02 12 2012 4763164 شناسه:

تفسیر سوره عنکبوت جلسه 1 (1391/09/12)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿الم (۱) أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يُفْتَنُونَ (۲) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ (۳) أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ (٤)

چگونگي نامگذاري سوَر قرآن

نام سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» ظاهراً علم بالغلبه است سوره‌هايي مثل «فاتحةالكتاب» مثل «يس», «اخلاص» اينها سور‌ه‌هايي است كه در زبان خود معصوم(عليه السلام) به اين نام‌ها ناميده شدند. نام برخي از سوَر علم بالغلبه است الآن برخي از تفسيرهايي كه براي قبل از هزار سال است دارد كه «في تفسير السورة الّتي يُذكر فيها البقرة»,[1] «في تفسير السورة التي يُذكر فيها النساء»[2] كم كم براي تخفيف گفتند «سورة النساء» بنابراين اسامي سوَر قرآني بخشي از اينها در زبان خود معصوم(عليه السلام) است اين معلوم مي‌شود اسم آن سور‌ه است البته ممكن است يك سور‌ه چند اسم داشته باشد بخشي از اينها هم علم بالغلبه است.

ديدگاه شيخ طوسي (ره) درباره حروف مقطعه قرآن

مطلب بعدی آن است كه اين ﴿الم﴾ بحث مبسوطش در اول سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت در اينجا مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد اين حروف مقطّع اسم است براي همين سور‌ه يعني ﴿ص[3] اسم است براي سورهٴ «ص» و همچنين ﴿يس[4] اسم است براي سورهٴ «يس» اين ﴿ الم ﴾ اسم است براي همين سورهٴ «عنكبوت» بعد مي‌فرمايد ديگران نظرشان اين است كه اين ﴿الم﴾ اسم است براي قرآن, اين دو قول را ايشان اينجا نقل مي‌كنند.[5]

تصوير فضاي نزول سوره عنکبوت

ظاهر اين سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» مضمونش نشان مي‌دهد كه در فضاي خفقان و فشار و آزمون و فتنه‌گري مشركان و اينهاست افرادي ايمان آوردند مشركان اينها را در فشار قرار دادند يا با تهديد گفتند بايد دست از دين برداريد وگرنه آسيب مي‌بينيد يا اينها را تحبيب كردند يا تطميع كردند گاهي هم عوامانه سخن گفتند كه اگر گناهي باشد به عهده ما ﴿وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ[6] اين يك حرف خيلي عوامانه است مگر مي‌شود اثر عمل كسي به عهده ديگري باشد؟! عمل, زنده است (يك) عامل را رها نمي‌كند (دو) فرمود: ﴿أنَّ لَيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي[7] نه عمل از بين مي‌رود نه رابطه عمل و عامل گسيخته مي‌شود كه به حساب ديگري بنويسند; يعني چه كه اگر گناهي بود به عهده من؟! لذا فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْ‏ءٍ[8] هرگز ممكن نيست ديگري خطاي كسي را به عهده بگيرد. در چنين فضايي برخي‌ها هم احياناً زمزمه كردند يا متزلزل شدند كه دست بردارند.

تبيين دو مقام اوليه سوره راجع به مؤمنان و مشرکان

 در چنين فضايي دو بخش از آيات اين اوايل سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» نازل شد يكي راجع به مؤمناني كه احياناً در معرض تزلزل و اضطراب بودند يكي هم مربوط به آن مشركان و سران ستم و صناديد قريش كه اين طبقه مستضعف را تهديد مي‌كردند فرمودند كسي كه ايمان آورد بدون آزمون نيست خدا حتماً امتحان مي‌كند امتحان, سنّت الهي است اختصاصي به امّت اسلامي هم ندارد اُمم گذشته هم امتحان شدند پس امتحان, سنّت الهي است تا ايمان مؤمنان و كمالات آنها از قوّه به فعل بيايد و آنچه اينها به عنوان ايمان دارند اين عملاً ظهور پيدا كند و علمِ فعلي حق هم ـ نه علم ذاتي, علم ذاتي حق كه «عالِمٌ إذ لا معلومٌ»[9] سر جايش محفوظ است ـ محقّق بشود كه چه كسي مؤمن است چه كسي مؤمن نيست پس در مقام اول ايمان يقيناً بايد با آزمون تكميل بشود كه معلوم مي‌شود ايمان هست يا نه. بخش دوم ناظر به تبهكاراني است كه مؤمنان ضعيف را تهديد مي‌كردند.

علت عدم رهايي مشرکان از عذاب الهي با فتنهگري

 فرمود اين كار شما اين فتنه شما اين شرّ و ترفند شما, شما را از عذاب الهي نجات نمي‌دهد شما هر جا برويد تحت قهر خدايي هستيد كه ﴿بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحِيطٌ[10] است شما نمي‌توانيد سابق باشيد و قدرت خدا را مسبوق قرار بدهيد جلو بزنيد اين ممكن نيست قرآن كريم اين توهّم را از تبهكاران مي‌گيرد كه  شما سابق باشيد قدرت خدا مسبوق باشد نتواند شما را بگيرد نيست: ﴿وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ[11] شما معجِز باشيد قضا و قدر ما را عاجز كنيد توان ما را عاجز كنيد ما نتوانيم شما را تنبيه كنيم نيست, نه ما مسبوقيم و نه شما سابق, گاهي مي‌فرمايد: ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ[12] كه شما حالا جلو بيفتيد ما نتوانيم به شما برسيم شما هر جا برويد تحت قهر خداي محيط هستيد چون ﴿وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُحِيطٌ[13] گاهي مي‌فرمايد اينها خيال نكنند كه جلو افتادند و تبهكارانه قدرت حق را پشت‌سر گذاشتند ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا[14] گاهي سبقت آنها را نفي مي‌كند گاهي مسبوق بودن خودشان را نفي مي‌كنند فهاهنا مقامان: مقام اول اينكه امتحان هست و امتحان, سنّت الهي است و براي همه اُمم بود مقام دوم اين است كه اين تبهكاراني كه مؤمنان را در فشار قرار مي‌دهند اينها از قهر الهي بيرون نيستند.

ابتلاي انسان به امتحان الهي و نحوه آن

 اما در مورد امتحان, هيچ لحظه‌اي نيست مگر اينكه انسان در كلاس امتحان است منتها امتحان‌ها فرق مي‌كند يك امتحان‌هاي جزئي است كه در هر زمان و در هر زميني هست هر كسي كه از كنار چشم انسان مي‌گذرد امتحان است هر حرفي كه از گوش انسان مي‌گذرد امتحان است كه آيا آدم نگاه مي‌كند يا نه, آيا گوش مي‌دهد يا نه. يك سلسله امتحان‌هاي رسمي و جمعي سالانه است كه حالا يا سالي يك بار يا سالي دو بار چنين امتحاني اتفاق مي‌افتد كه فرمود: ﴿يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ[15] كه در بخش پاياني سورهٴ «توبه» آمده است; فرمود بعضي از امتحان‌هاست كه سالي يك بار است بعضي از امتحان‌هاست كه سالي دو بار است آن جبهه‌هاي جنگ اين طور بود مسئله غزوه‌ها اين طور بود مسئله سريه‌ها اين طور بود اين طور نبود كه هر روز جنگ باشد اما جريان ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ[16] زن و فرزند, مقام, پُست و اين‌گونه از امور امتحان است اينها هر لحظه است. پس عصاره مقام اول اين شد كه امتحان هست, سنّت الهي است, اختصاصي به امّت اسلامي ندارد, از ديرزمان بود, تا روز قيامت امتحان يك اصل كلي است.

تقسيم امتحان الهي به جزئي و کلّي

 مطلب بعدي همين مقام اول آن است كه امتحان يا جزئي است و آن در هر زمان و هر زمين است هيچ چيزي نيست مگر اينكه مورد امتحان باشد يا امتحان جامع و كلّي است كه مربوط به امّت اسلامي است آن سالي يك بار يا دو بار است كه ﴿يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ﴾ نظير اين امتحان‌هايي كه در مدرسه‌ها مي‌گيرند امتحاني است كه استاد هر روز سر كلاس امتحان مي‌گيرد يعني مي‌آزمايد كه كدام شاگرد هوشمندانه درس مي‌خواند كدام نمي‌خواند, يك سلسله امتحانات عمومي است كه سالي يك بار يا دو بار است اين نظير همين كارهاي معمولي است.

تبيين عدم امکان فرار انسان از قهر الهي

 اما جريان اينكه ديگران خيال نكنند كه از قدرت ما فاصله گرفتند, چون ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ[17] اينها در هر زمان و زميني باشند تحت قهر خداي سبحان‌اند فرار از قضا و قدر ممكن نيست نه اينكه ممكن باشد ولي ديگري او را تعقيب كند و بگيرد اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) به ما مي‌فهماند كه فرار از قضاي الهي اصلاً محال است يك وقت است مي‌گوييم فلان شخص خيلي قوي است نمي‌شود از دست او فرار كرد اين ممكن است انسان چند قدم فرار بكند بعد او بگيرد اما درباره خداي سبحان فرض ندارد براي اينكه آن بيان نوراني حضرت امير اين است كه «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ»[18] اين اعضا و جوارح شما, سربازان الهي‌اند خب اگر تمام اعضا و جوارح ما سرباز خداي سبحان باشند آن وقت ما با سرباز خدا كه نمي‌توانيم فرار كنيم گاهي خدا با همين سربازها ما را مي‌گيرد ـ معاذ الله ـ يك وقت انسان حرفي مي‌زند مسلوب‌الحيثيه مي‌شود, جايي را امضا مي‌كند مسلوب‌الحيثيه مي‌شود اگر خدا كسي را خواست بگيرد با دست او مي‌گيرد از جاي ديگر كه لشكركسي نمي‌كند با زبان او مي‌گيرد با پاي او مي‌گيرد جايي كه نبايد برود مي‌رود حرفي كه نبايد بزند مي‌زند چيزي را كه نبايد ببيند مي‌بيند انسان چطور فرض بكند با سرباز خدا مي‌خواهد فرار بكند خب خود همين سرباز آدم را مي‌گيرد بنابراين فرار از قضا و قدر و قدرت الهي فرض ندارد نه اينكه انسان شكست مي‌خورد.

پرسش:...

توان تشخيص عقل در آزمون يا کيفر بودن حوادث

پاسخ: خب بالأخره اين شريعت حلال و حرام را مشخص كرده ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ٭ وَلَوْ أَلْقَي مَعَاذِيرَهُ[19] ذات اقدس الهي در درون ما يك دستگاه قضايي خوبي قرار داد به نام وجدان, نفس لوّامه; هر كسي بخواهد خودش را فريب بدهد شدني نيست ولو هر عذري بياورد ديگران را بخواهد قانع كند چندين عذر بتراشد و طرح كند ﴿عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾ اين ﴿بَصِيرَةٌ﴾ تاء آن تاء مبالغه است تاء تأنيث نيست «الانسان علي نفسه بصيرٌ» نفرمود, فرمود: ﴿بَصِيرَةٌ﴾ مثل «علامة» هيچ كس نيست كه خودش را نشناسد بنابراين مي‌داند بد كرده يا بد نكرده اين راه شريعت مشخص است اگر اهل شريعت نبود در بسياري از مسائل, عقل, فجور و تقوا را در اثر الهام الهي آگاه است مي‌داند چه چيزي بد است چه چيزي خوب است اگر يك وقت خلاف كرد مي‌داند كه اين كيفر است اگر هيچ خلافي نكرد مي‌داند آزمون الهي است يك وقت است هم كيفر است نسبت به گذشته, هم آزمون است نسبت به آينده.

قضيه بودن رهايي انسان از امتحان و برهاني نبودن آن

مطلب بعدي آن است كه اين كلمه «حِسبان» يعني گمان يا توهّم اينها همه‌اش مربوط به قضاياست در مفردات نه قطع راه دارد نه ظن راه دارد نه شك راه دارد نه توهّم راه دارد چون مفرد حكم ندارد اينها مسائلي است مربوط به حكم, اگر جايي حكم باشد انسان محمولي را براي موضوعي ثابت كند اين يا به نحو قطع است يا به نحو ظن است يا به نحو شك است يا از اين طرف وهم است و مانند آن اما در مفردات كه حكمي نيست جا براي قطع و ظن و حِسبان و امثال ذلك نيست اينكه فرمود: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ﴾ خيال كردند ﴿أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا﴾ اينها خيال كردند همين كه گفتند «آمنّا» اينها را رها مي‌كنند اين يك تصديق است اگر تصديق نباشد جاي هيچ كدام از اين امور نيست چون در مفردات نه صواب است نه خطا الآن انسان اين ستون را مي‌بيند باصره نه اشتباه مي‌كند نه به مقصد مي‌رسد باصره فقط ديدن را به عهده مي‌گيرد اما تشخيص اينكه آيا واقعاً آن مرئي همين است كه به رؤيت بيننده آمده يا نه اين كارِ ذهن است اگر ذهن خطا كرده نبايد خطاي ذهن را به حساب باصره آورد برخي‌ها خيال مي‌كنند كه اين چشم اشتباه مي‌كند براي اينكه ستاره به اين بزرگي كه در آسمان است ما آن را كوچك مي‌بينيم چشم اشتباه نمي‌كند چشم كه حكم ندارد تا اشتباه بكند چشم يك دستگاه فيزيكي است مي‌گويد در اين فاصله نوري فراوان من ستاره را اين‌قدر مي‌بينم و بايد هم همين قدر ببيند اگر بزرگ‌تر از اين مي‌ديديد ديگر چشم نبود باصره نبود اشتباه مي‌كرد, اگر كسي بخواهد حكم اين باصره را به مقصد برساند وظيفه‌اش اين است بگويد كه من در فلان نقطه كه ايستاده‌ام با فاصله نوري چند سال، فلان ستاره را اين‌قدر مي‌بينم اين درست است اما بگويد ستاره اين قدر است خودش اشتباه كرده نه باصره به دو دليل نمي‌شود باصره را متّهم كرد يكي اينكه باصره, حس است حس, حكم ندارد مفردات ارائه مي‌كند تصور كه خطا و صواب و اينها برنمي‌دارد تصوّر, تصوّر است صواب و خطا و صدق و كذب و اينها براي قضيه است براي حكم است وقتي كه حكم نباشد كه خطا نيست بنابراين بحث مفردات سر جايش محفوظ است ثانياً اگر كسي خواست حكم صحيح بكند بايد بگويد من در فاصله مشخص، ستاره را به اين اندازه مي‌بينم اما آيا آن ستاره در حدّ خود به همين اندازه است يا بزرگ‌تر از آن است چقدر بزرگ‌تر است آن را بايد علوم ديگر مشخص كنند حِسبان, گمان براي قضيه است براي تصور نيست اينها قضيه‌اي دارند و آن اين است كه مي‌گويند: «اذا قلنا أن نحن مؤمنون كفي» همين! در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «قيامت» فرمود: ﴿أيَحْسِبُ الإنسانُ أَن يُتْرَكَ سُدي[20] انسان خيال مي‌كند كه رهاست و آزاد است اين درباره مؤمن و غير مؤمن صادق است غير مؤمن هم خيال مي‌كند رهاست گاهي مؤمن هم خيال مي‌كند همين كه ايمان آورده كافي است بقيه ديگر رهاست انسان رها نيست هر لحظه آزمون مي‌شود.

پرسش: كفاري كه براي آنها انذار يا عدم انذار علي‌السويه است آنها هم بايد امتحان بشوند؟

پاسخ: بله, چون تا انسان نفس مي‌كِشد مختار  است و راه برگشت باز است مي‌تواند برگردد, چون خيلي از كفار و ملحدان بودند كه برگشتند تا زنده‌ است مختار است تا زنده است راه برگشت باز است.

بنابراين گمان مربوط به قضيه است اينها كه مي‌گويند «آمنّا» اين قضيه را دارند خيال مي‌كنند اگر كسي گفت أنا مؤمن اين كافي است آن وقت اين قضيه خطاست گمان است برهاني ندارد و آنها كه اينها را تحت فشار قرار مي‌دهند بدانند كه هرگز از قهر الهي بيرون نيستند.

ابتلاي امتهاي گذشته به امتحان الهي

 در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آيه 146 فرمود بسياري از اُمم و انبياي گذشته آزمون شدند ﴿وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ﴾ اين اختصاصي به شما ندارد بسياري از اُمم بسياري از انبيا به اين وضع بودند باز در همان سورهٴ «آل‌عمران» آيه 186 به اين صورت است ﴿لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ﴾ ابتلا يعني آزمون, بخشي از اينها از آن ماده بِلا و كهنگي است اينكه مي‌بينيد در تعبيرات فارسي كسي بخواهد از ديگري خبر بدهد بگويد كه من او را چندين سال آزمودم مي‌گويد من او را كهنه كردم يعني چندين بار با او زندگي كردم آزمودم, ابتلا يعني كهنه كردن در اثر آزمون ببيند كه اين در چه حد مي‌ارزد در چه حد پايدار است در چه حد موفق است اين امتحان هر لحظه است كه ﴿إنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾ همه سِمت‌هايي كه در دنيا در اختيار انسان است در عين حال كه مسئوليت است و گاهي هم نعمت, با امتحان الهي هم همراه است.

نفي خيالپردازي رهايي انسان از امتحان الهي

در سورهٴ مباركهٴ «انفال» به مقام ثاني خطاب كرده آيه 59 ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾ مبادا اينها خيال بكنند جلو افتادند نه خير, جلو باشند پشت‌ سر باشند شرق باشند غرب باشند هر جا باشد ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ آنجا قهر الهي هست. در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيه شانزده به اين صورت است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً﴾ شما خيال مي‌كنيد همين كه گفتيد ما مؤمنيم كافي است بلكه بايد در بسياري از موارد آزمون بشويد.

تبيين تفاوت در آزمونهاي الهي

 منتها آزمون‌ها فرق مي‌كند آزموني كه مربوط به حلال و حرام و زشت و زيباي روزانه است هر لحظه است اما آزمون‌هايي كه مربوط به دفاع مقدس باشد مسائل ديگر باشد آن ديگر سالي يك بار هست گاهي چند سال, يك بار هست اين فرق مي‌كند در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيه 126 فرمود: ﴿أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ﴾ اين در مقام تحديد نيست كه حالا فقط سالي يك بار يا دو بار, گاهي ممكن است بيشتر باشد گاهي ممكن است امتحاني كه مربوط به امت است چهار سال, پنج سال, يك بار باشد اينها به عنوان تمثيل ذكر مي‌شود نه تعيين, گاهي طوري است كه هر چهار سال, پنج سال يك امتحان عمومي پيش مي‌آيد نظير اينكه در صدر اسلام گاهي هر شش ماه يا يك سال يك امتحان عمومي پيش مي‌آمد مسئله سريه بود مسئله غزوه بود امتحان‌هاي امّت و امتحان‌هاي عمومي اين ديگر سالي يك بار يا دو سال يك بار و مانند آن است لذا فرمود: ﴿أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ﴾.

اثبات احاطه قهر الهي بر مشرکان

 راجع به مقام ثاني كه قدرت الهي سابق است و مسبوق نيست در همين سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آيه 22 اين است ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ﴾ شما آسمان برويد زمين برويد قضا و قدر الهي را نمي‌توانيد عاجز بكنيد ﴿لَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ﴾ اين مرگ شما را ملاقات مي‌كند[21] كجا مي‌خواهيد برويد هر جا بخواهيد برويد بالأخره تحت قهر الهي هستيد آيه معروف سورهٴ مباركهٴ «واقعه» هم همين است ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ[22] ما مسبوق نيستيم ما سابقيم هم سابقيم هم قدرت ما پشت سر شماست طرف راست شماست طرف چپ شماست هر طرف برويد تحت قهر ما هستيد ما مسبوق باشيم شما سابق باشيد كه شما از دست قضا و قدر ما و انتقام ما و حكم ما خارج بشويد نيست و خيال هم نكنيد كه رها هستيد آيه 36 سورهٴ مباركهٴ «قيامت» اين است ﴿أيَحْسِبُ الإنسانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾.

جمعبندي بحث در دو مقام اوليه سوره عنکبوت

فتحصل كه اينجا دو مقام محور بحث است در مقام اول هيچ كس خيال نكند صِرف اينكه گفت من مؤمنم كافي است بلكه در امتحان است يا مثل همين مسائل عادي يا امتحان‌هاي عمومي سالي يك بار يا سالي دو بار و آنها كه مؤمنين را در فشار قرار مي‌دهند بدانند كه ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ خدا در كمين است و خدا از جاي ديگر لشكركشي نمي‌كند با اعضا و جوارح خود انسان, انسان را مي‌گيرد خب اگر چنين قدرتي هست چه اينكه هست جا براي فرار نيست راه براي فرار اصلاً فرض ندارد لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ﴾ تا صدق و كذب افراد روشن بشود اگر گفتند ما مؤمنينم بايد در عمل صادق باشند و اگر مطابق ايمان عمل نكردند, معلوم مي‌شود كاذب‌اند ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾ اين يك اشتباه است, آن وقت فرمود: ﴿مَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ اللَّهِ[23] كه مطلب بعدي است.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . جامع البيان في تفسير القرآن, ج1, ص67.

[2] . جامع البيان في تفسير القرآن, ج4, ص149.

[3] . سورهٴ ص, آيهٴ 1.

[4] . سورهٴ يس, آيهٴ 1.

[5] . التبيان في تفسير القرآ‌ن, ج8, ص186.

[6] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 12.

[7] . سورهٴ نجم, آيهٴ 39.

[8] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 12.

[9] . نهج‌البلاغه, خطبه 152.

[10] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 54.

[11] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 39.

[12] . سورهٴ واقعه, آيهٴ 60; سورهٴ معارج, آيهٴ 41.

[13] . سورهٴ بروج, آيهٴ 20.

[14] . سورهٴ انفال, آيهٴ 59.

[15] . سورهٴ توبه, آيهٴ 126.

[16] . سورهٴ تغابن, آيهٴ 15.

[17] . سورهٴ فجر, آيهٴ 14.

[18] . نهج‌البلاغه, خطبه 199.

[19] . سورهٴ قيامت, آيات 14 و 15.

[20] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 36.

[21] . سورهٴ نساء, آيهٴ 78.

[22] . سورهٴ واقعه, آيهٴ 60.

[23] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 4.

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق