اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿فَمَا كَانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (24) وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضاً وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِن نَّاصِرِينَ (25) فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَي رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (26) وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ(27)﴾
اشارات سوره عنكبوت به آزمونهاي الهي
مطالبي كه مربوط به صدر اين سوره بود تا بحث كنوني مقداري از آنها بايد بازگو بشود. در صدر اين سوره از آزمون الهي سخن به ميان آمد كه فرمود: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يُفْتَنُونَ﴾[1] آنچه تا پايان سوره مطرح است اينها همه به عنوان آزمون الهي است گاهي تصريح به امتحان ميكند مثل آيه ده كه فرمود: ﴿فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ﴾ و گاهي تصريح به آزمون و افتتان و امثال ذلك نميشود نظير جريان حضرت ابراهيم و القاي در نار و صبر آن حضرت كه همه اينها امتحان الهي است.
آزمون هميشگي انسان در محضر خداي سبحان
در مسئله آزمون هم اشاره شد كه انسان تا زنده است در معرض ابتلا و امتحان است برخيها به بيماري مبتلايند برخيها به سلامت, برخيها به فقر مبتلايند برخيها به غنا, آيات سورهٴ «فجر» كه خوانده شد در همين زمينه بود در آيات سورهٴ «فجر» اين مضمون آمده كه خدا گاهي انسان را به فقر مبتلا ميكند گاهي به غنا و ثروت مبتلا ميكند ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ٭ كَلَّا﴾[2] فرمود ما بعضيها را به ثروت مبتلا ميكنيم بعضيها را به فقر. از همانجا مسئله سلامت و مرض هم بازگو شد آن كه هماكنون در بيمارستان بستري است كه خدا شفا بدهد مبتلا به مرض است ما كه اينجا نشستهايم و سالماً بحث ميكنيم مبتلا به سلامتيم اين سلامت يك امتحان است آن بيماري هم يك امتحان, چيزي در عالَم بدون آزمون نيست منتها آزمونهاي الهي فرق ميكند بعضي هر روزه است برخيها امتحاني است كه سالي يك بار يا سالي دو بار است كه در سورهٴ «توبه» اشاره شد كه فرمود: ﴿يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ﴾[3] هر چه در دنيا براي انسان هست آزمون الهي است بعضيها به علم مبتلايند بعضيها به جهل, بعضيها به سلامت, بعضيها به غنا و مانند آن.
هدايت تکويني، ثمره جهاد في الله
مطلب بعدي آن است كه بعضيها براي ايمان به خدا جهاد ميكنند اگر براي اصل ايمان تلاش و كوشش كردند خداي سبحان راه رسيدن به مقصد را به آنها نشان ميدهد نه نشانِ تشريعي بلكه نشانِ تكويني, نه نشان ارائه طريق بلكه ايصال به مطلوب كه در پايان همين سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آمده ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾[4] اينكه فرمود ما راههاي ويژه را به مجاهدان نشان ميدهيم آن هدايت تكويني است نه تنها ارائه طريق باشد به معناي نشان دادن تشريعي باشد بلكه گرايش در قلب اينها ايجاد ميكنيم (اولاً) وسيله را فراهم ميكنيم (ثانياً) او به سرعت اين راه را طي ميكند (ثالثاً) به مقصد ميرسد (رابعاً) وگرنه خود قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[5] است براي همه هدايت است چه براي مجاهد چه براي غير مجاهد و از اينكه جهاد في الله را با هدايت به سبيل الله در كنار هم قرار داد تفصيل، قاطع شركت است معلوم ميشود جهاد في الله غير از اهتداي به سبيل الله است (يك) و اهتداي به سبيل الله بالاتر از جهاد في الله است (دو) براي اينكه آن جهاد في الله كار ابتدايي است هميشه نتيجه برتر از مقدّمه است بالاتر از مقدّمه است اگر كسي بخشي از كارها را ابتدائاً انجام بدهد آنگاه خداي سبحان قلبش را متيّم به حبّ خود ميكند به آساني اين راه را طي ميكند با سرعت اين راه را طي ميكند اين اهتداي به سبيل الهي تكويني است يعني ايصال به مطلوب است نه تشريعي يعني ارائه طريق و اين اهتدا بالاتر از آن جهاد ابتدايي مجاهد است كه [اين اهتدا] به صورت نتيجه ذكر ميشود بنابراين اول تا آخر اين سوره درباره آزمون است منتها بعضي شديدتر بعضي شديد, بعضي آسان بعضي آسانتر.
کميّت و کيفيّت جزاي حسنات و سيئات
در جريان جزا و كيفر, جزاي عمل صالح هم از نظر كيفيت بهتر از خود عمل است كه ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[6] هم از نظر كميّت بيش از آن است ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[7] لذا درباره جزاي حسن نيامده كه جزا, وفاق با عمل است (چون اين آيه يك جا ذكر شده آن هم در خصوص كيفر تبهكاران) ولي جزاي عمل سيّء نه از نظر كيفيت بيشتر از خود گناه است نه از نظر كميّت بلكه كاملاً جزا, وفاق عمل است لوجهين: يكي اينكه اگر اين كيفر بيش از آن عمل باشد اين عدل نيست و جهت ديگر دليل نقلي است كه ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[8] نشان ميدهد كه كيفر گناه, معادل گناه است اما اينكه در سورهٴ «نساء» آمده است كه اگر كسي مؤمني را بكُشد به جهنم ميرود و سخن از خلود است[9] براي اينكه اگر كسي مؤمن را كُشت دو كار كرد هم حقّ الناس را از بين برد هم حقّ الله را, حقّ الناس را از بين برد براي اينكه خون محقونالدمي را ريخت, هم حقّ الله را براي اينكه حكم خدا را اطاعت نكرده و معصيت كرده, اگر توبه بكند و قصاص بشود نه حقّ الله ميماند نه حقّ الناس و اگر توبه بكند و قصاص نشود يوم القيامه بايد جواب اولياي دم را بدهد و اگر قصاص بشود و توبه نكند بالأخره جهنّمش مسلّم است براي اينكه يك كار حرام و قطعي را مرتكب شده فرمان خدا را زير پا گذاشته و اين فرمان را كه زير پا گذاشت در برابر خدا ايستاد در برابر خدا ايستادن، كيفرش را خدا بايد معيّن كند بنابراين اينچنين نيست كه اگر به جهنم ميرود تنها براي اين باشد كه خون بيگناهي را ريخته, خون بيگناهي را ريخته (يك) در برابر فرمان الهي هم ايستاد (دو) پس عمل سيّء كيفر آن نه از نظر كيفيت بيشتر است نه از نظر كميّت اما عمل صالح هم از نظر كيفيت جزاي آن بيشتر است براي اينكه فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ هم از نظر كميّت بيشتر است براي اينكه فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ او با فضل عمل ميكند نه با عدل، اينكه «الهي عامِلنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك» همين است درخواست بخشش, درخواست مزيد لطف همان معاملهٴ با تفضّل است و اگر با عدل عمل كند كمتر كسي به مقصد ميرسد.
تفاوت حکم حقوقي و اجتماعي قتل نفس
پرسش: اينكه در قرآن ميفرمايد: ﴿فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً﴾ اين چطور بايد توجيه شود؟
پاسخ: بله, براي اينكه انسانكُشي جامعه را ناامن ميكند از نظر حقوقي «النفسُ بالنفس» است[10] ولي اگر كسي دست به آدمكشي زد جامعه ناامن ميشود فرق نميكند چه چند نفر چه يك نفر, وقتي امنيت از جامعه گرفته شد زندگي در آن جامعه دشوار است از نظر حقوقي و مسئله قضا مسئله حدود و مانند آن «النفس بالنفس» است از نظر مسائل امنيتي, مسائل سياسي, مسائل اجتماعي ﴿مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً﴾[11] فرمود: ﴿فَكَأَنَّمَا﴾ با ﴿فَكَأَنَّمَا﴾ كه حكم حقوقي ثابت نميشود. بنابراين در جزاي عمل صالح لطف الهي است در جزاي عمل طالح, عدل الهي است نه كيفاً بيشتر است نه كمّاً.
تبيين حقيقت گناه
پرسش: طبق عدل الهي بايد بين جرم و كيفر تناسب باشد؟
پاسخ: تناسب است.
پرسش: آخر چرا آتش؟
پاسخ: آتش تازه خفيفترين عذاب است كسي كه اصل هستي را به آدم داد, عالَم را آفريد اين سفره را گسترده مهمان دعوت كرده انسان بيايد در برابر او بايستد همين است, باطن گناه اين است در قيامت روشن ميشود كه خود اين گناه يك ماده انفجاري است ما كه از باطن گناه خبر نداريم ما ظواهري را ميشنويم آن معصوم آن وليّ خدا ميبيند كه چه خبر است گناه كردن يك مادّه انفجاري را در درون خود جاسازي كردن است ما حالا از اسرار جهنم و كيفيت سوخت و سوز جهنم كه خبر نداريم اميدواريم هم كه از نزديك خبر نشويم! ولي از اين مقداري كه از ظاهر قرآن برميآيد باخبريم در سورهٴ مباركهٴ «جن» فرمود بالأخره ما از جاي ديگر هيزم جمعآوري نميكنيم ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[12] يعني هيزم جهنم خود آدم ظالم است اين كه ظلم ميكند به جامعه, مال مردم, جان مردم, ناموس مردم را هدر ميدهد اين هيزم است اين خيال ميكند آدم است اين هيزم گُر ميگيرد اگر حقيقت گناه را انسان بفهمد ميداند دست به چه چيزي دارد ميزند آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در نهجالبلاغه است كه حضرت ـ معاذ الله ـ نخواست شاعرانه سخن بگويد اغراق كند, مبالغه كند فرمود رشوه, زيرميزي, روميزي, سم است دست به سم نزنيد فرمود اگر زكات و صدقه و اينهاست كه به ما نميرسد اگر قصد چيز ديگر داري «أمختبط أنت» مگر مخبّطي اگر چيزي را مار بخورد بعد قِي بكند قيكرده مار را كسي به صورت يك غذا در بياورد هيچ آدم عاقلي حاضر نيست آن را بخورد ـ از بالا آوردهٴ خودش متنفّر است چه رسد به بالا آورده مار كه دو بار از مسير سم گذشت ـ فرمود رشوه اين است[13] وجود مبارك حضرت كه ـ معاذ الله ـ نخواست اغراق بكند اين است اگر كسي باور نكرد فردا بايد ببيند بالأخره انسان يا بايد حرف علي و اولاد علي(عليهم السلام) را قبول بكند يا صبر بكند ببيند آينده چه خبر است اين رشوه است در برابر خدا ايستادن انسان را اينطور ميكند فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ دفعتاً اين شخص ميبيند گُر گرفته جاي ديگر هيزم نياوردند خود اين شخص گُر گرفته اينها چيزهايي نيست كه ما عقلمان برسد اگر انسان مثل اولياي الهي باشد يك حرف ديگر است انسان يا بايد مثل حارثة بن مالك بشود يا نشد, حرف علي و اولاد علي(عليهم السلام) را گوش بدهد ما كه خبري نداريم ما چه ميدانيم آن طرف دنيا چه خبر است ممكن نيست خدا عذابش بيش از گناه باشد منتها گناه سم است در برابر خدا ايستادن است كسي كه تمام هستيِ ما را او داد و كلّ نظام را آفريد و ما را به عنوان مهمان دعوت كرد گفت نه بيراهه برو نه راه كسي را ببند.
اما درباره مؤمنان فرمود: ﴿أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ را جزا ميدهيم درباره كفار فرمود: ﴿أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾,[14] ﴿أَسْوَأَ الَّذِي﴾ معنايش اين نيست كه كيفر ما اسوأ از كار اوست معنايش اين است كه اين شخص گناهان زيادي دارد ما از آن گناه بزرگش نميگذريم اگر كسي مؤمن بود كارهاي خير فراواني دارد فرمود ما آن كار خيلي مهمّش را پاداش ميدهيم و اين بقيه را هم به همان قيمت ميخريم در آن مثال قبلي همينطور گفته شد اگر كسي خواست به دستفروشي احسان بكند همه ميوههاي او را به قيمت آن چهار, پنجتاي درشت بخرد اين احسان است فرمود اگر مؤمني كار متوسط داشته باشد كار برجسته داشته باشد ما همه را با همان كار برجسته حساب ميكنيم و اگر كافري بيايد كار سنگيني دارد ما از آن كار سنگينش نميگذريم نه معنايش اين است كه كارِ ما أسوأ از كار اوست يا كار ما بهتر از كار اوست كار خدا بهتر از كار مؤمن است.
مراد از جزاي احسن مؤمنان و جزاي اسوأ کافران
اما آن با دو آيه ديگر حل ميشود ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ كيفاً, ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ كمّاً اما ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[15] يعني ما به آن قلّه اعمالش نگاه ميكنيم و همه را آنطور ميخريم خب اگر باغي چندتا ميوه داشت كسي بخواهد به اين باغبان احسان بكند و همه ميوهها را به قيمت آن ميوه برجسته بخرد اين احسان است اگر كسي خواست تبهكاري را كيفر بدهد اگر آن اسوأ او را صرفنظر كند آن گناه بزرگ را صرفنظر كند گناهان كوچك را كيفر بدهد يك احسان است اما در مقام تهديد ميفرمايد ما از آن گناهان بزرگش نميگذريم بگوييم كيفر خدا اسوأ از كار تبهكار است هرگز اينچنين نيست عقلاً و نقلاً اما خداوند ﴿أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ را كيفر ميدهد.
پرسش:...
پاسخ: بله, چون بدترين گناهشان مورد كيفر خداست نه اينكه كيفر خدا اسوأ از كار آنهاست اينها گناه بزرگ دارند و متوسط و كوچك چون در مقام تهديد است فرمود ما آن اسوأ آن را كيفر ميدهيم از اسوأ آن نميگذريم ممكن است از صغيرش يا گناه متوسطش بگذريم اما از اسوأ آن نميگذريم ﴿أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ برخيها گفتند ﴿أَسْوَأَ﴾ به معناي سيّء است ولي لازم نيست حالا ما بگوييم ﴿أَسْوَأَ﴾ به معني سيّء است هم آن ﴿أَسْوَأَ﴾ به معناي خودش است هم اين ﴿أَحْسَنَ﴾ به معناي خودش است.
سر تقدم ﴿يُعَذِّبُ﴾ بر ﴿يَرْحَمُ﴾ در آيه 21
مطلب ديگر اين است كه در بخشهاي فراواني قرآن كريم تبشير و انذار را كنار هم ذكر ميكند ولي چون انذار اثربخشتر است لذا گاهي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ﴾[16] يا حضرت ميفرمايد: ﴿إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ﴾[17] كه حصر ميكند گاهي ميفرمايد: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[18] سخن از «أنذر و أبشر» يا «أنذر و بشّر» نيست, فقها را هم كه وارثان انبيا هستند فرمود بروند حوزههاي علميه فقيه بشوند متفقّه در دين بشوند «ليبشّروا» در كار نيست ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾[19] اينها هم تبشير دارند هم انذار, ولي انذار اثربخشتر است. در آيات مورد بحث هم با اينكه هر دو كارِ ذات اقدس الهي است اما چون اثربخشي تعذيب و انذار بيش از اثربخشي تشويق و ترغيب و رحمت است ﴿يُعَذِّبُ﴾ را قبل از ﴿يَرْحَمُ﴾ ذكر فرمود.[20]
مهندسي عالم خلقت در پرتو رحمت الهي
پرسش: «يا مَن سَبَقت رحمته غَضبه»[21] چه ميشود؟
پاسخ: آنجا اشاره شد كه اين يعني رحمت خدا پيش از غضب اوست نه بيش از غضب او, البته ادلّه ديگري هست كه رحمت او بيشتر از غضب اوست عالَم را رحمت خدا دارد اداره ميكند ما مهندسي داريم به نام رحمت اين مهندس, مهندسانه نقشهكشي ميكند كه كجا كيفر باشد كجا بخشش باشد و مانند آن نقشه به دست غضب نيست (يك) نقشه به دست غضب و رحمت نيست (دو) «يا من سَبَقت رحمته غضبه» رحمت خدا پيش از غضب اوست نه بيش از غضب اول البته شواهد ديگر هست كه رحمت او بيش از غضب اوست خب اين عالَم را چه كسي نقشه كشيد آن مهندس كه دارد نقشه ميكشد خوب نقشه كشيده ميبينيد يك مهندس ساختمان يك جا را هال درست ميكند يك جا را اتاق پذيرايي درست ميكند يك جا اتاق مطالعه درست ميكند يك جا آشپزخانه درست میكند يك جا هم جاي ديگر درست ميكند كه انسان بايد بينياش را بگيرد خب آنجايي كه به نام دستشويي است در برابر آشپزخانه و هال و پذيرايي جاي بدي است اما چه كسي اين جاي بد را به طور صحيح و درست تنظيم كرد آن مهندس, مهندس كه نقشه كشيد عالمانه نقشه كشيد اين دستشويي نسبت به آشپزخانه بد است وگرنه نسبت به مهندسي كه بد نيست مهندسيِ عالَم را نه به دست غضب دادند نه به دست رحمت و غضب دادند بلكه فقط به دست رحمت دادند آن بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) اين است كه «أنت الّذي تسعي رحمته أمام غضبه»[22] خدا كجا ميخواهد غضب بكند اين غضب منتظر است ببيند كه رحمت چه دستور ميدهد خب اگر دادِ مظلوم را از ظالم نگيرند كه ﴿يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ نخواهد بود اين بيچاره چگونه تَشفّي پيدا كند ﴿يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ﴾ و مانند آن, صدام و صهيونيسم و استكبار را بايد كيفر كرد؟ بله بايد كيفر كرد اين عدل است, چرا؟ چون جناب رحمت نقشه كشيده عالَم را رحمت دارد اداره ميكند
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق
خلق
من رحمة بدا و إلي رحمة يئول[23]
مهندسِ عالَم, رحمت است «أنت الّذي تسعيٰ رحمته أمام غضبه» اينكه صحيفه را ما ميبوسيم بر اساس اين نكات است اينكه صحيفه را بالاي سر ميگذاريم به خاطر اين نكات است غرض اين است كه نقشه عالَم نقشه رحيمانه است صدام و امثال صدام را كيفر دادن رحمت است نه عذاب, بله نسبت به امور ديگر كه ميسنجيم بله عذاب است نسبت به خود صدام ميسنجيم عذاب است وگرنه در كلّ عالمَ وقتي شما اين را حساب ميكنيد ميبينيد ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾[24] صدر و ساقه عالَم, رحمت است.
تأكيد عذاب كافران در بيان آيه 23
براي اينكه روشن بشود اينها از زير ذرّهبين حسابگري خدا مغفول نخواهند بود دو بار كلمه ﴿اُولئِكَ﴾ را در آيه 23 ذكر فرمود, فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولئِكَ يَئِسُوا مِن رَّحْمَتِي وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ اينها تا زندهاند درِ رحمت باز است ولي در قيامت ديگر از رحمت ما مأيوساند دو بار پشت سر هم ﴿أُولئِكَ﴾, ﴿أُولئِكَ﴾ اينها, اينها! براي تأكيد. اين تنوين عذاب هم تنوين تفخيم است عذاب اليم براي آنهاست اينها در برابر انبيا ايستادند در برابر اوليا ايستادند شما الآن ميبينيد كلّ فضاي مجازي را براي انحراف اين جوانها اين نسل پاك, اينها با انواع حِيل دارند ميگيرند و اين جوانها را منحرف ميكنند ببينيد اينها با داشتن همه راههاي هدايت اين كار را ميكنند جا دارد كه خدا بفرمايد: ﴿اُولئِكَ يَئِسُوا مِن رَّحْمَتِي وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.
داستان حضرت ابراهيم(عليه السّلام) و پاداش الهي آن حضرت
مطلب بعدي آن است كه فرمود اينها مشورت كردند كه درباره حضرت ابراهيم چه كار بكنند تصميمشان اين شد كه اين را بسوزانند سورهٴ مباركهٴ «انبياء» مبسوطاً اين بحث را به عهده داشت از آيه 51 سورهٴ «انبياء» فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ﴾, از همينجا [بود] كه [فرمود] شما براي اينكه يك رابط اجتماعي داشته باشيد بتها را عَلَم كرديد ﴿مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ﴾ اين يك مطلب, اين مودّت يك مودّت باطل است ايمان به بتها يك ايمان باطل است اين دو مطلب, قيامت هر چه باطل است از بين ميرود و مقابل آن كه حق است ظهور ميكند اين سه مطلب, بر اساس ظهور حق چون ايمان شما به اين بتها باطل بود كفر به بت حق است لذا در قيامت ﴿يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ﴾ به بتها به بتپرستها, دوستي شما نسبت به يكديگر باطل بود اگر دوستي باطل بود دشمني حق است در قيامت دشمن يكديگر خواهيد شد ﴿يَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضاً﴾ اين دو قسمتي كه در سورهٴ «عنكبوت» محلّ بحث بود براي آن است كه آن مودّت دروغ بود و آن ايمان دروغ بود وقتي آن ايمان به بت دروغ بود كفر ظهور ميكند مودّت نسبت به يكديگر و مودّت نسبت به بت دروغ بود لعن كه درست است ظهور ميكند. بعد فرمود: ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ﴾[25] تا اينجا كه وقتي وجود مبارك ابراهيم دست به تبر برد و همه آنها را ريز ريز كرد مراسم آتشسوزي را به پا كردند ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ﴾[26] ما هم ﴿قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاَماً عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾[27] و او را نجات داديم ﴿وَأَرَادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ ٭ وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطاً إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ﴾[28] بعد به او فرزند داديم (يك) نوه داديم (دو) [29] كتاب و نبوّت را در ذريّه او قرار داديم كه اينها شده انبياي ابراهيمي (سه) به بعضي از فرزندان او تورات داديم به بعضي از فرزندان او انجيل داديم به بعضي از فرزندان او قرآن داديم همه اينها در ذريّة وجود مبارك ابراهيم است كه ﴿وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ﴾.
غرض اين است كه اگر در اين سورهٴ مباركهٴ عنكبوت قصّه وجود مبارك حضرت ابراهيم را به صورت كوتاه نقل كرده آنجا بيش از بيست آيه بيان فرمود.
مراد از ايمان آوردن حضرت لوط (عليه السلام) در تعبير آيه 26
اما جريان حضرت لوط كه همشيرزاده ابراهيم(سلام الله عليهما) بود اينكه فرمود: ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ﴾ ايمان آورد معنايش اين نيست كه لوط ـ معاذ الله ـ سابقه عدم ايمان داشت حالا ايمان آورد نه, اين آيات بيّنهاي كه وجود مبارك ابراهيم ارائه كرد تك تك اينها را وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) ايمان آورد اصل ايمانش كه محفوظ بود.
حقيقت آخرت در فرهنگ قرآن
فرمود: ﴿وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ تعبير لطيف قرآن كريم اين است كه اگر فرمود آخرت يعني آن دنبال همين است و اين اُولاست و آن آخرت است پس معلوم ميشود عدمي در كار نيست غرض اين است كه مبادا ما خيال كنيم ما در دنيا هستيم (يك) بعد معدوم ميشويم (دو) بعد در قيامت دوباره زنده ميشويم (سه) اينطور نيست ما زنده هستيم كه هستيم كه هستيم! ما مرگ را ميميرانيم نه مرگ, ما را به دليل اينكه در اين مصاف در اين درگيري ما او را هضم ميكنيم ميرويم برزخ ديگر مرگ نيست, ميرويم قيامت ديگر مرگ نيست, انشاءالله ميرويم بهشت ديگر مرگ نيست انسان, مرگ را ميميراند.
چون اينچنين است تعبير قرآن اين است كه آخرت است معلوم ميشود دنيا اول است اين آخر, اگر بين اول و دوم يك عدم فاصله باشد نه دومي, دومي است نه اوّلي, اوّلي; اگر كسي اينجا موجود بود اين از بين رفت يك كس ديگر در يك گوشه دنيا آمد آن شخص يك شخص ديگر است اين شخص يك شخص ديگر آن آخرِ اين نيست اينكه تعبير دارد ﴿يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ يعني يك واحد متّصل است اين سَرش اول آن سرش آخر نه اينكه اين در دنيا هست بعد نابود ميشود بعد يك چيز ديگري آنجا پديد ميآيد اين تعبير لطيف و ظريف قرآن كريم كه فرمود: ﴿ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾[30] اين است تعبير آخرت در قرآن فراوان است يعني آخرِ اين است پس معلوم ميشود اين اول است آن آخر, پس وسط, عدم در كار نيست اگر ما الف داشته باشيم اين الف از بين برود رأساً, بعد يك چيز ديگر هم موجود بشود آن ديگر آخرِ اين نيست نه اين اولِ آن است نه آن, آخر اين است بيگانه است اما وقتي فرمود آخِر يعني اين اول است يعني چيزي از بين نميرود اين همان بياني است كه ائمه(عليهم السلام) فرمودند: «تنتقلون مِن دارٍ الي دار»[31].
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 2.
[2] . سورهٴ فجر, آيات 15 ـ 17.
[3] . سورهٴ توبه, آيهٴ 126.
[4] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 69.
[5] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.
[6] . سورهٴ نمل, آيهٴ 89; سورهٴ قصص, آيهٴ 84.
[7] . سورهٴ انعام, آيهٴ 160.
[8] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 26.
[9] . سورهٴ نساء, آيهٴ 93.
[10] . ر.ك: سورهٴ مائده, آيهٴ 45.
[11] . سورهٴ مائده, آيهٴ 32.
[12] . سورهٴ جن, آيهٴ 15.
[13] . نهجالبلاغه, خطبه 224.
[14] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 27.
[15] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 7.
[16] . سورهٴ رعد, آيهٴ 7; سورهٴ نازعات, آيهٴ 45.
[17] . سورهٴ ص, آيهٴ 65.
[18] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 2.
[19] . سورهٴ توبه, آيهٴ 122.
[20] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 21.
[21] . مصباح المتهجّد, ص696.
[22] . الصحيفة السجادية, دعاي 16.
[23] . ر.ک: مجموعهٴ آثار حکيم صهبا (آقا محمدرضا قمشهای):
آنِ خدای دان همه مردود يا قبول ٭٭٭ من رحمة بدا و الی رحمة يئول
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق ٭٭٭ اين است سرّ عشق که حيران کند عقول
[24] . سورهٴ ملك, آيهٴ 3.
[25] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 52.
[26] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 68.
[27] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 69.
[28] . سورهٴ انبياء, آيات 70 و 71.
[29] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 72.
[30] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 20.
[31] . بحارالأنوار, ج37, ص146.