04 01 2011 4789162 شناسه:

تفسیر سوره انبیاء جلسه 60 (1389/10/14)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ ﴿98﴾ لَوْ كَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿99﴾ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ ﴿100﴾ إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي أُولئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ ﴿101﴾ لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ ﴿102﴾ لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ هذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿103﴾

وضعيت بت­پرستان با بتها درون جهنم

جريان معاد در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» و ساير سوَر مكّي به عنوان يكي از عناصر محوري مطالب آن سوره است بعد از بيان وحي و نبوّت و گزارش كوتاهي از سيرهٴ برخي از انبيا(عليهم السلام) جريان معاد را ذكر فرمود كه در آن صحنه, مشركان و بتهاي آنها به جهنم انداخته مي‌شوند, مردان الهي اعم از انبيا و اوليا و مؤمنان به آ‌نها در رفاه و تنعّم‌اند. به كفار فرمود شما و بتهاي شما به جهنم ريخته مي‌شوند همان طوري كه سنگها را مي‌اندازند هيزمها را مي‌اندازند شما را آن‌چنان به جهنم پَرت مي‌كنند و شما وارد جهنم مي‌شويد كه اين ورود به معناي دخول است آنچه در سورهٴ «قصص» آمده است كه وجود مبارك موسي(سلام الله عليه) وارد آن چاه شد يعني اِشراف بر چاه مدين پيدا كرد ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ[1] يعني «أشرف» اما اينجا كه فرمود: ﴿أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ﴾ يعني «أنتم داخلون فيها» كه همه‌تان وارد مي‌شويد حالا كه وارد شديد به نَفس مي‌افتيد. در بحث ديروز اشاره شد كه زفير در مقابل شهيق است اينكه نفس فرو مي‌رود و برمي‌آيد و دو حالت براي دَم هست از يك حالت به زفير و از حالت ديگر به شهيق كه شاهِق آن كوه برجسته و افراشته است گفته مي‌شود كه اين در سورهٴ مباركهٴ «هود» بحثش قبلاً گذشت آيهٴ 106 سورهٴ مباركهٴ «هود» عبارت از اين بود كه ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ﴾ كه در بحث ديروز فرق بين فرو رفتن و فراز آمدن گذشت.

تبيين دو نوع مجازات اهل دوزخ

 اما در اين آيه محلّ بحث سخن از شهيق نيست سخن از زفير است منظور از زفير ديگر در مقابل شهيق نيست يعني به نفس مي‌افتند منتها اين نفس وقتي كه فرو مي‌رود اگر برنيايد خفه مي‌كند اين حالت فرو رفتن را ذكر فرمود كه اينها به نفس مي‌افتند و نفس فرو مي‌رود از برآمدنِ نفس سخني به ميان نيامده كه يك نحوه خفگي و عذاب است لذا فرمود: ﴿لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ﴾ بعد فرمود: ﴿وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ﴾ دوتا خطر از خطرهايي كه متوجّه جهنّميهاست اينجا ذكر كرده يكي اينكه اينها به نفس مي‌افتند و آن بخشي كه فرو مي‌رود را هم ذكر فرمود كه ﴿لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ﴾ اين يك, خطر دوم اين است كه اينها چيزي را نمي‌شنوند ﴿وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ﴾ نه تنها حرف خودشان را نمي‌شوند حرفهاي خوب را البته دَمِ خود آن نفس خودشان را كه دردآور است آن را ممكن است بشنوند ولي حرفهاي خوب را نمي‌شنوند اما حرفهاي زشت را و بد را كه به يكديگر نثار مي‌كنند اين را مي‌شنوند اينكه فرمود: ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا[2] وقتي اين گروهها را به جهنم انداختند هر كدام ديگري را لعن مي‌كنند مي‌گويند تو باعث شدي اين را مي‌شنوند چون اين عذابي است فوق عذاب ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ اين را مي‌شنوند اما اين همه سخناني كه براي انبيا هست يا در صحنهٴ بهشت وجود مبارك داود(سلام الله عليه) خوانندهٴ بهشتيهاست, قاري بهشتيهاست قرآن تلاوت مي‌كند اين حرفها اصلاً به گوش آ‌نها نمي‌رسد يا در صحنهٴ قيامت كلمات طيّب و طاهري كه گفته مي‌شود اينها اصلاً نمي‌شنوند نظير همان كور محشور شدني است كه در سورهٴ مباركهٴ «طه» آمده كه فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي[3] اينجا مي‌فرمايد: «ونحشره يوم القيامة أصم» پس اينها حق را نمي‌بينند حق را نمي‌شنوند, كلمات خوب را نمي‌شنوند مناظر خوب را هم نمي‌بينند پس اينها به نفس مي‌افتند يك, و حالت فرو رفتنِ نفس مطرح شد كه غم‌بارتر از برآمدن است اين دو, و كَر هم آنجا هستند سه, كَرند يعني حرفهاي حق را و زيبا را و خير را نمي‌شنوند اما لعن يكديگر را مي‌شنوند. خب, پس آنچه در آيهٴ 106 سورهٴ مباركهٴ «هود» گذشت كه اينها داراي زفير و شهيق‌اند يعني فرو مي‌رود و برمي‌آيد اين به نفس افتادن دو حالت دارد اين دو حالت را در آيهٴ 106 سورهٴ مباركهٴ «هود» بيان فرمود كه قبلاً بحثش گذشت حالا در آيهٴ محلّ بحث فرمود اينها وارد مي‌شوند يعني داخل مي‌شوند حالا كه داخل شدند ﴿لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ

بيان نکته ادبی و تفسيری کلمه <ما> در جمله ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ﴾

 

 اينكه فرمود: ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ﴾ شما و معبودهايتان به جهنم ريخته مي‌شويد برخي از معبودها مثل انسانهاي بزرگ, انبيا و اوليا و تعبير برخي از مفسّران نام مبارك حضرت امير را برد كه عليّ اللّهيها هم چنين تفكّر باطلي داشتند نام ايشان را هم برد وجود مبارك عيساي مسيح و همچنين ملائكه مقرّب اينها جزء ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي﴾ هستند يعني عاقبت حُسنا, فضيلت حسنا, خصلت حسنا قبلاً دربارهٴ آنها رقم خورده است.

اينهايي كه عاقبت حُسنا براي اينها قبلاً رقم خورد اينها از نار كاملاً دورند با اينكه از فاصله‌هاي زياد صداي غريو و غرّش و فرياد جهنم بلند است اينها اصلاً نمي‌شنوند ﴿أُولئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ﴾.

پرسش:...

حشر و نشر رستاخيز نمادی از اوصاف دنيوی انسان

پاسخ: بله ديگر, مثل دنيا, در دنيا اينها هر طور بودند در سورهٴ مباركهٴ «طه» گذشت كه وقتي يك عدّه را كور محشور مي‌كنند ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾ اين در قيامت اعتراض مي‌كند مي‌گويد ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ بنا شد من هر طور كه در دنيا هستم محشور بشوم من در دنيا بينا بودم الآن اينجا كورم در جواب خدا مي‌فرمايد نه خير, تو در دنيا هم كور بودي ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي[4] تو در دنيا كور بودي براي اينكه مسجد بود, حسينيه بود, مراكز علمي بود, قرآن بود, عترت بود اينها را نديدي مراكز فساد بود آنها را ديدي هر طوري كه در دنيا بودي الآن همان طور محشور شدي ما كار جديدي دربارهٴ تو نكرديم اينجا هم بهشت را, انبيا را, اوليا را, فرشته‌ها را, مؤمنين را نمي‌بيني كفّار و بت‌پرستها و منافق و جهنم را مي‌بيني فرمود ما هيچ كاري دربارهٴ تو نكرديم هر طوري بودي محشورت كرديم ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾ خب در دنيا هر كس هر طور باشد در قيامت محشور مي‌شود در سورهٴ مباركهٴ «حديد» هم همين است كه منافقين مي‌گفتند كه ﴿انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً[5] خب در دنيا ما با هم بوديم شما بيرون را مي‌ديديد درون را نمي‌ديديد خب الآن هم كور به اين صورت در مي‌آييد. دربارهٴ كَرها هم همين طور است آن‌كه صداي قرآن را مي‌شنود, صداي تبليغ مبلّغان الهي را مي‌شنود, صداي اذان را مي‌شنود, صداي دعوت انبيا و اوليا و مبلّغين الهي را مي‌شنود اين سميع محشور مي‌شود كسي كه صداي حرام و اينها را مي‌شنود صداي حلال را نمي‌شنود اين كَر محشور مي‌شود, كَر محشور مي‌شود نه يعني لعنتها و سبّ و لعن يكديگر را نمي‌شوند آن را مي‌شنوند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا[6] اما حرفهاي انبيا و فرشته‌ها و ملائكه را نمي‌شنوند. غرض آن است كه هر طوري كه انسان بود محشور مي‌شود «كما تعيشون تموتون و كما تموتون تُبعثون»[7] هر طوري كه هستيد همان طور مي‌ميريد هر طوري كه مُرديد همان طور محشور مي‌شويد.

مرگ و تجسمات لحظه احتضار برای مؤمن و کافر

در جريان مرگ هم طبق آن روايتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده است هيچ لذّتي براي مؤمن بهتر از لذّت مرگ نيست در تمام مدّت عمر هيچ امر لذيذي به اندازهٴ لذّت مرگ براي او گوارا نيست[8] چه اينكه براي كفّار هم هيچ دردي دردناك‌تر از مرگ نيست البته بعد از مرگ دردهاي بيشتري هست كه اگر موت طامّه است «ما بعد الموت أطمّ»[9] طامّهٴ كبرا كه در قرآن هست[10] همين است خب اين غصّةٴ فراگير و نفس‌گير اين از مرگ شروع مي‌شود چرا براي مؤمن خيلي لذيذ است و براي كافر خيلي تلخ, براي اينكه مؤمن يك سلسله تعلّقاتي بالأخره در دنيا دارد ديگر فرزند دارد, مال دارد, دوست دارد به اينها علاقه‌مند است هنگام مرگ كه مي‌شود ظاهراً گُلي معطّر از طرف ذات اقدس الهي به اين مؤمنِ در حال احتضار مي‌دهند اين بو مي‌كند همهٴ آنچه مربوط به دنياست يادش مي‌رود خب اگر كسي يادش رفته كه فرزند دارد, برادر دارد, دوست دارد, از فراغ آنها رنج نمي‌برد و انبيا و اوليا و فرشته‌ها را مي‌بيند آن وقت تمام لذّت از اين به بعد براي او هست عبادتهاي او, قرائتهاي او, احسانهاي او به اين صورت ظهور مي‌كند با خيال راحت مي‌ميرد فشار قبر براي مؤمن نيست, فشار جان دادن براي مؤمن نيست براي اينكه آنچه محبوب او بود يادش رفته و آنچه محبوب حقيقي اوست و با او بايد باشد و در كنار آنها بايد به سر ببرد آنها يادش است, اما درباره كفار روايت اين است كه مال او نزد او حاضر مي‌شود, فرزند او نزد او حاضر مي‌شود, عمل او نزد او حاضر مي‌شود, مال مي‌گويد از من فقط يك كفن سهم داري بقيه حق نداري, بچه‌ها مي‌گويند ما تا گور مي‌آيي بقيه خودت هستي, عمل مي‌گويد من با تو هستم[11].

فرياد انسان در لحظه جدا شدن از محبين و متعلقات

تمام درد براي انسان از مرگ شروع مي‌شود براي اينكه يك عدّه محبوبهايي دارد كه اين محبوبها يا جماد است كه قناطير مقنطره است يا نبات است كه حرث است يا دامداري است كه انعام است يا انسان است كه نساء و بَنين است ديگر انسان بيش از چهار محبوب كه ندارد ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ﴾ اين محبوبهاي اربعه[12] همهٴ اين محبوبهاي اربعه براي او هست يك, و همه را از او مي‌گيرند دو, متعلّق علاقه را از او گرفتند اما اين تعلّق و دلبستگي هست سه, عذاب و فرياد شروع مي‌شود چهار, خب چرا يك آدم معتاد را كه گرفتند فريادش بلند است براي اينكه به مواد عادت كرده يك, مواد را از او گرفتند دو, اعتياد مانده سه, اعتيادِ بدون آن عامل درد مي‌آورد چهار, اين فريادش بلند است انسان كه مي‌ميرد چنين حالتي دارد براي اينكه محبوبها را از او گرفتند و محبّت مانده حالا تا چه موقع اين محبّت از او جدا بشود او در عذابِ اَليم است. به هر تقدير در اينجا فرمود او كَر محشور مي‌شود همان طوري كه در دنيا كَر بود نه كَرِ مطلق كه چيزي را نشنود اين فحشهاي يكديگر را مي‌شنوند چه اينكه در دنيا هم همين طور بودند اما آن كلمات طيّب و طاهر مؤمنان را نمي‌شنوند پس ﴿لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ﴾ يك, كه اينجا زفير در برابر شَهيق نيامده زفيرِ مطلق آمد اينها به نفس مي‌افتند و نفسشان فرو مي‌رود ديگر فراز و برآمدگي آنها را ذكر نمي‌كند دو ﴿وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ﴾ اينها كَرند خب اين عذابي است كه آدم فقط فحشها را بشنود اين همه طيّبات و كلمات خوبي كه در قيامت است نشنود.

دليل دور بودن مؤمنين از آتش و غرّش جهنم

 اما ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي أُولئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ﴾ از اين نارِ جهنّم دورند اينها هم كَرند منتها كَرِ محمود و ممدوح اينها هم كورند كورِ محمود و ممدوح يك وقت است آدم چيزي را استشمام نمي‌كند شامّهٴ او بسته است يعني زباله را استشمام نمي‌كند يك نعمت خوبي است يا حرفهاي زشت را نمي‌شنود اين نعمت خوبي است همان طوري كه در دنيا اينها اهل لغو و لهو نبودند ﴿إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ بودند, ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾ بودند, چشمشان بسته بود, گوششان از حرام بسته بود, زبانشان از حرام بسته بود در قيامت هم اينها جهنم و آثار جهنم و شعلهٴ جهنم را نه مي‌بينند نه صدايش را مي‌شنوند اما اين همه كلمات طيّب و طاهر انبيا و اوليا را كاملاً مي‌شنوند, آن مناظر زيباي بهشت را كاملاً مي‌بينند حسيس يعني آن مقدار ضعيفي كه به حس در بيايد آن مقدار هم اينها نمي‌شنوند يك وقت است آدم مي‌گويد صداي ضعيفي به گوش من مي‌آيد اين چيست اين نمي‌رنجاند آدم را وقتي انسان بالأخره صداي ضعيف را مي‌شنود آن حسيس آ‌ن فرياد جهنم كه ﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ[13] كه به فاصلهٴ پانصد فرسخ مي‌گويند صدايش مي‌آيد آن را اصلاً نمي‌شنوند به مقداري كه محسوس باشد ضعيف باشد آن مقدار هم نمي‌شنوند ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا﴾ اين يك نعمت خوبي است ديگر.

پرسش: حاج آقا خداوند تبارك و تعالي داستان آن شبان را در قرآن مطرح مي‌كند كه ...

پاسخ: خب بله, اما خوشحال مي‌شود و مي‌خندد مي‌گويد تو ما را مسخره مي‌كردي؟! ﴿فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ[14] ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاءِ الْجَحِيمِ[15] اين براي اينكه خودش خوشحال مي‌شود در آن روز تَشفّي قلبِ مؤمن است وقتي مي‌بيند آن ظالم, آن كافر, آن منافق دارد مي‌سوزد لذّت مي‌برد كه اين كسي كه در قبال قرآن و عترت قيام كرده دارد عذاب مي‌بيند اين يك نشاط و لذّتي است براي او وگرنه آن ديدني كه رنج‌آور باشد بله آن ديدن نيست.

قابل قياس نبودن نعمات و مواهب دنيوی با اخروی

خب, در اينجا فرمود: ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا﴾ نه تنها حَسيس و آن مقدارِ محسوس نار را نمي‌شنوند بلكه ﴿وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ هر چه اينها بخواهند براي آنها هست در آن جاودانه هستند. مشكل دنيا اين است كه اگر چيزي مستمر شد ديگر انسان از او لذّت نمي‌برد براي او عادي است الآن كسي ممكن است ده سال, بيست سال سالم باشد و بدن سالمي داشته باشد سي سال اين سلامت كه از بهترين نعمتهاي الهي است چون مستمر است و عادي شد انسان از او لذّت نمي‌برد اما اگر خداي ناكرده چند روزي بيمار شد از بستر بيماري به لطف الهي نجات پيدا كرد سلامت خودش را باز يافت آن وقت در كمال نشاط است اين سلامت را درك مي‌كند, لذّت مي‌برد و خدا را شكر مي‌كند. سرّش اين است كه سلامت وقتي مستمر شد الآن مثل هواي باز و آزادي كه انسان نفس مي‌كِشد مستمرّاً لذّتش محسوس نيست اما اگر در جاي خفقان و آلودهٴ فضايي به سر ببرد بعد وارد صحنهٴ هواي لطيف بشود احساس نشاط مي‌كند اين خاصيّت دنياست در بهشت اينها با اينكه مستمرّاً در نعمت‌اند مع‌ذلك مستمرّاً لذّت مي‌برند فرق اساسي دنيا و بهشت را هم قبلاً هم نمونه‌هايش گذشت مي‌شود اين‌چنين يافت در دنيا انسان تا گرسنه نشود و رنج گرسنگي را تحمل نكند از غذا خوردن لذّت نمي‌برد يك انسان سير علاقه‌اي به غذا ندارد و از غذا خوردن لذّت نمي‌برد ولي در بهشت بدون رنجِ گرسنگي لذّتِ سيري نصيبشان مي‌شود بدون رنج تشنگي لذّت سيرابي و از كوثر بهره گرفتن نصيبشان مي‌شود اين مي‌شود نشاطِ مستمر لذا فرمود: ﴿وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ آنها كه دائماً در نعمت‌اند قدر نعمت را نمي‌دانند دائماً سالم‌اند قدر سلامت را نمي‌دانند ولي در بهشت دائماً در سلامت و نعمت‌اند و دائماً هم لذّت مي‌برند منتها در اين بخش مازاد مشيئت را ذكر نفرمود ولي در سورهٴ مباركهٴ «سجده» و همچنين در سورهٴ مباركهٴ «ق» آنجا به مرحلهٴ زائد از مشيئت هم اشاره كردند كه فرمودند اينها هر چه بخواهند هر چه كه اشتها داشته باشند براي آنها حاصل است ولي نمي‌دانند كه ما چه نعمتهايي براي اينها ذخيره كرديم در سورهٴ مباركهٴ «سجده» آيهٴ 16 و 17 اين است البته بخشي مربوط به كساني كه اهل نماز شب‌اند كه ﴿تَتَجَافَي جُنُوبُهُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾ اينها نمي‌دانند ما چه نعمتهايي براي اينها ذخيره كرديم مي‌خواهيم به اينها بدهيم چون نمونه‌اش در دنيا نيست چون نمي‌دانند آرزو هم نمي‌كنند علاقه هم نسبت به او نشان نمي‌دهند در دعاها هم به آنها توجه نمي‌كنند براي آدم چيزي را كه درك نمي‌كند از چه كسي بخواهد نظير همان مثال ديروز كه يك انسان كشاورز يا انسان متعارف عادي اين هرگز آرزو نمي‌كند اي كاش من نسخهٴ خطّي تهذيب مرحوم شيخ طوسي را مي‌داشتم اين اصلاً چنين چيزي در حيطهٴ آرزوي او نيست افرادي كه در بهشت به سر مي‌برند چيزهايي را مي‌بينند كه در دنيا نه شنيدند, نه ديدند و نه درك كردند تا آرزو كنند اينكه فرمود: «ما لا عين رَأتْ و لا اُذنٌ سَمِعت و لا خَطَرَ علي قلبِ بشر»[16] بنابراين انسان به اندازهٴ معرفت خود آرزو دارد اين يك, معرفت او كه محدود بود, اُمنيه و آرزوي او هم محدود است دو, بيرون از معرفت نه دعايي دارد نه آرزو اين سه, لذا فرمود خيليها نمي‌دانند ما چه چيزي در بهشت ذخيره كرديم براي اينها, مشابه همين تعبيري كه در سورهٴ مباركهٴ «سجده» آمده است در سورهٴ «ق» است در سورهٴ «ق» فرمود: ﴿مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ﴾ به آنها گفته مي‌شود ﴿ادْخُلوهَا﴾ وارد بهشت بشويد ﴿بِسَلاَمٍ﴾ در كمال سلامت وارد بهشت مي‌شويد ﴿ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ ٭ لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا﴾ هر چه بخواهند هست خب ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ[17] اين يعني چه, وقتي بگويند هر چه بخواهيد هست و زائد بر آن هم هست يعني زائد بر مشيئت شما يعني چيزهايي هست كه اصلاً شما نمي‌خواهيد نه اينكه مي‌فهميد و نمي‌خواهيد چون نمي‌فهميد نمي‌طلبيد نعمتهايي در بهشت هست كه ادراك بشر عادي به آنجا نمي‌رسد لذا مسئلت هم نمي‌كند.

تحقق نعمات بهشتی بر اساس اراده بهشتيان 

خب, ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ اولاً اينكه فرمود: ﴿مَا يَشَاؤُونَ﴾ معلوم مي‌شود مشيئت بهشتيها و ارادهٴ بهشتيها در طول علل تحقّق اشيا در بهشت است گرچه اين روايت را در كتابهاي عقلي نقل كردند ولي هنوز سندي روشن در دست ما نيست كه وقتي بهشتيها را وارد بهشت كردند نامه‌اي از طرف ذات اقدس الهي به بهشتيها مي‌رسد «مِن الحيّ القيّوم» يعني از طرف خداي سبحان به بنده‌اي كه او هم مظهر حيّ قيّوم است اين نامه‌اي است از طرف خداي سبحان كه حيّ قيّوم است به بندهٴ بهشتي كه مظهر اين نام است او هم ديگر نمي‌ميرد و آن طليعهٴ نامه و عنوان نامه است بعد در متن نامه نوشته است كه من اگر چيزي را بخواهم مي‌گويم «كُن فيكون» تو هم هر چه را بخواهي بگوي «كن فيكون»[18] لذا بهشتيها در بهشت هر چه را بخواهند نيازي به ابزار و وسيلهٴ نقليه و وسيلهٴ صناعي و امثال ذلك نيست همين كه اراده كردند حاصل مي‌شود مرحوم امين‌الاسلام(رضوان الله عليه) در كتاب شريف مجمع‌البيان در ذيل اين آيهٴ ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً[19] اين را تبيين كرده كه مُفجِّر عيونِ بهشت خود بهشتيان هستند مفجّر يعني منفجركننده, شكافنده, چشمه در آورنده در دنيا انسان تابع چشمه است هر جا چشمه است آنجا چادر مي‌زند و مسكن انتخاب مي‌كند ولي در بهشت چشمه تابع بهشتي است هر جا او بخواهد چشمه مي‌جوشد آنكه امين‌الاسلام در مجمع‌البيان نقل مي‌كند اين است كه مؤمن جايي را خط مي‌كشد فوراً چشمه مي‌جوشد.[20] خب, پس مشيئت و ارادهٴ بهشتيها در بهشت جزء علل و اسباب نعمتهاي بهشتي است با اينكه مشيئت چنين سهمي دارد مع‌ذلك در بهشت نعمتهايي است فوق مشيئت چون فوق معرفت است و او نمي‌داند چه چيزي در بهشت هست تا آنها را بخواهد اين ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ كه در آيهٴ 35 سورهٴ مباركهٴ «ق» آمده ناظر به همين است خب.

پرسش:...

پاسخ: دارد خب, اگر ﴿لَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ نفرمود «لدينا نِعَمٌ اخريٰ» كه, فرمود زائد بر آنهاست يعني آن چيزهايي را كه شما مي‌خواهيد به شما مي‌دهيم زائد هم مي‌دهيم زياده براي آن است كه روي مزيد‌عليه بيايد ديگر اگر نعمتي جاي ديگر باشد كه نمي‌گويند زياده كه, زياده يعني آن نعمت كه روي اين مشيئت بيايد مي‌شود زائده بعد آنجا فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم[21] ما براي اينها ذخيره كرديم نه معطّل نگهشان داريم خب اگر اينها را براي مهمانها ذخيره كردند به اينها خواهند داد ديگر اين‌چنين نيست كه خداي سبحان چيزهايي را براي مؤمنين در بهشت آماده بكند و اصلاً به آنها ندهد پس هم آيهٴ هفده سورهٴ «سجده» نشانهٴ آن است كه خداي سبحان چيزهايي را به مؤمن مي‌دهد كه مؤمن نمي‌داند هم آيهٴ 35 سورهٴ مباركهٴ «ق» خب, اينكه فرمود: ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ اينها چون مثبتين‌اند مقيّد يكديگر نيستند يعني اين مقدار را دارند مازاد بر اين را هم دارند اينكه درصدد حصر نيست كه فقط آنچه را مي‌خواهند به آ‌نها مي‌دهند اين‌چنين نيست.

عدم تأثير فزع عظيم صحنه قيامت بر بهشتيان

﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ﴾ اينكه فرمود: ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ اين ﴿يَحْزَنُونَ﴾ با ﴿يَحْزُنُ﴾ فرق است آن ﴿لا يحزو﴾ كه مفتوح است لازم است ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ[22] اما اينجا ﴿لاَ يَحْزُنُ﴾ هست كه «فَعَل يَفعُل» است كه متعدّي است كه كار «أحزَن» را مي‌كند ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ﴾ نه «لا يحزَنهم» آن «لا يحزَن» لازم است ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ﴾ پس فَزع اكبر اينها را محزون نمي‌كند اصلاً قدرت اين را ندارد از فزع اكبر اينها دورند خب مي‌دانيد صحنهٴ قيامت صحنهٴ فزع اكبر است اينها در متن قيامت‌اند ولي از فزع اكبر دورند همان طوري كه اين مؤمنين در متن دنيا بودند در مراكز دنيا بودند در جاي فساد بودند و محفوظ بودند خب اين كسي كه در خيابان عبور مي‌كند چهارتا نامحرم مي‌آيد اين چهارتا نامحرم براي همهٴ عابرين است ديگر يا چهارتا مركز فساد است براي همهٴ جوانهاست ديگر اين در متن جامعهٴ آلوده زندگي مي‌كند ولي پاك است در آنجا هم فزع اكبرِ صحنهٴ قيامت هست اينها در متن فزع اكبرند ولي كسي كاري به آنها ندارد ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ﴾ چه اينكه ﴿إنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ[23] هم همين طور است ديگر جهان‌لرزه است ديگر اين‌چنين نيست كه يك گوشهٴ عالَم بلرزد يك گوشهٴ ديگر نلرزد كه, اگر ﴿إنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ﴾ است, اگر ﴿تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا[24] است, اگر ﴿تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾ هست, مردان الهي راحت‌اند گويا اصلاً خبري نيست اين طور نيست كه در تبديل صحنهٴ دنيا به قيامت اينها هم بلرزند كه اين نظير زلزلهٴ دنيا كه نيست اينها در كمال آرامش‌اند.

تحيت و ملاقات فرشتگان الهی با اهل بهشت

خب, ﴿وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ فرشته‌ها در همهٴ حالات در خدمت اينها هستند سورهٴ مباركهٴ «رعد» كه بحثش قبلاً گذشت اين است كه ﴿وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَي الدَّارِ﴾ اينها با خوبي, بدي را دفع مي‌كنند نه اينكه با بد را دفع كنند ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ﴾ اما ﴿وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ ٭ سلامٌ عَلَيكم بِمَا صَبَرْتُم[25] از هر دري كه اينها بخواهند وارد بشوند فرشتگان سلام عرض مي‌كنند چون اين‌چنين نيست كه يك راه خاصّي باشد كه بهشتيها الاّ ولابد از آن در وارد بشوند گرچه درها مختلف است و درجات بهشتيها هم گوناگون, جهنميها از هر راهي كه بخواهد برود نيست هر راهي كه اين را بخواهند مي‌برند چه اينكه آنجا هم كه رفته باز نيست ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ[26] است اين طور نيست كه اين با دست و بال باز در جهنم بسوزد كه اين همان طوري كه دست و بال ديگران را بسته با دست و بال بسته اين را در جهنم مي‌اندازند ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ[27] اين در غُلها بسته است آنجا هم باشد ﴿مَكَاناً ضَيِّقاً[28] اين طور نيست كه حالا يك جاي وسيع به او بدهند بگويند اينجا بسوز كه آنجا هم جايش تنگ است بسته هم هست به دليل اينكه جاي ديگران را تنگ كرده ديگران را هم بسته. خب, اما دربارهٴ بهشتيها كه شرح صدر دارند از هر دري كه بخواهند وارد بشوند آزادند يك, از هر دري كه بخواهند وارد بشوند فرشتگان رحمت عرض سلام دارند دو, ﴿وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ[29] گفتند وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) وقتي به قبرستان اُحد تشريف مي‌بردند به شهدا كه مي‌خواستند سلام بكنند همين جملهٴ قرآن را مي‌گفتند ﴿سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ[30].

تحيت فرشتگان بر مؤمنان در لحظه احتضار

خب, اين فرشته‌هايي است كه در برخورد با مؤمنين اين را دارند وقتي هم كه مي‌خواهند قبض روح بكنند در هنگام قبض روح هم كه ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾ آنجا هم مي‌گويند ﴿سَلامٌ عَلَيْكُم﴾ آيهٴ 32 سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ پس فرشته‌ها از حالت موت و ورود در برزخ با آنها هستند در صحنهٴ قيامت هم با آنها هستند اينجا هم كه محلّ بحث است فرمود اينها كساني‌اند كه فرشتگان نسبت به اينها عرض ادب و سلام دارند و در خدمت اينها هستند ﴿تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ وقتي به ملاقات اينها آمدند به اينها مي‌گويند ﴿هذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ آن روزي را كه خدا به شما وعده داد كه رفاه هست, بهشت هست, ديدار با انبيا و اوليا هست امروز است اينكه در دنيا انبيا به شما وعده داده بودند كه روزي فرا مي‌رسد شما جزاي اعمالتان را مي‌بينيد امروز است ﴿هذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾.

يكي دو نكته مربوط به مباحث قبلي است يكي اينكه وجود مبارك يونس گرچه از دريا به ساحل افتاد ﴿فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِيمٌ﴾ و اين نَقص نيست و اما اگر «و هو مذموم» بود نقص بود دربارهٴ مذمّت نفي شده فرمود اگر او جزء مسبِّحين نبود ﴿لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾ فرمود در حالت مذموم بودن نبذ نشده ولي بيمار بودن و سَقيم بودن و رنجِ دريا و شكم ماهي داشتن اينها عذاب نيست.

بررسی قول ابن قيّم مبنی بر مجرّب بودن دعای برخی انبيا

مطلب بعدي آن است كه ابن‌قيّم در تفسيرش نقل مي‌كند اگر كسي هفت بار اين دعاي حضرت ايّوب را ذكر بكند دعاي او مستجاب است و آن دعا اين است كه ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾ در آيهٴ 83 همين سورهٴ «انبياء» «أنَّي» آمده است براي اينكه ﴿نَاديٰ﴾ آمده است ﴿نَادَي رَبَّهُ أَنِّي﴾ اما اگر كسي ابتدائاً بخواهد دعا كند مي‌فرمايد: «ربّ إنّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» اين حرفي كه ايشان مي‌گويد اگر كسي بيمار باشد مشكلي داشته باشد هفت بار اين ذكر را بگويد نتيجه مي‌گيرد اين مُجرَّب است خب حالا تجربهٴ شخصي براي ما كه تجربه نكرديم يا مثلاً هنوز روشن نشد دليل بر نفي نيست لكن اگر بخواهيم باور كنيم يك روايت معتبري مي‌خواهد لكن درباره ذكر يونسي خود آيهٴ قرآن دليل است و گذشته از اينكه شواهد ديگري هم در كار است در جريان ذكر يونسي فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ﴾ اما در جريان ذكر ايّوبي نفرمود ايّوب اين را گفته و ما كَشف ضُرّ كرديم و براي مؤمنين هم اگر بگويند كشف ضُرّ مي‌كنيم بنابراين آن حرفي كه جناب ابن‌قيّم در تفسيرش گفته گرچه ما نمي‌توانيم رد بكنيم بگوييم اين سخني است باطل اما اثباتش هم آسان نيست آن حرفي هم كه شيخ طوسي(رضوان الله عليه) نقل كرد كه قبلاً گفته شد ايشان در جريان فتح يأجوج و مأجوج مي‌گويد دو سد مُنفرِج مي‌شود[31] با حرف امين‌الاسلام[32] تقريباً يكي است براي اينكه دو سدّي كه در سورهٴ «كهف» گذشت به وسيلهٴ سدّ سومي كه جناب ذوالقرنين احداث كرد اين دوتا سد با اين سدّ وسط متّصل شدند وقتي اين سدّ وسط شكاف برداشت اين دوتا سد هم از هم جدا مي‌شوند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]. سوره قصص, آيه 23.

[2]. سوره اعراف, آيه 38.

[3]. سوره طه, آيه 124.

[4]. سوره طه, آيات 124 ـ 126.

[5]. سوره حديد, آيه 13.

[6]. سوره اعراف, آيه 38.

[7]. تفسير القرآن الکريم (ملاصدرا), ج 4, ص 284.

[8]. الکافی, ج 3, ص 127 و 128.

[9]. تفسير القمی, ج 2, ص 6.

[10]. سوره نازعات, آيه 34.

[11]. الکافی, ج 3, ص 231.

[12]. سوره آل عمران, آيه 14.

[13]. سوره ملک, آيه 8.

[14]. سوره مطففين, آيه 34.

[15]. سوره صافات, آيه 55.

[16]. من لا يحضره الفقيه, ج 1, ص 295.

[17]. سوره ق, آيات 33 ـ 35.

[18]. الحکمة المتعالية, ج 6, ص 9 و 10 و ج 8, ص 140.

[19]. سوره انسان, آيه 6.

[20]. مجمع البيان, ج 10, ص 616.

[21]. سوره سجده, آيه 17.

[22]. سوره بقره, آيه 62.

[23]. سوره حج, آيه 1.

[24]. سوره حج, آيه 2.

[25]. سوره رعد, آيات 22 ـ 24.

[26]. سوره ابراهيم, آيه 49.

[27]. سوره ابراهيم, آيه 49.

[28]. سوره فرقان, آيه 13.

[29]. سوره رعد, آيات 23 و 24.

[30]. ر.ک: الدر المنثور, ج 4, ص 58؛ الکافی, ج 4, ص 560.

[31]. التبيان فی تفسير القرآن, ج 7, ص 278.

[32]. مجمع البيان, ج 7, ص 101.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق