اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَي قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ (31) قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ (32) وَلَمَّا أَن جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالُوا لاَ تَخَفْ وَلاَ تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ (33) إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَي أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (34) وَلَقَد تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (35)﴾
قيامت صحنه بروز بيزاري كافران از يكديگر
برخي از مطالبي كه مربوط به مباحث گذشته است اين است كه در آيه 25 اين سوره فرمود در صحنه قيامت عدّهاي عدّه ديگر را از همين كفار لعن ميكنند ﴿يَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضاً﴾ چه اينكه ﴿يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ﴾ متبوعها از تابعين و بالعكس تبرّي ميكنند بتپرستها از بتها و همچنين بتها از بتپرستها تبرّي دارند و و بتپرستها هم يكديگر را لعن ميكنند در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 166 به اين صورت است: ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ﴾ كه هم مسئله بتپرستي بطلانش روشن ميشود و هم تابع و متبوع از يكديگر جدا خواهند بود از يكديگر تبرّي ميكنند. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» لعن آنها هم مطرح است آيه 38 سورهٴ «اعراف» كه ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ جهنميها وقتي وارد جهنم ميشوند هر گروهي ديگري را لعن ميكند اين به آن ميگويد تو باعث شدي, آن به اين ميگويد تو سبب شدي اينها دوستان دنيايياند كه ﴿الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ﴾[1] اين راجع به آيه 25 كه فرمود: ﴿يَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضاً﴾.
بررسي ادبي جزاي احسن به مؤمنان در قيامت
اما درباره آيه هفت اين سوره كه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ تاكنون چند بار اين مضمون در بحثهاي قبل گذشت و در آينده هم ممكن است مطرح بشود عمده آن است كه اين كلمه ﴿أَحْسَنَ﴾ افعل تفضيل است ولي افعل تفضيل گاهي با اضافه استعمال ميشود گاهي با «مِن» يك وقت ميگوييم «أفضل منه» يا «منهم» اين معنايش اين است كه برتر است و بهتر است يك وقت ميگوييم «أفضل الأنبياء كذا» يعني بهترين پيامبر اين عصر, بين «أفضل منهم» با «أفضلهم» خيلي فرق است وقتي گفته شد «أفضل الأعمال أحمزها»[2] يعني بهترين عمل نه بهتر از ديگران, ممكن است اين بهتر از ديگران با بهترين يك مصداق مشترك داشته باشند ولي وقتي گفتيم «أفضل منهم» با «أفضلهم» خيلي فرق ميكند. در اينجا فرمود: ﴿أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ نه «أحسن من الذي كانوا يعملون» آن طوري كه معنا شد يعني به بهترين اعمال آنها پاداش ميدهيم و آن طوري كه جناب زمخشري و همفكرانشان معنا كردند اين است كه بهترين جزا را به آنها ميدهيم[3] آن هم ممكن است با اين معنايي كه ذكر شده نزديك باشد ولي از نظر لفظ دور است اگر گفتيم ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ يعني آنها را به بهترين كاري كه كردند پاداش ميدهيم نه اينكه آنها را به بهترين پاداش, پاداش ميدهيم.
تبيين پاداش مضاعف الهي بر مؤمنان
مطلب ديگر اينكه «أحسن مما كانوا يعملون» نيست چون اگر «أحسن مما كانوا يعملون» بود در سورهٴ مباركهٴ «نور» ديگر نميفرمود ما ﴿أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾ پاداش ميدهيم و اضافه ميكنيم آيه 38 سورهٴ مباركهٴ «نور» اين است كه ﴿لِيُجْزِيَهُمْ اللَّهُ أحَسْنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُم مِن فَضْلِهِ﴾ يعني اينها اگر صد عمل دارند چند عملشان جزء برجستهترين اعمال آنهاست ما اعمال اينها را به حساب آن برجستهترين محاسبه ميكنيم به آنها پاداش ميدهيم و اضافه هم ميدهيم اگر «أحسن مما كانوا يعملون» بود ديگر اضافه معنا نداشت.
تصريح قرآن به رسالت حضرت ابراهيم(عليه السلام)
مطلب بعدي در جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) قرآن كريم گاهي به عنوان ﴿أَرْسَلَنَا﴾ ذكر ميكند گاهي به عنوان «رسل» ذكر ميكند در سورهٴ مباركهٴ «حديد» فرمود: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾ اين به منزله متن و اصل, در ضمن اين اصل, فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً وَإِبْرَاهِيمَ﴾ خب نوح ميشود «مِن المرسلين» ابراهيم ميشود «مِن المرسلين» اول فرمود: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا﴾ بعد به عنوان صغراي اين كبرا, مصداق اين معناي جامع فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ﴾[4] در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود: ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَي نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسي وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمانَ وَآتَيْنَا دَاوُود زَبُوراً ٭ وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ﴾ همه اينها جزء مرسلين است ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَي تَكْلِيماً﴾ همه اينها را كه گفتيم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾.[5] اينها تصريحي است كه قرآن كريم درباره رسالت وجود مبارك حضرت ابراهيم دارد اما در جريان آيهاي كه فعلاً محلّ بحث است فرمود اين كاري كه قوم لوط كردند اين كاري است كه هيچ كسي نكرده.
بيان مأموريت فرشتگان ملاقاتكننده با حضرت ابراهيم(عليه السلام)
آيه 31 اين سوره اين است كه فرستادههاي ما آمدند به ابراهيم خليل(سلام الله عليه) بشارت بدهند كه به او خدا فرزندي ميدهد به نام اسماعيل و مثلاً بعدها اين فرزند به چه صورتهايي در ميآيد و چه خدماتي ميكند اينها براي اين بشارت آمدند چون لوط زيرمجموعه ابراهيم(سلام الله عليهما) بود و قوم لوط به آن فجيعه مبتلا بودند اينها دو مأموريت داشتند يكي تبشير نسبت به ابراهيم(سلام الله عليه) يكي انذار نسبت به قوم لوط. بخشي از اين در آيات سورهٴ مباركهٴ «هود» گذشت مقداري هم در سورهٴ «شعراء» و «نمل» گذشت فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَي﴾ اينها دو حرف زدند اول بشارت دادند به وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) كه فرزندي پيدا خواهيد كرد بعد انذار كردند نسبت به قوم لوط گفتند: ﴿إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ﴾ چرا, براي اينكه ﴿إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ﴾ اينها به انسانيّت, به دين, به شرف انسانيّت ستم كردند.
دو وجه مطرح در مراد حضرت ابراهيم(عليه السلام) از جمله ﴿إِنَّ فِيهَا لُوطاً﴾
حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود در اين قريه, لوط زندگي ميكند غالب مفسّرين نظرشان اين است كه شما كه بخواهيد قريه را ويران كنيد خب لوط پيامبر در اينجا هست آيا نظرشان اين بود كه شما مواظب باشيد به لوط آسيب نرسد يا راهي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فرمودند كه غرض ابراهيم(سلام الله عليه) اين است كه شما به احترام لوط كاري به اينها نداشته باشيد اينها را بگذاريد به عذاب قيامت اينها را عذاب كنيد ويران كنيد اين محل را به صورت تلّي از خاك در بياوريد اين كار را نكنيد به بركت لوط و احترام لوط به اينها آسيب نرسانيد[6] آيا منظور وجود مبارك ابراهيم آن بود يعني در اين محل لوط زندگي ميكند شما اگر بخواهيد اين محل را زيرورو كنيد لوط آسيب ميبيند آنها ميگويند نه, ما مواظبيم كه به لوط آسيب نرسد يا نه, منظور ابراهيم(سلام الله عليه) آن است كه چون لوط در اين محل زندگي ميكند به بركت لوط اين محل را آسيب نرسانيد اين زكريا بن آدم كه در شيخان مدفون است به امام هشتم عرض كرد كه براي من زندگي در اين شهر خيلي آسان نيست اجازه ميدهيد من از قم بروم بيرون؟ پاسخي كه وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) به زكريا بن آدم كه در شيخان دفن است داد اين است كه نه, تو در قم باش خدا به بركت تو عذاب را از اين منطقه برميدارد همان طوري كه به بركت قبر پدرم موسي بن جعفر(سلام الله عليهما) عذاب را از آن منطقه برميدارد[7] اين قبر يك روحاني وفادار به ولايت است. وجود مبارك امام رضا فرمود به احترام تو عذاب برداشته ميشود همان طوري كه به احترام قبر پدرم عذاب برداشته ميشود يعني وجود تو به منزله قبر پدر من است حالا ابراهيم(سلام الله عليه) ميخواهد بگويد كه به بركت لوط شما شهر را زيرورو نكنيد حالا بگذاريد به عذاب قيامت اينها معذّب بشوند آيا منظور حضرت ابراهيم آن بود يا اين. سيدناالاستاد ميفرمايند به قرينه آيات سورهٴ مباركهٴ «هود» منظور حضرت ابراهيم شفاعت بود.
كيفيت مهماني فرشتگان با حضرت ابراهيم(عليه السلام) و همسرش
در سورهٴ مباركهٴ «هود» به اين صورت است آيه 69 به بعد سورهٴ «هود» ﴿وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيَم بِالْبُشْرَي قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ﴾ يعني طولي نكشيد كه وجود مبارك ابراهيم خليل آن گوسالهاي را بريان كرده براي مهمانان آورد كه برخيها در ذيل اين استفاده كردند كه ادب ضيافت و پذيرايي اين است كه غذا را ببرند نزد مهمان نه مهمان را ببرند نزد غذا (كه فعلاً اينطور رسم است) ابراهيم خليل(سلام الله عليه) امكاناتي داشت همين گوسالهاي را كه بريان كرده و در آنجا آماده كرده ممكن بود در اتاق ديگر آماده بكند و مهمانها را نزد غذا ببرد كه رسم كنوني اين است ولي اينچنين نكرد غذا را نزد مهمان آورد كه ﴿فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ﴾[8] نه «قرّبهم اليه» غذا را نزد مهمان برد نه مهمان را نزد غذا كه آن هم در بخشهاي ديگر قرآن كريم است وقتي كه غذا را آورد ديد كه اينها غذابخور نيستند ﴿فَلَمَّا رَأي أَيْدِيَهُمْ﴾ يعني دستهاي اين فرشتهها كه ﴿لاَ تَصِلُ إلَيْهِ﴾ به اين غذا, آن وقت احساس كرد كه پس شما چه كسي هستيد؟ ﴿وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً﴾.
﴿قَالُوا لاَ تَخَفْ﴾ ما فرستادگان خداييم آن كه ذاتاً عالِم است ذات اقدس الهي است اينها لحظه به لحظه با الهام الهي, با وحي الهي, با گفتار فرشتهها عالِم ميشوند ﴿قَالُوا لاَ تَخَفْ﴾ براي اينكه ما مأموريتي داريم هم آن بشارت را و هم اين انذار را ﴿إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَي قَوْمِ لُوطٍ﴾ در اين حال همسر وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) ايستاده بود ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ﴾ همسرش ايستاده بود او هم لبخند زد ما به حضرت ابراهيم گفتيم تو فرزند پيدا ميكني, نوه پيدا ميكني و اينها, همسرش كه ايستاده بود ﴿قَالَتْ يَا وَيْلَتَي ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذَا لَشَيءٌ عَجِيبٌ﴾ كه بحثش در آن سوره گذشت ﴿قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ﴾.
ظهور محدوديت شفاعت در مجادله حضرت ابراهيم(عليه السلام) با فرشتگان
اين صحنه كه گذشت ﴿فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَي﴾ اين قصّه بُشرا تمام شد به حضرت ابراهيم گفتيم تو پدر ميشوي نوه پيدا ميكني اسحاق فرزند توست, يعقوب نوه توست اين صحنه كه گذشت ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ حالا دارد با ما مجادله ميكند كه شما آمديد ميخواهيد آن منطقه را زيرورو كنيد اينها بالأخره بشرند به قيامت واگذار كنيد ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ﴾ اين سه خصلت را دارد ولي ما گفتيم ﴿يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا﴾ حلم, حسابي دارد صبر هم حسابي دارد شكيبايي هم حسابي دارد ﴿يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيِهمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ﴾ اين معلوم ميشود كه شفاعت انبيا(عليهم السلام) هم بر اساس ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾[9] است, اينجا وجود مبارك ابراهيم مأذون نبود شفاعت كند يعني به او اذن ندادند فرمود عذاب, قطعي است اينها ديگر حقّ حيات ندارند ﴿قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيِهمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ﴾ و عذاب قطعي شد. سيدناالاستاد به شهادت اين بخش از آيات سورهٴ مباركهٴ «هود» ميفرمايد آنچه در سورهٴ «عنكبوت» هست و وجود مبارك ابراهيم ميگويد: ﴿إِنَّ فِيهَا لُوطاً﴾ يعني به احترام لوط عذاب را از اين منطقه برداريد نه اينكه مواظب باشيد به لوط آسيب نرسد.
سرّ نگراني حضرت لوط(عليه السلام) هنگام مشاهده فرشتگان
﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً﴾ حالا وقتي كه از محضر وجود مبارك ابراهيم فاصله گرفتند به حضور لوط رسيدند قصّه فرشتهها و لوط و قوم لوط مطرح است وقتي اينها با چهرههاي زيبا و جمال فرشتگي در آمدند و وجود مبارك لوط اينها را ديد ﴿سِيءَ بِهِمْ﴾ خيلي به او بد گذشت ﴿سِيءَ﴾ فعل مجهول است نايب فاعلش لوط(سلام الله عليه) است به وسيله آمدن آنها به او خيلي سخت گذشت (يك) بعد اينها مهمانان لوطاند چگونه لوط از اينها پذيرايي كند ﴿وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً﴾ (دو) ما در ادبيات فارسي ميگوييم فلان شخص دستش باز است عرب ميگويد اين رحبالذراع است يا ميگوييم فلان شخص دستش بسته است عرب ميگويد ضيقالذراع است يعني دستش بسته است ﴿ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً﴾ يعني براي پذيرايي آماده نبود جريان حضرت ابراهيم نبود كه آن قدرت را داشته باشد ﴿جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ﴾ باشد. بنابراين اين ﴿سِيءَ بِهِمْ﴾ اين ﴿سِيءَ﴾ فعل مجهول است و نايب فاعل آن وجود مبارك لوط است ـ حالا برخيها احتمال ميدادند كه خود ﴿بِهِمْ﴾ نايب فاعل باشد[10] ـ ﴿بِهِمْ﴾ يعني به وسيله اينها به حضرت لوط خيلي سخت گذشت و براي پذيرايي اينها هم دستش باز نبود اگر دست انساني باز باشد امكانات داشته باشد ميگويند رحبالذراع, اگر بسته باشد ميگويند ضيقالذراع ما هم در ادبيات فارسي ميگوييم دست فلان كس باز است دست فلان شخص بسته است ﴿سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً﴾ اين در سورهٴ مباركهٴ «هود» بود.
نجات حضرت لوط(عليه السلام) و عذاب قوم ايشان
اما در اينجا هم وقتي ابراهيم(سلام الله عليه) ديد مهمانان آمدند ﴿قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطاً﴾ ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود در اين قريه لوط است منظورش همان ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ بود ﴿قَالُوا﴾ آنها گفتند ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا﴾ اگر بنا شد به احترام لوط, اهل آن محل نجات پيدا كنند به ما ميگفتند, خدا عالِم بود به ما گفت ما هم عالِميم در اينجا لوط زندگي ميكند ما هم احترام لوط را حفظ ميكنيم هم اين محل را ويران ميكنيم احترام لوط به اين حفظ ميشود كه ما به او ميگوييم شما و اهلتان به استثناي آن همسر اين محل را ترك كنيد وقتي اين محل را ترك كردند ما اين محل را ويران ميكنيم ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا﴾ راه را به ما گفتند كه چگونه لوط را و اهلش را نجات بدهيم بعد محل را ويران كنيم ﴿لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ﴾ يعني جزء ماندهها هستند ﴿وَلَمَّا أَن جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِيءَ﴾ لوط ﴿بِهِمْ﴾, ﴿وَضَاقَ﴾ لوط ﴿بِهِمْ ذَرْعاً﴾ دستش بسته بود كه از اين مهمانان محترم چگونه پذيرايي كند بر خلاف حضرت ابراهيم كه ﴿جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ﴾ آنها گفتند: ﴿لاَ تَخَفْ وَلاَ تَحْزَنْ﴾ نه خوف داشته باش نسبت به آينده نه حزن داشته باش نسبت به اينكه چيزي از دست دادي ما تو را و اهل تو را به استثناي همسرت نجات ميدهيم اين ميماند شما از اين محل بيرون ميرويد بعد ما اين محل را ويران ميكنيم ﴿إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ٭ إِنَّا مُنزِلُونَ﴾ اين به صورت جمله اسميه با تأكيد ﴿إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَي أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ﴾ يك عذاب, يك پليدي از آسمان نازل ميكنيم در اثر اينكه فسق ورزيدند ﴿بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾.
بشارت ايمني مؤمنان از اثرات مخرّب عذاب معجزهگونه الهي
پرسش: در بعضي روايات هست كه بهلول نبّاش وقتي كنار پيغمبر آمد حضرت فرمود از من دور شو كه عذابت من را نگيرد[11] احتمال دارد كه اين ترس حضرت ابراهيم براي حضرت لوط براي اين بود كه مبادا عذاب او را بگيرد؟
پاسخ: نه, معجزات الهي يك وقت است يك امر عادي است آن امر عادي ممكن است كه به همه آسيب برساند اما عذاب الهي كه معجزه است ميبينيد كاملاً بين مؤمن و كافر فرق ميگذارد در جريان همين رود نيل بود كه وقتي پيروان حضرت موسي آب مينوشيدند آب بود آنها ميخواستند آب بنوشند خون بود اين وقتي معجزه باشد فرق ميگذارد البته اگر حادثه عادي باشد ممكن است كه افراد آسيب ببينند آن هم آزمون الهي است ولي معجزه كه باشد كاملاً فرق ميگذارند.
آسيبهاي جدايي دين و علم
پرسش: اين ﴿سِيءَ بِهِمْ﴾ از نظر كيفي نتوانست مهماني كند يا...؟
پاسخ: نه آن ﴿سِيءَ بِهِمْ﴾ براي اينكه اين جوانهاي فرشتهمنش آمدند اينها هم كه ﴿يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ﴾.
عبرتآموزي عذاب قوم لوط بر آيندگان
در اينجا فرمود: ﴿إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَي أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ بعد فرمود طولي نكشيد كه ما اين قريه را زيرورو كرديم و اگر كسي آثار باستاني را ميشناسد ميراث فرهنگيشناس باشد راهش را ما نشان ميدهيم ﴿وَلَقَد تَرَكْنَا مِنْهَا﴾ از آن قريه ﴿آيَةً بَيِّنَةً لِقَومٍ يَعْقِلُونَ﴾ يك آدمهاي بفهم, يك آدمهاي ميراث فرهنگيشناس, يك آدم وسمهشناس, يك آدم سِمهشناس, يك آدم سيماشناس اينها ميتوانند كند و كاو بكنند كه چه كسي اينجا دفن شده. عاقل غير از آن مؤمن است مؤمن خدا را قبول دارد پيغمبر را امام را اما حالا بفهمد يك تكّه سفال براي چند قرن قبل است كه متوجه نميشود در سورهٴ مباركهٴ «حجر» اين بحث مبسوطاً گذشت فرمود شما كه از مكه به طرف شام ميرويد اين سر راهتان است اين راهها دو قسم است آن اتوبان به اصطلاح بزرگراه را عرب ميگويد امام كه اگر كسي وارد اين راه شد به مقصد ميرسد ديگر لازم نيست از اين و آن سؤال بكند اتوبان, بزرگراه آدم را به مقصد ميرساند اين را عرب ميگويند امام, هر راهي را نميگويد امام از مكه به شام امامي داشت بزرگراه داشت كه قافله از آنجا ميرفتند كسي وارد آن راه ميشد مستقيماً به شام ميرسيد يا از شام حركت ميكرد مستقيماً به مكه ميرسيد يك راههاي فرعي هم دو طرفش دارد فرمود ما اين قريهها را كه ويران كرديم دو محل بود ﴿إِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ﴾ يعني برِ اتوبان است اگر وسمهشناس باشيد متوسّم باشيد آثار فرهنگي بشناسيد ميراث فرهنگي بشناسيد تشخيص ميدهيد اينها براي كدام قرن است فرمود: ﴿فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ﴾[12] اين برِ اتوبان است منتها شما بايد متوسّم باشيد اگر مسئله آيت و معجزه و اينها باشد آن را مفرد آورده فرمود براي مؤمنين اين معجزه است ﴿لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾[13] اما براي متوسّم, متوسّم از وَسَمة است وَسمة يعني علامت, موسوم يعني علامتدار سِمه اصل آن وَسم بود سيما به معني صورت نيست سيما به معني علامت است فرمود اگر كسي سيماشناس باشد سِمهشناس باشد موسومشناس باشد كه از او به عنوان متوسّم ياد ميكنند اين ميفهمد ميراث فرهنگي اينجا چيست چه قومي اينجا بودند ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾[14] خب ما اين كار را كرديم برِ اتوبان هم است نزديك جاده عمومي است برويد تحقيق كنيد ﴿إِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ﴾ يعني بَرِ اتوبان است بر بزرگراه است اينجا هم فرمود ما آيه بيّن و علامت روشن گذاشتيم ﴿وَلَقَد تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ اگر كسي دانشمند باشد فرهيخته باشد ميراث فرهنگيشناس باشد ميتواند بفهمد پس آنچه در سورهٴ مباركهٴ «حجر» است آنچه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» است ناظر به اين است كه اين اقوام هر قدرتي كه داشتند آثار آنها, ظروف آنها الآن زير خاك است اگر كسي زير خاكشناس باشد ميتـواند بررسي كند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 67.
[2] . بحارالأنوار, ج67, ص191.
[3] . الكشاف, ج3, ص441.
[4] . سورهٴ حديد, آيات 25 و 26.
[5] . سورهٴ نساء, آيات 163 ـ 165.
[6] . الميزان, ج10, ص326 و 327.
[7] . الاختصاص (شيخ مفيد), ص87.
[8] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 27.
[9] . سورهٴ بقره, آيهٴ 255.
[10] . ر.ك: مجمعالبيان, ج8, ص442.
[11] . الامالی(شيخ صدوق)، ص 44.
[12] . سورهٴ حجر, آيهٴ 79.
[13] . سورهٴ حجر, آيهٴ 77.
[14] . سورهٴ حجر, آيهٴ 75.