11 06 1988 5030483 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 540 (1367/03/21)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (267)

توصيف مال به اعتباري و نفساني

براي انفاق, اركاني لازم است كه بخشي از آن اركان بحثش گذشت. يكي از اركان انفاق، مال است, مال يك ارتباط مِلكي با انفاق كننده دارد كه امري است اعتباري [و] يك وصف نفساني دارد كه حقيقي است. آن ارتباط اعتباري‌اش آن است كه مالِ منفق باشد و اين معنا در اولين آيه اين مقطع ياد شده است كه فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ[1] اگر مالي ارتباطي با منفق نداشت تصرف اين شخص در آن مال مي‌شود حرام, چون براي او نيست حليت و حرمت يك وصف اعتباري است كه با تفاوت جهات, فرق مي‌كند با يك امر اعتباري مي‌آيد و با امر اعتباري ديگر مي‌رود ولي وصف نفساني اموال, همان مسئله طيِّب و خبيث بودن است, مال يا خوب است يا نه پس طيب و خبيث بودن وصف حقيقي مال است حليت و حرمت وصف اعتباري مال.

مراد از طيبات در آيه

اينكه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾ با توجه به اينكه درباره آن امر اعتباري, آيه قبل كافي بود كه ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾ منظور از اين طيبات در اينجا همان اوصاف نفساني خود مال است. ممكن است در جامع استعمال شده باشد كه هم طيب اعتباري و هم طيب حقيقي را شامل شده باشد يعني مال حلال و طيب و خوب ﴿أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾ مالي كه انسان به دست مي‌آورد بخشي از آنها جيّد و نيك است, بخشي از آنها رديء و خبيث, ميوه‌ها اين‌طور است, محصولات معدني اين‌چنين است فرمود طيبات آنچه كسب كرده‌ايد بدهيد در مسائلي كه انسان تجارت كرد, چيزي كه با تجارت به دست آورد آن طيّب را بايد انتخاب كند و بدهد. در مسائل كشاورزي و دامداري آن طيب از محصولات دامي و كشاورزي را بايد در راه خدا انفاق كند, فرمود: ﴿أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا﴾ يعني «من طيبات ما اخرجنا لكم من الارض» گرچه آن هم به عنايت الهي است; اما مسائل مال‌التجاره را در قبال مسائل كشاورزي و مسائل دامي قرار دادند و از اينكه ﴿طَيِّبَاتِ﴾ را جمع آورد و خبيث را مفرد, در برابر آنچه نور مفرد است و ظلمات جمع براي آن است كه طيبات, فراوان است و خداي سبحان متاع طيب زيادي آفريد و شما از بين طيبات, انتخاب كنيد «انفقوا من طيبات ما كسبتم و من طيبات ما اخرجنا لكم من الارض» چه كشاورزي چه دامي و چه معدني.

دلالت «انفقوا» بر وجوب يا استحباب؟

اين ﴿أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ﴾ يا مخصوص زكات واجب است يا اعم از زكات واجب و مستحب, اگر خود اين كريمه ﴿أَنْفِقُوا﴾ امرش دلالت بر وجوب كرد نه در اينكه در صدد اصل تشريع باشد, به اطلاق اين مي‌شود تمسك كرد الا ما خرج بالدليل و اگر در مقام تشريع باشد نه در مقام بيان نظير ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ[2] باشد كه اطلاقي ندارد فقط در مقام بيان اصل تشريع است, قهراً نمي‌شود به اطلاقش تمسك كرد تا گفت كه هر چه از دليل خارج نشد در تحت امر به انفاق است, به هر حال انفاقهاي مستحبي را مي‌گيرد انفاقهاي واجب را مي‌گيرد, چون در مقام بيان آن است كه مالي كه مي‌خواهيد در راه خدا انفاق كنيد بايد طيب باشد خبيث نباشد, چه محصولات تجاري‌تان كه «ممّا كَسَبْتُم» است, چه محصولات دامي و كشاورزي‌تان كه ﴿مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ﴾ است و همچنين محصولات معدني.

پرسش...

پاسخ: ﴿مَا كَسَبْتُمْ﴾ با «مَا أَخْرَجْنَا» معادل هم‌اند, فقط مدخول «مِن» در آنجا آمده و در اينجا چون قبلاً ذكر شد نيامده «من طيبات ما كسبتم و من طيبات ما اخرجنا لكم» اين «مَا أَخْرَجْنَا» معادل ﴿مَا كَسَبْتُمْ﴾ است, ﴿مِن﴾ روي ﴿طَيِّبَاتِ﴾ در آمده, اينجا هم «مِن» روي «طَيِّبَاتِ» در مي‌آيد; منتها طيبات دوم به قرينه قبلي حذف شد.

پرسش...

پاسخ: مستقيم به حسب ظاهر; اما طيبات به قرينه مذكور حذف شده است, چون اين قرينه لبي متصل هم دارد معنايش اين نيست كه اگر خواستيد از مال‌التجاره بدهيد طيب باشد; اما از غير مال‌التجاره كه داديد خبيث هم باشد عيب ندارد, در حالي كه در ذيل خبيث را نهي مي‌كند.

پرسش...

پاسخ: چرا خبيث و طيب كه وجداني است اصولاً شأن نزولش را هم گفتند كه همين است كه در هنگام پرداخت زكات, كسي آن خرماهاي ردي را كه هسته‌اش زياد است و گوشتش كم است آن را مي‌آورد. در شأن نزولش اين‌چنين گفته شد كه تمر رديء را آورده بود و آيه نازل شد و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه اين ردي را نياوريد بعد آيه هم نازل شد[3] و دليلي كه در ذيل دارد فرمود: ﴿وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ﴾ اين ديگر اختصاصي به مال‌التجاره كه ندارد [بلكه] مسائل دامي و كشاورزي و معدني را هم مي‌گيرد كه عني ﴿مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ﴾ باشد. پس ﴿أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾ در مسائل تجاري «و من طيبات ما اخرجنا لكم من الارض» در مسائل دامي و كشاورزي و معدني.

عدم جواز قصد انفاق از مال خبيث

آن‌گاه فرمود: ﴿وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ﴾ نه تنها نفرمود خبيث را انفاق نكنيد, رديء و پست را انفاق نكنيد, فرمود فكر آن را نكنيد «تَيَمَّمَ» يعني قَصَدَ اصلاً به اين خيال نباشيد كه آن كم‌قيمت را انفاق كنيد نفرمود «و لا تنفقوا الخبيث» فرمود در اين فكر نباشيد. همان طوري كه انسان هر چند مدت يك بار مغازه يا منزلش را تنظيف مي‌كند كالاهاي ردي را بيرون مي‌ريزد و كالاهاي تميز را نگه مي‌دارد شما درباره مالتان اين‌چنين نينديشيد كه خبيث را انفاق كنيد اصلاً به اين فكر نباشيد. تَيمَّم و يَمَمَ و أمَمَ اينها معناي جامعي دارند و معنايش قصد است و امام را هم كه امام گفتند چون او مقصد امت است و اين شاقول بناها را هم كه امام مي‌گويند براي آن است كه ديوارها با اين ترسيم مي‌شود استقامت ديوار با اين امام يعني با اين شاقول با اين ميزان ترسيم مي‌شود. فرمود اصلاً به اين فكر نباشيد كه مال خبيث را انفاق كنيد ﴿وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ﴾ كه از اين خبيث انفاق كنيد يا خبيث «مما كسبتم» يا خبيث ﴿مِمَّا أَخْرَجْنَا﴾ را انفاق كنيد.

در حكم واجب اين‌چنين بيان كردند كه اگر همه مالي كه شخص به دست آورد طيب بود نمي‌تواند از خارج, يك مال خبيث و ردي را به عنوان زكات بپردازد يا اگر بعضي ردي بود و بعضي جيّد نمي‌تواند آن ردي و پست را به جاي جيّد صرف كند; اما اگر همه محصول او ردي و خبيث بود يعني تمام خرماهاي او از آن قسم ردي بود كه هسته‌اش زياد و گوشتش كم خب, بالأخره از همان بدهد كافي است[4] ﴿وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ﴾ كه از خبيث بدهيد يا خبيث ﴿مِمَّا كَسَبْتُمْ﴾ يا خبيث ﴿مِمَّا أَخْرَجْنَا﴾ را ندهيد.

ملاك شناختن مال طيّب از خبيث

﴿وَ لَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِيهِ﴾ معناي خبيث و طيب را در اين ذيل مشخص فرمود و ملاكش را هم مشخص فرمود. خبيث و طيب چيست؟ خبيث و طيب يك حقيقت شرعي كه ندارد, چيزي است كه همه شما مي‌دانيد خرماي خوب و خرماي بد, ميوه خوب و ميوه بد. اين معنايي است كه همه شما مي‌فهميد; اما چرا و چطور, چرا خبيث را ندهيم و چطور بفهميم كه اين خبيث است؟ چرا ندهيد؟ براي اينكه گيرنده الله است كه ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ[5] چطور بفهميم كه اين خبيث است يا طيب, چون «سيد الاعمال» «انصاف المرء من نفسه»[6] است خودتان را ترازو و معيار قرار بدهيد, اگر به خود شما مي‌دادند با مسامحه و سهل‌انگاري قبول مي‌كرديد, اگر اغماض نمي‌كرديد رد مي‌كرديد اگر چيزي را به شما دادند شما بدون اغماض و سهل‌انگاري قبول نمي‌كنيد به طور جدّ نمي‌پذيريد, بلكه روي اغماض مي‌پذيريد چنين چيزي را به ديگري ندهيد, اين هم معيار نفساني است و هم تهذيب نفس است. مسائل عادي و مادي را با عادت و ماده مي‌سنجند, گفتند اگر خواستيد ببينيد وقت ظهر چه زماني است وقت نماز ظهر چه زماني است وقت فضيلت‌اش چه زماني است وقت فضيلت عصر چه زماني است وقت فضيلت نافله عصر چه زماني است اين سُبْعَي الشاخص[7] و دو قدم[8] و امثال ذلك. چون قدم با همه هست. اگر خواستيد كر را حجمش را مشخص كنيد وزنش را مشخص كنيد اين وجب با همه هست. اينها مسائل عادي است كه گاهي با وجب گاهي با قدم حل مي‌شود; اما مسائل معنوي را كه با قدم و وجب نمي‌شود حل كرد, اين را با نفسانيات حل مي‌كنند, مي‌گويند شما با ديگران كه دو حقيقت نيستيد يك حقيقتيد هر چه براي شما ناگوار است براي ديگران هم ناگوار است, چيزي را كه خودتان نمي‌پسنديد به ديگران ندهيد. بر اساس همين مضمون, روايات فراواني است كه هر چه براي خودتان دوست داريد براي ديگران دوست داشته باشيد, هر چه براي خودتان نمي‌پسنديد[9] براي ديگران نپسنديد و مانند آن.

پرسش...

پاسخ: بسيار خب; اگر كسي توانست مقداري از اين راه را طي كند در بقيه اين راه هر چه به او مي‌دهند ناگوار است همان را هم إعمال كند كه بقيه راه را هم طي كند. در اين‌گونه از موارد به ما فرمودند: «سيد الاعمال ثلاث» چندين روايت به اين مضمون هست كه گرچه حسنات نوعاً فضيلت دارد; اما سيد اعمال نيك سه چيز است: يكي همين «انصاف المريء علي نفسه» است; يكي هم «مواساة علي كلّ حال» است; يكي هم «ذكرُ الله علي كلّ حال»[10] اينها سيد الاعمال‌اند و اشق‌الاعمال هم محسوب مي‌شوند[11] كه انسان منصف باشد بين خود و بين ديگري به عدل و انصاف رفتار كند, فرمود چيزي را كه براي خود نمي‌پسنديد براي ديگران هم نپسنديد ﴿وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِيهِ﴾; چيزي كه شما تا چشم هم نگذاريد و چشم‌پوشي نكنيد نمي‌گيريد بايد چشمتان را هم بگذاريد آن عيب و رداءت را نبينيد تا بگيريد اين كار را نكنيد.

دليل انفاق از مال طيب

﴿وَ اعْلَمُوا﴾ چرا, براي اينكه ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾ شما كه نمي‌خواهيد به اين رسول صدقه بدهيد در آن بحثي كه از حضرت امير (سلام‌الله عليه) نقل شد, حديث شريف اين بود كه «إنّ المسكينَ رسولُ الله»[12] شما كه نمي‌خواهيد شكم اين را سير كنيد شكم, بالأخره سير مي‌شود. خداي سبحان هيچ مار و عقربي را گرسنه خلق نكرد, براي هيچ درنده‌اي خدا برنامه رزق را نبست فرمود همه را ما روزي مي‌دهيم.[13] انساني كه انفاق مي‌كند كه نمي‌خواهد شكم گرسنه را سير كند او دارد وظيفه خود را انجام مي‌دهد فرمود: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ[14] گيرنده اوست اگر «إنّ المسكينَ رسولُ الله» پس گيرنده الله است, اگر گيرنده ذات اقدس الهي است خب انسان بايد طيب را به او تقديم كند صدقه در فرهنگ قرآن معادل هديه و تحفه و كادو در فارسي است نه معادل چيزي كه از او به عنوان ترحم و تحقير ياد مي‌شود وقتي قرآن و دين خلاصه مي‌خواهد از صدقه نام ببرد از تحفه سخن مي‌گويد از هديه سخن مي‌گويد شما اگر خواستيد براي كسي كادو بفرستيد صدقه كادويي است در دين, صدقه تحفه است, صدقه هديه است اينكه با خبيث بودن سازگار نيست با حرام بودن سازگار نيست با منّ و اذي و ريا بودن سازگار نيست. اگر صدقه در فرهنگ قرآن همان معناي كادو در فارسي را دارد ديگر وجهي ندارد انسان خبيث را بدهد, فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ﴾ براي چه كسي مي‌خواهيد بدهيد؟ آن كه مي‌گيرد غني است پس بالأخره چيزي كه شايسته او باشد تقديم كنيد.

پرسش...

پاسخ: اينجا هم فرمود كه ﴿وَ لَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِيهِ﴾; شما تا چشم پوشي نكنيد نمي‌گيريد اين مال را, يك ميوه پوسيده را به شما بدهند شما اگر بخواهيد جدا برخورد كنيد نمي‌گيريد, مگر با اغماض و سهل‌انگاري. چيزي كه شما به طور جد نمي‌گيريد مگر با سهل‌انگاري او را ندهيد و اين در خاطره همه هم هست, همان طوري كه وجب براي تشخيص كر با همه هست.

محدوده صدقات و مصارف آن

پرسش...

پاسخ: آن بحثهايش قبلاً هم گذشت, چون صدقات شامل خمس هم مي‌شود در حقيقت آن هم صدقه است در بحثهاي قبل هم گذشت صدقه سادات بر سادات كه حرام نيست,[15] صدقه مستحبي را هم كه خيليها تجويز كردند[16] و اصولاً اينكه گفته شد صدقه اوساخ است[17] بر اساس آن تعلق اوساخ است وگرنه براي صدقه هشت مصرف است كه يكي از آن مصارف هشت‌گانه فقرا و مساكينند[18] خب في سبيل‌الله ساختن مسجد هم روي صدقه است, انسان با وسخ مسجد خانه خدا بسازد. يكي از مصارف صدقه تعمير كعبه است انسان با وسخ كعبه را تعمير مي‌كند يا با وسخ قرآن مي‌نويسد, اين‌چنين كه نيست. فرمود: ﴿وَ الْغَارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللّه[19] و كذا و كذا خب يكي از مصاديق بارزش جهاد است, جهاد كه با وسخ حل نمي‌شود كه.

پرسش...

پاسخ: نه; مي‌خواهد بفرمايد كه از طيبات چه در واجب چه در مستحب اگر بخواهيد در واجب ذمه‌تان تبرئه بشود بايد از طيب باشد در مستحبات بخواهيد به آن اجر عظيم برسيد بايد از طيب باشد.

پرسش...

پاسخ: نه خوب است, چون فرمود خبيث را ندهيد نه اعلي را بدهيد حالا وسطي را هم بدهد كافي است.

پرسش...

پاسخ: چرا; ارشاد است در فقه كه اين است يا همه اموالش طيب است يا همه خبيث است يا مختلط است, سه تا مسئله فقهي مشخص هم دارد.[20] پس اگر كسي تمام اموالش طيب بود بخواهد ردي را از جاي ديگر بخرد بدهد, كافي نيست اگر همه اموالش ردي بود از ردي بدهد عيب ندارد, لذا فرمود: ﴿مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾ اين در كسبش طيب نبود «من طبيات ما اخرجنا لكم» اين در كشاورزي‌اش, در كشتش طيب نبود [و] آيه شاملش نمي‌شود. فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾ اگر براي انسان اين مسئله روشن شد كه صدقه يعني هديه, صدقه يعني كادو اگر صدقه يعني كادو و هديه خب خداي سبحان كه غني است به غني كه خبيث نمي‌دهند او هم حق‌شناس است هر چه بدهيد شكر مي‌كند, به انسان حق‌شناس هم كه خبيث نمي‌دهند, فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾.

انفاق وسيله‌اي براي علاج شُحّ و بخل

در بخشهاي ديگر اين مسئله به صورتهاي ديگر بازگو شد, چون انفاق در حقيقت براي اين نيست كه شكم ديگري سير بشود انفاق براي آن است كه خود انسان درمان بشود يعني ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ[21] اين علاج بشود, اگر اين شح و بخل در درون انسان ريشه دارد براي ريشه‌كن كردن بايد طيب را داد و اگر خبيث را بدهند او بيشتر ريشه مي‌دواند. در سورهٴ مباركهٴ آل‌عمران آيه 92 فرمود: ﴿لَن تَنَالُوا الْـبِّرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنفِقُوا مِن شَيْ‏ءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ﴾; شما اگر خواستيد به مقام ابرار برسيد و بِرّ را فراهم بكنيد بايد از محبوبهايتان بدهيد نه از چيزي كه محبوبتان نيست خب طيب محبوب است وگرنه خبيث آن لباسهاي مانده آن غذاهاي مانده را كه بايد در سطل بريزيد كه محبوب نيست. يك مسئله اين است كه انسان ولو آن را آن غذاي مانده و لباس مانده را حق ندارد اسراف كند در جاي غير قابل مصرف بريزد, آن البته بايد به مصرف صحيح برسد; اما اين‌چنين نيست كه اين شخص به مقامي با اين انفاق بار يابد, اين‌طور نيست با نفي موكّد فرمود: ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[22] آنها كه قرائت كردند «حتي تنفقوا ما تحبون»[23] يعني از همه محبوبها بايد بگذريد, حالا اين قرائت معروف همين با «من» تبعيضيه است كه ﴿مِمَّا تُحِبُّونَ﴾.

غرامت دانستن انفاق نشانه جهان‌بيني مادي

مطلب بعد كه به اصل مسئله انفاق برمي‌گردد اين است كه بعضيها اصل انفاق را غرامت مي‌دانند بعضيها شأن انفاق را غرامت مي‌دانند و مانند آن. در سورهٴ مباركهٴ «توبه» خوانديم كه ﴿مِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَايُنْفِقُ مَغْرَماً[24] و اينها در حقيقت منافق بودند, آن كسي هم كه طيب را براي خود نگه مي‌دارد و خبيث را مي‌دهد روحاً اين‌چنين مي‌انديشد كه من اگر بخواهم طيب را بدهم اين مقدار لازم و زائد به غرامت, از من گرفته مي‌شود [و] خسارت مي‌بينم. چون اين مقدار زائد را غرامت مي‌پندارد آن را انفاق نمي‌كند, روح اين امساك به همان بينش غرامت‌بيني است. پس اين امساك مستند به آن بينش است اين يك قدم, جلوتر كه مي‌رويم ـ يك قدم جلوتر ـ مي‌بينيم آن بينش مستنِد است به يك جهان‌بيني ديگر اصل آن جهان‌بيني اين است كه بعضي مي‌گويند دنياست و لاغير هر چه از بين رفت براي هميشه از بين رفت اين بينش مادي است آنها كه بينش الهي دارند مي‌گويند اين جهان يك سرپلي بيش نيست اين‌چنين نيست كه هر چه از بين رفت نابود بشود بلكه هر چه از دنيا رفت بالأخره روزي سر در مي‌آورد اين بينش الهي است آنها كه مي‌گفتند ما كه مرديم از بين مي‌رويم انفاقهاي خود را هم غرامت مي‌دانند; مي‌گويند انسان با مرگ از بين مي‌رود, مال هم با انفاق از بين مي‌رود خداي سبحان هم انفاق را هم منفق را فرمود براي هميشه زنده است هرگز از بين نمي‌رود هم انفاق مثل آن زرعي است كه بعد از چند مدت سبز مي‌شود. هم منفق مثل آن بذري است كه بعد از چند مدت سبز مي‌شود, گاهي درباره انفاق گاهي درباره منفق مي‌فرمايد شما مثل آن بذريد كه رفتيد به دل خاك و روزي سبز مي‌شويد, آنها كه بينش مادي دارند مي‌گويند چه منفِق چه انفاق نابود مي‌شود, مي‌گويند: ﴿أإَِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ﴾;[25] مي‌گويند وقتي كه ما مرديم در زمين گم مي‌شويم ديگر بعد از مرگ حياتي نيست هم خودشان را با مرگ, گم شده تلقي مي‌كنند هم انفاقشان را غرامت مي‌پندارند هم ﴿يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ مَغْرَماً[26] هم مي‌گويد: ﴿أَِذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ﴾.

نشر و رويش انفاق و منفق

خداي سبحان هم منفق را مثل حبه مي‌داند كه روزي سبز مي‌شود هم انفاق را مثل حبه مي‌داند كه روزي سبز مي‌شود; اما اينكه انفاق مثل حبه است و روزي سبز مي‌شود همين آيه‌اي كه در سرفصل مسائل انفاق قرائت شد دليل خوبي است كه فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ[27] اما اينكه منفق هم مثل حبه است روزي سبز مي‌شود آن را در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» مشخص كرد, فرمود كه همان طوري كه باران مي‌بارد و زمين مرده زنده مي‌شود, همين طور ما مرده‌ها را زنده مي‌كنيم آيه نُه سورهٴ «فاطر» ﴿وَ اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَي بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذلِكَ النُّشُورُ﴾ قيامت هم كه شما منتشر مي‌شويد مثل آن است كه يك حبه را شما به دل خاك بدهيد بعد منتشر بشود, اين دستگاه طبع و نشر كشاورزي مرتب انتشاراتي دارد, آنچه بسته است ملفوف است آنچه باز است منشور است. الآن شما درختي را كه مي‌بينيد چندين ريشه دارد ساقه تنومند دارد تنه نيرومند دارد چندين خوشه و شاخه دارد چندين برگ دارد چندين ميوه دارد همه اين امور در درون آن هسته ملفوفاً بود دستگاه طبع و نشر اين زمين اين را باز كرد, اينها همه جزء انتشارات اين زمين‌اند و يكي شده چندين برابر يوم النشور هم اين‌چنين است الآن ما هر چه كرديم و رشتيم در درون جان ما پيچيده است ملفوف است فردا كه فرا رسيد به ما مي‌گويند ﴿إقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً[28] اما ﴿كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ[29] و همين انسان, كتابي را مي‌بيند كه ﴿يَلْقَاهُ مَنْشُوراً﴾[30] باز مي‌شود, آن‌گاه مي‌گويد: ﴿مَا لِهذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا[31] پس زمين همان طوري كه انفاق را يك روز مي‌روياند و منتشر مي‌كند, منفق را هم يك روز مي‌روياند و منتشر مي‌كند ﴿كَذلِكَ النُّشُورُ[32] آنها هم مي‌گفتند منفق با مرگ از بين مي‌رود ﴿أَِذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ[33] هم مي‌گفتند انفاق ما از بين مي‌رود كه ﴿يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ مَغْرَماً[34] قرآن كريم هر دو را غنيمت و نشر مي‌داند, بنابراين آن بينشي كه فكر مي‌كردند كه از بين مي‌رود اين‌چنين نيست.

تفاوت انفاق و زرع

مطلب ديگر آن است كه اگر كسي بذري را در دل خاك نهان كرد بايد دائماً مواظب مزرعه‌اش باشد كه اين بذر نپوسد اين حرفي در او نيست بايد مواظب باشد كه آفتاب به او برسد باران كافي برسد آب برسد و سموم برسد و مانند آن; اما تفاوتي كه بين انفاق در مزرعه دل با گندم و غير گندم در مزرعه گل هست اين است كه, آن حبه‌اي كه در مزرعه گِل كشت شد و كاشته شد ممكن است چون شايسته نبود از درون بپوسد, ممكن است حوادث ناگوار او را از بيرون بپوساند اين دو راه براي فساد دارد حبه ناسالم از درون مي‌پوسد و حبه سالم از بيرون آسيب مي‌بيند; اما انفاقي كه انسان در مزرعه دل غَرس كرد هيچ راهي از فساد بيروني ندارد, ممكن نيست چيزي او را از بين ببرد فقط و فقط از درون مي‌پوسد, اين است كه منّ و اذي او را از بين مي‌برد, كار خيري را كه كسي انجام داد هيچ ممكن نيست در جهان كسي قدرت داشته باشد اين كار خير را از بين ببرد, چون مستقيماً به دست خدا رسيد ﴿مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ[35] هيچ كس نمي‌تواند بگيرد مگر خود صاحبكار, خودش مي‌تواند باطل كند, فرمود: ﴿لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَ الْأَذَي[36] تنها راهش اين است وگرنه از بيرون هيچ فاسد نمي‌شود, چون در مخزن الهي است تنها كسي كه با اين مخزن راه دارد خود انسان است و لاغير, اين تفاوت بين انفاق و با آن مسئله زرع هست. درباره جوهر انسان هم همين‌طور است و اما اينكه مسئله انفاق مثل منفِق در خيلي از موارد شريك هم‌اند درباره ريا هم اين‌چنين است. در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آيه 47 مي‌فرمايد: ﴿وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِم بَطَراً وَ رِئَاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَ اللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ﴾ كه آن بهترين فضيلت كه مسئله جهاد است[37] آن را هم با ريا از بين مي‌برد.

اعطاي روزي پروردگار

و از اينكه فرمود: ﴿أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾ براي اينكه مبادا كسي خيال كند كسب در مقابل «مِمَّا أخرجه الله» است, در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه 75 مي‌فرمايد كه چه آنچه از زمين ما بيرون آورديم چه آنچه شما به وسيله كسب فراهم كرديد روزي‌اي است كه ما به شما داديم, اين تقابل مُوهِم آن معنا نباشد كه اموال انسان دو قسم است: بعضي از اقسام را خدا به آدم داد; بعضي اقسام را خودش فراهم كرد اين‌طور نيست. در آيه 75 سوره «نحل» فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوكاً﴾ كه ﴿لَا يَقْدِرُ عَلَي شَيْ‏ءٍ وَ مَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرّاً وَ جَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾;[38] فرمود آن برده‌اي كه نمي‌تواند هيچ كار انجام بدهد با كسي كه ما به او رزق حسن داديم و او از اين رزق حسن در سرّ و علن انفاق مي‌كند اينها با هم يكسان نيستند خب اين دو عدل كه فرمود با هم مساوي نيستند براي آن است كه كسي كه برده شح است و مملوك بخل, كاري از او ساخته نيست; اما كسي كه آزاد است و رزق حسن را در سرّ و علن انفاق مي‌كند از او كار ساخته است. فرمود ما به او رزق حسن داديم او هم از اين رزق حسن مي‌دهد ﴿فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ[39] نه اينكه از جاي ديگر بدهد از ذمه بدهد و مانند آن, چون خيلي از اين مسائل مالي است كه به عين تعلق مي‌گيرد زكات كه اين‌چنين است اين مسئله عُشر و نصف عُشر يك كسر مُشاع است كه به عين تعلق مي‌گيرد. اين مسئله خُمس كسري است كه بالأخره يك قسمتش به عين وابسته است, درباره زكات كه گفته شد عُشر يا نصف عشر[40] سهمي است يك كسر مشاعي است كه به عين تعلق گرفته خب, اگر عين مال طيب بود يا مخلوط از طيب و ردي بود شخص فقط ردي را بدهد يا از خارج ردي فراهم بكند بدهد, حق فقرا را ادا نكرده است.

پرسش...

پاسخ: نه منظور آن است كه در خصوص اين آيه مثال هست. در خصوص اين آيه مثال زد به كسي كه از رزق حسن انفاق مي‌كند, نه اينكه «رزقناه منّا رزقا حسنا فهو ينفق من خارجه» اين‌چنين نيست از همين مي‌دهد.

بركت انفاق از درون مالِ انفاق‌شده

بنابراين آنچه درباره انفاق گفته شد كه فرمود خدا هفتصد برابر مي‌دهد[41] يا ضعفين مي‌دهد[42] و امثال ذلك اين‌چنين نيست كه اگر كسي كالايي را خريد و در انبار نگه داشت و ضمناً مختصري هم صدقه داد و در اثر احتكار يكي را هفتصد برابر فروخت بگويد خدا بركت بده, اين آن نيست. فرمود كه خود اين شيء نمو مي‌كند نه اينكه روي زيادت قيمت سوقيه و امثال ذلك, نه من بركت مي‌دهم, نه اينكه شما ذخيره كنيد انبار كنيد گران بفروشيد و بعد بگوييد خدا بركت بدهد يكي را هفتصد برابر داد. كار خود را كه سيئه است به حساب حسنه الهي نياوريم, فرمود خودش نمو مي‌كند و واقعاً هم نمو مي‌كند بركتش ظهور مي‌كند, لذا فرمود: ﴿كَمَثَلِ حَبَّةٍ﴾ نفرمود مَثَل كساني كه مال را انفاق مي‌كنند مِثل كسي است كه يك تن گندم احتكار كرده و در اثر زيادي قيمت سوقيه هفتصد برابر فروخته, خود بدنه مال نمو مي‌كند ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ[43].

گيرايي كلمه سنابل و لذت‌بردن سامع

وقتي جريان ﴿سُنْبُلاتٍ﴾ را ذكر مي‌كند آنجا با آهنگي ذكر مي‌كند كه خيلي گيرا نيست ﴿سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ﴾;[44] اما وقتي ﴿سَنَابِلَ﴾ ذكر مي‌كند اين كلمه ﴿سَنَابِلَ﴾ گيراتر از كلمه سنبلاتي است كه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» آمده, مي‌خواهد اصل اين قصه را طوري ترسيم كند كه چشم لذت ببرد گوش لذت ببرد سامعه با شنيدن كلمات هماهنگ لذت مي‌برد باصره با ديدن آن منظره لذت مي‌برد, فرمود: ﴿سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ يك واقعيت خارجي را ترسيم مي‌كند ﴿وَ اللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[45] در اينجا هم فرمود خداي سبحان هر چه به او بدهيد حمد مي‌كند و شكر مي‌كند و شما مواظب باشيد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.

[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 43.

[3] ـ البرهان في تفسير القرآن, ج1, ص545.

[4] ـ الحدائق الناضرة, ج12, ص135.

[5] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 104.

[6] ـ ر.ك: الكافي، ج2، ص145.

[7] ـ تحريرالوسيله, ج1, ص137.

[8] ـ ارشادالأذهان, ج1, ص243.

[9] ـ مستدرك الوسائل, ج11, ص311.

[10] ـ ر.ك: مستدرك الوسائل، ج8، ص333.

[11] ـ ر.ك: وسائل الشيعه، ج15، ص255.

[12] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 304.

[13] ـ سورهٴ هود, آيهٴ 6.

[14] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 104.

[15] ـ وسائل الشيعه, ج9, ص273.

[16] ـ وسائل الشيعه, ج9, ص272.

[17] ـ الكافي, ج4, ص58.

[18] ـ سورهٴ توبه, آيهٴ 60.

[19] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 60.

[20] ـ الحدائق الناضرة, ج12, ص135.

[21] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 128.

[22] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 92.

[23] ـ بحارالأنوار, ج89, ص57.

[24] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 98.

[25] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 10.

[26] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 98.

[27] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.

[28] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 14.

[29] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 13.

[30] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 13.

[31] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.

[32] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 9.

[33] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 10.

[34] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 98.

[35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 110.

[36] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.

[37] ـ الكافي, ج5, ص4.

[38] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 75.

[39] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 75.

[40] ـ العروةالوثقي, ج2, ص292.

[41] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.

[42] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 265.

[43] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.

[44] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 43.

[45] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 261.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق