اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ (9) وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ (10) وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ (11) وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (12) وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ (13) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً فَأَخَدَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ (14) فَأَنجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ (15)﴾
عدم پيروي از پدر و مادر در معصيت خداوند
در جريان احترام به پدر و مادر كلمه جهاد مطرح شد يعني اگر اينها هر چه تلاش و كوشش بكنند كه شما را از عقيدهتان منصرف كنند شما اطاعت نكنيد خب اگر نهايت سعي را كردند كه جوانشان را از دين منحرف كنند جوان نبايد اطاعت كند مادون اين را يقيناً نبايد اطاعت كند وقتي تمام سعي و كوشش پدر و مادر اين است كه جوان دست از دين خود بردارد جوان موظف است متديّن بماند اگر كمتر از آن شد يقيناً موظف است كه دينش را حفظ كند لذا فرمود: ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾[1] اما اگر كمتر از جهاد و تلاش بود يقيناً جوان بايد دينش را حفظ كند.
حشر با صالحان؛ جزاي مؤمنان
مطلب ديگر در آيه نُه كه فرمود: ﴿لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ﴾ منظور اين نيست كه ما اين مؤمنين را در جامعه صالح در امّت صالح قرار ميدهيم بلكه منظور اين است كه در قيامت ملحق به صالحين ميشود در زمره صالحان محشور خواهد شد.
عکسالعمل مسلمانان ضعيفالايمان هنگام حوادث گوناگون
آيه دهم نفرمود «و من الناس من يؤمن» فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ﴾ يعني اينها كسانياند كه لفظاً مسلمان و مؤمناند ميگويند ما ايمان داريم نشانهاش آن است كه اگر مقداري آسيب ببينند اين آسيب دنيايي را مثل عذاب خدا ميدانند عذاب الهي مانع كفر است اما اينها آسيب دنيايي را مانع ايمان ميبينند همانطوري كه عذاب الهي مانع كفر است آسيب دنيايي را اينها مانع ايمان ميبينند عذاب الهي صارف است مانع كفر ورزيدن است خداي سبحان انذار كرده فرمود اگر كسي گناه كرد گرفتار عذاب الهي ميشود اين انذار اين وعيد اين عذاب الهي مانع كفر است آسيب دنيايي را آنها مانع ايمان ميدانند چون اينها واقعاً مؤمن نيستند ميگويند ما مؤمنيم «و من الناس من يؤمن» نيست ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ﴾ يعني درباره اين ايمان اگر آسيب ببيند ﴿جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ﴾ همانطوري كه عذاب الهي صارف از كفر است اينها آسيب بشري را صارف از ايمان قرار ميدهند و اگر كمكي به اسلام و مسلمين برسد اينها مدّعي اسلاماند ميگويند ما هم سهمي داريم ﴿وَلَئِن جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ﴾ لذا در اين نصر سهيم هستيم.
عدم دلالت آيات کنوني بر مدني بودن سوره عنکبوت
بعضيها خواستند با اين آيه بگويند اين سورهٴ عنكبوت مدني است نه مكّي يا اين چند آيه در مدينه نازل شد نه در مكه چرا؟ زيرا در مكه سخن از نفاق مطرح نبود اسلام شوكتي نداشت كه آنها براي شوكت و احتشامي كه براي اسلام قائل بودند مسلمان بشوند درآمدي هم نداشت كه آنها به غبطه و سود اسلامي مؤمن بشوند چون نه ضرري داشت نه نفعي بنابراين نفاق معنا ندارد[2] لكن نفاق در مدينه فراوان بود اما نه اينكه در مكه هيچ نفاقي نبود شواهدي هم هست كه در مكه سخن از نفاق بود درآمد، تنها غنيمت و امثال غنيمت نيست جهاد تنها مبارزه مسلّحانه نيست اينها در مدينه بود در مكه نبود ولي بالأخره وجود مبارك حضرت محبوبيّتي داشت اينها هم لفظاً ايمان آوردند كه اگر سودي بود در سود سهيم باشند و اگر ضرري بود فوراً برگردند پس اينها دليل نيست كه سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» يا اين آيات در مدينه نازل شد جهادي هم كه در اول اين سوره آمده است بخش مهمّش گرچه ناظر به جهاد نفس است ولي آن مرحله ضعيف كه مقاومت در برابر كفار است هم يك نوع جهاد است صبر, استقامت, مقاومت اينها هم به معناي حضور در صحنه جهاد است.
تفاوت «جهاد في الله» با «جهاد في سبيل الله»
﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ﴾ اين ﴿فِي اللَّهِ﴾ غير از «في سبيل الله» است يك وقت است كسي در جهاد شركت ميكند در مرابطه شركت ميكند اين ايذاي في سبيل الله است يك وقت در راه اصلِ ايمان آسيب ميبيند اين ايذاي في الله است در پايان همين سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» ميبينيد جهاد في الله با في سبيل الله اينها كنار هم ذكر شده معلوم ميشود دو چيز است در پايان سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» در آيه 69 يعني آخرين آيه سوره, به اين صورت فرمود: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ نه «الذين جاهدوا في سبيلنا», ﴿جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ اگر ﴿فِينَا﴾ به معناي «في سبيلنا» بود كه تكرار بود يك وقت است انسان در جبهه جهاد در صحنه مبارزه تلاش و كوشش ميكند اين جهاد في سبيل الله است در آنجا خدا فيض و نصرت نصيبش ميكند اما اگر بفرمايد: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ معلوم ميشود اين جهاد «فينا» غير از جهاد «في سبيلنا» است جهاد در اصلِ ايمان, مؤمن بودن, معتقد بودن, زحمت دارد پس اگر جهاد در اصلِ ايمان بود مشمول ﴿الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا﴾ است; يا جهاد اوسط يا جهاد اكبر كسي كه دارد مجاهدت ميكند بر اساس «مَن عرف نفسه فقد عرف ربّه»[3] يا ميخواهد از جهاد اوسط به جهاد اكبر منتقل بشود اين جهاد في الله است اما آن كسي كه دارد نظام را ياري ميكند دفاع ميكند با دشمن ميجنگد اين جهاد في سبيل الله است چون جهاد في الله با في سبيل الله فرق دارد لذا در بخش پاياني اين سوره فرمود: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ اينجا هم كه فرمود اگر ﴿فِي الله﴾ اذيت بشود يعني در اصل ايمان نه في سبيل الله.
تفاوت آثار «جهاد في سبيل الله» با «جهاد في الله»
پرسش:...
پاسخ: اگر آن باشد ميشود تكرار, براي اينكه تكرار نشود فرمود: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ كسي ما را ميخواهد ما راهش را هم فراهم ميكنيم اما اگر كسي في سبيل الله جهاد بكند او را ياري ميكنيم كه ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ﴾[4] جهاد في سبيل الله مثل حضور در صحنه مبارزه و نبرد اين پيامدش ياري الهي است اما جهاد في الله پيامدش هدايت به سبيل خداست فرمود اگر كسي بخواهد به حضور ما بيايد ما راهها را نشانش ميدهيم اين خيلي فرق ميكند با كسي كه بخواهد در راه خدا جهاد كند كه خداي سبحان او را ياري ميكند.
عدم اختصاص نصرت الهي به غنيمت در جنگ
فرمود: ﴿فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ﴾ و نصر اختصاصي به غنيمت و پيروزي ندارد تا بگوييم اين در مكه نبود و در مدينه بود هر گونه پيروزي اعم از جلال, شكوه اعم از محبوبيّت اجتماعي و اينها باشد آنها ميگويند ما سهيم هستيم ﴿لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ﴾.
علم خداوند به اسرار دروني انسان
﴿أَوَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ﴾ مگر ذات اقدس الهي به دلهاي همه مردم چه جمعاً چه فُرادا عالِم نيست بلكه اعلم است نه تنها اعلم از ديگران است اعلم از خود انسان هم است براي اينكه خيلي از موارد است كه انسان از آن درون درونش غافل است و خداي سبحان از آن باخبر است فرمود: ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي﴾[5] فرمود اگر حرف را بلند و آشكار بگوييد خب معلوم است خدا ميشنود و عليم است لذا آن را جواب نداد نفرمود «إن تجهر بالقول فإنّه يعلم» فرمود: ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ﴾ وقتي سرّ را ميداند يقيناً جهر را ميداند ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ﴾ سرّ اين است كه انسان آگاه است و ديگران آگاه نيستند ﴿يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي﴾ اخفاي از سرّ آن است كه براي خود انسان مخفي است در درونِ درون انسان چه گذشته است و چه چيزي نهادينه شد كه انسان بر اساس آن حبّ و بغض دارد و مانند آن خيلي از موارد است كه براي خود انسان هم روشن نيست فرمود اخفاي از سرّ را هم ذات اقدس الهي ميداند لذا او اعلم است به اسرار خود صاحبسرّها ﴿أَوَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ﴾ هر جمعيّتي, هر گروهي, هر فرقهاي و قبيلهاي ذات اقدس الهي به اسرار آنها اعلم است. بعد فرمود چون اينچنين است از اسرار مؤمنان باخبر است از اسرار منافقان باخبر است ﴿وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ﴾ منافق در مقابل مؤمن است در مقابل مؤمن, عدّهاي منافقاند عدّهاي كافر حالا اينجا سخن از منافقان است.
تهديد و تطميع کافران نسبت به مؤمنان
كفار مكه دو حرف داشتند اين دو حرف را يا در دو مقطع نسبت به يك گروه گفتند يا اين دو حرف را به دو گروه گفتند يكي وعد بود يكي وعيد, وعيدشان همان فتنه بود و ايذا و اذيت بود كه ﴿فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ﴾ ناظر به آن است كه با تهديد با ارعاب با شكنجه با ايذا و مانند آن مؤمنين را ميرنجاندند نسبت به عدّهاي ديگر يا نسبت به همين عدّه در مقطع ديگر وعده دادند ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا﴾ به اينها ميگفتند كه راهي را كه ما رفتيم كه راه شرك و كفر است شما بياييد الآن ببينيد همين حالا هم در برخي از عوامها هم همين سنّت سيّئه هست كه ميگويند اين كار را بكن اگر گناهي داشت به عهده من, اگر خطري داشت به گردن من, اين حرف خب خيلي حرف خرافي است اگر گناهي بود كه ديگر به حساب او نمينويسند اگر خطري بود كه به حساب او نمينويسند هر كسي گرفتار كار خودش است. اينها تحبيب ميكردند وعده ميدادند ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾ اينها دو امر داشتند ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾ دو امر داشتند يك: ﴿اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا﴾ دو: ﴿وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ﴾ اين هم امر است امر متكلّم معالغير است ما حتماً اشتباهات شما اگر گناهي باشد تحمل ميكنيم. اين دستور كه شما بياييد راه ما را ادامه بدهيد اگر خطري داشت به عهده ما براي يك گروه عوام سادهلوح شايد اثربخش باشد ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا﴾ (يك) ﴿وَلْنَحْمِلْ﴾ كه اين متكلّم معالغير است و امر است و مجزوم است ﴿خَطَايَاكُمْ﴾ (دو) اگر اشتباهي هست به گردن ما.
گناه هر فرد به حساب خود او
در اين بخش فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْءٍ﴾ اولاً آنها اگر بيايند راه كفار را طي كنند يقيناً خطاست از نظر علمي, خطيئه است از نظر عملي اين يقيناً و يقيناً اين خطيئه عملي و خطاي علمي به حساب خود آنها نوشته ميشود ﴿لَيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي﴾[6] و هرگز خطاي كسي يا خطيئه كسي را به حساب ديگري نمينويسند ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْءٍ﴾ اين هم نكره در سياق نفي است نه اشتباهات علمي آنها را نه خطيئههاي عملي آنها را كفار هرگز نميتوانند به عهده بگيرند به حساب آنها نمينويسند هيچ خطايي از كسي به حساب كسي نمينويسند ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْءٍ﴾ چون عمل, زنده است (يك) يك موجود زنده در عالَم شناور و سرگردان نيست (دو) حتماً بايد به جايي مرتبط باشد (سه) جايي غير از عامل در جهان [براي عمل] نيست (چهار) لذا ﴿لَيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي﴾ (پنج) مگر انسان حرفي زد يا انديشهاي داشت يا انگيزهاي داشت يا كاري كرد اين نابود ميشود, مگر ميشود چيزي در عالَم باشد سرگردان باشد به جايي ارتباط نداشته باشد اين هم كه نيست, مگر ميشود كار زيد را به حساب عمرو بگذارند خب رابطه علّي و معلولي به هم ميخورد رابطه فعل و فاعل به هم ميخورد هيچ كاري را به حساب ديگري نمينويسند اين كار سرگردان نيست كار, كارگر را رها نميكند.
انسان در گرو اعمال خويش
اين بيان نوراني قرآن كريم كه فرمود هر كسي در گِرو كار خودش است همين است ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾,[7] ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[8] اين كار او را به گِرو ميكِشد او بدهكار است يك آدم بدهكار بايد گِرو بدهد وثيقه بدهد وثيقه در مسائل اقتصادي خانه است و زمين است و فرش است و ظرف است و امثال ذلك اما در مسائل اعتقادي كه خانه و فرش را گرو نميگيرند خود آدم را گرو ميگيرند اينكه ميبينيد بعضيها واقعاً گرفتارند ميگويند هر چه ميخواهيم ترك كنيم نميشود يا هر چه ميخواهيم سحر بلند بشويم نميشود راست ميگويند براي اينكه در بندند اين مجاز نيست اين تعبير قرآن كريم حق است و صدق ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾[9] اين واقعاً گرو است فقط اصحاب يميناند كه آزادند[10] ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾, ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾ اين عمل زنده است انسان اگر يك غذاي سمّي بخورد بالأخره دستگاه گوارشش در گرو آن است اين هر چه بخواهد جامه خوب در بر بكند ولي دلش درد ميكند اين رودهاش زخم است دستگاه گوارشش زخم است اين غذاي سمّي همين طور است كار سمّي هم همين طور است ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾, ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾ اما اصحاب يمين آزادند براي اينكه اصحاب يمين بدهكار نيستند اين به استثناي منقطع شبيهتر است تا متصل براي اينكه او حقّي به گردن ندارد وظايف خودش را انجام داده هم حقّ الله را داده هم حقّ الناس را داده بدهكار نيست تا او را گرو بگيرند.
چگونگي اتصاف وعيد کافران به کذب
اينها گفتند كه ما خطاياي شما را حمل ميكنيم فرمود خير, ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْءٍ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾ مستحضريد كه صدق و كذب از اوصاف خبر است نه وعده, صدق و كذبپذير است نه وعيد اينها انشايند انشا كه صدق و كذب ندارد چرا در اين گونه از موارد كه اينها انشايي وعده دادند قرآن تعبير به كذب ميكند اين يا به تشبيه و تمثيل و امثال ذلك است يا به لحاظ لوازم اين قضيه است اينها از اعتقادشان خبر ميدهند اعتقادشان اين است كه شخص ميتواند گناه ديگري را به عهده بگيرد عقيدهشان مطابق با واقع نيست نه حرفشان مطابق با عقيده نيست عقيدهشان چون مطابق با واقع نيست ميشود كذب.
لغزش مسلمانان ضعيفالايمان هنگام مشکلات
درباره اينكه فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ﴾ نه «من الناس من يَعبد» شبيه آيه سورهٴ مباركهٴ «حج» است كه قبلاً گذشت كه فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ﴾ گرچه آنجا سخن از «يقول» نيست اما ﴿عَلَي حَرْفٍ﴾ قرينه است كه اين در لبه دين است حرف يعني طرف اين در اين جاده خاكي حركت ميكند كه اگر كمي آسيب ببيند فوراً برود بيرون اينچنين نيست كه در صراط مستقيم باشد اين در حرف است در طرف است كه تا آسيب ظهور كرد اين خودش را بيرون بيندازد اين در متن نيست در صراط نيست ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ﴾ فوراً برميگردد ﴿خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ﴾.[11]
تبيين کيفر اضلال رهبران کفر در قيامت
اما جريان حمل خطايا در سورهٴ مباركهٴ «نحل» گذشت كه اينها بيراهه ميروند فرمود: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ٭ لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ هر گنهكاري تمام گناه خود را و بار خود را در قيامت بايد به دوش بكشد (اين يك) ﴿وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[12] گناه اضلال ديگران را هم بايد به دوش بكشد (اين دو) نه گناه ديگران را, برخي از گناهان ديگران كه در حقيقت به اضلال اينها وابسته است خود ضلالت و گناه ديگران را خود ديگران بايد حمل كنند هرگز گناه كسي را ديگري حمل نميكند منتها اين تبهكاران كه ديگران را با اضلالشان به ضلالت محكوم كردند چون دو گناه كردند دو بار دارند يكي اينكه خودشان گمراه شدند معصيت كردند يكي اينكه ديگران را اضلال كردند چون سه گناه است دو گناه را اين طبقه مستكبر دارند يك گناه را آنها, دو گناهي كه اين كفار و مشركان دارند اين است يكي اينكه خودشان كفر ورزيدند ديگر اينكه ديگران را به كفر تشويق كردند تبليغ كردند و مانند آن؛ هم بار ضلالت خود را هم بار اضلال ديگران را اما گناه سوم ضلالت ديگران است ضلالت ديگران به عهده خود ديگران است لذا فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْءٍ﴾ آنها دو بار دارند يكي بار كفر خود, يكي بار اضلال ديگران; ولي كفر و ضلالت و تبهكاري اين گروه ديگر را خود آن گروه ميكشد.
﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاءَ مَا يَزِرُونَ﴾[13] يك وقت است كه ديگري اصلاً مكلّف نيست اين تقريباً ديگري را به كار وادار كرده خب در حقيقت اين بالتسبيب عهدهدار آن معصيت است.
دليل کيفر مضاعف رهبران کفر
در اين بخش فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْءٍ﴾ لكن سه مسئله است يكي اينكه خود اينها كفر ورزيدند بار كفر را بايد ببرند ديگر اينكه ديگران را به كفر تشويق كردند بار تبليغ سوء را بايد ببرند اما آن گروهي كه خودشان كفر ورزيدند آنها هم بار خودشان را بايد ببرند. فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾ كه كذبش يا به تشبيه است يا برگشتش به لوازم انشاست كه قسمتهاي خبري باشد ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ﴾ (يك) ﴿وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ (دو) كه هر دو ضمير جمع به خود كفار و مشركين برميگردد مشركين گناه خودشان را ميبرند گناهاني هم در كنار گناهان خودشان دارند كه اين گناه اضلال باشد نه اينكه گناه و اثقال و اوزار طبقه ديگر را به عهده بگيرند ﴿وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ اين دروغي كه بستند كه گفتند خبري نيست يا ما حمل ميكنيم اين هم حرفي است اين فِريه و دروغ و افترايي كه بستند در قيامت مورد سؤال قرار ميگيرند.
چگونگي کيفر رهبران کفر و پيروان آنان در قيامت
پرسش ...
پاسخ: در جهنم مستكبران و مستضعفان تابع آنها اينها جدالي دارند اولاً هر گروهي كه وارد شدند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[14] اين او را لعن ميكند او اين را لعن ميكند مستضعفان در قيامت ميگويند خدايا ما هم كه جهنمي هستيم اينها هم جهنمي هستند عذاب مستكبران را دو برابر بكن ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾[15] خدايا عذاب اين مستكبران را دو برابر بكن اينها گفتگويي در جهنم دارند كه جدال باطل است مستكبران در جواب ميگويند كه خب چرا عذاب ما دو برابر بشود آنها ميگويند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾[16] ما به دنبال اينها راه افتاديم مستكبران ميگويند نه, شما خودتان مقصّريد عقل داشتيد فطرت داشتيد انبيا آمدند اوليا آمدند ائمه(عليهم السلام) آمدند خب ميخواستيد آن راه را برويد جمعبندياش را ذات اقدس الهي در جهنم به اينها اعلام ميكند كه ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾ هم مستكبران دو عذاب دارند هم مستضعفان تندرو و افراطي يا تفريطي دو عذاب دارند ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[17] مستكبران دو گناه كردند شما هم دو گناه كرديد گناه مستكبران اين بود كه خودشان كفر ورزيدند (يك) شما را هم به كفرورزي دعوت كردند (دو) هم ضال بودند هم مُضل شما هم دو معصيت كرديد يكي اينكه كفر ورزيديد يكي اينكه با داشتن ائمه و اهل بيت(عليهم السلام) در خانه اموي و عباسي رفتيد شما اينها را خانهنشين كرديد شما يك گناه نكرديد اگر شما يك گناه كرده باشيد بله, شما با داشتن حجّتهاي الهي, درِ خانه اينها را بستيد رفتيد به سراغ ديگران ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾. اما اگر مستضعفي اين گناه دوم را نداشته باشد بله اينها ديگر فقط يك گناه دارند.
داستان حضرت نوح(عليه السّلام) نمونهاي تاريخي براي معارف قبلي سوره
اين بخش اساسي كه فرمود حالا اين مسائل كلي را با جريان تجربي همراه ميكند يك سلسله مسائل معقول و كلي را كه بيان فرمود با مسائل تجربي هماهنگ ميكند قصص انبيا(عليهم السلام) سهم تعيينكنندهاي در مسئله تجربه دارند فرمود نوح(سلام الله عليه) آمده 950 سال مردم را دعوت كرده, عدّهاي كفر ورزيدند ما بساط همه را جمع كرديم و يك آيت و معجزه جهاني نشان داديم كه هميشه آن قصّه محفوظ است اين كفرورزي آن خطر را هم در پيش دارد يعني مسئله معقول با مسئله تجربي تاريخي تأييد ميشود فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً﴾ اگر از همان اول ميفرمود 950 سال ديگر استثنا نميخواست اما تعبير به ﴿ألْفَ﴾ تعبير جامعي است و اين كلمه يك كلمه جاندار است و استثناي پنجاه سال از عظمت آن كم نميكند تعبير به ﴿ألْفَ﴾ اين سهم را دارد و كلمه ﴿سَنَةٍ﴾ تكرار نشده اول ﴿سَنَةٍ﴾ است بعد ﴿عَاماً﴾ نفرمود «الاّ خمسين سنة» يا نفرمود «ألف عاماً» يك جا ﴿سَنَةٍ﴾, يك جا ﴿عَاماً﴾ كه تكرار نشود ﴿فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً فَأَخَدَهُمُ الطُّوفَانُ﴾ چرا براي اينكه ﴿وَهُمْ ظَالِمُونَ﴾.
مراد از «قتيل العبرة» بودن امام حسين(عليه السّلام)
بحثي در روزهاي قبل شد كه وجود مبارك سيّدالشهداء(سلام الله عليه) الگوي همه مبارزان است اينكه در زيارتهاي آن حضرت در تعبيرات روايي از وجود مبارك حضرت آمده است كه حسين بن علي قَتيل عَبره است[18] عَبره يعني آن اشك فراواني كه از شبكه چشم جاري بشود عبور بكند به صورت برسد اگر كسي مقداري اشك بريزد كه چشمش تر بشود اين را نميگويند عَبَره براي اينكه عبور نكرده اما اين گونه از تعبيرات كه در زيارتها و روايات آمده اين تعبيرات, حصر نيست كه من فقط براي گريه كشته شدم فقط براي عزاداري شهيد شدم الآن شما ببينيد چه در مصر چه در تونس چه در يمن چه در بحرين همه جا سخن كربلاست: «هيهات من الذلّة» اين بر همه واجب است كه اين شعار را حفظ بكنند كه دفاع مقدس ما هم با همين شعار پيش رفته هم اشك و ناله است بر اساس «أنا قَتيل العبرة» هم «هيهات مِنّا الذّلة»[19] است.
چند مسئله جهاني در تعابير قرآن کريم
چون قصّه نوح مكرّر در قرآن بازگو شد و مبسوطاً ذكر شد ديگر درباره اين دو آيه ما بحثي نداريم ﴿فَأَنجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾ چند كار است كه قرآن كريم از آنها به عنوان جهاني و جهانشمولي ياد ميكند جريان مريم و فرزندش(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾[20] يك آيت جهاني است جريان مسيح و مادرش, جريان طوفان هم فرمود اين يك آيت جهاني است چه اينكه در تمام قرآن يك جا فقط خدا سلام جهاني دارد و آن براي نوح(سلام الله عليه) است, اين تعبير ﴿فِي الْعَالَمِينَ﴾ در قرآن يكجاست آن هم مخصوص حضرت نوح است كسي كه تقريباً ده قرن تلاش و كوشش كرده پاداش جهاني مييابد ﴿سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ﴾[21] اينجا هم درباره سفينه نوح فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 8.
[2] . ر.ك: الميزان, ج16, ص106; ر.ك: روحالمعاني في تفسير القرآن العظيم, ج10, ص345.
[3] . مصباح الشريعه, ص13; متشابه القرآن, ج1, ص44.
[4] . سورهٴ محمد, آيهٴ 7.
[5] . سورهٴ طه, آيهٴ 7.
[6] . سورهٴ نجم, آيهٴ 39.
[7] . سورهٴ طور, آيهٴ 21.
[8] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 38.
[9] . سورهٴ نساء, آيهٴ 122.
[10] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 39.
[11] . سورهٴ حج, آيهٴ 11.
[12] . سورهٴ نحل, آيات 24 و 25.
[13] . سورهٴ نحل, آيهٴ 25.
[14] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 38.
[15] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 68.
[16] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 67.
[17] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 38.
[18] . الامالي (شيخ صدوق), ص137; مصباح المتهجّد, ص826.
[19] . اللهوف, ص97.
[20] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 91.
[21] . سورهٴ صافات, آيهٴ 79.