24 12 2012 4766654 شناسه:

تفسیر سوره عنکبوت جلسه 17 (1391/10/4)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلـٰهُنَا وَإِلـٰهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46) وَكَذلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هؤُلاَءِ مَن يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ (47) وَمَا كُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلاَ تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (48) بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ (49) وَقَالُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ (50) أَوَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَي عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَي لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (51)

علت طرح اصول دين در سورهٴ «عنكبوت»

چون سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» در مكه نازل شد در مكه هم مسائل توحيد مطرح بود هم مسئله اصل وحي و نبوّت مطرح بود و هم جريان نبوّت خاصّه در اطراف مكه و در خود مدينه مطرح بود لذا آيات توحيد و اصلِ وحي و نبوّت و قصص انبيا اينها امور سه‌گانه‌اي بود كه ذكر شده بعد جريان حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بخش چهارم مطرح شد.

لزوم طي مراتب در مباحث شناخت توحيد

براي مسئله توحيد فرمود شما اول نگاه كنيد بعد به مقصد مي‌رسيد اگر چيزي مثل آفتاب روشن باشد انسان اول بايد نگاه كند بعد با نگاه مي‌بيند لذا در آيات همين سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» هم سخن از نظر است هم سخن از رؤيت; آيه بيست اين است: ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا﴾ نظر كنيد يعني نظريه‌پردازي كنيد وقتي انسان در جهان نظر مي‌كند اين نظم محيّرالعقول را مي‌بيند كم كم به ناظم پي مي‌برد اول نظر است بعد بصر, اول نظر است بعد رؤيت, اول نگاه است بعد ديدن لذا در آيه‌اي فرمود: ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا[1] خب اين رؤيت بعد از نظر است اگر كسي اهل نظريه‌پردازي باشد وقتي نظم دقيق عالَم را نگاه میكند بالأخره ناظمي دارد يك ناظم دقيق حكيمي اين همه نعمت‌ها و هستي‌ها و آثار را به جهان عطا كرده است اين درباره توحيد. بعد از جريان توحيد, قصص انبيا را نقل كردند جريان حضرت نوح و حضرت ابراهيم و حضرت لوط و حضرت شعيب و وجود مبارك موسي اينها را ذكر كرده به مناسبت‌هايي.

لازمه اثبات توحيد, توحيد در صراط و معاد

بعد فرمود بالأخره مردم يك خدا دارند و يك معاد و راهي است بين مبدأ و معاد صراط مستقيم متعدّد نيست بيش از يكي نيست نه صراط, متكثِّر است نه حق متعدّد, حق مِن الله است ﴿الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ[2] از مبدأ تا معاد بيش از يك صراط نيست و همه انبيا در اين صراط‌اند شُعب فرعي اين صراط كه منهاج و شِرعه و شريعت نام دارد براي هر ملت و نِحلتي در هر عصر و مصري فرق مي‌كند يعني وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) فروع دينشان با وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) فروع دينشان با وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فروع دينشان اينها فرق مي‌كند اما راه مستقيم يكي است بنابراين چون صراط متعدّد نيست حق متعدّد نيست اصول دين متعدّد نيست كثرت‌گرايي در دين هم نيست كه بحث‌هاي قبل گذشت.

ادله قرآني نافي كثرت‌گرايي در دين

دليل اول: مشروط بودن اعمال به تطابق آن با حجّت هر عصر

دو آيه در قرآن كريم هست كه گاهي به اين دو آيه استشهاد مي‌كنند براي جريان پلوراليزم و كثرت‌گرايي و تعدّد صراط و اينها كه بحث‌هايش مبسوطاً گذشت اما اين آيه جدال مناسب با آن است لذا از اين جهت بازگو مي‌شود؛ آيه 62 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَاري وَالصَّابِئِينَ﴾ اين چهار گروه كه موّحدند اصل وحي و نبوّت را قبول دارند مؤمنين, يهودي‌ها, ترسايان و صابئان اينها را كه ذكر مي‌كند بدون «واو» عاطفه جمع‌بندي مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ موحد باشد ﴿وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ معاد, ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ اين سه اصل را داشته باشد ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ مشابه اين مضمون در جاي ديگر هم هست[3] لذا به همين تمسّك كردند كه پلوراليزم, كثرت‌گرايي, تعدّد صراط حق است در حالي كه در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 135 به بعد روشن كرد كه اصل اول معلوم است اصل دوم معلوم است اصل سوم يعني چه؟ ايمان به خدا معلوم است, ايمان به قيامت معلوم است اما عمل صالح يعني چه؟ عمل صالح در فرهنگ قرآن عبارت از عملي است كه مطابق با حجّت عصر باشد اگر عمل مطابق با حجّت عصر نبود صالح نيست نماز با همه فضيلتي كه دارد اگر الآن به طرف قدس خوانده بشود ديگر عمل صالحي نيست عملي صالح است كه مطابق با دستور پيغمبر آن عصر باشد پس اين‌چنين نيست كه اگر كسي مطابق دين منسوخ, منهاج منسوخ, شريعت منسوخ عمل كرد آن عمل, عمل صالح باشد درست است كه اين سه اصل عامل نجات است توحيد معنايش معلوم است معاد مسئله‌اش معلوم است عمل صالح عملي است كه مطابق با حجّت عصر باشد كدام عمل را قرآن كريم صالح مي‌داند يعني عملي كه عبادتي كه صوم و صلاتي كه مطابق با شريعت منسوخ باشد آن را صالح مي‌داند مي‌گويد اليوم اگر كسي مطابق شريعت منسوخ نماز و روزه داشت اين اهل بهشت است يا عمل صالح قرآني عملي است كه مطابق با حجّت عصر باشد؟ بنابراين تعدّد صراط معنايش اين است كه در عصر هر پيامبري آن حجّت بالفعل, صراط است درست هم است اما در عصر خاتم(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) تنها يك دين حق است نشان اينكه منظور از عمل صالح عملي است كه مطابق با حجّت عصر باشد آيه 135 به بعد همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» است.

دليل دوم: تقييد هدايت به تسليم در برابر همه انبياي الهي

در آيه 135 به بعد سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين‌چنين آمده است: ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودَاً أَوْ نَصَارَي تَهْتَدُوا﴾ يهودي‌ها گفتند يهودي‌ها فقط نجات پيدا مي‌كنند, مسيحي‌ها گفتند فقط مسيحي‌ها نجات پيدا مي‌كنند شمايِ پيامبر ﴿قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ شما به آنها اين بيانات را بگوييد اين بيانات همان است كه الآن در سورهٴ «عنكبوت» محور مجادله است يعني عنصر اصلي جدال مسلمان‌ها با ديگران گفتگوي اديان, گفتگوي مذاهب, گفتگوي تمدّن‌ها أو ما شئت فسمّه هر كسي در هر جايي بخواهد با هر ملت و نحلتي گفتگو داشته باشد اين عناصر محوري چهارگانه سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» را بايد مدار بحث قرار بدهد ايمان به مبدأ, ايمان به قرآن, ايمان به كتاب‌هاي آسماني, انقياد در برابر خدا; اين چهار اصل محور گفتگوي اديان يا هر تعبير كه بگوييد ﴿قُولُوا آمَنَّا بِاللّهِ﴾ (يك) ﴿وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا﴾ (دو) ﴿وَمَا أُنْزِلَ﴾ اين ﴿مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم﴾ كه در سورهٴ «عنكبوت» كه در مكه نازل شد به صورت متن آمده در سورهٴ «بقره» كه در مدينه نازل شد شرح داده شد ﴿وَمَا أُنْزِلَ إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَي وَعِيسَي وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِمْ﴾ اين شرح ﴿مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم﴾ است پس به اين بايد ايمان داشته باشيم ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ اين‌چنين نيست كه «يكفر ببعض و يؤمن ببعض» باشد اينها محور جدال است هر چه خدا گفت ما آن را قبول داريم خدا همان‌طور كه تورات را نازل كرده انجيل را نازل كرده وجود مبارك موسي و عيسي(عليهما السلام) را پيغمبر قرار داده خب قرآن را نازل كرده ﴿وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ بعد فرمود اين تعارف ندارد اين‌چنين نيست كه كثرت‌گرايي, تعدّد صراط اينها را ما امضا كنيم ﴿فَإِن آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا﴾ نه اينكه هر كسي به دين خود عمل بكند اهل نجات است حالا يك وقت است كسي مستضعف است معذور است آن حرف ديگر است اما كسي عالماً عامداً اسلام را قبول نكرده [چنين كسي اهل نجات نيست] ﴿فَإِن آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا وَّإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ﴾ اين معناي جدال است همين حرف‌ها را شما با آنها در ميان بگذاريد اگر در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[4] اگر در سورهٴ «عنكبوت» فرمود: ﴿لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ گاهي امر به احسن مي‌كند گاهي حصر مي‌كند نهي از غير احسن مي‌كند عناصر محوري جدال احسن در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه در مدينه نازل شده است مشخص كرده پس پلوراليزم مذهبي, كثرت‌گرايي ديني, تعدّد صراط, هر كسي هر ملّتي دارد اهل نجات باشد اين‌چنين نيست.

اصول دين وجه مشترك ميان ما و اهل كتاب در جدال احسن

پس ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ مگر كسي كه اصلاً اصول مشترك را قبول نداشته باشد ﴿إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا﴾ اينها را بگويد همان‌طوري كه در سورهٴ «بقره» كه در مدينه نازل شد به صورت شرح اين است اين متن آن قرار مي‌گيرد ﴿وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا﴾ شما اگر بخواهيد برابر قرآن با ما بحث كنيد ما حاضريم چون به قرآن ايمان داريم ﴿وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ﴾ ما شما را مجاب مي‌‌كنيم برابر آنچه در تورات و انجيل است ﴿وَإِلهُنَا وَإِلهُكُمْ وَاحِدٌ﴾ نه شما تثنيه ﴿قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ[5] را بپذيريد نه تثليث ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ[6] اله ما واحد است ﴿وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ و اين مطالب ﴿أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ﴾ اينها به نحو قضيه جزئيه ﴿يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ (يك) برخي از مشركان كه اهل انصاف‌اند ﴿وَمِنْ هؤُلاَءِ مَن يُؤْمِنُ بِهِ﴾ (دو).

پرسش:... پاسخ: بله ديگر, اين اصول مقبول طرفين است يعني انبيا همه آمدند از توحيد سخن گفتند از معاد سخن گفتند از انقياد در برابر خداي سبحان سخن گفتند, همه انبيا آمدند تثنيه و تثليث و اينها را نفي كردند وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) از گهواره تا پايان عمر سخن از توحيد داشت وجود مبارك موساي كليم اين بود اين عناصر چهارگانه اين طورند ديگر, مورد قبول‌اند منتها حالا اينها تحريف كردند يك مطلب ديگر است.

چگونگي سلب بهانه از باطل‌گويان با نانويسايي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

فرمود: ﴿وَمَا كُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلاَ تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ﴾ قبلاً هيچ كس نديده بود تو خودت هم سابقه نداري كه نامه‌اي را خوانده باشي, كتابي را خوانده باشي نه خودت سابقه داشتي نه اينها سابقه داشتند كسي اصلاً به اين فكر نبود از تو هم نديد كه مثلاً كتابي خوانده باشي نامه‌اي نوشته باشي اگر اين كار را مي‌كردي ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ آنها كه مُبطِل‌اند اگر به قرينه «كافرون» كه قبلاً آمده و «ظالمون» كه بعداً مي‌آيد بخواهيم «مبطِلون» را معنا كنيم يعني كساني كه حق را باطل مي‌كنند و اگر اين قراين را ملاحظه نكنيم مُبطل يعني باطل‌رو, باطل‌گو‌نه باطل‌كننده «أبطل» فعل لازم است يعني باطل‌گو, باطل‌رو گرچه از يك نظر معناي متعدّي را به همراه دارد اما به قرينه «كافرون» قبل و «ظالمون» بعد, «مبطلون» يعني كساني كه حق را باطل مي‌كنند «يُبطل الحق» ولي به قرينه داخلي اين مبطل يعني باطل‌گو, باطل‌رو. فرمود اگر شما مي‌نوشتي يا از روي كتاب مي‌خواندي آنها كه اهل باطل‌اند شك مي‌كردند چرا, يك بحث در اين است كه قرآن معجزه است يا نه, يك بحث اين است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پيغمبر است يا نه, معجزه بودن قرآن را خود قرآن ثابت مي‌كند همان‌طوري كه متكلّم, دليل بر خودش است قرآن هم دليل معجزه است كسي نيامد بگويد عصاي موسي به چه دليل معجزه است خب مگر كسي مي‌گويد آفتاب چرا آفتاب است آب چرا آب است مگر كسي سؤال كرده كه عصاي موسي معجزه است مگر مي‌شود سؤال كرد يد بيضا معجزه است خب يد بيضا معجزه است عصا معجزه است, احياي موتاي عيساي مسيح معجزه است اما اين شخص, پيامبر است يا نه, بايد استناد اين معجزه به اين شخص ثابت بشود آن هم كه بديهي و قطعي بود; متواتر بود براي ماها, براي آنها كه محسوس و مقطوع بود بنابراين در نبوّت وجود مبارك حضرت ترديدي نيست در معجزه بودن اين كتاب ترديدي نيست اگر شما بگوييد او از ديگران خوانده او اصلاً اهل خواندن و نوشتن نبود اگر كسي برابر آيه پنج سورهٴ مباركهٴ «فرقان» اين تهمت را بزند آيه پنج سورهٴ «فرقان» اين است: ﴿وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ بگويد همان‌طور كه قصه رستم و اسفنديار در ايران مطرح است قصه نوح و ابراهيم(سلام الله عليهما) ـ معاذ الله ـ افسانه و اسطوره‌اي است در عرب مطرح است براي او املا كردند او هم نوشته, خب شما مي‌دانيد او اهل نوشتن نبود و ثانياً آن حرف‌هايي كه گفتند آن آهنگر رومي اين حرف‌ها را به او آموخته اين تهمت‌ها را مي‌زنيد او اصلاً عرب نبود. پس اگر بگوييد: ﴿اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ در اينجا فرمود كه اصلاً هيچ كس نديد شما يك سطر بنويسيد هيچ كس نديده كه شما يك سطر را رونوشته بخوانيد اينها بود. اين حرف‌ها براي مبطلون است در برابر مبطلون, عالمان دين‌اند در جريان قارون فرمود: ﴿قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَالَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ[7] اما ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ[8] مستحضريد در اين بحث‌ها اگر خود آيه را بخواهيم بخوانيم از خود قرآن خوانده مي‌شود كه هيچ كلمه‌اي كم و زياد نباشد اما در اثناي بحث همه اينها نقل به مضمون است ما «ما كنّا لاعبين» در قرآن نداريم اما در سورهٴ مباركهٴ «دخان» اين آيه خوانده شد كه ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ[9] خب اين متن آيه آنجاست اما اينكه در تعبيرات گفتيم «ما كنا لاعبين» مستحضريد همه اينها نقل به مضمون است در جريان حجيّت قرآن كريم فرمود اينها باور ندارند يا مي‌گويند آن آهنگر رومي گفته كه قرآن مي‌فرمايد: ﴿لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ[10] يا مي‌گويند: ﴿أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ فرمود اصلاً او اهل نوشتن نبود هيچ كسي از شما نديديد هيچ كسي هم نشنيد كه وجود مبارك حضرت يك سطر نوشته باشد يا از روي نوشته‌اي چيزي را بخواند.

پرسش: اصلاً قادر نبوده؟

پاسخ: قدرت, كمال ديگر است اما هرگز عمل نداشتند كه مثلاً چنين چيزي را عمل كرده باشند نه كسي ديده نه كسي از حضرت شنيده.

پذيرش بي‌چون و چراي عالمان در برابر وحي الهي

در قبال مبطلون, مردان الهي‌اند همان‌طوري كه در جريان قارون فرمود: ﴿قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَالَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ﴾ در قبالش ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ﴾ اينجا هم در قبال مبطلون, مردان الهي‌اند عالمان دين‌اند اين آيات در سينه عالمان دين هر كدام يك بيّنه است ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ چندين روايت از ائمه(عليهم السلام) است كه «نحن الذين في صدورنا كذا و كذا»[11] خب اين براي آن مراحل عاليه است اما مراحل وسطا و مياني‌اش هم براي علماست. فرمود اين نه ﴿اكْتَتَبَهَا﴾ است نه ﴿لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ﴾ است اين ﴿آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ﴾ است برويد از علما بپرسيد علما ديگر سؤال نمي‌كنند كه اين شخص قبلاً خوانا بود يا نويسا اين آيات را كه مي‌بينند, مي‌بينند معجزه است ولو آورنده اعلمِ علما باشد خب خودشان عالم‌اند مي‌دانند اين حرف از دهن هيچ كس صادر نشده خب طوري اين قرآن نقشه عالَم را مهندسي كرده كوچ و پس‌كوچه عالم را نشان مي‌دهد كه آدم مبهوت است به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آدرس كلّ جهان را مي‌دهد تو در آن عصر نبودي ولي قصه اين است تو در آن قسمت نبودي قصه از اين قبيل است ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ[12] قصه از اين قبيل است ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ[13] قصه از اين قبيل است ﴿مَا كُنتَ ثَاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ[14] قصه از اين قبيل است ﴿مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ[15] قصه از اين قبيل است آدم مي‌شود متحيّر حالا سجده واجب در چند جاست وگرنه خيلي از موارد سجده مستحب كه دارد در برابر اين خضوع كنيم خب نقشه عالَم را آنها كه همه رخت بربست نوح و طوفان نوح و سرزمين همه رخت بربست كلّ اين نقشه را دارد نشان مي‌دهد مي‌گويد آن قصه اين‌طور بود, آنجا كوچه و پس‌كوچه اين‌طور بوده, عالمان دين وقتي در خدمت قرآن قرار مي‌گيرند جزم پيدا مي‌كنند كه معجزه است و الهي است, حال چون اين معجزه را وجود مبارك حضرت آورد او هم يقيناً مي‌شود پيغمبر, پس مبطِل يك نحو پنداري دارد عالِم يك نحو نظر و انديشه ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ اين همه رواياتي كه ائمه فرمودند: «نحن» اين درصدد حصر نيست وگرنه همان وقتي كه اين آيات نازل شده بود كه ائمه(عليهم السلام) نبودند در عالَم غيب حضور داشتند در مرحله خودشان حضور دارند مرحله كامل براي آنهاست اما شاگردان آنها هم كاملاً مي‌توانند تشخيص بدهند.

مصاديق سه‌گانه عالمان پذيرنده وحي و پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ﴾ اين عالمان راستين كساني‌اند كه مطابق سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اوصاف وجود مبارك حضرت را در تورات و انجيل خوانده بودند بعد آن اوصاف را بر حضرت منطبق مي‌بينند اينها عالمان دين‌اند كه اهل بطلان و انحراف و انصراف و كفر و جحود نيستند اينها مطابق سورهٴ مباركهٴ «اعراف» حضرت را شناخته بودند ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم[16] كذا و كذا اين علامت‌ها و نشانه‌هاي حضرت را در تورات و انجيل ديده بودند آن علامت را كه مي‌دانستند, در وجود مبارك حضرت يافتند لذا اين قرآن بر آنها آيات بيّن شد پس هم ﴿فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ از علماي اهل كتاب اين‌چنين بود, هم ﴿فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ از مردان الهي نظير سلمان‌ها, اباذرها كه بي‌تعصّب‌اند اين‌چنين است جامع و كامل و تام اينها البته ائمه‌اند كه وجود مبارك حضرت به سينه مطهّرش اشاره كرد فرمود اين سينه‌ها مراد است.[17]

نمونه‌هايي از جدال احسن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با مشركان

مطلب ديگر درباره جدال از وجود مبارك امام(سلام الله عليه) سؤال كردند كه آيا پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جدال كرده يا نه؟ فرمود بله, براي اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ خدا او را امر كرده اگر خداي سبحان پيامبرش را امر به جدال احسن بكند يقيناً جدال كرده هم برهان اقامه كرده هم موعظه هم جدال احسن, فرمود بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «يس» را ببينيد[18] در سورهٴ «يس» در جريان معاد آن كسي كه يك تكّه استخواني را گرفته از گورستاني و پوسيده بود استخوان خب مهم‌ترين عضو بدن است وقتي اين رَميم بشود مرموم بشود نرم بشود پودر بشود اعضاي ديگر هم پودر شده‌اند اين استخوان را گرفته آيه 78 به بعد سورهٴ «يس» ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ﴾ حضرت استدلال كرده فرمود اين بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «يس» جدال است براي اينكه اگر از اصلِ مشترك استفاده كرده اين اصل مشترك, مقبول طرفين است اين مي‌شود جدال وقتي اين شخص گفت ﴿مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ﴾ حضرت فرمود شما جزء كساني هستند كه ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ[19] خدا را كه قبول داريد حالا ربوبيّتش را انكار مي‌كنيد ولي خالقيّتش را كه انكار نمي‌كنيد مشركان حجاز بالأخره ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ پس خالق كل و نظام هستي ذات اقدس الهي است انسان‌ها را هم خدا آفريده وقتي كه گفت چه كسي مي‌تواند اين را زنده بكند فرمود همان كه او را اول خلق كرده خب اين جدال است; يعني تو كه قبول داري خالق اين, خداست پس قدرت دارد كه هيچ را انسان بكند چون ﴿هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً[20] هيچ را به اين صورت در آورد الآن كه همه چيزش هست روح كه از بين نمي‌رود بدنش هم كه در عالم هست فرمود: ﴿قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ﴾ فرمود چگونه خدا به پيامبرش دستور مي‌دهد ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ و حضرت جدال نكرده باشد اين‌گونه از آيات كه از اصول مشترك كمك مي‌گيرند مي‌شود جدال احسن پس جدال شده به همين شاهد و به همين دليلي كه در سورهٴ مباركهٴ «يس» آمده البته به اين مضمون در آيات ديگر هم هست انبياي ديگر هم استدلال كردند.

پاسخ پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به درخواست معجزه مشركان

بعد ﴿وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا﴾ اينها چون حس‌گرا بودند گفتند شما معارف آوردي ما نمي‌فهميم يك معجزه شفاف و روشن بياور مثل عصاي موسي مثل يد بيضا اين‌طور معجزه بياور اگر مثلاً سخن شما درست است ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِن رَّبِّهِ﴾ دو پاسخ ذات اقدس الهي داد كه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد يكي اينكه اولاً آوردن معجزه به دست ما كه نيست ما رسوليم مأموريم نازل شدن هر آيه به فرمان الهي است نازل شدن هر معجزه به فرمان الهي است اعجاز به دست ذات اقدس الهي است اين‌طور نيست كه ما اينجا نشسته باشيم هر پيشنهادي كه شما بدهيد بتوانيم عمل بكنيم (هذا اولاً) و ثانياً مگر ما اين معجزه را نياورديم آنكه عصاست يك گوشه بود بعد دوباره به حالت اول در آمده اما اين آيات صبح معجزه, عصر معجزه, ظهر معجزه, شب معجزه, شهر معجزه, روستا معجزه, هر جا بروي معجزه با شماست شما به دنبال عصا مي‌گردي؟! مگر اينها معجزه نيست همه عرب جمع بشوند بالأخره يك سورهٴ كوچك بياورند خب اين معجزه‌اي است كه هميشه با شماست اين دو پاسخ را داد فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ﴾ اين جواب اول, جواب دوم شما به دنبال عصا مي‌گرديد ﴿أَوَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَي عَلَيْهِمْ﴾ با اينكه قرآن كه هميشه با شماست هر جا برويد معجزه با شماست در هر جايي برويد از علماي آنجا از اعلم علماي آنجا بخواه كه چنين سورهٴ كوچكي بياورند نمي‌توانند, پس اين معجزه‌اي است كه هميشه با شماست ﴿أَوَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَي عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَي لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ عنكبوت, آيات 19 و 67.

[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 147; سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 60.

[3] . سورهٴ مائده, آيهٴ 69.

[4] . سورهٴ نحل, آيهٴ 125.

[5] . سورهٴ توبه, آيهٴ 30.

[6] . سورهٴ مائده, آيهٴ 73.

[7] . سورهٴ قصص, آيهٴ 79.

[8] . سورهٴ قصص, آيهٴ 80.

[9] . سورهٴ دخان, آيهٴ 38.

[10] . سورهٴ نحل, آيهٴ 103.

[11] . ر.ك: بصائر الدرجات, ص205 ـ 207; المناقب, ج4, ص420.

[12] . سورهٴ قصص, آيهٴ 46.

[13] . سورهٴ قصص, آيهٴ 44.

[14] . سورهٴ قصص, آيهٴ 45.

[15] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 44.

[16] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 157.

[17] . الكافي, ج1, ص213.

[18] . تفسير الامام العسكري, ص529 و 530.

[19] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 25.

[20] . سورهٴ انسان, آيهٴ 1.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق