است كه پيركننده است ﴿يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً﴾[29] آن روز است كه آدم را پير ميكند[30] پس «شيّبتني هود و الواقعة» يعني بحث قيامت است كه آدم را پير ميكند مگر آن ناقد بصير اعمال را كه بخواهد قبول بكند به آساني انسان را رها ميكند. خب, پس مسئلهٴ قيامت است كه پيركننده است فرمود روزي است كه ﴿يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً﴾ خب اگر «شيّبتني هود» است ناظر به مسئلهٴ قيامت است.
پرسش:...
پاسخ: خب نه, قسمت مهمّ سورهٴ «واقعه» قيامت است ديگر اصحاب را تشخيص ميكند, بحثهاي جهنّميها را بازگو ميكند, خلقت انسان را ذكر ميكند, سرّ مرگ را ذكر ميكند, ﴿نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ﴾[31] را ذكر ميكند دستهبندي ميكند اوّلش سه دستهاند, آخرش سه دستهاند يك عدّه مقرّباند, يك عده ابرارند البته شايد آن وقتي كه سورهٴ مباركهٴ «واقعه» واقعه نازل شده هنوز سوَر بعدي نازل نشده باشد چون اين بيان نوراني را كه حضرت در آخر عمر نفرمودند كه همهٴ سوَر نازل شده باشد خب.
حقيقت ايمان و عبادت ملائکه
پرسش:...
پاسخ: ايمانِ ملائكه كه ايمان تشريعي نيست آنها كه پيغمبر ندارند, بهشت و جهنم ندارند, امر و نهي ندارند الآن هم ملائكه مأمورند به اصطلاح در عالم خودشان لذا ميبينيد هر جا سخن از عبادت مصطلح است فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[32] نه «ما خلقت الجنّ و الإنس و المَلك الاّ ليعبدون» هر جا سخن از رسالت است, سخن از شريعت است, سخن از دين است, سخن از جن و انس است براي ملائكه رسولي باشد, شريعتي باشد, كتابي باشد, عبادتي باشد, بهشت و جهنمي باشد اين نيست كه.
مراتب دلالت «لتشقي»و رابطه آن با قاعده«لاضرر»
بنابراين اگر فرمود: ﴿لِتَشْقَي﴾ ناظر به اين است كه دستوراتي كه دين داده شده در حدّي كه شما را به زحمت بيندازد نيست, اما يك وقت بخشي از دستورها در مورد زحمت است اين را در اصول ملاحظه فرموديد نه قاعدهٴ «لا ضرر» نه قاعدهٴ «لا حرج» آن احكامي كه در مورد حرجي نازل شد آن را كه برنميدارد اصلاً جهاد موردش مورد حرجي است, دفاع موردش مورد ضرري است اما در وضو گرفتن, روزه گرفتن اگر روزه گرفتن براي آدم ضرر دارد يك وقت دو روز آدم مريض ميشود ميگويند نه, حالا بعداً قضا به جا بياور يا اگر وضو بخواهد بگيرد دستش كمي خون ميآيد ميگويند بسيار خب حالا چون زحمت است تيمّم بكن يا جبيره بگير, اما حالا اينكه ميرود جبهه گلويش خون ميآيد سينهاش تير ميخورد اين شش ماه يا عمري ممكن است قطع نخاعي بشود ميگوييم اينجا «لا حرج» برميدارد «لا ضرر» برميدارد اين نيست چون اصلاً در مورد ضرر و حرج جعل شده ديگر مسئلهٴ «لا ضرر», مسئلهٴ «لا حرج» مسئلهٴ جهاد و دفاع و امثال ذلك كه برنميدارد شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در تمام مدّت 23 سال در حال دفاع بود ذيل اين آيه هم قبلاً بحثش گذشت فرمود: ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلاّ نَفْسَكَ﴾[33] پيغمبر كه جا براي تقيّه ندارد كه ديگران اگر نيامدند, نيامدند تو تنها مبارز باش حضرت هم كه تشريف بردند براي طائف مردم را به توحيد دعوت ميكردند آن قدر پاي مباركش سنگ خورد كه تا آن قسمت ساق خوني شد اينجا ديگر ﴿لِتَشْقَيٰ﴾ نيست, خب, بنابراين اگر حكمي در مورد جهاد و دفاع و دستور خاص آمده ديگر با «لا حرج» و با «لا ضرر» و امثال ذلك برداشته نميشود اما نماز شب را يك طور بخوان كه مثلاً با يك پا بخوان يا مثلاً اين حرفها خيلي تام نيست يك پا بخوان به خود سخت بگير اين طور نيست بله, اين راهي كه سيدناالاستاد توجيه كرده كه حضرت اين قدر ايستاده نماز خواند كه «تورّمت قدماه»[34] اين يك راه حل معقولي است چون در بعضي از روايات دارد بعد ديگر ايستادن روي پا برايشان سخت بود روي سينهٴ پا ميايستادند وگرنه اول كسي روي يك پا بايستد براي اينكه بخواهد به خودش زحمت بدهد و رياضت بكشد كه درست نيست.
خداوند عليم قدير، نازل کننده قرآن
خب, پس جامعش اين است و حكمي كه در مورد ضرر جعل شد نه «لا حرج» برميدارد نه «لا ضرر» برميدارد فرمود ما اين قرآن را نفرستاديم كه تو به زحمت بيفتي ﴿إِلاّ تَذْكِرَةً لِمَن يَخْشَي﴾ بعد ميدانيد اين قرآن كلام چه كسي است؟ ﴿تَنزِيلاً﴾ يعني همين خدايي كه به عنوان تذكره فرستاد «نزّله تنزيلاً» چه كسي تنزيل كرد؟ كسي كه كلّ نظام را آفريد خب يعني اين تدوين مطابق با آن تكوين است كسي جهاني حرف ميزند كه جهانآفرين باشد, حرف كسي جهانشمول است كه جهانساز باشد او كسي است كه ارضين را, سماوات سبع را همه را آفريد نه تنها آفريد و تفويض كرد به كسي بلكه حدوثاً و بقائاً جهان به او تكيه دارد هم آفريد هم ميپروراند پرورش او هم قدرت مطلقه ميخواهد دارد ﴿لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَما فِي الْأَرْضِ﴾ علمِ مطلق ميطلبد ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي﴾ شما را, اسرار شما را, اخفاي از اسرار شما را ميداند خيلي از چيزهاست كه در درونِ درون انسان مستور است و انسان خيال ميكند كه بدون انگيزه دارد كار ميكند در حالي كه او از پشت پرده صدا ميآورد ميفرمايد خيلي از چيزهاست كه براي خود شما مخفي است براي ما روشن است روزي كه درونتان ﴿تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾[35] شد ميفهميد كه در چند لايهٴ زير چنين خصوصيتي شما داشتيد منتها حالا بيست سال يا سي سال گذشته يادتان نيست اگر بلند حرف بزنيد او ميداند اينكه روشن است ديگر نفرمود: «إن تجهر بالقول فانما يعلمه» آن دوتا را گفته ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ﴾ پس جَهر را به طريق اُوليٰ ميداند نه تنها سرّ را, اخفا را هم ميداند خيلي از چيزهاست كه شما خودتان نميدانيد كه در درون چه گذشت و از چه موقع اين خصيصه را پيدا كرديد او كه درونكاو است و درونشناس او اسرار را ميداند ريز باشد ميداند, دور باشد او ميداند, پشت پرده باشد ميداند, در تاريكي باشد ميداند همهٴ اقسام چهارگانه را بيان كرده در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» فرمود: ﴿إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ﴾, ﴿خَرْدَلٍ﴾ يعني اسپند اگر خيلي ريز باشد او ميداند, خيلي دور باشد ﴿فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ﴾ او ميداند, ﴿فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ﴾[36] در درون سنگ باشد كه خيليها نميدانند درون اين سنگ چيست او ميداند, زير زمين باشد او ميداند جايي نيست كه او نداند كه, كسي عالم را اداره ميكند كه علمش بكلّ شيء محيط است, قدرتش بكلّ شيء محيط است.
رحمت الهي، محور اداره جهان
اما چون عالِم بكلّ شيء است و قادر بكلّ شيء است قادرانه اداره ميكند يا رحيمانه فرمود نه, قادرانه اداره نميكند ﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾ عرش هم در سورهٴ مباركهٴ «اعراف»[37] بحثش گذشت يعني مقام فرمانروايي خب چه كسي بر مقام فرمانروايي نشسته خداي عليم نه, خداي قدير نه, خداي عادل نه, خداي رحمان آري, او اگر بخواهد با عدالت عمل كند كه كار بسياري از ماها دشوار است ما در خيلي از دعاها عرض ميكنيم «إلهي عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك» اگر بخواهد با عدل رفتار بكند كه كار ما مشكل است آن كه بر تخت فرمانروايي نشسته است الرحمان است ﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾ در روايات كه ﴿اسْتَوَي﴾ را به معناي «استوليٰ» گرفتند[38] ذات اقدس الهي به مقام فرمانروايي استيلا دارد اما رحيمانه دعاي نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه عرض كرد خدايا رحمت تو پيشاپيش غضب توست[39] در بحثهاي سورهٴ مباركهٴ «مريم» گذشت معناي سَبق رحمت بر غضب اين نيست كه رحمت خدا بيش از غضب خداست معنايش اين است كه رحمت خدا پيش از غضب خداست البته رحمت او خيلي بيش از غضب اوست و اما اينچنين نيست كه رحمت يك طرف باشد غضب يك طرف باشد, بهشت هشت در داشته باشد جهنم هفت در داشته باشد, جهنم محدود باشد, پُرشدني باشد ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ﴾[40] اما بهشت آن قدر وسيع است كه ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾[41] كه پُرشدني نيست سخن از بيش بودن رحمت نسبت به غضب نيست سخن از پيش بودن رحمت به غضب است.
پرسش:...
پاسخ: يقيناً كه هست.
مراد از تقّدم رحمت بر غضب الهي
آنكه درهاي بهشت بيش از درهاي جهنم است, بهشت هشت در است جهنم هفت در است, درجات و مراتب رحمت بيش از غضب است آن «ممّا لا ريب فيه» است اما اين روايات نميخواهد بفهماند كه رحمت خدا بيش از غضب خداست ميخواهد بفرمايد رحمت خدا پيش از غضب خداست در اَمام و پيشاپيش غضب رحمت است يك, رحمت ميشود خَلف, آن كه اَمام است امامت را به عهده دارد دو, آن كه خَلف است مأموميت را به عهده ميگيرد سه, اگر جايي خدا بخواهد غضب بكند ميبيند كه رحمت چه دستور ميدهد غضبِ غضبناكانه نيست غضبِ رحيم است آن رحيم چون ميخواهد رحمت بكند اينجا غضب ميكند همان طوري كه يك پزشك ماهر وقتي ميخواهد به اين بيمار احسان بكند قلبش را ميشكافد عمل ميكند رحمت امامِ غضب است نه بيش از غضب شما اين بيان نوراني حضرت سجاد(سلام الله عليه) كه در صحيفهٴ سجاديه هست دعاي شانزدهم صحيفه اين است اوّلش اين است «اللّهُمَّ يَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ يَسْتَغيثُ الْمُذْنِبُونَ وَ يَا مَنْ إِلَي ذِكْرِ إِحْسَانِهِ يَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ وَ يَا مَنْ لِخِيفَتِهِ يَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيبٍ وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ وَ يَا غَوْثَ كُلِّ مَخْذُولٍ فَرِيدٍ وَ يَا عَضُدَ كُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِيدٍ أَنْتَ الَّذِي وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً» اين همان است كه ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾[42] «وَ أَنْتَ الَّذِي جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِي نِعَمِكَ سَهْماً وَ أَنْتَ الَّذِي عَفْوُهُ أَعْلَي مِنْ عِقَابِهِ وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَي رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» اين از غرر تعبيرات اين دعاي شانزده است يعني غضب او در نماز جماعت به رحمت او اقتدا ميكند نه اينكه خدا عصباني ميشود ميخواهد يك عده را به جهنم ببرد خب, اين رنجديدههاي در دنيا اگر تشفّي قلب ميخواهند وقتي ميبينند ظالمين در جهنّماند اينها تشفّي قلب است ﴿يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ﴾[43] يا براي تشفّي قلوب مؤمنين است و اينها هم كيفر كار تلخشان را دارند ميچشند رحمت او امامِ جماعت است و اين مجموعه به امامت رحمت ميگردد اين طور نيست كه كاري غير رحيمانه باشد اگر كارهايي كه زيرمجموعهٴ رحمت است معلوم ميشود به امامت رحمت دارند اقتدا ميكنند به رحمتي كه امام است اقتدا ميكنند, اما كارهاي غضبي خدا هم در همين نماز جماعت به امامت رحمت دارند اقتدا ميكنند لذا وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در همان دعاي دوم ميخواهد معرفي كند و نسبت به پيغمبر عرض ارادت كند در دعاي دوم عرض ميكند خدايا! «صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) أَمِينِكَ عَلَي وَحْيِكَ وَ نَجِيبِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ صَفِيِّكَ مِنْ عِبَادِكَ إِمَامِ الرَّحْمَةِ» او هم وقتي غضب ميكند چون رحمت دستور ميدهد غضب ميكند نه اينكه نظير انسان عادي رحمي داشته باشد غضبي داشته باشد حالا يا متعادلاند يا غضب بيش از رحمت است يا رحمت بيش از غضب خير, غضبِ او برابر رحمت اوست لذا فرمود: ﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾
بازگشت يأس از رحمت الهي به کفر
خب اگر كسي بر تخت فرمانروايي نشسته و ﴿الرَّحْمنُ﴾ است كلّ عالَم با رحمت دارد ميگردد اگر كلّ عالم به رحمت دارد ميگردد اگر كسي نااميد بشود ميشود كافر چرا يأس از رحمت خدا كفر است يك وقت است كسي ميگويد من ديگر لياقت آن را ندارم حالا لطف خدا هر چه هست اين كفر نيست اما اگر كسي به جايي برسد بگويد پايان خط است ديگر در عالَم كسي نيست مشكل مرا حل كند خب يقيناً كفر است ديگر مگر انسان مشكلش چه هست چقدر نياز دارد اگر به جايي برسد كه بگويد پايان خط است ديگر كسي در عالم نيست مشكل من يا ما را حل كند خب يقيناً كفر است براي اينكه آن كه دارد عالم را اداره ميكند الرحمانِ مطلق است او مستولي عرش است.
راز مکعب بودن کعيه در روايات
يك روايت نوراني است از وجود مبارك امام صادق بخشي از رواياتي است كه در ذيل همين در تفسير شريف كنزالدقائق از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل ميكند به تعبير حضرت امير(سلام الله عليه) وجود مبارك حضرت امير ميگويد كسي آمد يهودي از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال ميكند كه چرا «البيت المعمور» مثلاً چهار ضلع دارد[44] ولي آنكه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل شده است اين است كه چرا كعبه, كعبه است كعبه را كعبه گفتند براي اينكه يك خانهٴ مكعّبشكل است چهارتا ديوار دارد و يك سقف دارد و يك كَف, خب اگر چهار ديواري به علاوهٴ دو ديواري شد ميشود مكعب ديگر اين سؤال از حضرت امام صادق(سلام الله عليه) كردند كه چرا كعبه چهار ديوار دارد فرمود چون محاذي البيت, نه البيت المعمور, محاذي البيت المعمور است يا بيتِ معمور است بيت معمور چهار ديوار دارد بعد سؤال شد كه چرا بيت معمور چهار ديوار دارد فرمود چون عرش چهار ضلع دارد, سؤال شد حالا چرا عرش چهار ضلع دارد فرمود: «لأنّ الكلمات الّتي بُني عليها الإسلام أربع سبحان الله و الحمد لله و لا إله الاّ الله و الله أكبر»[45] ميبينيد حرف از كجا تا به كجا سر در ميآورد فرمود چون كلمات دين بيش از چهارتا نيست عرش روي چهار ضلع ميگردد, بيت معمور روي چهار ضلع ميگردد, كعبه روي چهار ديواري ميگردد از كجا شروع كرده تا به كجا, مهندسي كعبه را بيت معمور تنظيم ميكند, مهندسي بيت معمور را عرش تأمين ميكند, مهندسي عرش را كلمات و تسبيحات اربعه تأمين ميكند اين از بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه در تفسير كنزالدقائق آمده[46] ولي آن را مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) نقل كرده از وجود مبارك امام صادق از كعبه شروع ميشود به هر تقدير ﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾ حالا آنچه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف»[47] گذشت يك, آنچه در سورهٴ مباركهٴ «يونس»[48] گذشت دو, گوشهاي از استيلاي رحمانيّت مطلق است در آنجا آمده كه او ﴿يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ﴾[49] خداي سبحان بر عرش مستقر شد زمين را, شب را, روز را اداره ميكند كه اين گوشهاي از تدبيرات الهي است.
پرسش:...
پاسخ: نه, براي كسي كه با لسان قرآن آشنا باشد از محكمات است
عواقب دوري از معارف اهل بيت(عليهم السلام)در تفسير
ممكن است امام احمد حنبل كه اهل بيت را ـ معاذ الله ـ گذاشته كنار بله براي او متشابهات باشد آخر اگر قرآن رفيقي دارد, رقيقي دارد, شقيقي دارد, ضميري دارد و صاحب قرآن فرمود: «إنّي تارك فيكم الثقلين»[50] يكي ـ معاذ الله ـ يكي را بگذارد كنار ديگري را كه مفسّر اوست, مبيّن اوست, چارهٴ اوست, حقيقت را بيان ميكند گرفتار متشابه ميشود ديگر او گذاشته كنار خودشان خواستند بفهمند نشد اين وهابيّتي كه ميبينيد همين است هيچ توقع نداشته باشيد كه اين معارف قرآني را اينها خوب درست درك كنند براي اينكه مفسّر اصلي را گذاشتند كنار وقتي مفسّر اصلي را گذاشتند كنار خب چطور ميشود قرآن را بفهمند.
رحمت الهي، محور فرمانروايي و مديريت عالم
به هر تقدير در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 54 به اين صورت است ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ﴾ اين زيرمجموعهٴ آيهٴ «طه» است چون «رب» زيرمجموعهٴ «الرحمن» است آنجا سخن از «الرحمن» نيست در سورهٴ مباركهٴ «يونس» هم آيهٴ سه اين است ﴿إنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ﴾ سخن از «الرحمن» نيست در سورهٴ مباركهٴ «حديد»[51] هم قريب به اين مضمون است بنابراين ما متني داريم چندتا شرح آنكه متن است ﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾ آنكه شرح است آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است, آيهٴ سورهٴ «يونس» است, آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «حديد» است و مانند آن, اگر ﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾ پس ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾[52], «برحمتك التي وسعت كل شيء»[53] با آن رحمت آن وقت با اين رحمت اگر كسي خداي ناكرده نااميد بشود جا براي نااميدي او نيست.
نمونهاي از رحمت واسعه الهي در بهشت
خب, اين رحمانيّت مطلقه قدرت ميخواهد فرمود بله دارد بله, ولي زِمام را, تدبير را خدا به دست قدرت نداد كه هر كاري ميتواند بكند قدرت بله بايد داشته باشد دارد كار را به دست علم نداد كه ميداند اين شخص خلاف كرده حالا تنبيهاش كند كار را به دست عدل هم نداد كار را به دست رحمان داد.
پرسش:...
پاسخ: بعضي از كارها را خدا ميكند در قيامت كه مقدور احدي نيست الآن ما در دنيا اگر كسي نسبت به ما بد كرده يا كسي نسبت به كسي بد كرده تا چه اندازه احسان ممكن است اگر زيد نسبت به عمرو بد كرده خب چه اندازه عمرو نسبت به زيد ميتواند احسان كند يك مرحله اين است كه عفو كند, يك مرحله اين است كه اصلاً به روي او نياورد, يك مرحله اين است كه اصلاً در هيچ جا مطرح نكند, يك مرحله اين است كه كمال محبت و لطف بكند زندگي او را تأمين كند همهٴ خواستهها او را برآورده كند بيش از اين ديگر مقدور نيست اما همين زيدي كه نسبت به عمرو بد كرده هر وقت به فكر آن بدي ميافتد شرمنده است آن عمرو مورد جفا بخواهد اين شرم و انفعال دروني زيدِ جنايتكار را از بين ببرد مقدورش نيست چه كار بكند تنها كسي كه مقدور اوست از ياد جاني ببرد كه جنايت كرده است خداست همهٴ اين تبهكاران كه توبه كردند و وارد بهشت ميشوند اگر به يادشان بيايد كه بد كردند و نماز نخواندند خب شرم است ديگر در بهشت كه جا براي عذاب نيست اصلاً اين تائبين يادشان نيست كه بد كردند, اصلاً اين تبهكاران يادشان نيست گناه كردند اين خداست براي اينكه او «مقلّب القلوب»[54] است دلها را ميتواند از ياد آدم ميتواند ببرد سهو و نسيان پر بركت عطا بكند خب اگر تبهكاري يادش نباشد معصيت كرده مشركي كه توبه كرده يا حرّ, بالأخره حرّ هر وقتي آن صحنه يادش ميآيد شرمنده است ديگر در بهشت اصلاً يادش نيست كه جلوي پسر پيغمبر را گرفته راحت, اين كار از هيچ كس ساخته نيست فقط از ذات اقدس الهي ساخته است اين خداست ما با اين خدا سر و كار داريم.
اداره ملک و ملک جهان بر محور رحمت الهي
﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾ بخواهيد مَلك و مالك باشد هست ﴿لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَرَي﴾ بخواهيد عليمِ مطلق باشد هست ﴿وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ﴾ خب يقيناً ميداند ديگر لذا نفرمود «يعلمه» فرمود: ﴿فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ﴾ يك, ﴿وَأَخْفَي﴾ دو, پس جهر را به طريق اُوليٰ ميداند سه, اخفاي از سرّ اين است كه براي خود آدم هم مستور است و اين خدايي كه روي تخت فرمانروايي نشسته است همه كمالات را داراست حالا ما دوتاي آن را گفتيم. در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» آيهٴ شانزده به اين صورت آمده است فرمود: ﴿يَا بُنَيَّ إِنَّهَا﴾ آن صفت, آن خصلت, آن أو ما شئت فسمّ ﴿إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ﴾ خيلي ريز باشد معلوم خداست ريزي حجاب نيست ﴿فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ﴾ در درون سنگ باشد, در حجاب سنگ باشد سنگ حاجب نيست خدا ميداند ﴿أَوْ فِي السَّماوَاتِ﴾ در دورترين نقطهٴ نظام كيهاني باشد دوري مانع نيست ﴿أَوْ فِي الْأَرْضِ﴾ زير زمين باشد محجوب بودن يا تاريك بودن مانع نيست ﴿يَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ چرا, چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ﴾ اگر چنين خدايي دارد تدبير ميكند پس چيزي مستور نيست مالك و مَلك هم كه هست ولي از قدرت و از علم و از عدل به عنوان مأموم كمك ميگيرد اما آنكه امام اين تدبير است رحمانيّت مطلقهٴ اوست.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ قلم، آيهٴ 4.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 20.
[3] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 106.
[4] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 106.
[5] . تفسير كنز الدقائق، ج 8، ص 284.
[6] . ر . ك: الكشف و البيان، ج 6، ص 237.
[7] . مجمع البيان، ج 7، ص 4.
[8] . ر . ك: الميزان، ج 14، ص 126 و 127.
[9] . سورهٴ كهف، آيهٴ 6.
[10] . سورهٴ شعراء، آيهٴ 3.
[11] . سورهٴ فاطر، آيهٴ 8.
[12] . سورهٴ غاشيه، آيهٴ 22.
[13] . سورهٴ انعام، آيهٴ 107.
[14] . سورهٴ كهف، آيهٴ 6.
[15] . سورهٴ مريم، آيهٴ 32.
[16] . سورهٴ طه، آيهٴ 118.
[17] . سورهٴ طه، آيهٴ 119.
[18] . سورهٴ بقره، آيات 36 ـ 38.
[19] . سورهٴ بقره، آيهٴ 38.
[20] . سورهٴ طه، آيات 122 و 123.
[21] . سورهٴ بقره، آيهٴ 35.
[22] . سورهٴ طه، آيهٴ 123.
[23] . سورهٴ بقره، آيهٴ 31.
[24] . بحار الانوار، ج 26، ص 345.
[25] . سورهٴ بقره، آيهٴ 33.
[26] . ر . ك: شرح المنظومه، ج 3، ص 625.
[27] . الامالي (شيخ صدوق)، ص 233.
[28] . سورهٴ واقعه، آيهٴ 1.
[29] . سورهٴ مزمل، آيهٴ 17.
[30] . ر . ك: الميزان، ج 11، ص 66.
[31] . سورهٴ واقعه، آيهٴ 61.
[32] . سورهٴ ذاريات، آيهٴ 56.
[33] . سورهٴ نساء، آيهٴ 84.
[34] . الميزان، ج 14، ص 126 و 127.
[35] . سورهٴ طارق، آيهٴ 9.
[36] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 16.
[37] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 54.
[38] . المحاسن (برقي)، ج 1، ص 238؛ تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 371.
[39] . الصحيفة السجاديه، دعاي 16.
[40] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 18.
[41] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 133.
[42] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[43] . سورهٴ روم، آيهٴ 4.
[44] . ر . ك: تفسير كنز الدقائق، ج 8، ص 289 و 290.
[45] . علل الشرائع، ج 2، ص 398.
[46] . تفسير كنز الدقائق، ج 8، ص 289 و 290.
[47] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 54.
[48] . سورهٴ يونس، آيهٴ 3.
[49] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 54.
[50] . الارشاد، ج 1، ص 233.
[51] . سورهٴ حديد، آيهٴ 4.
[52] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[53] . اقبال الاعمال، ص 706.
[54] . تهذيب الاحكام، ج 2، ص 74.